بازدید امروز : 171
بازدید دیروز : 549
من درسوالی از مرجع تقلیدم به این جواب رسیده ام که تحصیل با نیت خدمت به خلق و اعتلای جامعه اسلامی تحصیلی الهی خواهد بود .من معماری میخوانم. چگونه با کشیدن نقشه بناها میتوانم به مردم خدمت کنم یا جامعه را اعتلا بخشم؟
پاسخ: با سلام. دوست عزیز. دین ما عمدتا دو بخش دارد. توحید و ولایت. به عبارت روشن تر: دین یعنی، مبارزه و جهاد با افکار و عقاید و اخلاق و رفتار شیطانی(لا اله) و طرفداری و اطاعت و تخلق به افکار و عقاید و اخلاق و رفتار حق و رحمانی( الا الله) تحت ولایت اولیای الهی.
بنابراین قسمتی از دین مبارزه با دشمنان دین و ولایت است و این مبارزه ابعاد بسیاری دارد مانند: ابعاد فرهنگی فکری اقتصادی سیاسی و اجتماعی و نظامی اخلاقی وو. یکی از بخش های مبارزه توحیدی با دشمن در بعد اقتصادی و تامین خودکفایی و پیشرفت است. شما از بتوانید در این جبهه سرباز اسلام باشید کارتان می شود توحیدی و ولایی و دینی. موفق باشید.
تئوریزه کردن دین جدید توسط سبزها!!!!
شعارهای ساختارشکنانه و ضددینی قانونشکنان اگرچه هر بار به گونه ای توسط سران این جریان توجیه شد، اما برگزاری همایشی در دانشگاه تهران ثابت کرد این دست شعارها نه احساسی و صرفا متأثر از فضای خیابانی که برخواسته از نوعی نگرش تئوریک و قضاوت هتاکانه در خصوص جایگاه دین و گزاره های دینی است؛ قضاوتی که عمق تأثر هر دلبسته به اسلام را با خود به همراه دارد.
اگر آغاجری دین را افیون توده ها و حکومت ها می نامید تا راهی به سوی پروتستانتیزم اسلامی بگشاید و حساب پاپ و سزار را از هم جدا کند، اگر سروش از قرائت های متکثر دم می زد تا دیگر هیچ چیز مطلق نماند و اگر مجتهد شبستری از قرائت نبوی می گفت تا قرآن هم تخطئه شود و تجربه ای نبوی لقب بگیرد، اکنون اما همان خط در پس تئوریزه کردن دین سبز با پیامبری میرحسین موسوی(!) است.
تاختن به آنچه در این منظومه سنت کلیسایی دانسته می شود و مهر دگماتیسم زدن بر آنچه مرجعیت دینی بر آن حکم می کند، سرآغازی است که همواره در این خط سیر وجود داشته است. اینجاست که عیار ادعای کسانی که دم از حمایت از مرجعیت می زنند و می کوشند تا بین دولت و مراجع اختلاف ایجاد کنند، مشخص می شود.
همایش "سبزها و دین" که حدود 10 روز پیش در تالار ابنخلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تنها یک همایش ساده نبود. رونمایی تازه ای بود از عمق تئوریکی که این بار نه به پشتوانه تندروها و افراطیون اصلاح طلب که به پشتوانه داعیه داران سابق خط امام دنبال می شود. اگر امام دین و سیاست را قابل تفکیک نمی دانست و از شأنیت ولایت فقیه می گفت، این افراد اما دینی که این چنین شکل بگیرد را "دین دستگاهی" و "دین سیاه" می نامند.
و این البته نامگذاری تازه ای نیست. سال ها پیش این مجتهد شبستری بود که کتابی با عنوان "نقدی بر قرائت رسمی از دین" به رشته تحریر در آورد تا در آن مقدمات برهانی سکولاریسم را تشریح و تبیین کند. او نوشته بود: «بنیانگذاران قرائت رسمی از دین با مصلحت اندیشی سیاسی ولی با اتخاذ مبانی فاقد اعتبار علمی مدعی شدند اسلام نظام های ثابت سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد و وظیفه حکومت در میان مسلمانان پیاده کردن آن نظام ها(اجرای احکام اسلام) است. پافشاری بر این مدعاها موجب معارضه با مشارکت اصیل و فعالانه سیاسی مردم(دموکراسی) و تئوریزه کردن و اجرای خشونت در جامعه گردید و از طرف دیگر بی اعتباری آن مبانی بر اهل علم و تحقیق مکشوف افتاد.»
و اکنون در همین خط یعنی خطی که در مواجهه صریح با آرای امام راحل است، داعیه داران دروغین خط امام از دینی جدید و پیغمبری جدید می گویند.
دکتر حسن محدثی در این همایش رسالت تبیین "دین سبز" را بر عهده گرفت تا از "دین سرخ" بگوید و آن را به تفکرات امام و شریعتی نسبت دهد و انگار دیگر تاریخ این دین گذشته است، باب سخن گفتن از "دین سیاه" را بگشاید و از ظهور دین جدیدی که "دین سبز" می خواندش سخن بگوید.
"دین سیاه" در واقع همان چیزی است که پیشتر آغاجری و سروش و مجتهد شبستری به نقدش شتافته بودند. در تعریفی که محدثی ارائه می کند، دین سیاه یعنی دینی که "خود را نگهبان شریعت انسان ها می داند و میخواهد نظام دینی سنتی را در نظام مدرن ایجاد کند." با این تعریف مشخص است که "دین سبز" چه مختصاتی پیدا می کند.
"دین سبز" دینی است که از بند شریعت می رهد و در آن حرفی از دین دار و بی دین به میان نمی آید. مقدمه ای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی بیان می کند، این است: «دین سبز در نظر متفکران غربی به معنی حفاظت از محیط سبز و مقولههای زیستی است که ما فعلا هنوز زود است به این مقوله برسیم. چرا که در بحث حفاظت از انسانهای خود کماکان مشکل داریم!»
او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب می رود و در تشریح جزئیات "دین سبز" می گوید: «دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمیکند.» او همچنین ادامه می دهد: «نظام مورد علاقه این دین کثرتگرایی است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو باشد و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست!»
تببین مختصات "دین سبز" البته تنها از جانب محدثی نیست؛ بلکه این محوری است که سخنرانان همایش متفق القول حول آن سخن می گویند و جملاتی را بر زبان می رانند که در نوع خود تأمل برانگیز و البته تأسف بار است. دکتر قانعیراد در همین همایش پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آینده این جنبش و نسبتش با دینی بودن را امری اقتضائی و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دین دار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان می داند. اگر شرایط اقتضاء کرد این دین می تواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضاء نکرد که دیگر هیچ!
جالب تر از همه هنگامی است که سارا شریعتی از علت استفاده جنبش سبز از نمادهای دینی می گوید. او علاوه بر اینکه به جایگاه دین در میان مردم اشاره می کند، استدلال می کند که زبان دین "ایجاد مصونیت میکند." و این به معنای همان استفاده ابزاری از دین است. مدعایی که تا پیش از این از سوی حامیان این جریان شکست خورده انکار می شد.
اما سخنرانان همایش به همین میزان هم بسنده نکردند. دکتر کاظمی طی سخنانی به صراحت با بیان اینکه جنبش سبز جنبشی دینی نیست گفت: «اینکه دین چه جایگاهی در جنبش دارد را مهم نمیدانم(!) چرا که جنبش سبز جنبشی اجتماعی است اما اینکه با این جنبش چگونه برخورد می کنند مهم است!»
در واقع سخنرانان همایش هر یک به نوعی به مصاف دین رفتند. برخی دینِ برخواسته از حوزه را "دین سیاه" لقب دادند و از ظهور "دین سبز" سخن گفتند و برخی دیگر از اساس سخن گفتن از دین را بی مورد دانستند و این دو در واقع دو روی یک سکه بود. کاظمی برای اینکه کسی سبزها را به خاطر استفاده از مناسبت ها و مساجد به دینی بودن متهم نکند(!)، تاکید کرد: «استفاده از مسجد در زمان شاه نیز بود اما آیا دینی بود یا غیردینی؟ به همان مقدار الان درباره استفاده از مسجد میتوان گفت که ارتباطی به دینی و غیردینی بودن ندارد.»
این همه در کنار هم جدالی را به تصویر می کشد که نه با دولت و یا حتی نظام که با دین آغاز شده است. اگر رونمای جریان به دعواهای سطحی سیاسی روز می رسد، عمق تئوریک آن اما حرف های دیگری هم برای گفتن دارد و اکنون افرادی چون میرحسین و کروبی خواسته یا ناخواسته داعیه دار همین جریان با همین وجه تئوریکند.
نکته ای که اما در این میان همه بر آن صحه می گذارند فقدان گفتمانی مشخص در جریان قانونشکن است. عباراتی نظیر اینکه "جنبش اهداف خیلی عمیق و آرمانی ندارد و بیش از اینکه ویرانگر باشد استحالهبخش است"، "سبز امروز خودش را با کنش جمعی و تضادهایش معرفی میکند نه با اهدافش"، "(جنبش سبز) دارای دغدغههای متمرکز و واحدی نیست" و "این جنبش چند گفتمانی است و تکگفتمانی نیست و هنوز گفتمان خود را صورتبندی نکرده و در حال صورتبندی گفتمانش است." دلالت بر همین معنا دارد.
برآیند اعتراضی که هیچ هدف روشنی ندارد و تنها به "تکثر" رنگ مطلق می دهد، مشخص است. خاستگاه این اعتراض برخلاف اعتراضی که شریعتی از آن سخن می گفت، ایدئولوژی نیست؛ بلکه اعتراضی تنها برای نفی آنچه قرائت رسمی از دین لقب داده می شود، است. این همه به معنای واقعی کلمه، اعتراض را از منطق تهی می کند. وقتی اعتراض به ما هو اعتراض موضوعیت پیدا کرد و هیچ هدف تعریف شده ای هم وجود نداشت، طبیعی است که کارکرد جریان اعتراضی به کارکردی ابزاری برای مقاصدی خاص تبدیل می شود. مقاصدی که در همایش دانشگاه تهران و با احتیاط از آنها رونمایی می شود.
نتیجه کاملا مشخص است و در واقع همان چیزی است که آغاجری خیلی وقت پیشتر گفت: «زندگی اجتماعی جدید که محور آن "توسعه همه جانبه انسانی" است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» و اتفاقا در همین همایش به برخی علما و مراجع همسو با سبزها اشاره می شود و از ضرورت نقش آفرینی آنها برای تبیین شاکله دین جدید سخن به میان می آید؛ دینی سکولار که دین سبز نامیده می شود.
و اکنون داعیه داران دین سبز برای عاشورا برنامه ریزی می کنند تا در کنار کف و سوت های فاطمیه اهانت به پرچم سیاه سیدالشهداء را هم در کارنامه خود ثبت کنند. و این همه البته زنگ خطری است برای حوزه.
برگرفته از خبرگزاری فارس
آثار ایمان در زندگی پیامبر اکرم(ص) چیست؟
قبل از پاسخ به شما دوست گرامی به چند نکته توجه نمائید:
نکته اول : وقتی سخن از آثار ایمان به میان می آید دو مساله را می توان لحاظ نمود:
اول : مراد از آثار ایمان همان نتایج و فوائد مادی و معنوی است که در سایه ایمان نسیب انسان می گردد .
دوم : مراد این است که ایمان در افراد چه تاثیری در نوع رفتار و کردار فرد داشته است .
از آنجا که شما در سؤال تان دقیقا مشخص ننموده اید که مرادتان از « آثار ایمان » چیست ؛ و از سویی دیگر بیشتر قسم دوم مورد نظر قرار می گیرد ما نیز این نوشتار را بر همین اساس تنظیم نموده ایم .
اما در خصوص بخش اول از فوائد و مراتب مادی و معنوی بیشماری که خداوند متعال به برکت ایمان به آن حضرت در دنیا ، برزخ ، روز محشر و قیامت عنایت نموده به همین مطلب اکتفا می نمائیم که ایمان قوی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله ) ایشان را از لحاظ مادی به جایی رساند که لیاقت به دوش کشیدن بار سنگین رسالت را پیدا نموده و در روز قیامت نیز علاوه بر مقام شفاعت به بالاترین درجات بهشتی دست خواهد یافت .
نکته دوم : دامنه پاسخ سؤال شما به وسعت شخصیت با عظمت پیامبر خدا (صل الله علیه و آله ) در ایمان به خداوند متعال می باشد؛ لذا این مساله چیزی نیست که در این نوشتار و بلکه در چندین کتاب بگنجد ؛ به همین دلیل در این نوشتار تنها به چند نمونه از آثار ایمان در زندگی پیامبر خدا ( صل الله علیه و آله ) خواهیم پرداخت .
نکته سوم : ایمان دارای مراتبی می باشد که هر کسی بنا به اعتقاد و عملی که انجام می دهد به این مراتب دست پیدا می کند و رسول خدا صل الله علیه و آله که آینه تمام نمای ایمان به خدا در بالاترین درجه آن قرار داشت .
نکته چهارم :اثر ایمان در رفتار و کردار با فرد با ایمان این است که فرد با ایمان مدار اعمال و رفتار خود را رضایت الهی قرار می دهد و تمامی ابعاد زندگی خود را بر اساس همان تنظیم می نماید و به عبارت دیگر هر کسی بر اساس میزان ایمانی که به خداوند متعال دارد زندگی خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم نموده و مبتنی بر همان حرکت می نماید .
با توجه به نکات گفته شده به شما دوست عزیز عرض می کنیم که از آنجا که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) در بالاترین مرتبه از ایمان قرار گرفته بودند تمامی ابعاد زندگی خود را مبتنی بر دستورات الهی تنظیم نموده بودند
به همین دلیل آثار ایمان در تمامی ابعاد زندگی ایشان تبلور داشت. چند نمونه از آثار ایمان در ابعاد روحی ، اخلاقی ، عبادی ، فردی ، اجتماعی ، سیاسی ، نظامی و ... ایشان به شرح ذیل می باشد .
اول : تاثیر ایمان در عبادت پیامبر (صل الله علیه و اله )
رسول خداصلی الله علیه وآله آنقدر نماز خواند که پاهایش آماس کرد؛ به او عرض شد: آیا اینطور خود را به زحمت میاندازید در حالی که خداوند گناه گذشته و آینده شما را آمرزیده است؟! (اشاره به آیه 3 سوره فتح که خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ - تا خداوند گناه گذشته و آیندهات را بیامرزد» )
فرمود: آیا بنده شکر گزار خدا نباشم (یعنی این عبادتها نیز به جهت شکر گزاری آنگونه احسانهای الهی است). (سیمای آفتاب / ابوالفضل موسوی گرمارودی / ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه شیخ عباس قمی )
دوم : تاثیر ایمان در آرامش روحی پیامبر ( صل الله علیه و آله )
مراد از آرامش روحی این نیست که ایشان در زندگی دارای مشکل نبوده و یا اینکه به راحتى همه گردنه هاى زندگى را به پشت سر می گذاشتند ؛ چراکه زندگى انسان همواره مملو از مشکلات، فراز و نشیب ها و موانع است. اما ایمان واقعی به خدا این اطمینان خاطر را ایجاد می کند که هر گرفتاری با لطف و عنایت الهی قابل برطرف شدن می باشد و اگر انسان مسیر حق حرکت نماید خداوند همواره همراه او خواهد بود .
لذا به هنگام بررسی زندگی رسول خدا (صل الله علیه و آله ) می بینیم علیرغم همه مشکلاتى که بر سر راه ایشان از دوران طفولیت تا پایان عمر وجود داشت با آرامش کامل روحی بدون هیچ ترس و ناراحتی مشکلات را از سر راه خود برداشته و فراز و نشیب هاى زندگى را طى می نمودند.
خداوند متعال در آیه 62 سوره بقره در وصف افراد با ایمان می فرماید : ... من ءامن باللَّه و الیوم الأخر ... و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
کسانیکه ایمان به خدا و روز قیامت دارند ... هیچ ترس و ناراحتی بر آنها نیست .
از بهترین نمونه های آرامش روحی آن حضرت که قرآن بدان تصریح نموده مربوط به یکی از سخت ترین دوران های زندگی پیامبر اکرم می باشد یعنی زمانی که ایشان بدلیل فشار کفار و مشرکین از مکه هجرت نموده و تحت تعقیب قرار گرفتند .
ایشان در چنین شرایطی کاملا از آرامش روحی برخوردار بوده تا جائیکه به همراه خود نیز آرامش می دادند .
قرآن کریم راجع به این موضوع فرموده است : إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْه - آن گاه که کافران بیرونش کردند، خدا یاریش کرد. یکى از آن دو به هنگامى که در غار بودند به رفیقش مىگفت: اندوهگین مباش، خدا با ما است. خدا به دلش آرامش بخشید(بقره / 40) (شخصیة الرسول الاعظم قرآنیا / جلال الحنفی البغدادی/ دارالشؤون الثقافیة العامة ص 153)
سوم : تاثیر ایمان در داشتن روحیه توکل
کسانیکه به خدا ایمان دارند، بر او توکل می کنند خداوند متعال در سوره طلاق/ 3 مىفرماید: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است .
حلیمه سعدیه دایه رسول اکرم میگوید: وقتى حضرت محمّد (ص) سه ساله شد روزى بمن گفت: مادر، روزها برادرانم کجا میروند؟
جواب داد، گوسفندان را بصحرا میبرند. گفت براى چه مرا با خود همراه نمیبرند؟ مادر گفت مایلى بروى؟ جواب داد بلى.
صبح فردا پیغمبر را شست و شو کرد، بموهایش روغن زد، بچشمانش سرمه کشید و یک مهره یمانى که در نخ کشیده بود براى محافظت او، بگردنش آویخت. حضرت محمّد (ص) مهره را از گردن کند و گفت مادر، خداى من که همواره با من است نگهدار و حافظ من است.
ایمان بخداوند است که طفل سه سالهاى را این چنین آزاد و نیرومند بار مىآورد!( الحدیت-روایات تربیتى، ج3، ص: 83)
چهارم : اثر ایمان پیامبر به هنگام جنگ
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنی از خداوند و مدد او غفلت نداشت، در کارهای دشوار و مهم با آن که همهی جوانب حزم و دوراندیشی را رعایت میکرد، از خداوند مدد میخواست، و به درگاه او دعا و تضرع مینمود، و توفیق و پیروزی را فقط از او میخواست، در جنگ احد چون سپاه کفار برای حملهی دستهجمعی روآوردند، به مسلمانان فرمود: «صفها را راست کنید تا بر پروردگار خود ثنا گویم» همه پشت سر او صف کشیدند، آن گاه به دعا آغاز نمود:
خداوندا! حمد و ستایش فقط از آن تو است، خداوندا! ...؛ هر که را گمراه کنی راهنمائی برای او نیست، وهر که را راهنمائی کنی گمراه کندهای برای او نیست، ...؛ خداوندا! محبت ایمان را در ما برویان و آن را در دلهای ما زینت ده، و کراهت از کفر و گناه و نافرمانی را در دلهای ما برویان، ...؛ خداوندا! خود با کافران قتال کن و ایشان را بمیران، .... آمین) (مستدرک الحاکم 23 / 3).( خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی /چاپ اسوه ص 195)
پنجم : اثر ایمان در ایجاد روحیه عزتمند و ذلت ناپذیر پیامبر (ص)
مؤمن همیشه خود را غالب مىداند، چون با موجودى پیوند دارد که همه عوالم وجود مسخر او هستند.
درآیات قرآن صفت «عزت» اختصاصا براى خداوند و رسول خداو مؤمنین قرار است. وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ (منافقون/ 8)
عزت از آنِ خدا و پیامبرش و مؤمنان است. ولى منافقان نمىدانند.
ششم :اثر ایمان در وقت شناسی ونظم ایشان
از دیگر فوائد ایمان به خدا این است که انسان را وقت شناس و منظم می نماید کسانیکه به خدا ایمان داردند ازاوقات خویش درراه بهتر عبادت کردن خداوند واستفاده ی بیشتراز لحظات زندگی وسرعت گرفتن درانجام اعمال صالح بهره می برند به همین دلیل درنظم بخشیدن به زندگی خود بسیار کوشا هستند . ازهیچ دقیقه ای درراه رسیدن به اهداف عالی خود صرف نظر نمی کنند وبه برنامه ریزی برای ساعات خویش اهتمام می ورزند .
امام علی علیه السلام در خصوص ویژگی های پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله ) فرموده اند :
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم , وقتی به خانه خویش میرفت اوقاتش را سه قسمت میکرد: بخشی برای خدای متعال, بخشی مخصوص خانواده و بخشی هم برای کارهای شخصی خود. ( مکارم الاخلاق, ص 13)
هفتم : اثر ایمان در شجاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله بدلیل ایمان واقعی به وعده های الهی با شجاعت تمام دستورات الهی را پیاده می نمودند و به همین دلیل از شجاعترین شخصیتها در تاریخ بشر محسوب می گردند ؛ او به تنهایی در برابر جهانی از شرک و کفر و نامردمی قد بر افراشت و در مقابل اعراب که از خشنترین مردمان روی زمین بودند بیهیچ محابا به انتقاد از رسوم و عقاید آنان پرداخت و مدّت قریب به 15 سال بدون هیچ اقدام انتظامی و فقط با اعتماد به لطف الهی در برابر همه عرب که با تعصبّی کور از عقاید سخیف قبیلگی و بتهای خود دفاع میکردند ایستادگی و مقاومت کرد؛ در حالی که بتپرستان بسیاری از گرویدگان به او را به سختترین وجهی شکنجه میکردند و تعدادی از آنان را نیز بهقتل رساندند.
پس از هجرت به مدینه نیز که فرمان جهاد بر او نازل شد در نبردهای بسیاری که روی میداد خود شرکت میکرد، و شگفت آنکه با وجود رأفت و رحمتی که در او هماره حضور داشت و نمایان بود و بدان جهت خود به کسی حمله نمیکرد و شمشیر نمیزد در عین حال در عرصه جنگ از همه به دشمن نزدیکتر میایستاد و هیچ و اهمه و هراسی از خطر در او مشاهده نمیشد.
امیر مؤمنان علیعلیه السلام میفرماید: ما مسلمانان در جنگها آنگاه که جنگ شعله میکشید و کار سخت میشد به رسول خداصلی الله علیه وآله پناه میجستیم و هیچ کس از او به دشمن نزدیکتر نبود (بحار، ج 16، ص 340 و 232 - مکارم الاخلاق، ص 17) .
و امام صادقعلیه السلام میفرماید: از وقتی آیه «فقاتل فی سبیل اللّه لا تکلّف الّا نفسک» (سوره نساء: آیه 84) .
(در راه خدا جنگ و جهاد کن و جز خود را به آن تکلیف مکن)، بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد به هر جنگ و جهادی خود میرفت و فرماندهی را بر عهده میگرفت و دیگری را مأمور آن نمیفرمود.
و فرمود: از وقتی این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد شجاعترین فرد کسی بود که به پیامبرصلی الله علیه وآله ملحق میشد و به او پناه میجست (زیرا پیامبر از همه بیباکتر و به دشمن و خطر نزدیکتر بود) (تفسیر عیاشی ذیل آیه 84 سوره نساء، بحار الانوار، ج 16، ص 340 - تفسیر برهان بحرانی، ج 1،ص 398) . (سیمای آفتاب )
هشتم :اثر ایمان در روحیه صبر و بردباری پیامبر(صل الله علیه و آله)
ایمان به خدا در انسان نیروى مقاومت مىآفریند و تلخیها را شیرین مىگرداند. (1) شکیبائى میوه یقین است، چه هر که را یقین بعدل حق تعالى باشد داند که بازاى هر مصیبتى و بلائى عوض و ثوابى باشد که هر عاقلى که آنها را با هم سنجد راضى شود به آن مصیبت از براى رسیدن به رضایت الهی ، و داند که صبر ثواب او را مضاعف گرداند و جزع باعث نقص آن یا حبط آن گردد و با وجود علم باین امور البتّه صبر را اختیار خواهد کرد و راه جزع بخود نخواهد داد.
حضرت علیه السلام درحدیث شریفی می فرمایند : الصبر رأس الایمان . صبر به منزله سر برای پیکر ایمان است.
پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله ) در طول رسالت خود بر اساس همین ایمان و اعتقاد قلبی در برابر تمامی مشکلات ، توهین ها و آزارو اذیت های مشرکین از خود صبر و بردباری نشان می داد و هرگاه نیز این اذیت ها به اوج خود می رسید خداوند متعال وی را دلداری داده می فرمود : وَ لَا تَسْتَوِى الحَْسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلىٌِّ حَمِیمٌ(فصلت 34)
وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ(فصلت 35)
و هرگز امر نیک (از اعتقاد و کردار و گفتار) با امر بد یکسان نیست (پس بدىهایى را که به تو مىرسد) با بهترین روش دفع کن، به طورى که به ناگاه آن که میان تو و او دشمنى است (چنان شود که) گویى دوستى گرم و خویشاوند است.
و این (صفت پاسخ بدى را به نیکى دادن) جز به کسانى که صبر ورزیدهاند القا و اعطا نمىشود و جز به کسى که سهم بزرگى (از کمال انسانیت) دارد داده نمىشود.
نهم :اثر ایمان در روحیه انفاق ایشان
از ویژگی های مهم ایمان به خدا انفاق در راه خدا می باشد(انفال 2و3)
پیغمبر اکرم خود عالیترین نمونهی سخاوت و انفاق بود، عطایای او را تنها در قریش حساب کردند، به ششصد ملیون درهم بالغ گردید. (نظام 87 / 1).
سائلی را رد نمیکرد، اگر چیزی نداشت با لطف سخن دل او را شاد مینمود، و میفرمود: «بهترین شما صاحب بهترین اخلاق است» (بحار 340 / 16).
(خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی / چاپ اسوه ص 175)
دهم : روحیه تواضع از دیگر آثار ایمان واقعی پیامبر(صل الله علیه و آله)
امام علی علیه السّلام وصف فروتنی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را چنین بیان میدارد: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روی زمینِ بدون فرش مینشست و غذا میخورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس میکرد، با دست خویش کفش و لباسش را وصله میفرمود و بر مرکب برهنه سوار میشد و حتی کسی را پشت سر خویش سوار مینمود.(نهج البلاغه خطبه 159)
یازدهم: کوشش در امانتدارى
خداوند متعال در وصف مومنان می فرماید : وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون (مومنون / 8)
و آنان (مومنین ) که امانتها و پیمانهاى خود مراعات مىکنند .
پیامبر خدا نیز به عنوان آینه تمام نمای ایمان بطور کامل به این دستور عمل می نمودند تا جایی که امام صادقعلیه السلام می فرماید : «اگر نخ و سوزنی را هم به رسول خدا میسپردند، به صاحبش رد میکرد»( مجموعه ورام، ج 1، ص 12) .
دوازدهم : اثر ایمان وفاى به تعهدها و قراردادها (مؤمنون/8)
از دیگر ویژگی هایی که خداوند متعال در آیه 8 سوره مومنون می فرماید پایبندی به عهد و پیمان می باشد که رسول خدا (صل الله علیه و آله ) از این امر مستثنی نبود . امام صادقعلیه السلام در باره این ویژگی ایشان فرموده اند : «رسول خدا با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معیّنی در انتظار آن مرد بماند تا برگردد. شدت گرمی آفتاب، پیامبر را در آن مکان رنج میداد. اصحابش به او عرض کردند: چهاشکال دارد که به سایه منتقل شوی؟ حضرت فرمود: وعدهگاه ما همینجاست. در این مکان میمانیم و اگر نیامد، خلف وعده از او خواهد بود»( مکارم الاخلاق، ج 1، ص 24)
---------
پی نوشت :
1- برای اطلاع بیشتر مراجعه نمائید به
- باب اول کتاب مکارم الاخلاق /طبرسی / ترجمه میرباقری
- سیمای آفتاب / ابوالفضل موسوی گرمارودی / ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه شیخ عباس قمی
- سنن النبی / علامه طباطبایی
- خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی / چاپ اسوه
ثمره خودشناسی چیست؟
پرسشگر گرامی از این سوال خوب و دقیق شما بسیار متشکریم و امیدواریم در جوانی بتوانید خود را بیابید و آثار و نتایج آن را به عیان مشاهده کنید.
آیا بیمار تا از بیماری خود آگاه نگردد به سراغ طبیب میرود؟
آیا کسی که راه خود را در سفر گم کرده، تا از گمراهی خویش با خبر نشود به جستجوی راه بر میخیزد؟
آیا انسان تا از وجود دشمن در اطراف خانهاش با خبر نشود، اسباب دفاع را آماده میسازد؟
اگر آدمی نداند که او یک وجود گرانبها است قدر و منزلت خود را می شناسد؟!
اگر ما آدمیان خود را پیدا کنیم و جایگاهمان را در این هستی بیابیم به فواید و ثمرات مهم و وصف نشدنی دست خواهیم یافت.
خودشناسی یکی از ضروری ترین مسائل زندگی و یکی از ارکان اساسی کمال و سعادت انسان به شمار می رود. سقراط حکیم می گوید: «ای انسان خودت را بشناس». شهید مطهری (ره) می فرماید: این جمله برای دو منظور گفته شده است:
1. آن که خودت را بشناس تا خدا را بتوانی بشناسی.
2. منظور دوم این است که خود را بشناسی تا بدانی که در این زندگی و در این جهان چه باید کرد و چگونه بایستی رفتار کرد. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار تو در جهان چگونه باید باشد، در جهان چگونه باید زیست.(استاد مطهری، فلسفه اخلاق، ص108)
برای روشن تر شدن ثمرات و فواید خودشناسی نکاتی را بیان می کنیم:
یکی از گامهای نخستین و اساسی در راه اصلاح نفس، تهذیب اخلاق، پرورش انسانیت و قرب الهی را می توان خود شناسی دانست. چگونه ممکن است انسان به کمال نفسانی برسد و عیوب خود را اصلاح کند و بدی های اخلاقی را از خود دور سازد در حالی که خود را آن گونه که هست نشناخته باشد!
خود شناسی در خودسازی، رشد، بالندگی و خدا شناسی انسان به این صورت مؤثر است که:
الف- وجود آیات و روایات متعدد درباره ی خودسازی دلیل محکمی بر ضرورت خودسازی است. قرآن کریم می فرماید: «قد افلح من زکیها؛ هر کس به تزکیه نفس روی آورد، رستگار شد». قرآن بعد ذکر چندین َقَسم این آیه شریفه را بیان می کند که نشان از اهمیت و جایگاه خود سازی دارد.
سوالی که این جا خود نمایی می کند این است که چگونه و چه کسی به تزکیه نفس، که همان رشد و شکوفایی درونی است اقدام می کند؟ چرا عده ای بعد از گذر عمر همان انسانهای سابق هستند و در جا زده اند اگر نگوییم عقب گرد داشته اند؟ آیا به غیر از این است که آنها جایگاهشان را در این دنیای گذارا نمی دانند؟ و خود را نمی شناسند که چه نیروهای عظیمی در وجود آنها قرار دارد و نهفته است؟
یکی از ثمرات مهم خود شناسی حرکت به سمت خود سازی و پاک کردن خود از ناپاکی ها و احراز جایگاه خود در هستی است. برای این که انگیزه انسان برای رهایی از دنیای مادی و رها شدن از امور ناچیز افزایش یابد خود شناسی نقش مهمی ایفا می کند.
حقیقت انسان به روحش است. روح انسانی، همان «روح خدا» است که نزدیک ترین مخلوقات به خداوند است، در آیه ی «و نفخته فیه من روحی» به آن اشاره شده است. پس از دمیده شدن روح الهی بود که خداوند به ملائکه و شیطان امر کرد که به انسان سجده کنید! از این جا این نکته به دست می آید، که اصل و آن چه که به ما ارزش داده، داشتن این روح الهی است.
به مناسبت وجود همین روح الهی است که قرآن کریم انسان را خلیفه خدا در روی زمین معرفی کرده است و به خاطر این جایگاه است که قدرت ولایت، مدیریت و تسلط بر طبیعت، انسان و جوامع انسانی، به صورت استعداد در تمامی افراد انسانی وجود دارد و همین نیرو است که او را شایسته احراز جایگاه خلافت خدا در زمین ساخته است، بنابراین شناخت هویت انسان رابطه مستقیم با شناخت نیروی ولایت و مقام خلافت انسان در زمین دارد.
اگر کسی به حقیقت ولایت رسید و دریافت که خدای متعال به خاطر اعطای این ویژگی، او را جانشین خود در زمین قرار داده است، خود را خواهد شناخت و درمی یابد که هدف و ماموریت او در زمین جز تقویت اقتدار ولایی در خود و احراز شایستگی برای جانشینی خداوند در زمین و بسط و گسترش ولایت و خلافت حق در جامعه ندارد. تفاوت انسان کامل و ناقص هم در فعلیت و مرتبه شکوفایی این استعداد در وجود او است.
با چنین درکی انسان باید بکوشد در مدت عمر خود به گونه ای زندگی کند که اولا، صفات و رفتار او رنگ خدایی بگیرد و خداگونه باشد و ثانیا، در خداگونه شدن جامعه تاثیر گذار باشد و تلاش نماید .
شناخت هویت واقعی خود انسانی و تلاش در جهت احیا و تقویت آن، به خصوص برای جوان دانشجوی اخلاقی یک ضرورت بی بدیل و نیاز قطعی است، زیرا دریافت و شناخت این واقعیت، تاثیر بسزایی در ساخت شخصیت و موقعیت اجتماعی او خواهد داشت و از او، انسان با هویت، کامل و تاثیر گذاری خواهد ساخت.
ب- انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزههای شهوت و تضاد آنها با سعادت او پی میبرد، و برای مقابله با آنها آماده میشود.
کسی که خود را نشناسد از وجود این انگیزهها بیخبر میماند و شبیه کسی است که اطراف او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بیخبر است؛ طبیعی است که چنین کسی خود را آماده مقابله با دشمن نمیکند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت میدارد.
ج- انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی که برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی میبرد و تشویق میشود که برای پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد و گنجهای درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسی که عارف به نفس خویش نیست، به انسانی میماند که در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممکن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی که در زیر پای او گنجهایی است که هزاران نفر را سیر میکند.
د- هر یک از مفاسد اخلاقی ریشههایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشهها شناخته میشود، و درمان این دردهای جانکاه را آسان میسازد، و به این ترتیب راه وصول به تهذیب را در برابر انسان هموار میکند.
و- از همه مهمتر این که خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، خداشناسی و آگاهی از رحمت و غضب حق، نیز قویترین عامل برای پرورش ملکات اخلاقی، کمالات انسانی، نجات از پستی رذائل و رسیدن به اوج قله فضائل است.
قرآن می فرماید:«و فی انفسکم افلا تبصرون؛ در وجود شما آیات خداست، آیا نمی بینید».(ذاریات،21)
و به خاطر این امور است که خداوند یکی از مجازاتهای هوسبازان را خود فراموشی قرار داده و به مسلمانان هشدار میدهد که: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ همچون کسانی که خدا را فراموش کردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خودفراموشی گرفتار ساخت، نباشید! و آنها فاسقان (حقیقی) و گنهکارانند».
اهمیت خودشناسی و آثار آن در روایات:
در احادیث اسلامی که از چهارده معصوم - صلی الله علیهم اجمعین - نقل شده اثرات بسیار پر ارزشی برای خودشناسی آمده است، که ما را از هرگونه توضیح بینیاز میسازد از جمله:
1- در حدیثی از امیرمؤمنان علی -علیه السلام- میخوانیم: «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس؛ کسی که خود را بشناسد، به سعادت و رستگاری بزرگ نایل شده است!»
2- در نقطه مقابل حضرت چنین میفرماید: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة وخبط فی الضلال و الجهالات؛کسی که خود را نشناسد، از طریق نجات دور میشود و در گمراهی و جهل گرفتار میآید!»
3- در تعبیر دیگری از همان امام همام آمده است: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها؛ عارف حقیقی کسی است که خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور میسازد پاک و پاکیزه کند!».
از این تعبیر بخوبی استفاده میشود که معرفت نفس (خودشناسی) سبب آزادی از قید و بند اسارتها و پاکسازی از رذائل اخلاقی است.
4- حدیث دیگری از همان پیشوای بزرگ -علیه السلام- میخوانیم: «اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه؛ کسی که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!».
از این حدیث نیز رابطه نزدیکی میان احساس مسؤولیت و خوف پروردگار که سرچشمه تهذیب نفس است با خودشناسی استفاده میشود.
5- در نهجالبلاغه در کلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛ کسی که (در سایه خود شناسی) برای خود، کرامت و شخصیت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بی مقدار خواهد بود(و به آسانی تسلیم هوی و هوس نمیشود)!».
6- همانگونه که خودشناسی پایه مهم تهذیب نفس و تکامل در جنبههای اخلاقی و مسائل دیگر است، جاهل بودن به قدر خویش، سبب بیگانگی از همه چیز و دوری از خدا میگردد. در حدیث دیگری از امام دهم، امام هادی علیه السلام میخوانیم: «من هانت علیه نفسه فلا تامن شره; کسی که نزد خود قدر و قیمتی ندارد، از شر او ایمن نباش!»
به راستی نزدیکتر از ما به خودمان کیست؟ ما که خودمان را هنوز نشناخته ایم! چگونه از دیگران انتظار داریم رفتارهایشان درست و صحیح با ما باشد! شاید آنها نیز خود را نشناخته اند!!
معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:
1. خود شناسی برای خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
2. به سوی خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
چرا از نماز لذت نمی برم. راه رسیدن به لذت عبادات چیست؟
راه اصلی رسیدن به لذت عبادت، کسب صلاحیت در خود و جلب رضایت خداوند است. شما در حقیقت می خواهید از صحبت با خدای متعال لذت ببرید. در این صورت باید به خداوند نزدیک شوید. وقتی انسان در خودش با خودسازی صلاحیت ایجاد می کند و با انجام وظایف دینی و ترک گناه به خدای متعال نزدیک می شود، آنگاه خداوند هم به او نزدیک می شود و لذت ملاقات و سخن گویی با خودش را به بنده می چشاند.
چیزی که مانع لذت بردن ما از نماز و عبادت است، دوری از خدا است. گناه بزرگترین مانع است. حب دنیا و لذت بردن افراطی از دنیا مانع است. حواس پرتی در نماز و عبادت یکی از موانع است.
ما دو نوع لذت داریم. لذت های دنیوی و مادی، لذت های معنوی. این دو نوع لذت در مقابل هم قرار دارند. اگر کسی بخواهد از معنویت لذت ببرد، باید از دنیا دور و به خدا نزدیک شود، وقتی ما با گرایش افراطی به دنیا و لذت های آن از خدا دور می شویم، نتیجه طبیعی آن این است که دیگر از انس با خدا و قرب به او لذت نمی بریم.
مهم این است که بدانیم خود خدای تعالی است که باید به ما نزدیک شود و لذت خویش را به ما بچشاند. لذت خدا بدست آوردنی نیست. ما تنها می توانیم در خودمان صلاحیت ایجاد کنیم. ظرفیت ایجاد کنیم برای اینکه خدای متعال از ما راضی و خشنود شود و به ما نزدیک گردد و لذت خویش را به ما بچشاند.
اوج لذت بستگی به اوج عبادت و عشق انسان به خداوند دارد. عرفا و اولیای خدا چون در اوج بندگی و عبادت و ریاضت بودند، بیشترین لذت را از خدای متعال می بردند، آنچنان که حاضر نبودند حتی یک لحظه از این حالات خود را با تمام دنیا عوض کنند.
کسب صلاحیت در اثر تحصیل رضایت الهی و در پی آن عبادت عاشقانه خدای متعال انسان را به اوج لذت از عبادت و مناجات با خداوند می رساند.
روزی حضرت موسی بن عمران(ع) در راه به جوانی بی ادبی برخورد کرد. آن جوان در کمال وقاحت و بی شرمی گفت: «ای موسی! من آنچه را خدای تو گفته به جا بیاور، انجام نخواهم داد و آنچه را که امر کرده ترک کنم، به جا خواهم آورد. از طرف من به او بگو که تو هم به هر نحوی می خواهی مرا عقوبت کن.» حضرت موسی(ع) از او صورت برگرداند و به راه خویش ادامه داد تا این که روزی در حال مناجات، خداوند متعال به او فرمود: «ما پیغام آن جوان را که به تو داده بود تا به ما برسانی شنیدیم گرچه تو شرم داشتی که آن پیغام را به ما برسانی. از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان و به او بگو ما تو را به عقوبتی مبتلاساخته ایم که بالاتر از آن تصور نیست. اما اکنون درد آن را درک نمی کنی. روزی درد آن را می فهمی که راه گریزی برایت نیست.
حضرت موسی(ع) عرض کرد: پروردگارا! من آن جوان را بسیار سرحال و خرسند دیدم و در او هیچ گونه گرفتاری مشاهده نکردم. خطاب شد: ای موسی! هر گاه من به بنده ای غضب کنم، بزرگترین عقوبتی که به او می کنم، آن است که لذت عبادت خود را از او می گیرم تا در اثر عدم لذت از عبادت من را ترک عبادت کند و مستحق عقوبت دائم و خلود در آتش جهنم شود و این جوان را به چنین عقوبتی مبتلانموده ام، ولی اکنون متوجه نیست و به زودی متوجه خواهد شد.
چند کتاب راجع به اخلاق پیامبر(ص)(معتبر) می خواستم البته اگر چند ویژگی خوب که به کار ما نیز بیاید را همراه کتابها بنویسید، خیلی ممنون می شوم؟
اخلاق پیامبر(ص) در حقیقت همان اتصاف به مکارم اخلاقی است. اگر انسان رزایل اخلاقی را از خویش دور کند و به فضایل اخلاقی متصف شود، به اخلاق پیامبر(ص) و اخلاق یک مسلمان واقعی نزدیک شده است. مباحث مربوط به اخلاق بسیار گسترده است، بنابراین لازم است در این زمینه شخصا مطالعه کنید.
برای مطالعه اولا به کتابهایی که در خصوص صفات اخلاقی و سیره رسول خدا صل الله علیه و آله نگاشته شده مراجعه فرموده و اخلاق و سیره ایشان را الگوی خود قرار دهید. در این رابطه می توانید به کتابهای زیر مراجعه نمائید .
1- ترجمه سنن النبی - علامه طباطبایی
2- سیره رسول خدا – رسول جعفریان – انتشارات دلیل ما
3- سیری در سیره نبوی – شهید مطهری
4- سیمای آفتاب – ابوالفضل موسوی گرمارودی – انتشارات دلیل ما
5- یکصدو بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (ص) - حمید رضا کفاش
گوشه هایی از اخلاق خاتم الانبیا حضرت محمد(ص):
در ادامه جهت آگاهی شما ما تنها به گوشه ای از اخلاق و رفتار کریمانه پیامبر خاتم(ص) اشاره می کنیم زیرا ذکر تمام ویژگیهای آن بزرگوار از عهده بشر عادی بر نمی آید، لذا توجه شما را به این مطالب جلب می کنیم:
وقتى از همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اخلاق او پرسیدند، گفت:
«کان خلقه القرآن»1 ؛ «اخلاقش قرآن بود».
او قرآن مجسّم بود و اخلاق نیک او را قرآن مىستاید و مىفرماید: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ »2.
ماه فروماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد(صلى الله علیه وآله)
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى
عشق محمد بس است و آل محمد3
به چند زاویه از ویژگىهاى رفتارى پیامبر خدا اشاره مىکنیم:
الف) عبادت
نشست و برخاستش، همراه با ذکر خدا بود. با آن که «معصوم» بود، ولى آن قدر از خشیت خدا مىگریست که سجدهگاهش خیس مىشد. «بنده خدا» بود و هنگام نیایش، همچون مسکینان نیازمند، دستها را بالا مىگرفت.
نماز را نور چشم خود مىدانست و «وقت» نماز را انتظار مىکشید و هنگام نماز که مىشد، مىگفت: اى بلال! خوشحالمان کن.(اذان بگو)
پارهاى از شب (گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث) را به عبادت مىپرداخت. با این که تمام روز، خصوصاً در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمىکاست و آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مىیافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود ؛ بلکه عاشقانه و سپاسگزارانه بود.
روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا این قدر عبادت مىکنى ؛ تو که آمرزیده هستى!
جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟
در حال تنهایى، عبادت را طول مىداد و گاهى ساعتها سرگرم تهجد بود ؛ اما در جماعت، به اختصار مىکوشید و رعایت حال ضعیفترین افراد را لازم مىشمرد و به آن توصیه مىکرد.
بسیار روزه مىگرفت ؛ علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مىگرفت. در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به کلى جمع مىکرد و در مسجد، معتکف مىشد و یکسره به عبادت مىپرداخت ؛ ولى به دیگران مىگفت: کافى است در هر ماه، سه روز روزه بگیرید.
با رهبانیت، انزوا، گوشهگیرى و ترک اهل و عیال، مخالف بود. بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند، مورد ملامت وى قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن، فرزند و یاران شما، همه حقوقى بر شما دارند که باید آنها را رعایت کنید4.
ب) ادب ورزى
وقتى به در خانه کسى مىرفت - چون خانهها گاهى پردهاى نداشتند - برابر آستانه نمىایستاد ؛ طرف راست یا چپ آن مىایستاد و مىفرمود: سلام بر شما ؛ سلام بر شما.
چنان شرم داشت که به چهره کسى خیره نمىشد. شرم آن حضرت، چنان بود که اگر ناگزیر به انتقاد از کسى بود، به صراحت نمىگفت و مقصود خویش را با کنایه بیان مىداشت.
سکوتش به درازا مىکشید و بدون ضرورت، لب به سخن نمىگشود5.
ج) خوش خلقى
انس مىگوید: ده سال خدمتش را کردم ؛ هرگز دشنامم نداد و کتکم نزد ؛ نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. وقتى در کارى که دستور فرموده بود، سستى مىکردم، سرزنشم نمىکرد
جز براى آفریدگار، خشمگین نمىشد و [ هرگاه خشمگین مىشد]، چیزى توان ایستادگى در برابر خشم وى را نداشت.
او مىفرمود: بدانید که بهترین مردمان کسى است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود و بدترین انسانها کسى است که زود به خشم آید و دیر خشنود شود. اگر مردى دیر به خشم آید و دیر خشنود شود یا زود به خشم آید و زود خشنود شود، آن هم چیزى است. همگان را به خوش اخلاقى توصیه مىکرد و مىفرمود:
نزدیکترین همنشین من در رستاخیز،خوش اخلاقترین شماست و در ترازوى عمل کسى در روز قیامت، چیزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمىشود.
وى از همه خندهروتر بود ؛ یارانش مىگفتند: هیچ کس را ندیدیم که بیش از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتى قرآن نازل نمىشد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخى بود. خندههایش از حد تبسم فراتر نمىرفت و به قهقهه نمىرسید.
در خوراک و پوشاک، خویش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمىداد. هرگز به کسى دشنام نداد و با کسى به درشتى و تندخویى صحبت نکرد.
براى خدا خشمگین مىشد ؛ نه براى ارضاى خویش. اهل انتقام گرفتن نبود ؛ عفو مىکرد و مىگذشت.
عذرِ عذرخواهنده را مىپذیرفت و مىفرمود: آیا به شما خبر دهم که بدترینتان کدام است؟ گفتند: آرى اى پیامبر خدا! فرمود: کسى که از اشتباه در نمىگذرد ؛ پوزش را نمىپذیرد و از لغزش، چشم پوشى نمىکند.
او مىفرمود: آدمى با بردبارى، به مقام انسان روزهدارى مىرسد که شبها را به عبادت مىگذراند.
بر جفا و تندخویى دیگران، صبور و حلیم بود.
مىفرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است ؛ آن گونه که به نماز دستور داده است. مردمدار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقهوار مىنشست6.
د) با خانواده
پیامبر در خانواده، مهربان بود. انس مىگفت: کسى با زن و فرزندش مهربانتر از رسول گرامى نبود. او نسبت به همسران خود، هیچگونه خشونتى نمىکرد و این، بر خلاف خلق و خوى مردم مکه بود. بدزبانى برخى از همسران را تحمل مىکرد ؛ تا آن جا که دیگران از این همه تحمل، رنج مىبردند. به حسن معاشرت با زنان توصیه مىکرد و مىگفت: همه مردم داراى خصلتهاى نیک و بد هستند. مرد، نباید تنها جنبههاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند ؛ زیرا هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش، مایه خشنودى اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. در کارهاى خانه، به خانواده کمک مىکرد.
با فرزندان و فرزندزادگان خود، مهربان بود و به آنها محبت مىکرد. آنها را روى دامن خویش مىنشاند و بر دوش خویش سوار مىکرد. آنها را مىبوسید و اینها، همه برخلاف خلق و خوى رایج آن زمان بود. چون صبح مىشد، بر سر فرزندان و نوههایش دست مىکشید. روزى در حضور یکى از اشراف، یکى از فرزندزادگان خویش، حضرت مجتبى(علیه السلام) را مىبوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى یک بار، هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کسى که مهربانى نکند، رحمت خدا، شامل حالش نمىشود»7.
هـ) آراستگى
به نظافت و بوى خوش، علاقه زیادى داشت ؛ هم خودش رعایت مىکرد و هم به دیگران دستور مىداد.
به یاران و پیروان خود تأکید مىکرد که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند ؛ به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مىکرد که غسل کنند و خود را معطر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه، در نماز جمعه حضور یابند.
به آیینه یا آب مىنگریست و موهایش را شانه مىزد.
افزون بر آراستگى براى همسرانش، براى دوستانش نیز خود را مىآراست. عایشه مىگوید: دیدم در پیاله آبى که در خانه بود، خود را مىنگرد و موهایش را مرتب مىکند و مىخواهد نزد دوستانش برود ؛ به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبر و بهترین آفریدهها هستى ؛ به آب مىنگرى و خود را مىآرایى؟ فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بندهاى نزد دوستانش مىرود، خود را بیاراید.
همواره لباسش پاکیزه بود و مىفرمود: از عوامل ارجمندى مؤمن نزد خداى والا، پاکیزگى لباس اوست.
هنگامى که هیئتى بر او وارد مىشدند، هم خود زیباترین لباسش را مىپوشید و هم مهتران اصحابش را به این کار دستور مىداد. لباس خشنى از پنبه یا کتان مىپوشید و بیشترین لباسهایش سفید بود و لباس مخصوصى براى نماز جمعه داشت8.
و) معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشادهرو بود. به هر کسى که مىرسید، سلام مىکرد. در سلام کردن، از همه، حتى کودکان و بردگان، پیشى مىگرفت.
پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمىکرد و در حضور کسى، تکیه نمىزد.
غالباً دو زانو مىنشست و در مجالس، دایره وار مىنشست تا مجلس، بالا و پایینى نداشته باشد و همه، جایگاه مساوى داشته باشند.
از اصحابش، تفقد مىکرد و اگر سه روز یکى از اصحاب را نمىدید، سراغش را مىگرفت ؛ اگر مریض بود، او را عیادت مىکرد و اگر گرفتارى داشت، کمکش مىکرد.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمىکرد و یک فرد را مخاطب قرار نمىداد ؛ بلکه نگاههاى خود را میان جمع تقسیم مىکرد.
از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت ؛ از جا برمىخاست و در کارها شرکت مىکرد.
با هر مسلمانى که برخورد مىکرد، مصافحه مىکرد و دست خود را در دست او نگه مىداشت تاطرف مقابل، دست خود را عقب بکشد.
هرگاه کسى نزد او مىنشست و با او کار داشت، نمازش را سریع تمام مىکرد و به کار او مىرسید.
متواضع بود و در مجلس، هر جا که جا بود، مىنشست و جاى خاصى براى خود اختصاص نمىداد و دیگران را هم از این کار، نهى مىکرد.
هر کسى را که به خدمتش مىرسید، مورد اکرام و احترام قرار مىداد. بزرگ هر قومى را احترام و او را به ریاست و سرپرستى آنان تعیین مىکرد.
در پاسخ دوستان و غیر دوستان و هر کس که صدایش مىکرد، مىگفت: لبیک.
وقتى با دوستانش برخورد مىکرد، دستانشان را مىگرفت و مىفشرد و مىفرمود:
سه چیزند که دوستى آدمى با برادر مسلمانش را زلال مىسازند ؛
1- هنگام دیدار با چهرهاى گشاده با دوستش رو به رو شود؛
2- زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند؛
3- او را با محبوبترین نامش بخواند9.
ز) سادهزیستى
زهد و سادهزیستى، از اصول زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود.
او ساده غذا مىخورد ؛ ساده لباس مىپوشید و ساده حرکت مىکرد.
زیراندازش، غالباً حصیر بود. بر روى زمین مىنشست و عبایى داشت که هر جا مىرفت، آن را «دولا» مىکرد و زیر خود مىانداخت.
با دست خود، از بز، شیر مىدوشید و بر مرکب بىزین و پالان سوار مىشد و از این که کسى در رکابش حرکت کند، به شدت جلوگیرى مىکرد.
قوت غالبش، نان جو و خرما بود.
کفش و جامهاش را با دست خویش وصله مىکرد.
در عین سادگى، طرفدار فقر نبود و مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راههاى مشروع، لازم مىشمرد و مىگفت: «چه نیکوست ثروتى که از راه مشروع به دست آید ؛ براى آدمى که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند» و نیز مىفرمود: «مال و ثروت، کمک خوبى است براى تقوا»10.
امیرمؤمنان(علیه السلام) در وصفش مىفرمود:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم، فرورفتهتر و شکمش، از همه خالىتر بود. دنیا را به او نشان دادند؛ اما نپذیرفت و چون دانست که خدا چیزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن مىداشت. چیزى را که خدا خوار مىشمرد، خوار مىانگاشت و چیزى را که خدا کوچک مىشمرد، کوچک و ناچیز مىدانست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بر روى زمین مىنشست و غذا مىخورد و چون برده، ساده مىنشست و با دست خود، کفشش را وصله مىزد. جامه خود را با دست خود مىدوخت و بر الاغ برهنه مىنشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مىکرد.
وقتى پردهاى بر در خانه او آویخته شد که نقش و تصویر در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور کن» و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنیا از چشمانش پنهان بماند و از آن، لباس زیبایى تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد ؛ پس یاد دنیا را از جان خود بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند و کسى که چیزى را دشمن دارد، خوش ندارد که به آن بنگرد یا نام آن، نزد او بر زبان آورده شود.
در زندگانى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، براى شما نشانههایى است که شما را به زشتىها و عیبهاى دنیا راهنمایى مىکند ؛ زیرا پیامبر، با نزدیکان خود، گرسنه به سر مىبرد و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت، زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند ؛ پس پیروىکننده، باید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیروى کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت، ایمن نمىباشد. همانا خداوند، محمد(صلى الله علیه وآله) را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد. او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان، وارد آخرت شد ؛ سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترک کرد و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ما نهاد و چنین نعمت بزرگى به ما عطا فرمود ؛ رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم»11.
ح) نظم و انضباط
پیامبر(صلى الله علیه وآله) کارهایش را منظم انجام مىداد و نظم بر امور زندگىاش حاکم بود. او اوقات خویش را تقسیم مىکرد و چنین توصیه مىکرد:
براى رسیدگى به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقتهایت را براى رابطه خودت و پروردگارت اختصاص بده و چیزى را بر اداى واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانى قرار مده که بدگمانى مىآفریند و کارها را بر تو آشفته مىسازد12.
ط) تشویق به علم
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مردم را به علم و سواد تشویق مىکرد. کودکان اصحابش را وادار کرد تا سواد بیاموزند و به برخى از یارانش فرمان داد تا زبان سریانى بیاموزند. او مىگفت: «طلب دانش، بر هر مسلمان، واجب است» و نیز فرمود: «حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس (حتى مشرک یا منافق( یافتید، از او اقتباس کنید». همچنین فرمود: «علم را جستوجو کنید ؛ حتى اگر لازم باشد که تا چین سفر کنید».
دانش را پیشواى خرد مىدانست و مسلمانان را به پرسشگرى تشویق مىکرد و مىگفت: «دانش، گنجینه است و کلیدش، پرسش ؛ خدایتان بیامرزد»،! او مىفرمود:
بپرسید ؛ (زیرا در پرسش و پاسخهاى علمى)، چهار تن پاداش مىبرند ؛
پرسشگر، پاسخگو، شنونده و شیفته آنان13.
کلام آخر14 این که امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:
پس به پیامبر پاکیزه اقتدا کن که مایه فخر و بزرگى است ؛ براى کسى که خواهان بزرگوارى است15.
جان گرامى، دریغ نیست زعشقش
جان من و صد چو من فداى محمد16
البته شما خواهرگرامی میتوانید به کتاب سنن النبی نوشته علامه طباطبایی مراجعه نموده و بیشتر از این مسائل با رفتار پیامبر(ص)آشنا شوید.
-------------------
1- المعرفه و التاریخ، ج 3، ص 361 .
2- قلم (68 )، آیه 4 .
3- کلیات سعدى، به کوشش مظاهر مصفا، کانون معرفت، تهران، ص 694 .
4- بحارالانوار، ج93، ص 363 ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 150 ؛ سنن النبى، ص 251 .
5- سنن ابى داود، ج 2، ص 195 ؛ فتح البارى، ج 11، ص 21 .
6- طبقات الکبرى، ج 1، ص 372 ؛ شرح اصول کافى ج 1، ص 240 ؛ سنن النبى، ص 103 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 19 ؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 41 ؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 507 ؛ اصول کافى، ج 2، ص 99 ؛ بحارالانوار، ج 7، ص 249 .
7- صحیح مسلم، ج 5، ص 114 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 254.
8- مجمع الزوائد، ج 5، ص 132 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 249 ؛ کنزالعمال، ج 7، ص 122 .
9- مستدرک الوسائل، ج 8، ص 281 ؛ سنن النبى، ص 123 ؛ بحارالانوار، ج 73، ص 23 ؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55 .
10- فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 6، ص 44 ؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 16 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
11- نهجالبلاغه، خطبه 160 .
12- دعائم الاسلام، ج 2، ص 251 ؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
13- تحف العقول، ص 28 ؛ خصال، ص 522 ؛ کنزالعمال، ج 10، ص 135.
14- براى آشنایى بیشتر با ویژگىهاى رفتارى - اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آثار ذیل مراجعه کنید:
الف) سنن النبى، علامه طباطبایى .
ب) وحى و نبوت، مرتضى مطهرى .
ج) همنام گلهاى بهارى، حسین سیدى .
15- نهج البلاغه، خطبه 160.
16-عبدالرحمن جامى .
از شما می خواهم در مورد ریای خفی و اخفی و جلی و اجلی و خلاصه در مورد ریا، اطلاعاتی کامل بدهید و لطف کنید به هر مورد که اشاره می کنید به حرام بودن یا نبودن آن اشاره کنید؟
از نظر علمای اخلاق، ریا، یعنی طلب منزلت و مقام در دلهاى مردم به وسیله عبادات و طاعات خداوند متعال. اینگونه ریا حرام است و سبب باطل شدن عبادت مىشود.
شخص ریاکار در بین مردم نشان مىدهد که مخلص و مطیع واقعى خداوند است. در صورتى که در حقیقت چنین نیست.
باید توجه داشت که اولاً، تحقق ریا مشروط به قصد ریا است یعنى اگر قصد و نیت بر ریا نباشد، گناه نیز محسوب نمىشود اگر چه مردم عبادت انسان را ببینند و احیانا تعریف هم بکنند. ثانیا، ریا وابسته به داشتن غرض از اغراض دنیوى نظیر کسب محبوبیت، ثروت و جاه و مقام مىباشد.
ریشههاى این رذیله اخلاقى عمدتا به بینش و معرفت و شناخت فرد باز مىگردد. پس در مبارزه با این مفسده و گناه بزرگ مىبایست در ابعاد معرفتى کار شود.
1- ریشه ریا گاهى دوستى جاه و مقام، شهرتطلبى و کسب آوازه نزد مردم است که باید با این عوامل مبارزه کرد.
2- باید ضرر ریا را شناخت که چگونه قلب را تیره کرده و توفیق اصلاح نفس را مىگیرد و اعمال نیک انسان را نابود ساخته و تبدیل به آتش دوزخ مىنماید.
عقل مهمترین وسیله و ابزار شناسایى را در اختیار انسان قرار مىدهد. عقل ایجاب مىکند که آدمى به چیزى که سودى در بر دارد رغبت نشان داده و از چیزى که ضرر و زیان دارد بپرهیزد. در واقع عقل به دنبال لذت پایدار و سود بىمنتهی است.
اما در خصوص اقسام ریا خدمت شما دوست گرامی عرض می نمائیم که علمای اخلاق از جهات مختلفی ریا را مورد تقسیم بندی قرار داده اند. یکی از تقسیم بندی هایی که برای « ریا » انجام داده اند و شما به آن اشاره نموده اید تقسیم بندی ریا به حسب ظهور و خفاء می باشد که در اینجا به توضیح آن می پردازیم .
ریا به حسب ظهور و خفا به چهار قسم تقسیم مىشود.
1 - ریاى جلىّ (آشکار).
2 - ریاى خفىّ (پنهان).
3 - ریاى اجلى (آشکارتر).
4 - ریاى اخفى (پنهانتر).
ریاى اجلى آن است که صاحبش را به عمل وا مىدارد به طورى که علت انجام عمل است.
2 - ریاى جلىّ که از اجلى پنهانتر است، آن است که صاحبش را به عمل وادار نمىکند ولى انجام عمل را برایش آسانتر مىکند مثلا کسى که اهل نماز شب است ولى بیدار شدن براى او مشکل است در صورتى که گرفتار این مرتبه ریا باشد هنگامى که مهمان دارد براى بیدار شدن آمادگى بیشترى پیدا مىکند.
3 - ریاى خفىّ که مرتبه بعد از ریاى جلىّ است آن است که عمل خود را با اظهار شمایل به دیگران ارائه دهد مثل اظهار لاغرى و رنگ زردى، آهسته صحبت کردن، خشکى دهان، آثار اشک در صورت و غالب شدن چرت که همگى بر شب زنده دارى دلالت مىکنند.
4 - ریاى اخفى که پنهانترین نوع ریاى است آن است که صاحبش عمل خود را پنهان مىکند و نمىخواهد که دیگران از آن اطلاع پیدا کنند و از ظهور عملش خوشحال نمىشود ولى از دیگران انتظار سلام و احترام دارد و دوست دارد او را بستایند و در رفع حوائج او کوشا باشند و چون وارد مجلسى مىشود براى او جا باز کنند و اگر کسى در این امور کوتاهى کند ناراحت مىشود.
و تمام این انتظارات را به خاطر عباداتش دارد به طورى که اگر آن عبادات را انجام نمىداد این توقعات را نداشت.
( برای مطالعه بیشتر به کتاب «الأخلاق» - آیت الله مرحوم سید عبد الله شبر قدسسره – ترجمه : حجة الإسلام و المسلمین آقاى شیخ محمدرضا جباران چاپ : مؤسسهى انتشارات هجرت - نوبت چاپ : چهارم - سال انتشار : 1378 شمسى.ص : 265 تا صفحه 272 مراجعه نمائید ) (1)
--------
پی نوشت :
1- در خصوص ریا در کتب اخلاق بطور تفصیل توضیح داده شده که می توانید به آنها مراجعه نمائید
برخی از این کتاب ها از قرار ذیل می باشد :
- اخلاق اسلامی, ترجمه جامع السعادات ملا مهدی نراقی
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
- نقطه های آغاز در اخلاق عملی آیت الله مهدوی کنی
- خودشناسی برای خودسازی، مصباح یزدی
- جهاد با نفس، ج 3، حسین مظاهرى
اگر کسی با بخشهایی از عرفانهای شرقی که از لحاظ اسلام رد نشده اند، انس گیرد و مثلا جملات زیبای آقای(اوشو ) را ترویج دهد، کار بدی می کند؟
با توجه به تمایلات دینی و اسلامی شما ترجیح دادیم با شما صریحتر سخن بگوییم .
اول اشاره ای به اشو و راه و روش وی می شود تا کمی محتوای ایده های وی روشن شود.
راجینیش بگوان معروف به اشو مروج معنویتی جدید و نو ظهور است که عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده است. نظریه اصلی او این است که عشق جنسی و مراقبه را به هم آمیخته است. اشو ، دلبستگی زیادی به مذهب تانترا یکی از فرقه های بین مذهبی بودایی و هندویی دارد . این مذهب مبنی براین است که :
شهوات یا خواهش های نفسانی را با تخلیه کامل آنها در مراسم مذهبی بهتر می توان تحت فرمان درآورد . غریزه جنسی را نباید سرکوب کرد ، بلکه باید به دقیق ترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش کوشید. به خاطر همین نظریات است که شاخصه مهم آموزه های او آزادی جنسی بوده و در یک کلام عرفان او «عرفان سکس» تلقی میگردد.
البته او این عقاید عجیب را در قالب هایی بیان میکند که زشتی و استهجان آنها را از ذهن مخاطب مخفی بدارد. به عنوان مثال به این جملات توجه کنید: «در تانترا عقیده بر این است که آن چه دیگران را به شقاوت میرساند یک «یوگی» (سالک در مذهب تانترا) را به سعادت میرساند.
پلید ترین و آلوده ترین اعمال برای کسی که میخواهد به خدا برسد، مقدس میشود. کسی که برای خود لذت ها و ماندن در آنها به کام جویی رو می آورد، تیره بخت و شقی است؛ اما کسی که برای گذر از آنها واردشان میشود، راه سعادت و روشنی را در پیش گرفته است.» ( برگرفته از داریوش شایگان؛ ادیان و مکتب های فلسفی هند؛ ج2 ص 713)
با دقت در این آموزه مکتب تانترا میبینیم که چگونه کوشیده اند به وسیله بازی با کلمات و توجیهاتی سازگار با نفس؛ قبح اعمال زشت و قبیح را مقدس جلوه دهند. آیا شیطنت و تزویر معنایی جز این دارد؟
او عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده و از این نظر مورد محبوبیت عده ای قرار گرفته است یعنی ترکیبی ازعشق و مراقبه را برای تامین معنویت بشر دنیایی این روزگار پیشنهاد می کند. او عشق جنسی را نقطه شروع حرکت به سوی خداوند میداند. به این صورت که عشق ابتدا به صورت جنسی ظهور میکند. سپس ارضای آزادانه آن نیروی درون را رها کرده رو به شکوفایی میبرد....باید نیروی عشق جنسی رها شود ببالد و فرا رود تا نیلوفر هزار برگ شکوفا شود. تانترا کلیدهایی را در اختیارت قرار میدهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی... (الماس های اشو ص 240)
اشو مدعی است که راهی تازه گشوده و به کمک شرق و غرب گمراه آمده است تا زندگی معنوی را با تلفیق عشق و مراقبه تجربه کنند، اما با پی بردن به عمق گفته های او به نظر می رسد که او دارد راه غرب را ادامه می دهد و در راستای تحقق اهداف تمدن غرب، روش های شرقی را با تحریف و تهی کردن از محتوای اصیل خود و پرکردن از محتوای مطلوب تمدن غرب باز تولید می کند.
به نظر شما چه میشود که درمکتب اشوحیاء و عفت جای خود را به سکس و بی بندباری می دهد؟چنانکه اشو به پیروان خود توصیه می کند: از همان لحظه ای که احساس کردید از چیزی خوشتان نمی اید و ان چیز جاذبه اش را از دست داده است از ان دست بردارید-ولو همان زنی باشد که قبلا او را دوست داشته ای-. فقط بگو : متاسفم. (تفسیر اواهای شاهانه ساراها، ج4-ص 107 -اشو) . این خلاصه و گزارشی کوتاه بود از معنویت خود ساخته این مرد هندی.
با توصیفات بالا ایا می توان مطالب این فرد را ترویج کرد در حالیکه مطالب و تعلیمات وی با مسلمات احکام الهی ناسازگار است.
توصیه می کنیم به جای برخورد خوش بینانه و سطحی با جملات اشو بیشتر با مبانی افکار وی اشناشوید تا بهتر بتوانید اعتقادات وی را تحلیل نمایید.
برای آشنایی بیشتر با عقاید و تعالیم اوتوصیه میکنیم بخش مربوط به اشو از کتاب جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور (- حمید رضا مظاهری سیف - ناشر: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)مطالعه کنید همین طورکتاب آفتاب و سایه ها - اثر استاد دکتر محمد تقی فعالی- ناشر: نجم الهدی.
در پایان خاطر نشان میکنیم بهترین راه برای رهیدن از دام این مدعیان وشیادان و رسیدن به معرفت حقیقی خدای متعال دل سپردن محض و پناه بردن به عرفان و خداشناسی اهل بیت علیهم السلام و شاگردی نمودن در مدرسه تعالیم ایشان است. به راستی برای ما که در کنار اقیانوس بی کران معارف قرآن و پیامبر اکرم و علی بن ابیطالب علیهم السلام هستیم، برکه های کوچک و متعفن و مرداب ها چه جاذبه ای میتواند داشته باشد؟؟
چرا باید نماز را به عربی بخوانیم، نمی شود به زبان خودمان نماز بخوانیم؟
خواندن نماز به زبان عربى، حکمتهاى متفاوتى دارد که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- غنای زبان عربى از جهت واژگانى، ساختارى و معنایى - به ویژه در حوزه معارف دینى - به گونهاى است که با دیگر زبانها قابل قیاس نیست. بررسىهاى انجام شده، نشان مىدهد که برخى از مفاهیم قرآنى، در زبانهاى دیگر معادل ندارد.
رایجترین آیه قرآن؛ یعنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم به هیچ زبانى ترجمه دقیق نشده است و گویى هیچ مترجمى نمىتواند معادلهاى دقیق براى برخى از واژههاى به کار رفته در آن بیابد.
جالب است بدانید که برخى از مترجمین قرآن در مواردى به جاى معادلگذارى، خود واژههاى قرآن را به کار مىبرند و از این طریق، واژههاى قرآن وارد بسیارى از زبانها (چون فارسى، انگلیسى و...) شده است. به عنوان مثال، مارمادوک پیکتال - یکى از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسى - هرگز کلمه Godرا به جاى الله به کار نبرده است؛ بلکه Allah را استعمال نموده و آن را از جهات متعددى برتر از God مىداند. بنابراین فارسىسازى نماز، مساوى با از دست دادن بسیارى از وجوه معنایى دقیق و ژرف نماز است.
2- لطافت و زیبایى و اعجازین بودن سورههاى قرآن، در صورت ترجمه از دست خواهد رفت و زیباترین ترجمههاى بشرى، هرگز جانشین لطافت و زیبایى کلام خداوند و آهنگ دلنشین و دلنواز آن نخواهد شد.
«مارمادوک پیکتال» - در مقدمه ترجمه انگلیسى خود از قرآن - مىنویسد: «قرآن را نمىتوان ترجمه کرد؛ زیرا نغمه و آواى بىنظیر و آهنگ دلنشین آن، انسان را دگرگون مىسازد و او را به خشوع و گریه و یا شور و شوق وا مىدارد».
3- زبان عربى نه تنها زبان یک قوم؛ بلکه زبان دین ما است و آشنایى با آن، ما را مستقیما با پیام خدا و سنت قولى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه هدىعلیهم السلام آشنا مىسازد. عربى بودن نماز، موجب انس و ارتباط دائمى مسلمانان با زبان دین و کتاب آسمانى مىشود و زمینه آشنایى هرچه بهتر و مستقیمتر از معارف دینى را فراهم مىآورد.
4- از منظر جامعهشناسى زبان، یکى از مهمترین ابزارهاى انتقال و پویایى فرهنگى است. فرهنگپذیرى(Acculturation) و جامعهپذیرى(Socialization) در حد بسیار بالایى وامدار زبان مىباشد. اگر استعمار جدید(Neo_colonialism) با تمام توان خود در بسط زبان خود مىکوشد، از آن روست که بهترین راه تحمیل فرهنگ خود و بیگانه سازى ملتها با هویت خویش، در گرو تغییر زبان و ادبیات است. براى مسلمانان، پیوند دائمى و فزاینده با زبان عربى - که حاوى فرهنگ، ادبیات و معارف دینى است - یک ضرورت اجتنابناپذیر است و بدون آن جامعه اسلامى، با شتاب بیشترى دستخوش استحاله فرهنگى خواهد شد. از این رو شارع مقدس اسلام از طریق نمازهاى پنجگانه، پیوند با زبان دین را نهادینه و دائمى ساخته تا به این وسیله انتقال و پویایى فرهنگ اسلامى، در همه نسلها و صیانت آن در برابر تهاجمات فرهنگى بیگانگان، در حد بالایى تضمین شود.
5- یکى از ابزارهاى وحدت انسانها اشتراک در زبان است و نماز الگویى بسیار زیبا از وحدت بشرى را به نمایش مىگذارد. پرستش خداى یگانه در سراسر جهان با افعال، اذکار و زبان واحد، چیزى است که در هیچ جاى جهان، نظیرى براى آن نمىتوان یافت.
دکتر محمد جواد شریعت خاطره برخورد با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب را چنین بیان مىکند:
سال 1332 شمسى بود، من و عدهاى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین کار را هم کردیم. والدین کم کم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند.
آنها پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهى دیگر برگزینند. چون پند دادن آنان مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکى از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز مىخوانیم، به شیوهاى اهانتآمیز نجس و کافرمان خواند. این عمل او، ما را در کارمان راسختر و مصرتر ساخت.
عاقبت یکى از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیةاللَّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آنان نزد آقاى ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند. او دستور داد در وقتى معیّن، ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را - که تقریباً پانزده نفر بودیم - به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت. آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسى نماز نمىخوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید.
وقتى آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشتهاى درس مىخوانید. آن گاه به تناسب رشته و کلاس ما، پرسشهاى علمى مطرح کرد و از درسهایى مانند جبر، مثلثات، فیزیک، شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید که پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ بر نمىآمد، با اظهار لطف وى و پاسخ درست پرسش رو به رو مىشد.
پس از آنکه همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسى مىخوانید، آنها نمىدانند من کسانى را مىشناسم که - نعوذبالله - اصلاً نماز نمىخوانند. شما جوانان پاک اعتقادى هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مىخواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم؛ ولى مشکلاتى پیش آمد که نتوانستم.
اکنون شما به خواسته دوران جوانىام جامه عمل پوشانیدهاید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کردهاید. اکنون یکى از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید «بسم اللَّهالرحمن الرحیم» را چگونه ترجمه کرده است. یکى از ما به عادت دانشآموزان، دستش را بالا گرفت و براى پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمىآمدم.
بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید «بسم اللَّه» را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست «بسم اللَّه» چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه آن به نام عیبى ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمىتوان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسى «حسن» باشد، نمىتوان به آن گفت زیبا چون ترجمه «حسن» زیبا است؛ امّا اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمىآید. کلمه «اللَّه» اسم خاصى است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مىکنند. نمىتوان «اللّه» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد.
خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکى از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگى او را مىرساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛ «رحمن»؛ یعنى، خدایى که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم مىکند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار مىدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مىفرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست.
خوب، «رحیم» را چطور ترجمه کردهاید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». آیةاللَّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از «رحیم» من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمىآمد «مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمهاى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهى به دهى مىبرد؛ زیرا «رحیم»؛ یعنى، خدایى که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مىکند.
پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهاید، بد نیست؛ ولى کامل نیست و اشتباهاتى دارد. من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم؛ امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیدهتر مىشود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید؛ زیرا خواندنش، از نخواندن نماز به طور کلى بهتر است.
در اینجا همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده از وى عذرخواهى کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مىخواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را براى شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانى کردیم. آیةاللَّه ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد. ما همگى دست مبارکش را بوسیدیم و در حالى که ما را بدرقه مىکرد، خدا حافظى نمودیم. بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم.
بنده از آن به بعد گاهى به حضور آن جناب مىرسیدم و از خرمن علم و فضیلت وى خوشهها بر مىچیدم. وقتى در دوره دکتراىزبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامهها و پیغامهاى استاد فقید مرحوم بدیعالزمان فروزانفر را براى وى مىبردم و پاسخهاى کتبى و شفاهى حضرت آیةاللَّه را به آن استاد فقید مىرساندم و این افتخارى براى بنده بود. گاه ورقههاى استفتایى که به محضر آن حضرت رسیده بود، روى هم انباشته مىشد. آن جناب دستور مىداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وى بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مىکرد. در این مرحله با بزرگوارىهاى بسیار آن حضرت، رو به رو بودم که اکنون مجال بیان آنها نیست. خدایش بیامرزد و در دریاى رحمت خویش غرقه سازد؛ انّه کریمٌ رحیم؛ مجله پرسمان، پیش شماره 4، صفحه 6 و 7.
راههای جبران آثار باطنی گناه بر روح انسان از دیدگاه قرآن و روایات:
1- انجام کارهای نیک
و یدرئون بالحسنة السیئة (سوره ی رعد / 22) اندیشمندان کسانی هستند که با حسنات, (کارهای نیک) سیئات(کارهای بد) را از بین می برند. و یا در سوره ی هود آیه ی 14 می خوانیم: نماز را در دو طرف روز و اوائل شب بر پا دار چرا که نیکیها, بدیها را بر طرف می سازند.
بطور حتم, بسیاری از گناهان کوچک هستند که نه تنها به یادمان نمی آید که چه زمانی و در کجا مرتکب آنها شده ایم و بلکه چه بسا آنها را بعنوان گناه بحساب نمی آوریم. قرآن راه چاره را در ترک گناهان کبیره ذکر می کند و می فرماید: اگر از گناهان کبیره ای که از آن نهی شده اید اجتناب کنید, گناهان کوچک شما را می پوشانیم. (سوره ی نسا/ 31)
برخی از مفسرین معتقدند که منظور از پوشاندن گناه محو آثار آن است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: در هر جا هستی از خدا بترس و با مردم با خلق نیک برخورد کن و هر گاه گناهی کردی, کار نیکی بعد از آن انجام بده که آن گناه را محو می کند.
امام صادق(علیه السلام) نیز در حدیثی دیگر فرمود:کسی که در پنهانی گناه کند, پس در پنهانی کار نیک انجام بدهد, و کسی که آشکارا گناه کرد پس آشکارا کار نیک انجام دهد. (نقل از بحار الانوار/ ج 71 / ص 242 و وسائل الشیعه / ج 11 / ص 383)
2- بلند سلام کردن, اطعام دادن, نماز شب خواندن
امام باقر(علیه السلام) فرمود: سه کار کفاره و جبران کننده ی گناه است: 1- بلند سلام کردن 2- اطعام دادن 3- نماز شب و عبادت در آن هنگام که مردم خوابیده اند.
3- سختی ها, بیماری ها, غم ها و سایر مشکلات زندگی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: السقم یمحوا الذنوب بیماری, گناهان را محو می کند. (به نقل از کتاب اخلاق اسلامی / تألیف محمد علی سادات)
در روایات آمده است که : هر رنجی که به مؤمن می رسد, اگر چه خاری باشد که در پایش می خلد, کفاره گناهان وی است.
البته نه به این معنا که خود را به عمد, گرفتار بیماری و رنج کنیم, بلکه مقصود گرفتاریها و سختیهایی است که در طول زندگی به سراغ انسان می آید.
4- خدمت به همنوعان:
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: من کفارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف و التنفیس عن المکروب (حکمت 24 نهج البلاغه) از کفاره ی گناهان بزرگ, به فریاد رسیدن مردم, و آرام کردن مصیبت دیدگان است.
5- راستگویی, حیا, نیک خلقی و شکر از خدا
امام باقر(علیه السلام) فرمود: چهار خصلت است که اگر کسی دارای آن باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد, خداوند آن گناهان را به نیکی تبدیل می کند:1- راستگویی 2- حیا 3- نیک خلقی 4- شکر از خدا (به نقل از بحار الانوار/ ج 71 / ص 332)
6- سجده های طولانی
شخصی به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: گناهانم بسیار شده اند و اعمال نیکم اندک است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: سجده های بسیار به جا بیاور, چرا که سجده, گناهان را آنچنان می ریزد که باد, برگهای درخت را می ریزد.(میزان الحکمه/ ج 3 / ص 477)
از ذکر این مطالب نتیجه می گیریم که بهترین راه جبران آثار گناهان بازگشت حقیقی به سوی خدای مهربان است, چرا که تنها با توبه می توان زنگارهای روی قلب را زدود و دل را از تاریکی به سوی روشنایی و از مردگی به حیات و زندگی تبدیل کرد و چون یکی از نامهای خدای مهربان, جبار- یعنی بسیار جبران کننده- است, پاداش بنده ی توبه کارش را محو گناهان و از بین بردن اثر آنها قرار خواهد داد.
7- استغفار و طلب بخشش. حتی رسول خدا (ص) هر روزی هفتاد مرتبه استغفار می کرد و آن را کفاره تاریکی هایی می دانست که از معاشرت با برخی از مردمان بر روح می نشست.
پیروز و مؤید باشید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید