سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2745983

  بازدید امروز : 171

  بازدید دیروز : 549

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/10/10::: ساعت 10:52 صبح

من درسوالی از مرجع تقلیدم به این جواب رسیده ام که تحصیل با نیت خدمت به خلق و اعتلای جامعه اسلامی تحصیلی الهی خواهد بود .من معماری میخوانم. چگونه با کشیدن نقشه بناها میتوانم به مردم خدمت کنم یا جامعه را اعتلا بخشم؟

پاسخ: با سلام. دوست عزیز. دین ما عمدتا دو بخش دارد. توحید و ولایت. به عبارت روشن تر: دین یعنی، مبارزه و جهاد با افکار و عقاید و اخلاق و رفتار شیطانی(لا اله) و طرفداری و اطاعت و تخلق به افکار و عقاید و اخلاق و رفتار حق و رحمانی( الا الله) تحت ولایت اولیای الهی.
بنابراین قسمتی از دین مبارزه با دشمنان دین و ولایت است و این مبارزه ابعاد بسیاری دارد مانند: ابعاد فرهنگی فکری اقتصادی سیاسی و اجتماعی و نظامی اخلاقی وو. یکی از بخش های مبارزه توحیدی با دشمن در بعد اقتصادی و تامین خودکفایی و پیشرفت است. شما از بتوانید در این جبهه سرباز اسلام باشید کارتان می شود توحیدی و ولایی و دینی. موفق باشید.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: چهارشنبه 88/9/11::: ساعت 11:34 صبح

تئوریزه کردن دین جدید توسط سبزها!!!!

شعارهای ساختارشکنانه و ضددینی قانون‌شکنان اگرچه هر بار به گونه ای توسط سران این جریان توجیه شد، اما برگزاری همایشی در دانشگاه تهران ثابت کرد این دست شعارها نه احساسی و صرفا متأثر از فضای خیابانی که برخواسته از نوعی نگرش تئوریک و قضاوت هتاکانه در خصوص جایگاه دین و گزاره های دینی است؛ قضاوتی که عمق تأثر هر دلبسته به اسلام را با خود به همراه دارد.

اگر آغاجری دین را افیون توده ها و حکومت ها می نامید تا راهی به سوی پروتستانتیزم اسلامی بگشاید و حساب پاپ و سزار را از هم جدا کند، اگر سروش از قرائت های متکثر دم می زد تا دیگر هیچ چیز مطلق نماند و اگر مجتهد شبستری از قرائت نبوی می گفت تا قرآن هم تخطئه شود و تجربه ای نبوی لقب بگیرد، اکنون اما همان خط در پس تئوریزه کردن دین سبز با پیامبری میرحسین موسوی(!) است.

تاختن به آنچه در این منظومه سنت کلیسایی دانسته می شود و مهر دگماتیسم زدن بر آنچه مرجعیت دینی بر آن حکم می کند، سرآغازی است که همواره در این خط سیر وجود داشته است. اینجاست که عیار ادعای کسانی که دم از حمایت از مرجعیت می زنند و می کوشند تا بین دولت و مراجع اختلاف ایجاد کنند، مشخص می شود.

همایش "سبزها و دین" که حدود 10 روز پیش در تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تنها یک همایش ساده نبود. رونمایی تازه ای بود از عمق تئوریکی که این بار نه به پشتوانه تندروها و افراطیون اصلاح طلب که به پشتوانه داعیه داران سابق خط امام دنبال می شود. اگر امام دین و سیاست را قابل تفکیک نمی دانست و از شأنیت ولایت فقیه می گفت، این افراد اما دینی که این چنین شکل بگیرد را "دین دستگاهی" و "دین سیاه" می نامند.

و این البته نامگذاری تازه ای نیست. سال ها پیش این مجتهد شبستری بود که کتابی با عنوان "نقدی بر قرائت رسمی از دین" به رشته تحریر در آورد تا در آن مقدمات برهانی سکولاریسم را تشریح و تبیین کند. او نوشته بود: «بنیانگذاران قرائت رسمی از دین با مصلحت اندیشی سیاسی ولی با اتخاذ مبانی فاقد اعتبار علمی مدعی شدند اسلام نظام های ثابت سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد و وظیفه حکومت در میان مسلمانان پیاده کردن آن نظام ها(اجرای احکام اسلام) است. پافشاری بر این مدعاها موجب معارضه با مشارکت اصیل و فعالانه سیاسی مردم(دموکراسی) و تئوریزه کردن و اجرای خشونت در جامعه گردید و از طرف دیگر بی اعتباری آن مبانی بر اهل علم و تحقیق مکشوف افتاد.»

و اکنون در همین خط یعنی خطی که در مواجهه صریح با آرای امام راحل است، داعیه داران دروغین خط امام از دینی جدید و پیغمبری جدید می گویند.

دکتر حسن محدثی در این همایش رسالت تبیین "دین سبز" را بر عهده گرفت تا از "دین سرخ" بگوید و آن را به تفکرات امام و شریعتی نسبت دهد و انگار دیگر تاریخ این دین گذشته است، باب سخن گفتن از "دین سیاه" را بگشاید و از ظهور دین جدیدی که "دین سبز" می خواندش سخن بگوید.

"دین سیاه" در واقع همان چیزی است که پیشتر آغاجری و سروش و مجتهد شبستری به نقدش شتافته بودند. در تعریفی که محدثی ارائه می کند، دین سیاه یعنی دینی که "خود را نگهبان شریعت انسان ها می داند و می‌خواهد نظام دینی سنتی را در نظام مدرن ایجاد کند." با این تعریف مشخص است که "دین سبز" چه مختصاتی پیدا می کند.

"دین سبز" دینی است که از بند شریعت می رهد و در آن حرفی از دین دار و بی دین به میان نمی آید. مقدمه ای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی بیان می کند، این است: «دین سبز در نظر متفکران غربی به معنی حفاظت از محیط سبز و مقوله‌های زیستی است که ما فعلا هنوز زود است به این مقوله برسیم. چرا که در بحث حفاظت از انسان‌های خود کماکان مشکل داریم!»

او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب می رود و در تشریح جزئیات "دین سبز" می گوید: «دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمی‌کند.» او همچنین ادامه می دهد: «نظام مورد علاقه این دین کثرت‌گرایی است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو باشد و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست!»

تببین مختصات "دین سبز" البته تنها از جانب محدثی نیست؛ بلکه این محوری است که سخنرانان همایش متفق القول حول آن سخن می گویند و جملاتی را بر زبان می رانند که در نوع خود تأمل برانگیز و البته تأسف بار است. دکتر قانعی‌راد در همین همایش پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آینده این جنبش و نسبتش با دینی‌ بودن را امری اقتضائی و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دین دار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان می داند. اگر شرایط اقتضاء کرد این دین می تواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضاء نکرد که دیگر هیچ!

جالب تر از همه هنگامی است که سارا شریعتی از علت استفاده جنبش سبز از نمادهای دینی می گوید. او علاوه بر اینکه به جایگاه دین در میان مردم اشاره می کند، استدلال می کند که زبان دین "ایجاد مصونیت می‌کند." و این به معنای همان استفاده ابزاری از دین است. مدعایی که تا پیش از این از سوی حامیان این جریان شکست خورده انکار می شد.

اما سخنرانان همایش به همین میزان هم بسنده نکردند. دکتر کاظمی طی سخنانی به صراحت با بیان اینکه جنبش سبز جنبشی دینی نیست گفت: «اینکه دین چه جایگاهی در جنبش دارد را مهم نمی‌دانم(!) چرا که جنبش سبز جنبشی اجتماعی است اما اینکه با این جنبش چگونه برخورد می کنند مهم است!»

در واقع سخنرانان همایش هر یک به نوعی به مصاف دین رفتند. برخی دینِ برخواسته از حوزه را "دین سیاه" لقب دادند و از ظهور "دین سبز" سخن گفتند و برخی دیگر از اساس سخن گفتن از دین را بی مورد دانستند و این دو در واقع دو روی یک سکه بود. کاظمی برای اینکه کسی سبزها را به خاطر استفاده از مناسبت ها و مساجد به دینی بودن متهم نکند(!)، تاکید کرد: «استفاده از مسجد در زمان شاه نیز بود اما آیا دینی بود یا غیردینی؟ به همان مقدار الان درباره استفاده از مسجد می‌توان گفت که ارتباطی به دینی و غیردینی بودن ندارد.»

این همه در کنار هم جدالی را به تصویر می کشد که نه با دولت و یا حتی نظام که با دین آغاز شده است. اگر رونمای جریان به دعواهای سطحی سیاسی روز می رسد، عمق تئوریک آن اما حرف های دیگری هم برای گفتن دارد و اکنون افرادی چون میرحسین و کروبی خواسته یا ناخواسته داعیه دار همین جریان با همین وجه تئوریکند.

نکته ای که اما در این میان همه بر آن صحه می گذارند فقدان گفتمانی مشخص در جریان قانون‌شکن است. عباراتی نظیر اینکه "جنبش اهداف خیلی عمیق و آرمانی ندارد و بیش از اینکه ویرانگر باشد استحاله‌بخش است"، "سبز امروز خودش را با کنش جمعی و تضادهایش معرفی می‌کند نه با اهدافش"، "(جنبش سبز) دارای دغدغه‌های متمرکز و واحدی نیست" و "این جنبش چند گفتمانی است و تک‌گفتمانی نیست و هنوز گفتمان خود را صورت‌بندی نکرده و در حال صورت‌بندی گفتمانش است." دلالت بر همین معنا دارد.
برآیند اعتراضی که هیچ هدف روشنی ندارد و تنها به "تکثر" رنگ مطلق می دهد، مشخص است. خاستگاه این اعتراض برخلاف اعتراضی که شریعتی از آن سخن می گفت، ایدئولوژی نیست؛ بلکه اعتراضی تنها برای نفی آنچه قرائت رسمی از دین لقب داده می شود، است. این همه به معنای واقعی کلمه، اعتراض را از منطق تهی می کند. وقتی اعتراض به ما هو اعتراض موضوعیت پیدا کرد و هیچ هدف تعریف شده ای هم وجود نداشت، طبیعی است که کارکرد جریان اعتراضی به کارکردی ابزاری برای مقاصدی خاص تبدیل می شود. مقاصدی که در همایش دانشگاه تهران و با احتیاط از آنها رونمایی می شود.

نتیجه کاملا مشخص است و در واقع همان چیزی است که آغاجری خیلی وقت پیشتر گفت: «زندگی اجتماعی جدید که محور آن "توسعه همه جانبه انسانی" است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» و اتفاقا در همین همایش به برخی علما و مراجع همسو با سبزها اشاره می شود و از ضرورت نقش آفرینی آنها برای تبیین شاکله دین جدید سخن به میان می آید؛ دینی سکولار که دین سبز نامیده می شود.

و اکنون داعیه داران دین سبز برای عاشورا برنامه ریزی می کنند تا در کنار کف و سوت های فاطمیه اهانت به پرچم سیاه سیدالشهداء را هم در کارنامه خود ثبت کنند. و این همه البته زنگ خطری است برای حوزه.

برگرفته از خبرگزاری فارس


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/9/10::: ساعت 11:21 صبح

آثار ایمان در زندگی پیامبر اکرم(ص) چیست؟

قبل از پاسخ به شما دوست گرامی به چند نکته توجه نمائید:
نکته اول : وقتی سخن از آثار ایمان به میان می آید دو مساله را می توان لحاظ نمود:
اول : مراد از آثار ایمان همان نتایج و فوائد مادی و معنوی است که در سایه ایمان نسیب انسان می گردد .
دوم : مراد این است که ایمان در افراد چه تاثیری در نوع رفتار و کردار فرد داشته است .
از آنجا که شما در سؤال تان دقیقا مشخص ننموده اید که مرادتان از « آثار ایمان » چیست ؛ و از سویی دیگر بیشتر قسم دوم مورد نظر قرار می گیرد ما نیز این نوشتار را بر همین اساس تنظیم نموده ایم .
اما در خصوص بخش اول از فوائد و مراتب مادی و معنوی بیشماری که خداوند متعال به برکت ایمان به آن حضرت در دنیا ، برزخ ، روز محشر و قیامت عنایت نموده به همین مطلب اکتفا می نمائیم که ایمان قوی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله ) ایشان را از لحاظ مادی به جایی رساند که لیاقت به دوش کشیدن بار سنگین رسالت را پیدا نموده و در روز قیامت نیز علاوه بر مقام شفاعت به بالاترین درجات بهشتی دست خواهد یافت .
نکته دوم : دامنه پاسخ سؤال شما به وسعت شخصیت با عظمت پیامبر خدا (صل الله علیه و آله ) در ایمان به خداوند متعال می­­­­­­­­­­­­ باشد؛ لذا این مساله چیزی نیست که در این نوشتار و بلکه در چندین کتاب بگنجد ؛ به همین دلیل در این نوشتار تنها به چند نمونه از آثار ایمان در زندگی پیامبر خدا ( صل الله علیه و آله ) خواهیم پرداخت .
نکته سوم : ایمان دارای مراتبی می باشد که هر کسی بنا به اعتقاد و عملی که انجام می دهد به این مراتب دست پیدا می کند و رسول خدا صل الله علیه و آله که آینه تمام نمای ایمان به خدا در بالاترین درجه آن قرار داشت .
نکته چهارم :اثر ایمان در رفتار و کردار با فرد با ایمان این است که فرد با ایمان مدار اعمال و رفتار خود را رضایت الهی قرار می دهد و تمامی ابعاد زندگی خود را بر اساس همان تنظیم می نماید و به عبارت دیگر هر کسی بر اساس میزان ایمانی که به خداوند متعال دارد زندگی خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم نموده و مبتنی بر همان حرکت می نماید .
با توجه به نکات گفته شده به شما دوست عزیز عرض می کنیم که از آنجا که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) در بالاترین مرتبه از ایمان قرار گرفته بودند تمامی ابعاد زندگی خود را مبتنی بر دستورات الهی تنظیم نموده بودند
به همین دلیل آثار ایمان در تمامی ابعاد زندگی ایشان تبلور داشت. چند نمونه از آثار ایمان در ابعاد روحی ، اخلاقی ، عبادی ، فردی ، اجتماعی ، سیاسی ، نظامی و ... ایشان به شرح ذیل می باشد .
اول : تاثیر ایمان در عبادت پیامبر (صل الله علیه و اله )
رسول خداصلی الله علیه وآله آنقدر نماز خواند که پاهایش آماس کرد؛ به او عرض شد: آیا این‏طور خود را به زحمت می‏اندازید در حالی که خداوند گناه گذشته و آینده شما را آمرزیده است؟! (اشاره به آیه 3 سوره فتح که خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله می‏فرماید: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ - تا خداوند گناه گذشته و آینده‏ات را بیامرزد» )
فرمود: آیا بنده شکر گزار خدا نباشم (یعنی این عبادتها نیز به جهت شکر گزاری آنگونه احسانهای الهی است). (سیمای آفتاب / ابوالفضل موسوی گرمارودی / ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه شیخ عباس قمی )
دوم : تاثیر ایمان در آرامش روحی پیامبر ( صل الله علیه و آله )
مراد از آرامش روحی این نیست که ایشان در زندگی دارای مشکل نبوده و یا اینکه به راحتى همه گردنه هاى زندگى را به پشت سر می گذاشتند ؛ چراکه زندگى انسان همواره مملو از مشکلات، فراز و نشیب ها و موانع است. اما ایمان واقعی به خدا این اطمینان خاطر را ایجاد می کند که هر گرفتاری با لطف و عنایت الهی قابل برطرف شدن می باشد و اگر انسان مسیر حق حرکت نماید خداوند همواره همراه او خواهد بود .
لذا به هنگام بررسی زندگی رسول خدا (صل الله علیه و آله ) می بینیم علیرغم همه مشکلاتى که بر سر راه ایشان از دوران طفولیت تا پایان عمر وجود داشت با آرامش کامل روحی بدون هیچ ترس و ناراحتی مشکلات را از سر راه خود برداشته و فراز و نشیب هاى زندگى را طى می نمودند.
خداوند متعال در آیه 62 سوره بقره در وصف افراد با ایمان می فرماید : ... من ءامن باللَّه و الیوم الأخر ... و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
کسانیکه ایمان به خدا و روز قیامت دارند ... هیچ ترس و ناراحتی بر آنها نیست .
از بهترین نمونه های آرامش روحی آن حضرت که قرآن بدان تصریح نموده مربوط به یکی از سخت ترین دوران های زندگی پیامبر اکرم می باشد یعنی زمانی که ایشان بدلیل فشار کفار و مشرکین از مکه هجرت نموده و تحت تعقیب قرار گرفتند .
ایشان در چنین شرایطی کاملا از آرامش روحی برخوردار بوده تا جائیکه به همراه خود نیز آرامش می دادند .
قرآن کریم راجع به این موضوع فرموده است : إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْه‏ - آن گاه که کافران بیرونش کردند، خدا یاریش کرد. یکى از آن دو به هنگامى که در غار بودند به رفیقش مى‏گفت: اندوهگین مباش، خدا با ما است. خدا به دلش آرامش بخشید(بقره / 40) (شخصیة الرسول الاعظم قرآنیا / جلال الحنفی البغدادی/ دارالشؤون الثقافیة العامة ص 153)
سوم : تاثیر ایمان در داشتن روحیه توکل
کسانیکه به خدا ایمان دارند، بر او توکل می کنند خداوند متعال در سوره طلاق/ 3 مى‏فرماید: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است .
حلیمه سعدیه دایه رسول اکرم میگوید: وقتى حضرت محمّد (ص) سه ساله شد روزى بمن گفت: مادر، روزها برادرانم کجا میروند؟
جواب داد، گوسفندان را بصحرا میبرند. گفت براى چه مرا با خود همراه نمیبرند؟ مادر گفت مایلى بروى؟ جواب داد بلى.
صبح فردا پیغمبر را شست و شو کرد، بموهایش روغن زد، بچشمانش سرمه کشید و یک مهره یمانى که در نخ کشیده بود براى محافظت او، بگردنش آویخت. حضرت محمّد (ص) مهره را از گردن کند و گفت مادر، خداى من که همواره با من است نگهدار و حافظ من است.
ایمان بخداوند است که طفل سه ساله‏اى را این چنین آزاد و نیرومند بار مى‏آورد!( الحدیت-روایات تربیتى، ج‏3، ص: 83)
چهارم : اثر ایمان پیامبر به هنگام جنگ
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنی از خداوند و مدد او غفلت نداشت، در کارهای دشوار و مهم با آن که همه‏ی جوانب حزم و دوراندیشی را رعایت می‏کرد، از خداوند مدد می‏خواست، و به درگاه او دعا و تضرع می‏نمود، و توفیق و پیروزی را فقط از او می‏خواست، در جنگ احد چون سپاه کفار برای حمله‏ی دسته‏جمعی روآوردند، به مسلمانان فرمود: «صفها را راست کنید تا بر پروردگار خود ثنا گویم» همه پشت سر او صف کشیدند، آن گاه به دعا آغاز نمود:
خداوندا! حمد و ستایش فقط از آن تو است، خداوندا! ...؛ هر که را گمراه کنی راهنمائی برای او نیست، وهر که را راهنمائی کنی گمراه کنده‏ای برای او نیست، ...؛ خداوندا! محبت ایمان را در ما برویان و آن را در دل‏های ما زینت ده، و کراهت از کفر و گناه و نافرمانی را در دل‏های ما برویان، ...؛ خداوندا! خود با کافران قتال کن و ایشان را بمیران، .... آمین) (مستدرک الحاکم 23 / 3).( خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی /چاپ اسوه ص 195)
پنجم : اثر ایمان در ایجاد روحیه عزتمند و ذلت ناپذیر پیامبر (ص)
مؤمن همیشه خود را غالب مى‏داند، چون با موجودى پیوند دارد که همه عوالم وجود مسخر او هستند.
درآیات قرآن صفت «عزت» اختصاصا براى خداوند و رسول خداو مؤمنین قرار است. وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ (منافقون/ 8)
عزت از آنِ خدا و پیامبرش و مؤمنان است. ولى منافقان نمى‏دانند.
ششم :اثر ایمان در وقت شناسی ونظم ایشان
از دیگر فوائد ایمان به خدا این است که انسان را وقت شناس و منظم می نماید کسانیکه به خدا ایمان داردند ازاوقات خویش درراه بهتر عبادت کردن خداوند واستفاده ی بیشتراز لحظات زندگی وسرعت گرفتن درانجام اعمال صالح بهره می برند به همین دلیل درنظم بخشیدن به زندگی خود بسیار کوشا هستند . ازهیچ دقیقه ای درراه رسیدن به اهداف عالی خود صرف نظر نمی کنند وبه برنامه ریزی برای ساعات خویش اهتمام می ورزند .
امام علی علیه السلام در خصوص ویژگی های پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله ) فرموده اند :
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم , وقتی به خانه خویش میرفت اوقاتش را سه قسمت میکرد: بخشی برای خدای متعال, بخشی مخصوص خانواده و بخشی هم برای کارهای شخصی خود. ( مکارم الاخلاق, ص 13)
هفتم : اثر ایمان در شجاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله بدلیل ایمان واقعی به وعده های الهی با شجاعت تمام دستورات الهی را پیاده می نمودند و به همین دلیل از شجاعترین شخصیت‏ها در تاریخ بشر محسوب می گردند ؛ او به تنهایی در برابر جهانی از شرک و کفر و نامردمی قد بر افراشت و در مقابل اعراب که از خشن‏ترین مردمان روی زمین بودند بی‏هیچ محابا به انتقاد از رسوم و عقاید آنان پرداخت و مدّت قریب به 15 سال بدون هیچ اقدام انتظامی و فقط با اعتماد به لطف الهی در برابر همه عرب که با تعصبّی کور از عقاید سخیف قبیلگی و بتهای خود دفاع می‏کردند ایستادگی و مقاومت کرد؛ در حالی که بت‏پرستان بسیاری از گرویدگان به او را به سخت‏ترین وجهی شکنجه می‏کردند و تعدادی از آنان را نیز به‏قتل رساندند.
پس از هجرت به مدینه نیز که فرمان جهاد بر او نازل شد در نبردهای بسیاری که روی می‏داد خود شرکت می‏کرد، و شگفت آنکه با وجود رأفت و رحمتی که در او هماره حضور داشت و نمایان بود و بدان جهت خود به کسی حمله نمی‏کرد و شمشیر نمی‏زد در عین حال در عرصه جنگ از همه به دشمن نزدیکتر می‏ایستاد و هیچ و اهمه و هراسی از خطر در او مشاهده نمی‏شد.
امیر مؤمنان علی‏علیه السلام می‏فرماید: ما مسلمانان در جنگها آنگاه که جنگ شعله می‏کشید و کار سخت می‏شد به رسول خداصلی الله علیه وآله پناه می‏جستیم و هیچ کس از او به دشمن نزدیکتر نبود (بحار، ج 16، ص 340 و 232 - مکارم الاخلاق، ص 17) .
و امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید: از وقتی آیه «فقاتل فی سبیل اللّه لا تکلّف الّا نفسک» (سوره نساء: آیه 84) .
(در راه خدا جنگ و جهاد کن و جز خود را به آن تکلیف مکن)، بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد به هر جنگ و جهادی خود می‏رفت و فرماندهی را بر عهده می‏گرفت و دیگری را مأمور آن نمی‏فرمود.
و فرمود: از وقتی این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد شجاعترین فرد کسی بود که به پیامبرصلی الله علیه وآله ملحق می‏شد و به او پناه می‏جست (زیرا پیامبر از همه بی‏باکتر و به دشمن و خطر نزدیکتر بود) (تفسیر عیاشی ذیل آیه 84 سوره نساء، بحار الانوار، ج 16، ص 340 - تفسیر برهان بحرانی، ج 1،ص 398) . (سیمای آفتاب )
هشتم :اثر ایمان در روحیه صبر و بردباری پیامبر(صل الله علیه و آله)
ایمان به خدا در انسان نیروى مقاومت مى‏آفریند و تلخیها را شیرین مى‏گرداند. (1) شکیبائى میوه یقین است، چه هر که را یقین بعدل حق تعالى باشد داند که بازاى هر مصیبتى و بلائى عوض و ثوابى باشد که هر عاقلى که آنها را با هم سنجد راضى شود به آن مصیبت از براى رسیدن به رضایت الهی ، و داند که صبر ثواب او را مضاعف گرداند و جزع باعث نقص آن یا حبط آن گردد و با وجود علم باین امور البتّه صبر را اختیار خواهد کرد و راه جزع بخود نخواهد داد.
حضرت علیه السلام درحدیث شریفی می فرمایند : الصبر رأس الایمان . صبر به منزله سر برای پیکر ایمان است.
پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله ) در طول رسالت خود بر اساس همین ایمان و اعتقاد قلبی در برابر تمامی مشکلات ، توهین ها و آزارو اذیت های مشرکین از خود صبر و بردباری نشان می داد و هرگاه نیز این اذیت ها به اوج خود می رسید خداوند متعال وی را دلداری داده می فرمود : وَ لَا تَسْتَوِى الحَْسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلىِ‏ٌّ حَمِیمٌ(فصلت 34)
وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ(فصلت 35)
و هرگز امر نیک (از اعتقاد و کردار و گفتار) با امر بد یکسان نیست (پس بدى‏هایى را که به تو مى‏رسد) با بهترین روش دفع کن، به طورى که به ناگاه آن که میان تو و او دشمنى است (چنان شود که) گویى دوستى گرم و خویشاوند است.
و این (صفت پاسخ بدى را به نیکى دادن) جز به کسانى که صبر ورزیده‏اند القا و اعطا نمى‏شود و جز به کسى که سهم بزرگى (از کمال انسانیت) دارد داده نمى‏شود.
نهم :اثر ایمان در روحیه انفاق ایشان
از ویژگی های مهم ایمان به خدا انفاق در راه خدا می باشد(انفال 2و3)
پیغمبر اکرم خود عالی‏ترین نمونه‏ی سخاوت و انفاق بود، عطایای او را تنها در قریش حساب کردند، به ششصد ملیون درهم بالغ گردید. (نظام 87 / 1).
سائلی را رد نمی‏کرد، اگر چیزی نداشت با لطف سخن دل او را شاد می‏نمود، و می‏فرمود: «بهترین شما صاحب بهترین اخلاق است» (بحار 340 / 16).
(خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی / چاپ اسوه ص 175)
دهم : روحیه تواضع از دیگر آثار ایمان واقعی پیامبر(صل الله علیه و آله)
امام علی علیه السّلام وصف فروتنی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را چنین بیان میدارد: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روی زمینِ بدون فرش مینشست و غذا میخورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس میکرد، با دست خویش کفش و لباسش را وصله میفرمود و بر مرکب برهنه سوار میشد و حتی کسی را پشت سر خویش سوار مینمود.(نهج البلاغه خطبه 159)
یازدهم: کوشش در امانتدارى
خداوند متعال در وصف مومنان می فرماید : وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون‏ (مومنون / 8)
و آنان (مومنین ) که امانتها و پیمانهاى خود مراعات مى‏کنند .
پیامبر خدا نیز به عنوان آینه تمام نمای ایمان بطور کامل به این دستور عمل می نمودند تا جایی که امام صادق‏علیه السلام می فرماید : «اگر نخ و سوزنی را هم به رسول خدا می‏سپردند، به صاحبش رد می‏کرد»( مجموعه ورام، ج 1، ص 12) .
دوازدهم : اثر ایمان وفاى به تعهدها و قراردادها (مؤمنون/8)
از دیگر ویژگی هایی که خداوند متعال در آیه 8 سوره مومنون می فرماید پایبندی به عهد و پیمان می باشد که رسول خدا (صل الله علیه و آله ) از این امر مستثنی نبود . امام صادق‏علیه السلام در باره این ویژگی ایشان فرموده اند : «رسول خدا با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معیّنی در انتظار آن مرد بماند تا برگردد. شدت گرمی آفتاب، پیامبر را در آن مکان رنج می‏داد. اصحابش به او عرض کردند: چه‏اشکال دارد که به سایه منتقل شوی؟ حضرت فرمود: وعده‏گاه ما همین‏جاست. در این مکان می‏مانیم و اگر نیامد، خلف وعده از او خواهد بود»( مکارم الاخلاق، ج 1، ص 24)
---------
پی نوشت :
1- برای اطلاع بیشتر مراجعه نمائید به
- باب اول کتاب مکارم الاخلاق /طبرسی / ترجمه میرباقری
- سیمای آفتاب / ابوالفضل موسوی گرمارودی / ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه شیخ عباس قمی
- سنن النبی / علامه طباطبایی
- خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی / چاپ اسوه

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/9/10::: ساعت 11:20 صبح

ثمره خودشناسی چیست؟

پرسشگر گرامی از این سوال خوب و دقیق شما بسیار متشکریم و امیدواریم در جوانی بتوانید خود را بیابید و آثار و نتایج آن را به عیان مشاهده کنید.
آیا بیمار تا از بیماری خود آگاه نگردد به سراغ طبیب می‏رود؟
آیا کسی که راه خود را در سفر گم کرده، تا از گمراهی خویش با خبر نشود به جستجوی راه بر می‏خیزد؟
آیا انسان تا از وجود دشمن در اطراف خانه‏اش با خبر نشود، اسباب دفاع را آماده می‏سازد؟
اگر آدمی نداند که او یک وجود گرانبها است قدر و منزلت خود را می شناسد؟!
اگر ما آدمیان خود را پیدا کنیم و جایگاهمان را در این هستی بیابیم به فواید و ثمرات مهم و وصف نشدنی دست خواهیم یافت.
خودشناسی یکی از ضروری ترین مسائل زندگی و یکی از ارکان اساسی کمال و سعادت انسان به شمار می رود. سقراط حکیم می گوید: «ای انسان خودت را بشناس». شهید مطهری (ره) می فرماید: این جمله برای دو منظور گفته شده است:
1. آن که خودت را بشناس تا خدا را بتوانی بشناسی.
2. منظور دوم این است که خود را بشناسی تا بدانی که در این زندگی و در این جهان چه باید کرد و چگونه بایستی رفتار کرد. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار تو در جهان چگونه باید باشد، در جهان چگونه باید زیست.(استاد مطهری، فلسفه اخلاق، ص108)
برای روشن تر شدن ثمرات و فواید خودشناسی نکاتی را بیان می کنیم:
یکی از گامهای نخستین و اساسی در راه اصلاح نفس، تهذیب اخلاق، پرورش انسانیت و قرب الهی را می توان خود شناسی دانست. چگونه ممکن است انسان به کمال نفسانی برسد و عیوب خود را اصلاح کند و بدی های اخلاقی را از خود دور سازد در حالی که خود را آن گونه که هست نشناخته باشد!
خود شناسی در خودسازی، رشد، بالندگی و خدا شناسی انسان به این صورت مؤثر است که:
الف- وجود آیات و روایات متعدد درباره ی خودسازی دلیل محکمی بر ضرورت خودسازی است. قرآن کریم می فرماید: «قد افلح من زکیها؛ هر کس به تزکیه نفس روی آورد، رستگار شد». قرآن بعد ذکر چندین َقَسم این آیه شریفه را بیان می کند که نشان از اهمیت و جایگاه خود سازی دارد.

سوالی که این جا خود نمایی می کند این است که چگونه و چه کسی به تزکیه نفس، که همان رشد و شکوفایی درونی است اقدام می کند؟ چرا عده ای بعد از گذر عمر همان انسانهای سابق هستند و در جا زده اند اگر نگوییم عقب گرد داشته اند؟ آیا به غیر از این است که آنها جایگاهشان را در این دنیای گذارا نمی دانند؟ و خود را نمی شناسند که چه نیروهای عظیمی در وجود آنها قرار دارد و نهفته است؟

یکی از ثمرات مهم خود شناسی حرکت به سمت خود سازی و پاک کردن خود از ناپاکی ها و احراز جایگاه خود در هستی است. برای این که انگیزه انسان برای رهایی از دنیای مادی و رها شدن از امور ناچیز افزایش یابد خود شناسی نقش مهمی ایفا می کند.

حقیقت انسان به روحش است. روح انسانی، همان «روح خدا» است که نزدیک ترین مخلوقات به خداوند است، در آیه ی «و نفخته فیه من روحی» به آن اشاره شده است. پس از دمیده شدن روح الهی بود که خداوند به ملائکه و شیطان امر کرد که به انسان سجده کنید! از این جا این نکته به دست می آید، که اصل و آن چه که به ما ارزش داده، داشتن این روح الهی است.

به مناسبت وجود همین روح الهی است که قرآن کریم انسان را خلیفه خدا در روی زمین معرفی کرده است و به خاطر این جایگاه است که قدرت ولایت، مدیریت و تسلط بر طبیعت، انسان و جوامع انسانی، به صورت استعداد در تمامی افراد انسانی وجود دارد و همین نیرو است که او را شایسته احراز جایگاه خلافت خدا در زمین ساخته است، بنابراین شناخت هویت انسان رابطه مستقیم با شناخت نیروی ولایت و مقام خلافت انسان در زمین دارد.

اگر کسی به حقیقت ولایت رسید و دریافت که خدای متعال به خاطر اعطای این ویژگی، او را جانشین خود در زمین قرار داده است، خود را خواهد شناخت و درمی یابد که هدف و ماموریت او در زمین جز تقویت اقتدار ولایی در خود و احراز شایستگی برای جانشینی خداوند در زمین و بسط و گسترش ولایت و خلافت حق در جامعه ندارد. تفاوت انسان کامل و ناقص هم در فعلیت و مرتبه شکوفایی این استعداد در وجود او است.

با چنین درکی انسان باید بکوشد در مدت عمر خود به گونه ای زندگی کند که اولا، صفات و رفتار او رنگ خدایی بگیرد و خداگونه باشد و ثانیا، در خداگونه شدن جامعه تاثیر گذار باشد و تلاش نماید .

شناخت هویت واقعی خود انسانی و تلاش در جهت احیا و تقویت آن، به خصوص برای جوان دانشجوی اخلاقی یک ضرورت بی بدیل و نیاز قطعی است، زیرا دریافت و شناخت این واقعیت، تاثیر بسزایی در ساخت شخصیت و موقعیت اجتماعی او خواهد داشت و از او، انسان با هویت، کامل و تاثیر گذاری خواهد ساخت.

ب- انسان با شناخت‏ خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزه‏های شهوت و تضاد آنها با سعادت او پی می‏برد، و برای مقابله با آنها آماده می‏شود.
کسی که خود را نشناسد از وجود این انگیزه‏ها بی‏خبر می‏ماند و شبیه کسی است که اطراف او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بی‏خبر است؛ طبیعی است که چنین کسی خود را آماده مقابله با دشمن نمی‏کند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت می‏دارد.
ج- انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی که برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی می‏برد و تشویق می‏شود که برای پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد و گنجهای درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسی که عارف به نفس خویش نیست‏، به انسانی می‏ماند که در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممکن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی که در زیر پای او گنجهایی است که هزاران نفر را سیر می‏کند.
د- هر یک از مفاسد اخلاقی ریشه‏هایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشه‏ها شناخته می‏شود، و درمان این دردهای جانکاه را آسان می‏سازد، و به این ترتیب راه وصول به تهذیب را در برابر انسان هموار می‏کند.
و- از همه مهمتر این که خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، خداشناسی و آگاهی از رحمت و غضب حق، نیز قویترین عامل برای پرورش ملکات اخلاقی، کمالات انسانی، نجات از پستی رذائل و رسیدن به اوج قله فضائل است.
قرآن می فرماید:«و فی انفسکم افلا تبصرون؛ در وجود شما آیات خداست، آیا نمی بینید».(ذاریات،21)
و به خاطر این امور است که خداوند یکی از مجازاتهای هوسبازان را خود فراموشی قرار داده و به مسلمانان هشدار می‏دهد که: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ همچون کسانی که خدا را فراموش کردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خودفراموشی گرفتار ساخت، نباشید! و آنها فاسقان (حقیقی) و گنهکارانند».
اهمیت خودشناسی و آثار آن در روایات:
در احادیث اسلامی که از چهارده معصوم - صلی الله علیهم اجمعین - نقل شده اثرات بسیار پر ارزشی برای خودشناسی آمده است، که ما را از هرگونه توضیح بی‏نیاز می‏سازد از جمله:
1- در حدیثی از امیرمؤمنان علی -علیه السلام- می‏خوانیم: «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس؛ کسی که خود را بشناسد، به سعادت و رستگاری بزرگ نایل شده است!»
2- در نقطه مقابل حضرت چنین می‏فرماید: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة وخبط فی الضلال و الجهالات؛کسی که خود را نشناسد، از طریق نجات دور می‏شود و در گمراهی و جهل گرفتار می‏آید!»
3- در تعبیر دیگری از همان امام همام آمده است: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها؛ عارف حقیقی کسی است که خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور می‏سازد پاک و پاکیزه کند!».
از این تعبیر بخوبی استفاده می‏شود که معرفت نفس (خودشناسی) سبب آزادی از قید و بند اسارتها و پاکسازی از رذائل اخلاقی است.
4- حدیث دیگری از همان پیشوای بزرگ -علیه السلام- می‏خوانیم: «اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه؛ کسی که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!».
از این حدیث نیز رابطه نزدیکی میان احساس مسؤولیت و خوف پروردگار که سرچشمه تهذیب نفس است‏ با خودشناسی استفاده می‏شود.
5- در نهج‏البلاغه در کلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛ کسی که (در سایه خود شناسی) برای خود، کرامت و شخصیت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بی مقدار خواهد بود(و به آسانی تسلیم هوی و هوس نمی‏شود)!».
6- همان‏گونه که خودشناسی پایه مهم تهذیب نفس و تکامل در جنبه‏های اخلاقی و مسائل دیگر است، جاهل بودن به قدر خویش، سبب بیگانگی از همه چیز و دوری از خدا می‏گردد. در حدیث دیگری از امام دهم، امام هادی علیه السلام می‏خوانیم: «من هانت علیه نفسه فلا تامن شره; کسی که نزد خود قدر و قیمتی ندارد، از شر او ایمن نباش!»
به راستی نزدیکتر از ما به خودمان کیست؟ ما که خودمان را هنوز نشناخته ایم! چگونه از دیگران انتظار داریم رفتارهایشان درست و صحیح با ما باشد! شاید آنها نیز خود را نشناخته اند!!
معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:
1. خود شناسی برای خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
2. به سوی خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/9/10::: ساعت 11:18 صبح

چرا از نماز لذت نمی برم. راه رسیدن به لذت عبادات چیست؟

راه اصلی رسیدن به لذت عبادت، کسب صلاحیت در خود و جلب رضایت خداوند است. شما در حقیقت می خواهید از صحبت با خدای متعال لذت ببرید. در این صورت باید به خداوند نزدیک شوید. وقتی انسان در خودش با خودسازی صلاحیت ایجاد می کند و با انجام وظایف دینی و ترک گناه به خدای متعال نزدیک می شود، آنگاه خداوند هم به او نزدیک می شود و لذت ملاقات و سخن گویی با خودش را به بنده می چشاند.

 چیزی که مانع لذت بردن ما از نماز و عبادت است، دوری از خدا است. گناه بزرگترین مانع است. حب دنیا و لذت بردن افراطی از دنیا مانع است. حواس پرتی در نماز و عبادت یکی از موانع است.

ما دو نوع لذت داریم. لذت های دنیوی و مادی، لذت های معنوی. این دو نوع لذت در مقابل هم قرار دارند. اگر کسی بخواهد از معنویت لذت ببرد، باید از دنیا دور و به خدا نزدیک شود، وقتی ما با گرایش افراطی به دنیا و لذت های آن از خدا دور می شویم، نتیجه طبیعی آن این است که دیگر از انس با خدا و قرب به او لذت نمی بریم.

مهم این است که بدانیم خود خدای تعالی است که باید به ما نزدیک شود و لذت خویش را به ما بچشاند. لذت خدا بدست آوردنی نیست. ما تنها می توانیم در خودمان صلاحیت ایجاد کنیم. ظرفیت ایجاد کنیم برای اینکه خدای متعال از ما راضی و خشنود شود و به ما نزدیک گردد و لذت خویش را به ما بچشاند.

اوج لذت بستگی به اوج عبادت و عشق انسان به خداوند دارد. عرفا و اولیای خدا چون در اوج بندگی و عبادت و ریاضت بودند، بیشترین لذت را از خدای متعال می بردند، آنچنان که حاضر نبودند حتی یک لحظه از این حالات خود را با تمام دنیا عوض کنند.

کسب صلاحیت در اثر تحصیل رضایت الهی و در پی آن عبادت عاشقانه خدای متعال انسان را به اوج لذت از عبادت و مناجات با خداوند می رساند.

روزی حضرت موسی بن عمران(ع) در راه به جوانی بی ادبی برخورد کرد. آن جوان در کمال وقاحت و بی شرمی گفت: «ای موسی! من آنچه را خدای تو گفته به جا بیاور، انجام نخواهم داد و آنچه را که امر کرده ترک کنم، به جا خواهم آورد. از طرف من به او بگو که تو هم به هر نحوی می خواهی مرا عقوبت کن.» حضرت موسی(ع) از او صورت برگرداند و به راه خویش ادامه داد تا این که روزی در حال مناجات، خداوند متعال به او فرمود: «ما پیغام آن جوان را که به تو داده بود تا به ما برسانی شنیدیم گرچه تو شرم داشتی که آن پیغام را به ما برسانی. از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان و به او بگو ما تو را به عقوبتی مبتلاساخته ایم که بالاتر از آن تصور نیست. اما اکنون درد آن را درک نمی کنی. روزی درد آن را می فهمی که راه گریزی برایت نیست.

حضرت موسی(ع) عرض کرد: پروردگارا! من آن جوان را بسیار سرحال و خرسند دیدم و در او هیچ گونه گرفتاری مشاهده نکردم. خطاب شد: ای موسی! هر گاه من به بنده ای غضب کنم، بزرگترین عقوبتی که به او می کنم، آن است که لذت عبادت خود را از او می گیرم تا در اثر عدم لذت از عبادت من را ترک عبادت کند و مستحق عقوبت دائم و خلود در آتش جهنم شود و این جوان را به چنین عقوبتی مبتلانموده ام، ولی اکنون متوجه نیست و به زودی متوجه خواهد شد.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/9/8::: ساعت 10:0 صبح

چند کتاب راجع به اخلاق پیامبر(ص)(معتبر) می خواستم البته اگر چند ویژگی خوب که به کار ما نیز بیاید را همراه کتابها بنویسید، خیلی ممنون می شوم؟

اخلاق پیامبر(ص) در حقیقت همان اتصاف به مکارم اخلاقی است. اگر انسان رزایل اخلاقی را از خویش دور کند و به فضایل اخلاقی متصف شود، به اخلاق پیامبر(ص) و اخلاق یک مسلمان واقعی نزدیک شده است. مباحث مربوط به اخلاق بسیار گسترده است، بنابراین لازم است در این زمینه شخصا مطالعه کنید.

برای مطالعه اولا به کتابهایی که در خصوص صفات اخلاقی و سیره رسول خدا صل الله علیه و آله نگاشته شده مراجعه فرموده و اخلاق و سیره ایشان را الگوی خود قرار دهید. در این رابطه می توانید به کتابهای زیر مراجعه نمائید .
1- ترجمه سنن النبی - علامه طباطبایی
2- سیره رسول خدا – رسول جعفریان – انتشارات دلیل ما
3- سیری در سیره نبوی – شهید مطهری
4- سیمای آفتاب – ابوالفضل موسوی گرمارودی – انتشارات دلیل ما
5- یکصدو بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (ص) - حمید رضا کفاش

گوشه هایی از اخلاق خاتم الانبیا حضرت محمد(ص):
در ادامه جهت آگاهی شما ما تنها به گوشه ای از اخلاق و رفتار کریمانه پیامبر خاتم(ص) اشاره می کنیم زیرا ذکر تمام ویژگیهای آن بزرگوار از عهده بشر عادی بر نمی آید، لذا توجه شما را به این مطالب جلب می کنیم:

وقتى از همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اخلاق او پرسیدند، گفت:
«کان خلقه القرآن»1 ؛ «اخلاقش قرآن بود».
او قرآن مجسّم بود و اخلاق نیک او را قرآن مى‏ستاید و مى‏فرماید: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ »2.
ماه فروماند از جمال محمد(ص)‏
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)‏
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست‏
در نظر قدر با کمال محمد(صلى الله علیه وآله)‏
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى‏
عشق محمد بس است و آل محمد3
به چند زاویه از ویژگى‏هاى رفتارى پیامبر خدا اشاره مى‏کنیم:
الف) عبادت‏
نشست و برخاستش، همراه با ذکر خدا بود. با آن که «معصوم» بود، ولى آن قدر از خشیت خدا مى‏گریست که سجده‏گاهش خیس مى‏شد. «بنده خدا» بود و هنگام نیایش، همچون مسکینان نیازمند، دست‏ها را بالا مى‏گرفت.
نماز را نور چشم خود مى‏دانست و «وقت» نماز را انتظار مى‏کشید و هنگام نماز که مى‏شد، مى‏گفت: اى بلال! خوشحالمان کن.(اذان بگو)
پاره‏اى از شب (گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث) را به عبادت مى‏پرداخت. با این که تمام روز، خصوصاً در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى‏کاست و آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مى‏یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود ؛ بلکه عاشقانه و سپاس‏گزارانه بود.
روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا این قدر عبادت مى‏کنى ؛ تو که آمرزیده هستى!
جواب داد: آیا یک بنده سپاس‏گزار نباشم؟
در حال تنهایى، عبادت را طول مى‏داد و گاهى ساعت‏ها سرگرم تهجد بود ؛ اما در جماعت، به اختصار مى‏کوشید و رعایت حال ضعیف‏ترین افراد را لازم مى‏شمرد و به آن توصیه مى‏کرد.
بسیار روزه مى‏گرفت ؛ علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مى‏گرفت. در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به کلى جمع مى‏کرد و در مسجد، معتکف مى‏شد و یکسره به عبادت مى‏پرداخت ؛ ولى به دیگران مى‏گفت: کافى است در هر ماه، سه روز روزه بگیرید.
با رهبانیت، انزوا، گوشه‏گیرى و ترک اهل و عیال، مخالف بود. بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند، مورد ملامت وى قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن، فرزند و یاران شما، همه حقوقى بر شما دارند که باید آنها را رعایت کنید4.
ب) ادب ورزى‏
وقتى به در خانه کسى مى‏رفت - چون خانه‏ها گاهى پرده‏اى نداشتند - برابر آستانه نمى‏ایستاد ؛ طرف راست یا چپ آن مى‏ایستاد و مى‏فرمود: سلام بر شما ؛ سلام بر شما.
چنان شرم داشت که به چهره کسى خیره نمى‏شد. شرم آن حضرت، چنان بود که اگر ناگزیر به انتقاد از کسى بود، به صراحت نمى‏گفت و مقصود خویش را با کنایه بیان مى‏داشت.
سکوتش به درازا مى‏کشید و بدون ضرورت، لب به سخن نمى‏گشود5.
ج) خوش خلقى‏
انس مى‏گوید: ده سال خدمتش را کردم ؛ هرگز دشنامم نداد و کتکم نزد ؛ نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. وقتى در کارى که دستور فرموده بود، سستى مى‏کردم، سرزنشم نمى‏کرد
جز براى آفریدگار، خشمگین نمى‏شد و [ هرگاه خشمگین مى‏شد]، چیزى توان ایستادگى در برابر خشم وى را نداشت.
او مى‏فرمود: بدانید که بهترین مردمان کسى است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود و بدترین انسان‏ها کسى است که زود به خشم آید و دیر خشنود شود. اگر مردى دیر به خشم آید و دیر خشنود شود یا زود به خشم آید و زود خشنود شود، آن هم چیزى است. همگان را به خوش اخلاقى توصیه مى‏کرد و مى‏فرمود:
نزدیک‏ترین همنشین من در رستاخیز،خوش اخلاق‏ترین شماست و در ترازوى عمل کسى در روز قیامت، چیزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمى‏شود.
وى از همه خنده‏روتر بود ؛ یارانش مى‏گفتند: هیچ کس را ندیدیم که بیش از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتى قرآن نازل نمى‏شد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخى بود. خنده‏هایش از حد تبسم فراتر نمى‏رفت و به قهقهه نمى‏رسید.
در خوراک و پوشاک، خویش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمى‏داد. هرگز به کسى دشنام نداد و با کسى به درشتى و تندخویى صحبت نکرد.
براى خدا خشمگین مى‏شد ؛ نه براى ارضاى خویش. اهل انتقام گرفتن نبود ؛ عفو مى‏کرد و مى‏گذشت.
عذرِ عذرخواهنده را مى‏پذیرفت و مى‏فرمود: آیا به شما خبر دهم که بدترینتان کدام است؟ گفتند: آرى اى پیامبر خدا! فرمود: کسى که از اشتباه در نمى‏گذرد ؛ پوزش را نمى‏پذیرد و از لغزش، چشم پوشى نمى‏کند.
او مى‏فرمود: آدمى با بردبارى، به مقام انسان روزه‏دارى مى‏رسد که شب‏ها را به عبادت مى‏گذراند.
بر جفا و تندخویى دیگران، صبور و حلیم بود.
مى‏فرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است ؛ آن گونه که به نماز دستور داده است. مردم‏دار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقه‏وار مى‏نشست6.
د) با خانواده‏
پیامبر در خانواده، مهربان بود. انس مى‏گفت: کسى با زن و فرزندش مهربان‏تر از رسول گرامى نبود. او نسبت به همسران خود، هیچ‏گونه خشونتى نمى‏کرد و این، بر خلاف خلق و خوى مردم مکه بود. بدزبانى برخى از همسران را تحمل مى‏کرد ؛ تا آن جا که دیگران از این همه تحمل، رنج مى‏بردند. به حسن معاشرت با زنان توصیه مى‏کرد و مى‏گفت: همه مردم داراى خصلت‏هاى نیک و بد هستند. مرد، نباید تنها جنبه‏هاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند ؛ زیرا هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش، مایه خشنودى اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. در کارهاى خانه، به خانواده کمک مى‏کرد.
با فرزندان و فرزندزادگان خود، مهربان بود و به آنها محبت مى‏کرد. آنها را روى دامن خویش مى‏نشاند و بر دوش خویش سوار مى‏کرد. آنها را مى‏بوسید و اینها، همه برخلاف خلق و خوى رایج آن زمان بود. چون صبح مى‏شد، بر سر فرزندان و نوه‏هایش دست مى‏کشید. روزى در حضور یکى از اشراف، یکى از فرزندزادگان خویش، حضرت مجتبى‏(علیه السلام) را مى‏بوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى یک بار، هیچ کدام از آنها را نبوسیده‏ام. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کسى که مهربانى نکند، رحمت خدا، شامل حالش نمى‏شود»7.
هـ) آراستگى‏
به نظافت و بوى خوش، علاقه زیادى داشت ؛ هم خودش رعایت مى‏کرد و هم به دیگران دستور مى‏داد.
به یاران و پیروان خود تأکید مى‏کرد که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوش‏بو نگه دارند ؛ به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مى‏کرد که غسل کنند و خود را معطر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه، در نماز جمعه حضور یابند.
به آیینه یا آب مى‏نگریست و موهایش را شانه مى‏زد.
افزون بر آراستگى براى همسرانش، براى دوستانش نیز خود را مى‏آراست. عایشه مى‏گوید: دیدم در پیاله آبى که در خانه بود، خود را مى‏نگرد و موهایش را مرتب مى‏کند و مى‏خواهد نزد دوستانش برود ؛ به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبر و بهترین آفریده‏ها هستى ؛ به آب مى‏نگرى و خود را مى‏آرایى؟ فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بنده‏اى نزد دوستانش مى‏رود، خود را بیاراید.
همواره لباسش پاکیزه بود و مى‏فرمود: از عوامل ارجمندى مؤمن نزد خداى والا، پاکیزگى لباس اوست.
هنگامى که هیئتى بر او وارد مى‏شدند، هم خود زیباترین لباسش را مى‏پوشید و هم مهتران اصحابش را به این کار دستور مى‏داد. لباس خشنى از پنبه یا کتان مى‏پوشید و بیشترین لباس‏هایش سفید بود و لباس مخصوصى براى نماز جمعه داشت8.
و) معاشرت‏
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده‏رو بود. به هر کسى که مى‏رسید، سلام مى‏کرد. در سلام کردن، از همه، حتى کودکان و بردگان، پیشى مى‏گرفت.
پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمى‏کرد و در حضور کسى، تکیه نمى‏زد.
غالباً دو زانو مى‏نشست و در مجالس، دایره وار مى‏نشست تا مجلس، بالا و پایینى نداشته باشد و همه، جایگاه مساوى داشته باشند.
از اصحابش، تفقد مى‏کرد و اگر سه روز یکى از اصحاب را نمى‏دید، سراغش را مى‏گرفت ؛ اگر مریض بود، او را عیادت مى‏کرد و اگر گرفتارى داشت، کمکش مى‏کرد.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمى‏کرد و یک فرد را مخاطب قرار نمى‏داد ؛ بلکه نگاه‏هاى خود را میان جمع تقسیم مى‏کرد.
از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت ؛ از جا برمى‏خاست و در کارها شرکت مى‏کرد.
با هر مسلمانى که برخورد مى‏کرد، مصافحه مى‏کرد و دست خود را در دست او نگه مى‏داشت تاطرف مقابل، دست خود را عقب بکشد.
هرگاه کسى نزد او مى‏نشست و با او کار داشت، نمازش را سریع تمام مى‏کرد و به کار او مى‏رسید.
متواضع بود و در مجلس، هر جا که جا بود، مى‏نشست و جاى خاصى براى خود اختصاص نمى‏داد و دیگران را هم از این کار، نهى مى‏کرد.
هر کسى را که به خدمتش مى‏رسید، مورد اکرام و احترام قرار مى‏داد. بزرگ هر قومى را احترام و او را به ریاست و سرپرستى آنان تعیین مى‏کرد.
در پاسخ دوستان و غیر دوستان و هر کس که صدایش مى‏کرد، مى‏گفت: لبیک.
وقتى با دوستانش برخورد مى‏کرد، دستانشان را مى‏گرفت و مى‏فشرد و مى‏فرمود:
سه چیزند که دوستى آدمى با برادر مسلمانش را زلال مى‏سازند ؛
1- هنگام دیدار با چهره‏اى گشاده با دوستش رو به رو شود؛
2- زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند؛
3- او را با محبوب‏ترین نامش بخواند9.
ز) ساده‏زیستى‏
زهد و ساده‏زیستى، از اصول زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود.
او ساده غذا مى‏خورد ؛ ساده لباس مى‏پوشید و ساده حرکت مى‏کرد.
زیراندازش، غالباً حصیر بود. بر روى زمین مى‏نشست و عبایى داشت که هر جا مى‏رفت، آن را «دولا» مى‏کرد و زیر خود مى‏انداخت.
با دست خود، از بز، شیر مى‏دوشید و بر مرکب بى‏زین و پالان سوار مى‏شد و از این که کسى در رکابش حرکت کند، به شدت جلوگیرى مى‏کرد.
قوت غالبش، نان جو و خرما بود.
کفش و جامه‏اش را با دست خویش وصله مى‏کرد.
در عین سادگى، طرفدار فقر نبود و مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راه‏هاى مشروع، لازم مى‏شمرد و مى‏گفت: «چه نیکوست ثروتى که از راه مشروع به دست آید ؛ براى آدمى که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند» و نیز مى‏فرمود: «مال و ثروت، کمک خوبى است براى تقوا»10.
امیرمؤمنان‏(علیه السلام) در وصفش مى‏فرمود:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم، فرورفته‏تر و شکمش، از همه خالى‏تر بود. دنیا را به او نشان دادند؛ اما نپذیرفت و چون دانست که خدا چیزى را دشمن مى‏دارد، آن را دشمن مى‏داشت. چیزى را که خدا خوار مى‏شمرد، خوار مى‏انگاشت و چیزى را که خدا کوچک مى‏شمرد، کوچک و ناچیز مى‏دانست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بر روى زمین مى‏نشست و غذا مى‏خورد و چون برده، ساده مى‏نشست و با دست خود، کفشش را وصله مى‏زد. جامه خود را با دست خود مى‏دوخت و بر الاغ برهنه مى‏نشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مى‏کرد.
وقتى پرده‏اى بر در خانه او آویخته شد که نقش و تصویر در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور کن» و همواره دوست داشت تا جاذبه‏هاى دنیا از چشمانش پنهان بماند و از آن، لباس زیبایى تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد ؛ پس یاد دنیا را از جان خود بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند و کسى که چیزى را دشمن دارد، خوش ندارد که به آن بنگرد یا نام آن، نزد او بر زبان آورده شود.
در زندگانى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، براى شما نشانه‏هایى است که شما را به زشتى‏ها و عیب‏هاى دنیا راهنمایى مى‏کند ؛ زیرا پیامبر، با نزدیکان خود، گرسنه به سر مى‏برد و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت، زینت‏هاى دنیا از دیده او دور ماند ؛ پس پیروى‏کننده، باید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیروى کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت، ایمن نمى‏باشد. همانا خداوند، محمد(صلى الله علیه وآله) را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد. او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان، وارد آخرت شد ؛ سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترک کرد و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ما نهاد و چنین نعمت بزرگى به ما عطا فرمود ؛ رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم»11.
ح) نظم و انضباط
پیامبر(صلى الله علیه وآله) کارهایش را منظم انجام مى‏داد و نظم بر امور زندگى‏اش حاکم بود. او اوقات خویش را تقسیم مى‏کرد و چنین توصیه مى‏کرد:
براى رسیدگى به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقت‏هایت را براى رابطه خودت و پروردگارت اختصاص بده و چیزى را بر اداى واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانى قرار مده که بدگمانى مى‏آفریند و کارها را بر تو آشفته مى‏سازد12.
ط) تشویق به علم‏
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مردم را به علم و سواد تشویق مى‏کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد تا سواد بیاموزند و به برخى از یارانش فرمان داد تا زبان سریانى بیاموزند. او مى‏گفت: «طلب دانش، بر هر مسلمان، واجب است» و نیز فرمود: «حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس (حتى مشرک یا منافق( یافتید، از او اقتباس کنید». همچنین فرمود: «علم را جست‏وجو کنید ؛ حتى اگر لازم باشد که تا چین سفر کنید».
دانش را پیشواى خرد مى‏دانست و مسلمانان را به پرسش‏گرى تشویق مى‏کرد و مى‏گفت: «دانش، گنجینه است و کلیدش، پرسش ؛ خدایتان بیامرزد»،! او مى‏فرمود:
بپرسید ؛ (زیرا در پرسش و پاسخ‏هاى علمى)، چهار تن پاداش مى‏برند ؛
پرسش‏گر، پاسخ‏گو، شنونده و شیفته آنان13.
کلام آخر14 این که امیرمؤمنان‏(علیه السلام) فرمود:
پس به پیامبر پاکیزه اقتدا کن که مایه فخر و بزرگى است ؛ براى کسى که خواهان بزرگوارى است15.
جان گرامى، دریغ نیست زعشقش‏
جان من و صد چو من فداى محمد16
البته شما خواهرگرامی میتوانید به کتاب سنن النبی نوشته علامه طباطبایی مراجعه نموده و بیشتر از این مسائل با رفتار پیامبر(ص)آشنا شوید.
-------------------
1- المعرفه و التاریخ، ج 3، ص 361 .
2- قلم (68 )، آیه 4 .
3- کلیات سعدى، به کوشش مظاهر مصفا، کانون معرفت، تهران، ص 694 .
4- بحارالانوار، ج‏93، ص 363 ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 150 ؛ سنن النبى، ص 251 .
5- سنن ابى داود، ج 2، ص 195 ؛ فتح البارى، ج 11، ص 21 .
6- طبقات الکبرى، ج 1، ص 372 ؛ شرح اصول کافى ج 1، ص 240 ؛ سنن النبى، ص 103 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 19 ؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 41 ؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 507 ؛ اصول کافى، ج 2، ص 99 ؛ بحارالانوار، ج 7، ص 249 .
7- صحیح مسلم، ج 5، ص 114 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 254.
8- مجمع الزوائد، ج 5، ص 132 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 249 ؛ کنزالعمال، ج 7، ص 122 .
9- مستدرک الوسائل، ج 8، ص 281 ؛ سنن النبى، ص 123 ؛ بحارالانوار، ج 73، ص 23 ؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55 .
10- فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 6، ص 44 ؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 16 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
11- نهج‏البلاغه، خطبه 160 .
12- دعائم الاسلام، ج 2، ص 251 ؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
13- تحف العقول، ص 28 ؛ خصال، ص 522 ؛ کنزالعمال، ج 10، ص 135.
14- براى آشنایى بیشتر با ویژگى‏هاى رفتارى - اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آثار ذیل مراجعه کنید:
الف) سنن النبى، علامه طباطبایى .
ب) وحى و نبوت، مرتضى مطهرى .
ج) همنام گل‏هاى بهارى، حسین سیدى .
15- نهج البلاغه، خطبه 160.
16-عبدالرحمن جامى .


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/9/5::: ساعت 10:35 صبح

از شما می خواهم در مورد ریای خفی و اخفی و جلی و اجلی و خلاصه در مورد ریا، اطلاعاتی کامل بدهید و لطف کنید به هر مورد که اشاره می کنید به حرام بودن یا نبودن آن اشاره کنید؟

از نظر علمای اخلاق، ریا، یعنی طلب منزلت و مقام در دل‏هاى مردم به وسیله عبادات و طاعات خداوند متعال. این‏گونه ریا حرام است و سبب باطل شدن عبادت مى‏شود.
شخص ریاکار در بین مردم نشان مى‏دهد که مخلص و مطیع واقعى خداوند است. در صورتى که در حقیقت چنین نیست.
باید توجه داشت که اولاً، تحقق ریا مشروط به قصد ریا است یعنى اگر قصد و نیت بر ریا نباشد، گناه نیز محسوب نمى‏شود اگر چه مردم عبادت انسان را ببینند و احیانا تعریف هم بکنند. ثانیا، ریا وابسته به داشتن غرض از اغراض دنیوى نظیر کسب محبوبیت، ثروت و جاه و مقام مى‏باشد.
ریشه‏هاى این رذیله اخلاقى عمدتا به بینش و معرفت و شناخت فرد باز مى‏گردد. پس در مبارزه با این مفسده و گناه بزرگ مى‏بایست در ابعاد معرفتى کار شود.
1- ریشه ریا گاهى دوستى جاه و مقام، شهرت‏طلبى و کسب آوازه نزد مردم است که باید با این عوامل مبارزه کرد.
2- باید ضرر ریا را شناخت که چگونه قلب را تیره کرده و توفیق اصلاح نفس را مى‏گیرد و اعمال نیک انسان را نابود ساخته و تبدیل به آتش دوزخ مى‏نماید.
عقل مهمترین وسیله و ابزار شناسایى را در اختیار انسان قرار مى‏دهد. عقل ایجاب مى‏کند که آدمى به چیزى که سودى در بر دارد رغبت نشان داده و از چیزى که ضرر و زیان دارد بپرهیزد. در واقع عقل به دنبال لذت پایدار و سود بى‏منتهی است.
اما در خصوص اقسام ریا خدمت شما دوست گرامی عرض می نمائیم که علمای اخلاق از جهات مختلفی ریا را مورد تقسیم بندی قرار داده اند. یکی از تقسیم بندی هایی که برای « ریا » انجام داده اند و شما به آن اشاره نموده اید تقسیم بندی ریا به حسب ظهور و خفاء می باشد که در اینجا به توضیح آن می پردازیم .
ریا به حسب ظهور و خفا به چهار قسم تقسیم مى‏شود.
1 - ریاى جلىّ (آشکار).
2 - ریاى خفىّ (پنهان).
3 - ریاى اجلى (آشکارتر).
4 - ریاى اخفى (پنهان‏تر).
ریاى اجلى آن است که صاحبش را به عمل وا مى‏دارد به طورى که علت انجام عمل است.
2 - ریاى جلىّ که از اجلى پنهانتر است، آن است که صاحبش را به عمل وادار نمى‏کند ولى انجام عمل را برایش آسانتر مى‏کند مثلا کسى که اهل نماز شب است ولى بیدار شدن براى او مشکل است در صورتى که گرفتار این مرتبه ریا باشد هنگامى که مهمان دارد براى بیدار شدن آمادگى بیشترى پیدا مى‏کند.
3 - ریاى خفىّ که مرتبه بعد از ریاى جلىّ است آن است که عمل خود را با اظهار شمایل به دیگران ارائه دهد مثل اظهار لاغرى و رنگ زردى، آهسته صحبت کردن، خشکى دهان، آثار اشک در صورت و غالب شدن چرت که همگى بر شب زنده دارى دلالت مى‏کنند.
4 - ریاى اخفى که پنهان‏ترین نوع ریاى است آن است که صاحبش عمل خود را پنهان مى‏کند و نمى‏خواهد که دیگران از آن اطلاع پیدا کنند و از ظهور عملش خوشحال نمى‏شود ولى از دیگران انتظار سلام و احترام دارد و دوست دارد او را بستایند و در رفع حوائج او کوشا باشند و چون وارد مجلسى مى‏شود براى او جا باز کنند و اگر کسى در این امور کوتاهى کند ناراحت مى‏شود.
و تمام این انتظارات را به خاطر عباداتش دارد به طورى که اگر آن عبادات را انجام نمى‏داد این توقعات را نداشت.
( برای مطالعه بیشتر به کتاب «الأخلاق» - آیت الله مرحوم سید عبد الله شبر قدس‏سره – ترجمه : حجة الإسلام و المسلمین آقاى شیخ محمدرضا جباران چاپ : مؤسسه‏ى انتشارات هجرت‏ - نوبت چاپ : چهارم‏ - سال انتشار : 1378 شمسى.ص : 265 تا صفحه 272 مراجعه نمائید ) (1)
--------
پی نوشت :
1- در خصوص ریا در کتب اخلاق بطور تفصیل توضیح داده شده که می توانید به آنها مراجعه نمائید
برخی از این کتاب ها از قرار ذیل می باشد :
- اخلاق اسلامی, ترجمه جامع السعادات ملا مهدی نراقی
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
- نقطه های آغاز در اخلاق عملی آیت الله مهدوی کنی
- خودشناسی برای خودسازی، مصباح یزدی
- جهاد با نفس، ج 3، حسین مظاهرى

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/9/3::: ساعت 1:15 عصر

اگر کسی با بخشهایی از عرفانهای شرقی که از لحاظ اسلام رد نشده اند، انس گیرد و مثلا جملات زیبای آقای(اوشو ) را ترویج دهد، کار بدی می کند؟

با توجه به تمایلات دینی و اسلامی شما ترجیح دادیم با شما صریحتر سخن بگوییم .
اول اشاره ای به اشو و راه و روش وی می شود تا کمی محتوای ایده های وی روشن شود.
راجینیش بگوان معروف به اشو مروج معنویتی جدید و نو ظهور است که عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده است. نظریه اصلی او این است که عشق جنسی و مراقبه را به هم آمیخته است. اشو ، دلبستگی زیادی به مذهب تانترا یکی از فرقه های بین مذهبی بودایی و هندویی دارد . این مذهب مبنی براین است که :
شهوات یا خواهش های نفسانی را با تخلیه کامل آنها در مراسم مذهبی بهتر می توان تحت فرمان درآورد . غریزه جنسی را نباید سرکوب کرد ، بلکه باید به دقیق ترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش کوشید. به خاطر همین نظریات است که شاخصه مهم آموزه های او آزادی جنسی بوده و در یک کلام عرفان او «عرفان سکس» تلقی میگردد.

البته او این عقاید عجیب را در قالب هایی بیان میکند که زشتی و استهجان آنها را از ذهن مخاطب مخفی بدارد. به عنوان مثال به این جملات توجه کنید: «در تانترا عقیده بر این است که آن چه دیگران را به شقاوت میرساند یک «یوگی» (سالک در مذهب تانترا) را به سعادت میرساند.

پلید ترین و آلوده ترین اعمال برای کسی که میخواهد به خدا برسد، مقدس میشود. کسی که برای خود لذت ها و ماندن در آنها به کام جویی رو می آورد، تیره بخت و شقی است؛ اما کسی که برای گذر از آنها واردشان میشود، راه سعادت و روشنی را در پیش گرفته است.» ( برگرفته از داریوش شایگان؛ ادیان و مکتب های فلسفی هند؛ ج2 ص 713)
با دقت در این آموزه مکتب تانترا میبینیم که چگونه کوشیده اند به وسیله بازی با کلمات و توجیهاتی سازگار با نفس؛ قبح اعمال زشت و قبیح را مقدس جلوه دهند. آیا شیطنت و تزویر معنایی جز این دارد؟
او عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده و از این نظر مورد محبوبیت عده ای قرار گرفته است یعنی ترکیبی ازعشق و مراقبه را برای تامین معنویت بشر دنیایی این روزگار پیشنهاد می کند. او عشق جنسی را نقطه شروع حرکت به سوی خداوند میداند. به این صورت که عشق ابتدا به صورت جنسی ظهور میکند. سپس ارضای آزادانه آن نیروی درون را رها کرده رو به شکوفایی میبرد....باید نیروی عشق جنسی رها شود ببالد و فرا رود تا نیلوفر هزار برگ شکوفا شود. تانترا کلیدهایی را در اختیارت قرار میدهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی... (الماس های اشو ص 240)
اشو مدعی است که راهی تازه گشوده و به کمک شرق و غرب گمراه آمده است تا زندگی معنوی را با تلفیق عشق و مراقبه تجربه کنند، اما با پی بردن به عمق گفته های او به نظر می رسد که او دارد راه غرب را ادامه می دهد و در راستای تحقق اهداف تمدن غرب، روش های شرقی را با تحریف و تهی کردن از محتوای اصیل خود و پرکردن از محتوای مطلوب تمدن غرب باز تولید می کند.

به نظر شما چه میشود که درمکتب اشوحیاء و عفت جای خود را به سکس و بی بندباری می دهد؟چنانکه اشو به پیروان خود توصیه می کند: از همان لحظه ای که احساس کردید از چیزی خوشتان نمی اید و ان چیز جاذبه اش را از دست داده است از ان دست بردارید-ولو همان زنی باشد که قبلا او را دوست داشته ای-. فقط بگو : متاسفم. (تفسیر اواهای شاهانه ساراها، ج4-ص 107 -اشو) . این خلاصه و گزارشی کوتاه بود از معنویت خود ساخته این مرد هندی.
با توصیفات بالا ایا می توان مطالب این فرد را ترویج کرد در حالیکه مطالب و تعلیمات وی با مسلمات احکام الهی ناسازگار است.
توصیه می کنیم به جای برخورد خوش بینانه و سطحی با جملات اشو بیشتر با مبانی افکار وی اشناشوید تا بهتر بتوانید اعتقادات وی را تحلیل نمایید.
برای آشنایی بیشتر با عقاید و تعالیم اوتوصیه میکنیم بخش مربوط به اشو از کتاب جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور (- حمید رضا مظاهری سیف - ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)مطالعه کنید همین طورکتاب آفتاب و سایه ها - اثر استاد دکتر محمد تقی فعالی- ناشر: نجم الهدی.
در پایان خاطر نشان میکنیم بهترین راه برای رهیدن از دام این مدعیان وشیادان و رسیدن به معرفت حقیقی خدای متعال دل سپردن محض و پناه بردن به عرفان و خداشناسی اهل بیت علیهم السلام و شاگردی نمودن در مدرسه تعالیم ایشان است. به راستی برای ما که در کنار اقیانوس بی کران معارف قرآن و پیامبر اکرم و علی بن ابیطالب علیهم السلام هستیم، برکه های کوچک و متعفن و مرداب ها چه جاذبه ای میتواند داشته باشد؟؟

 

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/9/1::: ساعت 10:3 صبح

چرا باید نماز را به عربی بخوانیم، نمی شود به زبان خودمان نماز بخوانیم؟

خواندن نماز به زبان عربى، حکمت‏هاى متفاوتى دارد که در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1- غنای زبان عربى از جهت واژگانى، ساختارى و معنایى - به ویژه در حوزه معارف دینى - به گونه‏اى است که با دیگر زبان‏ها قابل قیاس نیست. بررسى‏هاى انجام شده، نشان مى‏دهد که برخى از مفاهیم قرآنى، در زبان‏هاى دیگر معادل ندارد.

 رایج‏ترین آیه قرآن؛ یعنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم به هیچ زبانى ترجمه دقیق نشده است و گویى هیچ مترجمى نمى‏تواند معادل‏هاى دقیق براى برخى از واژه‏هاى به کار رفته در آن بیابد.
جالب است بدانید که برخى از مترجمین قرآن در مواردى به جاى معادل‏گذارى، خود واژه‏هاى قرآن را به کار مى‏برند و از این طریق، واژه‏هاى قرآن وارد بسیارى از زبان‏ها (چون فارسى، انگلیسى و...) شده است. به عنوان مثال، مارمادوک پیکتال - یکى از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسى - هرگز کلمه
Godرا به جاى الله به کار نبرده است؛ بلکه Allah را استعمال نموده و آن را از جهات متعددى برتر از God مى‏داند. بنابراین فارسى‏سازى نماز، مساوى با از دست دادن بسیارى از وجوه معنایى دقیق و ژرف نماز است.
2- لطافت و زیبایى و اعجازین بودن سوره‏هاى قرآن، در صورت ترجمه از دست خواهد رفت و زیباترین ترجمه‏هاى بشرى، هرگز جانشین لطافت و زیبایى کلام خداوند و آهنگ دلنشین و دل‏نواز آن نخواهد شد.
«مارمادوک پیکتال» - در مقدمه ترجمه انگلیسى خود از قرآن - مى‏نویسد: «قرآن را نمى‏توان ترجمه کرد؛ زیرا نغمه و آواى بى‏نظیر و آهنگ دلنشین آن، انسان را دگرگون مى‏سازد و او را به خشوع و گریه و یا شور و شوق وا مى‏دارد».
3- زبان عربى نه تنها زبان یک قوم؛ بلکه زبان دین ما است و آشنایى با آن، ما را مستقیما با پیام خدا و سنت قولى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه هدى‏علیهم السلام آشنا مى‏سازد. عربى بودن نماز، موجب انس و ارتباط دائمى مسلمانان با زبان دین و کتاب آسمانى مى‏شود و زمینه آشنایى هرچه بهتر و مستقیم‏تر از معارف دینى را فراهم مى‏آورد.
4- از منظر جامعه‏شناسى زبان، یکى از مهم‏ترین ابزارهاى انتقال و پویایى فرهنگى است. فرهنگ‏پذیرى(
Acculturation) و جامعه‏پذیرى(Socialization) در حد بسیار بالایى وامدار زبان مى‏باشد. اگر استعمار جدید(Neo_colonialism) با تمام توان خود در بسط زبان خود مى‏کوشد، از آن روست که بهترین راه تحمیل فرهنگ خود و بیگانه سازى ملت‏ها با هویت خویش، در گرو تغییر زبان و ادبیات است. براى مسلمانان، پیوند دائمى و فزاینده با زبان عربى - که حاوى فرهنگ، ادبیات و معارف دینى است - یک ضرورت اجتناب‏ناپذیر است و بدون آن جامعه اسلامى، با شتاب بیشترى دستخوش استحاله فرهنگى خواهد شد. از این رو شارع مقدس اسلام از طریق نمازهاى پنجگانه، پیوند با زبان دین را نهادینه و دائمى ساخته تا به این وسیله انتقال و پویایى فرهنگ اسلامى، در همه نسل‏ها و صیانت آن در برابر تهاجمات فرهنگى بیگانگان، در حد بالایى تضمین شود.
5- یکى از ابزارهاى وحدت انسان‏ها اشتراک در زبان است و نماز الگویى بسیار زیبا از وحدت بشرى را به نمایش مى‏گذارد. پرستش خداى یگانه در سراسر جهان با افعال، اذکار و زبان واحد، چیزى است که در هیچ جاى جهان، نظیرى براى آن نمى‏توان یافت.
دکتر محمد جواد شریعت خاطره برخورد با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب را چنین بیان مى‏کند:
سال 1332 شمسى بود، من و عده‏اى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین کار را هم کردیم. والدین کم کم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند.

آنها پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهى دیگر برگزینند. چون پند دادن آنان مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکى از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز مى‏خوانیم، به شیوه‏اى اهانت‏آمیز نجس و کافرمان خواند. این عمل او، ما را در کارمان راسخ‏تر و مصرتر ساخت.

عاقبت یکى از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیةاللَّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آنان نزد آقاى ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند. او دستور داد در وقتى معیّن، ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را - که تقریباً پانزده نفر بودیم - به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت. آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسى نماز نمى‏خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید.
وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشته‏اى درس مى‏خوانید. آن گاه به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش‏هاى علمى مطرح کرد و از درس‏هایى مانند جبر، مثلثات، فیزیک، شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ بر نمى‏آمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو مى‏شد.

پس از آنکه همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شده‏اند که شما نمازتان را به فارسى مى‏خوانید، آنها نمى‏دانند من کسانى را مى‏شناسم که - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى‏خوانند. شما جوانان پاک اعتقادى هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مى‏خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم؛ ولى مشکلاتى پیش آمد که نتوانستم.

اکنون شما به خواسته دوران جوانى‏ام جامه عمل پوشانیده‏اید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کرده‏اید. اکنون یکى از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید «بسم اللَّه‏الرحمن الرحیم» را چگونه ترجمه کرده است. یکى از ما به عادت دانش‏آموزان، دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمى‏آمدم.

بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید «بسم اللَّه» را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست «بسم اللَّه» چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه آن به نام عیبى ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى‏توان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسى «حسن» باشد، نمى‏توان به آن گفت زیبا چون ترجمه «حسن» زیبا است؛ امّا اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمى‏آید. کلمه «اللَّه» اسم خاصى است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى‏کنند. نمى‏توان «اللّه» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد.
خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده‏اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکى از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگى او را مى‏رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛ «رحمن»؛ یعنى، خدایى که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم مى‏کند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار مى‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى‏فرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست.
خوب، «رحیم» را چطور ترجمه کرده‏اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». آیةاللَّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از «رحیم» من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمى‏آمد «مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمه‏اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهى به دهى مى‏برد؛ زیرا «رحیم»؛ یعنى، خدایى که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مى‏کند.

پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده‏اید، بد نیست؛ ولى کامل نیست و اشتباهاتى دارد. من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم؛ امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده‏تر مى‏شود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید؛ زیرا خواندنش، از نخواندن نماز به طور کلى بهتر است.
در این‏جا همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده از وى عذرخواهى کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى‏خواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را براى شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانى کردیم. آیةاللَّه ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد. ما همگى دست مبارکش را بوسیدیم و در حالى که ما را بدرقه مى‏کرد، خدا حافظى نمودیم. بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم.

بنده از آن به بعد گاهى به حضور آن جناب مى‏رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وى خوشه‏ها بر مى‏چیدم. وقتى در دوره دکتراى‏زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامه‏ها و پیغام‏هاى استاد فقید مرحوم بدیع‏الزمان فروزانفر را براى وى مى‏بردم و پاسخ‏هاى کتبى و شفاهى حضرت آیةاللَّه را به آن استاد فقید مى‏رساندم و این افتخارى براى بنده بود. گاه ورقه‏هاى استفتایى که به محضر آن حضرت رسیده بود، روى هم انباشته مى‏شد. آن جناب دستور مى‏داد آن‏ها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وى بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مى‏کرد. در این مرحله با بزرگوارى‏هاى بسیار آن حضرت، رو به رو بودم که اکنون مجال بیان آنها نیست. خدایش بیامرزد و در دریاى رحمت خویش غرقه سازد؛ انّه کریمٌ رحیم؛ مجله پرسمان، پیش شماره 4، صفحه 6 و 7.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/9/1::: ساعت 9:1 صبح

راههای جبران آثار باطنی گناه بر روح انسان از دیدگاه قرآن و روایات:
1- انجام کارهای نیک
و یدرئون بالحسنة السیئة (سوره ی رعد / 22) اندیشمندان کسانی هستند که با حسنات, (کارهای نیک) سیئات(کارهای بد) را از بین می برند. و یا در سوره ی هود آیه ی 14 می خوانیم: نماز را در دو طرف روز و اوائل شب بر پا دار چرا که نیکیها, بدیها را بر طرف می سازند.
بطور حتم, بسیاری از گناهان کوچک هستند که نه تنها به یادمان نمی آید که چه زمانی و در کجا مرتکب آنها شده ایم و بلکه چه بسا آنها را بعنوان گناه بحساب نمی آوریم. قرآن راه چاره را در ترک گناهان کبیره ذکر می کند و می فرماید: اگر از گناهان کبیره ای که از آن نهی شده اید اجتناب کنید, گناهان کوچک شما را می پوشانیم. (سوره ی نسا/ 31)
برخی از مفسرین معتقدند که منظور از پوشاندن گناه محو آثار آن است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: در هر جا هستی از خدا بترس و با مردم با خلق نیک برخورد کن و هر گاه گناهی کردی, کار نیکی بعد از آن انجام بده که آن گناه را محو می کند.
امام صادق(علیه السلام) نیز در حدیثی دیگر فرمود:کسی که در پنهانی گناه کند, پس در پنهانی کار نیک انجام بدهد, و کسی که آشکارا گناه کرد پس آشکارا کار نیک انجام دهد. (نقل از بحار الانوار/ ج 71 / ص 242 و وسائل الشیعه / ج 11 / ص 383)
2- بلند سلام کردن, اطعام دادن, نماز شب خواندن
امام باقر(علیه السلام) فرمود: سه کار کفاره و جبران کننده ی گناه است: 1- بلند سلام کردن 2- اطعام دادن 3- نماز شب و عبادت در آن هنگام که مردم خوابیده اند.
3- سختی ها, بیماری ها, غم ها و سایر مشکلات زندگی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: السقم یمحوا الذنوب بیماری, گناهان را محو می کند. (به نقل از کتاب اخلاق اسلامی / تألیف محمد علی سادات)
در روایات آمده است که : هر رنجی که به مؤمن می رسد, اگر چه خاری باشد که در پایش می خلد, کفاره گناهان وی است.
البته نه به این معنا که خود را به عمد, گرفتار بیماری و رنج کنیم, بلکه مقصود گرفتاریها و سختیهایی است که در طول زندگی به سراغ انسان می آید.
4- خدمت به همنوعان:
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: من کفارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف و التنفیس عن المکروب (حکمت 24 نهج البلاغه) از کفاره ی گناهان بزرگ, به فریاد رسیدن مردم, و آرام کردن مصیبت دیدگان است.
5- راستگویی, حیا, نیک خلقی و شکر از خدا
امام باقر(علیه السلام) فرمود: چهار خصلت است که اگر کسی دارای آن باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد, خداوند آن گناهان را به نیکی تبدیل می کند:1- راستگویی 2- حیا 3- نیک خلقی 4- شکر از خدا (به نقل از بحار الانوار/ ج 71 / ص 332)
6- سجده های طولانی
شخصی به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: گناهانم بسیار شده اند و اعمال نیکم اندک است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: سجده های بسیار به جا بیاور, چرا که سجده, گناهان را آنچنان می ریزد که باد, برگهای درخت را می ریزد.(میزان الحکمه/ ج 3 / ص 477)
از ذکر این مطالب نتیجه می گیریم که بهترین راه جبران آثار گناهان بازگشت حقیقی به سوی خدای مهربان است, چرا که تنها با توبه می توان زنگارهای روی قلب را زدود و دل را از تاریکی به سوی روشنایی و از مردگی به حیات و زندگی تبدیل کرد و چون یکی از نامهای خدای مهربان, جبار- یعنی بسیار جبران کننده- است, پاداش بنده ی توبه کارش را محو گناهان و از بین بردن اثر آنها قرار خواهد داد.

7- استغفار و طلب بخشش. حتی رسول خدا (ص) هر روزی هفتاد مرتبه استغفار می کرد و آن را کفاره تاریکی هایی می دانست که از معاشرت با برخی از مردمان بر روح می نشست.
پیروز و مؤید باشید.


 
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید