بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 549
چگونه می توان صبر کنیم و در برابرحرف دیگران که باب میل نیست و حاوی تهمت و دروغ است، صبر کنیم و واکنش نشان ندهیم و در برابر این جور افراد چکار انجام بدهیم و چه بگوییم؟
راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقى و صبر در برابر اخلاقیات ناملایم که با طبع ما سازگار نیست، این است که نگاه توحیدی و عرفانی به هستی و انسانها داشته باشیم. یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ها در حقیقت مظاهر و آفریده های حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آن ها، در واقع برخورد با آفریننده آنان محسوب مىشود. احترام و مهربانى با هر انسانی، در واقع احترام به پدیدآورندهى او به حساب می آید و ترش روئى و نا مهربانى با ایشان نیز بی ارتباط با خالق آن ها نیست. در یک مثال ساده چگونه است که احترام و برخورد نیک و بد ما با فرزند کسی که او را می شناسیم، به نحوی به پدر او باز می گردد، ما اگر با فرزند شخصیتی که او را دوست می داریم روبرو شویم، او را به خاطر پدرش گرامی می داریم و یا ممکن است نسبت به فرزند یک شخصت ستمگر و دشمن خدا، روی خوش نشان ندهیم، هرگونه معامله ای با خلق نیز در حقیقت معامله با خالق آنها به حساب مىآید. باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که ما از طریق روابطی که با خلق خدای تعالی داریم و نوع برخورد شایسته و نا شایست، در حقیقت با خدا معامله می کنیم و به خدا نزدیک یا دور می شویم. ادامه مطلب...
من و خانوادم سالهاست که مشکلات زیادی داریم جز خانوادم کسی از بدبختیهامون خبر نداره. هر سری برای آروم کردن خودمون حرفهایی که بلد بودیم به هم می زدیم ولی دیگه با اون حرفا، آروم نمی شیم. خواستم حرفایی بزنید که زبونمون به کفر نره؟
پرسشگر گرامی از اینکه این مجموعه را برای پرسش خود قرار داده اید متشکریم و امیدواریم که راهنمائی های ما بتواند راهگشای زندگی شما باشد، اما اگر شما مسائل تان را به صورت واضح برای ما ارسال می کردید بهتر می توانستیم در جهت سوال شما پاسخ ارائه دهیم، ولی از مفهوم سوالتان این را درک می کنیم که در زندگی شما مشکلاتی باعث شده که کمی از درگاه خداوند متعال ناامید شوید.
«جواب»
تا چشم گشودیم خود را در دنیا دیدیم، اما هیچ وقت نشد در خلوتی از خود بپرسیم؛ در این دنیا کار ما چیست؟ چرا در این دنیا هستیم؟ قوانین حاکم بر این عالم چیست؟ جایگاه من در دنیا کجا است؟ آیا همه چیز در همین دنیا ختم می شود؟ یک روز کودک، روز بعد کودکانم را دور و بر خود دیدن، و یک روز هم باید رفت! به راستی اینها برای چیست؟ چه درسی می خواهد به من بدهد؟ یک روز هوا لطیف، روز دیگر گرم و روز دیگر باد و خاشاک، و چند صباحی دیگر هوا سرد و برفی این فراز و نشیب ها دیگر برای چیست؟ ادامه مطلب...
نظر بنده این است که انسان به 2 دلیل نیازی به دعا کردن ندارد: 1- خواجه خود صفت بنده پروری می داند. 2- تا آنجایی که می دانم حدیث داریم که قبل از اظهار نیاز مومن(؟) حاجتش را برآورده کنید( مضمونی که به خاطر دارم) یعنی اگر خانه می خواهیم یا زن یا خود خدا را نیازی به خواستن نیست؛ خودش اگر صلاح بداند می دهد، موافقید؟
پاسخ شما دوست عزیز را در دو قسمت جداگانه پی میگیریم:
در قسمت اول، نیاز به توضیح درباره دو دلیل شما می باشد؛ دلیل اول شما در عدم نیاز به دعا اینست که خواجه خود صفت بنده پروری داند. پرسشی که در اینجا مطرح است ،اینست که چرا لازمه بنده پروری خدایمتعال را در بی نیازی از دعا بدانیم و به عبارت روشنتر چرا فکر کنیم که بنده پروری خدای متعال مستلزم عدم درخواست از او می باشد. در حالی که حق تعالی در جای جای قران کریم به بندگان خالص خود امر به دعا فرموده است و ترک دعا را استکبار می داند.(غافر،60) بی شک چنین امری نشان از اهمیت دعا در سیر بندگی دارد. خدای متعال خود میداند که در رشد بندگان چه چیزی لازم است و چه چیزهایی مضر می باشد و همو به دعا امر کرده است. ادامه مطلب...
اولین قدم در سیروسلوک چیست و چگونه باید به خدا نزدیک شویم؟
سیر و سلوک در حقیقت دو قدم بیشتر نیست از خود گذشتن و به حق پیوستن.
لا اله الا الله هم که شامل دو جمله نفی و اثبات است در حقیقت همین دو قدم را می گوید. نفی خودپرستی و گذشتن از خواسته های خود مهمترین گام به خدا رسیدن و خداپرستی است.
از خود بگذر به حق رسیدی.
خیلی از جوان ها سوال می کنند چطور می توانیم عارف شویم, سیر و سلوک داشته باشیم و به خدا نزدیک بشویم. خوب این افراد بر اساس فطرت و انگیزه الهی که در انسان هست, دلشان می خواهد به مقامات معنوی برسند، حس کمال خواهی تقریبا در همه انسان ها هست.
برای موفقیت در این راه, یک مشکل اساسی بیشتر نیست. مشکل این است که انسان نمی تواند از خودش بگذرد. واقعا این مشکل وجود دارد که باید یک انسان خداشناس و خداخواه بتوانند از خودش بگذرند. این یک شرط اساسی است. بدون گذشتن از خود نمی توان به خدا رسید. مشکل ما در سیروسلوک این است که نمی توانیم از خودمان و از خواسته هایمان بگذریم؛ نمی توانیم از دوست داشتن های خودمان بگذریم؛ در خیلی از موارد خواسته های ما, دوست داشتن های ما با خواسته های خدا و دوست داشتن های او در تعارض است. نمی سازد. اگر در این موارد نتوانیم از خودمان بگذریم و خدا را حاکم کنیم, هیچ موفقیتی بدست نمی آید.
این راه تسلیم و توحید محض است. اگر کسی نتواند از خواسته های نفسانی خود بگذرد، نمی تواند تسلیم خدا شود. نمی تواند فانی در حق تعالی شود. این شرط اصلی وکلی به خدا رسیدن و وصول است.
حتی می توانیم بگوییم سیر و سلوک از نظر دین توحیدی اسلام، یک گام بیشتر نیست، همین که انسان از خود خواهی و خودپرستی و خواسته های خودش بگذرد, خدا و اراده خدا جایگزین خواهد شد، لذا گفته شده است: از خود بگذر به حق رسیدی. گذشتن از خود و به خدا پیوستن, در حقیقت, دو روی یک سکه اند.
در زندگی عرفا و اهل وصول که مطالعه می کنید این حالت را مشاهده می نمایید. مثلا زندگی ابراهیم ادهم نمونه بارزی از خود گذشتن است. ابراهیم ادهم یک سلطانی بود با مقام و منصب و قدرت و ثروت که در اثر هدایت الهی و اتفاقاتی که برایش افتاد, متنبه و بیدار و عاشق خدا شد. بعد ناگهان تصمیم گرفت که از خودش بگذرد تا به محبوبش برسد. راه را خوب تشخیص داده بود. تصمیم گرفت خود را از هر چه غیر خدا است تخلیه کند، یعنی تصمیم گرفت حکومت و قدرت و ثروت همه را رها کند و به دنبال عبادت خدا و خالص شدن برای خدا از دیار خود مهاجرت نماید و این کار را هم کرد. همه چیز را رها کرد و رفت و در بقیه عمرش مانند یک انسان عادی و بلکه فقیر به عبادت خدا پرداخت و توانست در این راه موفق شود.
برای او حکومت و قدرت مانع وصول الی الله شده بود. توان این را نداشت که هم حاکم باشد و هم برای خدا حکومت کند و فانی در خدا باشد. البته این دو قابل جمع است. اولیای معصومین ع از پیامبران و امامان ع که برخی به حکومت رسیدند, ثروت و قدرت باعث دنیا گرایی آنها نشد. از خدا جدا نشدند. برای خدا حکومت کردند. این ممکن است, ولی برای فردی مثل ابراهیم ادهم حکومت حجاب بود. قدرت مانع حرکت بود. او باید از اینها فاصله می گرفت.
در عرفان و سلوک, مرحله مهم همین مرحله نفی خود است. مهمترین خدا و بت برای انسان, خود او است، نفی خودپرستی و خودخواهی است که زمینه فنای فی الله و عرفان را فراهم می کند.
اگر کسی نمی تواند از خودش بگذرد، نباید در این راه وارد شود، چون فایده ای ندارد. سختی و ریاضتی ممکن است بکشد اما نتیجه ای برایش حاصل نمی شود. چنین آدمی اصلا هوس توحید و سلوک را باید از سرش بیرون کند و مانند یک انسان عادی زندگی کند.
در توحید باید به این اعتقاد برسی که هیچ خالقی و ربی و مالکی و خدایی و روزی رسان و مدیری غیر از خدا در هستی وجود ندارد, همه چیز ما از او و به سوی او است، آنگاه در ادامه این اعتقاد, بکوشی تا در عمل هم همه چیزت را از خدا بخواهی و برای خدا باشی, فقط از او سوال کنی, فقط او را بپرستی, ستایش کنی و فانی در او شوی, دنبال اراده او باشی و همه اندیشه و اخلاق و عمل ات منحصر در خدا شود. اولیای خدا اینطور بودند, تمام فکر و ذکرشان خدا بود و به هیچ چیزی جز خدا فکر نمی کردند.
ما معمولا دنبال دوست داشتن های خودمان هستیم، هر کاری که دلمان بخواهد انجام می دهیم، اینطوری انسان به جایی نمی رسد. اگر یاد بگیریم هر طور که خدا می خواهد باشیم، هر گونه خدا می خواهد عمل کنیم و هر چه خدا دوست دارد, دوست داشته باشیم، آنگونه که او می پیندد زندگی کنیم, ازدواج کنیم و فرزندان خود را تربیت نماییم، درست مطابق اراده خداوند، آنگاه همه چیز درست می شود، امکان وصول و بلکه رویت خداوند هم فراهم می گردد. راه خدایی شدن انسان هموار می شود.
سیر وسلوک توحیدی یعنی فقط خدا در زندگی ات حاکم باشد. بر ذهن و دلت بنشیدن و اراده و اخلاق و رفتارت خدایی گردد. باید بتوانی خودت نباشی. دست و زبانت مال خودت نباشد, مال خدا باشد، چشمت مال خدا باشد، دستت برای خدا کار کند, مال و ثروتت برای خدا خرج شود, مقام و شهرتی اگر داری در راه رضای خدا قدم برداری, دنبال اینکه از این امکانات برای خودت استفاده کنی نباشی.
تا گفتی منم کسی هستم. مال من, مقام من, خراب می شوی. تمام کسانی که مشکل سیاسی یا اقتصادی پیدا می کنند, اول مشکل اخلاقی پیدا می کنند. سیاست و حکومت و اقتصاد همه از اخلاق می گذرد, یعنی همین که انسان برای خودش سهمی قایل شود, خودش را ببیند, خودش را کسی بداند, بگوید من برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدم. من زندان رفتم, امام به من علاقه داشت, ما بودیم که فلان کارها را انجام دادیم. اگه من نبودم مملکت اینقدر پیشرفت نمی کرد. مردم به من رای دادند, تا انسان وارد این وادی که وادی خودخواهی و خودپرستی است می شود, ریشه تمام بدی ها در وجودش پیدا می شود. این اول و ریشه گمراهی و نابودی یک سیاست مدار است. به چنین کسی دیگر نمی توان اعتماد داشت. شایستگی خود را برای انتخاب شدن در راس مناصب حکومت اسلامی و توحیدی از دست می دهد.
اما اگر اعضا و جوارح ات خدایی شد، آنگاه است که به توحید می رسی، یعنی به خدا می رسی. اگر خدایی شوی، آنگاه می تواند خدایی عمل کند. دستی که خدایی شده و جز به خدا خدمت نمی کند را اگر به سر هر بیماری بکشی شفا پیدا می کند. چشمت اگر خدایی شد, می تواند چیزهایی را که معمولا آدمهای معمولی نمی بینند, ببیند.
اگر انسان تمام وجودش خدایی شد و به رنگ خدا درآمد, آنگاه می تواند کار خدایی کند، شبیه خدا شود، شبیه خدا عمل کند، مانند آهنی که در کنار آتش به رنگ و خاصیت آتش در می آید و می تواند مانند آتش بسوزاند و نورافشانی کند و مانند آن.
البته این راه عقل نیست، راه عشق است. خیلی ها می خواهند با عقل و فلسفه به خدا برسند. عقل و فلسفه به انسان توحید و فنای فی الله و از خود گذشتن آموزش نمی دهد. فلسفه خودش دچار کثرت گرایی است. ریشه های غربی دارد. مال ما نیست, توحیدی نیست. برای سالک شدن ابتدا باید عاشق شوی. در ابتدا عقل لازم است, ولی کافی نیست. این راه به نوعی جنون و دیوانگی معنوی نیاز دارد.
خودبینی, خودبزرگ بینی, خودخواهی بزرگترین شعبه های شرک به خداوند است. توحید اینجا یعنی شرک و خودبینی را به کلی فراموش کنی. خودت را شریک خدا نکنی. وقتی دنبال خواسته های خودت هستی, شریک خدا می شوی. از توحید خارج می شوی . برای سلوک به سوی خدا چاره ای جز این نیست که به وحدت برسی و از راهکار توحید و یکتا پرستی بهره بگیری. تو خودت نباشی خدایی باشی. خودت را با خدا معامله کنی. خدایا من همه چیزم را به تو فروختم و از تو غیر از خودت هیچ چیزی نمی خواهم!!
حواست جمع باشد وقتی اذان می گویند الان خدا دوست دارد نماز بخوانی, فقط نماز بخوانی و فقط با او سخن بگویی و در او متمرکز شوی. امر هم کرده و رضایت خود را در نماز اول وقت اعلام نموده است, ولی خوب گاهی تو دوست داری بخوابی, استراحت کنی, غذا بخوری, حرف بزنی, درس بخوانی, کار کنی. حال نماز خواندن نداری. حالت خراب است. غفلت داری.
اگر توانستی از خودت بگذری و نماز خواندی و توانستی دوست داشتن خدا را به دوست داشتن های خود ترجیح بدهی, به همه جا می رسی, به هر مقامی که بخواهی می رسی, اما اگر دنبال خواسته های خودت رفتی و نتوانستی دنبال خواست خدا باشی, باید بدانی که به هیچ جا نمی رسی. پس رسیدن و نرسیدن در اختیار خود ما است, بستگی به انتخاب ما دارد.
همین طور در تمام زمان ها و مکان ها, ما باید به این انتخاب بزرگ دست بزنیم. در بسیاری از انتخاب ها خواست ما با اراده خدا درگیر می شود. عارف و سالک ابن الوقت است. فرزند زمان و لحظه است. در هر زمان تو باید انتخاب کنی, خودت را یا خدا را. انسان میان خودخواهی و خداخواهی دائم درگیر است. اگر خدا را انتخاب کردی این می شود عرفان و سلوک, ولی اگر خودت را انتخاب کردی بدان که از راه دور شده ای.
شما می دانید یکی از مهمترین و والاترین ارزش های دین اسلام جهاد و شهادت است. ایثارگری است. کسی که نتوانسته از خودش بگذرد, چگونه می تواند به جبهه برود و خود را برای جهاد و شهادت آماده کند. می بینید که زیر بنای جهاد و شهادت در راه خدا هم این است که ابتدا انسان بتواند از خودش بگذرد. بتواند خواسته های خودش را به خاطر خدا نادیده بگیرد. شهادت یعنی اینکه انسان از زندگی اش به خاطر خدا و بقای دین خدا بگذرد. به خاطر همین هم ارزش پیدا می کند. بالاترین ارزش در اسلام ایثار است و شهادت ایثار جان است در راه خدا. البته ایثار مال و آبرو هم همین ارزش را دارد, ولی ایثار جان ارزش اش بیشتر است. کسی که نتوانسته خودش را کنار بگذارد و خودپرستی را رها کند، هرگز نخواهد توانست ارزش ایجاد کند. نمی توان ایثار کند نمی تواند جهاد کند, شهید شود. چنین کسی حتی نمی تواند انفاق کند و نمی تواند به واجبات مالی اش عمل کند. تمام این ارزش ها و توانایی ها ریشه در توحید و نفی خود دارد.
اگر کسی بخواهد مسلمان باشد, مومن باشد و به دین عمل کند اول باید از خودش و خواسته های خودش بگذرد. اگر کسی بخواهد توبه کند, بدون گذر از خواسته های خود, این کار ممکن نیست. این شرط اول دین داری و سلوک است.
البته علم دین هم لازم است, باید بدانی که در هر لحظه خدای عالم از تو چه می خواهد. دوست داشتن های محبوبت را بشناسی. اراده اش را بدانی و با مسیرش آشنا باشی. کسب علم دین از ضروری ترین شرایط حرکت در راه خدا است.
راهکار عملی عرفان و سلوک آن است که بتوانی یکی یکی از خواسته هایت برای رضای خدا بگذری. خودت را فدای محبوب کنی. خودت را فنای در محبوب سازی.
گاهی تو می خواهی ثروت مند و قدرتمند شوی, رفاه و آسایش داشته باشی, از دنیا بهره مند گردی, لذت ببری, اما فعلا خدا صلاح نمی داند و تو را در فقر و ضعف می پسندد, گاهی آسایش ات را می گیرد, بیمار می شوی, دچار سختی و امتحان و ابتلاء می گردی. حتی گاهی زندگی خیلی برایت سخت و دشوار می شود. باید بتوانی تحمل کنی. صبر برای همین است. اینکه صبر از مقامات مومنان و سالکان خدا است, برای این است که بتوانی از این گردنه ها عبور کنی. آدم کم تحمل و زودرنج بدرد راه عشق نمی خورد.
اگر می توانی مطابق میل خداوند زندگی کنی راه بیافت, ولی اگر نمی توانی از خودت بگذری, هوس خدا را از سرت بیرون کن. می دانم که نمی توانی و در دلت هوس خدا همیشه هست, دلت عرش خدا است و محبت خدا در قلبت موج می زند, پس چاره ای جز این نیست که راه بیافتی و قدرت تحمل خود را افزایش دهی و دلخواسته های خودت را فدای دلخواسته های مولایت کنی.
آری می توانی, چرا که نه, می توانی, فقط باید بخواهی و از خودش کمک بگیری و خودت را تحت ولایت اولیای او قرار دهی. توکل, توسل برای همین است که بتوانی در این راه که راه عشق است حرکت کنی. برای اینکه از خودت بگذری نیاز به توفیق الهی داری. یا الله و یا علی دو رمز موفقیت در این مسیر است.
منظور از خودسازی چیست خود جسمانی مراد است، یا خود روحانی یا هر دو؟
پاسخ: در پاسخ به سوال شما به موضوع خودسازی و نقش جسم و روح در این فرایند خواهیم پرداخت.
موضوع اصلی خودسازی:
موضوع اصلی خود سازی در مباحث اخلاقی و به طور کلی، موضوع اصلی دین، روح و بعد معنوی انسان است، نه بدن مادی او؛ زیرا این وظیفه علوم زیستی و طبیعی است که در مورد ساختار و کیفیت، رشد، بیماری های بدن و درمان آنها مطالعه و تحقیق نمایند. بدن، در این میدان، صرفا به عنوان ابزاری تحت اختیار و فرمان روح به کار گرفته می شود. ادامه مطلب...
چگونه می توانیم پاکی بعد از ماه رمضان را حفظ کنیم؟ لطفا راهکارهای عملی برای حفظ پاکی ناشی از عبادات را بفرمایید؟
از ارکان اصلی روزه امساک از خوردن و آشامیدن می باشد که این امساک و تحمل گرسنگی خود منشأ تحولات درونی بزرگی در انسان می باشد.
برخی از این آثار که علمای اخلاق با بهره گیری از روایات به آن اشاره نموده اند به شرح ذیل می باشد:
1. تربیت اندیشه و صفاى قلب: از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است: «کسى که شکم خود را گرسنه نگهدارد اندیشهاش تربیت مىشود.» و هنگامیکه اندیشه انسان در مسیر صحیح تربیت شد شناخت و معرفت الهی همچون نوری قلب او را صفا می دهد. ادامه مطلب...
لطفا در مورد چله گرفتن برام توضیح بدین اینکه به چه صورت باید باشد و چه کارهایی را باید انجام داد؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه نمایید :
1- به عدد چهل درقرآن و روایات توجه و عنایت خاصی شده است. در قرآن کریم مدت خلوت حضرت موسی(ع) را در کوه طور با خداوند چهل روز ذکر می کند: «و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشرفتم میقات ربه اربعین لیله» (اعراف، آیه 142).
در روایات آمده است: «من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ هر کس خود را چهل روز برای خداوند خالص و پاک گرداند، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد (عیون اخبار الرضا(ع) ، ج 2، ص 85). انسان در چهل سالگی به کمال عقل می رسد: «اذا بلغ اربعین سنه فقد بلغ منتهاه» (خصال، ص 545) و خداوند در قرآن کریم در این باره می فرماید: «حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی» (احقاف، آیه 15) درروایت آمده است: «من قدم اربعین من المؤمنین ثم دعا استجب له؛ هر کس چهل مؤمن را جلو خود قرار دهد و سپس دعا نماید، دعای او مستجاب می گردد» (عده الداعی، 128) . ادامه مطلب...
برای رهایی از گناه و عذاب وجدان و طلب مغفرت از خدا بهترین دعا چیست؟
برای کسی که خدای ناکرده گناهی مرتکب شده و دچار عذاب وجدان گشته است, بهترین کار توبه و استغفار است.
در یک نگاه کلی حقیقت توبه بازگشتن از حرکت در مسیر دنیا و دور شدن از خدا و تغییر مسیر به سوی خداوند و قرب به او است، بنابراین توبه اصلاح مسیر کلی زندگی از کثرت و دنیا به سوی وحدت و خدای متعال است.
به عبارت دیگر گناه، یعنی پشت کردن به خدا و در راهی رفتن که انسان را از خدا دور می کند. اثر معنوی این دور شدن از خدا، تاریک شدن دل است، زیرا خداوند نور آسمان و زمین است -الله نور السموات و الارض- و دور شدن از خدا، یعنی دور شدن از نور و تاریک شدن باطن انسان و توبه در مقابل آن است. توبه، یعنی بازگشتن از راه تاریک گذشته و حرکت به سوی نور خداوند که خوب طبعا اثرش نورانی شدن انسان است و تاریکی های گذشته با نور الهی که بر دل می تابد از بین خواهد رفت.ادامه مطلب...
من خیلی دوست دارم برنامه ای در امور مذهبی و معنویت همانند برنامه های کلاسی داشته باشم تا بتوانم از این همه کارهای مباح و مستحب در کنار واجبات بهره ببرم. هر جا که مراجعه می کنم بر استحباب امور و یا آن اعمال تأکید شده است. درخواست دارم برنامه ای مذهبی که بتوان در بهترین فرصت و بهترین اوقات آن را جهت رسیدن به کمالات و معنویات اجرا نمود تا خداوند نیز از انسان خشنود باشد؟
روحیه معنوی شما را می ستاییم. برای اینکه برنامه معنوی و عبادی داشته باشید ابتدا به چند نکته توجه نمایید :
1- برنامه غذایی و درسی و مطالعاتی و عبادی هر فرد متناسب با شرایط روحی و جسمی و خانوادگی و اجتماعی و اقتصادی و سلائق او است و نمی توان بدون در نظر گرفتن این عوامل و شرایط برنامه ای خاصی تنظیم نمود.
2- در این گونه موارد بهترین راه رعایت حد وسط و تعادل است به گونه ای که در این مسیر دچار زیاده روی و تفریط نشویم و حود را در معرض آسیب وضرر و زیان قرار ندهیم . ادامه مطلب...
کلمه قطب از کجا به وجود آمد؟ بعضی از دراویش از این کلمه استفاده می کنند و همچنین یکی از القاب امام زمان(عج) قطب عالم امکان است. آیا آنها به تقلید از این کلمه استفاده کرده اند و خود را در زمره امام زمان(عج) می دانند؟
قطب یا غوث ،به آهنی گویند که سنگ آسیاب بر ان دور می زند و در اصطلاح تصوف ، مرشد واجب الطاعة را گویند. دلیل این نامگذاری اینست که دلهای مریدان و سالکان به دور دل او که انسان کامل است می چرخد و به عبارتی مرید دانه خود را در انبان «ارادت» تسلیم مراد و پیر می کند تا در آسیاب «محبت و ولایت» او نرم شده و به روغن حقیقت برسد. ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید