بازدید امروز : 161
بازدید دیروز : 549
فکر می کنم خدا مرا فراموش کرده چون چند وقته هر چه صداش می کنم و ازش می خوام انگاه صدامو نمی شنونه و توجهی بهم نمی کنه؟
پاسخ: حمد و سپاس مخصوص خدایی است که آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست خلق کرد و هر موجود را در مسیر هدایتش پروراند و تمام نیازهایش را برطرف کرد ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی (1)
خدایی که سمیع و بصیر است و صدای بندگانش را می شنود و به حال بندگانش واقف است ؛ او قادر است و از هر کسی در یاری بندگانش تواناتر. او کریم است و بی حساب و بدون هیچ چشم داشتی می بخشد ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب (2) مهربان است و دلسوز و رئوف , نسبت به حال و احوال بنده اش.
ببین چگونه آنها را که از او رویگردان شده اند دوست دارد ؟ لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا ً اگر آنها که از من رویگردان شده اند می دانستند که چقدر دوستشان دارم از اشتیاق هر لحظه جان می دادند.
خدایی که حکیم است و برای رشد بنده اش تدبیر می کند و او را به سوی کمال رهنمون می شود. خدایی که از خلقت انسان اهدافی داشت و از آن جمله اینکه فرمود : من مرگ و حیات را خلق کردم تا شما را بیازمایم که کدام یک بهترین اعمال را انجام می دهید. الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا (3)
دوست عزیز
انسان باید سنت های این عالم را به خوبی بشناسد و با همراه شدن با این سنت ها در مسیر احسن عمل ( بهترین عمل ) گام بر دارد. یکی از سنت های این عالم , امتحان شدن به انواع سختیها است. قرآن کریم می فرماید: و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین ... اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون. (155و157 بقره)
در این سنت خداوند از دوست داشتنی ترین بندگانش با ما سخن می گوید , از هدایت شدگان و کسانی که مورد رحمت پروردگارند. این افراد کسانی هستند که با چیزی از ترس و گرسنگی و نقصی در اموال و جانها و ثمراتشان مورد آزمایش قرار می گیرند اما صبر پیشه می کنند.
جالب این است که شیطان این مطلب را بگونه ای در ذهن ما القاء کرده که دقیقا ً مخالف با حقیقت است ؛ چرا که ما رستگارترین و خوشبخت ترین انسان را کسی می دانیم که آنچه می خواهد در اختیارش قرار دارد و کوچکترین ضعف و کاستی در زندگی اش دیده نشود. لذا وقتی با مشکلات رو به رو می شویم و امتحانات الهی - که همه ناشی از توجه خاص و ویژه ی الهی نسبت به بنده می باشد - یکی پس از دیگری به ما روی می آورد توان از کف می دهیم و تصور می کنیم که خداوند ما را به حال خود رها کرده است.
معارف دینی به ما می آموزد که هر چه انسان نزد خدا عزیز تر باشد خداوند او را بیشتر از دیگران به بلا و سختی گرفتار می کند ؛ چون انسان با سختیها آبدیده می شود و با مشکلات , استعدادهایش شکوفا می گردد.
از امام صادق ( علیه السلام ) نقل شده است : همانا سخت ترین مردم از حیث بلا پیغمبرانند ؛ سپس جانشینان آنها ؛ سپس کسی که درست باشد دین او و نیکو باشد کار او , سخت گردد بلای او ؛ و این برای آن است که خدای تعالی قرار نداده است دنیا را ثواب از برای مؤمنی و نه سزا برای کافری (5)
نمونه ی بارز این افراد اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) هستند که بیش از همه ی انسانها با شدائد و مصائب روبرو شدند و همگی آنها شهید شدند در هر حالی خود را به او سپردند.
از دیگر سنت های این عالم , دعا کردن و اجابت آن است. حضرت دوست می فرماید : ادعونی استجب لکم / بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را (6) دوست من , تصور شما از این آیه چیست ؟ آیا منظور این است که هر گاه بنده ی ضعیف و ناقص که هیچ علم و احاطه ای به صلاح کار خود ندارد از خدا طلبی کرد خداوند حکیم نیز عین همان را اجابت کند ؟ خیر , اینطور نیست ؛ بلکه خداوند اجابت می کند اما نه دقیقا ًآنچه که بنده از او طلب می کند بلکه بهترین چیزی که متناسب با رشد بنده و به صلاح اوست به او عطا می کند. عسی ان تکرهوا شیئا ً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا ً و هو شر لکم / چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید حال آنکه شر شما در آن است. (7)
مثلا ًاگر کسی از خدا فرزند بطلبد و چنین کاری مطابق حکمت و مصلحت وی باشد خداوند با فراهم کردن امکان ازدواج , مسکن و تأمین هزینه ی زندگی , هم به او فرزند صالح می دهد و هم پاداش دعایش را عطا می کند و اگر به مصلحت وی نبود دعای او را که عبادت است به یکی از سه نحو پاداش میدهد : یا گناهی از گناهانش را می بخشاید , یا حسنه ای بر حسناتش می افزاید , یا بلایی را از او دفع می کند. همچنین ممکن است چیز دیگری که مطابق حکمت و مصلحت است و دعا کننده از آن آگاه نیست به وی عطا کند. پس دستی که به درگاه الهی بلند می شود خالی باز نمی گردد , بلکه مشحون از الطاف بی پایان الهی خواهد بود. (8)
تأخیر در اجابت دعا ممکن است دشواری را ممتد کند , لیکن نباید سبب سوءظن به خداوند گردد , چون حکمت این کار معلوم نیست. اجابت مستمر دعاها طراوت و اهمیت کار را کاهش می دهد. بدین لحاظ گاهی تأخیر در اجابت به نفع داعی است. (9)
چطور ممکن است خدایی که اینگونه با انسان معامله می کند او را رها کرده باشد و به حال خود وا گذارده باشد ؟ این وعده ی تخلف ناپذیر الهی است و او حتما ًدعا را اجابت می کند ؛ اما شاید گاهی شکل و زمان اجابت بر اساس صلاح دیدها با آنچه انسان به دنبال آن است جور در نیاید.
پس بر بنده است که همواره از خالق و مدبر حکیمش خیر را طلب کند و بر آنچه خدای رئوف تقدیر کرده صبر پیشه کند تا از رستگاران شود. گاهی شیطان چنان نداشته های ما را بزرگ جلوه می دهد که ما از انبوهی از داشته هایمان غفلت می کنیم. چگونه خداوند انسان را رها می کند در حالی که در هر زمان نعمت ها و الطاف بی شمارش او را احاطه کرده است ؟
به یاد بیاور زمانی را که در رحم مادر به سر می بردی چگونه جایگاه تو را نرم و گرم و متناسب با نیازت خلق کرد ؛ وقتی زمان تولدت رسید چنان محبتی در دل مادر قرار داد تا همه ی توان و قدرتش را در رفع نیازهای کودک ضعیف و نا توانش صرف کند. آن گاه بزرگتر شدی , کودک , نوجوان و ... و در هر زمان تو را در سایه ی رحمت خویش جای داد. عصیان ها و نافرمانی ها را نادیده گرفت و باز محبتش را از بنده اش دریغ نکرد.
گاهی برای تنبه , گاهی برای رشد بیشتر , گاهی برای تطهیر از آلودگی ها , تو را در کوران بلاها قرار داد و راه حل و چاره را نیز پیش پای تو گذاشت و این ها همه بهانه بود تا او را فراموش نکنی و در دنیای پر زرق و برق از مقصد جا نمانی.
دوست عزیز , به گمانم شبیه به بازیکن فوتبالی شده ای که چون قوانین بازی را آنطور که باید نمی دانی از بازی خسته شدی ؛ در حالی که می بایست قوانین بازی را یاد گرفته و بدانی تلاش و کوشش و زمین خوردن در این میدان , اجتناب نا پذیر است. پس باید کمر همت را محکم کنی و با سنتهای الهی آشنا شوی.
ای عزیز , نشانه ی دور شدن از خدا و رها کردن خدا بنده اش را , در نرسیدن به خواسته ها نیست. هر گاه دیدی خدای خود را نمی خوانی و در گناه غرق شده ای , بدان که از خدا دوری ؛ هر گاه دیدی در لذتهای دنیا غوطه ور شده ای و از خدا غافلی , می توانی بگویی خدا تو را رها کرده است.
فقط کافی است نگاهی مختصر و کوتاه به زندگی کسانی که خداوند دوستشان داشته و رهایشان نکرده بیندازی و ببینی آنها در کوران حوادث چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم کردند و همه ی سختیها را از لطف و محبت حضرت حق دیدند. هنگامی که در اوایل انقلاب فرزند بزرگ امام خمینی حاج آقا مصطفی خمینی را شهید کردند و خبر آن را به امام دادند، ایشان فرمودند: این از الطاف خفیه الهی است.
تذکر داده بودید که نصیحت نکنم ؛ من نیز تلاش کردم کلامم بوی پند و اندرز به خود نگیرد بلکه حقایقی را که شیطان قصد در پنهان کردن آن دارد را بیان کنم تا دست مکر ابلیس بسته شده و رحمت و نظر لطف الهی را مشاهده کنید.
در پایان به شما پیشنهاد می شود با مراجعه به مشاوران دینی و مطرح کردن مشکلتان به طور دقیق از راهکارهای آن عزیزان بهره مند شوید.
(1) سوره طه / آیه 50
(2) سوره آل عمران / آیه 37
(3) سوره ملک / آیه ی 2
(4) سوره بقره / آیه 155 و 157
(5) چهل حدیث حضرت امام ( رحمة الله علیه ) / ص 235
(6) سوره ی بقره / آیه 186
(7) سوره ی بقره / آیه ی 216
(8) تفسیر تسنیم علامه جوادی آملی ( حفظه الله تعالی ) / ج 9 / ص 436
(9) تفسیر تسنیم علامه جوادی آملی ( حفظه الله تعالی ) / ج 9 / ص 441
داستان هایی از نگاه برزخی و کشف عرفانی آیة الله سید جمال الدین گلپایگانی.
داستان تخت فولاد اصفهان
مرحوم آیة الله آقای سید جمال الدّین گلپایگانی رضوانُ الله علیه از این قبیل مطالب أخبار بسیاری داشت. ایشان از علماء و مراجع تقلید عالیقدر نجف أشرف بودند و از شاگردان برجسته مرحوم آیة الله نائینی، و در علمیت و عملیت زبانزد خاصّ بود. و از جهت عظمت قدر و کرامت مقام و نفس پاک، مورد تصدیق و برای احدی جای تردید نبود. در مراقبت نفس و اجتناب از هواهای نفسانیه مقام اوّل را حائز بود.
از صدای مناجات و گریه ایشان همسایگان حکایاتی دارند. دائماً صحیفه مبارکه سجّادیه در مقابل ایشان در اطاق خلوت بود، و همینکه از مطالعه فارغ میشد بخواندن آن مشغول میگشت. آهش سوزان، و اشکش روان، و سخنش مؤثّر، و دلی سوخته داشت.
متجاوز از نود سال عمر کرد، و فعلاً نوزده سال است که رحلت فرموده است.
در زمان جوانی در اصفهان تحصیل مینموده و با مرحوم آیة الله آقای حاج آقا حسین بروجردی هم درس و هم مباحثه بوده است، و آیة الله بروجردی چه در اوقاتیکه در بروجرد بودند و چه اوقاتی که در قم بودند، نامههائی به ایشان مینوشتند و درباره بعضی از مسائل غامضه و حوادث واقعه استمداد مینمودند.
حقیر در مدّت هفت سال که در نجف أشرف برای تحصیل مقیم و مشرّف بودم، هفتهای یکی دو بار به منزلشان میرفتم و یک ساعت مینشستم. با آنکه بسیار اهل تقیه و کتمان بود، در عین حال از واردات قلبیه خود در دوران عمر چه در اصفهان و چه در نجف اشرف مطالبی را برای من نقل میفرمود؛ مطالبی که از خواصّ خود بشدّت مخفی میداشت.
منزلش در محلّه حُوَیش بود و در اطاق کوچکی در بالاخانه بسر میبرد و اوقاتش در آنجا میگذشت. و هر وقت به خدمتش مشرّف میشدم و از واردات و مکاشفات و یا از حالات و مقامات بیانی داشت، بمجرّد آنکه احساس صدای پا از پلّهها مینمود گرچه شخص وارد از أخصّ خواصّ او بود، جمله را قطع میکرد و به بحث علمی و فقهی مشغول میشد تا شخص وارد چنین پندارد که در این مدّت ما مشغول مذاکره و بحث علمی بودهایم.
میفرمود: من در دوران جوانی که در اصفهان بودهام، نزد دو استاد بزرگ: مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان، درس اخلاق و سیر و سلوک میآموختم، و آنها مربّی من بودند.
به من دستور داده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه بروم بیرون اصفهان، و در قبرستان تخت فولاد قدری تفکّر کنم در عالم مرگ و ارواح، و مقداری هم عبادت کنم و صبح برگردم.
عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه میرفتم و مقدار یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبرهها حرکت میکردم و تفکّر مینمودم و بعد چند ساعت استراحت نموده، و سپس برای نماز شب و مناجات بر میخاستم و نماز صبح را میخواندم و پس از آن به اصفهان میآمدم.
میفرمود: شبی بود از شبهای زمستان، هوا بسیار سرد بود، برف هم میآمد. من برای تفکّر در أرواح و ساکنان وادی آن عالم، از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم. و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمهای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادات گردم.
در اینحال دَرِ مقبره را زدند، تا جنازهای را که از أرحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آنجا بگذارند، و شخص قاری قرآن که متصدّی مقبره بود مشغول تلاوت شود؛ و آنها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند.
آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند، و قاری قرآن مشغول تلاوت شد.
من همینکه دستمال را باز کرده و میخواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند.
عین عبارت خود آن مرحوم است: چنان گرزهای آتشین بر سر او میزدند که آتش به آسمان زبانه میکشید، و فریادهائی از این مرده بر میخاست که گوئی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل میکرد. نمیدانم اهل چه معصیتی بود؛ از حاکمان جائر و ظالم بود که اینطور مستحقّ عذاب بود ؟ و أبداً قاری قرآن اطّلاعی نداشت؛ آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.
من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید. و اشاره میکنم به صاحب مقبره که در را باز کن من میخواهم بروم، او نمیفهمید؛ هرچه میخواستم بگویم زبانم قفل شده و حرکت نمیکرد!
بالاخره به او فهماندم: چفت در را باز کن؛ من میخواهم بروم. گفت: آقا! هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانیده، در راه گرگ است، تو را میدرد!
هرچه میخواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم، او إدراک نمیکرد.
بناچار خود را بدر اطاق کشاندم، در را باز کرد و من خارج شدم. و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست بسیار به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم. آمدم در حجره، یک هفته مریض بودم، و مرحوم آخوند کاشی و جهانگیرخان میآمدند حجره و استمالت میکردند و به من دوا میدادند. و جهانگیرخان برای من کباب باد میزد و به زور به حلق من فرو میبرد، تا کمکم قدری قوّه گرفتم.
باید به منکرین معاد گفت: اینها هم قابل انکار است ؟
ملاقات ایشان با ارواح در وادی السّلام نجف
مرحوم آقا سید جمال میفرمود: من وقتی از اصفهان به نجف أشرف مشرّف شدم تا مدّتی مردم را بصورتهای برزخیه خودشان میدیدم؛ بصورتهای وحوش و حیوانات و شیاطین، تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم.
یک روز که به حرم مطهّر مشرّف شدم، از أمیرالمؤمنین علیهالسّلام خواستم که اینحال را از من بگیرد، من طاقت ندارم. حضرت گرفت و از آن پس مردم را بصورتهای عادی میدیدم.
و نیز میفرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادی السّلام نجف أشرف برای فاتحه اهل قبور و ارواح مؤمنین. چون هوا بسیار گرم بود، رفتم در زیر طاقی که بر سر دیوار روی قبری زده بودند نشستم. عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت نموده و برگردم. در اینحال دیدم جماعتی از مردگان با لباسهای پاره و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت میکردند؛ که وضع ما بَد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند.
من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هرچه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو میکنید ؟ بروید ای متکبّران!
ایشان میفرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا متکبرّانه زندگی مینمودند، و قبورشان در اطراف همان قبری بود که من بر روی آن نشسته بودم.
برخورد ایشان با حوریان بهشتی
و میفرمودند: روزی نشسته بودم، ناگاه وارد باغی شدم که بسیار مجلّل و با شکوه بود و مناظر دلفریبی داشت. ریگهای زمین آن بسیار دلربا بود، و درختها بسیار با طراوات و خرّم، و نسیمهای جانفزا از لابلای آنها جاری بود.
من وارد شدم و یکسره به وسط باغ رفتم، دیدم حوضی است بسیار بزرگ و مملوّ از آب صاف و درخشان، بطوریکه ریگهای کف آن دیده میشد.
این حوض لبهای داشت و دختران زیبائی که چشم آنها را ندیده، با بدنهای عریان دور تا دور این حوض نشسته و به لبه و دیواره حوض یک دست خود را انداخته و با آب بازی میکنند، و با دست آبهای حوض را بروی لبه و حاشیه میریزند.
و آنها یک رئیس دارند که از آنها مجلّلتر و زیباتر و بزرگتر بود، و او شعر میخواند و این دختران همه با هم ردّ او را میگفتند و جواب میدادند.
او با آواز بلند یک قصیده طولانی را بندبند میخواند، و هر بندش خطاب به خدا بود که به چه جهت قوم عاد را هلاک کردی، و قوم ثمود را هلاک کردی، و فرعونیان را غرق دریا کردی، و و و...؟
و چون هر بند که راجع به قوم خاصّی بود تمام میشد این دختران همه با هم میگفتند: به چه حسابی به چه کتابی ؟
و همینطور آن دخترِ رئیس اعتراضات خود را بیان میکرد و اینها همه تأییداً و تأکیداً پاسخ میدادند.
من وارد شدم، ولی دیدم اینها همه با من نامحرمند، لذا یک دور استخر که حرکت کردم از همان راهی که آمده بودم به بیرون باغ رهسپار شدم.
مرحوم آقا سید جمال یک شاگرد مؤمن از شاگردان قرآن کریم بود، و یک تربیت شده به چندین واسطه از مکتب رسول خدا صلّیالله علیه وآله وسلّم؛ ولی چون این مکاشفه قبل از وصول به مقام کمال روحی برای ایشان رخ داده است و در سِرّ وجود ایشان مسأله هلاکت قوم عاد و ثمود و نوح بدست عوامل غیبیه کاملاً حلّ نشده بوده است، لذا در عالم معنی بصورت اعتراض حوریههای بهشتی تجلّی نموده است، و گرنه در عالم معنی و تجرّد اعتراضی نیست و تمام اهل ملا أعلی در تسبیح و تقدیس وجود و صفات و افعال حضرت احدیت هستند.
و نکته مهمّ که بشارتی برای آن مرحوم بوده است اینکه ایشان آن حوریهها را بر خود نامحرم دیده است؛ و این یک مژده روحی است که از این منزل که محلّ شبهه و اعتراض است عبور خواهد نمود و به منزلگاه تسبیح و تقدیس مطلق ذات حضرت احدیت عزّوجلّ خواهد رسید. کما آنکه در مکاشفاتی که در اواخر عمر برای ایشان حاصل شده است این معنی بخوبی روشن و مشهود است که به این مقام نائل شدهاند؛ رحمةُ اللَه علیه رحمةً واسعة.
آیا ارزش کلام خدا و بیانات رسول خدا از کلمات آقا سید جمال و امثال او ضعیفتر و کوتاهتر است ؟!
منبع: کتاب شریف معاد شناسی مرحوم علامه طهرانی جلد 1
ایمان چیست؟
«ایمان»، تنها یک «کلمه» نیست، بلکه یک «باور قلبی» است. باوری که به زندگی انسان «جهت» میدهد و در «چگونه زیستن» او نقشی مهمّ دارد و محور ارزشگذاری برای اندیشهها و عملکردهای مردم است.
انسان همواره در معرض دو حرکت متقابل قرار دارد. حرکتی که او را به سوی سعادت و جاودانگی رهبری می کند و در مقابل حرکتی که مقصدش هلاکت و عقاب الهی است.
کسی که به مبدا و معاد ایمان ندارد، دائما به سوی دنیا و هلاکت و عقاب اخروی در حال حرکت است و درنتیجه از خدا و معنویت و سعادت جاودان اخروی و بهشت دور می شود و بالعکس کسی که ایمان دارد همواره به سوی خدا و معنویت و سعادت جاودان حرکت می کند و از دنیا و هلاکت و عقاب آخرت فاصله می گیرد.
ایمان مهمترین عاملی است که جهت سعادت یا شقاوت زندگی انسان را تعیین می کند و سرنوشت سازتر از این موضوع در زندگی انسان نیست.
خود ایمان حقیقت پیچیده ای است که برای شناخت آن باید به تمامی ابعاد لفظی، مفهومی و مصداقی آن توجه کرد. در پاسخ زیر سعی شده است به تمامی این ابعاد پرداخته شود. انشاالله سعی و تلاش ما و دقت نظر شما می تواند در این زمینه نتیجه بخش باشد.
«ایمان» از نظر لغوى به معناى گرویدن، عقیده داشتن، ایمن کردن و باور داشتن است (فرهنگ معین) و از نظر اصطلاحى به معناى گرایش به دین است. گرایش آمیزه ای از باورداشت و احساس محبت به دین را می گویند. ایمان یعنى، انسان به یگانگى خداوند، رسالت پیامبر اکرم(ص)، امامت دوازده امام (ع) و عدالت خداوند و... قائل باشد و با عشق و علاقه به پرستش خدای یگانه بپردازد و از انبیا و اولیای او تبعیت نماید.
البته اشخاص در این اعتقادات مختلف هستند: برخى، ایمان زبانى دارند و گروهى ایمان عقلى دارند؛ یعنى، به این امور علم دارند و برخى نیز از این دو مرحله گذشته و به ایمان قلبى رسیدهاند که ثمره آن باور داشتن تمامى این مسائل همراه با احساس است. شاید یکى از مناسبتهایى که باعث شده معناى لغوى ایمان به معناى اصطلاحى یاد شده سوق داده شود، ایمن شدن آدمى از بسیارى از خطرها و مشکلات روحى و اجتماعى در اثر ایمان است.
ایمان قلبی یعنی باور آمیخته با محبت و احساس دوست داشتن، زیرا قلب مرکز احساس در انسان است. قلب چون به حقیقتی معتقد شود، شوق و حب نسبت به آن پیدا می کند و همت انسان را به سوی آن برمی انگیزد و در این حالت است که اطمینان و آرامش وجود آدمی را فرا می گیرد و حرکت به سوی عمل آغاز می شود. این معنا با مفهوم ایمان که از «امن» گرفته شده و با «امنیت» و «امان» هم خانواده است سازگار می باشد.
در امان خانه ایمان بنشین و ایمن باش- گر امان بایدت البته، مرو زین مأمن.
علم به معنی شناخت و معرفت است, ولی ایمان - که امرى کاملاً اختیارى است - عبارت است از معرفت توأم با باور و دوست داشتن و تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل نسبت به خداوند متعال و رسول او و آموزههایى که به بشریت ارائه کردهاند. ایمان امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد نگا: بقره / 41، 91، 186 - نساء / 136 - آل عمران / 179.
ایمان در قرآن، گونهاى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مىباشد. حجرات / 15 - بقره / 42 - توبه / 110. «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لمیرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک همالصادقون» حجرات / 15.
«در حقیقت، مؤمنان کسانىاند که به خدا و پیامبر او گرویده و [دیگر ]شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردهاند. اینانند که راستکردارند». پس اهل ایمان کسانىاند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند «ود کثیر من أهل الکتاب لویردونکم من بعد إیمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یأتی الله بأمره...» ؛ بقره / 109.
«بسیارى از اهل کتاب - پس از این که حق بر ایشان آشکار شد - از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مىکردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد».
این آیه، به روشنى حکایتگر این حقیقت است که بسیارى از اهل کتاب علىرغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افکنند. بنابراین، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک - در میان هردو فرقى هست نیک.
آن گدا گوید خدا را بهر نان - متقى گوید خدا از عین جان.
گر بدانستى گدا از گفت خویش - پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش.
سالها گوید خدا آن نان خواه - همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه.
گر به دل درتافتى گفتِ لبش - ذره ذره گشته بودى قالبش.
نام دیوى ره برد در ساحرى - تو به نام حق پشیزى مىبرى.
مثنوى / 2 / 502 - 497.
از نظرگاه قرآن، عمل جزء ایمان نیست، چرا که آیات متعددى وجود دارد که دلالت دارد عمل منفک از ایمان است، نگا: عصر / 3 - نساء / 124 و 162 - اعراف / 152 - فاطر / 10.
اما عمل لازمه ایمان است و در واقع، ثمره و نتیجه آن تلقى گشته است؛ به صورتى که از دیدگاه قرآن عمل صالح تنها در کنار ایمان، پایدارى و دوام دارد و ایمان نیز تنها با وجود عمل صالح است که طراوت و نشاط مىیابد. نگا: نساء / 65 - انفال / 3 و 4 - مجادله / 22 - بقره / 177.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرفتر و مستحکمتر باشد، ایمان هم افزایش مىیابد و هر چه معرفت کمتر و سطحىتر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مىیابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 - انفاق، 2 - نساء / 136.
مؤمنى او، مؤمنى تو بىگمان - در بیان هر دو فرقى بیکران.
بنابراین در تعریف ایمان می توان گفت: ایمان عبارت است از معرفت یقینی توأم با اطمینان قلبی نسبت به اعتقادات اصیل دینی که علامت وجود آن تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزههایى که به بشریت ارائه کردهاند، می باشد.
ایمان در حقیقت نیرویی است که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
ایمان، یعنی باور کنی که تو غیر از این بدن مادی و ظاهر بشری، روحی مجرد و فرابشری داری که خود دریچه ای است برای اعتقاد و پیوند با خداوند و فراطبیعت. راه ایمان و حرکت های معنوی از این باور خودشناسانه آغاز می شود. اینکه گفتند خودشناسی نافع ترین معارف است یا معرفت نفس راه معرفت خداوند است، به خاطر این است که حرکت معنوی انسان از خودشناسی شروع می شود.
ایمان یعنی قبول داشته باشی که جهان منحصر به طبیعت نیست و انسان به مناسبت همان روح الهی که در او نهفته است، جاودان خواهد بود، با خاتمه یافتن عمر طبیعی نابود نمی شود. باور کنی که آخرتی هست و اعمال انسان در سرای آخرت و برزخ بازتاب نیک و بد خواهد داشت.
ایمان از یک فرد معمولی یک انسان سیاسی و مبارز می سازد. اگر حقیقت ایمان در انسان نهادینه شد، آنگاه انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند می داند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه خواهد پذیرفت و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر) با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران می باشد و در عرصه این درگیری می تواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه نمی دهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت می کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور خواهد بود. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن شناختنی نیست. ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی شناخت عمیق پیدا کنیم.
ایمان نیرویی است که می تواند تعداد کمی را بر عده کثیری از کافران و ستمگران پیروز کند. شما وقتی می بینید، یک انسان مومن در یک مجمع جهانی با تکیه بر ایمان خود و اعتقاد به توحید، سخنی می گوید که جهانیان را بیدار و متوجه می کند و ظالمان را به خشم می آورد، نیروی ایمان را در کلام او مشاهده می کنید.
شما هنگامی که قدرت نفوذ سخن و رفتار امام خمینی رض را در ملت می بینید و توان او را برای سرنگونی نظام شاهنشاهی و ایجاد نظام اسلامی با تکیه بر خداوند و توکل به او مشاهده می کنید، پی به قدرت ایمان می برید و آن را در یکی از مظاهر آن مشاهده می کنید.
جنگ تحمیلی هشت ساله یکی از عرصه های مهم ظهور و بروز ایمان به خداوند بود. در تمام صحنه های دفاع ما با قدرت ایمان رزمندگان و تاثیر بی نظیر آن مواجه هستیم. دشمن با تجهیزات کامل ارسالی شرق و غرب به ایران هجوم آورده بود، و ما در مقابل آنها سلاحی داشتیم که آنها نداشتند و دیدید که ایمان به خدا و توکل به او بر آن همه سلاح و تجهیزات و کمک های غربی و شرقی پیروز شد. این یعنی ایمان توحیدی به خداوند و کار دشمن نیز چیزی جز شرک و اتکال به دشمنان و کافران نبودکه ضامن شکست آنها بود.
البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند.
براى نمونه به چند نمونه از شاخصه های مومنان اشاره می کنیم:
- مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
- چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
- وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
- ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است.
- صدق و اخلاص. بسیاری از انسان ها ادعای ایمان دارند، ولی به حقیقت کسی مومن است که در ادعای خود راست بگوید و واقعا با صمیم قلب به تکالیف دینی خود عمل کند و از سر اخلاص به عبادت خداوند بپردازد. صدق و اخلاص دو علامت قطعی ایمان در فرد مومن است.
درباره معرفت شهودی عرفانی توضیح دهید؟
شناختهای انسانی را از یک دیدگاه می توان به چهار قسم، تقسیم کرد:
1. شناخت تجربی و علمی(به اصطلاح خاص). اینگونه شناخت با کمک اندامهای حسی به دست می آید هر چند عقل نیز نقش خود را در تجرید و تعمیم ادراکات حسی، ایفا می کند. شناختهای تجربی در علوم تجربی مانند فیزیک و شیمی و زیست شناسی، مورد استفاده قرار می گیرد.
2. شناخت عقلی، اینگونه شناخت بوسیله مفاهیم انتزاعی (مقولات ثانیه) شکل می گیرد ونقش اساسی در به دست آوردن آن را عقل، ایفاء می کند هر چند ممکن است بعضا از مقدمات قیاس، استفاده شود. قلمرو این شناختها منطق و علوم فلسفی و ریاضیات را در بر می گیرد.
3. شناخت تعبدی نقلی. اینگونه شناخت، جنبه ثانوی دارد و بر اساس شناخت قبلی« منبع قابل اعتماد» (اتوریته) و از راه خبر دادن «مخبر صادق» حاصل می شود. مطالبی که پیروان ادیان بر اساس سخنان پیشوایان دینی می پذیرند و گاهی به آنها اعتقادی به مراتب قویتر از اعتقادات برخاسته از حس و تجربه پیدا می کنند از همین قبیل است.
4. شناخت شهودی. اینگونه شناخت بر خلاف همه اقسام گذشته بدون وساطت صورت و مفهوم ذهنی به ذات عینی معلوم، تعلق می گیرد و به هیچ وجه جای خطا و اشتباهی ندارد اما معمولا آنچه بنام شناخت شهودی و عرفانی قلمداد می شود ، در واقع، تفسیری ذهنی از مشهودات است و قابل خطا و اشتباه می باشد.
معرفت و شهود در اصطلاح عرفان و تصوف عبارت است از: دیدار حقایق به چشم دل و قلب پس از گذران مقامات و درک کیفیات احوال.
استاد محمد تقی جعفری درباره (ادراک شهودى) می نویسد:. مقصود از شناخت شهودی عبارت است از تماس مستقیم درون با واقعیت غیرقابل تماس حسی طبیعی و عقلانى... در حقیقت شهود عبارت است از بینایی درونی واقعیت با روشنایی خاصی که از بینایی حسی و شناخت عقلانی قوی تر و روشن تر است و با نظر به حالات گوناگون درونی در تماس با واقعیات، این نوع بینایی قابل انکار و تردید نیست. شناخت شهودی در حالات رؤیایی و تجریدی بیشتر بروز می کند تا در حالات طبیعى. (محمد تقی جعفرى، شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج 7، ص 8281).
آیة الله جوادی آملی. استاد جوادی آملی درباره خصوصیت شناخت شهودى چنین می گوید:.
کسی که دارای (شناخت شهودى) است در نگاه خود حقایقی را می بیند و با گوش خود کلماتی را می شنود که دیگران از دیدن و شنیدن آنها محروم هستند، همان گونه که دیگران گرمای آتش را احساس می کنند و یا صداهای گوناگون را تشخیص می دهند و صاحبان آن صداها و معانی مربوط به آنها را می شناسند، کسانی که دارای شناخت شهودی هستند نیز از نگاه به اشیای مختلف و در برخورد با امور متفاوت، مناظر و یا اصوات گوناگونی را دیده و یا می شنوند که در آنها شک و تردید ندارند. اولین بار این گونه از شناخت در حالت خواب نصیب انسان می شود، رؤیاهای صادقانه که در آنها حقایق گذشته، حال و یا آینده که متعلق به فاصله های مکانی دور و یا نزدیک است مشاهده می شود، نشانه ای از آن چشم و گوش باطنی انسان می باشند.
البته آن چشم یا گوشی که حقایقی از این قبیل را ادراک می کند مختص به انسان خوابیده نیست، کسی که بیدار است نیز می تواند آنچه را که در فاصله دور است مشاهده کند و یا آن که بوی آن را استشمام نماید.
حضرت یعقوب چون پیراهن یوسف از دروازه مصر خارج شد، بوی یوسف را شنیده و گفت:.
إنّی لَأجدُ ریح یوسف لولا أن تُفنّدونِ (یوسف (12) آیه 94)؛.
به درستی که بوی یوسف را می شنوم اگر مرا تکذیب نکنید.
این گونه از احساس مختص به حضرت یعقوب نیست، آنچه را که حرّ سلام اللّه علیه در کربلا شنید، یا آن ندا که حضرت سیّدالشهدا(ع)بین راه استماع نموده و از آن پس استرجاع نمود و از همه عمیق تر آنچه را که سید الشهدا(ع)در عصر تاسوعا و یا روز عاشورا در کنار خیام حرم آل رسول دید و شنید همگی از این قبیل است.
این شنیدن ها و دیدن ها هیچ یک چیزی نیست که خواب در وقوع آن نقشی داشته باشد، بلکه هر کس که بتواند به دل خود سر زده و زنگار از آن باز گیرد، سرمایه این شناخت را مشاهده خواهد کرد و از این طریق به شناسایی جهان بیرون، دست خواهد یافت، لیکن چون روح در آغاز ضعیف است، حواس بیرونی و اشتغال های طبیعی مزاحم و مانع از ادراک باطنی او می گردند، در چنین حالتی است که با قطع سرگرمی های بیرونی در حالت خواب زمینه مناسب برای سفر درونی فراهم می شود وگرنه آن چشم و گوش که در خواب به مشاهده حقایق نایل می گردند، در بیداری نیز همراه انسان می باشند.
نفس چون قوی شد، نه تنها مشاهدات بیرونی برای او مزاحمتی ایجاد نمی کنند، بلکه کمک او در شهود خارجی نیز می باشند، صاحب دل مهذب در بیداری با نگاه به هر منظر، حقیقتی را که مناسب با آن است مشاهده می کند و در گذر از هر زمان، نسیمی را هماهنگ با آن استشمام می نماید؛ به عبارت دیگر نزد این شخص هر شی ء از اشیای طبیعی همانند آینه، آیه و نشانه ای است که حقیقتی برتر از حقایق ملکوتی و جبروتی را ارائه می دهد.( عبداللّه جوادى، شناخت شناسی در قرآن، ص 409 407).
معرفت شهودی، حصولی و اکتسابی نیست بلکه حضوری و ذوقی است و بیشتر یافتنی است تا فهمیدنی؛ یعنی اینگونه از معرفت با خواندن و نوشتن حاصل نمیشود بلکه حقیقتی است که در عالم حضور دارد و سالک میباید با سلوک خود بدان برسد. عرفای اسلامی به خوبی واژه «کشف» را برای اینگونه از معرفت به کار بردهاند. در واقع علم لدّنی و شهودی، علمی است که در ظاهر عالم هویدا نیست و در باطن عالم وجود دارد و بنابراین رسیدن به آن، به معنی «کشفکردن» آن است؛ کشفی که قابل عرضه به دیگران نیست و به همین دلیل بسیاری به مخالفت با آن میپردازند.
در معرفتشناسی شهودی، اساسا نمیتوان تفکیکی میان سوژه و ابژه قائل شد. فاعل شناسا نمیتواند خود را به مثابه امری شناساگر به موضوع شناسایی تحمیل کند و آن را مورد شناخت قرار دهد. در واقع فاصله میان سوژه و ابژه در معرفتشناسی شهودی از میان میرود و شناخت در گرو پیوند ایندو است. از طرفی انسان در مقام فاعل شناسای نهایی نیست بلکه در مرتبهای بالاتر از وی، عقلی وجود دارد که منبع افاضه فیض به او است.
قرآن مجید در مواردی از این نوع شناخت با صراحت سخن میگوید: « و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض »[انعام 75]. نشان دادن و ارایه عالم ملکوت به انسان، تنها از راه علم شهودی و نه حصولی میسر است؛ « و اذا اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم فالوا بلی » [اعراف 172] .
خدای متعالی در عالم ذر انسانها را بر نفس خودشان شاهد گرفت و نفسشان را مشهود آنها قرار داد. آن گاه بلافاصله از آنها پرسید : آیا من رب شما نیستم ؟ همه گفتند : آری ؛ جالب آنکه نفرمود: « الیس لکم ربُّ»؛ بلکه به من اشاره کرد . بنابراین شهود نفس، عین شهود ذات میباشد؛ چنانکه فرمود: « من عرف نفسه فقد عرف ربه »؛ یعنی معرفت نفس عین معرفت رب است نه اینکه بین آن دو ارتباط لزومی برقرار باشد . به بیان فلسفی ، یافتن معلوم از آن جهت که عین الربط است،عین یافتن ربط و مربوط است و به تعبیر قرآنی یافتن فقر از آن جهت که فقر است،عین یافتن غنای غنی است « یا ایهاالناس انتم الفقراءالی الله و الله هو الغنی الحمید » [فاطر 15].
نتیجه آنکه معرفت شهودی هر چند معرفتی شخصی و غیر قابل انتقال است،اما میان معارف،برترین و اشرف آنهاست . بنابراین انسان شناخت حسی دارد تا برای گذران امر دنیا به خصایص اشیای محسوس نایل شود واز معرفت عقلی نیز بهرهمند است تا به امور کلی مادی و غیر مادی دسترسی یابد ؛ همچنین ملهم به ادراکات عملی است تا با تشخیص مصالح و مفاسد متذکر شود. برتر و والاتر از همه،معرفت شهودی است که پروردگار عالم آن را به خلیفه خود عطا کرد و آن را بهترین وسیله برای عرفان خود قرار داد. بنابراین خدای سبحان انسان را به انواع معارف و مشاعر تجهیز کرد؛ « لئلا یکون للناس علی الله حجة»[نساء 165]
خواجه میگوید: یقین مرکب راهوار سالک راه خداست، که منزل پایانی عوام، و آغازین گام خواص به حساب میآید و آن را سه درجه است:
1 -علم الیقین، که از قبیل دانش حصولی است و به وسیله استدلال, اعم از عقلی و نقلی, به دست میآید؛
2 -عین الیقین، که از سنخ دانش حضوری، و بی نیاز از استدلال است؛
3-حق الیقین، که آن هم از قسم علوم شهودی است و مرتبهای فراتر از دو مرحله قبلی را دارا میباشد. (شرح منازل السائرین- ص282ـ285)
سید حیدر آملی نیز نیل به شناخت واقع را هم از راه علم حصولی و هم از راه علم حضوری ممکن میشمارد, ولی همانند بسیاری دیگر از عارفان برتری را از آنِ شناخت شهودی میداند. این شناخت شهودی که از جانب خداوند-جلّ و علا- افاضه میگردد, گاه به شکل وحی, گاه به صورت الهام، و گاه به گونه کشف است. (سید حیدر آملی: نص النصوص, با تصحیح هانری کربن, تهران, 1353ش, ص480ـ481)
شهود حقیقت، ارزش معرفت شناختى دارد؛ لیکن این به معناى آن نیست که همه شهودهاى ادعایى واقعاً چنین است؛ بلکه ادعاهاى ناشى از توهم و تلقین نیز وجود دارد. از همینرو اهل عرفان، شهود را به «شهود حقیقى» و «تلبیسات شیطانى و وهمى» تقسیم مىکنند. براى تمییز بین شهود واقعى و تخیّلات نفسانى، ملاک داورى قول معصوم، قرآن کریم و احکام قطعى و خللناپذیر عقل است.
در پایان باید گفت که معرفت شهودی را فرد با تلاش و خودسازی می تواند بدست آورد اما حد و اندازه آن نیز به مقدار تلاش و ظرفیت فرد است. صورت کامل چنین شناختی را در علم وشناخت امامان و پیامبران می توان دید که چنین حدی امری خدادادی است که خداوند با توجه به ظرفیت و توان برخی بدانها اعطا می فرماید.
از کجا میشه فهمید به مقام رضا رسیدم یا نه؟ علائمش چیه؟
رضا در لغت به معناى خشنودى، خوشدلى و تسلیم شدن است و در اصطلاح عرفانى عبارت است از رفع کراهت قلب نسبت به مقدرات و شیرین شدن سختیهاى احکام قضا و قدر. سالک پس از واگذار کردن امور به دست حاکم عادل، از تصمیمات و احکام صادره از ناحیه وکیل خود ناراضى و ناخشنود نمى گردد و زبان حالش همان دعاى پیامبر اکرم(ص) است که: «اللهم انى اسئلک ایمانا تباشر قلبى و یقینا صادقا حتى اعلم انه لن یصیبنى الا ما کتبت لى والرضا بما قسمت لى». (1)
مقام رضا نهایت مقام سالک است و سالکى که در این گام مى نهد بهشت و رضوان خداوند نصیبش خواهد شد. از این رو بزرگان عرفان گفته اند، رضا مقام واصلان است نه مقام سالکان. زیرا سالک پس از طى منازل و مقامات به درجه اى از یقین مى رسد و متصف به صفت طمانینه مى گردد. در حقیقت واصل کوى دوست و صاحب مقام رضا، کسى است که دلش به نور یقین روشن مى گردد و چشم بصیرتش با مشاهده و معاینه حسن تدبیر الهى نورانى مى شود سپس به مقام رضا گام مى نهد.
راضى بودن از قضاى الهى یعنی اعتراض نکردن و خمشگین نشدن از آن چه پیش مىآید. خداوند متعال در مقام مدح کسانى که به قضاى الهى راضى و خشنودند، مىفرماید: رضى الله عنهم و رضوا عنه؛ خداوند از آنان راضى است و ایشان از خدا راضى اند
امام على(ع) در مورد رضا مى فرمایند: «من جلس على بساط الرضا لم ینله مکروه ». صاحب چنین جایگاهى، اگر از هفت گردون براو مصیبت بارد او همچنان دلخوش است و جز لطف و محبت دوست چیزى نمى بیند.
بشر حافى در جواب سؤال فضیل عیاض که مى پرسد آیا مقام زهد بالاتر است یا مقام رضا، مى گوید: (2) رضا برتر است زیرا زاهد در راه است و «راضى »، «واصل ».
یحیى بن معاذ در این باره مى گوید: (3) همه امور به دو اصل بازگشت دارند; فعل و عملى که از طرف خداوند بر تو نازل مى شود (تقدیرات الهى است که بر تو رقم خورده است) و فعل و عملى که از جانب تو به سوى خداوند روانه مى شود. پس صاحب مقام رضا کسى است که در آنچه خدا و بر او رقم زده است راضى و خشنود است و در عملى که خود انجام مى دهد اخلاص مى ورزد.
با این تعبیر شاید بتوان گفت که شخص «راضى » به مقام قرب نوافل راه مى یابد. فرمود: «کنت سمعه الذى یسمع به وبصره الذى یبصر به » (4) که به تعبیر امام خمینى(س) مقام «بقاء بعد اللفناء» است. (5)
برخى اهل سلوک مقام رضا را مقام «ان لا ارید» دانسته اند. گویند از سالکى پرسیدند: «ما ترید؟ قال: ارید ان لاارید».
پیر هرات منزل رضا را با آیه شریفه «ارجعى الى ربک راضیة مرضیة » (6) آغاز مى کند و نتیجه مى گیرد هرکس از خداوند ناخشنود باشد راهى به سوى خداوند ندارد و حضرت حق شرط رجوع کامل بنده به خود را در مقام رضا قرار داده است. زیرا فرمود: اى نفس به اطمینان رسیده در حال رضا و خشنودى به سوى پروردگار خویش بازگرد. وى در تعریف رضا مى گوید:
و الرضاء اسم للوقوف الصادق، حیث ما وقف العبد، لا یلتمس متقدما و لا متاخرا، و لایستزید مزیدا، و لایستبدل حالا - و هومن اوائل مسالک اهل الخصوص واشقها على العامة. (7)
در روایتى، امام صادق (ع) مىفرماید: اصل طاعت خدا، صبر و رضایت به خوشایند و ناخوشایند ( روزگار ) است و هر بندهاى در مکروه و محبوب و خوشایند و ناخوشایند از خدا راضى باشد، همه آنها براى او خیر خواهد بود.
کسی که به مقام رضا رسیده برای او دیگر تفاوتی بین فقر و ثروت، راحتی و سختی، مریضی و سلامتی، موت و حیات و ... نمی باشد. او همیشه در حالت سرور است و همه چیز را از ناحیه محبوب می داند. او هر آن چه از دوست رسد را نیکو می شمارد و نه در ظاهر بلکه در باطن و حقیقت هم مسرور است. هیچ گاه سخنی که بویی از اعتراض بر حضرت حق در آن باشد از او شنیده نمی شود. او غرق در جمال محبوب است.
ناخوش او خوش بود بر جان من - جان فدای یار دل رنجان من
اهمیت صفت رضا به حدّی است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید: در روز قیامت خداوند بال هائی به طائفهای از امّت من میدهد، که با آن ها از قبرهایشان به سوی بهشت پرواز میکنند و به نحو دل خواه از نعمت های بهشتی استفاده مینمایند، ملائکه سؤال میکنند، آیا موقف حساب را دیدید؟ گویند از ماحسابی نخواستند، آیا از صراط گذشتید، گویند ما صراطی ندیدیم، آیا جهنم را دیدید؟ گویند ما چیزی ندیدیم و ملائکه سؤال کنند از امّت چه کسی هستید؟ گویند از امّت محمد (ص)، ملائکه قَسَم میدهند آن ها را که شما در دنیا چه اعمالی داشتید؟! میگویند دو خصلت در ما بود که خدابه فضل و رحمت خود ما را به این مرتبه رسانید. یکی آنکه چون در خلوت بودیم از خدا شرم داشتیم که معصیت او کنیم، دوم آنکه راضی بودیم به کم، از آنچه قسمت کرد خداوند برای ما، سپس ملائکه میگویند سزاوار این مرتبه هستید.
اگر علامت هایی که در ابتدای پاسخ آمده را در خود می بینید و اگر آن قدر عاشق محبوب گشته اید که همه چیز حتی ناراحتی و خوشی برایتان یکسان است شما به این درجه رسیده اید اما اگر این طور نیست نباید نا امید شد زیرا این مقامات دارای رتبه هستند و ممکن است انسانی به مرتبه ای از رضا رسیده اما هنوز به مرتبه کامل مقام رضا نائل نشده باشد. بالاخره کسانی هم که به این مقام رسیده اند با تمرین و تکرار و قدم به قدم طی مسیر کرده اند.
حرف دل راضیان به رضای الهی این است که:
یکی درد و یکی درمان پسندد - یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل وهجران - پسندم آنچه را جانان پسندد
راه تحصیل و رسیدن به مقام رضا، این است که انسان بداند هر چه را خداى سبحان براى بندهاش مقدر کند براى او خیر است، اگر چه بنده از حکمت آن آگاه نباشد و بداند که غم و غصه هیچ تأثیرى در قضاى الهى نداشته و آن را تغییر نمىدهد. از این رو در روایات عامل رسیدن به رضا یقین به خدا معرفی شده است. امام علی ( درود خدا براو و خاندان پاکش) (ع) فرمود: داناترین مردم به خدا، راضىترین آنها به قضاى او است.
و در روایت دیگرى می فرماید: الرضا ثمره الیقین رضایت از خدا نتیجه یقین به خداست. در جای دیگر آن حضرت می فرماید: ریشه رضا اعتماد به خداست.
نکته دیگر آن است که از روایات بر می آید که بین رضا وایمان رابطه مستقیمی است. هر اندازه ایمان انسان بیش تر باشد رضایت به قضای نیز افزون تر خواهد بود. امام علی ( درود خدا براو و خاندان پاکش) (ع) می فرماید: نعم قرین الایمان الرضا رضایت دوست خوبی برای ایمان است. بر این اساس اولیای الهی به این مرتبه از ایمان رسیده بودند.امام صادق (ع) می فرماید : هرگز رسول خدا (ص) در مورد چیزی که اتفاق افتاده بود نمی گفت ای کاش غیر از این اتفاق افتاده بود .
راه دیگر رسیدن به مقام رضا توجه به نتایج رضایت و سرانجام نارضایتی است .
مهم ترین ثمره رضایت آرامش جسمی و روانی است. امام علی (ع) فرمود: راضی باش تا راحت باشی. در جای دیگر می فرماید: رضایت حزن و اندوه را نفی می کند.
در انتها لازم است نکته مهمی را در سیر و سلوک باز گو نمایم. در این مسیر الهی برخی را با جذبه می برند. اینان رنج مسیر را متحمل نمی شوند زیرا با جذبه ای از سوی حضرت حق به مقامات بالا نائل شده اند. اما دیگران باید این مسیر را آرام آرام و پله پله بپیمایند. آن چه در اکثر انسان ها که هوای سیر و سلوک دارند دیده می شود این است که در طی این مسیر عجله به خرج می دهند و می خواهند یک شبه ره صد ساله را بروند. باید دانست که طول این مسیر به اندازه تمام عمر انسان است و باید در همه عمر طی مسیر کرد.
سؤالی از شما دارم. آیا می شود از پله اول نردبان یک باره به پله دهم پرید؟ مسیر سلوک نیز مرحله به مرحله است و باید قدم به قدم جلو رفت. آفت این مسیر، عجله است و آدمی را از اصل کار باز می دارد. شروع این راه با چشم پوشی از چیزهایی است که خداوند ناپسند می دارد و هم چنین انجام چیزهایی که خداوند متعال دوست می دارد به عبارتی همان انجام واجبات و ترک محرمات.
برای شما بالاترین درجات معنوی را آرزو می کنم. بدرود
---------------------------
1) عزالدین محمود بن على کاشانى، همان، ص 399.
2) همان، الرضاء افضل لان الزاهد فى الطریق و الراضى وصل، ص 402.
3) همان، یرجع الامر کله الى هذین الاصلین فعل منه بک و فعل منک فترضى فیما عمل و تخلص فیما تعمل، ص 403.
4) محمدبن یعقوب الکلینى، همان، جلد 2، صص 262، 263 (گوش او خواهم بود که با آن مى شنود و چشم آن خواهم بود که با آن مى بیند) قسمتى از حدیث قرب نوافل است که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است.
5) روح الله موسوى خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 170.
6) فجر، (89): 28. به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
7) خواجه عبدالله انصارى، همان، باب الرضا، ص 204.
مطالعه بیشتر:
1- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
2- به کجا و چگونه، محمد عالم زاده نوری، انتشارات مؤسسه امام خمینی
من همه نمازهایم را اول وقت و به جماعت می خونم، ولی نماز صبح خواب می مونم چکار کنم؟
دوست گرامی روحیه معنوی شما را می ستاییم و برایتان آرزوی توفیق داریم. در زمینه وقت نماز قرآن کریم می فرماید: و الذین هم علی صلواتهم یحافظون اولئک هم الوارثون (1) و کسانی که بر نمازهایشان مواظبت می کنند . آنان همان وارثانند . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : هیچ کاری نزد خدای ( عزو جل ) محبوبتر از نماز نیست . پس مبادا چیزی از امور دنیا شما را از اوقات نماز باز دارد ؛ زیرا خدای ( عز و جل ) مردمانی را نکوهیده و فرموده است : الذین هم عن صلاتهم ساهون همانان که از نمازشان غافلند , یعنی از اوقات نماز غافلند و به آن اهمیتی نمی دهند . (2)
خواندن نماز صبح در اول وقت , شاید از نمازهای دیگر مشکل تر باشد ؛ چرا که کندن از رختخواب گرم و لذت خواب در ابتدای راه سخت است ولی نماز گزار می تواند با کمی تمرین و ممارست از منافع سحر و صبح بهره مند گردد و از فیض نماز اول وقت ( بالاخص نماز صبح ) بی نصیب نماند . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد , مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم . (3) امام صادق ( علیه السلام ) فرمودند : فضیلت اول وقت بر آخر آن برای مؤمن , از دارایی و فرزندش بهتر است .
در اهمیت صبح همان بس که خدای عز و جل به آن قسم خورده است : و الصبح اذا اسفر (4) و سوگند به صبح چون آشکار شود و الصبح اذا تنفس (5) و سوگند به صبح چون بدمد . لذا می توان با برنامه ریزی صحیح و معتدل از این لحظه ی ملکوتی بهره برد و محروم نشد و آن را مقدمه ای برای سحر خیزی قرار داد . علامه حسن زاده ی آملی ( حفظه الله تعالی ) می فرمایند : کسی که سحر ندارد از خود خبر ندارد !
رعایت نکاتی که ذکر می شود , می تواند شما را در بیدار شدن به موقع برای نماز صبح یاری کند .
1 – حداقل 2 ساعت قبل از خواب شام خود را میل کنید .
هر چه معده در هنگام خواب شب سبک باشد ( نه گرسنه ) به هنگام صبح می توانید بهتر از خواب برخیزید
لذا فاصله ی 2 ساعت بین خوردن شام و خواب , فاصله ی مناسبی است . البته بهتر است غذایی که میل می کنید نیز غذایی سبک و کم حجم باشد . لذا بطور جد از پرخوری در شب بپرهیزید .
2 – بدن انسان به خصوص در شب به خواب کافی نیاز دارد و اگر این نیاز برطرف نشود , در کار روزانه و .... ایجاد خلل می کند .
شب نشینیها و خوابیدن پس از 12 شب , در بیدار نشدن برای نماز و یا کسالت در آن بسیار مؤثر است . معمولا ً کسانی که تا دیر وقت بیدارند نمی توانند نماز اول وقت صبح را بجا آورند . اگر هم بیدار شوند , طبیعی است که نمازی با کسالت و خواب آلودگی بخوانند .
حلبی : از حضرت ( علیه السلام ) درباره ی آیه ی یا ایها الذین امنوا لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید , تا بدانید چه می گویید پرسیدم , فرموده : شما را از خواب آلودگی و چرتی است که نمی گذارد بدانید در رکوع و سجود و تکبیرتان چه می گویید .
بر خلاف تصور بسیاری از مردم , مقصود از مستی در این آیه , مستی شراب نیست , مؤمن مسکر نمی نوشد و مست نمی کند . (6) بنابر این دیر خوابیدن در شب و عدم برنامه ریزی در رفع نیاز طبیعی انسان به خواب شب , وی را از درک لذتهای معنوی در سحر و نماز , محروم میکند .
3 – رعایت آداب خواب , از جمله : وضو گرفتن , خواندن سوره های توحید و معوذتین , ذکر صلوات و تسبیحات اربعه و تسبیح حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) , آیة الکرسی , بخصوص خواندن آیه ی آخر سوره ی کهف و نیز توسل به امام زمان برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت و ... از جمله اموری است که خواب مؤمن را همراه با هدف و انگیزه می کند و این توجه و هدفمندی در بیداری صبح تأثیرگذار خواهد بود . البته اگر بجا آوردن همه ی آداب خواب برایتان سخت است , به هر میزان که مقدورتان می باشد انجام دهید .
4 – سعی کنید از ساعت , برای بیدار شدن استفاده کنید . اگر زنگ ساعت شما را بیدار نمی کند بهتر است تا مدتی که خود عادت به بیدار شدن کنید , به یکی از نزدیکان سفارش کنید که شما را در ساعت مقرر بیدار کند .
5 – مطالعه احادیث وارده در خصوص سحر و نماز اول وقت و عظمت آن , انگیزه ی شما را در توجه بیشتر به نماز اول وقت , قوی تر خواهد کرد .
دوست عزیز
بدان که انجام هر کاری در ابتدا ممکن است کمی سخت باشد ولی با تمرین و ممارست و استقامت و پایداری در عمل , آسان خواهد شد .
امیدوارم موفق باشید .
(1) سوره ی مؤمنون / 9 و 10
(2) میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129
(3) میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129
(4) سوره ی مدثر / 34
(5) سوره تکویر / 18
(6) میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129
آیا کسی که به ذلت و خواری در دنیا گرفتارشده، نشان بدعاقبتی اوست؟ چگونه می توان از بلا و گرفتاری خلاص شد؟
اگر مقصود از ذلت و خواری در دنیا , مصائب و مشکلاتی است که گریبانگیرتان شده , اینها به هیچ وجه دلیل بر بد عاقبتی نمی باشد بلکه دنیا , دار ابتلا و سختی [ بویژه برای مؤمن ] است تا بدین وسیله آزمایش شده , استعدادهایش شکوفا گردد.
تاریخ همواره شاهد این واقعیت است : افرادی که در اوج عزت نزد خدای متعال قرار داشته اند به سخت ترین بلاها مبتلا بوده اند. از امام صادق ( علیه السلام ) نقل شده که فرمودند : همانا سخت ترین مردم از حیث بلا پیغمبران اند پس جانشین آنها , پس نیکوتر , پس نیکوتر ؛ همانا مؤمن به اندازه ی کارهای نیکویش مبتلا می شود, پس کسی که دین او درست باشد و نیکو باشد کار او , سخت گردد بلای او و این برای آن است که خدای تعالی قرار نداده است دنیا را ثواب از برای مؤمنی و نه سزا برای کافری .... همانا بلا تندتر است به سوی مؤمن پرهیزکار از باران به سوی آرامگاه زمین. (1)
با توجه به این روایت می بینیم که گرفتار شدن به بلا و سختی در دنیا نشانه ی بد عاقبتی نیست بلکه امتحانی است از سوی خدای سبحان. انسان در صورتی دچار سوء عاقبت است که در امتحان های الهی پیروز نشود و تا هنگام مرگ مغلوب شیطان گردد.
با مروری در زندگی امام حسین ( علیه السلام ) این مطلب را در می یابیم که علی الظاهر در حادثه ی کربلا عبید الله بن زیاد ( لعنته الله علیه ) امام و خاندانش را به ذلت کشاند. اما آیا این نشانه ی سوء عاقبت آنان است ؟ خیر. زینب کبری ( سلام الله علیها ) در حالی که بسیاری از عزیزانش را از دست داده , اسیر دشمن شده بود در مقابل این همه ناملایمات , فرمود : ما رأیت الا جمیلا جز زیبایی چیزی ندیدم.
بنی امیه چقدر تلاش کردند امام حسین ( علیه السلام ) و خاندانش را ذلیل کنند ؟ با اهل بیت پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در شام چه کردند ؟ اما از آنجا که تمام عزت ها از آن خداست ( ان العزة لله جمیعا ) پس از قرن ها از چه کسانی به نیکی یاد می شود و چه کسانی صاحب عزت هستند ؟
ریشه ذلت انسان در دنیا طلبی او است. کسی که در راه خدا حرکت می کند، ممکن است سختی و مرارت داشته باشد، ولی چون می داند که راه اش درست است و خدا به او نظر می کند، هیچگاه احساس ذلت و خواری نمی کند و سختی های راه ایمان را سبب خوش عاقبتی خویش می داند نه بد عاقبتی. بد عاقبت کسی است که خداوند را فراموش کرده و در راه رسیدن به خواهش های نفسانی و دنیا تلاش می کند و راه را اشتباه می رود و گمراه شده است. انسانی که در جاده ایمان حرکت می کند، هرگز بدبخت و بد عاقبت و ذلیل نخواهد بود، بلکه در عین سختی و امتحانات فراوان الهی احساس عزت و بهجت دارد.
ای عزیز , بدان که هیچ کس نیست که در معرض امتحانات و آزمایشات الهی نباشد و هر کس به طریقی امتحان می شود. یکی به ظاهر با ذلت , دیگری با عزت ؛ یکی با فقر و دیگری با غنا ؛ مهم اینست که انسان در آن موقعیت امتحانی که قرار می گیرد پیروز شود و از این امتحان بهترین بهره برداری را جهت قرب به حضرت حق تعالی داشته باشد.خدای سبحان بندگانش را بر اساس ظرفیت و نعمت هایی که به آنان عطا فرموده امتحان می کند و احدی را خارج از استعدادش مورد آزمایش قرار نمی دهد. بنابراین همواره انسان با بلاها و فتنه ها امتحان می شود.
مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند : لا یقولن احدکم : اللهم انی اعوذ بک من الفتنة لانه لیس احد الا و هو مشتمل علی فتنه , و لکن استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن ... فردی از شما نگوید : خدایا از فتنه به تو پناه می برم زیرا کسی نیست که در فتنه ای نباشد لکن آنکه می خواهد به خدا پناه برد از آزمایش های گمراه کننده پناه برد. (2)
انسان در این دنیا , همواره با رنج و سختی همراه است لقد خلقنا الانسان فی کبد ( سوره بلد / 4 ) انسان برای ماندگای به این دنیا نیامده تا تمام خوشی ها برایش فراهم باشد. ان الدنیا دار بلیة همانا دنیا سرای آزمایش است. (3)
اگر انسان از این عالم هر چه دید , بلیات , آلام ( دردها ) و اسقام ( بیماری ها ) و گرفتاری دید و امواج فتنه ها و محنت ها به او رو آورد , قهرا ً از آن ( از دنیا ) متنفر گردد و دلبستگی به آن کم شود و اعتماد بر آن نکند و اگر به عالم دیگری معتقد باشد و فضای وسیع خالی از هر محنت و المی سراغ داشته باشد , قهرا ً بدان جا سفر کند و اگر سفر جسمانی نتوان کرد , سفر روحانی کند و دلش را بدانجا فرستد و پر واضح است که تمام مفاسد روحانی و اخلاقی و اعمالی , از حب به دنیا و غفلت از حق تعالی و آخرت است. (4)
لذا تنها راه مبارزه با سختی ها اینست که صبر را پیشه ی خود سازد ان ابتلیتم فاصبروا , فان العاقبة للمتقین اگر به بلا و گرفتاری مبتلا گشتید , شکیبا باشید که سرانجام , پیروزی با پرهیزکاران است.
معمولا ًما انسان ها هنگامی که غرق در نعمتیم , از یاد حضرت حق غافل می شویم و خود را مالک این نعمت ها می دانیم و به جای اینکه رو به سوی ولی نعمت آورده و از او تشکر کنیم , از پروردگارمان اعراض کرده و نعمت هایش را بر خلاف رضای او صرف می کنیم. بنابراین گرفتاری و بلا حقیقتا ً از الطاف الهی است ؛ لذا در روایات از بلا به عنوان هدیه تعبیر شده است و غالبا ً این هدیه ی الهی غفلت را از انسان می گیرد.
در ادامه ذکر نکته ای را ضروری می دانم و آن این است که : ممکن است چیزی را که شما مایه ی خواری می دانید نه تنها خواری نباشد , بلکه دلیل بر عزت نیز باشد. به همین بهانه به ذکر برخی از نشانه ها و عوامل خواری و ذلت می پردازیم :
1 – طمع کاری
هر کس چشم به دست مردم داشته باشد , چه فقیر باشد و چه غنی , چنین کسی خوار و ذلیل است. امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند : التقلل و لا التذلل به اندک بسنده کنید و تن به خواری ندهید.
حضرت در حدیثی دیگر می فرمایند : مرگ آری اما پستی و خواری هرگز و به اندک بسنده کردن آری اما دست سوی این و آن دراز کردن هرگز. بنابر این کسی که برای رسیدن به آمال و آرزوهایش چشم طمع به دیگران می دوزد , چنین کسی خوار و ذلیل است.
2 – زندگی کردن در حکومت ظالمان
بسیاری از انسانها به خاطر ترس از جان و از دست دادن اموال و ... هیچ اعتراضی به حکومت ستمگران نکرده , با ذلت و خواری زندگی می کنند. امام حسین ( علیه السلام ) می فرمایند : موت فی عز خیر من حیاة فی ذل و انشا ً علیه السلام یوم قتل :
الموت خیر من رکوب العار و العار اولی من دخول النار و الله ما هذا و هذا جاری
مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. آن حضرت در روز شهادت خود این ابیات را می خواند. مرگ بهتر است از ننگ و ننگ سزاوارتر از آتش ( دوزخ ) است , به خدا سوگند که نه ننگ را به خود راه دهم نه آتش را.
دوست عزیز , همانطور که ملاحظه می کنی , نه بهره مندی از لذتها و داشتن تنی پروار و زندگی راحت و بی دغدغه , نشانه ی عزت است و نه مجروح شدن تن به انواع زخم ها و کشته شدن در راه حق و اسیری و بی خانمانی و ... نشانه ی ذلت !
3 – خوار ساختن خود
خداوند انسان را عزیز داشته و به هیچ وجه نمی پسندد که مؤمنی خود را خوار و ذلیل کند. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : سزاوار نیست که مؤمن خود را خوار و زبون سازد ؛ مفضل بن عمر می گوید : پرسیدم : چگونه خود را خوار می کند ؟ فرمود : دست به کاری زند که موجب عذر خواهی شود.
4 – ترک انفاق و جهاد در راه خدا
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هر گاه مردم به دینار و درهم بخیل شوند ( انفاق نکنند ) ... و جهاد در راه خدا را واگذارند , خداوند آنان را به خواری افکند و طوق ذلت را از گردنشان بر ندارد مگر آن گاه که به دین خود بر گردند . (5)
لذا ممکن است کسی دارای ثروت و موقعیت مناسب اجتماعی باشد , ولی به دلیل عدم انفاق به فقرا و محرومین از دید حضرت , حق ذلیل و خوار باشد و بالعکس ممکن است کسی از وضعیت مالی و موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار نباشد , اما بدلیل رسیدگی به محرومین [ در حد وسع خود ] از دیدگاه اسلام , عزیز باشد !
در روایات رسیده از اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) عوامل دیگری نیز برای خواری و ذلت بیان شده است ؛ [ از قبیل ستم کردن به دیگران , خوار کردن دیگران , طلب عزتی که پشتوانه اش بدهکاری باشد , ترس از راستی و ...] که بدلیل رعایت اختصار از بیان آنها اجتناب می کنیم.
با توجه به مطالب ذکر شده , شما دوست عزیز , خود اهل جستجو و کنکاش در خویش شوید , اگر هر یک از عوامل ذکر شده در شما وجود دارد , سعی کنید به سرعت آنرا از خود دور کنید. در غیر این صورت , هیچیک از مشکلات و بلایایی که گریبانتان را گرفته , نمی تواند شما را به ذلت و خواری بکشاند ؛ به این شرط که از سختیها درس گرفته , در جهت رشد و شکوفایی خویش استفاده کنید.
به چند مورد از فلسفه ی امتحانات ( از جمله سختی ها ) اشاره می کنیم :
1 – ارزیابی اعمال برتر بندگان :
امیر المؤمنان علی ( علیه السلام ) می فرمایند : آگاه باشید که خداوند از درون بندگان پرده بر می گیرد , نه آنکه بر اسرار پوشیده ی آنان آگاه نیست و بر آنچه در سینه ها نهفته دارند بی خبر است بلکه خواست , آنان را آزمایش کند , تا کدام یک اعمال نیکو انجام می دهد و پاداش برابر نیکوکاری و کیفر مکافات در خور بدی ها باشد. (6)
2 – زدودن صفت زشت کبر از جان انسان
در حدیثی دیگر از حضرت نقل شده که فرمودند : خداوند بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت می خواند و به اقسام گرفتاری ها مبتلا می سازد , تا کبر و خود پسندی را از دلهایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد و درهای فضل و رحمتش را برویشان بگشاید و وسایل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان گذارد. (7)
خدای متعال بندگانش را با مجاهدت های پر مشقت می آزماید و بر سر راهشان نا ملایمات زیادی قرار می دهد تا تکبر و خودبینی از دل آنان بیرون رود و فروتنی و تواضع بر جانشان حاکم گردد.
چه چیزی از این دردناک تر که انسان خدای خویش را با صفت تکبر ملاقات کند ؟ به طور قطع سختی که نتیجه اش اخراج کبر از درون انسان باشد , عین لطف حضرت حق تعالی است.
3 – تکامل انسان
رب مبتلی مصنوع له بالبلوی فزد ایها المستنفع فی شکرک چه بسا گرفتاری که در گرفتاری ساخته شده و آزمایش گردد ؛ پس ای کسی که از این گرفتاری بهره مند می شوی بر شکرگزاری بیفزای. (8)
4 – پاک کردن گناهان
خداوند بندگان خود را که گناهکارند , با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات , آزمایش می کند , برای آنکه توبه کننده ای باز گردد و گناهکار , دل از معصیت بکند و پند گیرنده , پند گیرد و باز دارنده , راه نافرمانی را بر بندگان خدا ببندد و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسیله ی دائمی فرو ریختن روزی و موجب رحمت آفریدگان قرار داد ... پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود و از گناهان خود پوزش طلبد و پیش از آنکه مرگ او فرا رسد , اصلاح گردد. (9)
دوست عزیز
خلاصه ی کلام اینکه : نه تنها از بلایا و امتحانات الهی نجات نخواهی یافت , بلکه هر گاه از امتحانی رو سفید بیرون آمدی و پیروز شدی , باید منتظر امتحانی بزرگتر باشی ؛ چون اینجا ( دنیا ) دار رفاه و آسایش نیست بلکه دار امتحان است. یک معلم وقتی ببیند شاگردش در درسها موفق و پیروز است و از امتحانات با سر بلندی بیرون می آید , به دلیل محبت به شاگرد و آرزوی شکوفا شدن استعدادهایش , امتحانی سخت تر از او می گیرد. مهم این است که بدانیم تمام این سختی ها آموزنده است و زمینه کمال و سعادت انسان را فراهم می کند.
هر که در این درگه مقرب تر است - جام بلا بیشترش می دهند
سرافراز و پیروز باشی .
(1) چهل حدیث حضرت امام ( رحمة الله علیه ) / ص 235
(2) نهج البلاغه / حکمت 93
(3) نهج البلاغه / حکمت 59
(4) چهل حدیث حضرت امام ( رحمة الله علیه ) / ص 241
(5) احادیث مطرح شده در این قسمت از میزان الحکمة , ج 4 / باب ذلت میباشد.
(6) نهج البلاغه / خطبه ی 144 بند 2
(7) نهج البلاغه / خطبه 192 بند 64 و 65
(8) نهج البلاغه / حکمت 273
(9) نهج البلاغه / خطبه 143 بند 3
افراد غیرمسلمان گاهی کارهای شگفت انگیز و معجزه مانند انجام می دهند، چگونه به این درجات می رسند؟ جز عنایت خاص خدا نباید باشد. کسانی هم که عملکرد خوبی ندارند، گاهی چیزهای عجیب می بینند( مثل حجاج یوسف و یا منصور دوانیقی که هریک به نوعی پیامبر(ص) را دیده اند و از ایشان هشدار دریافت کرده اند) چرا چنین است؟
در پاسخ به این سوال توجه شما را به نکات زیر جلب می کنیم.
1- انجام کارهای شگفت انگیز و عجیب دلیل بر قرب و کمال انسان و عنایت داشتن خداوند به انجام دهنده آن نیست بلکه ملاک قرب و لطف خداوند اطاعت کردن از خداوند و داشتن روح عبودیت و بندگی است .
2- قرآن کریم ملاک گرامی بودن در نزد خداوند را معرفی نموده تا ما در این مورد دچار اشتباه نشویم و فرموده است : ان اکرمکم عند الله اتقاکم ؛ گرامی ترین شما در نزد خداوند با تقواترین شما است .
3- اگر انجام کارهای عجیب و غریب ملاک قرب و اعتبار و ارزش انسان در نزد خداوند باشد باید همه جادوگران و شعبده بازها و سیرک بازان از بندگان خوب و مقرب خدا باشند .
4- دیده شدن پیامبر (ص) توسط افراد ظالم و مجرمی مانند ججاج و منصور دوانیقی با اهداف خاصی صورت گرفته ودلیل برقرب و کرامت این مجرمان در نزد خداوند نیست بلکه مثلا در جریان منصورپیامبر برای نجات فرزندش و امام معصوم برای منصور ظاهر شد و او را شدیدا تهدید کرد و ترساند و در واقع این لطفی در مورد فرزندش بوده نه اثبات کرامت و مقامی برای امثال منصور و خود عمل خارق عادت هم به تصرف ولایی معصومین(ع) صورت گرفته و ربطی به خلفای جور ندارد.
5- البته ممکن است فرد غیر مسلمانی که با اسلام عناد و دشمنی نداشته و حقیقت اسلام به گوش او نرسده و یا از محیط اسلامی و تعالیم آن دور بوده در سایه ایمان به خداوند و عالم غیب و اعمال شایسته به مقاماتی روحی دست یابد .
انسان داراى روحى است که اگر تقویت شود، قدرت تصرف در امور و اشیاى دیگر را به دست مىآورد. البته این تصرف بر اساس نظام على و معلولى است. مرتاضان و کسانى که کارهاى خارق العاده انجام مىدهند، تا حدودى داراى قدرت تاثیر گذاری تکوینی مىشود و از این جهت با عرفا و صاحبان ولایت تکوینى تشابه دارند. دلیل آن را نیز باید در این نکته جست و جو کرد که نظام جهان بر اساس علت و معلول است و هر پدیدهاى بر اساس علتى موجود مىشود.
علت برخى امور روشن و واضح است. چنان که علت عادى توقف قطار ترمز لکوموتیوران است؛ اما علت برخى از کارها خلاف عادت است. مثل این که کسى با قدرت روحى خود قطار را متوقف مىکند.
روح انسان فرمانده بدن است و کلیه کارهاى بدن سالم تحت فرمان او انجام مىشود. برخى از نفوس به دلیل تمرینها و ریاضتهاى خاص چنان قوى مىشوند که مىتوانند افزون بر بدن خود، در انسانها و اشیاى دیگر نیز حالت تدبیر داشته باشند.
انسانى که اراده خود را قوى کرد، امکان مىیابد بر امور و پدیدهها تأثیر بگذارد. این جزئى از نظام علت و معلول جهان مادى و نشانه قدرت نفس انسان است؛ زیرا نفس انسان مظهر خداوند است و در صورتى که تقویت شود، توان تصرف و انجام کارهاى خلاف عادت را به دست مىآورد.
تقویت نفس با تمرینهایى که اصطلاحاً ریاضت خوانده مىشود، حاصل مىگردد. ریاضت دو گونه است: ریاضت شرعى که مطابق با شرع و با راهنمایى معنوى ولى الله الاعظم - سلام الله علیه - انجام مىشود؛ و ریاضتهاى غیر شرعى.
پویندگان راه شریعت به مدارج قرب الاهى و ولایت تکوینى به گونه ای نائل مىآیند که می توانند به عنوان یکی انسان کامل و خلیفه خدا در زمین، جوامع انسانی و دل های مومنان را به سوی خدا هدایت کنند و مانند امام خمینی (رض) تاثیرات مثبت و بزرگی در تاریخ انسان بگذارند؛ اما آنان که از روشهاى غیر شرعى بهره مىبرند، تنها توان تصرف در برخى امور را به دست مىآورند، ولی هرگز به مقام رهبری جامعه نمی رسند و قادر به دگرگون نمودن دلهای انسان ها به سوی خیر و نیکی نیستند.
عرفا و مرتاضان از جهت بروز قدرت کمی با هم تشابه دارند و هر دو کارهاى خارق العاده انجام مىدهند، ولی دایره عملکردشان بسیار متفاوت است.
البته آن که به مقام قرب وارد شد و از خود فانى گردید، در صدد بروز کرامت و کارهاى خارق العاده نیست، و آنچه از وى عیان مىشود، امورى است که از وسعت وجودىاش ریزش مىکند.(2)
آرى، برخى انسانها به واسطه قدرت روحى خود مىتوانند کارهاى خارق العاده انجام دهند؛ البته نظام عالم براساس علت و معلول است، لکن برخى از علتها براى ما روشن است و آنها را علتهاى عادى مىخوانیم و برخى براى ما آشکار نیست و آنها را خلاف عادت مىپنداریم.
کارهاى خلاف عادت این افراد به نفس انسانى ریاضت کشیده منتسب است. بین این انسانها و عارفان تفاوتهاى زیر قابل توجه مىنماید:
1. عارف به مقام قرب بار یافته، براساس دستورهاى شرعى به مقامى رسیده است که مىتواند کارهاى خدایى انجام دهد. امام صادق - سلام الله علیه - مىفرماید: H}«العبودیة جوهرة کنهُها الربوبیة، فما فُقد فى العبودیة وُد فى الربوبیّة و ما خفى عن الربوبیّة أُصیب فى العبودیة؛ بندگى گوهرى است که حقیقت آن مقام ربوبیت [تربیت و هدایت انسان و جامعه] است.
پس آنچه در بندگى پنهان است، در مقام ربوبیت یافت مىشود و هر آنچه در مقام ربوبیت پنهان باشد، با بندگى حاصل مىشود.(3) «رب» به معناى مالک و صاحب است که در آنچه تحت تصرفش است، قدرت تصرف دارد. بدین اعتبار یکى از اسماى حسناى حضرت حق «رب» (صاحب اختیار تمام موجودات) است.
«مقام ربوبیت» یعنى مقام تصرف در امور و اشیا و انسان ها و جوامع. روایت شریف مىگوید: آن که به مقام بندگى راه یافت ،داراى گوهرى مىشود که مىتواند در امور و اشیا تصرف داشته باشد؛ به عبارت دیگر، حقیقت و کنه بندگى مقام ربوبیت است و آن که بنده شد، آقاى جهان و مظهرى از اسم «رب» خداى جهانیان مىگردد.
ظاهر عبادت در دنیا اظهار و ابراز بندگی نسبت به خداوند است و باطن آن آقایى. بنابراین، آن که به مقام قرب الاهى راه یافت، توان تصرف در امور و اشیاى بیرون از خود را به دست مىآورد. عرفا براساس همین مقام کارهاى خارق العاده انجام مىدهند؛ اما مرتاضان باتمرینهاى خلاف شرع نفس خود را تقویت مىکنند.
2. هدف عرفا بروز کرامت نیست. هدف آنها بندگى خدا و دعوت مردم به توحید و بندگى خداوند متعال است و کراماتشان در جهت دعوت مردم به ماوراى طبیعت و حقایق معنوى یا کمک به رفع مشکلات مردم تحقق مىیابد.
در حقیقت مَثَل آنها مَثَل ظرف لبریز از آب است که گاه آب از آن سرازیر مىشود؛ اما هدف مرتاضان رسیدن به شهرت و قدرت است.
3. عرفا بسته به درجه قربشان داراى قدرت تصرف و کارهاى خارقالعاده متنوع و گستردهاند؛ زیرا آنها خدایى شدهاند و خداى عالم نامحدود است. پس هر چه بهره آنها از فیض الاهى بیشتر باشد، قدرت بیشترى دارند. در حالى که مرتاضان از قدرت محدود و کارهایى با تنوع اندک بهره مىبرند؛ مثلاً آنها نمىتوانند مرده زنده کنند، ولى عارف بالله مانند حضرت عیسی (ع) با اجازه الاهى مرده زنده مىکند.
4. تمام کارهاى عارفان با توجه به اجازه و رضایت الاهى براساس شرع و فضائل اخلاقى است؛ بدون اجازه الاهى به هیچ کارى دست نمىیازند و در همه حال بنده اویند. مقام آنها مقام فناى فى الله و بقاى بالله است؛ برخلاف مرتاضان که براساس خواهش نفس کار مىکنند و هدف شان قدرت نمایی است و چه بسا کارهاى خلاف اخلاق و دین مانند سحر و جادو نیز انجام مىدهند.
5. کارهاى مرتاضان بر آموزش وتمرین استوار است و انجام هر کارى با آموزش و تمرین و پشتکار فرد میسر مىشود؛ اما عارف بر اساس بندگى و مقام قرب داراى قدرت تصرف مىشود و در این جهت از کسى آموزش خاصى نمىبیند.
پی نوشت
1. المیزان فى تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبائى، ج 6، ص 206
2. مرحوم ملاصدرا مىفرماید: و لیس عندنا من شرط الولایة ظهور الکرامة و خوارق العادة.(مفاتیح الغیب، ص488)
3. شرح فارسى مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، عبدالرزاق گیلانى، تصحیح دکتر سید جلال الدین محدث(ارموى)، ج2، ص 536
آیا به جز نماز، نمی توان طوری دیگری با خدا ارتباط داشت؟ این سوالها را از آن جهت می پرسم که اینجانب هیچ نوع لذتی از این نوع ارتباط با معشوق نمی بینم؟
نماز یکی از بهترین راههای ارتباط با خدا می باشد ؛ اما ارتباط با خدا , تنها به نماز محدود نمی شود. دعا , ذکر و یاد خدا در هر حال , تلاوت قرآن کریم نیز از جمله راههای ارتباط با حضرت حق می باشد.
اما نماز از جمله اعمالی است که رأس دین به شمار می رود. پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند : باید بیشترین هم تو نماز باشد ؛ زیرا نماز بعد از پذیرفتن دین , در رأس اسلام است. (1)
اول چیزی که بعد از اقرار به وحدانیت خدا از انسان سؤال می شود , نماز است. اگر نماز قبول شد بقیه ی اعمال انسان قبول می شود و اگر نماز رد شد , بقیه ی اعمال نیز رد می شود.
با توجه به این نکته در می یابیم که به هیچ عنوان نمی توان نماز را از زندگی مؤمن حذف کرد. بعبارت دیگر به جای پاک کردن صورت مسأله باید به حل آن بپردازیم.
از جمله راههای لذت بردن در نماز عبارتست از :
1 – شناخت خدای تعالی
بی شک هنگام صحبت کردن با فردی بزرگوار و دارای مقامات عالی , اگر انسان نسبت به او شناخت نداشته باشد , نه تنها از همصحبتی با او لذت نمی برد , بلکه ادب حضور و همکلامی با او را نیز رعایت نمی کند.
آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که شناخت ما از خدای خویش چقدر است ؟ آیا نسبت به صفات الهی آگاهی داریم ؟ الرحمن یعنی چه ؟ الرحیم به چه معناست ؟ حمد و سپاس چرا باید مخصوص پروردگار باشد ؟ و ... چرا امثال ما از نماز لذت نمی بریم , در حالی که معصومین ( علیهم السلام ) نماز را نور چشم خود می دانستند ؟
آیا نقص از ماست یا از نماز است ؟ چرا این معجون و دارو , در عده ای تأثیر گذار بوده است ولی در ما نیست ؟ و ...
اگر منصفانه به این پرسشها پاسخ دهیم , قطعا ً خود را محکوم کرده و به دنبال درمان می رویم. لذا یکی از مهمترین راههای لذت بردن از نماز , شناختن خدای سبحان است.
مطالعه ی کتابهای خداشناسی , پرسش از علما و صاحب نظران در این خصوص و همنشینی با صاحب نفسان و اهل تقوا , کمک زیادی به شما دوست عزیز خواهد کرد.
2 – تفکر و مطالعه در مورد نماز
هر یک از مقدمات و ارکان و اجزاء نماز , دارای فلسفه و حقیقتی است که درک و آگاهی نسبت به آنها در بهره بردن و حظ معنوی از نماز , مؤثر است. مطالعه ی کتب بزرگان و اهل سلوک , از قبیل اسرار الصلوة مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ( رضوان الله تعای علیه ) کتب تفسیری درباه ی سوره ی حمد و توحید , در فهم حقیقت نماز و انس با آن بسیار مؤثر است.
3 – توجه به معانی نماز ( هم از جهت معنوی و هم از جهت کاربردی )
اگر قبل از هر عبارت نماز , معنای آن را در ذهن تداعی کنید و سپس الفاظ عربی آن را بیان کنید ( معنی لغوی ) ملاحظه خواهید کرد که دیگر نمازتان نمازی بی روح و کسالت آور نخواهد بود ؛ بویژه اگر پس از تمرین و ممارست در توجه به معانی لغوی عبارات نماز , به معنای کاربردی آن توجه کنید , از نمازتان لذت خواهید برد .
مثلا ًوقتی عبارت الحمد لله رب العالمین را بر زبان جاری می کنید به یاد نعمتهای الهی افتاده و لطف پروردگار را در احسان و بخشش او در نعمتهای بی شمارش متذکر شوید ؛ در این صورت ارتباطی لذت بخش بین شما خدای متعال برقرار خواهد شد.
4 – توجه به آداب نماز
انجام برخی از مقدمات قبل از نماز , در حضور قلب و توجه معنوی به نماز مؤثر است. بعنوان مثال یکی از مستحبات قبل از نماز اینست که پیش از اذان بر سجاده نشسته و مشغول به ذکر و یاد خدا شوید. این کار باعث می شود انسان با توجه بیشتر به خداوند , رو به نماز آورد و آمادگی لازم را برای گفتگو با حضرت حق پیدا کند. مانند ماشینی که قبل از حرکت مقداری روشن می ماند تا موتور آن کمی گرم شده سپس حرکت کند !
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : هر گاه به نماز برخاستی بگو : خدایا ! من محمد ( صلی الله علیه و آله ) را واسطه ی حاجت خود قرار می دهم و با او به تو روی می آورم ؛ پس به حرمت او مرا نزد خودت در دنیا و آخرت آبرومند گردان و از مقربان قرارم ده. به آبروی او نمازم را بپذیر و به حرمت او گناهانم را بیامرز و به آبروی او دعایم را اجابت فرما که تو آمرزنده و مهربانی. (2)
رعایت آداب خضوع در نماز [ نگاه به مهر در هنگام قیام , نگاه به رانها در هنگام نشستن , قرار گرفتن دستها بر روی رانها و نگاه نکردن به راست و چپ و ... ] و داشتن خشوع قلبی نیز در رسیدن به مقصود , بسیار مؤثر است.
5 – خواندن نماز در اول وقت
مداومت بر نماز اول وقت , کم کم انس با نماز را ایجاد خواهد کرد. کسی که هر کاری را بر نماز ترجیح می دهد , نماز خواندن را برای اوقات بی کاری خود می گذارد و هنگام نزدیک شدن به طلوع یا غروب آفتاب نمازش را می خواند , هیچ گاه از نماز خواندن , لذت نخواهد برد.
6 – پرهیز از دنیا دوستی
انسان همیشه به چیزی توجه دارد که نسبت به او محبت دارد. کسی که همه ی توجهش به دنیا و زرق و برق آنست چگونه می تواند از نمازش لذت ببرد ؟ ما دو نوع لذت داریم، لذت های مادی و لذت های معنوی. لذت از نماز جزء لذت های معنوی انسان است. کسی که از لذت های مادی مانند موسیقی و فیلم و ماهواره و زن و خانه و ماشین و شهوات و مانند آن بیش از آن مقداری که مشروع است، لذت می برد و عادت هم کرده است، اگر بخواهد از معنویات لذت ببرد باید از اینگونه لذت ها فاصله بگیرد و کم کم موضوع لذت هایش را عوض کند و سعی کند از نماز و عبادت و مناجات حق تعالی لذت ببرد تا مذاق جانش عوض شود و به جای لذت های مادی لذت های معنوی جایگزین شود. اگر در زندگی به ضرورت از دنیا استفاده کنیم و به آن دل نبندیم , بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد.
7 – یاد خدا در همه حال
اگر انسان , در هر موقعیتی خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خویش ببیند و این ذکر و یاد را در درون خود تقویت کند , کم کم نسبت به خداوند محبت پیدا کرده و با یاد او انس می گیرد ؛ لذا چنین کسی وقتی در معرض شنیدنیها , دیدنیها , خوردنیها و ... قرار می گیرد اول از خود سؤال می کند : آیا خدای من که ناظر من است از این کار من راضی است ؟ بنابراین با یاد خدا از حرامها اجتناب کرده و با یاد خدا به واجباتش عمل می کند. این فرد به تدریج به یاد خدا دل می بندد و اوقات نماز را بهترین زمان برای معاشقه با محبوبش می داند.
در ادامه ی این بحث توجه به چند نکته لازم و ضروری است :
- اگر قرار بود هر امری که از جانب خداوند بر ما واجب شده است , با لذت همراه می شد , معلوم نبود چه کسی مؤمن است و چه کسی فاسق ! چرا که مهم این است که امر خدا را اطاعت کرده و انجام تکلیف کنیم چه لذت ببریم و چه لذت نبریم ؛ در این صورت معلوم می شود چه کسی عبد خدا است و چه کسی عبد هوای نفس!
- لذت بردن از مناجات با حضرت حق به خصوص در نماز , به تدریج و به مرور زمان , همراه با مراقبت و سعی و تلاش حاصل خواهد شد. پس باید صبور باشید و عجله نکنید.
- از مهمترین حکمتهای نماز این است که انسان را از صفت مهلک تکبر باز می دارد ؛ بنابراین حتی اگر شما دوست عزیز از نماز خود لذت نبرید , بهره ای بزرگ ( دوری از تکبر ) نصیبتان شده است. حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) می فرمایند : خداوند نماز را به منظور دور کردن ( انسان ) از کبر واجب فرمود.
در پایان توجه شما دوست عزیز را به دو حدیث درباره ی حکمت نماز از ائمه ی معصومین جلب می کنم :
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : چون سؤال شد که چرا نماز , با آن که مردم از کار و رسیدن به مشکلات و نیازهایشان باز می دارد و باعث زحمت و رنج جسمی آنهاست , واجب گردید , حضرت فرمود : چون اگر به صرف آمدن دین و وجود کتاب ( قرآن ) در میان مردم اکتفا می شد و عاملی نمی بود که یاد و خاطره ی پیامبر را در میانشان نگه دارد , به همان سرنوشت پیروان ادیان پیشین دچار می شدند .
آنها نیز برای خود دینی و کتابی داشتند و عده ای را به سوی آیین خود فرا خواندند و در راه آن با آنان جنگیدند اما با رفتن آنها دین و آیینشان هم کهنه شد و از بین رفت. خدای تبارک و تعالی چنین خواست که مسلمانان نام و یاد محمد ( صلی الله علیه و آله ) و دین او را از یاد نبرند ؛ از این رو نماز را بر ایشان واجب فرمود , تا روزی پنج مرتبه به یاد او باشند و نامش را به زبان آورند و نماز و یاد خدا از آنان خواسته شد تا مبادا از یاد خدا غافل شوند و فراموشش کنند و در نتیجه یاد و نامش محو شود. (3)
امام رضا ( علیه السلام ) در بیان علت نماز , چنین مرقوم فرمود : نماز اقرار به ربوبیت خداوند عز و جل است و نفی انباز از او و ایستادن در برابر خداوند جبار جل جلاله با خواری و مسکنت و خضوع و اعتراف ( به عظمت او) و طلب بخشش گناهان گذشته و نهادن پیشانی بر خاک روزی پنج بار برای تعظیم خدای عز و جل.
نماز موجب می شود که بنده به دنیا و لذت های آن پشت کند و با روکردن به خدا و سخن گفتن با او جهت زندگی اش به سوی خدا باشد و او را فراموش نکند و به ناسپاسی و گردنکشی دچار نشود و خاشع و فروتن باشد و راغب و طالب زیادتی در دین و دنیا باشد. علاوه بر اینها , نماز موجب می شود که انسان از گناه باز ایستد و شب و روز پیوسته به یاد خدای عز و جل باشد تا این که مبادا بنده سرور و مدبر و آفریننده ی خویش را فراموش کند و بر اثر آن به گردنکشی و طغیان و نا فرمانی روی آورد. نماز توکل انسان را به خدا زیاد می کند و به مومن آرامشی عمیق می بخشد.
یاد کردن بنده از خداوندگارش و ایستادنش در آستان او وی را از معاصی باز می دارد و از هر گونه فساد جلوگیری می کند. (4)
پیروز باشید .
(1) میزان الحکمه / ج 7 / ح 10529
(2) میزان الحکمه / ج 7 / ح 10591
(3) میزان الحکمه / ج 7 / ح 10576
(4) میزان الحکمه / ج 7 / ح 10577
به نظر شما بهشت مال ایرانی ها است چون اسلام داریم و شیعه ایم؟ من موافقم که انسانیت مرتبه ای بالاتر از دین داشتن داره، نظر شما در مورد این عقاید چیه؟
ابتدا در مورد قسمت دوم سوال گفتنی است: به عکس نظر شما ما معتقدیم که انسان شدن تازه ابتدای راه است. کمال انسان در احیای هویت الهی خود است که فوق انسان شدن است.
ما در ابتدا هویت طبیعی و حیوانی داریم و در صورتی که خودسازی کنیم می توانیم با طی کردن مراتب حیات انسانی و تقویت عقلانیت و اختیار به انسانیت برسیم و سپس تازه سیر و سلوک انسان به سوی احیای هویت الهی و حیات عرفانی شروع می شود. ماموریت دین و انبیای الهی این بوده است که انسان را در این طریق هدایت کنند و نهایتا او را به قرب الهی و احیای هویت الهی برسانند. بنابراین هدف دین بسیار فراتر از انسانیت است و به الهی شدن انسان و رنگ خدایی گرفتن او می اندیشد.
و اما در مورد قسمت اول سوال قرآن و روایات به طور صریح اعلام مىدارد که تنها اسلام و تشیع که همان حقیقت اسلام ناب است از افراد پذیرفته مىشود و این به معناى آن نیست که همه مسلمانان و شیعیان اسمى وارد بهشت مىشوند؛ شرط رفتن به بهشت از نظر قرآن کریم ایمان و عمل صالح است.
اما در مورد افراد دیگر ادیان و مذاهب باید گفت: آنان به سه دسته تقسیم مىشوند که هر یک حکمى جداگانه دارند:
یک. با اسلام و تشیع آشنا شده؛ ولى به دلیل تعصّب یا عناد و لجاجت از پذیرفتن آن سرباز مىزنند. چنین افرادى به فرموده قرآن کریم اهل جهنماند.
دو. با اسلام و تشیع آشنا نیستند؛ ولى در جهالت خود مقصراند؛ یعنى، از وجود دینى به نام اسلام یا مذهبى به نام تشیع مطلعاند؛ ولى با وجود همه امکانات و شرایط لازم براى جستوجوى حقیقت اقدامى نمىکنند. چنین افرادى در حد تقصیر خویش روز قیامت مجازات مىشوند.
سه. با اسلام آشنا نیستند و در جهالت خود نیز تقصیرى ندارند؛ بلکه یا اصلاً به گوششان نخورده یا آنکه امکان تحقیق و پژوهش براى آنان وجود نداشته است و تنها هر آنچه را به آنها رسیده (مثل مسیحیت و)...قبول کرده و به آن عمل نمودهاند. چنین افرادى اهل جهنم نیستند و خداوند آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار مىدهد و اعمال آنها را با میزان حقیقتخواهى آنان و آنچه فکر مىنمودند حق است، مىسنجد.
مطالب بالا از آیات و روایات استفاده مىشود که درباره آن توضیح مختصرى مىدهیم:
یکم. مردم بر حسب وضعشان در برابر وعده و وعیدهاى خداوند متعال، به شش دسته تقسیم مىشوند: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر الله.
مؤمنان افرادىاند که به خداوند ایمان آوردهاند و جایگاهشان بهشت است. البته این گروه دارای «درجات» هستند که در آنها به «مخلصین»، «سابقون» و «اصحاب یمین» یاد می شود.
کافران کسانىاند که از روى علم حق را شناختهاند؛ ولى به علت عناد و لجاجت از آن سر بر تافتهاند. این گروه مقصراند و جایگاهشان به طور حتم جهنم است. که این گروه نیز دارای «درکات» هستند و براساس شدت ستیزه جویی در طبقات جهنم قرار می گیرند.
گروه مستضعف و مرجون الى الله نیز کسانىاند که داراى عذراند؛ یعنى، اگر نتوانستهاند به دین حق بپیوندند و بدان عمل بکنند، به لحاظ تقصیر یا کوتاهى کردن آنان نبوده است؛ بلکه از جهت یک سلسله عواملى بوده که از اختیار آنها خارج بوده است. همین عوامل موجب جهل یا غفلت یا عمل نکردن آنان به دستورات دین اسلام شده است. بدیهى است که چون این صورت، ترک به اختیار آدمى مستند نبوده و معلول عوامل خارج از اختیار او است، براى آدمى نه نفعى خواهند داشت و نه ضررى. مرجع کار چنین کسانى خداوند خواهد بود. خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب عمل خواهد کرد.
دوم. آیات 96-98 سوره «نساء» بر مطلب یاد شده، دلالت مىکند. خداوند در آن آیات عذر افراد را به دلیل مستضعف بودن با شرایطى قبول کرده است.
در آیه 106 از سوره «توبه» هم کار این گونه افراد را به خود خداوند احاله کرده است. مراد از «مستضعف» در اینجا فقر اقتصادى نیست؛ بلکه در ضعف قرار داده شدن از جهت دسترسى به منبع هدایت است. این است که در آیات سوره «نساء» جمله (لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا» به عنوان شرط و علت عذر براى مستضعفان ذکر شده است، از این صفت مىتوان دریافت که علت معذور بودن همه جا و به طور عموم راه و چاره نداشتن است که شامل جاهل غافل غیر معاند هم مىشود. افزون بر اینها، آیه 286 سوره «بقره» بر همین گفته دلالت دارد؛ زیرا در ذیل آیه فوق این مطلب آمده که انسان، هر چه خوبى کرده، به نفع او و هر چه بدى کرده بر ضرر او است. به طور روشن مفهوم سخن فوق این خواهد بود که اگر چیزى به اکتساب، یعنى، آنچه مسؤولیتش به عهده خود شخص است، مستند نباشد، گناه و مسؤولیت براى انسان نخواهد داشت.
سوم. به عقیده علامه طباطبایى، معناى «مستضعف» علاوه بر اینکه افراد ساکن در سرزمینى را که بر اثر نبودن دانشمند، راهى براى قرار گرفتن دین اسلام در آنجا نیست، شامل مىشود؛. همچنین به فردى هم که ذهنش به یک مطلب حق منتقل نشده و فکرش به حق راه نیافته، شامل مىگردد؛ یعنى، شخصى که به حق رهبرى نشده و در عین حال از کسانى است که با حق عناد ندارد؛ بلکه طورى است که اگر حق برایش واضح گردد، از آن پیروى خواهد کرد؛ ولى به عوامل مختلف حق براى او مخفى مانده است. چنین کسى جزء افراد مستضعف خواهد بود؛ چرا که آدم غافل قدرت ندارد و با چنان جهالتى هم که نمىشود راهى به حقیقت یافت.
اما در مورد نیکوکاران غیر مسلمان باشند، توجه به چند نکته ضرورى است:
الف) عوامل دخیل در بررسى و پاداش عمل در قیامت.
ب) اقسام کافران و چگونگى محاکمه آنها در قیامت.
درباره ارزش اعمال انسان به چند نکته توجه کنید:
الف ) ارزش اعمال آدمیان به دو عامل بستگى دارد و فقدان هر یک از آنها عمل را فاقد ارزش مىسازد. آن دو عامل عبارت است از:
1) حسن فعلى. یعنى نیکو بودن ذات عمل. مانند راستى ایثار و...
2) حسن فاعلى. یعنى انجام عمل بر اساس انگیزهاى نیکو و صالح. بنابراین نه تنها کافران بلکه اگر درمیان مسلمانان نیز کسى عمل بسیار خوبى را با انگیزههاى نادرست انجام بدهد قابل تحسین و ستایش و پاداش نیست. مثلا اگر کسى نسبت به یتیمى خدمات بسیار ارزندهاى انجام دهد و سپس روشن شود که وى از این امور مقاصد نادرستى داشته نه تنها تمجید نمىشود بلکه چه بسا مورد ملامت و سرزنش نیز قرار گیرد. از طرف دیگر حسن فاعلى دایره وسیعى دارد و منحصر به انگیزهها نیست. بلکه شامل ابعاد اعتقادى فرد نیز مىشود.
بر این اساس اعمال کافران معاند قبول نمىشود و هیچ منافاتى با عدل الهى نیز ندارد. زیرا آنان اولاً به خاطر انکار ربوبیت حضرت حق و یا سایر ضروریات و اصول دین، مستحق عقابند. ثانیا، آنان اعمال نیک را به قصد رضاى الهى و اطاعت امر او به جا نیاوردهاند تا استحقاق ثواب و پاداش الهى را داشته باشند. اما در عین حال خداوند کافران غیرمعاندی را که اعمال نیک انجام دادهاند متناسب با مراتبشان با لطف خود پاداش مىدهد. بدین صورت که در دنیا براى آنان جبران مىکند و پاداش دنیوى (مثل بهرهمندى از سلامتى و سعه رزق و...) مىدهد و یا از شدت عذاب اخروى آنها کاسته مىشود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید