بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 97
غرور چیست؟ آیا غرور صفت خوبی است یا بد؟! غرور در انسان چگونه باید باشد؟ احادیث معصومین(ع) را هم با توضیح بفرمایید؟
غرور به دو صورت منفی و مثبت وجود دارد که غرور منفی از صفات رذیله و غرور مثبت (عزت نفس ) از صفات حمیده است . ابتدا به بحث غرور منفی می پردازیم .
غرور به معنی فریفتگی به داشته ها و جذابیت های غیر حقیقی و علائق دنیوی است که باعث می شود انسان از یاد خدا غافل شود و معنویت و سرمایه های حقیقی سعادت خود را فراموش نماید و در نتیجه آن به انواع بیماری اخلاقی و روانی مانند عجب, تکبر, خودخواهی و مانند آن مبتلا گردد .
این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار مىرود.
«راغب» در کتاب «مفردات» واژه «غرور» (به فتح غین که معنى وصفى دارد) را به معنى هر چیزى که انسان را مىفریبد و در غفلت فرومىبرد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر مىکند.
در «صحاح اللغة»«غرور» به معنى امورى که انسان را غافل مىسازد و مىفریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضى از ارباب لغت - به گفته «طریحى» در «مجمع البحرین» گفتهاند: «غرور فریفتگی به چیزى است که ظاهری جالب, و دوست داشتنى دارد, ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است».
در کتاب «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم» بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت به سبب تاثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و... مىباشد».
در «المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب مىشود چنین مىخوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم مغرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مىدانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم مغرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است». V}(محجه البیضاء, جلد6، صفحه293){V
در تفسیر نمونه در معنى این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» مىگویند که انسان را با وسوسههاى خود فریب مىدهد و غافل مىسازد و در حقیقتبیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسهگر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
امام علی (علیه السلام ) در نکوهش فریفتگی و غفلت می فرمایند : طوبی لمن لم تقتله قاتلات الغرور خوشا به حال کسی که فریبهای کشنده او را نکشته باشد . و نیز می فرمایند سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور مستی غفلت و فریب , دیرتر از مستی مسکرات زایل می شود . حضرت در حدیثی دیگر می فرمایند : در غفلت و فریب خوردگی آدمی همین بس که به هر آنچه نفس در نظرش بیاراید اعتماد کند .
خداوند سبحان در باره ی مغرور شدن به خدا و طمع بیهوده بستن به او می فرماید : یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم الذی خلقک فسواک فعدلک فی ای صورة ما شاء رکبک ای انسان چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور ( و دلیر ) کرده است . آن که تو را آفرید و اعضایت تمام گردانید و اعتدالت بخشید . و به هر صورتی که خواست تو را ترکیب داد . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : پافشاری کردن بنده در معصیت و آرزوی آمرزش داشتن از خدا , مغرور شدن به خداست . در روایتی دیگر امام در خصوص فریب دنیا را خوردن می فرمایند : از فریب دنیا بپرهیزید ؛ زیرا دنیا هر خوبی و نعمتی که فریبکارانه به انسان دهد , همواره پس می گیرد و کسی را که به دنیا دل بندد و در آن جا خوش کند , کوچ دهد . و نیز در نهی از فریب نفس را خوردن می فرمایند : هر که فریب نفس خود را بخورد نفسش او را به دست هلاکتها سپارد .
خداوند منان در باره ی چیزهایی که نباید فریفته ی آن شد می فرماید : لا یغرنک تقلب الذین کفرو فی البلاد متاع قلیل ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد (آل عمران /196 , 197 ) جولان کافران در شهرها تو را نفریبد . این برخورداری اندک است . پس از آن جایگاهشان جهنم است و جهنم بد آرامگاهی است . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و اله ) میفرمایند : گناه کردن مردم تو را از گناهت غافل نکند و نعمتهای مردم تو را از نعمتهایی که خداوند ارزانیت داشته است دچار غفلت نسازد و مردم را از رحمت خدای عز و جل که تو خود بدان امید بسته ای , نومید مگردان .
شایسته است انسان واقع بین باشد و درباره خویش به انصاف قضاوت کند؛ یعنى، نه شایسته است که انسان خود را کمتر از آنچه هست بداند و نه زیبنده است که خود را بیش از آنچه هست، تلقى کند. هر دو آفت بوده و براى سرنوشت انسان مضر خواهد بود. به خصوص توجه داشته باشید که غرور، انسان را از اهداف عالى باز مىدارد. علت آن روشن است؛ چون انسان مغرور، به خودش اجازه مشورت و استفاده از نظرات و دیدگاههاى دوستان، اساتید و بزرگترها را نمىدهد و همین امر کافى است که او را از بسیارى از ارزشها عقب بیندازد. انسان مغرور، پیوسته نظر خود را بر دیگران ترجیح داده و استبداد رأى پیدا مىکند و در نتیجه از واقعبینى و حقیقتیابى به دور خواهد ماند. نکته دیگر این که مردم از افراد مغرور، متنفر و بیزارند؛ هم چنان که خود شما نیز از افراد مغرور خوشتان نمىآید.
غرور بمعنای مثبت ( عزت نفس )
عزت نفس از دیدگاه اخلاق و روایات اسلامی بدین معنا است که انسان آنقدر خودش را عزیز و بزرگ انگارد که حاضر نشود تن به پستی گناه و افعال و رفتار مغایر با شان انسان و ایمان بدهد. عزت نفس، یعنی , آن که آدمی شرافت و ارزش خود را بشناسد تا در برابر حوادث و در شرایط مختلف خود را حفظ کند. اگر دیوانه ای الماسی گران قدر در دست داشته باشد آن را به مفت از دست خواهد داد ولی شخص خردمند آن را حفظ خواهد کرد و جز به بهای واقعی , آن را نخواهد فروخت . آدمی اگر قدر خود را بداند آن را ارزان نخواهد فروخت .
حال باید خود را شناخت . آدم خلیفه خدا بر زمین و مورد تکریم خداوند و... در حرکت به سوی کمال نامتناهی , »و ان الی ربک الرجعی «. چنین موجودی را نسزد که سر بر آستان مخلوقی فرود آورد و دست نیاز نزد این و آن دراز کند و یا خود را به ذلت معصیت و هوای نفس گرفتار سازد. آری راه تحصیل عزت شناخت ارزش وجودی انسان و کمال او و مسیری است که باید طی نماید.
مهمترین عامل ایجاد این احساس خود شناسی و درک موقعیت ممتاز انسان و خود در هستی و همچنین درک استعداد بی نظیر انسان در قرب به خدا و خلافت او در زمین و همچنین قرب عملی به خدای متعال با عبادت و اطاعت است.
انسان های عالم و مومن و متقی معمولا بسیار بزرگوار و با شخصیت هستند و افراد جاهل، گناه کار و خطا پیشه دارای شخصیتی متزلزل و حقیر می باشند.
شاید مهمترین اثری که گناه بر شخصیت انسان می گذارد، احساس حقارت و ذلت است. زیرا گناه ریشه در حب دنیا دارد و دنیا با همه عظمت اش در پیشگاه خداوند و عوالم دیگر هستی کوچک و حقیر است و باعث حقارت اهل دنیا می شود.
همنشینی با گناه کاران و انسان های حقیر و پست در این زمینه موثر است و در مقابل همنشینی با عالمان و بزرگان دینی و شخصیت های بزرگ علمی و دینی احساس کرامت و بزرگی را در انسان تقویت می نماید.
کسی که بر این اعتقاد است که باید به مقام عالی انسانی برسد هرگز به خود اجازه ی گناه نمی دهد. کسی که خود را بزرگوار می انگارد هرگز به کارهای پست تن در نمی دهد. پستی و رفتار ناهنجار معمولا از کسانی صادر می شود که برای خود ارزشی قایل نیستند. علی (ع) در روایت فرموده است: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه. کسی که خودش را بزرگ می انگارد, خویش را با گناه خوار و خفیف نمی سازد. غررالحکم, حدیث 8730
على علیه السلام به فرزندش امام مجتبى سلام الله علیه فرمود: نفس خویش را عزیزبشمار و به هیچ پستى و دنائتى تن مده گرچه عمل پست، تو را به تمنیاتت برساند،زیرا هیچ چیز با شرافت نفس برابرى نمى کند و (به جاى عزت از دست داده) عوضىهمانند آن نصیبت نخواهد شد، و بنده دیگران نباش که خداوند تو را آزاد آفریدهاست. و نیز فرمود: کسى که فرومایه و دنى النفس است از کارهاى پست جدایى ندارد. امام على (ع): «النفس الدنیه لاتنفک عن الدنائات».
عزت نفس یعنی عزت و بزرگی و عظمت نفس خود را حفظ کردن و تن ندادن به ذلت و اموری که شأن انسان را به پایین می آورد.
به طور خلاصه علم و عمل به شخصیت انسان بزرگی و عزت می دهد و در مقابل نادانی و گناه باعث حقارت نفس آدمی می شود. انسان های بزرگ به خصوص معصومین(ع) از بالاترین درجه عزت نفس برخوردار بوده اند و هر کسی به مقدار عظمت و بزرگی شخصیت اش عزت نفس دارد و تن به هر کار پستی نمی دهد.
شهید مطهری ( ره ) در کتاب انسان کامل در بحث عزت نفس می فرمایند : گاهی در مکتب تصوف ... برای اینکه نفس را رام و ذلیل کرده ... مثلا شخصی در جایی می تواند از حیثیت خودش دفاع کند , ولی دفاع نمی کند , چیزی که ما اسمش را عزت مومن می گذاریم , در بعضی از مکتبهای تصوف معنا ندارد ....ابراهیم ادهم از مشایخ تصوف است می گوید : من در عمرم هیچ وقت به اندازه ی سه موضع خوشحال نشدم : یکی آنکه وقتی مریض بودم و در مسجدی افتاده بودم و نمی توانستم بلند شوم , خادم مسجد آمد و گداها و فقیرها را که خوابیده بودند , بلند کرد . به من هم که رسید با عتاب گفت : بلند شو و چند لگد با پایش به من زد , و من هم نمی توانستم بلند شوم . همه رفتند و من تنها بودم . بعد خادم پایم را گرفت و مرا مثل یک لاشه از مسجد بیرون انداخت . خیلی خوشحال شدم , چون دیدم این نفس در اینجا دارد حسابی کوبیده و ذلیل و خوار می شود و.... شهید مطهری بعد از اشاره به مورد دوم و سوم بیان می دارند که اسلام به هیچ وجه اجازه ی خواری و ذلت را نمی دهد ایشان در ادامه میفرمایند اسلام می گوید نفس مومن عزیز و محترم است ؛ مومن باید از شرافت خود دفاع کند و نیز در ادامه می فرمایند :
در اسلام با همه ی اینها که نهی النفس عن الهوی هست , ان النفس لامارة باسوء هست , قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها هست , موتوا قبل ان تموتوا هست , در عین حال روی عزت نفس هم تکیه شده است . قرآن می فرماید : و لله العزة و لرسوله و للمومنین ( منافقون / 8 ) نمی گوید عزت نفس , خود پرستی است . پیغمبر فرمود : اطلبوا الحوائج بعزة الانفس . بشر به بشر حاجت پیدا می کند . فرمود : اگر حاجتی دارید هیچوقت پیش کسی با ذلت حاجت نخواهید , با عزت نفس بخواهید ؛ یعنی عزت خودتان را لکه دار نکنید ...اگر حاجتی پیش کسی داری , با عزت نفس حاجت خود را از او بخواه و بگیر .
کتابهای زیر جهت مطالعه معرفی می گردد .
1- اخلاق اسلامی - محمد علی سعادت
2- اخلاق در قرآن (3 جلد ) - مصباح یزدی
3- خودسازی برای خود شناسی - مصباح یزدی
4- انسان کامل - مرتضی مطهری
پیروز باشید .
آفت پیشرفت و ترقی انسان به سوی هدف و سعادت و علم چیست؟
انسان جهت طی مسیر کمال و ترقی به این عالم آمده است تا به سر منزل مقصود خویش برسد. این هدف، مخصوص انسان هم نیست. موجودات دیگر هم در این دنیا برای خود کمالی متناسب با ساختمان و طبیعت وجود خود دارند؛ کمال یک درختِ ثمربخش، این است که به میوه بنشیند. کمال یک بوته گل این است که گل معطر خود را در معرض استفاده انسان قرار دهد. و کمال انسان نیز متناسب با ذات و شخصیت او قرب به خداوند است.
این سخن، البته به این معنا نیست که هر انسانى در این عالم قدم مىگذارد، حتما به کمال خواهد رسید. نه! اى بسا انسانها که در این عالم سالها عمر مىکنند، اما به کمال نمىرسند. و نه تنها به کمال نمیرسند بلکه چه بسیارند آنان که راه انحطاط و نزول به قهقرا را طی میکنند: (أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ اینان همانند چارپایانند حتی گمراهتر از آنهایند اینان خود غافلانند.)
درست مثل این است که شما کودک را به مدرسه مىگذارید تا عالم شود؛ اما چه بسا پیش میآید که متوجه افت تحصیلی کودک میشویم اینجاست که باید دید چه موانعى باعث مىشود موجودى که براى تکامل به این عالم آورده شده است، به کمال نرسد؟
در مورد موجودات دیگر، پیدا کردن مانع تکامل، مشکل نیست. اما در مورد انسان، چون موجودى پیچیده و داراى ابعاد گوناگون است، پیدا کردن موانع رشد و تکامل، بسیار دشوار به نظر مىرسد. چون موانع تکامل انسان بسیار متنوع است. انبیاى الهى آمدند تا موانع را برطرف کنند و جاده تکامل را، که خدا پیش پاى انسان گذاشته، بگشایند، و راه را به او نشان دهند. این، یک مسئله مهم و موضوع یک بحث بسیار طولانى است. «...و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم؛ و بارهاى سنگین و زنجیرهایى که بر آنها بود از دوش و گردنشان بر مىدارد.» (اعراف، 157)
عواملی که مانع پیمودن راه کمال و نیل به سعادت انسان میگردد فراوان است ولی مهمترین آنها عبارتند از:
1. تعلّقات دنیوی: علاقه افراطی و خارج از چارچوب به مال، ثروت جاه، مقام و ریاست، انسان را از حرکت، هجرت و سلوک به سوی سعادت حقیقی که همان قرب الهی است باز میدارد. قلبی که با محسوسات انس گرفته و شیفته و دلباخته آنهاست، چگونه میتواند به طرف سعادت و عالم بالا، صعود کند؟ دلی که جایگاه محبت امور فانی دنیوی است چگونه میتواند تجلیگاه انوار الهی باشد؟ حضرت امام صادق علیه السلام میفرماید: «حب الدنیا رأس کل خطیئه؛ محبت دنیا ریشه هر گناهی است.» (بحارالانوار، ج 73، ص90)
2. پیروی از هوای نفس: فردی که شبانه روز به دنبال برآوردن خواستههای دل و هوا و هوس میباشد، چه وقت میتواند از دنیا هجرت کند و از افق طبیعت و ماده به بارگاه قدس ربوبی پر بکشد؟ در روایت معروفى نقل شده است که فرمودهاند: «ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان، اتباع الهوى و طول الامل؛ ترسناکترین بلایى که از ابتلاى شما مسلمانها به آن مىترسم ، این است که دنباله رو هواى نفس خودتان باشید. یعنى شهوترانى کردن و شهوات را بر عقل مسلط ساختن. اینها همه موانع درونى انسان است.
3. ضعف اراده: سستی اراده وعدم قدرت بر تصمیم گیری از موانع بزرگ راه است که انسان را از شروع در عمل باز میدارد. ضعف اراده خود از پی نبردن به ارزش مقصد والا و سعادت ابدی انسان سرچشمه میگیرد. همچنین اسارت های انسان باعث سستی اراده خواهد شد. کسی که اسیر نفس و خواهش های او و یا اسیر عادت های منفی است، اراده ای ضعیف دارد و نمی تواند حرکت کند.
4. پرحرفی و سخنان غیر ضروری و بی فایده: زیاد حرف زدن و پراکنده گویی، فکر را پریشان ساخته و قدرت اندیشیدن صحیح و تشخیص صواب از ناصواب را سلب میکند. پرحرفی نشانه کم عقلی است. امیر المؤمنین علیه السّلام در حدیثی میفرماید: «اذا تم العقل نقص الکلام؛ وقتی عقل کامل گردد سخن گفتن کم میشود.» (بحارالانوار، ج 71، ص 290)
5. پرخوری و شکم پرستی: انسان با شکم انباشته از غذا نمیتواند حال عبادت و دعا داشته باشد و طعم مناجات را بچشد. پرخوری باعث قساوت قلب و تحریک شهوت میگردد. کم خوری و گرسنگی بهترین کمک برای کنترل نفس و شکستن عادتهای آن میباشد. زیاده روی در غذا باعث تنبلی و کسالت روح و مریضی بدن و بی رغبتی به عبادت و سختی دل و غفلت از یاد خدا میگردد و صفای روح و نورانیت و حال خوش معنوی را از انسان میگیرد.
6. خودخواهى خودپرستى و به طور کلی رزایل اخلاقی و صفات بد: این که شخصی فقط خود را به حساب آورده و دیگران را به حساب نیاورد مانع بزرگى در راه تکامل انسان است؛ که منجر به حسد، طمع، حرص و برادرکشى مىشود. تا هنگامی که انسان به رزایل اخلاقی آلوده است، زمینه فساد در جان او وجود دارد و نمی تواند در جهت خدایی شدن و قرب الهی حرکت کند.
7. تنبلى، تن پرورى، بى اعتنایى به کار و بى شوقى از موانع حرکت است. در دعاى شب اول ماه رمضان مىخوانیم: «اللهم اجعلنا ممّن نوى فعمل و لا تجعلنا ممّن شقى فکسل و لا ممّن هو على غیر عمل یتکل» دعا کننده از این که جزو کسانى باشد که دچار کسالت و بى عملى هستند، به خدا پناه مىبرد. خداوندا مرا جزو کسانى که فقط به آرزو تکیه مى کنند و به عمل و تلاش نمىپردازند، قرارمده!
منابع اصلی اخلاق اسلامی:
-راه روشن, ترجمه مهجه البیضاء فیض کاشانی
- اخلاق اسلامی, ترجمه جامع السعادات ملا مهدی نراقی
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
- نقطه های آغاز در اخلاق عملی آیت الله مهدوی کنی
- اخلاق در قرآن (3 جلد) مصباح یزدی
- اخلاق در قرآن، آیت الله جوادی آملی
منابع بیشتر:
- خودشناسی برای خودسازی، مصباح یزدی
- تهذیب نفس، ابراهیم امینی
- مقالات استاد محمد شجاعی
- خودسازى، شهید باهنر
- خودسازى، محمد یزدى
- جهاد با نفس، ج 3، حسین مظاهرى
طلبه شدن با انگیزه های گوناگونی انجام می شود. خوشبختانه اغلب طلبه ها، اجمالا با انگیزه خدایی وارد طلبگی می شوند، ولی برخی از افراد نیز هستند که متاسفانه به دلیل عدم آشنایی با انگیزه واقعی طلبگی یا داشتن اهداف دنیوی، انگیزه چندان خوبی ندارند.
ما فعلا با کسانی که انگیزه خدایی ندارند، کاری نداریم. بنده در این نوشته می خواهم به این نکته تاکید کنم که صرف داشتن انگیزه خدایی و آگاهی اجمالی از مثبت بودن این کار نیز کافی نیست.
کسانی که می خواهند تمام عمر خویش را صرف علوم دینی کنند، باید به صورت تفصیلی و با آگاهی کامل، حقیقت طلبگی را بشناسند. این اگاهی کمک می کند تا اولا انگیزه صحیح و کاملی برای طلبه شدن داشته باشیم و ثانیا بکوشیم تا به حقیقت طلبگی برسیم و موفق باشیم.
کسی که با این حقیقت آشنا است، نیازهای این مسیر را حقیقی تر درک می کند، تلاش واقعی تری برای انجام رسالت های آن می نمایند و بهتر می تواند در جامعه نقش حقیقی خویش را ایفا نماید. چنین طلبه ای برای اسلام مفیدتر خواهد بود.
در حال حاضر باید اعتراف کنیم قریب به اتفاق کسانی که طلبه می شوند، اگر چه نیتشان خوب است، ولی با حقیقت طلبگی به صورت تفصیلی آشنا نیستند.
طلبه شدن معنا و حقیقت بسیار بلندی دارد که آگاهی نسبت به آن باعث می شود که اولا، هر کسی به آسانی و با انگیزه های انحرافی طلبه نشود و ثانیا، در صورتی که این مسئولیت بزرگ را پذیرفت، وضعیت تحصیل و تلاش اش در راستای رسیدن به حقیقت آن باشد.
رهبری جامعه:
بهترین تعریفی که از طلبگی شده است "رهبری جامعه" است. طلبگی یعنی طلب کردن علوم و روش هایی که انسان را شایسته رهبری دینی و سیاسی جامعه اسلامی می نماید.
مبنای این تعریف روشن است. طالب و عالم دینی در حقیقت ادامه دهنده راه انبیا و اولیای الهی است. جایگاه و وظیفه آنها رهبری جامعه بوده است، جایگاه عالم دینی هم در همین راستا و در ادامه مسئولیت و رسالت انبیا و اولیای الهی همین جایگاه و منصب است.
اهمیت طلبگی ناشی از اهمیت رهبری جامعه است. در این راستا باید به اهمیت بحث ولایت و رهبری توجه کنیم. اگر به این نکته توجه کافی داشته باشیم که بعد از بحث توحید، مهمترین بحثی که در آموزه های دین مقدس اسلام وجود دارد، بحث ولایت و رهبری است، آنگاه به اهمیت موضوع طلبگی، پی خواهیم برد.
هر طلبه ای باید بداند که او برای رهبری جامعه به سوی توحید آماده می شود. طلبگی یک کار فردی صرف و تنها برای خودسازی نیست. بعد از خودسازی وظیفه یک طلبه ساخت و رهبری جامعه اسلامی است.
طلبه باید خود را برای راهبری دینی و سیاسی کل جامعه اسلامی و انسانی آماده کند. اگر ما به تحصیل و طلبگی اینطور نگاه کنیم، آنگاه روشن خواهد شد که چگونه باید درس بخوانیم و خود را بسازیم و برای این کار مهم آماده شویم.
اکنون ما با این حقیقت روبرو هستیم که بسیاری از حوزویان علی رغم داشتن انگیزه الهی، با صرف بهترین لحظه های عمر خویش و تلاش و کوشش بسیار در این مسیر سخت و تحمل دشواری های فراوان زندگی طلبگی، موفقیت چندانی ندارند و پس از سالیانی متاسفانه مستهلک می شوند و نمی توانند آنچنان که باید موثر و مفید باشند.
دلیل این آسیب بزرگ به نظر بنده این است که حوزه با این راهبرد کلی آشنا نیست و برای آن برنامه مدون و روشنی ندارد تا بتواند طلاب علوم دینی را به گونه ای تربیت کند که آنها به صورت تعریف شده ای مسئولیت رهبری قسمتی از جامعه را به عهده بگیرند و در این مسیر موثر و موفق باشند.
ما که طلبه هستیم با این استراتژی و راهبرد کلی خواهیم توانست زندگی خود را به گونه ای سامان دهی کنیم که در راستای اهداف آن قرار بگیریم و برنامه ای داشته باشیم که ما را به اهداف اصیل این راه واصل می کند. در غیر این صورت امکان اینکه به انحراف برویم و عمر خویش را بیهوده صرف کنیم و به جایی که باید برسیم، نرسیم دور از انتظار نیست.
رابطه ولایت و طلبگی:
برای اینکه به حقیقت طلبگی پی ببریم باید رابطه طلبگی و ولایت را خوب بدانیم. ولایت در بعد تشریعی آن به معنای رهبری جامعه از نظر سیاسی و دینی است و از این نظر با طلبگی وحدت مصداق دارد.
طلبه یعنی رهبر جامعه و ولی، هم به معنای رهبر جامعه است. پس طلبگی همان پی گیری اهداف ولایت است و ما طلبه ایم برای اینکه رهبر شویم.
درست است که در جامعه اسلامی تنها یک رهبر در راس آن حکومت می کند، ولی این بدین معنا نیست که در کشور تنها یک رهبر باید وجود داشته باشد. هر عالم دینی در محدوده و قلمرو هدایتی خود منصب رهبری و ولایت دارد.
باور ما این است که حقیقت ولایت نسبی است و به طور کلی هر انسانی می تواند دارای قدرت ولایی باشد.
هر فردی از افراد انسانی نسبت به شکوفایی و رشدی که دارد از مقام ولایت برخوردار است. مقام ولایت چه تکوینی و چه تشریعی، خاص معصومین(ع) نیست. حضرات معصومین(ع) دارای مرتبه و حد نصاب خاصی از این مقام بوده اند که ایشان را شایسته مقام عصمت و نبوت و امامت بر تمامی انسان ها و جوامع انسانی نموده است.
پس از ایشان به ترتیب رشد یافتگان از فقها و عالمان دینی و بعد از آنها هر یک از مومنان و انسان های تاثیر گذار دینی و اجتماعی بسته به مرتبه کمال و قربی که دارند، از قدرت ولایی برخوردار هستند.
بنابراین ولایت دارای مرتبه خاص و عام است. معصومین(ع) از ولایت خاص برخوردار بودند و سایر انسان ها نیز می توانند از ولایت عام بهره داشته باشند.
اصولا مقام ولایت شان انسان است. ما در داستان خلقت انسان در قرآن کریم می خوانیم وقتی ملائکه از خلقت انسان سوال کردند، خدای متعال به آنها فرمود می خواهم برای خویش خلیفه در زمین بیافرینم.
انسان خلیفه خدا در زمین شد، خلیفه خدا شدن و بودن، بدون بهره مندی از قدرت ولایی، کاملا بی معنا و تو خالی است. مانند این که بدون هیچ گونه توانایی و شایستگی فردی را در مقام و منصبی نصب کنند و از او بخواهند که مانند یک متخصص و مدیر توانمند آن جایگاه را مدیریت کند. چنین چیزی هرگز صحیح و بلکه امکان پذیر نیست.
ولایت سر و منشا تمامی مقامات و مناصب الهی و همچنین مدیریت های دینی و اجتماعی است و بدون آن هیچ کسی شایسته داشتن مقام و منصبی در دین و جامعه نیست.
سر و منشا موفقیت در طلبگی نیز در بهره داشتن از ولایت است. مقام ولایت، یعنی مقام تاثیر گذاری مثبت بر انسان و جامعه.
البته تاثیر گذاری منفی هم وجود دارد که خاص اولیای شیطان است. اولیای الهی با مشخصه تاثیر گذاری مثبت شناخته می شوند.
امام خمینی رض به لحاظ داشتن نیروی ولایت، در راس عالمان دینی و اولیای الهی زمان خود قرار داشت، به همین دلیل توانست بالاترین تاثیر گذاری مثبت را نیز داشته باشد. منقرض نمودن شاهنشاهی ظالمانه دو هزار و پانصد ساله در ایران و بنیان گذاری جمهوری اسلامی و متحول کردن دل و جان و عقول انسان ها در طول اندک زمانی، حکایت از قدرت ولایی بسیار بالا و والای آن حضرت داشت.
یک طلبه باید در همین خط حرکت کند و بداند که کم یا زیاد باید حتما خود را آنگونه بسازد و نیروها و استعداد های خود را انگونه شکوفا نماید، که بتواند راهبر جامعه اسلامی و انسانی باشد.
هر طلبه در جهت ارزیابی عملکرد خود باید بداند، به مقداری که توانسته در جامعه و محیط اطراف خود تاثیر مثبت بگذارد، موفق ارزیابی می شود.
حقیقت طلبگی چیزی جز کسب قدرت ولایی نیست. یک طلبه آنگاه به هدف خود می رسد که بتواند جایگاهی برای خود در جامعه به عنوان خلیفه خدا در زمین و هدایت و ربوبیت افراد انسانی در راستای شکوفایی نیروهای ولایی آنها، داشته باشد.
توحید و طلبگی:
می ماند یک مطلب و آن رابطه توحید و ولایت و طلبگی است. در حقیقت اسلام آمیزه ای از توحید و ولایت است. هدف طلبگی و همچنین زندگی انسان کسب مقام ولایت از مسیر شناخت و عملکرد توحیدی است.
هدف، اقتدار ولایی است، ولی ابزار تکامل و وسیله شکوفا شدن انسان در مسیر ولایت، توحید است. بنابراین یک طلبه باید هم توحید را خوب بشناسد و هم ولایت را.
پیامبر خدا هنگام رحلت فرمود: من از میان شما می روم و پس از خود برای شما دو چیز می گذارم، تا زمانی که به این دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.
"کتاب و اهل بیتم" کتاب، مظهر توحید است و اهل بیت مظهر ولایت.
در حقیقت حضرت می خواست اشاره کند که سعادت شما در شناخت و زندگی توحیدی و ولایی است.
راه سعادت انسان در پیروی از توحید و ولایت است، برای توحیدی شدن و به ولایت رسیدن انسان.
البته درک حقیقت توحید و ولایت خود راه دشواری است که یک طلبه باید در طول زمان و تلاش فکری و معرفتی فراوان، با صرف عمر و استعانت از خدای تعالی و استمداد از معصومان(ع) بدان راه باید.
نتیجه اینکه: طلبه باید برای رهبر شدن درس بخواند و برای ولی شدن، خود را بسازد و برای حرکت به سوی خداوند و قرب الهی، جامعه را رهبری نماید تا مطمئن شود که در مسیر حقیقی طلبگی، یعنی توحید و ولایت گام نهاده است.
نظام مدیریتی و آموزشی حوزه علمیه نیز هنگامی موفق ارزیابی می شود که موحد و ولی تربیت کند. حوزه باید بتواند افرادی را به جامعه تحویل دهد که قدرت مدیریت و هدایت سیاسی و اجتماعی و دینی جامعه توحیدی را داشته باشند. والسلام.
قناعت در لغت به معنای بسنده کردن به مقدار کم، از کالای مورد نیاز، و رضایت به چیزی است که نصیب شخص میشود. (طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 4، ص384) در احادیث گاهی کلمه قناعت به معنای مطلق رضایت به کار رفته است. امام علی علیه السلام در نامهای به عثمان بن حنیف میفرماید: «آیا قناعت کنم و راضی باشم که بگویند او امیرالمؤمنین است و با آنها در سختیهای روزگار مشارکت نداشته باشم؟» (نهج البلاغه، نامه 45 .)
در علم اخلاق قناعت در مقابل حرص استعمال میشود. صفت قناعت موجب میشود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آن را نطلبد. (ر. ک: جامع السعادات، ص 101- 100 .)
بنابراین می توان گفت: قانع کسى است که به اندک بسنده مى کند و ناخشنود نمى شود و روى ترش نمى کند و به سهم خویش راضی است . قانع یعنى کسى که بسنده مىکند به آنچه که از دنیا به وى برسد اگر چه کم باشد. بر اندک سپاسگزار است.
در تفاوت قناعت و بخل گفتنی است: قناعت بیشتر در اخلاق فردی مطرح است و مربوط به استفاده بهینه از امکانات زندگی و اجتناب از زیاده روی در هزینه ها و مصارف و رضایت به نعمت های الهی است، اگر چه اندک باشد، در حالی که بخل مربوط به اخلاق اجتماعی است، آنگاه که انسان باید به یاری دیگران بشتابد و از امکانات مالی و اعتباری خویش در جهت دستگیری و یاری برادران مومن خویش مصرف نماید، بخل بورزد و هزینه نکند. قناعت نمود مناعت طبع و بزرگواری و زهد و تحمل آدمی است ، در حالی که بخل صفت رزیله و ناشی از حقارت نفس و نمود خودخواهی انسان است.
انسان ثروتی نیاندوزد مگر به قناعت. مسرفین معمولا انسان های فقیر و دست تنگ هستند، زیرا آنقدر بریز و بپاش و ولخرجی دارند که نمی توانند ذخیره و اندوخته ای برای خود داشته باشند. و نیز تنها انسان های قانع می توانند سخاوتمند باشند، زیرا سخاوت و بخشش نیاز به زیرساخت اقتصادی و ثروتی دارد که مسرفین از آن بی بهره اند.
در این عرصه آدمیان به چهار دسته اند: 1- خود می خورند و به دیگران نیز می دهند، ایشان اهل انفاق اند. 2- خود نمی خورند و به دیگران می دهند، ایشان ایثارگرانند. 3 -خود می خورند، ولی به دیگران نمی دهند. ایشان خسیس و بخیل اند. 4- خود نمی خورند و به دیگران نیز نمی دهند، ایشان پست و لئیم اند.
می شود که انسان نه خود از مال خویش بهره ببرد و نه به دیگران بدهد، ولی این در نهایت پستی و لئامت و بدتر از بخل است، زیرا انسان بخیل تنها به دیگران نمی دهد و خود از مال خویش بهره دارد. بهترین حالت این است که انسان با رعایت قناعت هم خویش از مال خویش بهره لازم داشته باشد و هم زیادی آن را انفاق وایثار کند و دیگران را نیز در بهره مندی خویش شریک نماید و با دردمندان و نیازمندان جامعه همدردی داشته باشد.
قناعت معنایى نزدیک به زهد دارد. به عبارت دیگر نمود عملى زهد است. زاهد با دل نبستن به دنیا زندگى و مخارج خود را براساس قناعت پى ریزى مى کند.
عقل عامل مهمی در گزینش قناعت است. حضرت علی علیه السلام میفرماید: «من عقل قنع آنکه خردورزی کند، قناعت پیشه میکند.» (آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج 5، ص 150 .) عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن، از جمله: بینیازی انسان از غیر خود و قدرت یافتن آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها، بر میگزیند و آن را به سود شخص میداند. گرچه انسان در ظاهر با قناعت، از امکانات ظاهری استفاده کمتری میکند، ولی به جهت عاقبت قناعت، این عمل مورد پذیرش عقل است . هر اندازه سطح دانش شخص نسبتبه جهان و نفس خود بیشتر میشود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه میکند، در پذیرش صفات پسندیده انسانی، از جمله صفت قناعت، آمادگی بیشتری پیدا میکند.
با آنچه گفته آمد روشن مىگردد که قناعت جلوه اى از حالت و ملکه زهداست که در رفتار و سطح معیشت زندگى انسان پدید مى آید و در واقع زندگى زاهدانه همان زندگى با قناعت ساده و به دوراز آزمندى رفاه زدگى تجملگرایى و تنوع طلبى است.
امیر المؤمنین علیه السّلام نیز قناعت را به زندگى ساده و کم زرق و برق و سبک تفسیر کرده است :اقنعوا بالقلیل من دنیا کم لسلامه دینکم فان المومن البلغه الیسیره من الدنیا تقنعه (غرر الحکم : 2549 .) به اندک دنیا بسنده کنید تا دینتان سالم بماند زیرا مومن به اندکى که کایتش کند قناعت دارد.
به طور کلی باید توجه داشت که قناعت بخل ورزیدن و یا مصرف نکردن نیست، قناعت آن است که انسان از امکانات خویش به صورت صحیح و با بهره وری مناسب و رعایت الگوی مصرف توصیه شده در جامعه و مطابق دستورات اسلام استفاده کند و در این امور از زیاده روی و ریخت و پاش اجتناب ورزد.
ر. ک : 1- اسلام و مقتضیات زمان ، استاد مطهری
2- اخلاق در قرآن ، آیه الله مکارم شیرازی ، ج2، حرص و قناعت
مشکل من این است که نمی توانم جلوی گناه کردنم را بگیرم. البته من سعی کردم همیشه آدم با تقوایی باشم و توانسته ام با موفقیت گوش دادن به ترانه را از حدود دو سال پیش تا الان رها کنم و موفق هم شدم.(شکر) اما مشکلی که دارم این است که در اینترنت که وارد میشم دنبال دانلود فیلمهای خارجی می روم البته نه دنبال آن فیلمها ولی بالاخره فکر می کنم شاید هدف من آن صحنه ها باشد ولی نمی دانم چرا به روی خودم نمی آورم و بعد که کار از کار می گذرد، می فهمم چکار کرده ام. با دیدن یک عکس بد یا کمی بد خیلی زود احساس گناه می کنم و بعدا که به خودم می آیم بدتر از خودم بدم می آید. خیلی این مسأله اتفاق افتاده ولی باز شکست خوردم. از خدا شرمنده ام، از خودمم شرمنده ام. نمی دانم چکار کنم. البته هنگام رفتن برای دانلود به قصد دانلود فیلم معمولی می روم و لی نمیدانم چرا ... . البته فقط فیلم نیست. در متنهای بد چشمم می خورد و ... و این موارد که با هم جمع می شوند و بعدا به فکرم می آیند دیگر واقعا ناراحت می شوم. لطفا کمکم کنید و یک راه حل عملی و همیشگی برایم بدهید؟
پاسخ: در ابتدا از شما دوست صمیمی که با حسن نظر خویش ما را مورد وثوق و اعتماد خود قرار داده و با طرح مشکلات خود، ما را به استمداد طلبیده و محرم اسرار خویش قرار میدهید سپاسگذاریم و امیدواریم ما نیز همچنان بتوانیم هر چه بهتر و شایستهتر در خدمت به شما و سایر دوستان انجام وظیفه نماییم.
مشکلی که در این ارتباط با ما مطرح نمودهاید باید نکاتی را به اطلاع شما دوست عزیز برسانیم:
هدف غایی از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و مقام قرب الهی است «و ان الی ربک المنتهی» (نجم، آیه 42) رسیدن به این مقام طی کردن مقدماتی را لازم است، خدای متعال با آگاهی از همه ابعاد مادی و معنوی انسان، او را در این راه به انجام اعمالی ترغیب کرده و از کارهای دیگری باز داشته است؛ از جمله آنها رفتارهایی است که زمینه را برای انحراف جامعه از مسیر صحیح و پاک فراهم می کند، زیرا این ویژگی و خصیصه انسان است که در هر وادی جلو رفت، حد نهایی برای خودش نمی شناسد، «بل یرید الانسان لیفجر امامه» (قیامت، آیه 5) طبیعت آدمی اینگونه است که میخواهد تا در آینده نیز، به کارهای ناشایست بپردازد.
انسان اگر به وادی کمال قدم گذاشت تا بی نهایت پر می کشد و اگر به وادی فساد و انحطاط قدم نهاد در آن جا هم تا بی نهایت جلو میرود به گونه ای که نمی توان آن را در جایی متوقف کرد. به همین جهت است که می بینیم در بخشی از آیه 31 سوره نور آمده است: «زنان هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود» از این آیه برداشت میشود که اسلام به اندازه ای در مسایل مربوط به عفت عمومی سخت گیر و موشکاف است که هر گونه عملی را که منجر به شعلهور شدن آتش شهوت جوانان گردد را ممنوع می کند.
دیدن عکس ها و فیلم های مبتذل، به ویژه جوانان را، در یک حال تحریک دائم قرار می دهد تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنان و ایجاد هیجان های بیمارگونه عصبی و گاه سرچشمه امراض روانی می گردد. مهم تر از آن اینکه گناهان، پیوند انسان با خدا را سست و در صورت استمرار این پیوند را قطع و ایمان او را زایل میگرداند و بدین وسیله انسانیت انسان که سرمایه وجودی انسان است را از او سلب می کنند.
لذا در آیات و روایات گناهان ظلم به نفس شمرده شده است. عکس های سکس غریزه جنسی انسان را به طور افراطی تحریک کرده او را از فعالیت های مثبت انسانی بازداشته به سمت ارتکاب فحشا و منکرات سوق می دهد، به همین دلیل خدای متعال از باب لطف و رحمتی که دارد ما را از آن بر حذر داشته و به مسیر درست هدایت نموده است. تحقیقات محققان نشان میدهد که دیدن فیلم ها و عکس های مبتذل و مشاهده رفتارهای ضداخلاقی، اعمال غیراخلاقی را در پی دارد، به همین دلیل «رابرت مریوخ» مالک شبکه ماهواره ای تی،وی استار آمریکا در مصاحبه ای در هندوستان گفت: «من هرگز به بچه هایم اجازه تماشای این برنامه ها را نمی دهم (روزنامه اطلاعات، 25/5/1373)
افزون بر موارد یاد شده، دیدن عکس های مبتذل، پی آمدهای تأسف باری را به دنبال دارد از جمله:
1 ـ محروم شدن از لذت انس با خدا 2. مردن دل ها 3. پاره شدن پرده های عصمت و رواج بی عفتی و بی حیایی 4. سبک شدن عقل 5. گسترش دامنه ی فحشا و افزایش فرزندان نامشروع در جامعه 6. سقوط شخصیت زن و مرد و تبدیل شدن به وسیله ای برای اشباع هوس های سرکش 7. شهوت پرستی و خوش گذرانی 8. از هم گسیختگی زندگی زناشویی 9- در کل بهم خوردن تعادل و نظم روحی و معنوی انسان و ...
خواندن این گونه داستانها ،خواه ناخواه ذهن وفکر انسان را مشغول خواهد کرد وسرانجام شومی را در ذهن واندیشه جوان به بار می آورد.این نکات لطیف را می توان از آیه های آسمانی قرآن کریم برداشت نمود.آنجا که خطاب به مومنین می فرماید:« (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (اى کسانى که ایمان آوردهاید از گامهاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند به انحراف و گمراهى و فحشاء و منکر کشیده مىشود چرا که شیطان دعوت به فحشاء و منکر مىکند.) هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمىشود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را مىسپرد:
گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان است.(سرگرمی با داستانهای سکسی وامثال آن) گام دوم: شرکت در مجلس آنها. گام سوم : فکر گناه. گام چهارم :ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات. گام پنجم: انجام گناهان صغیره. و بالآخره در گامهاى بعد گرفتار بدترین کبائر مىشود.
درست به کسى مىماند که زمام خویش به دست جنایتکارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مىبرد، تا سقوط کند و نابود گردد، «آرى این است خطوات شیطان » (آیة الله مکارم،تفسیر نمونه، ج14، ص: 413)
lیا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا...» (به ما می فهماند) به ایمان خود تکیه نکنیم، توجّه به هشدارهاى پى در پى لازم است. زیرا که شیطان براى گمراه کردن مؤمنان، بیش از دیگران تلاش مىکند. و این کهسیاست شیطان نفوذ تدریجى و گام به گام است. از همان گام اوّل مواظب باشیم». (قرائتی،محسن؛تفسیر نور، ج8، ص: 162)
از سوی دیگر منابع مطالعاتی وخواندنی ،چه خوب و چه بد ،به عنوان غذای روح انسان محسوب می شود. و روح انسان را متاثر می کند.
خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:« فلینظر الانسان الى طعامه» ( انسان باید به غذاى خویش بنگرد.)
در بعضى از روایات که از معصومین نقل شده آمده است که منظور از «طعام» در اینجا علم و دانشى است که غذاى روح انسان است، باید بنگرد که آن را از چه کسى گرفته؟ آرى! انسان باید درست بنگرد که سر چشمه اصلى علم و دانش او که غذاى روحانى اوست کجاست؟ مبادا از سر چشمه آلودهاى تغذیه شود و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند». (بابایی، احمد علی؛ برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص412) به انسان دستور مىدهد که به غذاى جسمانیش خوب بنگرد، چشمانش را بگشاید و ببیند این خالق رحیم و مهربان چگونه انواع مواد غذایى دانهها و میوهها را از این خاک تیره براى او آفریده، ...به طریق اولى باید به غذاى روحش بنگرد که از کدامین سر چشمه تراوش کرده سر چشمهاى پاک یا آلوده؟ چرا که تعلیمات ناسالم و تبلیغات گمراه کننده همچون غذاى مسمومى است که حیات معنوى انسان را به خطر مىافکند. عجب این که بعضى از مردم در مورد غذاى جسم بسیار سختگیر و موشکافند، ولى در غذاى روحشان بىاعتنا، هر کتاب فاسد و مفسدى را مىخوانند، به هر گونه تعلیمات گمراه کننده گوش فرامىدهند، و براى غذاى روحشان هیچ قید و شرطى قائل نیستند». ( تفسیر نمونه،همان ج26، ص: 147)
در حدیثى از امیر مؤمنان على (ع) مىخوانیم:
«ما لى ارى الناس اذا قرب الیهم الطعام لیلا تکلفوا انارة المصابیح، لیبصروا ما یدخلون بطونهم، و لا یهتمون بغذاء النفس، بان ینیروا مصابیح البابهم بالعلم، لیسلموا من لواحق الجهالة و الذنوب، فى اعتقاداتهم و اعمالهم» (براى چیست که مىبینم مردم را هنگامى که در شب طعامى نزدشان حاضر کنند حتما چراغ مىافروزند تا ببینند چه غذایى در شکم خود وارد مىسازند؟ولى به غذاى روحشان اهمیت نمىدهند، و چراغ عقل را به وسیله علم روشن نمىسازند، تا از عوارض جهالت و گناهان در اعتقادات و اعمال سالم بمانند.)
نظیر همین معنى را فرزندش امام مجتبى (ع )فرموده:«عجبت لمن یتفکر فى ماکوله، کیف لا یتفکر فى معقوله، فیجنب بطنه ما یؤذیه، و یودع صدره ما یردیه» (عجب دارم از آنها که به غذاى جسم خود مىاندیشند، اما در غذاى روح دقت نمىکنند، خوراک زیانبار را از شکم خود دور مىدارند، اما قلب را با مطالب مهلک آکنده مىکنند.) ( همان، ج26، ص: 163) نتیجه آن که؛ خواندن داستانهای سکسی خواه ناخواه روح وروان خواننده را تحت تاثیر قرار خواهد داد ،حداقل او را در اندیشیدن در افعال متعالی باز می دارد و پیوسته فکر و ذهن او را مشغول می دارد.
و در یک تحلیل کلی از محتوای فیلم ها داستانهای مبتذل در اینترنت می توان گفت، اهداف زیر از سوی بافندگان و سرایندگان آنها دنبال می شود:
اهداف اقتصادی: گردانندگان این سایت ها اهداف اقتصادی را در قالب تصویر ونوشتار و به اشکال متنوعی از محصولات از طریق سایتهای اینترنتی، شبکه های تلویزیونی، تبلیغات تصویری به هر نحو، وبلاگ ها، مجلات،کتاب ها و ... کمپانی های خود را اداره می کنند.و از این راه پولهای هنگفتی را به جیب می زنند.به طوری که تجارت سکس از جمله تجارتهای مهم شمرده می شود. آنها با نوشتن اینگونه داستانها به عنوان مقدمه، دختران و زنان را عملا به فرار از خانه و بی بند وباری سوق می دهند.
اهداف اجتماعی: اشاعه ابتذال، عادی سازی روابط محرم و نامحرم،عادی سازی صحنه های خلاف اخلاق جنسی،عادی ساختن و از میان بردن قبح گناه، اشاعه رفتارهای غیر اخلاقی، روابط نامشروع، ترویج روابط غیر شرعی و غیر قانونی، عادی سازی خیانت زن و مرد به یکدیگر به عنوان امر عادی و جایز ، به سخره گرفتن اعتقادات و آداب و رسوم دینی و بی اهمیت جلوه دادن آنها، اسفاده ابزاری از سکس، غیرت زدایی، تضعیف باورهای دینی، اشاعه هنجار شکنی زنان و دختران و... از جمله اهداف شوم اجتماعی آنان می باشد.
اهداف سیاسی: در بررسی علل نوشتن و تولید این گونه چرندیات می توان به سرخوردگی از امور سیاسی و روی گردانی سردمداران آنها از سیاست نیز اشاره نمود، وهمچنین به منظور گرفتن نیروی جوان جوامع و مشغول کردن آنها، که این امر آنها را از پرداختن به امور مهم اجتماعی و سیاسی شان باز دارد. به لحاظ آن که سرگرم شدن بخشی از نیروی جوان جامعه به چنین اموری فرصتی برای انحراف سیاسی جامعه و فاصله گرفتن مردم از مشارکت سیاسی و در نتیجه آماده شدن زمینه برای کسانی است که شایسته نیستند تصمیم گیری نمایند.
خلاصه آن که این داستانها و فیلم ها ،در واقع خیال آمال و آرزوهای درونی یا عقده های روانی نویسنده گان و سازندگان آنها می باشد، که با تبادل لینکهای خود و حمایت و تبلیغ سایتهای همدیگر اهداف پلید خود را دنبال می کنند، آنها خوشبختی و سعادت انسان را در پرداختن به لذایذ وشهوتهای بی حد و حصر مادی می دانند واز ارزشهای انسانی و معنوی بسیار دور افتاده اند. و با این کار میخواهند دیگران را نیز در مسیر خود قرار دهند.
همچنین در زمینه داستان های مبتذل و سکسی لازم است این نکته را نیز بدانید که علاوه بر حرمت شرعی خواندن مطالبی که محرک شهوت هستند، به هر مقدار که بیشتر این مطالب را می خوانید غریزه جنسی شما نیز بیشتر تحریک شده و در نتیجه کنترل آن برای شما مشکل تر خواهد بود و خدای ناکرده بیشتر در معرض انحراف جنسی و گناه قرار میگیرید. از این رو توصیه می کنیم هر چه زودتر این کار را ترک کنید و برای کنترل شهوت خود برنامه ریزی نمایید.
همچنین توصیههای زیر را نیز مورد توجه قرار دهید:
1 . سعی کنید تفریحاتی سالم خارج از نت برای خود ترتیب بدهید و صرفا برای سرگرمی و تفریح به سراغ اینترنت و فضاهای محرک وارد نشوید.
2. هر فضایی را مجاز برای ورود خود قرار ندهید.
3. در پنجرهها و صفحات اینترنتی که باز می کنید حساسیت لازم را داشته باشید.
4. فکر گناه را به ذهن خود راه ندهید و از تصور و تخیل امور جنسى و شهوانى پرهیز کنید.
5. از خواندن، شنیدن، نگاه کردن به امور و تصاویر شهوتآفرین دورى کنید.
6. بیکار نباشید و همیشه براى مشغول کردن خود به فعالیتى مطلوب و مثبت برنامه داشته باشید.
7. به محض لغزش فوراً توبه کنیدو سعى کنید که دیگر تکرار نشود.
8. در مجالس مذهبى، دعا و توسل و موعظه زیاد شرکت کنید. و از خداوند مهربان در حل مسائل زندگی تان کمک بخواهید.
9 . نسبت به نماز به خصوص نماز اول وقت (به ویژه به جماعت) اهمیت بیشتری دهید. همان طور که می دانید نماز انسان را از فحشاء و منکرات باز می دارد و این وعده حق الهی است.
10. مطالعه کتب اخلاقی و تفکر در آیات قرآن نقش تعیین کننده ای در بازداری انسان از ارتکاب گناه دارد.
منابع: 1. مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ اول، 1374 ش.
.2قرائتى محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن - تهران، چاپ یازدهم، 1383 ش.
.3بابایى احمد على، برگزیده تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه - تهران، چاپ سیزدهم، 1382 ش.
برخی از فتوای علما و مراجع:
نگاه به عکس و فیلم های سکسی غالبا موجب تحریک شهوت و مقدمه ارتکاب گناه است و لذا دیدن آن حرام است. ( رهبری، اجوبه الاستفتاآت , ج 2, ص 40)
دیدن فیلمهاى مبتذل و سکس چه با ویدئو و چه از تلویزیون که موجب فساد خود انسان یا خانوادهاش مىباشد جایز نیست و باید از نگاه کردن به آن خوددارى کرد. (استفتاآت آیتاللّهمکارم، ج 1، س 778)
استفاده از فیلمهاى فوق که به منظور انحراف تدارک دیده شده جایز نیست. تماشا کردن فیلمهاى محرک جایز نیست. (جامعالمسائل آیتاللّهفاضل، ج 1، ص 485)
آیا زن و شوهر در رابطه زناشوئی محدودیتهایی هم دارند یا مجاز به هر نوع بهره بردای جنسی از یکدیگر هستند مثلا آیا مجاز به بوسیدن آلت تناسلی یکدیگر هستند اگر هستند این موارد کرامت انسانی را زیر سوال نمی برد؟( اختلاف نظری است که با همسرم دارم) و یا اسم بردن از دستگاه تناسلی یکدیگر در حین نزدیکی آیا اشکال ندارد؟ خواهشمند است جواب روشنی بدهید چون در رابطه بنده با همسرم به یک مشکل ایجاد شده است ضمنا از صریح گویی در این سوال عذرخواهی می کنم.
پاسخ: گفتنی است زن و شوهر هرگونه لذتی می توانند از هم ببرند ولی نه در حدی که از حالت انسانیت خارج و به واسطه لذایذ جنسی به اعمالی که در شأن انسان نیست روی بیاورند. خداوند متعال غریزه جنسی را وسیله ای برای تکثیر نسل و تربیت فرزندانی قرار داده است که جانشین او (خلیفه الله) در زمین باشند و مدارج بالای انسانی صعود کنند. متاسفانه در دنیای غرب از آنجا که تمام مسائل حول محور انسان و لذایذ شخصی او می چرخد (امانیسم) تا حدی در ارضای غرائز جنسی پیش رفته اند که به اعمال ناپسند و مشمئز کننده ای مانند آنچه شما فرموده اید روی آورده اند.
علاوه بر این که خلاف اصول بهداشتی، نیز هست، لذا با توجه به این که معمولا محل عورتین مخصوصاً انتهای روده بزرگ مرکز انواع میکروب های خطرناک است سعی کنید در روابط زناشویی مسائل بهداشتی را رعایت نمایید که خدای ناکرده دچار مشکلات بعدی نشوید.
شاید این اعمال که بیشتر ریشه در فرهنگ غرب دارد، برای حفظ شان و شخصیت یک انسان مسلمان و مومن مناسب نباشد. البته مرد نمی تواند بدون رضایت زوجه او را مجبور به این گونه امور بنماید.
مىتوانید به کتابهاى زیر مراجعه فرمایید:
- ازدواج مکتب انسان سازى شهید دکتر پاکنژاد، ج 3
- آیین همسردارى ابراهیم امینى
- حلیهالمتقین (ص 70 75) علامه مجلسى
- بهشت خانواده دکتر مصطفوى
- بهداشت ازدواج از نظر اسلام دکتر صفدر صانعى
-ازدواج و مسائل جنسى، گروهى از نویسندگان
- مشاوره جنسی و زناشویی، علی اسلامی نسب
مدتی است سعی می کنم از گناهان دوری کنم به خصوص غیبت ولی مادرم وخواهرانم اهل غیبت هستند، هر چه آنها را از این کار باز می دارم، فایده ای ندارد. لطفا کمکم کنید که چه کار کنم هم احترام آنها را حفظ کنم، هم به خاطر شنیدن غیبت آنها من مجازات نشوم چون بعضی مواقع داریم از خودمون حرف می زنیم یکدفعه غیبت دیگری را می کنند و من مجبور به شنیدن آن هستم ؟
در رابطه با مشکلاتی که بیان کردید در مرحله اول لازم است این نکته را متذکر شویم که بخشی از مشکلاتی که شما در رابطه با شرکت در مجالس دوستان و یا آشنایان بیان داشتید اختصاص به شما نداشته و غالب افراد در این موضوع دچار مشکل هستند اما نکته مفید و قابل ستایش وجود روحیهای است که در شما وجود دارد تا نسبت به حل این مشکل به دنبال راه چارهای باشید که همین سؤال شما نشانه مثبتی است که قابل ستایش است و لازم است این روحیه تقویت گردد از سوی دیگر متاسفانه غالب مجالسی که امروزه در سطح دوست و آشنا و اقوام برگزار میگردد با اینگونه آفات مواجه میباشد. اما با این وجود برای جمع بین این دو موضوع (شرکت به نحو مشروط در مجالس و رعایت صله ارحام و احترام پدر و مادر و شرایط دیگر حضور در مجالس) مطالبی را تقدیم میکنیم:
انسان موجودی است اجتماعی و ناگزیر از معاشرت؛ و معاشرت اسلامی، اصولی دارد که باید در عین حال که ارتباطات اجتماعی را برقرار نمود مواردی را نیز در نظر داشته باشد.
اسلام به عنوان دینی جامع و کامل ما را به هر دو بعد فردی و اجتماعی سوق داده و تشویق نموده است. از یک سو ما را به عنوان یک فرد موظف به انجام برخی وظایف دانسته و نیز از بعد اجتماعی نیز موظف به وظایفی دانسته است.
انسان که خواه و ناخواه در اجتماع زندگی میکند، از معاشرت با مردم گزیری ندارد و بی تردید، معاشرت برای این است که انسان، وضع اجتماعی خود را حفظ نماید و روز به روز بر ترقی و پیش رفت مادی و معنوی خود بیفزاید و مشکلات زندگی را بهتر و آسان تر حل کند.
بنابراین، باید به شکلی در مجالس و محافل شرکت نمود که از یک سو وظیفه اجتماعی و یا فامیلی خود را انجام داده باشیم و از سوی دیگر موجب سخط و ناخشنودی الهی نیز نگردد. زیرا اگر مردم در برخورد با کسی، سنگینی یا تلخی درک کنند، در دل هاشان نفرت و یا دل تنگی ایجاد خواهد شد و بالاخره روزی فرا خواهد رسید که همه از او گریزان می شوند و چنین کسی، منفور و مبغوض اجتماع و یا اقوام و خویشان خود خواهد شد.
این است که دین مقدس اسلام، معاشرت نیکو را به پیروان خود توصیه فرموده و درباره آن، بهترین آداب و دستورها را بیان کرده است تا هم به وظیفه فردی و هم وظیفه اجتماعی خود عمل کرده باشیم.
طبیعی است که اسلام در عین حال که همنشینی و مصاحبت با دیگران را در زندگی اجتماعی لازم دانسته است اما این بدان معنا نیست که این همنشینی را با هر کس و به هر شکلی جایز دانسته باشد.
لذا به صورت موردی به برخی نکات اشاره میکنیم امیدواریم توجه به آن برای شما مفید واقع گردد:
1ـ ترس از احتمال وجود غیبت در مجالس نباید منجر به ترک هرگونه صله ارحام و ارتباط لازم فامیلی گردد.
2ـ در انتخاب مجالس، دقت لازم را داشته باشید و در مجالسی که یقین دارید که به معصیت میانجامد شرکت نکنید. (یعنی فرق بگذارید بین احتمال و یقین و در صورتی که یقین به وجود معصیت پیدا کردید از حضور فیزیکی در آن مجلس اجتناب ورزیده اما به اشکال دیگر مثل برقراری تماس تلفنی خلع را جبران کرده و به وظیفه صله ارحام خود عمل کنید.)
3 ـ در صورتی که ناخواسته در مجلس معصیت حاضر شدید در مرحله اول سعی کنید با طرح موضوعات انحرافی و کشاندن مباحث به فضاهای دیگر و یا امر به معروف و نهی از منکر در تغییر فضای مجلس تاثیر گذار باشید و در غیر این صورت میتوانید با بهانههای مختلف مجلس را ترک کنید.
5 ـ در صورتی که هیچ یک از موارد فوق ممکن نگردید شما به مباحث گوش فرا ندهید و در بحث معصیت آمیز آنها شرکت نکنید تا صدق عنوان استماع به حرام محقق نگردد؛ چرا که فرق است بین گوش فرا دادن و به گوش خوردن حرام که اولی حرام و دومی بلا اشکال است؛ مانند این که شما در جلسهای نشستهاید و بغل دستی شما با کس دیگری مشغول به غیبت شخص دیگری هستند در این صورت شما میتوانید به کاری دیگر و یا حرف زدن با شخصی دیگر پرداخته و از گوش فرا دادن به غیبت پرهیز کنید. و شنیدن غیبت و سایر حرفهاى ناروا اگر عمدى نباشد و اتفاقاً به گوش انسان برسد، حرام نیست و لازم نیست از کسی که غیبت شده رضایت بگیرید ولی وظیفه ما در قبال غیبت کننده، امر به معروف و نهى از منکر است. البته این کار داراى مراتب و شرایطى است که آمر و ناهى حتماً باید نسبت به آن امور اطلاع کافى داشته باشد.
6 ـ نیز باید توجه شود اولین وظیفه انسان در مجلس غیبت; نهی از غیبت کردن است زیرا غیبت از منکرات است و نهی از منکر واجب است و در مرتبه بعدی واجب است رد غیبت نماید; یعنی به نحوی از غیبت شونده دفاع نموده, مورد غیبت را توجیه نماید که از ریختن آبروی مؤمن جلوگیری شود.
7 ـ در صورتی که شخصی که مورد غیبت واقع شده را نشناسید شنیدن برای شما اشکال ندارد و اما از آن جهت که جلسه گناه محسوب است در صورت امکان از آن خارج شوید. همین مقدار که به آنها می فهمانید که به خاطر غیبت کردن آنها را ترک میکنید, میتواند بهترین نوع برخورد با غیبت کننده باشد. و إن شاء الله تأثیر خواهد داشت.
برای مطالعه بیشتر به کتب اخلاقی ذیل مراجعه شود:
چهل حدیث امام خمینی , ص 315
نقطه های آغاز در اخلاق اسلامی , ص 157
منظور از آرمان در زندگی چیست؟
منظور از آرمان در زندگی همان بحث هدف زندگی است. از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچتر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعریف هدف، سخنها گفتهاند؛ بعضی از این تعریفها عبارتند از:
«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش میشود1». و نیز گفتهاند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیلههایی که آن حقیقت را قابل وصول مینماید2».
«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسانشناسی به شمار میرود و یکی از اساسیترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان نتواند
از این رو لازم است میان هدف و وسیله تفکیک صورت گیرد تا انسان دچار خطا نشود و وسیله را به جای هدف اشتباه نگیرد، و هدفهای زودگذری که درواقع وسیلههای زندگی نهایی بیش نیستند هدف اعلای زندگی انتخاب نکند زیرا کسی که به هدفهای زودگذر دل میبندد و برای دستیابی به آنها تلاش میکند، باید به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدفهای جاویدان و متعالی و سعی در راه رسیدن به آنها، بنا به وعده تخلفناپذیر قرآن7 موفقیت را در پی خواهد داشت.
فلسفه حیات در قرآن:
«حیات جاریه معمولی در این دنیا از نظر قرآن، حیاتی ابتدائی است و مرحله پست حیات به شمار میرود، این مطلب در 69 آیه از قرآن تذکر داده شده و با تعبیر الحیاة الدنیا که به معنای حیات ابتدائی میباشد، وارد شده است8».
آیاتی از قرآن کریم به بیان این حقیقت نیز میپردازد که حیات معمولی و پست این دنیا نمیتواند آرمان و ایدهآل نهائی انسان تلقی شود، زیرا این دنیا در عین جالب بودن حقیقتی است ابتدائی، نه متعالی و نهائی؛ و لذا قرآن از این گونه حیات تعابیری همچون متاع فریبنده، لهو و بیهوده، بازی، متاع اندک، آرایش فریبا و... دارد که در سورههای مختلف و آیات متعدد بیان شده است9.
علیرغم جذابیتها و ارزشهای ظاهری که در حیات دنیا مشاهده میشود و میتواند وسیله کمال و تعالی انسان نیز باشد نمیتواند هدف نهایی زندگی قرار گیرد و لذا انتخاب چنین حیاتی به عنوان هدف متعالی زندگی، سراب را آب پنداشتن است و راهی که به چاه منتهی خواهد شد.
به دلیل همین ناچیزبودن حیات دنیا شاعر، راه افراط پیموده و در وصف زندگی دنیا چنین سروده است:
دنیا چو حباب است ولکن چه حباب نه بر سر آب بلکه بر روی سراب
آن هم چه سرابی که به بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب
«با چشمان فرو بسته لب بر جام زندگی نهاده اشک سوزان بر کناره زرین آن فرو میریزیم، تا آنگاه که دست مرگ، نقاب از دیدگان ما بردارد، در آن موقع خواهیم فهمید که این کاسه حیات از اول خالی بوده و ما جز باده خیال چیزی از آن ننوشیدهایم10».
برای آن دسته از انسانها که «هدف زندگی» را در لابلای حیات مادی و زودگذر همین دنیا جستجو میکنند و لذت بردن، تجمل پرستی، فزونطلبی در اموال، هوسرانی و بدست آوردن قدرت را هدف نهایی زندگی میپندارند. قرآن کریم در آیه 20 سوره حدید چنین هشدار میدهد:
«اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الا ولاد، کمثل غیث اعجب الکفار بناته ثم یهیج فتراه مصفراً ثم یکون حطاماً و فیالاخرة عذاب شدید و مغفرة منالله و رضوان و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور. بدانید زندگی دنیا تنها بازی، و سرگرمی، و تجملپرستی، و تفاخر در میان شما، و افزونطلبی در اموال و فرزندان است».
به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمی»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهای پنجگانه عمر آدمی را تشکیل میدهند.
نخست «دوران کودکی» است که زندگی در هالهای از غفلت و بیخبری و لعب و بازی فرو میرود. سپس مرحله «نوجوانی» فرا میرسد، و سرگرمی جای بازی را میگیرد، و در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدی دور دارد.
مرحله سوم مرحله «جوانی» و شور و عشق و تجملپرستی است از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا میرسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده میشود. و سرانجام به مرحله پنجم میرسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت میافتد.
سپس، قرآن با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگی را در برابر دیدگان انسانها مجسم ساخته، میفرماید: کمثل غیث اعجب الکفار.... همانند بارانی است که از آسمان نازل میشود، و چنان زمین را زنده میکنند که گیاهانش، زارعان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میگردد، به گونهای که آن را زردرنگ میبینی، سپس درهم شکسته و خرد و تبدیل به کاه میشود. اینگونه است زندگی ناپایدار دنیا که شایسته نیست با چنین اوصافی هدف اعلای زندگی انسان قرار گیرد، بلکه باید به عنوان مزرعه جهان باقی و مکان آماده شدن برای ورود به حیات حقیقی و ابدی مورد استفاده قرار گیرد11.
البته سوالی مطرح میشود که اگر حیات دنیا هدف نیست چرا خداوند آن را آفریده است؟ در پاسخ باید گفت: خالق حکیم حیات، دنیا را از آن جهت آفریده است که وسیله رسیدن به هدف متعالی انسان و دستیابی به حیات حقیقی و ابدی در جوار رحمت حق باشد نه اینکه این حیات ناپایدار خود هدف زندگی قرار گیرد.
«ما اگر بخواهیم خود حیات دنیا را هدف قرار دهیم، در منطق قرآن، با اختیار خود، خویشتن را عاشق خلأ محض کردهایم و اما اگر در این حیات غوطهور نشویم و آن را به عنوان شایستهترین گذرگاه برای حیات واقعی «ألا و ان الدار الآخرة لهی الحیوان» تلقی کنیم، در عالیترین هدف که برای یک «من انسانی» قابل تصور است گام خواهیم گذاشت12».
قرآن هدف از زندگی ابتدایی دنیا را دستیابی و رسیدن به حیات طیبه میداند که همان زندگی حقیقی و جاوید است و برای رسیدن به آن دو چیز را شرط قرار میدهد: یکی ایمان و دیگری عمل صالح. در سوره نحن آیه 97 میفرماید:
«من عمل صالحاً من ذکرا و انثی و هو مومن فلنحیینة حیاةً طیبة ولنجزینهم احدهم باحسن ما کانوا یعملون هر کس از مرد و زن عمل شایسته کنند و موءمن باشد. او را زندگی نیکو دهیم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل میکردهاند میدهیم».
در جمله «فلنحیینه حیاةً طیبةً» حیات، به معنای جان انداختن در چیزی و افاضه حیات به آن است، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی موءمنی را که عمل صالح کند به حیات جدیدی غیر از آن حیاتی که به دیگران نیز دادهاند زنده میکند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر میدهد بلکه مرتبه عالیتری از حیات را - که از کیفیت بهتری برخوردار است - به او عنایت میکند این چنین انسانی در نقش خود نقد و کمال و قوت و عزت و لذت و سروری را درک میکند که نمیتوان اندازهاش را معین کرد و نمیتوان گفت که چگونه است، و چرا چنین نباشد، حال آنکه متفرق در حیاتی دائمی و زوالناپذیر، و نعمتی باقی و فناناپذیر، و لذتی خالص از الم و کدورت و خیر و سعادتی غیرشوب به شقاوت است. این آثار زندگی، جز، بر زندگی حقیقی مترتب نمیشود، و زندگی مجازی بویی از آن ندارد؛ خداوند این آثار را بر حیاتی مترتب کرده که آن را مختص به مردم باایمان و دارای عمل صالح دانسته، حیاتی که حقیقی و واقعی و جدید است، که خدا آن را به کسانی که سزاوارند افاضه میفرماید13» البته در آیات قرآن، اهداف متعددی برای آفرینش انسان مطرح شده است که میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد14:
1 - هدف مقدماتی (کوتاه مدت):
مقصود از آن، فراهم شدن زمینههای مادی و اجتماعی و تحقق شناختهای لازم برای انتخاب آزادانه راه و رسم زندگی برای انسان و استمرار حیات است. از جمله این اهداف میتوان به آبادانی زمین و دستیابی به توسعه مادی و اقتصادی اشاره کرد. چنان که در سوره هود آیه 60 میفرماید:
«و الی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غیره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها.... برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم صالح گفت: ای مردم! خدا را عبادت کنید که معبودی غیر از او ندارید. او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما خواسته است».
این که خداوند انسان را به آبادکردن زمین وا میدارد و عمران آن را از او میخواهد، به این معنا نیست که هدف نهائی همین باشد، بلکه بهرهوری از زمین برای بقای انسان و استمرار حیات مادی، لازم و ضروری است و ادامه زندگی نیز مقدمه رسیدن به هدف والاتری است که انسان و استمرار حیات به تدریج باید به سوی آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.
2 - هدف میانی (متوسط)
بدون هدفهای میان مدتی که در قرآن برای زندگی انسان بیان شده است رسیدن به هدف نهایی ممکن نخواهد بود. دو نمونه از این اهداف را «آزمایش بندگان» و «عبادت خدا» میتوان نام برد.
الف - آزمایش:
«الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا.... خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدام یک نیکوکار میشوید. (ملک/2)».
منظور از آزمایش خداوند نوعی پرورش است، به این معنی که انسانها را به میدان عمل میکشد تا ورزیده و آزموده و پاک و پاکیزه شوند ولایق قرب خدا گردند15.
ب - عبادت
در آیه 56 سوره ذاریات یکی دیگر از هدفهای میانی را
عبادت ذکر میکند و میفرماید:
«ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا عبادت کنند ( و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند)
اغلب گمان میکنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک است که بر اثر عادت انجام میشود یا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب میآورند اما باید توجه داشت که عبادت مفهوم بسیار گستردهای دارد و برای آن یک معیار کلی بیان شده است که، «آنچه برای خدا انجام میگیرد عبادت است»؛ و لذا «عبودیت، اطاعت بیقید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینههاست، و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غیر او است فراموش کند حتی خویشتن را16».
3 - تقرب به خدا، هدف نهائی
مقصود از هدف نهایی چیزی است که بقیه کارها برای رسیدن به آن انجام میگیرد. از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالیتر از آن وجود ندارد؛ زیرا تقرب به خداوند رسیدن همه کمالات، زیباییها، لذتها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است و اینکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بیان میکند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومی که بیان کردیم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگی او را خدا محور میسازد و چنین زندگی موجب تقرب انسان به خدا میشود.
پس خود عبادت، هدف نهایی نیست، بلکه عبادت یک هدف متوسط و میانی است. ما را به هدف والاتر و کاملتری میرساند که منظور، همان تقرب به خدا و رسیدن به درجه تعالی و کمال و معرفت خداوند باشد.
قرآن اسباب تقرب و نزدیک شدن را زیادی ثروت و کثرت فرزندان نمیداند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرایط نزدیکی به خدا بیان میکند دو چیز است: ایمان و عمل صالح.
در آیه 37 سوره سبأ این مطلب چنین بیان میشود:
«وما اموالکم ولا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الا من آمن و عمل صالحاً. اموال و اولادتان شما را به ما نزدیک نمیکند مگر آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند».
ایمان به خدا و عمل صالح، زندگی انسان را خدامحور میکند و آن زندگی که محور اصلی آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند میباشد، همان گونه که قرآن در این آیه ایمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفی میکند. در آیه 97 سوره نحل این دو چیز را زمینه رسیدن به حیات طیبه میداند و نیز در سوره عصر، این دو را مایه نجات انسان از خسران عظیم بیان میدارد. میشود چنین نتیجه گرفت که نجات انسان از خسروان عظیم و رسیدن به حیات طیبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتیجه ایمان به خدا و عمل صالح میباشد که لازم است سرلوحه زندگی انسان قرار گیرد.
پینوشتها:
1 - فرنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوری.
2 - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقی جعفری.
3 - ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأ نوابها والذین هم عن آیاتنا غفلون. (سوره یونس/ 7)
4 - بینش اسلامی دوره پیش دانشگاهی، ص37، با تصرف.
5 - ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج1، ص78، علامه محمدتقی جعفری، با تصرف.
6 - همان، ص84.
7 - والذین جهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین (عنکبوت / 69).
8 - فلسفه و هدف زندگی، ص110، علامه محمدتقی جعفری، با تصرف.
9 - آل عمران / 185، انعام/ 32، توبه / 38، رعد/ 26. عنکبوت / 64، محمد(ص)/ 36، حدید/ 20.
10 - از کتاب منتخبی از زیباترین شاهکارهای شعر جهان، به نقل از علامه جعفری، فلسفه و هدف زندگی.
11 - تفسیر نمونه، ج23، ص351، با همکاری جمعی از نویسندگان، مکارم شیرازی.
12 - فلسفه و هدف زندگی، ص123، علامه محمدتقی جعفری.
13 - ترجمه تفسیر المیزان، ص491 و ص493، علامه طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی.
14 - گامی بسوی معارف اسلامی، ص164، جمعی از نویسندگان.
15 - تفسیر نمونه، ج24، ص317.
16 - تفسیر نمونه، ج22، ص387.
آیا عشق به خدا نیاز به شناخت و معرفت دارد؟ اسباب عشق کدامند؟
عشق به پروردگار عالم , فطری همه ی موجودات است و تنها مختص انسان نیست . زیبایی موجب حرکت و جنبش است به عقیده ی فلاسفه ی الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساسی که تمام قافله ی عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده , مولود عشق است . (1)
عشق و محبت به حضرت حق ( جل و علا ) در مراتب نازله , فطری انسانهاست ؛ چنانکه علامه جوادی آملی ( دام ظله ) با استناد به آیه و لکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم (2) (لکن خداوند نزد شما ایمان را دوست وخوشایند کرد و آن را بیاراست ) اثبات می فرمایند که چنانکه اصل دین الهی محبوب انسان است و هر چه ذاتا ً محبوب انسان است , فطرت انسان به او گرایش دارد , پس معلوم می شود دین و خدا هر دو فطری انسان است . (3)
پس عاشق کمال مطلق بودن , فطری انسان است ؛ این که انسان همیشه در دوران زندگی خود به دنبال محبوبی است تام و تمام و بی عیب و نقص که با وصال او به آرامش و سکون برسد فطری اوست و این از الطاف خالق بی همتاست که این نعمت ابتدایی را قبل از اینکه از او بخواهیم به ما ارزانی داشته تا بخشی از مسیر عاشقی و عبودیت را ابتدائا ً پیموده باشیم .
این عشق و محبت حداقل , برای ابتدای راه لازم است اما کافی نیست بلکه باید در تقویت این عشق نهایت تلاش را مبذول داشت , تا جایی که فقط او را ببینی و لا غیر . خاصیت عشق در مراتب عالیه این است که عاشق فقط بر طبق رضای معشوق عمل می کند و تنها به خواست او تن می دهد و بس .
اما بدلیل اینکه انسان دارای نفسی است که زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می دهد باید مراقب باشد در مصداق معشوق و محبوب حقیقی به خطا نرود ؛ که اگر چنین کند در خصوص نعمت عشق نا سپاسی بزرگی مرتکب شده و به بیراهه رفته است .
محبت که صراط مستقیم بین محب و محبوب است از روشن ترین موارد ادق من الشعر و احد من السیف است زیرا تشخیص حب صادق از کاذب از مو باریک تر و پیمودن طریق حب از طی لبه ی تیز شمشیر دشوارتر است (4) پس محبت اولیه ( فطری ) انگیزه ای است برای بر خاستن و به سمت محبوب حرکت کردن و به مراتب عالیه ی عشق دست یافتن . عاشقی در مراتب عالی یعنی جذب محبوب شدن و جذب شدن حاصل نمی شود مگر اینکه محبوب را بشناسیم .
بنابر این شناخت و معرفت مقدمه ای مهم , برای تشدید عشق است . باید معشوق را شناخت و نسبت به ویژگی های او آگاهی یافت . مگر می شود عاشق کسی شد و هیچ شناختی نسبت به او نداشت . اگر عاشق خدا بودن نیازمند معرفت ذات حق تعالی ( جل و علا ) نبود و همان چراغ فطرت کفایت می نمود , پس چرا باید اعتقاد به اساسی ترین اصل از اصول دینمان یعنی توحید , تحقیقی باشد نه تقلیدی . بنابراین فطری بودن این میل , لازم است اما کافی نیست ؛ چون حجاب طبیعت و زندگی مادی ممکن است هر لحظه آن را محجوب سازد و فروغ فطرت را باید با تربیت , پرورش داد .
غالبا ً اینگونه است که هر چه مراتب شناخت و معرفت بیشتر باشد , حب و عشق هم شدیدتر می شود . چنان که خدای سبحان در مورد مؤمنان راستین که در سایه اطاعت پروردگار متعال و اجتناب از معاصی به درجات بالای ایمان دست یافته اند می فرماید : و الذین امنوا اشد حبا لله آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا شدیدتر است . (5)
از آن جایی که عاشقی سنخیت با معشوق را به همراه دارد , بنابراین عاشق در راستای پیاده نمودن صفات و ویژگی های معشوق در وجود خویش , نهایت تلاش خود را به کار می گیرد . از سوی دیگر چون مصداق اتم واکمل عاشقان ذات اقدس ربوبی که مظهر تمامی اسمای حسنای الهی هستند , اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) می باشند , بنابراین مهمترین راه تقویت عشق به خدای متعال , پیروی کردن از این ذوات مقدس و حرکت کردن به دنبال آنهاست ؛ نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر . نحن النمرقة الوسطی , بها یلحق التالی و الیها یرجع الغالی (6) ما تکیه گاه میانه ایم , عقب ماندگان به ما می رسند , و پیش تاختگان به ما باز می گردند .
خدای سبحان خطاب به پیامبر ( صلی الله علیه و اله ) می فرماید به مردم بگو : قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله .... اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد . (7) لذا خداوند مهربان , شرط دوست داشتن خود را در اطاعت پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) قرار داده است.
اما پاسخ بخش دوم پرسش شما دوست عزیز که در مورد اسباب عشق سؤال فرموده اید :
الف – اگر منظور از اسباب عشق مقدمات تقویت عشق , نسبت به پروردگار عالم در وجود انسان باشد عمل به نکات زیر موثر است :
1 - همان طور که در مطالب گذشته نیز اشاره شد , همواره از آشنایان به این طریقت که مصداق اتم و اکمل آن , قرآن کریم و اهل بیت ( علیهم السلام ) هستند , کسب رهنمود کنید تا مسیر عاشقی به سلامت طی شود .
2 – خانه ی دل , بسیار مقدس و با ارزش است ؛ به جای صاحب اصلی , بیگانه را راه نده .
در روایتی مفضل بن عمر از حضرت صادق ( علیه السلام ) پرسید : عشق چیست ؟ فقال ( علیه السلام ) : قلوب خلت من ذکر الله فاذاقها الله حب غیره ؛ دل هایی که از یاد خدا خالی باشد خدا کیفری دردناک به آنها می چشاند و آن علاقه ی به باطل و عشق به دنیا و لذایذ زودگذر و خلاصه محبت کاذب است . اگر انسان همواره مواظب قلب خویش نباشد , دل او از یاد خدا غافل می گردد و در نتیجه تازیانه ی دردناک عشق به باطل , بر او نواخته می شود و دوستی باطل در چنین دلی جای می گیرد . از حضرت علی ( علیه السلام ) نقل شده که آن حضرت فرمود : صابروا انفسکم علی فعل الطاعات و صونوها عن دنس السیئات تجدوا حلاوة الایمان بر انجام طاعتهای الهی شکیبا باشید و آن را از آلودگی گناهان حفظ کنید تا شیرینی ایمان را بیابید . از این بیان استفاده می شود که انسان با فرمانبرداری از خدا , طعم محبت او را می چشد و با معصیت او از این حلاوت محروم می گردد و اگر کسی در اثر گناه , طعم گوارای محبت خدا را نچشد , حتما ً گرفتار آلودگی محبت باطل می گردد. (8)
3 – تفکر در نعمات و الطاف بی شمار الهی .
اگر انسان اندکی با خود خلوت کرده و در مورد نعمتهای بی پایان خدای رئوف که ان تعدوا نعمت الله لا تحصواها بیندیشد , به خودش آمده و می فهمد که چه خدای مهربانی دارد . خدایی که هیچ نیازی به این بندگان ضعیف ندارد ولی اینگونه برایشان ریخت و پاش کرده است . ان الله لغنی عن العالمین (9)
نمی دانم تا به حال درباره ی خطابهای پروردگار عالم در قرآن و احادیث قدسی دقت کرده ای آنجایی که می فرماید : یا عبادی .... یعنی : ای بنده ی من به زبان ساده یعنی عزیز دلم .... حضرت حق ( جل و علا ) که خالق بی نیاز است به بنده ی سراپا فقر و نیاز این چنین خطاب می کند . فکر می کنم اندکی تأمل تنها در همین یک خطاب , کافی است که انسان را واله و شیدای پروردگار خویش کند . تفکر , آن هم در خلوت نقشی کلیدی در تقویت عشق به ذات اقدس الهی دارد .
3 – همواره خود را در محضر پروردگار ببین .
اگر انسان همواره برای انجام کوچکترین کاری این اندیشه را در خاطر داشته باشد که خالق من نظاره گر اعمال من است , یقینا ً مراقبت ویژه ای از اعمال خود می کند و اگر در این مراقبه ی خویش , استمرار و خلوص و جدیت داشته باشد به طور قطع خداوند در وجود او چنان محبتی ایجاد می کند که با عشق , به سمت او حرکت کند و دیگر این مراقبت , نه تنها برایش سختی نداشته بلکه لذت نیز می برد ؛ زیرا برای معشوق کار می کند . همانگونه که در زندگی بزرگان و عرفا می بینیم که از انجام واجبات الهی , لذت بیشتری می بردند چرا که امر وجوبی محبوب است و عاشق نیز منتظر امر معشوق ما عبدتک خوفا ً من نارک و لا طمعا ً من جنتک بل وجدتک اهلا ً للعبادة فعبدتک تو را نه از ترس آتشت و نه به طمع بهشتت عبادت کردم , بلکه تو را شایسته ی پرستش یافتم پس عبادتت کردم .
ب ) اگر منظور از اسباب عشق علت وجود عشق به خدا باشد ( البته لازم به ذکر است که عشق تقریبا ً مترادف است با همان حب شدید که در آیات و روایات آمده است و غالبا ً تعبیرات , تحت عنوان عشق نیست و بیشتر صحبت از محبت است ) به برخی از آنها به صورت خلاصه اشاره می شود :
1 – حب ذات : از آنجا که انسان بطور فطری , خویشتن خود را دوست دارد , لذا از هر کس یا هر شیئی که به نفع او باشد لذت می برد و به او علاقه مند می شود و چون انسان سراپا نقص است و نیاز , به خدایی که سرا پا کمال است و بر طرف کننده ی نیاز , او را دوست می دارد . کمال هر وجودی به انتساب به او ( خداوند ) حاصل و هر ناقصی به واسطه ی قرب به او کامل می شود . پس در کارخانه ی هستی , وجودی نیست که به خودی خود ثباتی داشته باشد مگر قیوم مطلق , که قوام همه موجودات بسته ی وجود او بوده و همه ی کائنات منوط به بود اوست (10)
2 – انسان به کسی که به او احسانی کرده محبت می کند . هیچ احسانی نیست که نه از خوان احسان و عطیت او ( خداوند ) بود . هر نعمتی از دریای بی انتهای نعمت او قطره ای است .... (11) پس به طور فطری انسان نسبت به کسی که به او محبت می کند علاقمند می شود .
3 – حب به زیبایی و جمال : انسان فطرتا ً از تماشای هر زیبایی لذت می برد در هر جا جمال زیبایی است شاهدی است از دست مشاطه ی عنایت او آراسته خداوند کمال مطلق است و هر چه زیبایی است نشأت گرفته از اوست .
پرسشگر گرامی بر خواندن مناجات المجین از مناجات خمس عشر ( که در مفاتیح ذکر شده ) مداومت داشته باشید .
اللهم انی اسألک ان تملا قلبی حبک و حب من یحبک.
(1) شهید مطهری ( رضوان الله تعالی ) / فلسفه اخلاق / ص 95
(2) قرآن کریم / سوره ی حجرات / 7
(3) علامه جوادی ( دام ظله ) / تفسیر موضوعی / ج 12 / ص 230
(4) علامه جوادی آملی ( دام ظله ) / سر چشمه اندیشه / ج 5 / ص 12
(5) قرآن کریم / سوره بقره / 165
(6) حکمت 109 نهج البلاغه
(7) قرآن کریم / سوره آل عمران / 30
(8) علامه جوادی آملی ضوعی قرآن کریم / ج 12 / ص / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 12 / ص 249
(9) سوره عنکبوت / 6
(10) و (11) معراج السعادة / ص 584
برای کنترل افکار گناه آلود چه باید کرد؟
در کلامی که از یکی از بزرگان نقل شده بود، آمده بود: مواظب افکارت باش، زیرا گفتارت را می سازد. موظب گفتارت باش، زیرا رفتارت را می سازد. مواظب رفتارت باش، زیرا عادت هایت را می سازد. مواظب عادت هایت باش، زیرا شخصیت ات را می سازد. مواظب شخصیت ات باش، زیرا آخرت ات را می سازد.
این سخن بسیار حکیمانه است، ولی قبل از مرحله افکار نیز مرحله ای وجود دارد که بدان اشاره نشده است. در حقیقت باید گفته می شد، مواظب دیدن و شنیدن های خود باش، زیرا افکارت را می سازد و همین طور تا آخر. زیرا آنچه ما حس می کنیم، یعنی می بینیم و می شنویم دقیقا بر نوع افکار ما تاثیر دارد و برای کنترل افکار باید ابتدا زمینه های آن را بررسی و ا صلاح نماییم، و آن کنترل دیده ها و شنیده ها است.
در ادامه توجهتان را به چند نکته جلب مىکنیم:
اولاً،کنترل افکار (خواطر) راه های متعددی دارد ولی نباید پنداشت که با اولین گام همه چیز درست می شود. بلکه کسی که می خواهد زمام افکار خویش را به کف گیرد باید با تمام توان به خودسازی بپردازد و با جدیت این راه را دنبال نموده تا تدریجا به هدف نزدیک گردد.
ثانیا خطور این گونه افکار مزاحم در ذهنتان که بدون اختیار به شما هجوم مىآورند، گناه محسوب نمىشود. بنابراین نگران آن نباشید.
اما جهت مقابله با چنین افکار مزاحم مىتوانید از دستورالعملهاى زیر بهرهگیرید و امیدواریم به تدریج از شر آن رهایى یابید:
1ـ از آنجا که معمولاً این افکار به هنگام بیکارى به سراغ فرد مىآید، سعى کنید با یک برنامهریزى دقیق و حساب شده تمام اوقات شبانه روزى خود را پر کنید و هیچ گاه بیکار نباشید. به مطالعه، نظافت اتاق، کمک به دوستان، ورزش و... مشغول باشید. و هر گاه بیکار شدید خود را به کارى مشغول سازید. هرگاه افکار مزاحم به سراغ شما آمد خود را مشغول کار دیگرى کنید و با ایجاد حواسپرتى از آن افکار مزاحم دورى کنید.
2ـ در صورتی که زمینه های دیداری و شنیداری خود را کنترل کنید، به تدریج صحنه های حک شده در ذهن کم رنگ و فراموش خواهند شد، زیرا انسان فراموش کار است و این خود نعمت بزرگی است در این زمینه. گرچه ذهن انسان این توانایی را دارد که حتی بدون استفاده از حواس ظاهری افکاری را تولید کند ولی عمده آن چیزهایی که انسان در مورد آن فکر می کند اعم از چیزهای خوب یا بد. داده های حواس ظاهری او است لذا باید مجاری ورودی ذهن را که همان حواس ظاهری است کنترل کرد؛ یعنی چشم، گوش، زبان و لامسه و...
قرآن در این زمینه می فرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا؛ و هرگز آنچه را علم و اطمینان به آن نداری دنبال مکن که (در پیشگاه حکم خدا) چشم و گوش و دل ها همه مسؤولند» (اسراء، آیه 36).
3ـ هرگاه این افکار به سراغتان آمد و متوجه شدید، وسط افکار به خود بگویید: «بس است دیگر» و بدین وسیله رشته افکار مزاحم را قطع کرده و به سراغ مطلبى دیگر خواهید رفت.
4- ذهن و فکر انسان همواره متوجه چیزی است که به آن عشق می ورزد چنان که عاشق آنی از فکر معشوق خود بیرون نمی رود. این که مثلا ما همیشه در نمازهای خود به یاد دیگر مسائل می افتیم به جهت تعلق نفس به آنها و عدم آشنایی با محبوب حقیقی است . لیکن عاشق دلباخته ذات جمیل علی الاطلاق در همه حال به یاد خداست چنان که گویی همیشه درنماز است . پس باید دل را از تعلق به کثرات پالایید و منزلگه عشق ربوبی ساخت تا اندیشه نیز بدان سوی توجه یابد.
5- پرنده لجام گسیخته خیال چون چکاوکی است که هر دم بر سرشاخساری نشسته و به زودی به شاخه دیگر پرواز می کند. از این رو افکار انسان خود ناساخته قرار و آرامی ندارد. آن گاه اگر آدمی با دقت در کنترل آن بکوشد; یعنی , همواره از آن مراقبت نموده و هرگاه به این سوی و آن سوی گریخت بلافاصله آن را به امور شریفه متوجه گرداند, کم کم رام و مطیع می گردد.
6- با داشتن برنامه منظم و پیوسته , می توان ذهن را به سمت خاصی جهت داد; مثلا داشتن برنامه های منظم همه روزه دعا و قرآن و ذکر گفتن و صلوات , مطالعه کتاب هایی پیرامون : اخلاق , معاد, خداشناسی , عواقب گناه و حداقل روزی یک ساعت شرکت منظم و پیوسته در مجالس دینی.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید