بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 97
عشق چیست؟ این سوالی است که مدتی ذهن من را به خود مشغول کرده. آیا واقعا عشق قصه است یا واقعیت؟ اگر عشقهای سن ما هوس است پس چرا من می بینم که دوستانم برای دوست پسرهایشان چه اشکها که نمی ریزند، واقعا گیج شدم. لطفا من را راهنمایی کنید.
عشق، یعنی دوست داشتن و درگیر شدن شدید احساسی. اینگونه دوست داشتن شدید، وضعیت انسانی ای است که واقعا وجود دارد، افسانه نیست و انسان را واقعا دلبسته و درگیر و در برخی موارد بیمار و افسرده می کند، اما باید توجه کرد که در عرف کوچه و بازار مصادیق عشق بسیار است تا آنجا که رندی گفته است : به دنیا هر کجا درد دلی بود - به هم کردند و عشقش نام کردند. تا آنجا که دیده می شود برخی از جوانان اشعار عرفانی عرفا را تا آنجا پایین می آورند که آنرا برای جنس مخالفی که تازه با آنها آشنا شده اند می نویسند هر چند برخی سعی بر این دارند که این نوع کشش های طبیعی به جنس مخالف را عشق مجازی تعبیر کنند ولی واقعیت این است که اکثر آنها چیزی جز میل جنسی و یا هیجانات زود گذر نیست.
بی مناسبت نیست اگر اینجا خاطره ای را از علامه محمد تقی جعفری نقل کنم ایشان می فرمودند روزی جوانی چهره و رفتارش عوض شده بود هر روز رنگ پریده تر وگوشه گیرتر می شد مادرش از پرسید پسرم من مادرتم به من بگو چرا به این روز افتاده ای ؟ گفت راستش مادر من عاشق شده ام! مادر پرسید عاشق کی شدی؟ گفت: هر کی که شما بگید ! گفت خاک بر سرت با این عاشق شدنت !خوب بگو من زن می خواهم چرا دیگر معنای عشق را خراب می کنی. به هر حال شاید این تنوع و گستردگی معانی باعث این ابهام شما شده باشد، ولی همچنانکه اشاره شد , در عرف عرفان عشق بار معنایی خاصی دارد و برخی نیز معتقدند,عشق قابل تعریف علمى نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول، در حالى که در دو قلمرو «حس و عقل» تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خود عشق مىورزد، مسلماً تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادى به تمام اندیشه و مشاعر او مسلّط است؛ به عنوان مثال اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند، مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانى عاشق رنگآمیزى مىشود و به اصطلاح «مولوى»، بوى عشق مىدهد.V}محمد تقى جعفرى، نقد و تحلیل مثنوى، ج 3، ص147.{V
اقسام عشق:
عشق بر دو گونه است حقیقی و مجازی و عشق مجازی نیز خود دو گونه دارد:
الف) عشقهاى مجازى:
در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود. عشق مجازی خود دو گونه است. 1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند V}(احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279){V
عشقی که در جوانان وجود دارد، بیشتر ریشه در بلوغ جنسی و نیاز به جنس مخالف دارد و آنها بعضا خیال می کنند که عشقشان معنوی است، ولی اینطور نیست و ناشی از غرایز و نیازهای عاطفی و جنسیتی آنها است.
وجود عشق و احساس در انسان طبیعی است، اما مشکلی که در رفتار جوانان وجود دارد این است که در میل و گرایش به جنس مخالف که به صورت طبیعی در هر فردی اعم از دختر و پسر وجود دارد، عقلانیت خود را لحاظ نمی کنند، یعنی در انتخاب ها ابتدا باید با عقل خود محاسبه کنند و ببینند این موضوع برای آنها مناسبت دارد یا نه و امکان تحقق وجود دارد یا نه و شرایط و راه های عقلانی و عرفی را طی کنند، و سپس به صورت احساسی با موضوع درگیر شوند و در حقیقت قلبشان باید بعد از عقلشان به صحنه بیاید، تا مشکلی پیش نیاید، ولی در بسیاری از موارد متاسفانه ابتدا عاشق می شوند و بعد می خواهند ببینند آن فرد برایشان مناسب است یا نه که خوب به مشکلات فراوانی برخورد می کنند مانند مخالفت والدین.
بهترین کار این است که جوانان به شدت مراقب قلب خود باشند و برای ازدواج و تامین نیازهای طبیعی و احساسی، از طریق روش های عقلانی و عرفی عمل کنند و زمینه های لازم را برای این کار فراهم نمایند و تامین این خواسته را به خانواده ها بسپارند و نگذارند، قبل از عقل، عشق و احساس بر آنها غلبه کند، زیرا در این صورت اساسی که صرفا بر پایه های احساس گذاشته می شود، سست و فروریختنی خواهد بود، ولی اگر اساس زندگی خود را بر پایه ها و ستون های عقلانی بناکنند، استحکام آن بیشتر خواهد بود.
می خواستم مثل یک بیمار که به پزشک مراجعه می کند و دستورات پزشک را تا بهبودی کامل عمل می کند، شما هم به من یک نسخه بدهید که چه کنم تا یک فرد کامل باشم یعنی می خوام یه نسخه کامل از لحاظ( پرورش روح و جسم و عقل و برنامه ریزی و ... در زندگی فردی و اجتماعی) برام بپیچید و من بدان تا همیشه (انشاالله)عمل کنم؟
در پاسخ به سوال شما ابتدا خوب است با مفهوم کمال آشنا شویم و سپس به راهکار کلی خودسازی و حرکت در مسیر کمال انسانی اشاره خواهیم کرد.
وقتی میگوییم خداوند کمال مطلق و نامتناهی است، مقصود از آن، همان «صفات جمال» خدا؛ از قبیل «علم» و «قدرت» و «حیات» و «اراده» است. هرگاه بندهای در پرتو پیمودن راه اطاعت، گام در درجات کمال میگذارد و از نردبان کمال بالا میرود، مقصود این است که کمال وجودی بیشتری به دست آورده و علم بیشتر، قدرت زیادتر، ارادهای نافذتر وحیاتی جاودانهتر پیدا میکند. در این صورت میتواند از فرشته بالاتر قرار گیرد و از کمالات بیشتری بهرهمند گردد.
بشر، پیوسته خواهان آن است که بر جهان تسلط پیدا کند و کاری را که انسانهای عادی از انجام آن عاجزند، انجام دهد.به عنوان مثال، گروهی از مرتاضان از طریق ریاضتهای حرام و آزار دهنده به تقویت نفس و روح پرداخته و قدرتهایی را به دست میآورند.
امّا راه صحیح که موجب سعادت هر دو جهان میگردد، آن است که راه «بندگی» و خضوع در برابر خدای جهان را در پیش گیرد و با پیمودن راه بندگی، مقاماتی به دست آورده و سرانجام قدرت بر تصرف در تکوین پیدا کند.
پیامبر گرامی(ص) در ضمن حدیث قرب نوافل به مقامات بلند سالکان راه حق و پویندگان راه عبودیت وبندگی اشاره نموده، سخن پروردگار را چنین نقل میفرماید: «هیچ بندهای به وسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوبتر از انجام فرایض بوده باشد. (آنگاه فرمود:) بنده من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزدیک میشود که اورا دوست میدارم. وقتی او محبوب من شد، من گوش او میشوم که با آن میشنود، وچشم او میشوم که با آن میبیند و زبان او میگردم که با آن سخن میگوید، و دست او میشوم که با آن حمله میکند. هرگاه مرا بخواند اجابت میکنم و اگر چیزی از من بخواهد میبخشم».
دقت در این حدیث، ما را به عظمت کمالی که انسان در سایه انجام فرایض و نوافل پیدا میکند، به خوبی رهبری میکند. در این حالت قدرت درونی انسان به حدّی میرسد که با قدرت الهی صداهایی را که با نیروی عادی نمیشنید، میشنود و صور و اشباحی را که دیدگان عادی را یارای دیدن آنها نیست، میبیند. سرانجام خواستههای اوجامه عمل پوشیده، حاجتهایش برآورده میشود، در نتیجه دوست خدا میشود و عمل او، عمل خدایی میگردد.
جای شک نیست مقصود از اینکه خدا چشم وگوش او میگردد، این است که دیده او در پرتو قدرت الهی، نافذتر و گوش او شنواتر و قدرت او گستردهتر میگردد.
بنابراین یکی از آثار کمال نفس، تصرف در جهان طبیعت به اذن خداست. توضیح این که در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان و محل نفوذ اراده انسان قرار میگیرد، بلکه جهان طبیعت نیز مطیع انسان میگردد و آدمی به اذن پروردگار جهان، در پرتو نیرو و قدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است، در طبیعت و جامعه انسانی تصرف میکند و مبدأ یک سلسله معجزات و کرامات و تحولات اجتماعی میشود و در حقیقت قدرت تصرف و تسلط بر تکوین پیدا میکند.
در یک تعبیر دیگر می توان گفت: کمال انسان در شکوفا شدن استعداد های الهی نهفته در او در راستای قرب به خداوند است. برای رسیدن به قرب الهی که همان هدف نهایی زندگی و دین است ، چاره ای جز این نیست که انسان خودش را در ظرف عبودیت حق تعالی قرار دهد، منتهی این ظرفیت بیشتر یک ظرفیت کیفی است تا کمی، یعنی آنچه مهم است، کیفیت عمل و عبادت است تا کمیت آن.
ممکن است کسی با یک عمل مخلصانه در راه خدا ،مانند شهادت در راه خدا، این راه را طی نماید و به مقصد برسد و یا عارفی با چند سال تلاش و ریاضت به کمال خود نهایی خود واصل گردد و در مقابل کسی هم صدو بیست سال عبادت کند، نماز بخواند و روزه بگیرد ولی به کمال و رشد معنوی قابل قبولی نرسد.
آنچه در این مسیر مهم است، اول . بودن در راه است و دوم. خلوص نیت و خالی بودن از هر شایبه ریا و انگیزه های دنیوی غیر الهی. سوم. صدق و راست گویی با خداوند، یعنی انسان با خود و خدای خویش صادق باشد و اگر ادعای ایمان می کند، واقعا مومن باشد و به وظایف عبودیت عمل کند.
سرعت و کندی انسان در وصول به کمال نیز بسته به مرتبه صدق و اخلاص او متفاوت خواهد بود. در این مسیر حتی ممکن است کسی همان گونه که در روایات هم آمده، با چهل روز رعایت اخلاص در نیت و عمل، چشمه هایی از حکمت از درونش بجوشد و به کمالات مهمی نایل گردد.
راه کمال انسان:
برای اینکه انسان در راه خدا قرار بگیرد و به سمت اخلاص حرکت کند و به کمال نهایی خود واصل شود، طی مراحل زیر ضرورت دارد.
1- قرب فرایض ، یعنی ظرف انجام واجبات و ترک محرمات و به عبارتی ظرف تحصیل تقوی
2- قرب نوافل، به معنی انجام مستحبات و ترک مکروحات و به عبارتی ظرف تحصیل ورع
چند تذکرمهم :
1- انسان به وسیله نوافل و مستحبات به اوج در کمال و قرب الهی می رسد ، ولی این ظرفیت هنگامی در ساخت انسان و تعالی او مؤثر می افتد که شخص سالک، نسبت به تحصیل تقوی و انجام واجبات به اطمینان رسیده باشد؛ زیرا مرتبه نافله پس از واجب است و بدون تقوی ، ورع حاصل نمی شود.
رسول خدا (ص) در یک روایت قدسی بسیار مهم فرموده است: قال الله عزوجل: ... ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فأذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته.
خدای عزوجل فرمود: ... هیچ بنده ای با وسیله ای که نزد من محبوب تر باشد از آن چه بر او واجب کرده ام، به من نزدیک نشد. همانا او با نماز نافله به من نزدیک شود تا آن جا که او را دوست بدارم و چون دوستش بدارم گوش او شوم که با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبان او شوم که با آن سخن گوید و دست او شوم که با آن ضربه زند. اگر مرا بخواند، جوابش دهم و اگر از من خواهش کند به او بدهم».
2- ظرف عبودیت با دو مانع بزرگ روبرو است که تا این دو مانع از سر راه انسان مرتفع نشود ،موفقیتی حاصل نمی گردد.
مانع اول: اسارت های انسان: عادتهای بد، دلبستگی به لذتها و شهوتهای دنیوی، وابستگی ها و برخی گرایش های افراطی مادی، مانع موفقیت انسان در ظرف عبودیت و بندگی خداوند است. بدین منظور سالک اگر بخواهد در این مسیر موفق باشد باید برای تحصیل آزادی معنوی و اخلاقی تلاش مستمر نماید و خویش را از اسارت هواهای نفسانی و خواسته های شیطانی برهاند.
مانع دوم: خلقیات و ملکات اخلاقی رذیله : رذایل اخلاقی مانع می شوند که شخص بتواند به وظایف عبودی خود به نحو صحیح و احسن عمل نماید ، به طور مثال، کسی که دارای رذیله بخل است ، هرگز قادر نخواهد بود به انجام واجبات مالی خود اقدام نماید. اگر انسان در تحصیل آزادی و تهذیب نفسانی از اسارتها و ملکات رزیله موفق شود ،آنگاه در مسیر عبودیت نیز موفق خواهد بود.
3- طی تمامی این مراحل بسته به تحصیل عقلانیت معنوی و تقویت ایمان یقینی انسان است. در روایت بسیار مهمی در این زمینه آمده است «العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان؛ عقل آن چیزی است که به وسیله ان خدای عبادت می شود و بهشت به دست می آید» (اصول کافی، ج 1 - کتاب العقل والجهل، ج 3، ص 11، از امام صادق(ع).
هر کس به مقدار عقل و باور یقینی خود در این مسیر حرکت می کند و موفق میشود . حتی ملاک سنجش عمل و شخصیت انسان ها به لحاظ ارزشی و ملاک محاسبه اعمال در قیامت به مقدار عقل او بستگی دارد.
راه پرورش عقل و ایمان: عقل انسان با دو چیز پرورش می یابد.
1- تحصیل دانش و بینش معنوی و الهی (خدا شناسی- انسان شناسی- دین شناسی- جهان شناسی- معاد شناسی).
2- کسب تجربه عملی ، انسان به هر میزان که در این مسیر حرکت می کند و مزه ، لذت و آثار عبودیت حق تعالی را با جان خویش احساس می نماید ، عقلش فراتر می رود و حرکت و زندگی عقلانیش به سوی خداوند و قرب او قوت می گیرد.
شما برای رسیدن به کمال باید برنامه داشته باشید، منتهی مواردی که باید در برنامه ریزی رعایت کنید عبارت است از:
1- سیر مطالعاتی و افزایش اطلاعاتی که منتهی به آگاهی و بیداری شما می شود. برای آشنایی با این سیر لازم است دوباره سوال مطرح نمایید تا برایتان پاسخ ارسال شود. در این زمینه شرکت در جلسات مذهبی و استماع سخنرانی ها و مواعظ و همچنین تلاوت مداوم قرآن کریم و خواندن روایات اسلامی و شرح زندگی بزرگان و اهل عرفان و سلوک و مباحث مربوط به معاد و رستاخیز نیز بسیار مفید است.
2- پاکسازی و تهذیب نفس از عادت های بد و دلبستگی ها و وابستگی ها و اموری که مانع کمال و سیر و سلوک انسان به سوی خدا تلقی می شود.
3- اصلاح صفات شخصیتی و پاک سازی دل و درون از رزایل اخلاقی و آراسته شدن به فضایل اخلاقی از طریق راهکارهای علم اخلاق و تمرین آن ها در معاشرت با مردم و رعایت اخلاق اجتماعی.
5- تفکر شخصی در اندیشه های فلسفی که در بینش دینی مطرح می شود مانند, خداشناسی و انسان شناسی و هستی شناسی و دین شناسی و معاد شناسی در راستای تقویت اعتقاد و یقین.
6- انجام وظایف عبادی و تحصیل صفت تقوی و پرهیزکاری, از طریق آشنایی با واجبات دینی و گناهان و پایبندی به احکام دینی .
7- تقویت ارتباط عاشقانه با خداوند و اولیای معصومین(ع) و مومنان اهل ولایت و محبت, از طریق انجام مستحبات و زیارات و مانند آن.
در صورتی که این مسیر به درستی و عالمانه طی شود, به طور قطع حالات انسان دارای ثبات خواهد بود و دگرگونی ها و تحولات سامان یافته تر می شود و نگرانی ها رفع خواهد شد.
منابع اصلی اخلاق اسلامی:
-راه روشن, ترجمه مهجه البیضاء فیض کاشانی
- اخلاق اسلامی, ترجمه جامع السعادات ملا مهدی نراقی
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
- نقطه های آغاز در اخلاق عملی آیت الله مهدوی کنی
- اخلاق در قرآن (3 جلد) مصباح یزدی
منابع بیشتر:
- خودسازی برای خودشناسی، مصباح یزدی
- تهذیب نفس، ابراهیم امینی
- مقالات استاد محمد شجاعی
- خودسازى، شهید باهنر
- خودسازى، محمد یزدى
- جهاد با نفس، ج 3، حسین مظاهرى
سوال بنده از حضرتعالی این است که با توجه به فنآوری نوین عصر حاضر بفرمائید چه راههای در کنترل نگاه وجود دارد و چگونه می توان از اثرات تخریبی که در پی نگاه حرام دامن گیر جوانان می شود، مصون بود؟
در این زمینه مهمترین نکته ای که وجود دارد آن است که بدانیم شخصیت و محتوای انسان تحت تاثیر داده های فرهنگی مانند دیدنی ها، شنیدنی ها، خواندنی ها و اندیشه ورزی ها و واردات مادی مانند خوردنی ها و نوشیدنی ها شکل می گیرد و هر کسی محصول واردات فرهنگی و تغذیه ای به درون خود است. اگر این واردات که همان تغذیه روح و جسم هستند، پاک و سالم و قوی باشند، انسان دارای جسم و روحی سالم و نورانی و قوی خواهد بود و در غیر این صورت بیمار و رنجور و ضعیف می شود.
اگر ما این مورد را به جوانان بفهمانیم و آنها باور کنند که این چنین ساخته می شوند و قدرت و عظمت انسان در گرو کنترل و انتخاب های او است و در آخرت هم همین داده ها و واردات ظهور خواهند کرد و عاقبت و سعادت انسان در گرو مراقبت از خود است، بهتر خود را حفظ خواهند کرد.
البته قبول داریم که در عصر حاضر و توسعه فن آوری های نوین ارتباطی، حفاظت از خود معنوی و روحانی انسان کار دشواری شده است، ولی باید دانست مبارزه با این پدیده راهکار واقعی جز تقویت بینش دینی و معنویت ندارد. به عبارت دیگر تنها با تقویت علم، ایمان، تقوا و معنویت این کار شدنی خواهد بود. دانشمندان و اهل تقوا و معنویت کمتر در معرض آسیب های اینچنین هستند.
در مورد نگاه به نامحرم توجهتان را به مطالب زیر جلب می نماییم:
کنترل چشم تابعى از روح تقواست که اگر در آدمى پدیدار شد به تبع آن کنترل چشم نیز به دنبال آن خواهد آمد. راهى که صددرصد گناه نکردن در تمام زندگى را تضمین کند براى افراد عادى بشر چیز سهلى نیست؛ زیرا انسان موجودى مختار و داراى تمایلات گوناگون است. ولی با عزمى آهنین و مبارزهاى دائمى و تدریجى با نفس مىتوان به چنین جایگاه رفیعى دست یافت.
موارد زیر در این زمینه بسیار سودمند است، ولى هیچ یک را تضمین قطعى نمىتوان به حساب آورد. بلکه تضمین نهایى، در نفس و عزم راسخ خود انسان است:
1) مطالعه پیوسته در عوالم پس از مرگ و احوال برزخ و قیامت و جدیت در ترس از عوالم پس از مرگ.
2) مطالعه پیرامون عواقب وخیم گناهان.
3) ارتباط پیوسته و قلبى با خداوند، خواندن قرآن، دعاها، نماز شب و ... ولیکن با توجه و حال.
4) داشتن حالت انابه، خضوع، و تضرع دائمى، توبه و استغفار.
5) دورى از عواملى که انسان را به گناه متمایل مىسازد؛ مانند محیط هاى آلوده به گناه.
6) از بین بردن زمینههاى گناه؛ مثلاً کسى که انحرافات جنسى دارد باید هرچه سریعتر ازدواج کند.
7) نشست و برخاست با انسانهاى مؤمن و خداترس واقعى.
8) جدیت در مبارزه با خواهشهاى نفسانى.
9) توجه به عواقب نگاه به نامحرم.
10) در برخورد با نامحرم سعی کنید به حداقل ارتباط اکتفا کنید. سخن کوتاه بگویید و از اطاله کلام با آنها خودداری کنید.
11) هنگام صحبت کردن به صورت آنها نگاه نکنید و به طور کلی نگاه خود را فرو بیندازید چنانچه قرآن می فرماید: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم؛ به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و پایین بیندازند» همین دستورالعمل را برای زنان نیز دارد «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن».
12) از قرار گرفتن با نامحرم در یک محیط خلوت که فردثالثی نیست خودداری کنید.
13) آیات و روایاتی که شما را از نگاه به نامحرم توصیه می کند در مقابل چشمان خود و جلوی چشم خود نصب کنید.
14) جملات مربوط به گناه و پیامدهای گناه را جلوی خود نصب کنید و هر از چند گاهی آن جملات را تغییر دهید و جملات جدیدتر با الفاظ دیگری را جایگزین کنید و سعی کنید این جملات را هر روز چند بار بخوانید.
بهترین راه منصرف کردن نگاه و دید و یا بازداشتن نگاه از تیزى و خیره نمودن است. حضرت على(ع) فرمود: «کسى که چشم خود را پایین اندازد، دلش آسوده گردد، تأسف کمتر خورد و از نابودى در امان ماند»، (غرر الحکم، ص 9122 - 9125).
همچنین مىفرماید: «هر که نگاههایش پاک باشد، اوصافش نیکو شود»؛ «کسى که عنان چشم خود را رها کند، زندگىاش را به زحمت مىاندازد»؛ «کسى که نگاههایش پیاپى باشد، حسرتهایش دائمى و پیاپى خواهد بود»، (تحفالعقول، ص 97)
و نیز فرمود: «بسا هوسى از نیم نگاهى حاصل است»، (بحارالانوار، ج 71، ص 293).
در قرآن کریم آمده است: «اى پیامبر! به مؤمنان و مؤمنات بگو که در مقابل نامحرم چشمهاى خود را بپوشانند و نگاه خیره نکنند»، (نور، آیات 31 - 30). «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی ان الله خبیر بما یصنعون» و آیه 31 از همین سوره مبارکه است: «و قل للمؤمنان یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و...».
15) تقویت اراده و استفاده از یک برنامه اخلاقی محاسبه نفس (تشویق و تنبیه) خواهد توانست به تدریج به کنترل دقیق و کامل چشم بیانجامد بنابراین توصیه می شود هر روز صبح با خود عهد کنید امروز به نامحرم نگاه نمی کنم ولی اگر نگاه شهوت آلود کردم خود را جریمه خواهم کرد. در طی روز نیز مراقب همین عهد خود با خود باشید. در پایان روز نیز به محاسبه رفتار و نگاه های خود بپردازید، اگر موفق بودید خود را تشویق کنید و شکر خدا کنید و اگر در مواردی مرتکب خلاف شدید از خداوند عذرخواهی کنید و برنامه تنبیهی تان را به اجرا گذارید. این برنامه عملی را هر روز پیاده کنید و پیگیری کنید. مطمئن باشید به تدریج خواهید توانست چشم تان را کنترل کرده و موارد خطا را کاهش دهید.
البته ناگفته نماند کنترل چشم از نگاه حرام کاری است مشکل ولی ممکن و شدنی. این کار نیز مثل هر کار دشوار دیگری با تمرین و جدیت و مراقبت و اراده قوی آسان و راحت می شود چون: کار نیکو کردن از پر کردن است.
بزرگان پس از سال ها کوشش و تربیت و ریاضت علمی و عملی از جوانی و ارتباط با بزرگان اهل کمال و انس با اهل معرفت و پیمودن فراز و نشیب های فراوان به این مرحله از تسلط بر نفس و کنترل قوا و اعضا و خواهش ها رسیده اند که می توانند نگاهی عاری از گناه و حرمت داشته باشند. این کاری نیست که بدون آگاهی های نظری و علمی و بدون تکرار و تمرین و افتادن و برخاستن ممکن و عملی باشد. اگر انسان از نظر علمی و بینش به خوبی درک کند که عالم محضر خداوند است و باور کند هیچ امری از ما و اعمال و حرکات ما از دید الهی پنهان نیست و این مطلب را بارها و بارها به خود بفهماند و به نفسش تلقین کند تا به مرحله لمس و احساس و باور قلبی برسد. ترک خلاف و عملی که موجب ناخشنودی خداوند است کاری ممکن و شدنی می باشد.
پیامبر بزرگ اسلام(ص) در حدیثی می فرماید: «یابن آدم... و ان نازعک بصرک الی بعض ما حرمت علیک فقد اعنتک علیه بطبقتین فاطبق؛ فرزند آدم!... اگر چشمت بخواهد تو را به نگاه حرام بکشاند من دو پلک در اختیار تو قرار داده ام، پس آنها را فرو بند» V}(تکالیف گوش و چشم و زبان، یوسف صدیق عریانی). {V
و نیز پیامبر(ع) می فرماید: «هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر سه چشم؛ چشمی که از خوف خداوند بگرید و چشمی که از محارم الهی بسته گردد و چشمی که در راه خدا بیدار بماند».
حضرت صادق(ع) در حدیثی نورانی می فرماید: «النظر سهم من سهام ابلیس مسموم من ترکها لله عزوجل لا لغیره اعقبه امنا و ایمانا یجد طعمه؛ نگاه ناروا تیری مسموم از تیرهای شیطان است. هر کس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند، خداوند آرامش و ایمانی به او می دهد که طعم گوارای آن را در خود می یابد» V} (همان).{V
امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «هر کس چشمش را آزاد بگذارد، حسرتش زیاد می گردد» V} (بحارالانوار، ج 14، ص 38).{V
با سلاح مراقبه و مواظبت و آمادگی درونی و نفسانی و توکل بر خداوند و سپردن دل و روح خود به خداوند از دستبرد شیطان می توان محفوظ ماند. علاوه بر این اگر انسان با وجود مواظبت و پاسداری از دل و چشمش گاهی فریب خورد و نگاهی نا به جا انداخت، می تواند با توبه فوری، این خطا را جبران کند و اثر سوء آن را از جان و روحش پاک کند و هر چند این افتادن و برخاستن و خطا کردن و توبه نمودن نیز تکرار شود از پای نیفتد و نهراسد تا به درجه ای برسد که احساس کند مالک و اختیار دار نفس و اعضا و چشم خود شده و می تواند به راحتی از دیدن ناروا ،چشم فرو بندد.
مهم این است که نگاه حرام به صورت عادت در نیاید و قبح آن شکسته نگردد، یعنی باید هوشیار باشد و از دل و چشم خود نگهبانی دهد و اگر گرفتار خطا شد با سلاح توبه دشمن را ناکارا کند. چون اگر چشم رها و آزاد گردد و به هر صورت و هر منظره ای نگاه کند، این کار عادت و ملکه انسان می شود و در روایتی از امام عسکری(ع) آمده است: برگرداندن صاحب عادت از عادتش مانند معجزه است V} (بحار، ج 14، ص 38).{V
اگر انسان به خوبی بفهمد که بسیاری از آلودگی ها و انحرافات از یک نگاه ناروا که نگاه های بعدی را به دنبال داشته و استغفار و توبه ای همراه آن نبوده، سرچشمه گرفته، همین فکر در عاقبت شوم آن عامل کنترل بسیار مهمی است که انسان بیدار و مؤمن و هوشیار را کنترل و حفظ می کند.
ع).
برای آگاهی بیشتر رک:
- مسئله حجاب، بخش پنجم، حجاب اسلامی
- تفسیر نمونه، ج 14، تفسیر آیات 30 و 31 سوره مبارکه نور
نسبت به یکی از دوستانم که فردی بسیار باتقوی و پاک است حساس شده ام، چه کارکنم تا این حساسیت از بین برود؟ بعضی مواقع تصمیم می گیرم که رابطه ام را نسبت به او کم کنم که این کار صددرصد به ضررم خواهد بود، خواهشمندم راهنماییم کنید!
این مقدار که پایبند و وفادار به دوستان خوبتان هستید نشان از طینت پاک و خوب شما دارد و امیدواریم که همواره خوب باشید و به سوی خوبی ها حرکت کنید.
ارتباطات دوستانه و روابط بی شائبه و بی غل و غش انسانی، موهبتی است خدادادی است که در حفظ و استحکام آن باید کوشید. در مورد سوال شما نکاتی را بیان می کنیم:
1. این را هر انسانی باید بداند و بپذیرد که افراد با یکدیگر از جهت روحی و روانی، فرهنگی و رفتاری متفاوت هستند. شما اگر به اطراف خود یک نگاه گذارا بیندازید می بینید که فرزندان یک خانواده که از یک پدر و مادر هستند با یکدیگر از جهت خلق و خو متفاوت می باشند و این یک امر طبیعی است تا چه برسد به دوستی که از یک خانواده ی دیگری می باشد و دارای روحیات، تربیت ها و نگرش های خاصی هست. پذیرش و درک این مطلب در زندگانی آینده ی شما نیز که قرار است شریک زندگی انتخاب کنید نیز بسیار اهمیت دارد و بیشتر اختلافات، طلاق ها و ناراحتی ها از توجه نکردن به این مسئله ناشی می شود.
روایاتی که از اولیاء دین در مورد مدارا با افراد بیان شده به همین امر اشاره دارد:
پیامبر اکرم – صل الله علیه واله و سلم – می فرماید: مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمی و مهربانی کردن با آنان نصف زندگی است.
امام علی – علیه السلام – می فرماید: سلامت دین و دنیا، در مدارا کردن با مردم است.
این روایات با این نکات دقیق جز از زبان معصومین نمی تواند بیان شود. اگر مدارا با مردم نباشد کسی نمی تواند با دیگران رفت و آمد و رفاقت کند، زیرا کارهای دیگران در بعضی مواقع با ساختارهای ذهنی ما جور در نمی آید و با این اختلافات فکری و رفتاری باید با همگان قطع ارتباط کرد، آیا این کار امکان پذیر و معقول است؟!
2. اگر بپذیریم که ما هم دارای رفتار و اعمال نادرستی هستیم، می توانیم دیگران را تا حد زیادی درک کنیم و را بطه ی خوبی با آنها بر قرار کنیم، اصلاً ما در این دنیا آمده ایم که این رفتار و کردارهای نامطلوب مان را اصلاح کنیم. آیا تا به حال فکر کرده ایم که ما چه کارهای نادرستی نسبت به دوستان خود کرده ایم و آنها چگونه با ما رفتار کرده اند؟
3. خود شما به خوبی به این مطلب اشاره کرده اید که قطع دوستی و یا حتی کم کردن رابطه ی شما با این دوست برای شما ضرر آفرین است، زیرا این کار شما باعث می شود یک دوست خوب که بر روی شما می تواند اثرات مثبتی بگذارد را از خود دور کرده اید و این به ضرر شما است، زیرا باعث می شود که از کمال و رشد مطلوب تر و سریع تر خود را محروم کنید. آیا دوست دیگری انتخاب کنید هیچ ایرادی او ندارد؟ و محسنات و ویژگی های این دوست خوب شما را دارد؟! مرور خوبی ها و خصلت های خوب رفیق شما در پیوند و استحکام دوستی شما موثر است.
4. فکر کنید که از چه کارهای این دوست خوبتان دچار حساسیت شده اید، این موارد را در برگه ای یاداشت کنید و روی آن تأمل کنید که این حساسیت و مشکل منشأ آن به خاطر روحیه و حساسیت های خود شما است؟ و یا کارهای دوستتان دچار کاستی های است؟ بعد از شناسائی علت در رفع آن اقدام کنید، مثلاً اگر اشکال از خود شما است به نکاتی که در شماره های بالا ذکر شد، فکر کنید و آنها را با خود مرور کنید و سعی کنید از حساسیت های خود بکاهید و یا اگر مسائل رخ داده از ناحیه ی ایشان است با دادن یک هدیه ی کوچک و یا در یک موقعیت مناسب می توانید مطلب را با او در میان بگذارید و قبل از آن به ایشان بگوئید که او را دوست می دارید و محسناتش را باز گو کنید و بعد بیان کنید برای استحکام دوستی مان این را با شما در میان گذاشته ام و با هم برای رفع آن اقدام کنید. بر روی این روایات گرانقدر فکر کنید و بر روی آثار و نتایج آنها تأمل کنید.
امام علی – علیه السلام – می فرماید: رفیق را رفیق گفته اند، چون در سامان دادن دینت تو را همراهی می کند. پس، هر که در سامان دادن دینت، تو را یاری کرد، او رفیقی شفیق است.
امام علی – علیه السلام – می فرماید: همنشینی با بدان، بدی می آورد، همچون باد که هر گاه بر بوی بد بگذرد، بوی بد با خود می آورد.
امام علی – علیه السلام – فرمودند: دوری کن از خود پسندی و بدخویی و بی صبری؛ زیرا با وجود این سه خصلت، دوستی برای تو باقی نمی ماند و مردم همواره از تو کناره می گیرند.
امام صادق – علیه السلام- می فرماید: باریک بینی و موشکافی ( نسبت به دوستان ) مایه ی جدایی است، و خرده گیری، مایه ی دشمنی.
در پایان یاد آور می شویم که: دوستی با این دوست خوب و پاک را غنیمت شمارید و او را آن طور که هست بپذیرید و بدانید همگان یک طور نیستند و همه ی ما دارای ضعف ها و قوت هایی هستیم. امیدواریم همواره برای یکدیگر دوستان خوب باشید.
برای آگاهی بیشتر لطفا منابع زیر را مطالعه بفرمایید:
- دوستی در قرآن و حدیث، نوشته آقای ری شهری، ناشر دارالحدیث.
- رفاقت و دوستی از دیدگاه قرآن و روایات، محمد بیستونی وهمکاران ، نشر بیان جوان،1387.
چه رابطه ای بین لذات جنسی و عرفان وجود دارد. از برخی شعرهای عرفا معلوم می شود آنها در عالم سلوک و مستی روابطی شبیه روابط جنسی و معاشقه با یک معشوق دلربا برقرار می کردند و یا حتی خودشان زن می شدند. به همین دلیل برخی آنان را منحرف و همجنسباز می نامیدند. نمونه های بسیار بارز آن در شعرهای عطار و مولوی پیداست. می خواستم نظر کارشناسان شما را بپرسم. البته قصد داشتم 20 سال دیگر این سوال را بپرسم گفتم شاید تا آن موقع زنده نباشم یا خودم عارف شده باشم.
در پاسخ به چند مطلب توجه کنید :
1- میان عرفان حقیقی و راستین با لذت جنسی نامشروع نه تنها هیچ رابطه ای وجود ندارد بلکه این دو با یگدیگر تقابل و تضاد دارند .
2- لذت جنسی گرایش مادی و حیوانی است که هر چند اصل وجودش ضرورت دارد ولی انسان را به سمت و سوی دنیا و عالم ماده کشانده و او را از عالم تجرد و ملکوت که عرصه معرفت و قلمرو عرفان و عشق حقیقی است دور می سازد .
3- اشعار شاعران معرفتی مانند حافظ و مولوی دارای ایهام است و در واقع محدودیت و نا رسایی و اشتراک لفظی الفاظی که بیانگر مقصود واقعی آنها است چنین توهمی را ایجاد می کند که آنها اهل شهوترانی و هم جنس بازی و شراب خواری و مانند آن هستند در حالی که همه اهل معرفت اذعان دارند که معرفت حقیقی تنها با اطاعت از خداوند و بندگی خالصانه و دوری از گناهان و شهوات و هوس ها حاصل می شود و بدون آن معرفت توهم و خیال است و واقعیتی ندارد .
3- در مورد معرفت و عشق به توضیحات ذیل توجه نمایید :
عشق بر دو گونه است مجازی و حقیقی
الف) عشق مجازی: در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود.
عشق مجازی خود دو گونه است:(دقت شود)
1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279)
عشق مجازى خود عشق اصلى و اصیلی نیست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مىشود. پیروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مىدانند. به قول سعدى:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
برای عارف و اهل دل عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقیقى است. از آن جا که تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مىدهند، امورى مجازى به شمار مىروند. به همین جهت عشق به آیات الهى، عشقى مجازى قلمداد مىشود. اما غیر عارف به خصوص افراد معمولی در عشق زمینی می مانند و نمی توانند آن را وسیله رسیدن به عشق حقیقی قرار دهند.
قابل توضیح اینکه تمام زیبایی های موجود در هستی چه انسانی و چه نباتی و حیوانی ظهور زیبایی ذات الهی است و هیچ موجودی از خویش جمال و زیبایی ندارد، بنابراین کسی که عاشق جمال انسانی می شود، نیز درحقیقت عاشق خداوند شده است، ولی از طریق ظهورات انسانی او.
این عشق نیز عشق به خداوند است با این تفاوت که مرتبه آن پایین تر از کسی است که از مظاهر عبور کرده و عارف به زیبایی و جمال ذات الهی است و به سرچشمه زیبایی ها عشق می ورزد و اهل عرفان و عشق حقیقی حق تعالی است.
ناگفته نماند که جمال خداوند جز از طریق مظاهر او شناختنی نیست، ولی فرق است میان کسی که با دیدن مخلوقات و مظاهر زیبای هستی، غرق در جنبه های مظهری آنها می شود، نمی تواند از آن عبور کند و اسیر آن می شود، و کسی که در اثر عرفان ذات هستی، قدرت عبور از چهره های ظاهری و دیدن جمال حق تعالی از پی هر چهره ای را دارد و در اثر شناخت و اعتقاد توحیدی، توجه کامل او به خداوند است و هر زیبایی را اثر جمال حق می داند و دائم بنده واسیر حق تعالی است.
اهل حیات طبیعی و دنیا اهل احساس و ظاهراند و عشقشان نیز احساسی و ظاهری است و چون حیات عقلانی و عرفانی را در خویش احیا نکرده اند، توان عبور از این عشق و راهیابی به عشق حقیقی را ندارند، اما اهل دل و عرفان چون از حیات طبیعی و سپس از حیات عقلانی عبور کرده اند و به وادی عشق و عرفان درآمده اند، آنچنان قدرتی یافته اند که توان تبدیل هر عشقی را به عشق محبوب عالم دارند، برای آنها که به توحید راه یافته اند، عشق نیز وحدت می یابد و هر عشقی به عشق خداوند باز می گردد.
عشق مجازى باید به عشق حقیقى بر گردد تا ارزش پیدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هیچ نخواهد بودو سد راه کمال آدمی می گردد. زیرا عشق ما بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن چه که از اوست و بوى او را مىدهد و نشانه اوست عشق مىورزیم. ازاینرو توقف در این عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
هر عشق و محبتى که از این دو مقوله خارج باشد عشق نیست بلکه شهوت و غریزه زیستی است در واقع آفتى است که به رنگ عشق درآمده و زایل شدنى است. به طورى که در برههاى از عمر انسان(عشق کاذب شهوانى بیشتر در سنین جوانى رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه می کند که بایستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ویرانگرش پرهیز نمود ) این عشق بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمىبندد و بر زیر خاکسترهاى آن خرابى و فساد شدیدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق کاذب و دروغین این امکان هست که در یک انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقیقى، اما چینش و نحوه قرارگیرى این دو، به صورت طولى مىباشد، یعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهایى متوجه عشق حقیقى (خداوند متعال) است و همان طور که ذکر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مىباشد.
تنها آن عشق مجازى که در دل جاى دارد، مىتواند پلى براى رسیدن به عشق الهى باشد. عاشق باید به منشأ کمال و حسن معشوق توجّه کند و دیدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقیقى خویش تلقى کند و او را جلوهاى از جمال و کمال او بداند.
اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به این حقیقت واقف شود که معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برین» است، مىتواند از این عشق گذر کرده و به عشق حقیقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خویش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقید وى گردد، هیچگاه نمىتواند از او گذر کند و به معشوق حقیقى دست یابد.
علاوه بر این؛ همواره بکوشد و دقّت نماید که هنگام برخورد با معشوق مجازى، به یاد معشوق حقیقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را یاد آورد؛ مانند عشق یعقوب به پسرش یوسف: هرگاه که یعقوب، یوسف را به «چشم سر» مىدید، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده یوسف از وى دریغ شد، مشاهده حضرت حق نیز از دل وى در حجاب گردید. از این رو آن همه جزع و فزع یعقوب در فراغ یوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت یوسف و آن زمان که دوباره به دیدار یوسف موفق شد، به سجده افتاد که دلش معشوق اصلى را دید.(کشف الاسرار، ج5، ص140؛ در این خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص177 و 178)
به هر روى، زمانى مىتوانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم.
چشم دریا دیگر است و کف دگر
کف بهل وز دیده دریا را نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب
کف همى بینى و دریا نى عجب
ما چو کشتی ها به هم بر مىزنیم
تیره چشمیم و در آب روشنیم
اى تو در کشتى تو رفته به خواب
آب را دیدى، نگر در آبِ آب
آب را آبى است کو مىراندش
روح را روحى است کو مىخواندش
(مثنوىمعنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274)
از شما می خواستم بپرسم که آیا رابطه ای بین صله ارحام و کاهش اضطراب وجود دارد؟
در پاسخ به چند نکته توجه نمایید :
1- بی شک همه تعالیم و دستورات دین مبین به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در جهت تامین سعادت و آرامش روحی و روانی انسان است و صله رحم نیز از این قاعده مستثنی نیست.
2- بسیاری از اضطراب ها و ناراحتی های انسان نتیجه خلا ها وکمبود های عاطفی و احساس تنهایی و نداشتن رابطه با دیگران است که این نا هنجاری ها با عمل به دستور صله رحم و ایجاد ارتباط با اقوام و خویشاوندان بر طرف و یا تقلیل می یابد و ثمره آن حاکم شدن آرامش بر وجود انسان و رفع و یا کاهش اضطراب روحی است .
3- صله رحم پایه دوستی و ارتباط را میان اقوام تحکیم می بخشد و کدورت ها و خصومت ها را بر طرف می سازد و عطر محبت و صمیمیت و صفا را در میان آنها پراکنده می سازد و این خود زمینه ساز آرامش و راحتی روح و روان است .
4- در روایات فراوانی تاکید شده که طول عمر یکی از نتایج صله رحم است و از جمله عوامل دخیل در داشتن عمر طولانی آرامش روانی و دور بودن از اضطراب روحی است . به عبارت دیگر از این روایات می توان استفاده کرد که صله رحم در ایجاد آرامش روانی و رفع اضطراب نقشی کلیدی و عمیق دارد .
نمی خواهم دروغ گو باشم اما بعضی وقت ها دچار می شوم کمکم کنید؟
دروغ و واژه های معادل آن در زبان عربی , از قبیل کذب , افتراء , افک , به معنای خبر مخالف با واقع به کار می روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقیهان و نزد عرف نیز به همین معناست. راستی و صدق نیز که نقطه ی مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعریف شده است.
انسان از اینکه به او دروغ گفته شود, نا خشنود می شود و احساس بیزاری می کند و این بهترین گواه بر آن است که سرشت پاک بشری از این عمل, تنفر داشته, از آن می پرهیزد. طبیعت و فطرت انسانی با دروغ نا سازگار بوده, در برابر این عمل, نوعی مقاومت و باز دارندگی از خود نشان می دهد که از آن با عنوان قبح عقلی یاد می شود. (1)
از دیدگاه شرع نیز احادیث فراوانی در زمینه ی قبح دروغ وارد شده است که تفکر و تأمل در این احادیث موجبات دوری انسان از این صفت زشت - که مخرب دنیا و آخرت می باشد - رافراهم می کند.
در تفسیر شریف نمونه, ضمن بیان مقدماتی در خصوص دروغ, اینگونه آمده:
اصولا ً در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار ذیلا ً ملاحظه می کنید:
1 – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است, حتی دلالت این دو برایمان از نماز هم برتر و بیشتر است.
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید: نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید, چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد, به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند؛ ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید.
ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست, و امانت همان راستی در عمل است.
2 – دروغ سرچشمه ی همه ی گناهان
در روایات اسلامی دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است. علی ( علیه السلام ) می فرماید: الصدق یهدی الی البر و البر یهدی الی الجنة راستگویی دعوت به نیکوکاری می کند و نیکوکاری دعوت به بهشت.
در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم: ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا ً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب خداوند متعال برای شر و بدی, قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است.
امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید: جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده, و کلید آن دروغ است.
رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار, هرگز نمی تواند راستگو باشد. چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه, معمولا ً باید متوسل به دروغ شود. و بعبارت دیگر, دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند, و راستگویی محدود .....
شخصی به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید, عرض کرد: نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم, دروغ هم می گویم! کدام را اول ترک گویم؟ ! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دروغ. او در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد, وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد, اما بلافاصله در این فکر فرو رفت, که اگر فردا پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او در این باره سؤال کند چه بگوید؟ بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است؟ اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود؛ و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید.
3 – دروغ سرچشمه ی نفاق است
چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست ....
4 – دروغ با ایمان سازگار نیست
در حدیثی چنین می خوانیم: از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان, ممکن است (احیانا) بخیل باشد؟ فرمود : آری. پرسیدند: آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق, با ایمان سازگار نیست .....
5 – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است.
می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است, و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است .....
حضرت علی (علیه السلام) در کلمات قصارش می فرماید: از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است, دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد. (2)
6- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند.
البته بحث در خصوص دروغ و پیامدهای زشت آن بسیار گسترده است. از جمله : ضعیف ساختن مروت و جوانمردی, فراموشی, سلب توفیق, لعن خدا و فرشتگان, فقر و تنگدستی, سرزنش و پشیمانی, نابودی شرم و حیا و .... که مطالعه ی بیشتر در این مورد را به شما پرسشگر گرامی واگذار می کنیم.
اما راههای درمان دروغ:
برای درمان دروغ, بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش می کنند.
درمان از طریق علمی, با مطالعه ی آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه ی مذمت دروغ نگاشته شده, حاصل می شود. وقتی انسان به محرومیتها و خسارات ناشی از این صفت می اندیشد, می تواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند.
یاد آوری مداوم پیامدهای دروغ – محرومیت از هدایت الهی, ناتوانی از چشیدن طعم ایمان, قرار گرفتن در زمره ی کفار و منافقان, سقوط در آتش جهنم و ... – انسان دروغگو را در درمان, کمک می کند.
آیة الله مجتبی تهرانی در زمینه ی درمان عملی دروغ می فرمایند: یکی از مهمترین روشهای عملی در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه ای را بر زبان بیاورد, درباره ی درستی یا نادرستی آن بیاندیشد و به آثار و عواقب آن توجه کند .....
شیوه ی دیگر در درمان عملی دروغ آن است که از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهیزد؛ چرا که بسیاری از زشتیها در اثر رفت و آمد و همنشینی با انسانهای ناصالح پدید می آید و به عکس, بسیاری از زیبائیهای اخلاقی هم در همنشینی با خوبان و صالحان پدیدار می شود.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد (3)
راه دیگر, قرار دادن تنبیه شرعی در صورت دروغ گفتن است. برای مثال: می توانید با هر بار دروغ گفتن مبلغی را به عنوان صدقه کنار بگذارید و یا فردای آن روز را روزه بگیرید.
دعا و نیایش و زاری به درگاه الهی و توسل به حضرات معصومین, بخصوص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تلاوت روزانه ی آیات قرآن کریم و تفکر در آن , بسیار مؤثر است .
بی شک اگر راهکارهای ارائه شده را بطور مداوم انجام دهید, پس از مدتی خواهید دید که بطور کلی این صفت را ترک کرده اید. انشاءالله
دوست عزیز
بدانید که هر کس با عمل خویش, چهره ی برزخی و قیامتی خود را می سازد و هر انسانی الی الابد با عمل خویش محشور است؛ پس تلاش کنیم با عمل صالح و ترک زشتیها چهره ای زیبا و نورانی برای برزخ و قیامت خود بسازیم؛ هر چند که اثرات این زیبایی را در دار دنیا نیز خواهیم چشید.
پیروز باشید.
(1) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی
(2) تفسیر نمونه / ج 11 / ص 412 تا 415
(3) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی
در مورد عبارت «رب هب لی کمال الانقطاع الیک» توضیح دهید و چگونه دیدمان را به زندگی و حب دنیا و پول و .... عوض کنیم. چون متاسفانه در جامعه جا افتاده که سعادت و هدف انسان رسیدن به پول بیشتر، لذت بیشتر ... است.
پاسخ به بخش اول سؤال :
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر البصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک خدایا, مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده های ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز. در این بخش از مناجات شعبانیه مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) مراتب عالیه توحید که همان کمال انقطاع است را از خدای سبحان درخواست می نمایند.
توحید دارای مراحلی است که بالاترین مراحل آن عبارتست از اینکه انسان فانی در حضرت حق شود و از هر چه غیر اوست منقطع گردد.
برای راهیابی به مقام والای توحید, راههای فراوانی وجود دارد. دین برای استحکام توحید در جان موحد سالک, حدودی معین کرده است. حدود الهی یعنی امور ممنوعه و این اوصاف, نسبت به اشخاص گوناگون مختلف است: برای عده ای محرمات و معاصی, برای عده ای دیگر که محتاط اند گذشته از محرمات و معاصی, مشتبهات, و برای گروه سوم که از این دو گروه وارسته اند, مباحات, حدود است.
خداوند این حدود را تنظیم کرده تا سالک بر اثر عبور از آنها به توحید, نزدیکتر شود و به چیزی جز خدا ننگرد و سرانجام به کمال انقطاع برسد و بهترین راه برای پیمودن این راه, عبودیت است...
برای رسیدن به این مقام منیع, انسان باید به کسانی که به آن منزلت راه یافته اند نزدیک شود, ولایت آنان را در جان و دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان معتقد باشد و عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه ی انبیا و اولیای الهی (علیهم السلام) هستند و شیطان هم در کمین سالک است... معصومین که امام مبین هستند, ارتباط با آنان این اثر را دارد که انسان رابه نحو تام به خدا مرتبط و از غیر او منقطع می کند؛ زیرا غیر از ولای آنان راه دیگری نیست و سالک الهی هرگز به آن سمت که خارج از منطقه ولایت است متوجه نخواهد شد.... آیات قرآنی, روایات معصومین و کلمات بزرگان اخلاق الهی هر سه بر اصل توحید استوار است... توحید کامل, نتیجه تهذیب روح و تهذیب روح, زمینه توحید کامل است. (1)
بنابراین رسیدن به مقام کمال انقطاع در حد ظرفیت وجودی هر کس, نیاز به تلاشی مستمر در جهت تزکیه روح دارد.
اهل بیت (علیهم السلام) که کمال عبودیت را در برابر حضرت حق داشتند به چنین مقامی- در بلند ترین مرتبه ی آن- بار یافتند. بنابراین طالبان این مقام, هر چه سیره ی عملیشان را به آنان نزدیکتر کنند در این راه موفق تر خواهند بود. خدای سبحان در قرآن می فرمایند : لقد کان فی رسول الله اسوة حسنه یعنی حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) برای شما اسوه ای نیکو است.
لذا ما باید همواره پایمان را جای پای ائمه (علیهم السلام) بگذاریم, نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر؛ در همه چیز آنان را الگوی عملی و رفتاری خویش قرار دهیم.
با اندکی تأمل در قرآن وسیره ی حضرات معصومین (علیهم السلام) در می یابیم مهمترین عاملی که انسان را به این مقامات می رساند انجام واجبات و ترک محرمات است. خدای سبحان می فرماید : هیچ چیز بنده ام را به اندازه ی واجبات به من نزدیک نمی کند و با انجام آن بنده ام آنقدر به من نزدیک می شود که من دوستش دارم؛ وقتی او را دوست داشتم او شنوایی من می شود که باآن می شنوم؛ بینایی من می شود که با آن می بینم؛ دست من می شود که با آن کار انجام می دهم. (صراط سلوک / ص 61 / رهنمودهای اخلاق عرفانی و خاطراتی از علامه حسن زاده آملی / علی محیطی)
در روایات می خوانیم : پرهیز کارترین مردم کسانی هستند که از محرمات اجتناب می کنند.انسانی که می خواهد به این مقامات برسد, به گناه و معصیت همچون سمی کشنده می نگرد و نه تنها آن را انجام نمی دهد, بلکه حتی به آن نزدیک نمی شود.
برای رسیدن به مقامات بالای عرفانی, باید اهل تلاش بوده و استقامت ورزید و همواره در طی مسیر, اخلاص داشته باشد. پیمودن این راه, ویژه ی افراد خاصی نیست بلکه برای همگان ممکن است, اما قدری مشکل نماست. باید تلاش و جدیت و اخلاص داشت و از راهنمایان این راه که همان قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و بزرگان دین هستند یاری و استقامت طلبید.
پرسش شما در باره حب دنیا را با ذکر یک مقدمه، آغاز خواهیم کرد:
الف) مقدمه
در تبیین معناى «دنیا» باید گفت دنیاى مذموم، «خود» انسان است. انسان «بد» خود دنیا است. آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نیست. اینها از «آیات الاهى»اند و خداى سبحان از همه آنها با تجلیل یاد کرده است. در قرآن مجید و روایات اهلبیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوهها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایى بدگویى نشده است، اینها دنیا نیستند.
«دنیا» که ضمیر و قلب، متوجه او است، مجموعهاى از «عناوین اعتبارى و امیال نفسانی» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خود خواهىها است که دنیا را شکل داده است؛ و گرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمىکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیحگوى حقاند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شدهاند.
انسان در دامان مادر طبیعت و عالم ماده چشم به جهان می گشاید و از همان لحظه نخستین و آغازین زندگی، با طبیعت و محسوسات ارتباطی تنگاتنگ دارد. لذت های گوناگون مادی را بارها تجربه می کند و با آنها انس و الفت عمیق داشته و گاه این انس و الفت در او دلبستگی و وابستگی شدید ایجاد می کند به گونه ای که هر واقعیتی جز آن را انکار می کند و حقیقتی جز دنیا و محسوسات و مادیات در نزد آنها وجود ندارد.
این نوع تفکر و اندیشه اصالت را به ماده و محسوسات می دهد و تمام هدف انسان را بهره مندی هر چه بیشتر از دنیا و مواهب آن می داند. توجه به مدهای جدید و تنوع در بهره مندی از زندگی و تجملات آن و صرف گوهر ارزنده عمر که سرمایه حیات ابدی انسان است در غوطه ور شدن در لذت های فناپذیر و ناپایدار دنیا, ثمره چنین تفکر و عقیده ای است.
باید دانست که اولاً اگر انسان حقیقت این دنیا را درست بشناسد و واقعیت فنا پذیر و گذرا بودن آن را با چشم دل بنگرد، به خوبى درمىیابد که این جهان ابزارى بیش براى سیر تکاملى او نیست و حیات اصلى انسان، زندگى جاوید اخروى مىباشد: «وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»(عنکبوت/ 64) در بینش اسلامی «دنیا» مقدمه و مزرعه عالم آخرت است و لذا از هیچ ارزش اصیل و استقلالی برخوردار نیست؛ به عبارت دیگر، عالم آخرت باطن دنیاست و دنیا ظاهر آخرت است (معاد شناسی، علامه طهرانی، ج 1، ص 51)
ثانیاً اخراج حب دنیا از دل، به معنای نفی دوست داشتن موجودات و مخلوقات آن نیست؛ بلکه نفی و اخراج دنیاى مذمومی است که به صرف خوشى و التذاذ بدن و طبیعت انسان می اندیشد و به صورت افراطی پی گیری می شود.
اما چنانچه انسان دنیا و امکانات دنیوی را به عنوان ابزاری برای کسب سعادت خود بخواهد و دوست داشته باشد، این حالت او حب دنیا محسوب نمی شود.
استاد شهید مطهرى، در این خصوص، مىنویسد: «در نهج البلاغه آمده است که شخصى خدمت امیرمومنان (ع) آمد و شروع کرد به مذمت از دنیا که دنیا چه قدر بد است؟ اینمرد شنیده بود که بزرگان دنیا را مذمت مىکنند، خیال کرده بود که مقصود از مذمت دنیا واقعیت این جهان است... نمىدانست که آنچه بد است، دنیا پرستى است... این بود که على(ع) به او فرمود: تو فریب دنیا مىخورى، دنیا تو را فریب نمىدهد...، تا آنجا که فرمود: دنیا با کسى که با صداقت رفتار کند، صدیق است و براى کسى که آن را درک کند، مایه عافیت است. دنیا معبد دوستان خدا، مصلاى فرشتگان خدا، فرودگاه وحى خدا، تجارتخانه اولیاى خدا است...» (عدل الهى، ص157).
ب) براى کم کردن میزان علاقه به دنیا و در نهایت رهایی از حب دنیاى مذموم و توجه هر چه بیشتر به آخرت توجه و عمل به امور ذیل بایسته است:
1. عزم بر روشن نگه داشتن دل و سلامتی آن:
حبّ دنیا، ماهیت دل را تغییر می دهد، آن را تیره مىسازد، روشنى را از آن مىگیرد و سلامتش را از میان مىبرد. پس تأمل در این حقیقت که حبّ دنیا بزرگترین ظلم به خویشتن است موجب مىگردد آدمى اراده و عزم خود را بر ترک حبّ دنیا جزم نماید و این در واقع «گام اوّل» است.
2. باور به فانی بودن دنیا:
باور دل از اعتقاد ذهن خیلى بالاتر است. برای مثال، بسیارى اعتقاد جازم دارند که مرده ترس ندارد ولى باز هم از مرده مىترسند؛ این نیست جز این که این اعتقاد, باور دل آنها نشده است؛ اما شخص مردهشوى علاوه بر اعتقاد، دلش هم باور کرده که مرده ترسى ندارد.
بسیارى از ما اعتقاد داریم که روزى از دنیا خواهیم رفت و به این آیات معتقدیم که: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛ همه کسانى که روى زمین هستند فانى مىشوند (رحمن/ 26) و نیز اعتقاد داریم: ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ باقٍ؛ آنچه نزد شماست از بین مىرود و آنچه نزد خداست باقى مىباشد (نحل/ 96)؛ اما هیچکدام از اعتقادات را باور دل نکردهایم ازاین رو دل به دنیا بستهایم، بنابراین باید فناء دنیا را باور دل کنیم تا دل به دنیا نبندیم.
براى کسب این باور می توان در برنامه مطالعه روزانه خود، خواندن سلسله کتب اخلاقى را قرار داد تا در اثر مطالعه مداوم و هر روزه این گونه کتب, باور انسان شود که آنچه اهم است و باید همّ و غمّ را صرف آن کرد معنویت، سجایاى اخلاقى، ملکات بلند نفسانى و پرواز از دنیا و تعلقات آن مىباشد.
مطالعه شرح احوال بزرگان و فرزانگان هم مفید و از همین باب است؛ مانند این کتاب ها:
مهر تابان، یادنامه علامه طباطبایی، نوشته علامه حسینی طهرانی.
روح مجرد، یادنامه عارف بالله سید هاشم حداد، نوشته علامه حسینی طهرانی.
نشان از بی نشان ها (2 جلد)، یادنامه آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی، نوشته علی مقدادی اصفهانی.
آیت الحق (2 جلد)، یادنامه آیت الله سید علی آقا قاضی، نوشته سید محمد حسن قاضی.
سیری در آفاق، زندگی نامه آیت الله بهاء الدینی، نوشته حیدری کاشانی.
در آسمان معرفت، در احوال چند تن از علمای ربانی، نوشته علامه حسن زاده آملی.
کیمیای محبت، یادنامه شیخ رجبعلی خیاط، نوشته محمدی ری شهری.
3. مرگ اندیشى:
تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، موجب بى رغبتى به دنیا مىشود؛ چنان که حضرت على (علیه السلام) مىفرماید: «آنکه یاد مرگ بسیار کند، از دنیا به اندک خشنود شود».(نهجالبلاغة، حکمت 349) و یا باز می فرماید: «اسباب سفر آماده کنید! خدایتان بیامرزد که نداى کوچ همواره طنین افکن است. دوران ماندگارى در دنیا را ناچیز بشمارید و با شایستهترین توشهاى که در اختیار دارید به آخرتروى آرید... و بدانید که مرگ چنان چشم در چشم شما دوخته که گویا هم اکنون چنگالهایش را در پوستتان فرو برده است... پسوابستگیهاى دنیا را ببرید و به توشه تقوا تکیه کنید.» (فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، ج 5، ص 2528 )
چه مناسب است که هر روز ساعتی در مکانى خلوت به مرگ فکر شود. و این هر چه بیشتر و دقیقتر و عمیقتر باشد دل را بیشتر از این دنیاى فانى جدا مىسازد. ابوعبیده مىگوید به امام محمد باقر(علیه السلام) عرض کردم: «سخنى به من بفرما تا به سبب آن بهرهمند گردم. حضرت فرمود: یا ابا عبیدة اکثر ذکر الموت فانه لم یکثر ذکره انسان الا زهد فى الدنیا؛ اى ابوعبیده زیادت بخش یاد مرگ را (و همیشه مرگ در یادت باشد) زیرا حقیقتاً هیچ انسانى یاد مرگ را فزونى نبخشید مگر این که در دنیا زاهد گشت (و دلش به دنیا بىرغبت شد».(المحجةالبیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج 8، ص 241)
4. زهد ورزى:
حضرت على (ع) زهد را گونهاى نگریستن به دنیا مىداند، نه روش زندگى در آن و این نگرش موجب مىگردد علاقه به دنیاى مذموم در انسان، رو به کاهش گذارد. آن حضرت در تعریف زهد مىفرماید: «زهد با همه شاخ و برگش میان دو کلمه قرآن است: لِکیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ تا بر آنچه از دست شما رفته، حسرت نخورید و بر آنچه به شما رسیده، شادمان نشوید (حدید/23)؛ هر کس بر آنچه از دست داده، اندوهگین نشود و بر آنچه به دست آورده، شاد نشود، هر دو روى زهد را گرفته است». (نهج البلاغة، حکمت 439)
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش/ بیش آید پیش او دنیا و پیش
راههاى مختلف آسان شده است/ هر یکى را ملتى چون جان شده است
مردباش و مسخره موران مشو/ رو سر خود گیر و سرگردان مشو (مثنوىمعنوى مولوی، دفتر اول).
5. تامل در احوال گذشتگان:
فراز ذیل که از زبان مبارک امام على (علیه السلام) نقل می شود، براى بیان مقصود کافى است: «اخبار گذشتگان و آنچه را بر نسلهاى پیشین رفته است، به یاد آور. بر سرزمینهایشان بگذر و در آثار بازماندگانشان نیک بنگر. ببین که چه کردند و از کجا برکنده شدند و به کجا فرود آمدند و جاى گرفتند! بى گمان در مىیابى که از میان دوستان به سراى غربت در افتادهاند، و زود باشد که تو نیز سرنوشتى چو آنان یابى». (نهجالبلاغة، نامه 31).
6. ترک ویژگىهاى اهل دنیا:
کسى که مىخواهد از دنیاى مذموم فاصله بگیرد، باید بکوشد تا متصف به اوصاف اهل دنیا نباشد. بنابر حدیث معراج پیامبر (ص)، ویژگىهاى اهل دنیا بیست مورد می باشند که اهل آخرت نباید بدانها آراسته باشد: پرخور و شکم بارهاند؛ خنده فراوان مىکنند؛ پرخواب هستند؛ خشم فراوان دارند؛ کم خرسند مىگردند و همواره از دیگران طلب کارند؛ وقتى به دیگران بدى مىکنند، پوزش نمىخواهند؛ عذر دیگران را نمىپذیرند؛ در هنگام عبادت کسلاند و هنگام معصیت شجاع؛ با اینکه مرگشان نزدیک است، آرزوهاى دور و دراز دارند؛ به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمىپردازند؛ به دیگران نفع نمىرسانند؛ بسیار سخن مىگویند؛ ترس اندک از خدا دارند؛ هنگام آماده شدن غذا، شادمانند؛ نه هنگام آسایش، شکر مىکنند و نه بر بلا و گرفتارى صابرند؛ مردم را به حساب نمىآورند و کارهاى خیرى که دیگران انجام مىدهند (حتى اگر فراوان نیز باشد) در چشم آنان اندک است؛ خود را به کارى که انجام ندادهاند، مىستایند؛ چیزى را ادعا مىکنند که در وجود آنان نیست؛ همواره تمنّا و انتظارات خود را بیان مىکنند؛ به عیب گویى از دیگران مىپردازند. (راهیان کوى دوست؛ شرح حدیث معراج، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، ص138-144)
7. اجتناب از محرمات (گناهان) و عمل به واجبات:
باید توجه داشت گناه, انسان را به دامن دنیا مىاندازد و هر قدر انسان به گناهان نزدیک تر شود، در باتلاق دنیا فروتر مىرود. از طرفى انجام واجبات, بعد ملکوتى انسان را جلا مىدهد و اگر دل با واجبات انس گرفت و لذت عبادات راچشید، حب دنیا و دلبستگى به آن رخت برمىبندد.
8. پرهیز از امورى که با عبادات منافات دارد و اثر آنها را خنثى مىسازد:
این مسئله از امور بسیار مهم است؛ همانند دو نفر مریض که هر دو به دستور دکتر عمل کرده و داروهاى خود را به موقع مىخورند؛ ولى یکى از چیزهاى زیان بار پرهیز مىکند و دیگرى اهل پرهیز نمى باشد، در این صورت سفارش و نسخه پزشک براى دومى بى اثر یا کم اثر است.
در روایتى آمده است مولاى عارفان على(علیه السلام) جابر بن عبدالله را دید که آهى بر کشید. فرمودند: اى جابر! براى دنیا آه مىکشى؟ جابر عرض کرد: آرى. حضرت فرمودند: اى جابر! لذتهاى دنیا در هفت چیز است: خوردنى، آشامیدنى، پوشیدنى، آمیزشى، سوار شدنى، بوییدنى و شنیدنى. لذیذترین خوردنى عسل است و آن آب دهان حشرهاى باشد؛ گواراترین آشامیدنى آب است که بر خاک روان است؛ بهترین پوشیدنى ابریشم است و آن از آب دهان کرمى باشد؛ برترین همبستر شدنى زنانند که از زشتترین عضو آنان خواسته مىشود؛ بهترین سوار شدنى، اسب است و آن کشنده است؛ ارزشمندترین بوییدنى مُشک است و آن خون ناف حیوانى باشد؛ بهترین شنیدنىها غنا و آواز است که آن هم گناه باشد؛ پس آدم خردمند براى چیزهایى با این اوصاف هرگز آه نمىکشد. جابر بن عبدالله مىگوید: به خدا سوگند از آن زمان به بعد هرگز دنیا بر دلم خطور نکرد». (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ح 6058)
9. تفکردر آیات و روایات و سخن بزرگان که در مذمت دنیا وارد شده است :
خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون زندگی دنیا, چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت, برای آنها که پرهیز کارند, بهتر است. آیا نمی اندیشید؟ ( آیه ی 23 سوره انعام )
بنابراین دنیا با همه زرق و برقش بازیچه ای بیش نیست و انسان با مشغول شدن به آن از کاری که به جهت آن خلق شده غافل می ماند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: رأس کل خطیئه حب الدنیا حب و علاقه به دنیا منشاء هر کناهی است. (2)
حضرت در حدیثی دیگرمی فرماید : مثل الدنیا کمثل ماء البحر, کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا ً حتی یقتله مثل دنیا, مثل آب دریاست هر چه تشنه از او بیاشامد, تشنگی را زیادتر کند تا بکشد او را. (3)
انسان تشنه, اگر آب زلال و گوارا بنوشد, سیراب می شود اما اگر آب شور بنوشد گرفتار آن شده و تشنه تر می شود. دنیا هم شبیه به همین ( آب شور ) است که هر چه انسان محبت آن را در دل تقویت کند بیشتر گرفتار می شود.
علامه جوادی املی بحثی زیبا در تعریف دنیا دارند: هر چه که ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول کند دنیاست, بعضی به مال مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم, و دنیای آنها علم آنهاست. تکاثر در ارتباط با مال باشد یا علم, دنیاست. کسی که درسی می خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران هستم, مانند کسی است که تلاش می کند تا مالی فراهم کند برای اینکه بگوید من سرمایه دارم ... گاهی انسان رنج عبادتهای زیادی را تحمل می کند, نه برای رضای خدا, بلکه برای اینکه بگوید من زاهدتر یا عابدترم که این هم دنیاست. (4)
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: و لم یصب صاحبها منها شیئا ً الا فتحت له حرصا ً علیها و لهاجا ً بها دنیا پرستان چیزی از دنیا به دست نمی آورند جز آنکه دری از حرص به رویشان گشوده و آتش عشق آنان تندتر می گردد. (5)
با توجه به این روایات در می یابیم که انسان دنیا زده هرگز سیر نمی شود بلکه هر چه از دنیا بیشتر بهره مند شود, درهای حرص و ولع بیشتر گشوده می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: اگر دنیا را در نزد خدا به قدر پر پشه ای قدر بود, کافر را از آن شربت آبی ندادی. (6)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که دل به دنیا دهد, دل را گرو سه خصلت ساخته است و بدانها پرداخته. همتی که به آخر نرسد و آرزویی که به دست نیاید و امیدی که برآورده نگردد.(7)
آری گرفتاران دنیا را دیده ای که آرزوی ایشان به جایی بایستد؟ یا وقتی احتیاج ایشان تمام شود؟ یا روزی گرفتاریی از برای ایشان نباشد؟ تهی دستان بینوا را اگر یک غم است گرفتاران دام دنیا را هر لحظه صد غم کم است. اگر فقرا را یک احتیاج در پیش است اغنیا را هر دم صد حاجت بیش است.(8)
اگر کسی اندکی تأمل کند در عواقب امر اهل دنیا و عشاق آن و مفاسدی که از آنها بروز کرده و ننگهایی که از آنها به یادگار مانده که صفحات تاریخ را سیاه و ننگین نموده, که تمام آن از حب جاه و مال و بالجمله حب دنیا بوده و تفکر کند در اخبار و آثاری که از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در مذمت حب دنیا وارد شده و مفاسدی که در دین و دنیا بر آن مترتب است, تصدیق می کند که با هر قیمت هست و با هر فشار و دریافتی میسور و ممکن باشد قطع این فساد را از صفحه ی قلب بکند و این ظلمت و کدورت را از فضای دل برکنار کند, لازم است بکند؛ و این با قدری اقدام و همت و تا اندازه ای ممکن است.
گر چه ترک مطلق از عهده ی هر کس ساخته نیست, ولی کم کردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسیار ممکن است بلکه می توان گفت سهل است. ] (9)
انسان عاقل با تفکر در آیات و روایات و کلام بزرگان در مذمت دنیا و نیز اندیشیدن در اینکه با دنیا دوستی و دنیا پرستی چه خطر بزرگی او را تهدید می کند, سعی در استفاده ی از دنیا به حد ضرورت کرده, از مال دوستی و ذخیره ی آن به شدت اجتناب کند.
با نگاهی گذرا به تاریخ و زندگی کسانی که در مال اندوزی گوی سبقت را از همگان ربودند, از قارونها گرفته تا فرعون و شاه و ... تنها توانستند مدت زمان اندکی از دنیا بهره ببرند اما با خود خواهی و خود کامگی که از آثار دنیا پرستی است, آخرت جاویدان خویش را خراب کردند و تا ابد گرفتار شدند.
10– باور کنیم که رزق و روزی بدست خدا است:
یکی از چیزهایی که در رسیدن به آرامش و قناعت و حرص نورزیدن به دنیا بسیار مؤثر است این است که بدانیم و باور کنیم که چه نسبت به دنیا حریص باشیم و چه قانع و زاهد, آنچه که خدا از رزق و روزی مقدر کرده است به ما خواهد رسید.
امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که امام علی (علیه السلام) فرمودند: ... آگاه باشید که زهد ورزیدن شخص زاهد در این دنیا چیزی از قسمتی را که خداوند در این دنیا برای او معین ساخته کم نمی کند اگر چه او زهد ورزد و همانا حرص شخصی که بر بدست آوردن خوشی های زود گذر زندگانی دنیا حریص است چیزی به او نمی افزاید اگر چه حرص بورزد. پس زیانکار کسی است که درباره ی بهره ی اخروی اش دچار زیان شده باشد. (10)
11– دقت در سیره ی معصومین (علیهم السلام):
نقل شده است که بستر خواب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حصیر زبری بود که هر گاه بر روی آن استراحت می کردند, آثار تارو پود درشت و خشن حصیر در صورت مبارک آن حضرت نمایان می شد. به آن حضرت عرض شد چرا قیصر و کسری باید در چنان آسایشی باشند و شما بر روی چنین حصیر زبری بخوابید تا آنکه تارو پودش در رخسارتان اثر گذارد ؟ پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آیا نمی پسندید که دنیای زود گذر برای آنان باشد و سرای جاویدان آخرت برای ما؟ شکی نیست که من از آنان برترم و نزد خدا گرامی تر, لیکن مرا با تعلقات دنیوی کاری نیست زیرا زندگی ما در دنیا به مسافری می ماند که لحظاتی در سایه ی درختی می آرمد و آن گاه که سایه, زایل شد آن مسافر برخاسته, به سوی مقصد خود رهسپار می شود. (11)
خوراک معصومین, پوشاک آنها و ... همگی می توانند برای ما الگویی باشد تا از زیاده خواهی بپرهیزیم؛ البته منظور این نیست که مثلا ً بمانند امام علی (علیه السلام) غذای خود را به گرسنگان داده, از شدت گرسنگی سنگ به شکم ببندیم و یا همچون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بر روی حصیر بخوابیم و ... نه ما توان چنین کاری را داریم و نه به ما تکلیف شده که چنین باشیم؛ زهد حضرات معصومین (علیهم السلام) مخصوص آنهاست و کسی تاب و تحمل آنرا ندارد. بلکه منظور از الگو بودن آنها در پرهیز از دنیا دوستی, این است که از حب دنیا اجتناب کنیم و در حد نیاز از دنیا بهره مند شویم و اهل تولید و دست گیری از مستمندان و رفع نیازهای جامعه باشیم.
12- همنشینی با افراد صالح و ساده زیست:
خصوصیات رفتاری و نحوه زندگی همنشین و دوست, در انسان تاثیری ویژه می گذارد. لذا اگر با کسانی که زندگی ساده, بدور از تجملات و زیاده خواهی دارند ارتباط نزدیک بر قرار شود, در همرنگی انسان با آنها بسیار موثر خواهد بود.
حسن ختام:
روزی جوانی از حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گذشت. عده ای که در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجهی دارد عرض کردند: ای کاش او در راه خدا قدم بر می داشت. آن حضرت فرمود: اگر این شخص حرکت کرده تا عائله خود را ازراه صحیح و حلال, تأمین کند و یا می کوشد تا پدر و مادر خود را از راه صحیح حفظ و اداره کند و یا تلاش می کند تا سربار جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند, این راه, راه خدا است ولی اگر متکاثرانه می کوشد تا بر ثروت خود بیافزاید, این راه, راه شیطان ست. ] (12)
موفق و پیروز باشید.
(1) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 388 تا 393
(2) اصول کافی / ج 5 / ص 231
(3) چهل حدیث حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) / ص 124
(4) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 125
(5) نهج البلاغه / نامه ی 49
(6) معراج السعادة / ص 261
(7) اصول کافی / ج 5 / ص 243
(8) معراج السعادة / ص 261
(9) خورشید عرفان / چهل سؤال اخلاقی و عرفانی از امام خمینی (رحمة الله علیه) / ص 31
(10) جهاد النفس / شیخ حر عاملی / ص 269
(11) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 9 / ص 315
(12) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 142
به نظر شما در زمان محرم یا در هر زمان دیگری لخت سینه زدن در مسجد خوبه یا نه؟
در پاسخ به نکاتی توجه نمایید :
1- عزاداری در مصیبت اولیای الهی و به خصوص سالار شهیدان از بهترین و شایسته ترین اعمال است و از مستحبات مورد تاکید و سفارش است . آن چه در روایات فراوان مورد سفارش و تأکید است عزاداری و محزون و گریان بودن در مصیبت شهادت و مظلومیت و فقدان اولیای الهی به ویژه سالار شهیدان، امام حسین(ع) است.
2- شکل عزاداری و چگونگی آن به حسب عرف و عادت و مراسم و فرهنگ جامعه ای مختلف است و در روایات بر شکل خاصی از آن تأکید نشده است و در برخی روایات سفارش شده بر طبق عرف خودتان عزداری کنید .
3-لخت شدن در مراسم عزاداری که در بعضی جاها معمول است تابع همین عرف و عادت است و دارای فضیلت و ارزش خاصی نمی باشد و هیچ گونه تأکیدی بر آن نشده و خود به خود و با صرف نظر از مسائل جانبی آن بی اشکال است .
4- بله در جاهایی که این مراسم در معرض دید و تماشای خانم ها می باشد، عزاداری کردن با لباس بدون شک بهتر و مناسب تر است واگر کمک به گناه باشد، جایز نیست و نیز اگر عزاداری در حال لخت بودن موجب وهن و سستی و ضعف بنیان های فکری، عقیدتی، اخلاقی و احکام دین مقدس اسلام و مذهب حقه شیعه باشد و آن را از نظر عقلی بی پایه و اساس و غیر معقول معرفی کند باید از آن صرف نظر کرد و آ نرا ترک نمود .
5- در اینجا توجه شما را به نظر مراجع بزرگوار تقلید در رابطه با این موضوع جلب می نماییم :
الف- حضرت امام و آیت الله فاضل: اگر لخت شدن باعث مفسده نباشد، اشکال ندارد و بر زنان واجب است از نگاه کردن به بدن نامحرم اجتناب کنند.امام، استفتاءات، ج 3، سؤالات متفرقه، س 46؛ فاضل، جامعالمسائل، ج 1، س 2163 و 2165.
2- آیت الله مکارم: احتیاط واجب آن است که مردان از این کار خوددارى کنند.مکارم، استفتاءات، ج 2، س 765.
3-آیت الله تبریزى: اشکال ندارد.تبریزى، استفتاءات، س 2004 و tabrizi.org،
4-آیت الله صافى: اگر در معرض دید زنان نامحرم نباشد، اشکال ندارد.صافى، جامعالاحکام، ج 2، س 1597
5-آیت الله بهجت: بنابراحتیاط واجب باید بدن خود را از نامحرم بپوشاند.بهجت، توضیحالمسائل، م 1937.
خدا عشق زمینی را برای چه بنا کرد؟
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد - عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشتید بسیار خرسندیم و امیدواریم که پاکترین و بهترین عشق ها در درون شما ایجاد شود.
برای این که بدانیم خداوند مهربان چرا عشق را در بین بندگانش قرار داد به غرایز، عشق و آثار عشق اشاره می کنیم:
1. غرایز:
زندگى در هر مجموعه ی نظام مند، تابعى از هدف ها و ابزارهاى لازم، براى رسیدن به آن اهداف است. پس از بیان این واقعیت، روشن مى شود که زندگى در دنیا و برآوردن نیازهاى مختلف جسمى و روحى انسان، چگونگى روابط با دوستان، مقابله با دشمنان و...، نیازمند نیروها و ابزارهاى ویژه اى است.
نیروى شهوت، غضب، خیال، عقل و...، هر کدام در گردش مجموعه زندگى افراد و روابط با دیگران، نقش خاصى را ایفا مى کنند. با نگاهى همه جانبه به ابعاد وجودى انسان، هدف از آفرینش او و چگونگى زندگى انسان در این دنیا و رابطه آن با جهان آخرت، روشن مى شود که وجود همه نیروها و غرایز، ضرورى بوده و نمایان گر هندسه دقیق و حکیمانه نظام هستى است.
غرایز انسان، به دو دسته تقسیم مى شود: غرایز متعالى و غرایز مادی.
الف. غرایز متعالى (امور فطرى انسان)، عبارتند از: خداجویى، کمال خواهى، فضیلت طلبى، عشق و پرستش، علم دوستى، حقیقت جویى و... .
این دسته از گرایش ها جهت دهنده انسان به سمت هدف نهایى آفرینش و شکوفاگر «من حقیقى و عالى» آدمى و معنا دهنده و تعالى بخش حیات انسانند. بدون این غرایز، انسان، حیوانى بیش نیست و زندگى او، تهى از معنا خواهد شد.
ب. غرایز و گرایش های، مادی نقش مهمى در حفظ و تداوم حیات بشر و نسل آدمى دارند. به عبارت دیگر، اگر غرایز نیرومندى چون حب ذات، شهوت، خشم و غضب نبودند، از سوى انسان، هیچ تلاشى براى حفظ حیات خود و نسل بشر و دفع خطرات و آسیب ها صورت نمى گرفت و نتیجه آن، چیزى جز انقراض نسل انسان نبود. بنابراین، اگر نیک بنگریم، وجود این غرایز، یکى از مهم ترین مجارى فیض الهى در جهت حفظ حیات انسان و تداوم نسل اوست.
این غرایز، نقش ممتازى در زیباسازى زندگى و دل پذیرى آن دارند و بدون وجود این غرایز، شور و شوق و عشق و زیبایى، معنا نخواهد داشت. لذت بردن از دیدن منظره اى زیبا، بوییدن گل هاى معطر، خلق آثار هنرى، روابط صمیمانه خانوادگى، مهر بى بدیل همسران، عشق مادر به فرزند و...، غرایزى هستند که خداوند، در نهاد بشر، به ودیعت نهاده تا انسان، بار مسئولیت خویش را با شور و عشق و همراه با لذت و محبت، به مقصد رساند. در واقع، بدون این غرایز، زندگى، سرد، بى روح و تحمل ناپذیر خواهد شد.
همچنین وجود غرایز نیرومندى چون شهوت و غضب، از مهم ترین ابزارهاى امتحان و آزمایش انسان و در نتیجه، نردبان کمال و ترقى او هستند. از طرف دیگر، انسان در میان همه مخلوقات الهى، از ویژگى ممتازى برخوردار است و آن، قابلیت کمال اختیارى است. لازمه تکامل اختیارى، وجود دو راهه ها و امکان گزینش راه هاى متفاوت است.
2. عشق:
عشق یعنی علاقه و محبت شدید. به عبارت دیگر، عشق مرتبه ی عالی محبت است. خداوند نیز به عنوان حقیقت هستی از عشق خود در وجود انسان ها قرار داد.
عشق پدیده ای خلاق است و سبب ترقی و کمال انسانی می گردد. عشق اصل و اساس زندگی است. در عشق است که، وفاداری، ایثار و مهرورزی ظهور و بروز پیدا می کند.
بعضی از روان شناسان عشق را تلاشی در راستای یافتن نیمه دیگر خود می دانند و عشق کامل را دارای سه مولفه ی صمیمیت، شهوت، و تعهد می پندارند (انگیزش وهیجان، کریم خداپناهی، 1385، ص258).
دوستی، محبت و عشق یکی از عواطف بسیار مهم و با ارزش در دوران نوجوانی و جوانی است، که می توان آن را یکی از ویژگی های این دوره دانست. احساس دوستی و ابراز محبت به دیگران نشانگر یکی از نیازهای طبیعی در وجود آدمی است.
در دوران نوجوانی و جوانی – مخصوصاً- انسان نسبت به جنس مکمل- زنان- کشش، محبت و دوستی پیدا می کند. این کشش، نشان های رحمت الهی است که خداوند برای استواری نظام خانواده و گزینش همسر، در آینده برای ما تدارک دیده است.
در حقیقت این احساس محبت یکی از اساسی ترین شالوده های نظام خانواده در روابط اجتماعی به شمار می رود و بنای استوار زندگی خانوادگی را در آینده تشکیل می دهد. خداوند می فرماید: «و از نشانهای قدرت الهی این است که برای شما از جنس خودتان زوجی بیافرید تا این که در کنار او آرامش یابید و بین شما رحمت و محبت جاری کرد»(روم/21).
از تعبیر قرآن فهمیده می شود که گفتن جنس مخالف اگر چه در بین ما رواج یافته اما صحیح نمی باشد، زیرا در قرآن تعبیر به «از جنس خودتان» دارد، بنابراین تعبیر جنس مکمل بهتر و دقیق تر است.
انسان به طور طبیعی و فطری وقتی به بلوغ می رسد، در درون خود احساس نیاز به رابطه ی با جنس مکمل پیدا می کند. خداوند این احساس را در وجود آدمی قرار داده و آن را چنان قوی کرده تا بتواند پسران و دختران بالغ را از علاقه های خانوادگی جدا کند و به وصال یکدیگر برساند. اگر چنین احساسی در آدمی نبود، کمتر پسر و دختری حاضر بودند از محیط گرم خانواده اش جدا شود و با فردی غریبه و نا آشنا به نام همسر زندگی کنند.
این عشق و علاقه و کششهای درونی است که فرد را به تشکیل خانواده به عنوان رکن اصلی و حساس جامعه که با ازدواج پایه گذاری می شود می کشاند.
در ضمن ساختمان جسمی زن و مرد طوری آفریده شده است که از نظر روحی و غریزی به یکدیگر نیازمند و وابسته اند و این نیاز و کشش ها است که شالوده ی خانواده را مستحکم می کند. اصل پیوستگی بین زن و مرد امری سفارشی و تحمیلی نیست، بلکه از اموری است که طبیعت بشری آن را اقتضاء می کند.
3. آثار عشق:
وقتی که به کسی محبت و علاقه داشتیم ما را به جای می رساند که می خواهیم به وصال دوست و محبوب خود برسیم. برای رسیدن به محبوب خود باید دست به کارهای بزنیم که خود این اقدامات آثاری برای ما دارد :
1-3. تشکیل خانواده:
یکی از نیازهای طبیعی انسان نیاز به انس، الفت و محبت است. بهترین فردی که می تواند این احتیاج را تأمین کند همسر است. وجود همسر مایه آرامش روان و فقدان آن موجب افسردگی و کمبود است.
عشقی که از راه درست به وصال که همان ازدواج است کشیده شود، خود دارای آثاری بسیار گران بها است که در جاهای دیگر چه بسا نشود آن ها را بدست آورد و یا لااقل به این راحتی نمی شود کسب کرد:
الف. رشد وکمال:
با ازدواج بسیاری از نارسائیهای اخلاقی بر طرف می شود. به طور نسبی عامل بازدارنده از گناه و انحرافات است. جنبه ی دیگر کمال بعد روحی و عاطفی است که ازدواج این ویژگی را دارد که فرد را از تنهایی خارج کند و نیاز عاطفی او را تأمین نماید.
ب. رشد شخصیت:
استاد شهید مطهری می فرماید: «یک سری از خصایص اخلاقی هست که جز تشکیل خانواده نمی تواند آنها را کسب کرد. تشکیل خانواده یعنی یک نوع علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران دارد. آنهایی که تا آخر ازدواج نکرده اند – ریاضت کشها- یک نوع خامی و بچگی در آنها دیده می شود. ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعی فردی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است».( تعلیم و تربیت اسلامی)
ج. حفظ شخصیت:
قرآن در این رابطه تشبیه بسیار دقیق و لطیفی دارد و می گوید هن لباس لکم و انتم لباس لهن: «زنان، پوشش برای حفظ شخصیت و عفت و پاکدامنی و آبروی شما هستند و شما هم لباس و پوشش آنها هستید . ازدواج و عشق همسران برای حفظ شخصیت، آبرو و عفت و پاکدامنی طرفین است» (بقره/187). بر این اساس این دو برای یکدیگر سنگر عفاف، شخصیت و آبرو و حیثیت هستند
2-3. ارضای طبیعی غرایز و تداوم نسل انسان:
یکی از اهداف آمیزش جنسی و تشکیل خانواده ارضای صحیح غرایز است. که همین ارضا و نیاز بر ایجاد عشق و استحکام آن موثر است.
هدف دیگر ازدواج بقای نسل و تربیت فرزند می باشد. شهید مطهری می فرماید: «حمایت و مهربانی قلبی مرد آن قدر برای زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست. وجود زن باید از وجود مرد عطوفت و احساسات بگیرد تا بتواند فرزندان را از سرچشمه فیاض عواطف خود سیراب سازد.
مرد مانند کوهسار است و زن به منزله ی چشمه و فرزندان به منزله گلها و گیاهان، چشمه باید باران کوهسار را دریافت و جذب کند تا بتواند آن را به صورت آب صاف و زلال بیرون دهد و گلها، گیاهان و سبزها را شاداب و خرم نماید. در پایان می فرماید: رکن حیات خانوادگی، احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از این عواطف است که هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان صفا و جلا و خرمی می گیرد».( نظام حقوق زن در اسلام)
3-3. کامل شدن دین:
هر کدام از یاران رسول خدا – صل الله علیه وآله وسلم – که ازدواج می کرد می فرمود: دینش کامل شد. اگر شخصی دینش کامل گشت این خود سر آغاز عشقی دیگر به دریای بیکران و عشق به تمام خوبی ها خواهد بود. تمام انسان ها می خواهند که به کسی عشق به ورزند که تمام خوبی ها را دارا است و آن تنها در مورد خالق شان صادق است.
یا رب ز شراب عشق سر مستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه ز عشق خود تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن
در پایان می توان گفت، در وجود انسان کششها، غرایز و عواطفی وجود دارد که تماماً برای رشد، حرکت و جامعه ی انسانی ضروری است، به شرط آن که به هر نیازی به اندازه ی اهمیت و ویژگی های آن پاسخ صحیح داده شود.
عشق و محبت که خداوند در وجود آدمی نهاده برای خود فرد و طرف مقابل از جهت، بر آورده شدن نیازهای روحی، روانی و جسمی و حیات انسانی لازم بلکه واجب است. اگر در یک دید کلان و جهان نگر نگاه کنیم با توضیحات بیان شده علت وجود عشق در نهاد انسان کاملاً روشن می شود. آرزوی موفقیت برای شما پرسشگر گرامی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید