بازدید امروز : 201
بازدید دیروز : 549
اما پیرامون آقای کروبی؛ باید عرض کنم حقیقت این است که ایشان بیهوده وارد این بازی دشوار شد و من به سابقهی صداقت و سادگی که از ایشان سراغ دارم، می دانم کاندیدا شدن ایشان به القاء کسانی بوده است که میگویند «ز هر طرف که شود کُشته، سودِ کفار است» زیرا اگر آقای کروبی با سوابق انقلابیاش، بهوسیله مردم انقلاب، خاکمالی شود که شد، اثر سویی در اذهان میگذارد و اینک نیز اگر بتوانند پس از شکست قطعیاش، او را به حرکات نامناسبتری وادارند، سودش برای دشمنان انقلاب، بیشتر است. من آرزو میکنم که ایشان هرچه زودتر از کمند دشمنان بگریزد. حرفهایی که در تبلیغات انتخاباتی از دهان ایشان گفته شد، اعتقادات خودش نبود. آقای کروبی را به این صحنه کشاندند و مدیریت کردند و دیدیم که آن مواضع، رأیآور که نبود، هیچ، آراء واقعی خود کروبی را هم از او گرفت. مردم، مسلمانند و این ادبیات را قبول ندارند. نصیحتم به ایشان اینکه صلح کلی بودن، مخدوش است و نمیشود خیر و شر را در یک جا گرد آورد. برادر عزیز، اجازه ندهید که از احساسات شما، دشمنان اسلام و انقلاب، سوء استفاده کنند که در سن من و شما، فرصت بازنگری و جبران، بسیار اندک است، فقط همین.
اما آقای دکتر محسن رضایی، با آن همه سوابق درخشان انقلابی و نظامی از این جهت، شکست خورد که همچون دکتر احمدینژاد، با صراحت و شفافیت و بدون مجامله به پای ارزشهای انقلاب فریاد نیاورد و پرچم مبارزه با مفاسد را که پرچم امام و امت است برنیفراشت، و گرنه سوابق مبارزاتی برادر عزیزمان، آقای محسن رضایی از سوابق دکتر احمدینژاد هم بیشتر است.
احمدینژاد صادقانه اعلام میکند که همهی ثروت من، عبارت است از منزل مسکونی و حقوقی که از معلمی میگیرم لیکن درباره سایر آقایان، پچپچ میشود. آقای رضایی هم که به ایشان ارادت دارم، باید به شفافسازی قاطع بپردازند تا ایشان نیز بتوانند پرچم مبارزه با رانتخواران را بر دوش گیرند و در این صورت در دوره آینده، میتوانند رأی خوبی داشته باشند. به حق یا باطل، اگر عدهای میگویند فلانی و فلانی، چندین کارخانه دست و پا کردهاند و تجارت خارجی فلان کالا را در دست گرفتهاند و میدانیم که مردم نسبت به این امور، سخت حساسند نباید دفعالوقت کرد. من پیشتر به دفاع، عرض میکنم که قرآن، ثروت حلال را "خیر" نامیده اما این را هم متذکر میگردد که "المال و البنون فتنة" یعنی این دو، دشوارترین وسیله آزمایش الهی میباشند. آری اگر کسانی میلیاردها تومان داشته باشند و به تولیدات مفید و اشتغالزا بپردازند، حرفی نیست زیرا در آن صورت، به تولید کار و تأمین نیازهای جامعه پرداخته و بایدشان زکات درآمد را بپردازند و معصوم(ع) میفرماید اگر ثروتمندان، زکات مالشان را میپرداختند، نیازمندی در دنیا باقی نمیماند. اگر برادرمان 2 گام را بردارند با توجه به سوابق افتخارآمیز و انگیزهی مثبت ایشان، در انتخابات بعدی یکی از امیدهای پیروزی خواهند بود.
اما آقای میرحسین موسوی که پاک از یاد برد که در تبلیغات انتخاباتی خود میگفت من برای احیاء قانون، وارد صحنه شدهام و ولایت فقیه را قبول دارم لیکن پس از اعلان نتیجه انتخابات که شکست قاطع او بود، اجرای قانون را خیابانی کرده و چنان فضاحتی را به بار آوردند. ایشان پیش از پیروزی انقلاب با ملی مذهبیهای چپ و گاه با نهضت آزادی، آن هم در سطح متوسط و کمخطر، کار میکردند.
با توجه به مطالعات و معلوماتی که کسب کرده ام( حوزوی و دانشگاهی) هیچ فرقی در خودم با دیگران نمی بینم حتی پیشرفت معنوی هم نکرده ام. به حال برخی غبطه می خورم کسانی که شاید یک تفسیر از قرآن یا شرحی از نهج البلاغه یا کتب فقهی و کلامی معتبری را هم نخوانده اند اما تقید بالایی دارند و خیلی از من کمتر گناه می کنند و بر اعتقاداتشان ثابتند. حسابی حالم گرفته است و نیاز به راهنمایی شما دارم؟
یکى از مشکلات بیشتر انسانها این است که کمتر موفق مىشوند به دانستههاى خود عمل کنند؛ عوامل گوناگونى باعث این ناکامى مىشود:
یکم. بسیارى از دانستهها، به باور و اعتقاد تبدیل نشده است؛ باید این دانستهها را تبدیل به باور کنیم. در این صورت جزء وجود ما مىشود و با شخصیت ما عجین مىگردد؛ آن گاه مىتوانیم به آنها عمل کنیم.
امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه و در ضمن دعاى «مکارم الاخلاق» مىفرماید: «ایمان مرا به کاملترین ایمان برسان، و یقینم را برترین یقین قرار ده و نیتم را به نیکوترین نیتها ختم فرما و کردارم را به نیکوترین کردارها پایان بخش صحیفه سجادیه، ترجمه على شیروانى، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1382.
از این دعا استفاده مىشود که تنها دانستن کافى نیست و براى اینکه داشتههاى خود را به عمل و رفتار در آوریم، باید اینها به یقین (مرتبه بالاترى از علم) مبدل شود. نیت نیز که نقش مهمى در رفتار دارد، به بهترین نیتها تبدیل گردد؛ یعنى، یقین و نیت خالص جزء ساختار شخصیت ما شود. در این صورت مىتوان انتظار داشت علم و عمل انسان، با هم هماهنگ شود. رسیدن به این مرتبه از کمال، نیاز به تمرین، مراقبت و پشتکار مداوم دارد و از همه مهمتر براى دستیابى به آنها، همواره باید از خداوند مدد جست و دست توکل به دامن کبریایى او زد.
دوم. دنیاطلبى، لذت خواهى و دنبال ارضاى غرایز حیوانى بودن، یکى دیگر از موانع است. همه ما مىدانیم نگاه به نامحرم حرام است و دروغ گفتن یا تهمت زدن کار بدى است؛ ولى هنگامى که اسیر شهوت و لذت نفسانى شدیم - برخلاف دانستههاى خود - به همه این گناهان آلوده مىشویم! در این گونه موارد، باید با هواى نفسانى خود مبارزه کنیم و خود را از چنگال نفس اماره نجات دهیم. در غیر این صورت نفس اماره همواره ما را به بدىها دعوت مىکند و ظواهر دنیا را در نظر ما زیبا و لذت بخش جلوه مىدهد و در این حالت ما دچار نوعى غفلت مىشویم.
سوم. وسوسههاى شیطان یکى دیگر از عوامل فریب، غفلت و فراموشى است؛ باید دائماً با این وسوسهها مقابله کنیم.
چهارم. عدم انضباط و نداشتن برنامه ای که انسان روش و منش خویش را با آن هماهنگ کرده باشد. می دانید که نظم و برنامه داشتن در اسلام بسیار مورد تاکید است. ضرورت داشتن چنین برنامه ای این است که انسان با تبعیت از آن و پایبندی کامل می تواند بسیاری از موانع عمل مانند سستی و تنبلی و راحت طلبی و مانند آن را از خویش براند و به مرحله خودساختگی برسد. انسان خودساخته کسی است که زمام امور خویش را بدست گرفته و همگام با عقل و دین زندگی خویش را سامان داده و از زمان و عمر خویش به نحو احسن سود می برد و دائم در حال رشد و شکوفایی بیشتر است.
علاوه بر آنچه گفته شد، راهکارهاى زیر نقش مؤثرى در حل این مشکل دارد؛ بکوشید به طور جدى راهکارهاى زیر را عملى سازید:
1. ایمان خود را تقویت کنید و بهترین راه براى تقویت ایمان، عمل به آموزههاى دینى و انجام تکالیف واجب و ترک محرمات و گناهان است.
2. دفترچه اعمالى براى خودتان تهیه کنید ؛ هر شب حدود ده دقیقه اعمال روزانه خود را کنترل کنید و اشتباهات و موفقیتهاى خود را در آن یادداشت کنید.
3. بدون اینکه خود را سرزنش کنید و نگاه منفى نسبت به خود داشته باشید ؛ نقاط ضعف رفتارى خود را شناسایى کنید.
4. یک برنامه هفتگى یا ماهانه براى خود طراحى کنید ؛ مثلاً بگویید: من مىخواهم نمازم را سر وقت بخوانم یا در سلام کردن پیش قدم شوم و... تغییر یا اصلاح آن را آغاز کنید ؛ مطمئن باشید اگر از امور کوچک و آسان شروع کنید و پشتکار داشته باشید، به تدریج مىتوانید رفتارهاى خود را اصلاح کنید.
5. به خود تلقین کنید و اطمینان بدهید که من مىتوانم در خودم تغییر رفتارى ایجاد کنم.
6. با خود تعهد اخلاقى ببندید که اگر در انجام رفتار مورد نظر کوتاهى کردید، جریمه بپردازید (مثلاً مبلغى به صندوق صدقات بیندازید یا یک روز روزه بگیرید).
7. در پایان هفته مجدداً خود را ارزیابى کنید ؛ اگر احساس کردید در عمل به برنامه در طول هفته موفق بودهاید، به خودتان امتیاز بدهید و بلافاصله شکر خدا را به جا آورید و از او بخواهید در ادامه کار به شما کمک کند.
8. اگر به هر دلیلى در اجراى برنامه شکست خوردید، مأیوس نشوید و دوباره تصمیم بگیرید آن را عملى سازید ؛ آن قدر تکرار کنید تا موفق شوید.
10. با افراد مؤمن و اهل عمل و در عین حال منظم و جدى، بیشتر معاشرت داشته باشید و از تجارب آنها استفاده کنید.
فلسفه نهایی دین و معنویت چیست؟
سر و فلسفه نهایی دین و ضرورت عبادت، نماز و معنویت به مقام خلافت و ولایت انسان در روی زمین باز می گردد. در آیات مربوط به آفرینش انسان آمده است که خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده است. خلیفه بودن انسان بدون داشتن مقام ولایت و قدرت ولایی ممکن نیست. ولایت اصل و اساس تمامی کمالات انسان و مناصب الهی و اجتماعی او است.
مقام ولایت همان مقام قرب الهی است که خدای متعال استعداد آن را به صورت کامل تنها در نهاد انسان قرار داده و تحقق آن را هدف نهایی زندگی او معرفی نموده است.
به طور کلی می توان گفت: فلسفه دین، زندگی و عبادت تحقق نیروی ولایت در انسان است، زیرا تنها با فعلیت یافتن این نیرو است که انسان جایگاه اصلی خویش را در زمین و آفرینش احراز می کند. مقام و جایگاهی که خدای متعال او را برای آن آفریده، یعنی خلافت خداوند در زمین.
کسانی که نماز نمی خوانند و یا کاهلی می کنند، به این حقیقت که گفته شد، واقف نیستند. در نتیجه ایشان انسان های ضعیفی هستند که این اقتدار در آنها بروز نمی کند و نمی توانند به عنوان یک انسان در زمین تاثیرات ولایی مثبت داشته باشند و می بینیم که افراد بی خاصیت و کم تاثیری پیرامون خود هستند، ولی اهل عبادت و دین داری، به دلیل بهره مندی از این نیرو، کسانی هستند که در جامعه و خانواده خود تاثیر مثبت می گذارند. البته به هر مقدار که درجه اخلاص و صدق انسان مومن در این مسیر بیشتر باشد، فرد موثرتر و مفید تری برای خویش و جامعه خواهد بود.
بدون دین و معنویت، آدمى در مسیر زندگى، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت، به فراموشى خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند.
انسان، بدون دین و عبادت، که بهترین راه ارتباطی با خداوند است ضعیف خواهد شد. انسان طالب قدرت و توانایی است و این طلب خود را بیشتر از طریق ارتباط با قدرت بی نهایت خداوند و عبادت عملی می کند. نماز مانند گوشی همراه که پس از مدتی نیرو و باطری اش ضعیف می شود و نیاز به شارژ دارد، شارژ کننده نیروهای معنوی انسان است.
به لحاظ ا جتماعی هم دین به دنبال اجرای توحید و عدالت است. حکومت و مدیریت جامعه شعبه ای مهم از ولایت و خلافت انسان و یا مهمترین عرصه آن است. ولی فقیه به همین معنا است. یعنی اصل این است که در جامعه باید امام معصوم(ع) ولی و حاکم باشد و در عصر غیبت معصوم همین امام (ع) فقیه جامع شرایط را به جای خود منصوب کرده و او است که باید زمام امور جامعه را بدست بگیرد.
کار مهم ولایت اجتماعی اسلام اجرای عدالت اجتماعی وتوضیع امکانات و فرصت ها به صورت عادلانه بین مردم است تا آنهایی که همه به صورت مساوی بندگان خدای هستند، به صورت عادلانه از امکانات رشد و رسیدن به مقامات ولایی برخوردار باشند. عدالت میوه و ثمره اصل توحید است. توحید یعنی تمامی انسان ها اعضای یک خانواده اند و همه بندگان یک خدای می باشند و باید از عدالت برخوردار باشند.
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهراند.
در جامعه اسلامی تمامی مومنین از ولایت برخوردارند. و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض. ( توبه، 71) منتهی مراتب هم محفوظ است. هر کسی دارای مرتبه ای از ولایت است و نسبت به زیر مجموعه خود ولایت دارد و نسبت به مراتب بالاتر باید ولایت پذیر باشد.
دین و معنویت می خواهد انسان و جامعه را به توحید و عدالت رهنمون باشد تا در عرصه جامعه توحیدی و عدالت محور انسان بتواند به مقام و جایگاه اصلی خود که مقام ولایت و خلافت انسان در زمین است برسد.
موسوی را بهتر بشناسسم!
گفتاری افشاگرانه از استاد حیدر رحیم پور ازغدی:
در این انتخابات در ضمن مشخص شد که هر کاندیدا چقدر وزن دارد؟ از بین 4 کاندیدا، کروبی پنجم شد. یعنی آرای باطله از آرای کروبی بیشتر شد. برخی میگویند کروبی بازی خورد، باید بگویم یک عدهای هستند که در بازی نیستند ولی میگوییم نیمکتنشین هستند اما کروبی با اینکه انسان خیلی خوبی است، از ابتدا اصلاً در بازی نبود که بخواهد بازی بخورد.
درخصوص موسوی باید بگویم، وقتی حزب جمهوری اسلامی را میخواستند تأسیس کنند، من تهران پیش آیتالله خامنهای بودم، ایشان گفت امام دستور دادهاند که حزب جمهوری اسلامی را افتتاح کنید. شب قبل از آن، آیتالله بهشتی با مقداری پول آمده بود و گفته بود مصلحت نیست که حواله یا وامی بگیرید، با این پول، کارهای مقدماتیاتان را انجام دهید. من از همان اول با گزینش آیتالله خامنهای عضو هیئت مؤسس حزب بودم. موسوی هم همشهری آیتالله خامنهای بود و ایشان هم بنا به لطفی که به او داشتند، وی را به حزب آوردند و روزنامه حزب را هم به او سپردند. این در حالی بود که موسوی قبل از آن با اشخاصی مثل پیمان که یک آدم چپ نیمه مارکسیست بود، نزدیک بود. موسوی بعداً با آیتالله خامنهای درگیر شد و تمام وجودش مخالفت با ایشان شده بود.
همین آقای موسوی یک روز آشکارا گفت "فلانی ما سلطان را برداشتیم، باز میخواهیم برای خودمان شاه بتراشیم." یعنی نظرش درباره ولی فقیه عین شاه بود. امام را به عنوان منهای روحانیت به عنوان شخصیتی انقلابی قبول داشتند، بازرگان هم همینطور بود، رفیق من بود اما در اثر همین نوع نگاهها بود که میگفت ما اسلام را برای ایران میخواهیم ولی شما ایران را برای اسلام میخواهید.
دیشب یک آدم متدین با تحصیلات بالا میگفت چرا امام در آن جریان از موسوی حمایت کرد؟ گفتم امام به هرکس حکومت میدادند، میگفت از حکومت اطاعت کنید. صیاد شیرازی گریه میکند، التماس میکند که به من قدرت بدهید، من قبل از اینکه ضدانقلاب در کردستان ریشه بدواند، ریشهاش را میخشکانم. امام گفتند هرچی بنیصدر میگوید، قبول کنید. امام میخواست سازمان حکومتی درست کند، به صورت خانخانی نباشد. اما به وقتش هم که رسید، در ساعت 12 شب فرمود همه هم بگویند بنیصدر خوب است، من میگویم بد است. از نظر آنها این یعنی فوق استبداد اما از نظر ما یعنی اسلام محض. پس امام وقتی از بنیصدر پشتیبانی میکرد، وقتی از بازرگان پیشتیبانی میکرد، وقتی از موسوی پشتیبانی میکرد، از حکومت و رئیس قوه مجریه پشتیبانی می کرد نه از شخص. موسوی بینی و بین الله کاملاً روشنفکر زده بود و همکاریاش با جمهوری اسلامی هم جاهطلبانه بود. از آن هم گذشته، مرد مسلمان، تو در 2 دوره هاشمی رفسنجانی اگر میآمدی، رئیسجمهور می شدی، در 2 دوره خاتمی میآمدی، رئیسجمهور می شدی، خودت نخواستی اما حالا آمدی به جنگ عدالتخواهان؟ موسوی، خاتمی، ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی در یک خط قرار گرفتهاند.
از بحث اصلی فاصله نگیریم، دکتر احمدینژاد باید نیروهای ارزشی را از هرجا که هستند، جمع کند و روی کار بیاورد، به نیروهایی که هستند، قناعت نکند. او یک بار به من گفت آقای رحیمپور عزیز! اینها نمی خواهند کمک کنند، می خواهند بیایند کار خودشان را به نام ما انجام دهند. گفتم بالاخره هنر مدیریت همین است که اجازه ندهد ساز خود را بزنند.
اما وظیفه جریان عدالتخواه از این به بعد در مقابل خط زر و زور و تزویر چیست؟ سکوت، ماست مالی کردن و...؟ خیر، بلکه روشنگری. ما در اسلام سرمایه متمرکز در مقابل فقر محرز و مسلم نداریم. ما در اسلام آقازادهپروری و قوم و خویشپروری نداریم. عثمان از وقتی که قوم و خویش بازی کرد، اسلام ازبین رفت. عمر و ابوبکر هم حتی این کار را نمیکردند. مالک و ابوحنیفه با یکدیگر صحبت می کردند. مالک گفت اگر بعد از شیخین، علی به خلافت رسیده بود، این کارها نمیشد. اگر علی آمده بود، امویان جان نمیگرفتند، در دستگاه عثمان، امویان جان گرفتند. چون عثمان، لیبرال بود. مقدس ولی لیبرال.
بیتردید، بررسی لایههای چند وجهی این پروژه که در مقاطعی نیز به صورت مکمل هم عمل کردند بیانگر تلاشی است که نقطه عزیمت آن ایجاد «گفتمان اعتراضی» بوده است.
گرچه این سناریو در کشورهای استقلالیافته شوروی سابق با اعتراض به نتایج انتخابات و تقلب درآن کلید خورده است ولیکن آنچه در همان ابتدای کار پیشبرد این انقلاب را در ایران ناکام گذاشت، وضعیت آرا بود. اوکراین و گرجستان دو کشور به دام افتاده در انقلابهای رنگین، برپایه نزدیکی آرای نامزدها به یکدیگر بوده است.
اتفاقی که در ایران با اختلاف 11 میلیونی عملا باورپذیری تقلب و تلاش «پرهیاهو» و«پرشتاب» برای این پروژه را با کندیهای بسیار سختی روبهرو ساخت. اما اینکه قرینههای تلاشهای سازمانیافته برای ایجاد انقلاب مخملی در ایران چه میباشد، بی شک باید به تطابق رفتارها و تحرکات جریانات اخیر با نمونههای اتفاق افتاده درکشورهای مختلف پرداخت. بهطورکلی برخی عوامل عمومی که تاکنون در برخی کشورهای هدف انقلاب رنگی قرار گرفته بعضاً صورت مشترک داشته به صورت زیر قابل احصا میباشند:
1- نمادسازی
هدف ازنمادسازی برای بعد و حجم دادن به نیروهای هوادار و متمایز ساختن آنان به عنوان مجموعه متفاوت و مخالف میباشد. همچنین انگیزه بخشی به حامیان با انتخاب رنگ درجهت ترغیب آنان برای شرکت در یک رویداد و یک رفتار خاص میباشد. این اتفاق در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با انتخاب رنگ سبز و بهرهگیری از محصولاتی همچون تی شرت، کلاه و شال سبز و نیز به راه انداختن تظاهرات خودرویی به نمادهای سبزظهور و بروز یافت. یکی از دلایل اصلی برای تأکید برنمادسازی حک ساختن آن بر اذهان و استفاده از عنصر در دسترس بودن و قوه یادآوری میباشد. مضاف بر اینکه بهدست گیری فضای تبلیغاتی شهر و تهییج بخشی میدانی نیز در این بخش کاملاً مشهود میباشد.
2- شکلدهی قطببندی شدید اجتماعی
ایجاد دوانگاری متضاد Binary opposition در میان توده مردم نیز یکی از روشهای مورد تأکید در انقلابهای رنگی است. این قطببندی در حقیقت الف- برای ایجاد تخاصم میان مردم و شکل فضای نزاع بوده و ب- درچارچوب شکلدهی اقلیت یا اکثریت ناخشنود و عصبی قابل تصور است. رودررو قراردادن مردم و ایجاد قطببندی درمیان آنها نیز برای شکستن بسیاری از هنجارهای مورد توجه جامعه و عبور از خطوط مورد احترام در زمینه تکریم نهادها میباشد.
3- بروزدادن گرایشهای لیبرالی و نئولیبرالی
یکی از جان مایههای شکل دهی انقلابهای رنگی مخابره پیام گرایش به گرایشهای لیبرالی و نئو لیبرالی میباشد. هدف اصلی از این علایم برای کسب حمایتهای غربی میباشد. در این انتخابات تأکید بر گفتوگوهای بی قید و شرط باآمریکا و عدول از برخی ایدئولوژیهای انقلاب همچون نحوه مواجهه با رژیم صهیونیستی در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
4- سازماندهی تشکیلاتی
تعریف نقش برای اعضای ستاد و نیز اعطای ماموریت به نیروها، نیازمند سازماندهی قوی و منسجم میباشد. نیروهای دوم خردادی درپیش ازانتخابات با به راه انداختن کارناوالها و اردوهای خیابانی «فضا سازی»،
«تهییجانتخاباتی»،«رعبتبلیغاتی»،«کمیته صیانت ازآرا»، «کمپین سخنرانی»،«پوششهای نمادین»،«تظاهرات خودرویی» بخشی از سازماندهیهای خود را برای پیروزی درانتخابات نمایان ساختند. همچنین در بخش اغتشاشات خیابانی نیز این جریان ساماندهی کاملاً دقیقی را مورد توجه خود قرار داد. تشکیل کمیتههای «عملیاتی،«محوربند»، « رسانهای – عملیات روانی»،«مالی و پشتیبانی» نیز از جدیترین اقدامات در این زمینه بوده است. نحوه درگیریهای خیابانی و سازماندهی اراذل و اوباش و مسلح ساختن آنان به انواع سلاحهای سرد و گرم بخشی از تلاشهای صورت گرفته دراین بخش بوده است. بیگمان تدارک و سازماندهی دستاویزی ( تاکتیکی ) برای کانونی کردن فشار بر روی حکومت و واداشتن آن به گردن نهادن به خواست آنان بوده و میباشد.
این جریان تلاش دارد تا با این فشار انتخابات را باطل ساخته و شرایط جدید را برای ادامه تحرکات خود فراهم سازند. تأکید یک مقام سیاسی مبنی بر اینکه ابطال انتخابات کف خواستهای میرحسین موسوی میباشد بیانگر سارماندهی برای فشار جهت رسیدن به منویات اصلی میباشد.
5- هزینههای سنگین مالی
تامین هزینه پوسترها،بنرها،عقد قرارداد با شبکههای ماهوارهای و تهیه البسه تبلیغاتی بی تردید از هزینهکرد سنگینی پرده برمیدارد که سامان یافته بودن آنها از چشم هیچ ناظر سیاسی پنهان نیست. حضور اسپانسرهای مالی و فعالان اقتصادی درحوزه نفت،محصولات روغنی،فعالان عرصه ساخت و ساز و نیز انتشار برخی شایعات مبنی بر حمایتهای مالی خارجی مواردی بودند که ساماندهی کاملا حرفهای را ظهور و بروز دادند.
6- دموکراسیخواهی و حقوق شهروندی
نحوه فعالیت این جریان و مقاصد پنهان آنها نیز در لفافه « دفاع از دموکراسی و حقوق بشر »، «حقوق شهروندی»،«عدالتگرایی» پوشانده شد تا دلیل واقعی در افتادن آنان با حکومت کتمان شود. بی تردید بهدست آوردن حمایتهای مردمیبا اتخاذ تاکتیک «دنیای وانموده» و قلب حقایق از جمله مواردی بود که برای پنهان نگاه داشتن نیات واقعی اتفاق افتاد.
7- نفوذ درسیستم سیاسی
یکی از روشهای جریان مزبور برای انقلاب رنگی خود نفوذ درسیستم سیاسی برای رسیدن به چند هدف عمده بوده است. هدف اول دسترسی به اطلاعات محرمانه مسؤولان برای ایجاد فشار روی آنها بوده است. حمله به منازل برخی از مسؤولان وزارت کشورونیزانتشار شماره تلفنهای همراه آنها در اینترنت دراین راستا قابل ارزیابی است. هدف دوم اما بهدست آوردن اطلاعات میدانی برای تحرکات خیابانی بوده است. این اطلاعات بی گمان بخشی از اغتشاشات خیابانی را پشتیبانی اطلاعاتی نمود.
8- القای شبهه تقلب پیش ازانتخابات
یکی دیگر از روشهای بهکارگرفته شده توسط جریان مزبورادعای تقلب در انتخابات با یک پیش فرض بوده است. پیش فرق مطلق انگاری در این چارچوب شکل گرفت که پیروز انتخابات مهندس موسوی بوده و اگر هر انتخاب دیگر صورت گیرد به معنای تقلب در انتخابات میباشد. گرچه این القا زمینهای برای آغاز اغتشاشات خیابانی بود ولیکن در ورای خود مشروعیتزدایی از دولت حاکم را نیز هدف گرفت. به این معنا که با اعلام پیروزی خود قبل از پایان رأی گیری دولت حاکم را غیرقانونی اعلاک کرده و شدت و اقتدار رأی بهدست آمده توسط وی را خنثی سازند.
9- حمایتهای خارجی
تأکید رسانههای خارجی مبنی برانجام تقلب در انتخابات ایران و حمایت از آشوبهای خیابانی با توجیه نادیده انگاشته شدن رأی مردم، حمایتهای بیگانگان از انقلاب رنگی جریان مزبور را عیان ساخت. بی شک آشفته ساختن فضای سیاسی جامعه،کسب مساعدت بینالمللی، ایجاد فشار به حکومت از سوی بیگانگان تحت عناوینی همچون جریمههای دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی و کاهش به رسیمت شناختن رئیسجمهورمنتخب از جمله کارویژههای نیروهای بیگانه میباشد. از دیگر سو آنچه که درتمامیانقلابهای رنگی به عنوان وجه مشترک مطرح است حمایت کشورهای خارجی و تکیه بر برخی از منابع آنها میباشد. بهطورمشخص بر اساس مشاهدات شهروندان تهرانی سفارتخانههای کشورهای انگلیس، فرانسه و استرالیا در آشوبهای روز شنبه تهران به آشوبطلبان و تروریستهایی که از بیم دستگیری متواری بودند، پناه دادند. باتوجه به اخبارمزبورکاملاً میتوان دریافت جریان مزبور پایی نیز در کسب حمایتهای بیگانگان و فضاسازیهای بینالمللی آنان دارد.
***
موارد گفته شده گرچه بخشی از تطابق اغتشاشات اخیر و تلاش جریان انتخاباتی برای انقلاب رنگی با نمونههای انجام شده میباشد اما ناکامیآن میتواند عبرتهای گرانقدر را به تصویر بکشد که جریان مزبور با تسلیم شدن در برابر خواست و اراده ملت میتواند به دامان نظام بازگردد.
اولین این عبرتها، هوشیاری مردم میباشد. مردمیکه دلبستگی خود به نظام را نشان داده و ثابت کردند چهرهها را حتی از پشت نقاب نیز خوب میشناسند. گرچه نسل جوان ما نیز دورههای ابتدای انقلاب و جریاناتی همچون بنی صدر را تجربه نکرد اما اتفاقات اخیر یک نوع لمس شدگی تاریخی را برای آنان به نمایش گذاشته و تاریخ را برایشان به تصویر کشید.
درحقیقت میتوان گفت با توجه به این اوصاف نسبت به بیمه شدن نسل کنونی انقلاب درمقابل خط نفاق باید امیدوار بود. عبرت دیگر اما باید به نقش رهبری و ولایت فقیه در مدیریت چالشها و نابسامانیهای کشور اذعان داشت. براستی کسانی که روزگاری از نهادهای انتخابی - انتصابی سخن گفته و به دنبال تک پایه ساختن حاکمیت بودند،اقراردارند که اگر جایگاه رهبری نبود هم اینک اهتزاز پرچمهای رنگی را باید در کشور به نظاره مینشستیم؟.
نعمت ولایت بیشک عنایتی الهی است که اگر جز این بود آن پیر فرزانه نمیگفت که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.
برای اینکه شیطان از ما دور بشه باید ذکر گفت تا کم کم مثلا از محیط خونه بره بیرون ... تعداد ذکر مشخصه؟
پاسخ: با سلام به شما پرسشگر محترم که در پی کسب کمال و دور کردن دشمن دیرینه انسان -یعنی شیطان- از خود هستید.
نخستین گام در مبارزه و دور کردن شیطان این است که اطاعت از او را به تدریج کم نموده و به آهستگی از شبکه های دام او خارج شویم. هر چند در این مبارزه ممکن است پای انسان بلغزد و در مواردی فریب او را بخورد. هر قدر ارتباط و معرفت انسان با خدای متعال عمیق تر و گسترده تر باشد، تسلط شیطان بر او کمتر است. چنان چه خدای متعال در این باره می فرماید: شیطان تسلطی بر کسانی که مؤمن بوده و بر پروردگارشان توکل می کنند ندارد) نحل، آیه 99 . (و نیز می فرماید: تو (شیطان) بر بندگان خاص من تسلط و نفوذی نداری (اسراء، آیه 65).
حقیقت ذکر، یاد خداوند است و اگر ذکری یاد خداوند را در پی نداشته باشد ذکر نیست. زیرا مراد از ذکر و هدف از آن تحول درونی با یاد خداوند است و اگر ذکری به این هدف منتهی نشد آن کارکرد واقعی را ندارد.
اگر منظور شما از ذکر، ذکر زبانی و لحظه ای باشد باید گفت چه بسا کسانی که بسیاری اوقات در حال ذکر بودند اما نتوانستند با هوای نفس و شیطان مبارزه کنند. شیطان را ذکر قلبی و درونی که از اعماق وجود واز ته دل برخیزد، فراری می دهد نه ذکری که فقط لقلقه زبان باشد.
آن چه که مهم است پناه بردن به خداوند تبارک و تعالی است از شر شیطان. أعوذ بالله من الشیطان الرجیم یعنی از شر شیطان به خدا پناه می برم. در واقع این «پناه بردن» کلیدِ کار است. مشابه این تعبیر در آیات الهی نیز آمده است.
- و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین (المؤمنون/97) و بگو پروردگارا! من از وسوسه هاى شیاطین به تو پناه مى برم.
- و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه هو السمیع العلیم (فصلت/36) و هر گاه وسوسه هائى از شیطان متوجه تو گردد از خدا پناه طلب که او شنونده و آگاه است .
- فاذا قراءت القران فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم (نحل/98) هنگامى که قرآن مى خوانى از شر شیطان مطرود شده ، به خدا پناه بر.
با توجه به این آیات، تکیه اصلی بر پناه بردن به خداوند است حتی شاید ذکرزبانی هم در میان نباشد.
امام علی علیه السلام فرمود: «زیاد دعا کن تا از گزند شیطان محفوظ بمانی.»( منتخب میزان الحکمة/ 3265) همان طور که در روایت امیرالمؤمنین اشاره شده با دعا کردن و از باری تعالی خواستن و بدو پناه بردن است که می توان شیطان را از خود دور کرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: ابلیس گفت: پنج نفرند که هیچ چاره ای برای آن ها ندارم اما دیگر مردمان در مشت من هستند: هر که با نیت درست به خدا پناه برد و در همه کارهایش به او تکیه کند. کسی که شب و روز بسیار تسبیح خدا گوید. کسی که برای برادر مؤمنش آن پسندد که برای خود می پسندد. کسی که هر گاه مصیبتی به او می رسد بی تابی نمی کند و هر کسی که به آن چه خداوند قسمتش کرده خرسند است و غم روزیش را نمی خورد. ( منتخب میزان الحکمة) حدیث 3267
نکته مهمی که درباره ذکر خدا باید مراعات شود استمرار آن است. شیطان هرگز از تعدی نسبت به انسان صرف نظر نمی کند، ستیز و مجاهده با شیطان کاری مستمر و دایمی است و تا انسان در این عالم زنده است ادامه دارد. دام های شیطان برای انسان های با تقوا و دارای کمال و شناخت بیشتر، ظریفتر و پیچیده تر و مخفی تر است.از این رو به «ذکر کثیر» امر شده است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا» احزاب، آیه 41 یکی از مهمترین نمونه های ذکر، تلاوت قرآن است. سعی کنید از هر فرصتی برای این منظور استفاده کرده، آیات قرآن را با توجه به معانی و مفاهیم آن قرائت نمائید. مخصوصا شبها سوره واقعه را بخوانید. در باره فضیلت تلاوت این سوره از پیامبر عظیم الشأن اسلام نقل شده که فرمود: کسی که سوره واقعه را بخواند، نوشته می شود که این فرد از غافلان نیست.( تفسیر مجمع البیان، ج9 ص212، به نقل از تفسیر نمونه، ج23 ص 194)
به قول حافظ (علیه الرحمه:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
به طور کلی کار شیطان وسوسه کردن است. با پناه بردن دائمی به خداوند و ارتباط پیوسته با او و توسل و ربط با ائمه معصومین علیهم السلام و اولیای الهی می توان از این وسوسه ها رها شد و یا آن را به حداقل رسانید و شیطان را تسلیم نمود، چنانچه در روایت داریم که پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمودند: شیطان من به دست من مؤمن و رام گردید. پس بهترین راه حل، توجه کامل و دایمی به خداوند متعال و اولیائش و خود را در قلعه استوار و نفوذ ناپذیر او و اولیای پاک او درآوردن و رعایت کامل تقوای الهی کردن است.بهترین روش رسیدن به چنین هدفی، شناخت شیطان و سد کردن راه های نفوذ او است.
همواره خود را نصیحت نموده و بر نفس خویش بانگ زنید: «اى بیچاره! تا کى گرفتار هواى نفس باشى و سرمایه گران مایه عمر را تباه سازى و به معصیت رب الارباب پردازى؟ چرا براى اندک لذتى پوچ و گذرا خود را گرفتار دوزخ ابدى سازى؟ اگر لحظهاى دیگر فرشته مرگ تو را در رسد و جانت به حلقوم رساند، با چه وضعى به دیار برزخ رهسپار مىشوى؟ نه!نه! هرگز! باید عزمى قاطع و استوار داشته باشم و با استمداد از خداى سبحان و پروردگار رحیم و مهربان - که با این همه معصیت باز هم مرا مشمول الطاف خود ساخته - پیمان بندم و سربه بندگى او سپارم و زنجیر شیطان نفس بگسلم. این بار باید چنان ابلیس لعین را از خود دورر سازم که دیگر در من وسوسه نکند و با دست خالى از من روى برتابد!».
در پایان برای شما آرزوی موفقیت نموده و برای پیروزی شما در برابر اهریمن و شیطان دعا می کنم.
چگونه می توانیم از دروغگویی پرهیز کنیم؟ آیا حرف زدن به طریقی مثلا « کسی درب منزل با من کاری دارد به یکی از افراد حاضر در خانه می گوییم، بگو اینجا نیست! منظور من از اینجا مثلا اتاق خانه است!» دروغ محسوب می شود؟ لطفا درباره این گونه حرف زدنها به اشکال گوناگون توضیح دهید؟
دروغ با انگیزه های فراوان، همچون دشمنی، حسادت، تأمین منافع دنیوی، طمع و یا عادت انجام می شود، ولی مهمترین عامل آن ضعف نفسانی است، به عبارت دیگر دروغ کار آدم های ضعیف و ترسو است و انسان قوی و شجاع دروغ نمی گوید؛ زیرا که نیازی به استفاده از این روش غلط ندارد. اصولا چرا باید انسان مرتکب خطا و خلافی بشود و سپس بخواهد برای این که مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد، دچار خطای بزرگتر و گناه عظیم تری همچون دروغ گردد. آیا پسندیده تر آن نیست که آدمی رفتار روزانه خویش را به نحوی تنظیم نماید که مجبور به دروغ گویی نگردد؟ البته دروغ از گناهانی نیست که هیچ گونه مورد استثنایی نداشته باشد و تمام مصادیق آن، همچون مصادیق «ظلم» قبیح و حرام باشد. گاهی برخی از مصادیق دروغ در شرایط خاصی جایز و بلکه واجب می شود، مانند نجات جان مسلمان از کشته شدن و یا اسیر گشتن، حفظ مال و آبروی مؤمن، اصلاح نمودن میان مردم و ایجاد صلح و دوستی، فریب دشمن و غلبه بر او در جنگ ها و کسب رضایت و خشنودی همسر، که البته در همین موارد نیز بهتر است در صورت امکان توریه نماید، یعنی به گونه ای سخن بگوید که دروغ محسوب نشود، زیرا دروغ در هر صورت بازتاب ناهنجاری بر روح و شخصیت او خواهد داشت و جرئت او را بر دروغ گویی خواهد افزود.
فلسفه و حکمتی که باعث می شود برخی از اقسام دروغ جایز شمرده شود، وجود مصلحت برتری، همچون حفظ منافع معنوی مؤمنین، سلامت و امنیت جامعه ایمانی و خانواده است که در آن موارد بر مفسده دروغ گویی ترجیح می یابد. در این صورت اگر دروغ گفتن باعث حفظ یک مصلحت مهمتری در بین می شود مثل آنکه اگر دروغ گفته شود با عث می شود با افشاء نکردن راز یک مومن جان یا مال و یا آبروی او حفظ گردد در این صورت دروغ گفتن اشکال ندارد جهت مطالعه بیشتر ر.ک: - ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی، ج 2، بحث دروغ - اصول کافی، ج 2، باب الکذب - میزان الحکمه، ج 11، ص 5119 با ترجمه فارسی، عنوان 457
T}همه مراجع:{T «دروغ مصلحتى» به معناى رایج نزد مردم - که در واقع «دروغ منفعتى» است - حرام است. موارد جواز دروغ در اسلام مشخص است؛ از جمله آنها وجود مصلحت اهم (مثل حفظ جان مؤمن و یا رفع نزاع بین دو مسلمان) است.V}امام، استفتاءات، ج 2، گناهان کبیره، س 4؛ دفتر همه مراجع.{V
موارد جواز دروغ
دروغ در اسلام بلکه تمامى ادیان الهى حرام است، ولى در مواردى که مصلحت دروغ گفتن بیشتر از مفسده آن باشد، دروغ حرام نیست، بلکه در برخى موارد واجب است. در این گونه موارد، دروغ، مصلحتآمیز نام گرفته است؛ از جمله موارد آن:
1- اصلاح بین مردم؛ امام صادق(ع) فرمود: «انّ اللَّه أحبّ الکذب فى الإصلاح... و أبغض الکذب فى غیر الاصلاح؛خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد».(میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 17474.)
2- دفع شر ظالمان؛ امام صادق(ع) فرمود: «الکذب مذموم الاّ فى امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین؛ کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».(همان، حدیث 17476)
3- دروغ در حال ضرورت: انسان به خاطر ضرر مالی وجانی سنگین می تواند دروغ بگوید. یعنی ضرر مالی باید به گونه ای باشد که تحمل آن دشوار باشد.اما ضرر های ناچیز موجب جواز دروغ نمی شود.
تمام موارد را می توان در یک قاعده کلی خلاصه کرد وآن عبارت است از: به خطر افتادن اهداف مهم تر . در حقیقت تجویز دروغ در این موارد به خاطر ضرورت است وباید به همان قدر ضرورت اکتفا شود.
موارد بسیارى نیز وجود دارد که به عنوان دروغ مصلحتآمیز در بین مردم شناخته مىشود، اما در واقع چنین نیست، مثلاً کسى به خاطر مصلحت فردى خود و منافع شخصی وکارهای جزیی دروغ مىگوید.
آن چه نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتى مى نامند که مصلحت شخصى خودشان است ، دروغ واقعى و حرام بوده و داراى آثار خود است و مصلحت اندیشى موجب عذر نخواهد بود.
بنا براین ، دروغ ذاتاً کار فوق العاده بدى است و بسیارى از مشکلات و بدبختى ها و نابسامانى هاى اجتماع کنونى ما بر اثر همین دروغ است. در بعضى از بیاناتى که از ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) رسیده، دروغ را کلید سایر گناهان شمرده اند!
ولى در عین حال در پاره اى از موارد استثنایى، پیش آمدهایى مى کند که اگر انسان در آن جا راست بگوید فتنه و فساد بزرگى برپا مى شود در حالى که اگر راست نگوید آتش فتنه خاموش مى گردد; مثلا، هرگاه میان دو نفر اختلاف شدیدى باشد و یکى از آنها پشت سر دیگرى بدگویى کند و ما هم بشنویم و بدانیم که اگر در برابر سؤالاتى که مى شود راست بگوییم و بدگویى هاى او را فاش کنیم، آتش فتنه اى برپا مى شود که ممکن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد; بدیهى است در چنین موردى راست گفتن کار غلطى است و هیچ عاقلى نمى تواند بگوید در چنین موردى هم باید راست گفت، این یک قانون مسلّم عقلى است که هرگاه فساد چیزى از اصلاح آن بیشتر باشد، ما باید از آن چیز بپرهیزیم.
قوانین اسلامى نیز این حکم عقلى را تأیید نموده و در چنین موارد استثنایى، از روى ضرورت دروغ گفتن را تجویز مى کند.
ولى به دو موضوع باید مؤکّداً توجه داشت: نخست این که این موضوع کاملا جنبه استثنایى دارد و جز در شرایط خاصّى دروغ گفتن جایز نیست و نباید عدّه اى موضوع «دروغ مصلحت آمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ بگویند و این عمل زشت را به نام این که مصلحت! ایجاب کرده، مرتکب شوند.
دوّم این که اسلام بقدرى به موضوع دروغ اهمّیّت داده که حتّى در مواردى که ضرورت ایجاب مى کند که انسان دروغ بگوید، دستور «توریه»(توریه» بر وزن «توصیه» سخنى است که دو معنا دارد، گوینده از آن معنا خاصّى را که حقیقت است اراده کرده و شنونده معنا دیگرى مى فهمد.) داده است و در میان دانشمندان و فقهاى ما این فتوا مشهور است.
منظور از «توریه» این است که در موارد ضرورى به جاى دروغ گفتن، جمله اى گفته شود که شنونده به گمان خود از آن مطلبى استفاده کند در حالى که منظور گوینده چیز دیگرى بوده است; مثلا: کسى از ما بپرسد آیا فلان کس درباره من چنین حرف بدى زده؟ ما در جواب مى گوییم: نه و منظورمان این باشد که به این عبارت نگفته - اگر چه همان مطلب را به عبارت دیگر گفته است - ولى شنونده از کلمه «نه» چنین مى پندارد که اصلا آن حرف درباره او گفته نشده است.
اگر در کلمات پیشوایان دین - به مقتضاى ضرورت و حفظ جان و مال مردم و جلوگیرى از اختلافات و فتنه ها - دروغ مصلحت آمیزى بوده باشد، حتماً از قبیل توریه است که دروغ محسوب نمى گردد.
این نکته هم ناگفته نماند، در مواردى که وظیفه انسان توریه یا دروغ مصلحت آمیز باشد، اگر راست بگوید گناه کرده و هر فسادى به وجود بیاید او مسؤول است!
بنابر این اگر دروغى براى جلوگیرى از گناه گفته شد یا ظلمى را از مظلومى دفع کرد، جان کسى را خرید، زیانى را از کسى بر طرف کرد، ناروایىاش بر طرف مىشود و از زمره گناهاندسته دوم خارج مىگردد و کارش به جایى مىرسد که پسندیده مىشود، زیرا دروغ داراىقبح ذاتى نبوده و قبح عرضى آن هم بدین وسیله بر طرف گردیده است.
مصداقی که شما بدان اشاره کرده اید در صورتی که دارای مصالح نامبرده و مانند آن باشد می تواند از اقسام توریه باشد.
یاد خدا چگونه است و چه کنیم یاد خدا را در دل زنده نگاه داریم؟
یاد خدا که همان «ذکر» باشد یکی از ویژگیهای معتقدان حقیقی خداوند متعال است که در قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره گردیده و دستور به یاد نمودن خدا و عدم فراموشی حضرت حق تعالی را داده و حتی در قسمتی از آیات نیز انسان را متوجه این امر کرده که اگر می خواهی من(خدا) شما را فراموش نکنم، پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. امیر المؤمنین علیه السّلام نیز یکی از ویژگیهای متّقین را «ذکر» و به یاد خدا بودن نامیده است که متقین کسانی هستند که صبح میکنند در حالی که تمام همّت و تلاششان در یاد خدا و ذکر اوست.
تعریف ذکر و یاد خدا بودن:
ذکر در لغت به معنی حفظ معنای یک شی یا حاضر کردن آن معنی میباشد و علاوه بر آن حفظ معنای یک چیزی یا به خاطر فراموشی است یعنی ما یک چیزی را به یاد میآوریم به خاطر این که فراموش کرده بودیم و با به یاد آوردن دوباره آن، از فراموشی آن مطلب رهایی جستهایم و یا به خاطر ادامه حفظ است. پس ذکر به هر دو معنی در مورد مومنین این است که مومنین پیوسته یاد خدا را هم در زبانشان تکرار میکنند و زبانشان به ذکر خداست و هم قلبشان. چنان که در آیه 205 اعراف نیز به این مطلب اشاره شده که (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین) «پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن و از غافلان مباش!»
انواع ذکر و یاد خدا:
از مطالب بالا چنین نتیجه گیری میشود که ما دو نوع ذکر داریم: یک ذکر لفظی و زبانی مانند گفتن الله اکبر، گفتن سبحان الله، لااله الا الله گفتن و...
دیگری ذکر قلبی، و آن به این معناست که آدمی با تمام وجودش به یاد خدا باشد چه در ظاهر و چه در باطن، و در همه اعمالی و رفتارش، رضای خدا را مدّ نظر داشته باشد و او را ناظر بر اعمال خویش ببیند و از انجام اعمالی که میداند مورد رضایت خداوند نیست، دوری کند. که این ذکر نوع بهتر از ذکر زبانی و لفظی است.
چنانکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در ضمن وصیتهای خویش به امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است: «و در هر حال به یاد خدا باش و یاد خدا ـ تنها ـ سبحان الله و الحمد لله و لااله الا الله و الله اکبر نیست، بلکه یاد خدا آن است که شخص، هنگام روبرو شدن با حرام، از خدا بترسد و آن را ترک گوید.» پس اهل ذکر کسانی هستند که خود را در محضر خداوند متعال حاضر میبینند و به غیر خدا توجهی ندارند. در حدیث معراج یکی از ویژگیهای مؤمنان را ذکر داشته و بیان میدارد که « لذت این دسته از اهل بهشت به عذاب و شراب بهشتی نیست بلکه به یاد خداوند و گفتگوی با اوست.»
مصادیق ذکر
قرآن کریم:
خداوند متعال در آیه یک سوره اعراف، قرآن را ذکر معرفی نموده و بیان میدارد که (کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنین) ؛ «کتابی است که به سوی تو فرستاده شد تا این که تو از آن دلتنگ نبوده باشی و به واسطه آن مردم را بترسانی و (قرآن) ذکری است برای مومنین» و باز در سوره حجر آیه ششم نیز میفرماید: (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ) ؛ «و گفتند ای کسی که برایش ذکر نازل شده» بر این اساس، کسانی که اهل ذکر واقعی هستند اهل قرآن نیز میباشند و در قرآن نگاه کرده به دستوراتش عمل میکنند. و شاید بر این مبناست که قرآن دستور میدهد که از اهل ذکر سوال کنید چرا که اینها قرآن را خوانده و از دستوراتش اطلاع دارند.
پیامبر اکرم:
خداوند متعال علاوه بر قرآن، رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز به عنوان ذکر معرفی نموده از جمله در آیه 54 سوره قلم:(وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمین) «میگویند او ـ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ـ دیوانه است و او نیست جز ذکر دو عالم» پس ایشان نیز یکی از مصادیق ذکر است.
نماز:
یکی دیگر از مصادیق کامل ذکر، نماز میباشد زیرا نماز علاوه بر ذکر زبانی بودنش، مصداق اطاعت از حضرت حق نیز میباشد. چنانچه پس از مبعوث شدن حضرت موسی به پیامبری در سوره طه آیه 14 میفرماید: که نماز را برای یاد من به پا دار! (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری) چون بر اساس آیه152 سوره بقره نتیجه یاد خدا را یاد شدن خودمان از طرف خداوند دانسته است. (فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ) در حدیثی قدسی نیز میخوانیم که من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند. در حدیثی از امام صادق داریم که خداوند میفرماید: «فرزند آدم مرا در نفس خود یاد کن تا تو را در نفس خود به یاد آورم، فرزند آدم مرا در خلوت یاد کن تا تو را در خلوت یاد کنم. مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی که بهتر از جمع تو هست یاد کنم». و همچنین در اکثر آیات قرآن پس از ذکر خدا، نماز را به عنوان بهترین مصداق ذکر میشمارد در آیه 37 سوره نور خوانیم که: (رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار) « مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند.»
نماز جمعه:
در سوره جمعه آیه نهم، نماز جمعه نیز به عنوان یکی از مصادیق ذکر خدا معرفی شده است. (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است اگر مىدانستید!»
فواید ذکر
جلب توجه خدا:
هچنان که گفتیم یکی از فایدههای یاد خدا بودن، این است که خداوند نیز به یاد ما خواهد بود که در یاد خدا بودن، همانا توجه خاص و ویژه خداوند به بنده میباشد در آیه 152 سوره بقره نیز که بالاتر به آن اشاره کردیم آمده است: «مرا یاد کنید، شما را یاد کنم.»
زنده و نورانی شدن قلبها:
امام سجاد علیه السلام میفرماید: « خدایا! با یاد تو قلبم زنده میشود.» و امیر المؤمنین علیه السّلام نیز میفرمایند: « کسی که خدای سبحان را یاد کند خداوند نیز قلبش را زنده میکند و عقل و خرد او را نور میبخشد.»
آرامش روانی:
خدا کسی است که بالاتر از او کسی دیگر نیست، همه کارها را میتواند انجام دهد، انسان را از سختیهای غیر قابل تحمل نجات دهد، پس کسی که به چنین خدایی معتقد شد و پیوسته با یاد چنین خدایی زندگی کرد هیچ وقت در برابر مشکلات مالی، اجتماعی و روحی و روانی، خم به ابرو نیاورده و با توکل بر خدا، بر تمام مشکلات پیروز خواهد شد و با اعتماد به خدا، قلبش را نیز آرامش میدهد؛ در آیه 28 سوره رعد نیز به این مطلب اشاره شده که: (الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب) ؛ « آنان که ایمان آوردهاند و دلهایشان با یاد خدا آرام میگیرد بدانید که تنها با یاد خداست که دلها آرامش مییابد.» و در آیه 201 سوره اعراف نیز بیان گردیده که: (إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون) ؛ «پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسههاى شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مىافتند و (در پرتو یاد او، راه حق را مىبینند و) ناگهان بینا مىگردند.»
پرتو یاد خدا گر دهد آرایش دل
بگذرد عمر تو در سایه آسایش دل
ثروت و مال نبخشد به دل آرام و قرار
که از آن زاد، پریشانی و آلایش دل
هست تنها به خداوند قسم یاد خدای
ما به راحت و آرامش و آسایش دل
محبت خدا
انسانی که پیوسته به یاد خداست، محبت الهی در قلبش جا میگیرد. چنانکه در زندگی روزمره نیز چنین است که اگر انسان در تمامی ساعات، شخص خاصی را در خاطر داشته باشد، کم کم محبت او در قلبش حاکم میشود. در روایت نیز آمده است: «هر کس خدا را زیاد یاد کند، محبت خدا در قلبش حاکم میشود.»
جمع بندی و نتیجه:
پس با توجه مطالب گفته شده ذکر خدا تنها ذکر زبانی نیست بلکه یک مرتبه بالاتر از آن، ذکر قلبی را نیز شامل میشود. و آشکار گردید که کسی که ذکر خدا را میگوید باید به دستورات قرآن، پیامبر اکرم نیز توجه کامل را نماید و فقط با الله اکبر گفتن، خودش را دلخوش ننماید، بلکه ذکر لفظی مقدمهای به ذکر عملی انسان باید باشد و این که مصداق ذکر، قرآن و پیامبر و نماز میباشد و ذاکر و ذکر گوینده باید اهل قرآن، عمل کننده به سیره پیامبر اکرم و نماز خوان نیز باشد و آخر این که نتیجه ذکر به خودمان بر میگردد و آن این که ما به توسط داروی ذکر، از بیماری قرن اخیر، که استرس و اضطراب میباشد رهایی خواهیم یافت.
پس در مواقعی که انسان مشغول عبادت های رسمی شبانه روزی است باید دقت کند با توجه و حضور قلب انجام شود و در زمانهای دیگر هم همین که خدا را در زندگی خود حاضر و ناظر بداند و رعایت حدود اسلامی را در کار، معامله، تدریس، نگاه، رفت و آمد و... رعایت کند و مراقبت کند که هر روز این حضور بیشتر شود کم کم یاد خدا در همه اوقات برای او حاصل می شود.
توجه به این موارد و نظایر آن به ما این معرفت و بینش را میدهد که «یاد خداوند» لزوما ذکر لفظی نیست تا منافاتی با کارهای روزمره از قبیل تحصیل داشته باشد بلکه عمده ذکر قلبی مورد نظر است. به علاوه اگر کارهای روزمره از قبیل درس خواندن با انگیزه الهی باشد، ذکر الله و یاد خداوند قلمداد میشود.
برنامه عبادى زیر را عمل کنید که براى یاد خدا بسیار مؤثر است:
1ـ مراقبه و محاسبه: در آغاز هر کارى کمى مکث کنید اگر واجب است حتما انجام دهید اگر حرام است حتما ترک کنید و اگر نه حرام است نه واجب در انجام و ترک آن مختارید. این سه چیز را قبل از انجام هر کارى مشخص کنید سپس انجام دهید. اصل این توجه و مراقبه چندین فایده دارد:
اولاً: انسان به حرام نمىافتد و نیز واجبى از او ترک نمىشود. ثانیاً: انسان را از غفلت شبانهروزى مىگیرد. ثالثا: ترک حرام و فعل واجب به قصد قربت خود عبادت به حساب مىآید مىتوان فعل تمام واجبات و ترک تمام محرمات را به قصد قربت انجام داد. حتى افعالى که نه واجب هستند نه حرام مىتوان با قصد قربت آنها را عبادى کرد مثلاً: خوابیدن با این قصد باشد که تجدید نیرو شود تا انسان عبادت خدا کند و... شب به محاسبه بنشیند که آیا مراقبه طول روز را خوب انجام داده یا نه. اگر خوب انجام داده و نه تنها در اول هر کارى مراقبهاش را انجام داده بلکه آن کار را طبق مراقبه انجام داده مثلاً اگر در اول فهمید فلان کار حرام است در عمل هم آن را ترک کرده یا اگر در اول فهمید واجب است در عمل آن را انجام داده اینجا شکر خداى را هر چند زبانى به جا آورد و اگر خوب انجام نداده علتیابى کند تا به مرور نقصها و علت عدم موفقیت را کشف کند تا بعد از سالها به جایى برسد که حتى یک گناه از او صادر نشود و خلاصه این که مدار مراقبه و محاسبه شما انجام واجبات و ترک محرمات مىباشد.
امیر المؤمنین علیه السّلام مىفرمایند: «ان هذه النفس لامارة بالسوء فمن اهملها، جمحت به الى المآثم؛ همانا این نفس پیوسته به بدى و زشتى امر مىکند پس هر کسى آن را مهمل به حال خود واگذارد (ولى او انسان را رها نمىکند و) او انسان را به سمت گناهان مىکشاند»، (الغرر والدرر، باب النفس به نقل از سر الاسراء، استاد على سعادتپرور، ج 1، ص 305، روایت20).
بنابراین مراقبه و محاسبه را باید جدى گرفت که از اساسىترین دستورات اخلاقى و سازنده مىباشد.
1 ـ نماز اول وقت: اگر کار اهمى با نماز اول وقت در تعارض نباشد نماز اول وقت را ترک نکنید. روایات و نیز بزرگان نماز اول وقت را اکیدا سفارش کردهاند. امام صادق(ع) مىفرمایند: «لکل صلاة وقتان: اول و آخر، فاول الوقت افضله و لیس لاحد ان یتخذ آخر الوقتین وقتا الا من علة و انما جعل آخرالوقت للمریض والمعتل و لمن له عذر و اول الوقت رضوان الله و آخر الوقت عفوالله؛ براى هر نمازى دو وقت است: اول وقت و آخر وقت پس اول وقت برتر و با فضیلتتر است و براى کسى نشاید که آخر وقت را وقت (نماز) اتخاذ کند مگر از روى علتى و آخر وقت فقط براى شخص بیمار و ناتوان و کسى که داراى عذرى است مىباشد و اول وقت خشنودى خدا را در بردارد ولى آخر وقت عفو خدا را»، (میزانالحکمه، ج 5، ص 401، روایت 10390).
2 ـ مستحبات نشاطآور: از میان مستحبات از نمازهاى نافله گرفته تا دعاى کمیل و ندبه و... فقط و فقط آنهایى را انجام دهید که براى شما نشاطآور است و از تحمیل نفس بر مستحبات پرهیز کنید فقط به اقبال قلب بنگرید هر عمل مستحبى که قلب بدان اقبال داشت و بر اینان نشاطبخش و حالآور بود به همان اکتفا کنید، حتى نسبت به نماز شب که سفارش زیادى شده است اگر نشاط نداشتید یا اصلاً نخوانید یا خیلى خیلى خلاصه در ظرف ده دقیقه تمام یازده رکعت را با حذف مستحبات بخوانید.
3 ـ توسل به ائمه معصومین علیهم السّلام گاه گاهى مخصوصا به اقتضاى حال و اقبال قلب به ائمه معصومین(ع) توسل جویید و توفیق و حاجات خود را از آن معادن کرم بخواهید.
4 ـ دائمالوضوء: سعى کنید همیشه وضودار باشید و اگر براى شب قبل از خواب وضو بگیرید کافى است و چنانچه نیمه شب براى کارى برخاستید و خواستید دوباره بخوابید وضو لازم نیست.
5 ـ زیارت اهل قبور: هفتهاى یک بار به زیارت اهل قبور مؤمنین و شهداى عزیز بروید و اگر وقت خلوتى را انتخاب کنید تا تأمل بیشترى کنید و گذرا بودن دنیا بیشتر در دلتان جا افتد خیلى بهتر است هدف این است که دل تکان بخورد و رغبت خود را به دنیا کم کند و به فکر آخرت و عالم قبر و قیامت بیفتد.
6 ـ آنچه موجب میشود که انسان از اندیشیدن در کمالات والای انسانی غافل گردد, دلبستگی به دنیا و لذتهای دنیوی است. تا زمانی که این دلبستگی ها وجود دارد از این امور بی خبریم. در حدیث معراج, خداوند به پیامبرش میفرماید: یا احمد لو صلی العبد صلاة اهل السماء و الارض و یصوم صیام اهل السماء و الارض و یطوی عن الطعام مثل الملائکه و لبس لباس العابدین ثم اری فی قلبه من حب الدنیا ذرة او سمعتها او رئاستها او صیتها او زینتها لایجاورنی فی داری و لانزعن من قلبه محبتی و لاظلمن قلبه حتی ینسانی و لا اذیقه حلاوة محبتی؛) طبرسی، مستدرک الوسائل، ج12، باب61، ص36 «ای احمد, اگر بنده همانند اهل آسمان و زمین عبادت کند و مانند اهل آسمان و زمین روزه بگیرد, و چون ملائکه از غذا دست بشوید و لباس عبادت کنندگان بر تن کند ولی در قلبش ذرهای علاقه به دنیا, شهرت, ریاست, آوازه یا زیور دنیا باشد به جوار من راه نمییابد و از قلبش محبت نسبت به خود را بر میکنم تا آنجا که مرا فراموش کند و شیرینی محبت به خودم را به او نمیچشانم».
توجه به شرایط تاثیر گذاری ذکر:
تأثیرگذارى ذکر خدا بر دل امرى قطعى و حتمى است؛ ولى میزان تأثیر هر علتى به قوت و ضعف آن بستگى دارد.
تأثیر علت قوى نیرومند است و تأثیر علت ضعیف ضعیف. با توجه به مراتب متعدد ذکر، میزان تأثیر آن بر افراد نیز بسیار متفاوت است. چه بسا میزان تأثیر مراتب پایین ذکر بسیار نامحسوس باشد.
میزان تأثیرپذیرى دلها متفاوت است. هراندازه قلب انسان پاکتر و از اوصاف زشت و کنشهاى نکوهیده پیراستهتر باشد، از تابش انوار الاهى بیشتر بهره مىبرد و اطمینان و سکینه افزونترى دریافت مىکند.
بنابراین، براى اطمینانپذیرى بیشتر باید به راهکارهاى زیر پایبند بود:
الف) بسنده نکردن به ذکر زبانى، سرایت دادن آن به قلب و از ژرفاى ضمیر و سرائر وجود ذکر خدا گفتن.
ب) خالص ساختن ذکر براى خدا و تصفیه آن از شوائب نفسانى مانند ریا و سمعه
ج) پیراستن نفس از عیوب و رذائل و صفا بخشیدن به آن از طریق اجراى صحیح وظایف دینى و ترک گناهان.
چند توصیه اخلاقی:
با توجه به ضرورت رعایت مطالب فوق در تاثیرگذاری ذکر و یاد خدا رعایت موارد ذیل نیز در پیشرفت ابعاد اخلاق مؤثر خواهد بود:
1. با دوستان پاک و با تقوا رفاقت کنید. 2. از دوستانى که حریم حدود الاهى را مىشکنند به شدت بپرهیزید. 3. در مجالس دعا و محافل موعظه و نماز جماعت شرکت کنید. 4. از پرخورى و نیز غذاهاى چرب و پرانرژى و تحریک کننده پرهیز کنید. 5 . از مشاهده صحنههاى مهیج و تحریک کننده دورى گزینید و حتى بدان نیندیشید. 6. ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهید. 7. سعى کنید هیچ گاه تنها نشوید. 8 . برنامه منظم مطالعاتى براى خود قرار دهید و بکوشید فرصتهاى خود را با تفکر و مطالعه مناسب پر کنید. 9. هفتهاى یک یا دو روز روزه بگیرید. 10. پرهیز از آرزوهاى دور و دراز و سراب گونه.11. پرهیز از شرکت در مجالس پر زرق و برق 12. ساده زیستى در زندگى خویش.
شمع که خاموش شد ... (یادداشت روز)
- شمع را که خاموش کرد، «طلحه» با نگاه از «زبیر» پرسید؛ علی را چه می شود؟ چرا شمع را خاموش کرد؟! علی تازه به خلافت رسیده بود و آن شب در پرتو نورشمع به حساب بیت المال رسیدگی می کرد. آن دو آمده بودند برای ادامه ویژه خواری خویش در حاکمیت علی نیز تضمین بگیرند! وقتی علی شمع بیت المال را خاموش کرد و به همین اندازه هم حاضر به هزینه از بیت المال برای گفت وگو با ویژه خواران نشد، معلوم بود که پاسخ علی چیست. اما، پاسخ طلحه و زبیر به علی هم شنیدنی است، از مدینه بیرون رفتند و غائله جمل را آفریدند و به مقابله با حکومت عدل علی برخاستند؛ یعنی «خروج از حاکمیت». دقیقاً مانند کسانی که همین چند سال پیش، وقتی احساس کردند دوران ویژه خواری و لفت و لیس آنان از بیت المال رو به پایان است، با «خروج از حاکمیت» دست به تحصن زدند و تابلویی به زبان انگلیسی- که برای حامیان بیرونی هم قابل فهم باشد - بر فراز سر خویش برافراشتند. چه می خواستند؟ ادامه حاکمیت اشرافی خود بر مردم. شعارشان اما، چیز دیگری بود، نگرانی از فقدان «دموکراسی»! که خود زیر پا نهاده بودند. چرا که بیان آنچه در دل داشتند رسواکننده بود. طلحه و زبیر هم پرچم دیگری، غیر از آنچه در دل داشتند برای مقابله با حاکمیت عدل علی برافراشتند. خونخواهی خونی که خود ریخته بودند و مظلوم کسانی که بی خبر از اصل ماجرا، زیر آن پرچم سینه می زدند!
2- اینجا «صفین» است. کسانی که در «بدر» با قرآن جنگیده بودند، اکنون پاره های قرآن را به فریب بر نیزه کرده اند. بوی شکست به مشامشان خورده بود. پس باید به چیزی متوسل شوند که برای جماعت مسلمان قابل احترام باشد. چه باک که خود به آن اعتقادی ندارند! وقتی با پاره های قرآن می توان به جنگ «روح قرآن» رفت، درنگ چرا؟! حیله کارگر افتاد. کسانی از سپاه علی(ع) دست از جنگ کشیدند و مالک از کنار خیمه معاویه بازگردانده شد. مثل امروز که نظام اسلامی با به کارگیری گفتمان امام و انقلاب در قوه اجرایی، حاکمیت اشراف و رانت خواران را با خطر جدی روبرو کرده است. اگر این روال و این نسخه ادامه پیدا کند... این بار، اما شال های سبز را واسطه کرده اند. می گویند نشانه سیادت است و راست می گویند، اما اگر به همین منظور وارد معرکه کرده اند چرا بر دست و سر و مچ کسانی آویخته اند که سید نیستند! این که چه هستند؟ بماند! بسیاری از آنها نمی دانند در کدام میدان به بازی گرفته شده اند. نگوئید چرا بعضی ها را با معاویه و عمروعاص مقایسه می کنید. در مثل مناقشه نیست و این ترفند از آن روی که ترفند است با آنچه در صفین اتفاق افتاد یکی است. مگر وقتی گفته می شود فلان کار شیطانی است به معنای آن است که انجام دهنده آن شیطان است؟! اینجا هم سوءاستفاده از شال سبز، با آنچه در صفین اتفاق افتاد شباهت دارد. نه این که فلانی و فلانی- خدای نخواسته- با معاویه و عمرو عاص قابل مقایسه باشند، که به یقین نیستند.
3- اینجا «دمه الجندل» است، علی در اطراف صفین. آتش جنگ صفین بعد از آن ماجرا، موقتاً خاموش شده است.
علی را به «حکمیت» وادار کرده اند و برخلاف میل او «ابوموسی اشعری» را به عنوان حکم به امیرالمومنین تحمیل کرده اند. بقیه داستان را شنیده اید. چرا ابوموسی به عزل علی(ع) تن داد؟ می گویند ساده لوح بود و از عمروعاص فریب خورد. راست می گویند. اما ابوموسی یک خصوصیت دیگر هم داشت. او مردی بسیار ثروتمند بود تا آنجا که وقتی از شهری به شهر دیگر می رفت چندین شتر فقط اموال منقول او را حمل می کرد.
خب! آیا ابوموسی با آن ثروت انبوه می توانست به ادامه خلافت علی راضی باشد؟ معلوم است که نه! چرا؟! مگر علی در اولین روز از خلافت ظاهری خود نفرموده بود اگر با اموال به غارت رفته از بیت المال خشتی خریده و در ساختمانی هم به کار برده باشید، آن را بازمی ستانم؟
مگر همین علی نبود که می فرمود «هیچ ثروت انبوهی ندیدم، مگر آن که در کنار آن حق پایمال شده ای بود». آیا کلان سرمایه دارانی مانند جناب ابوموسی اشعری می توانند با خلافت او کنار بیایند؟! بنابراین چه فرصتی مناسب تر از «حکمیت» که او را عزل کنند!! اما با کدام بهانه؟ انگیزه اصلی، یعنی حفظ ثروت انبوه و زندگی اشرافی که قابل گفتن نیست! هست؟!... پس باید یک بهانه مردم پسند پیدا کرد. چه بهانه ای از این بهتر که ادامه خلافت علی «خطرناک» است!
علی که در خلافت باقی بماند، گریبان معاویه را رها نمی کند و خطر جنگ در پیش است! اصلا عیسی به دین خود، موسی به دین خود. به ما چه مربوط که حکومت معاویه خونریز و غارتگر است... ابوموسی نگفت که اگر ترس معاویه از علی نباشد، دست جنایت او از دمشق تا کوفه و مدینه و مکه و همه بلاد آن روز دراز می شود. حجاج بن یوسف که حاکم شد، تازه مردم متوجه شدند که چه فریبی خورده اند و چگونه مال و جان و ناموس خود را به خطر انداخته اند.
امروز هم، کسانی سخن از «تنش زدایی» بر زبان دارند و به روی خود نمی آورند که اگر ایستادگی دولت اصولگرا در برابر باج خواهی آمریکا و اسرائیل نبود، دست تجاوزگر آنان تا کجا دراز بود؟!... امروز هم ادامه دولت اصولگرا را خطرناک می دانند ولی نمی گویند یا نمی دانند تا بگویند که این دولت به گواهی همه شواهد و اسناد برای آمریکا و اسرائیل خطرساز و برای مردم ایران، امنیت آفرین بوده و هست.
4- اینجا «کوفه» است. مقر خلافت امیر مومنان و با فاصله نزدیک به 800 کیلومتر از دمشق، مرکز حکومت اشرافی معاویه. جنگ های جمل و صفین و نهروان تمام شده است. معاویه اما، هنوز نگران است. چرا که حاکمیت اشرافی خود را در خطر می بیند. اشراف دیگر هم در اضطراب به سر می برند. اما، جنگ با علی که کارساز نبود. باید حیله دیگری اندیشید. بله، پیدا شد! «علی سخت گیر است»! «با این و آن درگیر می شود»! «آرامش جامعه را برهم می زند»! و... اما، نمی گفتند که علی با چه کسانی سخت گیر است؟ با ویژه خواران زورگو و زیاده خواه یا مردم محروم و مظلوم؟! آرامش چه کسانی را برهم می زند؟ آرامش خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا یا مردم کوچه و بازار؟! علی که آن پسرک یتیم را بر پشت خود سوار می کرد، نیمه شب برای محرومان نان و خرما به دوش می کشید. از اندوه آن دخترک فقیر به ملامت خویش می نشست. چهره به آتش تنور نزدیک می کرد و می گفت: بسوزان! و سوزندگی آتش دوزخ را به یاد پسر ابوطالب بیاور ... بسیاری در آن روزگار به فریب معاویه که از دمشق به کوفه می رسید و زبان به زبان در دهان خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا می چرخید، فریفته شدند...
امروز هم، انگار همان شیپور فریب که در آن می دمند، مبارزه با مفسدان اقتصادی را «مانع سرمایه گذاری» می دانند، کوتاه کردن دست غارتگران از بیت المال را بداخلاقی! می نامند، نشست و برخاست با توده های مردم را حرکت «پوپولیستی» معرفی می کنند، هزینه بیت المال برای محرومان را فریب انتخاباتی! قلمداد می کنند و...
5- بدیهی است که در این نوشته قصد مقایسه «مثل به مثل» میان هیچکس با هیچکس نیست. مرور گوشه هایی از تاریخ است. مگر نه این که مرور تاریخ برای عبرت گرفتن است؟ انگار باردیگر جنگ احزاب است و باز هم ماجرای آن روزهای مدینه و حجاز و کوفه در میان است. خوب که نگاه می کنی، انگشت حیرت به دندان می گیری. چه خبر است؟! آمریکا، اسرائیل، اتحادیه اروپا، کلان سرمایه داران، محکومان به جاسوسی، مفسدان اقتصادی، خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا، دشمنان تابلودار امام و انقلاب، همه و همه با تمامی اختلاف نظرها و مقاومت های -گاه نزدیک به تضاد- گردهم آمده اند و در یک نقطه اشتراک نظر دارند. فقط یک نقطه. دولت اصولگرا نباشد... آنها که در گذشته ای نه چندان دور با یکدیگر رابطه ای شبیه «کارد و پنیر» داشتند، امروز به هم پیوسته اند، چنان که گویی از روز ازل «خاله خواهرزاده» بوده اند! چرا؟! مگر چه شده؟! این جماعت ناهمخوان با کدام چسب به هم چسبیده و همخوان شده اند؟! آیا ایستادگی دربرابر باج خواهی بیگانگان جرم است؟ کوتاه کردن دست رانت خواران از بیت المال چه؟ ساده زیستی و پاکدستی چه گناهی دارد؟ حضور در میان مردم به جای نشستن در کاخ های افسانه ای که جرم نیست! هزینه کردن درآمدها برای محرومان، عمران و آبادانی کشور، گسترش علم و تکنولوژی، کار شبانه روزی و بی وقفه برای مردم، مقابله با حرامخواران، تبدیل خط سازش به خط مقاومت و ناامیدکردن دشمن از حمله به کشور و... اگر این همه جرم نیست- که نیست- این ائتلاف بیرونی و درونی در مخالفت با دولت نهم برای چیست؟!
6- و بالاخره یادآوری رخدادهای آن دوران برای تداعی علی این دوران است، یعنی ولی امر مسلمین و قافله سالار انقلاب وگرنه، بدیهی است که احمدی نژاد نه فرشته است، نه «معجزه هزاره سوم»! او سردار پا به رکاب و گوش به فرمان رهبر است و مانند هر سردار دیگر بی عیب و ایراد هم نیست. دشمنان بیرونی که طی 4 سال گذشته علیه او شمشیرها را از رو بسته اند، احمدی نژاد را فقط و فقط از آن روی که بر گفتمان امام و انقلاب اصرار دارد، مورد هجوم قرار داده و می دهند به ایرادهای او که کاری ندارند... که از آنان جز این انتظاری نیست، از مفسدان اقتصادی، عوامل وابسته به بیگانه، جریانات ضدانقلاب، شخصیت های چند چهره، رانت خواران و... که امروزه علیه دولت نهم شمشیر کشیده اند نیز انتظاری نمی رود. اما از کسانی که با انقلاب همراه بوده اند، انتظار دیگری در میان است، به نفع دنیا و آ خرت خودشان، چرا که این قافله با همراهی توده های عظیم مردم به راه افتاده و ایستادنی نیست، بنابراین، بیدار بمانید که از راه نمانید.
حسین شریعتمداری
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم:
پشت پرده دوران اصلاحات نابودی اسلام و انقلاب بود
خبرگزاری فارس: عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: پشت پرده دوران اصلاحات را که بررسی میکنیم، جریانی دقیق روی کار بود که قصد داشت انقلاب و اسلام را نابود کند.
به گزارش خبر گزاری فارس از کرمان، آیتالله محمود رجبی دوشنبه شب در جمع روحانیان کرمان اظهار داشت: با توجه به شیطنتهایی که در طول تاریخ انجام شده، این حرکتهای موذیانه و تخریبگرانه که الان هست چیز جدیدی نیست و همواره برای مشتبه کردن راه درست در طول تاریخ دشمنان تلاش کردهاند و تمام توان خود را به کار گرفتند، اما امروزه ابزارها و شیوهأ متنوع شده، راه همان راه گمراهی و مشتبه کردن مردم به اعتقادات است.
وی افزود: چگونه میشود که حضرت علی (ع) را در زمان کوتاهی به جایی میرسانند که به مسلمانی وی شک میکنند و میگویند نماز نمیخواند، ما علاوه بر آنکه احکام را بیان میکنیم، باید مصادیق را هم بازگو کنیم و مردم را به مصداق و موجز رهنمون کنیم، باید در امور مشتبه و آمیخته شدن حق و باطل از هم، علما و روحانیون به مردم کمک کنند، تا حق شناخته شود و نباید در هیچ برههایی از زمان اجازه داد که باطل بر جای حق بنشیند و حکم کند.
رجبی خاطرنشان کرد: در طول تاریخ جنبههای انحرافی، بسیار زیادی اتفاق افتاده و عدهایی هم به دنبال آن رفتهاند و این نشان از این دارد که جامعه به امر روشنگری روحانیون نیازمند است و روحانیت باید مصادیق را در این روند برای مردم روشن کنند و نگذارند که مشتبهات با مصادیق در هم آمیخته شود و امام در توصیههای خود به روحانیون فرمودند« مردم را در این امر خطیر انتخابات هدایت و راهنمایی کنند که فرد نابابی روی کار نیاید».
وی تصریح کرد: بر همین اساس جامعه مدرسین بعد از دوماه بررسی به این نتیجه رسید که رقابت بین یک یا دو نفر نیست، بلکه رقابت بین دو جریان است که یکی از این جریانها اگر روی کار بیاید، بسیار شدیدتر از جریان اصلاحات مسیر نظام و انقلاب را منحرف میکند و ارزشها را به نابودی میکشاند، زیرا هم تحریف میکند و هم اضمحلال در دستور کارش است.
رجبی گفت: تمام واژههایی که در کتابها و متون اقتصادی و سیاسی آورده شده بود، بوی استکبار میداد نیروهای معتقد به انقلاب را بنیادگرا و از روحانیت به عنوان گروه سلطهطلبها یاد میکردند.
وی اظهار داشت: متون کتابهای درسی مدارس در حوزه بررسی شد، هر جا نامی از روحانیت است، آن را حذف کردند و کم کم دارند، نام امام راحل را هم از این کتابها حذف میکنند و یک عنوان جای آن را میگیرد و بر همین اساس بود که غربیها عنوان کرده بودند، ما خیالمان از انقلاب ایران راحت شد.
عضو جامعه مدرسین تصریح کرد: یک عده کارشناس آمریکایی پنهانی در دوره اصلاحات به ایران آمدند و در گزارش خود اعلام کردند که ما در ایران کسانی را داریم که منتظر یک اشاره ما هستند تا شلیک کنند و کاملا معنی و مفهوم این تحلیل این بود که ما در داخل ایران باید تسلیم بشویم و چارهای جز تسلیم نداریم و باید اسراییل را به رسمیت بشناسیم، ما باید از این شعارهای انقلاب دست برداریم ،جامعه مدرسین به این نتیجه رسید که اگر این جریان با شکستی که در انتخابات نهم ریاست جمهوری خورد و کنار رفت، اگر برگردد، باید فاتحه اسلام و انقلاب خوانده شود.
وی خاطرنشان کرد: اینها حتی شهادت امام حسین(ع) را که همه دنیا با یک کار با ارزش از آن یاد میکنند، آن را یک نزاع قبیلهای خشونتآمیز معرفی میکنند که مربوط به اجداد دو طرف است، اینها مدعی احیای دوران امام راحل هستند، اما مبنای همه تفکرات و اقدامات آنها دروغ است و الان این تخریبها که به اسم نقد انجام میشود، کجایش به احیای دوران و راه امام راحل شباهت دارد، اگر در مسیر امام (ره) باشند، باید برنامههای خود را ارائه دهند، نه اینکه تخریب کنند، حضرت امام راحل مکررا فرمودند« کاندیداها به هم متعرض نشوند و برنامههای خود را ارائه دهند».
وی در مورد تاکیدات مقام معظم رهبری در مورد مسائل دوران دولت اصلاحات از جمله اشرافیگری مسئولان گفت: نکاتی که در این دولت نهم مقام معظم رهبری بابت انجام آنها دولت را مورد تقدیر قرار داده، نکاتی است که در دو دولت قبلی بارها و بارها ایشان مورد تاکید قرار دادند، تا انجام شوند، اما عملی نکردند که از جمله اینها پرهیز مسئولان از اشرافیگری و تجملات بود که هیچکس توجه نمیکرد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید