بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 141
بعضی از کارهایی که امروزه شکل خرافات دارند و ما نمی دانیم کدامند؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- ملاک شناخت حقیقت در حوزه معارف دینى دو منبع اصلى وحى و عقل است. اگر هر یک از عقل یا وحى موضوعى را تأیید نمود به عنوان حقیقت مىپذیریم. البته باید توجه داشت که استفاده از عقل و وحى ضوابطى دارد که دانشمندان مسلمان در تنقیح آن ضوابط زحمات بسیارى کشیدهاند و باید به آن ضوابط توجه نمود.
2- در این خصوص توجه به چند نکته لازم است:
اول، عقل توانایى درک همهى حقایق را ندارد و یکى از حکمتهاى نیاز به وحى نیز همین نکته مىباشد.
دوم، علوم تجربى در حوزه خودش قابل استناد است که البته محدود به امور مادى مىباشد.
سوم، عدم درک یک چیز موجب انکار آن نمىشود، اگر در روایات معتبر براى انگشتر عقیق خواصى ذکر شده که ما از درک آن از طریق عقل یا تجربه عاجزیم، نباید منکر گردیم. چرا که از یک سو عقل ناتوان است و از سوى دیگر بسیارى از امور به مرور زمان در علوم تجربى روشن مىگردد. ما به استناد علم کامل و عصمت معصومین (ع) از کلمات آنان تبعیت مىکنیم و علم و عصمت آنان را با ادله قطعى، عقلى و نقلى اثبات مىکنیم. بنابر این در شناخت خرافه از حقیقت تکیهگاه اصلى معیارهاى شناخت است.
چکار کنیم تا از پر خوابی رها شویم؟
پرخوابى مانند بىخوابى، یکى از اختلالات خواب است و براى حل این مشکل باید علل آن کاملاً بررسى شود. علل احتمالى پرخوابى ممکن است مشکلات روحى (مانند افسردگى، نامنظم بودن چرخه خواب، رژیم غذایى نامناسب، آب و هوا، مشکلات جسمانى و داروها و سوء مصرف داروهاى مؤثر بر روان باشد) براى مطالعه بیشتر ر.ک: کاپلان سادووک، خلاصه روانپزشکى، ترجمه نصرتاللَّه پورافکارى، انتشارات آزاده، چاپ دوم، 1373، ج 3، صص 116-124.
خواب یکی از نیازهای ضروری ماست و انسان هایی در سن شما به 6 تا 7 ساعت خواب نیاز دارند و معمولا کاستن از این مقدار موجب افت دقت و کارآیی روزانه، خصوصا کار فکری می شود. اما اگر خواب شما بیش از این اندازه است برای کاستن آن در اولین قدم به توصیههاى زیر عمل کنید. باید علل زمینهاى پرخوابى را برطرف کرد که برخى از آنها عبارتند از:
در مورد تعادل در زندگی توضیح دهید. آیا بزرگانی مثل علامه طباطبایی تعادل را رعایت کرده اند؟ مثلاً من دانشجو هستم، برای این که تعادل را رعایت کنم، باید درس کمتر بخوانم. آیا این درست است؟ یا نه باید فقط درس بخوانم و شاگرد اول شوم؟ همچنین در مورد تعادل در سایر جاها، نمونه های آن در زندگی ائمه و ... غیره توضیح دهید؟
در پاسخ به این پرسش به چند نکته توجه نمایید:
1- هدف انبیا و اولیا تربیت انسان مومن متعادل و به دور از افراط و تفرطی بوده و همه احکام شریعت برای ساختن چنین انسان هایی است.
2- دین اسلام دین تعادل است و همه احکام آن بر طبق فطرت است و در همه آنها حد وسط و تعادل رعایت شده و شایسته نیست که در مورد عمل به چنین احکام متعادلی از تعادل خارج شویم و دچار افراط و تفریط شویم.
3- راهکار مناسب برای قرار گرفتن در خط تعادل چند چیز است:
الف- آشنایی بیشتر با ملاک ها و معیارهای دین و شریعت.
ب- مطالعه شخصیت و زندگی و رفتار انسان های متعادل مانند معصومین –علیهم السلام- و عالمان و بزرگانی مانند امام خمینی، علامه ی طباطبایی –رحمةالله علیهما – که همه رفتار ها و برنامه های زندگی آنها متعادل و به دور از افراط و تفریط بوده است.
4- افزایش آگاهی در مورد آثار سوء عدم تعادل در زندگی.
انسان مومن باید در زندگی مشی متعادل داشته باشد و حد وسط و تعادل را در همه امور زندگی مادی و معنوی خود رعایت نماید. در برخی روایات سفارش شده که اوقات شبانه روز خود را به چند بخش تقسیم کنید؛ بخشی را به کار و فعالیت برای امرار معاش و بخشی را به عبادت و بخشی را به لذت های حلال اختصاص دهید.
حیا چیست و چند نمونه رفتاری از آن مثال بزنید؟
با تشکر از شما دوست عزیز به پاسخ پرسش شما میپردازیم.
حیا یکی از مهم ترین صفات نفسانی است که تأثیر فراوانی بر حوزه های مختلف زندگی اخلاقی ما دارد. نقش بارز این تأثیر، بازدارندگی است.
«حیا» در لغت به مفهوم شرمساری و خجالت است که در مقابل آن «وقاحت» و بی شرمی قرار دارد.(ابن منظور: لسان العرب، ج 8، ص 51؛ مفردات الفاظ القرآن، ص 270، و ابن اثیر: نهایه، ج 1، ص 391 )
حیا در اصطلاح عبارت است از: محصور کردن و انفعال نفس از ارتکاب محرّمات شرعیه و قبائح عقلیه وعرفیه، به جهت اینکه نکوهش نشود.
مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) هم تعریفی راجع به حیا دارد که میفرماید: «اَلحَیاءُ مَلَکَةٌ لِلنَّفسِ تُوجِبُ إِنقِباضُها عَنِ القَبیحِ وَ إِنزِجارُها عَن خِلافِ الآدابِ خَوْفاً مِنَ الَّلْومِ» ( حیا نوعی انفعال و انقباض نفسانی است که موجب خودداری از انجام امور ناپسند در انسان می گردد و منشأ آن ترس از سرزنش دیگران است. ( ابن مسکویه: تهذیب الاخلاق، ص 41؛ طوسی:اخلاق ناصری، ص 77)
در روایات ما بسیار از قهر کردن دو مسلمان نهی شده به نحوی که گفته شده که از سه روز نباید بیشتر شود. حال می خواستم مقداری در باب مصادیق قهر توضیح بدهید. مثلا اگر کسی به آدم تهمت ناروا بزند یا این که توهین بکند و آن شخصی که مورد تهمت یا توهین واقع شده دیگر به هیچ عنوان با آن شخص صحبت نکند آیا این هم از مصادیق قهر است؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- مصادیق قهر به حسب افراد و سن و سال وجنسیت و شرایط آنها متفاوت است . گاهی قهر کردن معنایش برخورد سرد وگاهی کم محلی و بی محلی کردن و گاهی غذا نخوردن و گاهی حرف نزدن و گاهی به تلفن و پیامک جواب ندادن است .
2- فردی که قهر میکند هدفی دارد و در واقع با قطع ارتباط جواب تلف میخواهد مطلب خود را به اطرافیان یا به فرد مقابل بیان کند. بعضیها بیشتر از بقیه قهر میکنند و برخی افراد هرگز علاقهای به قهر ندارند.
3- به طور کلی هدفی که در این رابطه مورد نظر فرد است معمولا برای بیان یک ناراحتی یا یک هیجان منفی است. فرد می خواهد به طرف مقابل بگوید که ناراحت است، یا میخواهد کاری کند رفتار او را تغییر دهد و ... . در هر حال قهر کردن به صورت یک وسیله و یک مکانیزم در آمده است که در مواقع ناراحتی از فرد سر میزند. یک روش تخلیه ناراحتی است که در واقع چنین کاری را نیز انجام میدهد و فقط فرد به این روش عادت کرده است و معمولا قبل از اینکه فکر بهتری به ذهنش برسد که در آن لحظه فایده بهتری داشته باشد به این روش اقدام میکند.
برخیها این روش را از دوران کودکی یاد گرفتهاند. ممکن است کودک با مشاهده رفتار اطرافیان و بویژه والدین در مواقع ناراحتی از یک فرد دیگر رفتار آنها را الگو برداری کند. چنین کودکی یاد میگیرد پیام خود را با قطع ارتباط بیان کند و به روشی غیر از گفتار کلامی مفهوم ناراحتی خود را به اطرافیان برساند. بطور کلی این روش چه در کودکی یاد گرفته شده باشد و چه در بزرگسالی فرقی نمیکند. فرد از یک شیوه نادرست برای تنظیم رفتار خود استفاده میکند و در واقع نمیتواند به روش مناسبتری مطلب خود را بگوید، یا از خود دفاع کند.
4- انسان یک موجود اجتماعی است. وجود وابسته به شبکه اجتماعی است که در آن قرار میگیرد و شاید بدون آنکه متوجه باشد چنین وابستگی در او وجود دارد. در واقع بهتر است بگوئیم یک نیاز، انسان به برقراری روابط با دیگران نیازمند است. چنین نیازی نه تنها یک نیاز جسمی بلکه عمیقا یک نیاز روانی است. بنابراین دور ماندن از چنین روابطی برای وی فوقالعاده دشوار است، مگر افرادی که به اختلالاتی دچارند که دوری از روابط اجتماعی را ترجیح میدهند. بر این اساس ماندن در وضعیت قهر برای افراد دشوار است. بویژه اینکه در یک سوی قهر معمولا افرادی قرار داند که به نحوی از لحاظ عاطفی برای فرد دارای اهمیت هستند، مثل قهر دو دوست یا قهر زن و شوهر.
بنابراین بازگشت به وضعیت قبلی و تمایل به آن معمولا وجود دارد، حتی در مواردی که افراد با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود به نوعی فقدان چنین تمایلی را نشان میدهند. ممکن است شدت ناراحتی از طرف مقابل به قدری زیاد باشد که فرد کاملا از برقراری رابطه مجدد ، به عبارتی آشتی خوداری کند و حتی دلایل و توجیهات منطقی برای آن داشته باشد. ولی جمله ای کاش این اتفاق نمیافتاد... به شکلهای مختلف در ذهن افراد وجود دارد. برخی افراد بیشتر از بقیه نیاز روانی و عاطفی خود به روابط با دیگران احساس میکنند.
چنین افرادی هر چند یاد گرفته باشند از روش قهر به عنوان یک روش برای بیان ناراحتی استفاده کنند، اما بزودی تمایل به بازگشت در آنها بوجود میآید. برخی افراد به صورت خودکار در حالت هیجانی به این روش اقدام می کنند، اما بعد از مدتی که هیجاناتشان فروکش کرده و قدرت منطق نمو بیشتری یافته ، متوجه مسائلی میشوند که تمایل به بازگشت در آنها را بوجود میآورد. برخی از افراد دیگر به نظر کینهای تر هستند و شاید به نظر برسد هرگز نمیتوانند فرد مقابل را ببخشند، حتی به قیمت تحمل ناراحتیهای حاصل از قطع روابط .
5-افرادی که در قهر میمانند افرادی هستند که شیوه مناسب ابراز وجود ، دفاع از خود ، قاطعیت و جرات وزری را یاد نگرفته اند، نمیتوانند هیجانات خود را بخوبی کنترل کنند و مانع از دخالت آنها در تصمیمهای منطقی شان شوند، قدرت چشم پوشی و بخشیدن دیگران را ندارند و یا غرور کاذبی برای خود ایجاد کردهاند و ... .
در هر حال هم خود قهر و هم عواملی که به ایجاد و تداوم آن مربوط میشوند استرسزا هستند. افکار منفی آزاد دهنده در حالت قهر شدیدا فعال میشوند. فرد در حال قهر بیشتر از حالتهای عادی به ویژگیها ، گفتار و رفتار منفی فرد مقابل توجه میکند، در حالی که در حالت برقراری دوستی این دسته از افکار بسیار کاهش مییابند. بر این اساس قهر و آشتیهای مداوم آزار دهنده و بهم ریزنده شرایط آرام زندگی هستند که میتوان روشهای مناسبتر و ایدهآلتری بجای آنها جایگزین کرد تا فرد بتواند با جرأت ورزی بیشتری در شرایط استرسزا حاضر شود، بتواند از خود دفاع کند و با حفظ دوستی و صلح به حل مشکل و اختلاف بوجود آمده مبادرت کنند.
چنین روابطی از پایایی بیشتری برخوردار هستند، آرامش فرد را تداوم میبخشند و از همه مهمتر راه اندازی افکار منفی که بسیار آسیب رسان برای افراد و برای روابط او هستند جلوگیری میکنند. فرد بهتر است با کنکاشی در خود ، علت اساسی تمایل با استفاده از ابراز بهتر را در خود پیدا کند و به رفع آن اقدام نماید. شیوههای جرات ورزی را یاد بگیرد، شیوههای کسب آرامش را یاد بگیرد و از بروز افزایش اضطراب و دیگر هیجانات منفی خود جلوگیری کند. به این ترتیب سیستم منطقی فرد نیز فعالتر شده و میتواند استدلال درستی داشته باشد و تصمیم های درستی اتخاذ کند.
6- در رابطه با قهر کردن به خاطر تهمت زدن و توهین فرد باید گفت که گاهی قهر جنبه نهی از منکر و جهت تربیتی دارد . مثلا گاهی اوقات والدین برای کاهش رفتار نامناسب در خود از ابزار قهر استفاده میکنند و به عبارتی میخواهند به این روش ناراحتی خود را از رفتار کودک بیان کنند . در مورد نهی از منکر گفته شده که اگر نهی لفظی و زبانی ما در بازداشتن فردی از انجام منکر اثری نداشت صورتی که بی توجهی به او وبرخورد سرد و سنگین با او در تغییر روش و عمل او موثر بود باید این راه را برگزید و در واقع این نوعی علاج مشکل و عامل باز دارنده از منکراست ومصداق اطاعت امر خداوند و عمل به وظیفه شرعی است نه برخوردی از سر لجاجت وعصبانیت و یا انتقام و تشفی دل .
7- در مورد قطع رابطه و قهر کردن با کسی به خاطر تهمت زدن و توهین او علاوه بر مطلب فوق باید توجه داشت که اگر تهمت زدن از طرف این فرد موردی و اتفاقی بوده و فردی مثبت و خوب و شایسته بوده که دچار این اشتباه شده قهر با او باید مصداق نهی از منکر و در راستای عمل به این وظیفه باشد و طبیعی است که باید محدود و کوتاه مدت و مقطعی باشد و اما اگر فردی منفی است که تهمت زدن و اهانت به افراد کار همیشه و روش و برنامه دائم او است موردی برای رفاقت و ادامه دوستی و ارتباط با او وجود ندارد .
مدتی هست که خیلی دروغ میگویم و از ته دل هم ناراحت هستم که چرا دروغ میگویم مثلا در بعضی مسائل به پدر و مادرم دروغ میگویم مثلا با دوستانم بیرون میگردیم ولی چون میدانم آنها ناراحت میشوند به انها میگویم میروم دانشگاه چه کنم که هم دروغ نگویم و هم دل پدر و مادرمو بدست بیاورم؟
با تشکر فراوان از شما برادر عزیز و آرزوی سربلندی برای شما، از اینکه به اشکال خود به خوبى پى بردهاید و دریافتهاید که لازم است خود را از چنین عملى پیراسته سازید جای بسیار خوشحالی دارد چرا که تشخیص بیماری، نخستین و اصلی ترین مرحله درمان می باشد و تا بیماری معلوم نشود، درمان میسر نخواهد شد.
دروغ منشأ همه بدیها:
دروغگویى گناهى است که علاوه بر اینکه فطرت انسان آن را زشت مىشمارد، توفیق کسب ایمان را نیز از انسان مىگیرد. حضرت على (ع) در این مورد مىفرمایند: «بنده مزه ایمان را نمىچشد مگر اینکه دروغگویى را رها کند چه دروغ جدى و چه شوخى»( اصول کافى ج 2 ص 340).
من چیزی را که مادرم گفته بود بیاور در اثر فراموشی یادم رفت و مادرم با عصبانیت با من صحبت کرد و من هم گفتم که چرا خوب این طور حرف می زنی خوب یادم رفت آیا این گفته من گناه است؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
الف- اصل کلی که از قران و روایات به دست می آید رعایت نهایت احترام و تکریم نسبت به والدین و پرهیز از هر نوع بی ادبی و بی احترامی و ناراحت کردن انها است .
ب- در آیه 23 سوره مبارکه اسراء خداوند در رابطه با این موضوع می فرماید : وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً -پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید، هر گاه یکى از آنها- یا هر دو آنها- نزد تو، به سن پیرى برسند کمترین اهانتى به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن، و گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آنها بگو.
هر گاه یکى از آن دو، یا هر دو آنها، نزد تو به سن پیرى و شکستگى برسند (آن چنان که نیازمند به مراقبت دائمى تو باشند) از هر گونه محبت در مورد آنها دریغ مدار، و کمترین اهانتى به آنان مکن، حتى سبکترین تعبیر نامؤدبانه یعنى اف به آنها مگو (إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ) .
و بر سر آنها فریاد مزن (وَ لا تَنْهَرْهُما). بلکه با گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً).
چند سئوال در مورد مبحث ازدواج دارم که لطفا تمام آن را به طور کامل و مفصل شرح دهید:
الف. نقش ازدواج در رسیدن به عرفان و شناخت خداوند و چگونگی آ ن؟
ب. نقش ازدواج در رسیدن به رضای خداوند و عاقبت به خیر از دنیا رفتن و چگونگی آن؟
ج. نقش از دواج در تقویت ایمان و تقوا و با ایمان از دنیا رفتن و چگونگی آن؟
د. آیا علما و زهاد در زمان مجردی توانستن به این مقامات برسند یا در زمان متاهلی؟ و این که چگونه ازدواج در آنها تاثیر گذاشت؟
د- ازدواج در احادیث و روایت و جایگاه در نزد خداوند و فرشتگان و این که سرگذشت پس از مرگ فرد مجرد و متاهل چگونه است؟
ازدواج، تاریخچهاى به قدمت پیدایش انسانها در کره زمین دارد و در تمام مکاتب و ادیان مطرح است اما هیچ مکتبى به اندازه اسلام براى این موضوع اهمیت قایل نبوده است. لذارسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ما بنی بناء فی الاسلام احب الی الله عز و جل من التزویج»؛ «هیچ بنایی در اسلام محبوبتر از ازدواج، نزد خداوند بنا نشده است»: (وسائل الشیعه، ج 14، ص3). در واقع هر ملتی در دین و آیین خود به نوعی از آن بهرهمند است. دین اسلام بیش از همه بر آن تأکید دارد و برای آن آثار و فواید مهمی بیان کرده است که در ضمن پاسخ به سوالات شما به آنها اشاره خواهد شد.
جواب سوالها
من قصد آزار والدین را ندارم ولی یک روزی پدرم در اتاقم آمد و دید بعضی از وسایلم جمع نیستند و من هم نمیخواستم آنها را با این کار آزار دهم و او هم سر من غر میزد که تو شلخته اس آیا من گناه کردم؟
چی کار کنم من که قصد اذیت ندارم ولی گاهی اوقات شاید سهوا موجب آزار میشم؟
با تشکر از شما دوست عزیز بخاطر اهمیتی که به مسئله احترام به پدر و مادر می دهید و امیدواریم هر روز این محبت شما به آنها رو به افزایش باشد.
احترام به والدین:
اهمیت دادن به وظایف فرزندی و نظم در امور منزل یکی از راههایی است که شما می توانید با رعایت آنها تا حدودی زحمات پدر و مادر را جبران کنید و بدین وسیله به آنها احترام بگذارید. پدر و مادر سختیهای بسیاری را بدون هیچ چشم داشتی به جان و دل می خرند تا فرزندانشان در آسایش باشند. و ما نیز باید سعی کنیم با احترام به آنها از زحماتشان قدر دانی کنیم.
در مقابل سختی های زندگی کم آوردم. من یه هفته س حالم خیلی بده. شاید حتی یه روز خوش هم نداشتم. هر چقدر از خدا کمک خواستم کمکی حس نکردم. چرا خدا جوابما نمیده؟
دوست گرامی از اینکه این مجموعه را برای پرسش خود انتخاب کرده اید متشکریم و امیدواریم که راهنمائی های ما بتواند راهگشای مشکلات شما باشد.
«رضایت و واقعیات»
رضایت از زندگی و اطرافیان، در گرو هماهنگی بین انتظارات و واقعیات دارد. پس اگر نگرش انسان به زندگى، واقع گرایانه باشد، انتظارات او از زندگى نیز واقع گرایانه خواهد بود و در پى آن، احساس او از زندگى نیز واقع بینانه خواهد شد. شاید بتوان گفت که «هماهنگى انتظارات با واقعیت ها» شرط اصلى شاد زیستن و رضایت از زندگى است. ناهماهنگى میان انتظارات و واقعیت ها، موجب دوگانگى شده، تضادهاى اساسی به وجود مى آورد که زیان آن، جبران ناپذیر است. پس رضایت از زندگى هنگامى شکل مى گیرد که انتظار ما از زندگى، واقع گرایانه باشد.
اگر دنیا را با همه سختى هایى که ممکن است داشته باشد، آن گونه که هست بشناسیم، مى توانیم به راحتى در آن زندگى کنیم. زندگى راحت، در گرو شناخت دنیاست. پیامبر خدا -صلى الله علیه و آله- در باره این اصل مى فرماید: «اگر درباره دنیا آنچه را من مى دانم، شما هم مى دانستید، جان هاى شما از آن، احساس راحتى مى کرد». (المستدرک على الصحیحین ، ج3 ، ص728 ، ح6640).
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید