سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2746018

  بازدید امروز : 206

  بازدید دیروز : 549

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
بسا کس که با نیکویى بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است ، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویى که در باره او بر زبانها رود ، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسى که او را در زندگى مهلتى بود . [ و این گفتار پیش از این گذشت ، لیکن اینجا در آن زیادتى است سودمند . ] [نهج البلاغه]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: جمعه 88/7/3::: ساعت 9:48 صبح

در مورد عرفان غیراسلامی کمی توضیح دهید، آیا در غرب هم عرفان وجود دارد؟

ابتدا به قسمت دوم سوال جواب میدهیم که باید دید عرفان را چگونه معنا و تفسیر کنیم و تعریف عرفان چیست که تفسیر صحیح عرفان در ضمن توضیحات زیر خواهد امد.
در مقدمه با تاسف باید گفت در بازار گرم مدعیان عرفان، گاهی سکس به عنوان متاع عرضه می شود، گاهی مواد خیال زا و و تخدیری، گاهی جادو و افسانه، گاهی خشونت ها و حرکات هیجان آور، گاه سرگرمی های ادبی و لفاظی های به ظاهر معنوی.
در مورد عرفانهای نوظهور – که هر روز در حال تکثیرند و عرفانهای غربی هم از همین قسم محسوب می شوند- نباید غافل بود که اصولاً این ادعاها-که همگی پسوند مقدس عرفان را باخود یدک می کشند- ربطی به عرفان ندارد بلکه در خوشبینانه ترین صورت تنها می توان آنها را یک فرایند پزشکی ـ تجربی برای درمان امراض جسمی بیماران و یا در جهت تسلط آرامش روان و تمدد اعصاب دیگران و یا یک نظریه روانشناسی یا حد اکثر آنرا یک روش تسلط بر باطن طبیعت تلقی نمود .
و بعلاوه تجربه ثابت کرده است که آخرین هنر مکاتب عرفانی و معنویت های مجازی، تنها یک نوع معنویت گرایی زمینی (نه آسمانی) است؛ یعنی به سمت نوعی از تجربه های شبه معنوی مثل هیپنوتیزم و یوگا و مدیتیشن سوق پیدا میکند.
برای فهم و شناخت عرفانهای غیر اسلامی خوب است با دقت فراوان ،وجوه تمایز عرفان اسلامی با این مکاتب دیده شود تا در تشخیص مصداق دچار سر درگمی نشویم.
1-درعرفان اسلامی نه فقط توجه به فطرت زنده می شود که فطرت با تمام ابعاد آن مورد عنایت سالک قرار می گیرد.
مرحوم آیت ا... شاه آبادی (استاد عرفان امام) آورده اند:
«از آنجا که فطرت خدایی به واسطه امور مذکور، از بین نمی رود، بلکه محتجب می شود. بنابراین برای رفع این احتجاب، نیاز است به ریاضت طبیعت و اعمال فکر در کتاب فطرت ....» (رشحات البحار کتاب انسان و فطرت ص 6)
ایشان برای فطرت ابعادی را متذکر می شود از قبیل فطرت خوف، فطرت عشق، فطرت حقیقت جویی، فطرت حریت ... .
درعرفان های کاذب یا فطرت اصلاً دیده نمی شود و یا فقط یک رشته از مجموعه گرایش های فطری مورد توجه قرار می گیرد. بماند که همان یک رشته هم به سامانی نمی رسد. مثلاً فطرت پرستش، با هر نوع خضوع و خشوع و احساس نیاز آرام می گیرد و در حقیقت سرگرم می شود. اگر این فطرت الهی در مسیر خودش هدایت شود و با تنبه و تامل همراه شود ،عارف به ذاتی راهنمایی می گردد که شایسته انقیاد است و غیر از پرستش و تعظیم، شایسته مقام او نیست» و یا سرشت خوف (فطرت خوف) انسان را متوجه حقیقتی می کند که قادر به هر گونه تصرفی در عالم هستی است و همین حقیقت است که می تواند بر ضرر و زیان سالک، عملی را سامان دهد.اما چه می شود که مدعیان در این غوغای معنویت، فطرت انسانی را در مسلک عرفانی خود نادیده می گیرند؟
2-در عرفان های غیر اسلامی، بنیاد اخلاق و کار اخلاقی نه فقط سست ،که گاهی ضد اخلاق آنچنان ترویج می شود که دیگر خصلت های نیکویی اخلاقی سرکوب می شود. گاهی به نام اخلاق، خواری و ذلت و ظالم پروری به عنوان نتیجه و محصول خود را به سالک تحمیل می کند ،چنانکه لی هنگجی (در مرام مشهور به فالون دافا) به پیروان خود توصیه می کند:
«اگر کسی به تو ناسزا گفت و یاتو را لگدکوب کرد. جواب او لبخند است به او بگو: ادامه بده! تو داری در این مدت به من تقوا می دهی و من تکه ای از آن را به تو بر نخواهم گرداند»(هنگجی لی،شو ان فالون ص 397)
راستی درا ین مکتب، کرامت انسانی و روح خدایی چه جایگاهی دارد؟
و چه میشود که حیاء و عفت جای خود را به سکس و بی بندباری می دهد؟چنانکه اشو به پیروان خود توصیه می کند: از همان لحظه ای که احساس کردید از چیزی خوشتان نمی اید و ان چیز جاذبه اش را از دست داده است از ان دست بردارید-ولو همان زنی باشد که قبلا او را دوست داشته ای-. فقط بگو : متاسفم. (تفسیر اواهای شاهانه ساراها، ج4-ص 107 -اشو)
نکته این است که در اسلام ،عرفان در یک نظام اعتقادی جامع جا گرفته است،یعنی نظامی با محوریت توحید و یکتا پرستی. دراین نظام جامع همچنانکه رشد معنوی پیش بینی شده است ، مبارزه با ظلم هم دیده شده است و حتی براندازی ظلم از طرق سلوک محسوب میشود.
چطور می شود که در شبه عرفانها، توحید محوری، جای خود را به مرید پروری داده است؟
2-یکی از مشخصات عرفان اسلامی ؛پیوند معنویت با دیگر مسولیت هاست.همنوایی با دیگر ابعاد وجودی و تاکید بر رشد همه جانبه؛ ویژگی منحصر به فرد عرفان در اسلام است. به عبارتی این عرفان، عرفانی است تعهد اور.
امام خمینی این ضابطه را در نامه ای به فرزندش (حاج احمد اقا) این گونه تبیین می کند:
پسرم ! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت ، شاهد گسستن از حق . میزان در اعمال انگیزه های آن هاست. .
چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ، چون خود بینی و خود خواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می کشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل می شود... پس میزان عرفان و حرمان ، انگیزه است .
هر قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حجب ، حتی حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است. .
پسرم ! از زیر بار مسؤ ولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالی مکن ، که تاخت و تاز شیطان در این میدان ، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست ، و دست و پا برای بدست آوردن مقام ، هر چه باشد، چه مقام معنوی و چه مادی مزن ، به عذر آن که می خواهم به معارف الهی نزدیک شوم ، یا خدمت به عبادالله نمایم ، که توجه به آن از شیطان است ، چه رسد که کوشش برای ان.(نامه های عرفانی امام....)
3-عرفان اسلامی شریعت محور است . به عبارتی راه رسیدن به خداوند از طریق همین احکام شرعی و فروعات فقهی میگذرد.
شهید مطهری در این مورد می فرمایند: عرفای اسلامی هرگز مدعی نیستند که سخنی ماوراء اسلام دارند، و از چنین نسبتی سخت تبری می‏جویند. برعکس، آنها مدعی هستند که حقایق اسلامی را بهتر از دیگران کشف کرده‏اند و مسلمان واقعی آنها می‏باشند. عرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری همواره به کتاب و سنت و سیره نبوی و ائمه و اکابر صحابه استناد می‏کنند.
(أشنایی با علوم اسلامی ،کلام -عرفان -حکمت عملی)
ابن عربی -که در عرفان اسلامی جایگاه رفیعی دارد- دراین باره میگوید: بدان که من در مکر الاهی و چگونگی در امان ماندن از این مکر دقت کردم، چاره ای به نظرم نرسید جز آنکه باید دست به دامن شریعت زد؛ بنابراین اگر خداوند کسی را بخواهد به سوی خیر و سعادت هدایت کند و از گرفتاریهای مکر در امان بدارد، کاری میکند که او هیچگاه میزان شریعت را از دست نگذارد... هیچ بندهای نباید از این میزان غفلت کند... هرکه بخواهد از مکر حق ایمن بماند، باید میزان شریعت را از دست ندهد؛ میزانی که آن را از پیامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دریافت کند آن یافته ها را در این میزان بگذارد؛ اگر با میزان شرع پذیرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند.
ابن عربی سفارش میکند که حتی باید دریافت های غیبی و الهامات معنوی را نیز با میزان شریعت سنجید. او میگوید: اهل اللّه در این مورد اختلاف ندارند. بسیاری از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگی شده، از نظر تشخیص حالات خود دچار پیچیدگیهای مکر میگردند و لذا باید میزان شریعت را از دست نگذارند.
ابن عربی حتی پا را فراتر گذاشته می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی درای نباره فرموده اند:
اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است.
(مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان)
لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در ان صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود.
ایت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد و انرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟
4-در عرفان اسلامی کشف وشهود نه فقط غایت و هدف نیست که کاملا در حاشیه است. در نظام عرفانی اسلام ، هدف عبودیت و بندگی است و کنار رفتن پرده، تفضلی است از ناحیه معبود و به اصطلاح نقل و نبات راه است.به عبارتی بصیرت معنوی ، اتفاقی است که به اقتضای اصل عبودیت از طرف معشوق اعطاء میشود، البته بنا به مصلحت و به اقتضای حکمت.
در تکمیل این بحث ؛گزیده ای از فرمایشات استاد مصباح یزدی در زمینه انواع تصرفات اورده میشود:
دو لفظ کشف وکرامت مترادف نیستند بلکه کشف مقوله‏ای غیراز مقوله کرامت است. مکاشفه عبارت است ازاین که: انسانی در حال هوشیاری و بیداری، یا در حالت‏بین خواب و بیداری، که از آن، به «خلسه‏» تعبیر می‏شود، چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمی‏کنند.گاهی گفته می‏شود: فلان شخص، در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است.
حالتی برای انسان پیش می‏آید،گاهی شبیه خواب است. ولی خواب نیست; ممکن است‏حتی چشم انسان هم باز باشد و چیزهایی را ببیند، شبیه این که شخص خواب می‏بیند. مثلا شخصی را در حالی یا در کاری می‏بیند، حادثه یا اتفاقی را می‏بیند، صدایی را می‏شنود. این حال را، حال مکاشفه می‏گویند.
اما منظور از کرامت این است که از شخص، کارهای خارق‏العاده‏ای سربزند، دارای قدرتی روحی باشد که بتواند تصرفاتی در عالم طبیعت‏یا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضی را شفا بخشد، یاطی‏الارض کند،یا بدون اسباب ظاهری، چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهای خارق‏العاده‏ای انجام دهد که اگر مستند به‏اذن الهی و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده می‏شود.
مرتبه والای آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین برای اثبات نبوت و امامتشان انجام می‏گیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است‏ بندگان صالح خدا هم کارهای خارق العاده‏ای انجام دهند، بدون این که برای اثبات ادعایی باشد; صحیح است.
ولی آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خدای متعال نظر خاصی نسبت‏به او دارد؟ و اگر کسی واقعا کرامت الهی داشت، این دلیل می‏شود که همه مطالبی که او ادعا می‏کند، درست است؟
این مطلب که بعضی از افراد، در حالاتی، چیزهایی را ببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، امری واقعی است. چنین حالاتی برای بسیاری از انسانها پیش می‏آید و درک فوق‏العاده‏ای برایشان حاصل می‏شود. اما این ادراکات، دارای انواعی هستند، دسته‏ای از آنها شناخته شده‏اند و در روان‏شناسی، به‏نام «تله‏پاتی‏» نامیده می‏شوند.
هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیای خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتی ممکن است چنین روابطی میان اشخاصی که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتی خارق‏العاده است; یعنی دیگران نمی‏توانند و در اختیارشان نیست، ولی واقعیت است. حال چه اسراری در کار است و این کار، چه فرمولی دارد، هنوز علم، آن را کشف نکرده‏است و به هیچ وسیله.
پیداست، چنین رابطه و درکی، هرگز نشانه این که شخصی، مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، نیست. چنان که بعضی از افراد، به وسیله چشم ظاهری، چیزهایی را می‏بینند که دیگران نمی‏توانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهری، صداهایی را می‏شنوند که دیگران نمی‏توانند بشنوند. اینها، تاحدودی، از نظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیه‏اند; یعنی، یک ویژگی در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایی که معمولا باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمتری می‏شنوند. یامثلا، ما نورهایی را که تواتر خاصی دارند می‏بینیم اما آنها می‏توانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدنشان وجود دارد.
بعضی از دانستنیهای غیر متعارف، باابزارها و مقدماتی حاصل می‏شوند;یعنی‏اشخاصی زحمت‏ها و ریاضت‏هایی می‏کشند و تمرین‏هایی را انجام می‏دهند تا چنین قدرتی را به دست می‏آورند.این هم امری مشترک بین حق و باطل است.
در صورتی که کارهای عاقلانه‏تری وجود دارد و آدم می‏تواند با زحمت کمتری به کمالات بالاتری نایل شود، تحمل این ریاضت‏ها برای این که صرفا اطلاعاتی پیدا کند، چه فایده‏ای دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتی که از راه چشم و گوش به دست می‏آوریم چقدراستفاده می‏کنیم؟ خوب، ما می‏بینیم که مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا کسی ببیند که دیروز مردم داشتند می‏رفتند و می‏آمدند، این چه امتیازی است؟
البته، این نوعی کمال ‏است،یعنی‏امری وجودی‏است که آنها دارند و دیگران ندارند. آری چنین چیزی امکان دارد و وجود هم دارد. راهش نیز باز است،قابل ‏تعلیم و تعلم است، استاد دارد. ازاو دستور می‏گیرند وعمل می‏کنند وچنین حالاتی برایشان پیدا می‏شود.
در این زمینه‏ها، مدعیان کاذب، خیلی بیشتر از آنهایی هستند که واقعا زحمتی کشیده‏اند و چیزی به دست آورده‏اند. حال، از ادعای دروغش که بگذریم، احضار روح و ارتباط باجن فی‏الجمله ممکن است.
کسب اطلاعات برای جن بسیار آسانتر از انسان است زیرا جن، سریع از مکانی به مکان دیگر منتقل می‏شود و اطلاعات را کسب می‏کند ، اما این بدان معنا نیست که شخصی از اولیاء خداست‏بلکه گاه، کارهایی که برای احضار ارواح و تسخیر جن و یا سایر ریاضت‏ها، انجام می‏دهند خلاف شرع است; حتی لازمه ارتباط بابعضی از اجنه (اگر از کفار باشند)، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. یعنی او باید کارهای توهین‏آمیزی نسبت‏به مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار کند. افراد موثق نقل کرده‏اند، که آنهابرای این که رابطه‏شان را با یک جن کافر، حفظ کنند «العیاذبالله‏» نمازشان را ترک می‏کردند، و کارهای توهین‏آمیزی نسبت‏ به مقدسات، از جمله قرآن، انجام می‏دادند تا به این وسیله، توجه آن جن را جلب کرده و اطلاعاتی کسب کنند.
اینها یک قسم از اطلاعات غیر عادی است، و دلیل منزلت‏ شخص نزد خدا نیست. اعمالی خارق‏العاده است، اما از مقوله مکاشفه نیستند. تله‏پاتی، احضار روح، ارتباط با جن و ریاضت‏های مرتاضان، هیچ کدام از مقوله مکاشفه نیست. اما مکاشفه حالتی روحی است، بین خواب و بیداری (خلسه) که برای شخص پیش می‏آید، و در چنین حالتی چیزهایی را مشاهده می‏کند. اما این حالت چگونه پیدا می‏شود؟این حالت، نوعی لطافت روحی لازم دارد، روح باید نوعی وارستگی داشته باشد تا این حالت ‏برای شخص پیدا شود.
مکاشفات بر دو گونه‏اند: مکاشفات ربانی یا رحمانی، و مکاشفات شیطانی. گاهی چیزهایی را که آدمی در حالتی خلسه گونه می‏بیند یا می‏شنود و درک می‏کند، القائاتی از سوی شیطان است. آدم صدایی می‏شنود که دیگران نمی‏شنوند. گاهی هم این صدا، یک خبری است و واقعیت هم پیدا می‏کند اما اینها مقدمه‏ای برای فریفتن شخص است،تا وادارش کند که به آن راهی که می‏خواهد برود.
قرآن کریم از زبان ابلیس، می‏فرماید: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین‏»(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است که تا می‏تواند بنی‏آدم را فریب دهد و فقط طمعی در فریب دسته‏ای از بندگان خدا که از مخلصین و معصومین هستند ندارد; این یک نوع مکاشفه است. گاهی نیز در حالت‏خلسه و حالتی بین خواب و بیداری یادر حالتی که انسان مشغول ذکر است، چنین چیزهایی رامی‏بیند.گاهی نوری، انواری رنگارنگ و گاهی شخصی را می‏بیند یاصدایی رامی‏شنود. اینها همه واقعیت دارد، اما اهل فن می‏گویند: این مکاشفات، گرچه در حال ذکر، دعا، سجده و یا در حال نماز باشند به دو دسته تقسیم می‏شوند:
1- مکاشفات شیطانی
2- مکاشفات رحمانی(ربانی)
عامل مکاشفه گاه شیطان است و گاه ملک. تشخیص این که کدام یک شیطانی وکدامیک رحمانی است، کار هر کسی نیست
. محققین از عرفا گفته‏اند که برای تشخیص مکاشفه صحیح از ناصحیح، باید مضمون مکاشفه را بر کتاب و سنت عرضه کرد; اگر موافق قرآن و حدیث‏باشد، صحیح است و اگر مخالف کتاب و سنت‏باشد، شیطانی وناصحیح است. پس ملاک‏برای شناختن مکاشفه صحیح از ناصحیح، قرآن و سنت است، این را نیز محققین از عرفا گفته‏اند که صرف حصول مکاشفه برای کسی، دلیل براین نیست که او از اولیا خداوند است. حال اگر شخصی اهل ریاضتهای باطل نیست، اعتقاداتش صحیح است و دین و مذهب درستی دارد، عباداتش، نماز و روزه‏اش، صحیح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و یا در حال ذکر، مکاشفه‏ای رحمانی برایش واقع شد که مضمونش صحیح و مطابق کتاب و سنت است، آیا این شخص به مقام قطبی و مرشدی رسیده است؟ آیا حرفهایش در مورد سایر مطالب حجت است؟ آیا صلاحیت تربیت دیگران را دارد؟
به هیچ وجه چنین نیست، گاهی برای بعضی از کودکان، قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکاشفاتی پیش می‏آید، گاهی افراد عامی، بی‏ریا و صاف و ساده، از بازاریها، کشاورزان، در نمازشان انواری را مشاهده می‏کنند، (نمونه‏هایش را سراغ داریم). وقوع مکاشفه در این افراد، صرفا دلیل براین است که در آن حالت، لطافتی روحی وجود داشته است. نه این که، این شخص، تبدیل به یک قطب یا مرشد یا مربی کامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت ‏باشد. حتی اگر ثابت ‏شود که مکاشفه‏اش رحمانی و ربانی بوده‏است.
اینها مسائلی واقعی است، و نشانه آن است که خدای متعال به روح انسان آن چنان قدرتی داده که اگر تقویت‏شود، برقوای طبیعت غالب می‏شود این عظمت روحی انسان است.
نقل می‏کنند که در زمان امام صادق علیه‏السلام شخصی ادعا می‏کرد که هرکس چیزی را در دست‏ خود پنهان کند من می‏گویم که آن چیست! مردم هم جمع شدند، برای تفریح و سرگرمی و هرکس چیزی را در دستش پنهان می‏کرد و می‏گفت که این چیست؟ او نیز جواب درست می‏داد. حضرت، وارد مسجد شدند و دیدند که مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جریان را برای ایشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت کردند و فرمودند که در دستم چیست؟ آن شخص فکری کرد و حالت تحیر و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمی‏دهید، مگر نمی‏دانید چیست؟ گفت می‏دانم چیست. ولی تعجب می‏کنم که شما آن را از کجا به دست آورده‏اید. حضرت فرمودند: آن چیست؟ گفت: در تمام روی زمین هرچیزی سرجای خودش هست، ولی دریک جزیره‏ای، مرغی دوتا تخم گذاشته بود، یکی از آنها نیست، تنها چیزی که روی زمین تغییر کرد، همین است و این باید همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز کردند و تخم آن پرنده را نشان دادند.
بعد حضرت فرمودند: تو چگونه این علم را پیدا کرده‏ای؟ گفت ‏با مخالفت ‏با هوای نفس، هرچه دلم می‏خواست، خلافش را انجام می‏دادم. حضرت فرمودند: دلت می‏خواهد مسلمان شوی؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتید که هرچه دلم نمی‏خواهد انجام می‏دهم، طبق قول خودت باید مسلمان شوی! او محکوم شد و گفت: خوب، قول داده‏ام و انجام می‏دهم. البته از این‏که دید حضرت توانستند تخم مرغی را از جزیره‏ای دور در اقیانوس، بیاورند و در دست ‏بگیرند، فهمیدکه‏ایشان شخصی عادی نیستند. این زمینه‏ای برای پذیرش دین اسلام بود. هنگامی که مسلمان شد، اشخاصی می‏آمدند و می‏گفتند در مشت ما چیست؟ ولی او نمی‏توانست جواب بدهد. از حضرت پرسید: آقا چه شد که تا حالا که دینم باطل بود و راهم غلط بود، چنین قدرتی را داشتم، اما حالا که مسلمان شده‏ام و دین حق را پذیرفته‏ام، پرده‏ای جلوی چشمم افتاده است و دیگر واقعیت را نمی‏بینم. این چه دینی است؟ حضرت فرمودند: تاکنون زحمتی کشیده ‏بودی وخداوند مزدت را در همین عالم به تو می‏داد، از حالا به بعد هم اگر زحمتی را متحمل شوی خداوند متعال اینها را برای آخرتت ذخیره می‏کند که درعالم ابدی سعادتمند باشی. بنابراین، قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام کارهای خارق‏العاده، دلیل مقام و منزلتی نزد خدا نیست. همان طوری که دلیل برعدمش هم نیست.
گاهی ممکن است که این، یک موهبت الهی باشد. اگر بخواهیم تشخیص دهیم که موهبت‏ الهی هست، یا نه، ممکن نیست مگرآن که آن شخص را بشناسیم و ببینیم که اعتقاداتش درست ‏بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آیا طبق دستور خدا و پیغمبر صلوات‏الله علیه رفتار کرده است که خدا این موهبت رابه او عطا کند یا اهل ریاضتهای باطل بوده است؟
همچنین ممکن است تصرفات خارق‏العاده‏ای باشد که خداوند به عنوان کرامت الهی، به بنده‏ای از بندگان شایسته خود، طبق مصالحی که می‏داند عطا فرماید و ممکن است در اثر ریاضت‏هایی باشد که شخصی کشیده است و خدا مزدش را در همین عالم به او داده است( فصلنامه کتاب نقد، شماره 35)
پایان این نوشته را با دو داستان معنوی ختم می کنیم .
حجة الاسلام مهدوى طاهرى نقل کردند:
حضرت امام خمینى قدس سره پس از آخرین عمل جراحى خویش ، در نهایت ضعف بدنى قرار داشت . برخى چاره را یارى خواستن از عارف ذاکر مرحوم معلم دامغانى - که سخت مورد توجه حضرت امام خمینى قدس سره بوده است - دانسته ، پس از تلفنى از وى تقاضاى حضورش را در کنار بستر امام نموده ، تا اگر مى تواند کارى انجام دهد.
او بدون معطلى پذیرفته و از دیار خویش به تهران آمد. لحضاتى پس از وارد شدن به اتاق مخصوص امام قدس سره ، گوشه اى مى ایستد و بر امام خیره مى شود، و آنگاه با حضرت امام ارتباط فکرى و روحى برقرار مى کند. ناگاه امام قدس سره چشمانشان را باز و مستقیما به آن عارف ذاکر مى نگرد. آنگاه بدون کوچکترین اشاره و یا کلامى ، این ارتباط خیره کننده دقایقى ادامه مى یابد، سپس آن عالم ذاکر از اتاق خارج مى شود.
پس از خروج از اتاق ، از او مى پرسند: چه شد؟
وى مى فرماید: او دیگر نمى خواهد در این دنیا بماند، ما قدرت بازگرداندن او را نداریم . فقط یک نماز مخصوصى است که شاید بتواند کمکى بکند.(معرفت شماره 35)


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/6/22::: ساعت 12:13 عصر

میشه لطفا بگید که راه های رسیدن به ایمان و یقین چیه؟ چطور این ویژگیها رو در خودمون ایجاد کنیم؟

در پاسخ به این پرسش به هفت نکته اشاره می شود:
1. یقین از ماده «یقن» به معنی «وضوح و ثبوت چیزی است» مثلا عرب می گوید: «یقن الماء فی الحوض» یعنی آب در حوض آرام و قرار گرفت.
راغب اصفهانی می گوید: «یقین، صفت علم است و فوق معرفت، درایت و نظایر آن. پس یقین ملازم است با آرامش و طمأنینه نفس همراه با ثبات حکم»
بنابراین یقین ,علم ثابت و جزمی است که شک پذیر نباشد و مایه آرامش و قرار نفس آدمی گردد.
نکته: یقین به مبدأ و معاد گاهی بر اثر استدلال عقلی حاصل می شود و گاهی بر اثر مشاهده ملکوت جهان - یعنی از طریق علم حضوری که محصول تهذیب نفس و پالایش آن از گناه است - چنان که خداوند می فرماید: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»(انعام، آیه 75) «و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد».
بنابراین انسان پرهیزکار بر اثر ارتباط با ملکوت، به قیامت یقین پیدا می کند.از طرف دیگر حقیقت یقین، تشکیکی است (دارای درجات و مراتب گوناگون) که هم کاستی پذیر و فزونی پذیر است و هم حد خاص ندارد».(2)
2. یقین در اصول دین گستره وسیعی دارد. از مراحل شناخت حضوری و مطالعه در آیات انفسی گرفته تا شناخت حصولی و براهین متعدد عقلی، می تواند به اثبات علت العلل و مبدأ هستی بیانجامد.
مراد از «تقلیدى نبودن اصول‏دین»نیز این است که هر کس، باید عقاید دینى را با یقین و حجّت بپذیرد. رسیدن به این مرحله در افراد، بسیار متفاوت است. بیشتر انسان‏ها براساس‏همان فطرت اولیه، ایمان یقینى به وجود خداوند دارند و یا براساس عقل‏فطرى خویش، براهینى بسیار ساده و در عین حال محکم، بر وجود خدا اقامه مى‏کنند (مانند پیرزنى که از طریق چرخ نخ‏ریسى بر وجود خداوند دلیل آورد و پیامبر اکرم(ص) آن را مورد تأیید قرار داد). بنابراین تحقیقى بودن معارف دینى، لزوماً به معناى جست‏وجوى وسیع و بررسى همه ادله و شبهات درباره آنها و پاسخ‏هایشان نیست. البته براى برخى از افراد، چنین تحقیقاتى لازم است؛ زیرا دفاع عقلانى از دین و معارف دینى، متخصصان برجسته‏اى‏را مى‏طلبد. این مسأله همگانى نیست و هر کس در حد توانایى خود و مسائلى که با آن روبه‏رو مى‏شود، نیازمند تحقیق است.
3- یقین در قرآن: یقین عبارت است از جزم به ثبوت محمول براى موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن جزم اول و دوم.
بنابراین، در یقین چهار شرط است و با این شرطها، ظن و شک و جهل از قلمرو یقین خارج مى‏شوند. قرآن کریم از ضرورتى که حاصل شرایط چهارگانه یقین است با عباراتى از قبیل «لا رَیْبَ فِیهِ»2:2
I و مانند آن یاد مى‏نماید مثلاً مى‏فرماید: ذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ‏
در آن کتاب (قرآن) تردیدى در آن راه ندارد و هدایت براى متقین است‏ (بقره/ 2.
مفاد لاریب این است که قرآن ضرورتاً حق است و چون در آن کتاب دعوت به مبدء و معاد دعوى وحى و رسالت است، دعوى آن نیز ضرورتاً حق مى‏باشد. در جاى دیگر مى‏فرماید:
رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ اَلنَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ ؛ پروردگارا تحقیقاً تو مردم را براى پاداشى در روزى که وقوع آن تردیدناپذیر است جمع مى‏نمایى‏.(آل عمران/ 9)
مفاد آن این است که فرا رسیدن روزى که پروردگار در آن بندگان را جمع مى‏نماید ضرورتاً حق است.
نگا: معرفت‏شناسى در قرآن، آیت‏الله‏عبدالله جوادى آملى، اسراء قم، چاپ اول 1378ش، ج 13، تفسیر موضوعى، صص 255 - 256.
واژه یقین به معناى پیش‏گفته با مشتقات گوناگون در قرآن چندین نوبت تکرار شده است [نگا: رعد/ 2 - بقره/ 4 و 118 - مائده/ 50 - نمل/ 3 و 82 - روم/ 60 - لقمان/ 4 - سجده/ 24 - جاثیه/ 4 و 20 - طور/ 36 - حجر/ 99 - واقعه/ 95 - حاقه/ 51 - مدثر/ 47 - نساء/ 157 - انعام/ 75 - شعراء/ 24 - دخان/ 7 - ذاریات/ 20]{
V رعد/ 2
آنان که از تباه شدن در خیالات و پندارهاى بازیگرانه ذهنى و غرق شدن در جهالت‏ها خوددارى نموده و به مقام شامخ تقوا رسیده‏اند به آخرت یقین دارند، {(بقره/ 4).
4- برای رسیدن به یقین رعایت دو نکته بسیار کارساز است:
1. عمل، 2. تداوم عمل. لذا بزرگان گفته اند اگر عمل شایسته را هر چند اندک ولی پیوسته انجام دهید به نتایج بسیار مطلوب می رسید و امامان معصوم(ع) به ما وعده داده است که به آنچه می دانی عمل کن، از آنچه نمی دانی تو را کفایت می کنند «اعمل بما تعلم یکفیک مالم تعلم». و درباره مهمترین اعمال در زیارت امام حسین(ع) می خوانیم: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر حتی اتیک الیقین» که با دقت در این فراز به روشنی به دست می آید که با نماز به عنوان ارتباط با خدا و پرداخت زکات به عنوان حل مشکل اقتصادی و انجام امر به معروف به عنوان حل مشکلات فرهنگی است که مسیر صراط مستقیم فردی و اجتماعی شکل می گیرد و یقین حاصل می شود. یا در آیه ای داریم واعبد ربک حتی یاتیک الیقین. عبادت را سبب وصول به یقین معرفی می کند.[البته بنا بر قولی از عبارت «حتی یأتیک الیقین» به معنای ادامه این کارها تا هنگام مرگ نیز تعبیر شده است].
5- یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک، راهى ویژه را باید پیمود:
الف) یقین عقلى و نظرى (علم الیقین): این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال قوت نظرى است. براى رسیدن به این مرتبه باید جهاد و خیزش علمى، کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوش‏هاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى پاره نمود تا بتوان از پرتو خورشید تابان معرفت، بهره گرفت. در این زمینه مطالعه کتاب‏هاى زیر سودمند است: - بهترین راه شناخت خدا، محمدى رى شهرى - آفریدگار جهان، مکارم شیرازى - اثبات وجود خدا، چهل تن از دانشمندان - خدا در قرآن، شهید بهشتى - اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 5 ، علامه طباطبایى - شهید مطهرى - کلیات فلسفه ، ترجمه دکتر مجتبوى - علل گرایش به مادیگرى ، شهید مطهرى - راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی - براهین اثبات وجود خدا، استاد جوادی آملی - مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، شهید مطهری
ب ) یقین قلبى و شهودى: در این مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال، با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل و خبائث؛ از جمله خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مى‏توان خدا را با تمام وجود یافت.
- به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس -----ورنه هر کو ورقى خواند معانى دانست
از این رهگذر به آن جا مى‏توان رسید که امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگى‏اش نمى‏کنم». این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین» است و هر یک از آن دو را نیز درجاتى است بى‏شمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمى‏دهد؛ بلکه به کشف لمى با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت.
چنان که ابا عبدالله(ع) در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت:
«... کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا ؛
چگونه بر تو به چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستى کى پنهان گشته‏اى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانه‏ها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!» (مفاتیح الجنان، دعای عرفه)
براى مطالعه و خودسازى در این زمینه نگاشته‏هاى زیر سودمند است: «چهل حدیث» ، امام خمینى(ره) «آداب الصلوه یا پرواز در ملکوت» ، امام خمینى (ره) «نامه حضرت امام» به مرحوم سید احمد خمینى و به فاطمه (عروسش) «اسرار عبادات» ، آیت الله جوادى آملى «کلیات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دکتر مجتبوى «نامه‏ها و برنامه‏ها» ، حسن زاده آملى؛ «ترجمه المراقبات»، میرزا جواد ملکى تبریزى.
7-یکى از مهم‏ترین عوامل ایمان آفرین و یقین‏آور، عبودیت واقعى خداوند تعالى است. از این رو خصوصیات یک عبد واقعى را باید بدانید و سپس آن را به کار گیرید تا در سایه دانستن و عمل کردن، ایمانتان محکم گردد.
خصوصیات بنده واقعى خداى تبارک و تعالى:
1- شناخت خدا: امام رضا(ع) مى‏فرمایند: «اول عباده الله معرفته...»{اولین مرتبه عبادت خدا , معرفت و شناخت خدا مى‏باشد بنابراین یک بنده واقعى اول باید شناخت خدا پیدا کند. برای آگاهی بیشتر ر.ک: توحید، استاد مطهری.
2- ایمان به خدا: از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزش‏تر ایمان به خدا مى‏باشد امام على(ع) مى‏فرمایند: «الایمان شجره اصلها الیقین... ایمان درختى است که ریشه آن یقین است پس بر حسب این روایت ریشه ایمان همان یقین قلبى است نه صرف اعتقاد و شناختى که در معرض رد واثبات است و در روایتى دیگر امام رضا(ع) مى‏فرمایند: «لا عباده الا بیقین» عبادتى نیست مگر با یقین پس اصل شجره ایمان یقین است و یقین قوام بخش عبادت واقعى است در نتیجه ایمان به خدا عبادت واقعى را محقق مى‏سازد بنابراین بنده واقعى خدا باید علاوه بر شناخت خداایمان به خدا هم داشته باشد این نکته قابل ذکر است که مهمترین چیزى که ایمان را در قلب پا برجا و مستحکم مى‏کند ورع است که در کلام امام صادق(ع) آمده است: «سئل الصادق(ع) ما الذى یثبت الایمان» قال: الذى یثبته فیه الورع والذى یخرجه منه الطمع»
از حضرت سؤال شد چه چیزىایمان را در قلب تثبیت مى‏کند؟ فرموند: چیزى که ایمان را در قلب تثبیت مى‏کند ورع (اجتناب از معاصى و شبهات حرام) مى‏باشد و چیزى که ایمان را از قلب خارج مى‏کند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصى) مى‏باشد.
3- شناخت دستورات خدا: شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ایمان به خدا شناخت فرستادگان الهى را نیز مى‏طلبد زیرا اول باید آنها را بشناسیم تا بعد به رسالت آنها پى ببریم و در زمان غیبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاى عظام واقف گردیم که در این باب ازجهت نظرى و بحث‏هاى کلامى و اعتقادى باید به بحث نبوت و امامت رجوع کرد ولى از جهت شناخت دستورات عملى کافى است که به رساله‏هاى عملیه مجتهدین کرام رجوع شود بنابراین بارجوع به رساله مى‏توان واجب و حرام الهى را شناخت تا بنده واقعی خدا تحقق یابد.
4- ترجیح دستورات خدا: دستورات خدا را باید بر دستورات نفس، شیطان و هر چیز دیگرى در عمل ترجیح داد امام سجاد(ع) مى‏فرمایند: «من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس»؛ هر کس به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند از عابدترین مردم مى‏باشد (اصول کافی، ج 3، ص 132، ح 7، باب العباده).
امام على(ع) مى‏فرمایند: «لا عباده کاداء الفرائض»؛ هیچ عبادتى مثل انجام واجبات نیست. بنابراین انجام واجبات و ترک محرمات بر هر چیزى ترجیح دارد و نشانه دیگرى از بندگى واقعى خدا مى‏باشد (همان).
5- استقامت در بندگى: بندگى خدا مادام العمرى و همیشگى است خداوند تبارک و تعالى به پیامبر اکرم(ص) در قرآن چنین خطاب مى‏کند: «فاعبده واصطبر لعبادته...»؛ او را عبادت کن و در راه پرستش او شکیبا باش،(مریم، آیه 65 ) خستگى و عبادت و بندگى مقطعى از ساحت بنده واقعى خدا بدور است
حضرت على(ع) مى‏فرمایند «دوام العباده برهان الظفر بالسعاده» عبادت دوام دار و همیشگى دلیل قاطع ظفر و دستیابى به سعادت و خوشبختى است، (الغرر والدرر، باب العباده، ص 24 و 318).
این نکته درخور یادآورى است که مراد از عبادت فقط نماز و روزه نیست بلکه یعنى طاعت و فرمانبردارى از دستورات خدا که در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترک محرمات است زیرا مولا على(ع) مى‏فرمایند: «غایه العباده الطاعه» نهایت عبادت طاعت است. (همان، 30)
6- بندگى با آزادگى: بنده واقعى خدا باید به حدى برسد که فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگى وادارد از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد. امام صادق(ع) مى‏فرمایند: }«ان العباد ثلاثه: قوم عبدوا الله عزوجل خوفافتلک عباده العبید و قوم عبدوالله تبارک و تعالى طلب الثواب فتلک عباده الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلک عباده الاحرار و هى افضل العباده»
بندگان سه گونه‏اند: 1- گروهى از روى ترس (از جهنم و عذاب الهى) خداى عز وجل را عبادت مى‏کنند که این عبادت از آن بردگان مى‏باشد. 2- گروهى با دل‏خواهان ثواب (و دریافت پاداش و بهشت) خداى تبارک و تعالى را عبادت مى‏کنند که این عبادت ازآن مزدبگیران مى‏باشد. 3- گروهى به خاطر حب وعشق (حق‏تعالى) خداى عزوجل را عبادت مى‏کنند که این عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غیرعشق) مى‏باشد و همین عبادت هم برترین عبادت‏ها مى‏باشد، (میزان‏الحکمه، ج 6، ص 17، روایت 11346).

تذکر: این قسم اخیر عبادت را نباید از خود انتظار داشت زیرا وصول به آن حال بلند معنوى، سال‏هاى دراز و پیاپى را مى‏طلبد البته اگر انسان استقامت در بندگى داشته باشد به مرور زمان شمه‏اى از آن حال را در خود مى‏یابد. در این قسم اخیر نه تنها عبادت از ریا و عجب خالص است بلکه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است آزاد از هر قید غیرخدایى است).
7- چشم به کرم خدا نه عمل خود: بنده خدا همیشه خود را مقصر مى‏بیند و عمل خود را به هیچ مى‏انگارد براى عمل خود قدرى قائل نیست و پیوسته چشم به کرم کریم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مى‏فرمایند:«علیک بالجدولا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عباده الله تعالى و طاعته، فان الله تعالى لایعبد حق عبادته» بر تو باد کوشیدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصیر در عبادت و طاعت خداى تعالى خارج نشود (و خویش را مقصر بداند) زیرا خداوند تعالى آن گونه که شایسته پرستش است عبادت نمى‏شود، (همان، ص 25، روایت 11407)
اینها پاره‏اى از خصوصیات مهم بنده حقیقی خدا مى‏باشد که فقط با عمل دقیق به آن مى‏توان بنده واقعى حضرت دوست شد و به مراتب ایمان و یقین دست یافت.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/6/22::: ساعت 12:12 عصر

آیا تهذیب نفس و خودسازی با ورزش کردن، چه برای نشاط یا تفریح، چه برای تندرستی و سلامتی منافاتی دارد؟

دوست عزیز ورزش نه تنها منافاتی با تهذیب نفس ندارد بلکه سبب پیدایش نشاط وشادابی انسان می گردد و فردی که دارای نشاط است بهتر می تواند خودسازی کند و به عبادت بپردازد, بر خلاف کسی که افسرده وگرفته حال است و حال هیچ کاری از جمله عبادت با حضور قلب را پیدا نمی کند. این اشاره کوتاهی بود به فوائد ورزش ونقش آن در عبادات.

از منظر عقل و دین, ورزش براى تقویت و سلامتى جسم ضرورت دارد. ملتى که بدنى سالم, بانشاط و نیرومند ندارد از عقل و تفکر شایسته کمتر بهره مند است. مثلى است معروف که مى گوید: (عقل سالم در بدن سالم است), زیرا تأثیر متقابل جسم و جان, مسئله اى ثابت شده و مسلّم است.

انسان هایى که بر اثر تنبلى و عدم تحرکات جسمى, بدنى نحیف و علیل دارند و یا بیش از حد فربه و چاق هستند, نمى توانند روحیه اى آرام و بانشاط داشته باشند. این گونه افراد معمولاً عصبى مزاج, کم حوصله, بهانه گیر و داراى روحیه اى ناهنجار و فکرى بیمار هستند و همین مسائل در جسم آنان نیز اثر سویى مى گذارد. 

پیامبر(ص) مى فرماید: خوشا به حال کسى که سالم و زندگى اش در حد کفایت و قوى و نیرومند باشد. از همین رو در تاریخ ادیان مى خوانیم: وقتى قوم بنى اسرائیل پادشاهى از خدا خواستند, طالوت با دو ویژگى معرفى مى شود: (خداوند طالوت را براى شما برگزید و قدرت علمى و جسمى فزون ترى به او عطا فرمود).1

درباره قدرت موسى بن عمران قرآن مى فرماید که در نزاع دو قبیله (قِبطى و سِبطى) حضرت موسى تنها یک مشت به آن مرد زد و او درگذشت: (فوکزه موسى فقضى علیه) 2 معلوم مى شود حضرت موسى از قدرت جسمانى و مشت پولادین برخوردار بوده است.

دختر حضرت شعیب هم به پدرش گفت: اى پدر, موسى را استخدام کن, زیرا آدمى نیرومند و امین است.3 قرآن درباره حضرت هود هم به قدرت جسمانى او اشاره مى کند: (وزادکم فى الخلق بَسْطَةً) 4. اسلام به مسئله سلامت و قدرت جسم و جان اهمیت خاصى مى دهد تا آن جا که بر این باور است که رهبران جامعه اسلامی باید در سلامت جسم, اعتدال خلقت و قدرت علم و معنویت سرآمد دیگران باشند.

رسول گرامى اسلام(ص) مى فرماید: به سرگرمى و بازى بپردازید, زیرا دوست ندارم که در دین شما خشکى و خشونت دیده شود.

ائمه معصومین(ع) با این که تحت نظر شدید بودند ولى گاه گاهى قدرت علمى و احیاناً قدرت و مهارت جسمى خود را در تیراندازى و اسب دوانى به نمایش مى گذاشتند و اعجاب و تحسین حاضران را برمى انگیختند.

امام على(ع) در مسابقات کشتى, پشت تمام اقران خود را به زمین مى زد. رسول خدا(ص) نیز گاهى در مسابقات اسب سوارى و شتر دوانى شرکت مى کردند.

بعضى اوقات از رسول خدا(ص) تقاضا مى شد که در یک مسابقه, داور باشند و حضرت آن را مى پذیرفتند. پیامبر گرامى اسلام(ص) دستور اکید داده اند که کودکان را رها سازید تا هفت سال بازى کنند.

پیامبر(ص) فرمود: هرکس در کنارش کودکى باشد لازم است با او کودکى کند (با او هم زبان و هم بازى شود).چون که با کودک سر و کارت فتادپس زبان کودکى باید گشاد .

ورزش در ادیان الهى, ریشه تاریخى دارد. برادران یوسف براى بردن او به پدر گفتند: او را با ما بفرست تا بگردد و بازى کند. در سیره پیامبر است که با امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) بازى مى کردند; آن ها را روى دوش خود سوار مى کردند و به کشتى گرفتن تشویقشان مى نمودند.5

در فقه اسلامى بحثى با عنوان (سَبق و رِمایه) مطرح شده است, که یکى از مسائل آن, مسئله شرط بندى در مسابقات است. مى فرمایند: شرط بندى با پول در مسابقات اسب دوانى, تیراندازى و شمشیربازى جایز است.

پیامبر(ص) فرمود: در هیچ مسابقه اى شرط بندى پولى جایز نیست مگر در تیراندازى, شمشیربازى, پرتاب نیزه, شتردوانى و حتى مسابقه با فیل و کلیه حیوانات سم دار.

از این نکته نباید غفلت کرد که ورزش فقط منحصر در ورزش هاى رایج و معمول امروزى نیست, بلکه کشاورزى, آهنگرى, درخت کاری… نیز از ورزش هایى هستند که به عضلات بدن استحکام مى بخشند. به واقع هرکار مشروعى که به قوت جسم و قدرت روح منتهى شود, ورزش است.

 هدف از ورزش چیست؟ در اسلام هدف از ورزش, جمع مال و ثروت و کسب وجهه و شهرت نیست; بلکه وسیله اى براى سالم زیستن, قوی بودن, بهتر عبادت کردن و خدمت بهینه به خلق است. در دعاى کمیل مى خوانیم: ((قوّ على خدمتک جوارحى; بار پروردگارا, اعضا و جوارحم را براى خدمت به تو نیرومند گردان)

در دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان مى خوانیم: (اللهم قوّنى فیه على اقامة امرک; خدایا, در این روز مرا براى اقامه فرمانت نیرومند گردان). بدون تردید تقویت جسم, بدون تمرین و ورزش ممکن نیست. در واقع ما از خدا توفیق ورزش کردن مى طلبیم.

با وجود این که ورزش کردن داراى محاسن و امتیازات فراوانى است, اما این نکته را نباید از ذهن دور نگه داشت که اگر ورزش با اخلاق و اعتدال همراه نباشد, نتیجه مطلوبى را باز پس نخواهد داد. هم چنان که دین اسلام, دین اعتدال است, به اعتدال در همه امور نیز سفارش کرده است. ورزش کاران باستانى کار دیروز و امروز همواره در خط اعتدال قرار داشته و دارند.

فرهنگ حاکم بر این ورزش, فرهنگ علوى است. نام خدا و یاد خدا, رعایت آداب ویژه باستانى و نیز رعایت اخلاق اسلامى از ویژگى هاى بارز این رشته ورزشى است. در این ورزش, پیش کسوتان تقدم دارند و نوآموزان و جوانان مورد احترام مى باشند. روحیه قهرمانى در تمام حرکات آنان مشهود است. آنان همواره یار مظلومان و خصم ستم گران بوده اند.

ورزش هدفمند مورد توجه پیشوایان دین اسلام بوده و هست. ورزشی که باعث تقویت قدرت جسمانی انسان شود و یا او را در جهت مبارزه دشمنان دین یاری کند (مانند تیراندازی و سوارکاری) در دین مبین اسلام بیشتر مورد توجه است.

قرآن کریم به مناسبت های مختلف قدرت جسمانی را یکی از مشخصه های انسان های برگزیده اعلام می فرماید. به عنوان مثال علت انتخاب طالوت به فرماندهی و رهبری عده از بنی اسرائیل قدرت علمی و جسمی او عنوان شد (بقره، آیه 247). و یا قدرت جسمانی قوم هود به عنوان یک نعمت «ارزشمند» یادآوری شده  (تفسیر نمونه، ج 6، ص 228).

در بعضی از رشته های ورزشی هدفمند روایات خاص وارد شده که در ذیل تقدیم می گردد: تیراندازی و سوارکاری: رسول خدا(ص) آیه شریفه واعدو لهم ماستطعتم من قوه...؛ هر چه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید...» (انفال، آیه 60). در تفسیر «قوه» فرمودند: قوه یعنی تیراندازی. رسول خدا(ص) فرمودند: «محبوب ترین سرگرمی (بندگان) نزد خدای متعال اسب سواری و تیراندازی است» و نیز فرمودند: «کسی که تیراندازی را یاد بگیرد و سپس از روی بی علاقگی آن را رها کند کفران نعمت کرده است». و نیز در فرمایش دیگری فرمود: «... بدانید خدای عز وجل به سبب یک تیر صد نفر را به بهشت می برد: کسی آن را بسازد و کسی که آن را برای مجاهدان خریداری کند و کسی که آن را در راه خدا پرتاب کند» (محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج 5، ص 2138).

کشتی: رسول خدا(ص) شبی وارد خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شد و به امام حسن و امام حسین(ع) فرمودند: برخیزید و کشتی بگیرید و آن دو برخاستند و کشتی گرفتند.

برخی آثار و فواید ورزش:

 1- ورزش یکی از مفیدترین و سالم ترین سرگرمی هایی است که می تواند اوقات فراغت جوانان و نوجوانان را پر کند.

 2- ورزش، کسالت و تنبلی را از انسان زدوده و به وی نشاط و شادابی بخشیده، او را برای انجام کارهای و وظایف فردی و اجتماعی آماده نموده و اخلاقش را بهبود می بخشد.

 3- ورزش، روحیه شجاعت، از خود گذشتگی، مبارزه با ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم را در انسان تقویت نموده، اراده وی را قوی می سازد.

 4- ورزش، توان رزمی انسان را افزایش می دهد. بالا بودن توان جسمانی نیروهای نظامی و رزمی، تنها در زمان های گذشته که جنگ ها با سلاح های سرد صورت می گرفت، مورد توجه نبوده، بلکه امروزه نیز حائز اهمیت فراوان است و تمرینات بدنی قسمت عمده ای از آموزش های نظامیان و به ویژه کماندوها و نیروهای ویژه را تشکیل می دهد. همچنین افرادی که از نقطه نظر بدنی و جسمانی، ضعیف و یا ناقص باشند، در ارتش پذیرفته نشده و گاه از خدمت سربازی نیز معاف می گردند.

 5- اهمیت سلامتی و توانمندی جسمانی بر کسی پوشیده نیست. پیامبر گرامی اسلام صلی علیه واله در باره حق بدن بر انسان می فرماید: اِنَّ لِرَبِّکَ عَلَیکَ حَقّاً، وَ اِنَّ لِجَسَدِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لاَ هلِکَ عَلَیکَ حَقّاً؛ پروردگارت بر تو حقی دارد، و بدنت بر تو حقی دارد، و خانواده ات[نیز] بر تو حقی دارد. آن چه در این حدیث ارزنده قابل توجه است، این است که پیامبر بزرگوار اسلام، تا بدان پایه برای جسم و بدن ارزش و اهمیت قابل است که حق بدن را در ردیف حق پروردگار [آن هم بلافاصله بعد از آن] و در کنار حق خانواده [و حتی قبل از آن] ذکر می فرماید.

زمانی انسان می تواند حق پروردگار و خانواده خویش را به بهترین نحوی ادا کند، که از بدنی سالم و نیرومند برخوردار باشد.

--------------------

 پى نوشت ها: 1ـ بقره(2) آیه 247. 2ـ قصص(28) آیه 115. 3ـ همان, آیه 26. 4ـ اعراف(7) آیه 69. 5 ـ بحارالانوار, ج103, ص189.

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/6/21::: ساعت 10:42 صبح

چه کار کنیم که از مرگ نترسیم و مردن برایمان آسان شود؟

مرگ یکى از رخ دادهاى زندگى و از سنت‏هاى قطعى در نظام آفرینش است به رغم عمومیّت این پدیده، مواجهه با مرگ خود یا عزیزان براى بیشتر افراد، بسیار التهاب‏زا است و عوامل متعدد شناختى، عاطفى و رفتارى دارد.
مهم‏ترین عاملى که مرگ را اضطراب‏آور و التهاب‏زا کرده، تنفر از نابودى و گرایش به بقا است بنابراین اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح کنند و این حقیقت را در یابند که مرگ فنا و نابودى نیست، بلکه بقا و استمرار حیات واقعى است؛ این نگرانى‏ها و وحشت‏زدگى‏ها، برطرف مى‏شود.
درمان ترس از مرگ:
1. اصلاح نگرش نسبت به مرگ: از دیدگاه همه ادیان الهى - از جمله دین مبین اسلام - مرگ نابودى نیست. قرآن این تفّکر را که انسان با مرگ نابود مى‏شود، به شدت رد مى‏کند و آن را ناشى از جهل مى‏داند! قرآن کلمه «توفّى» - که به معناى «بازستاندن کامل» است - در مورد مرگ به کار مى‏برد، یعنى، که انسان علاوه بر این بعد جسمانى، واقعیت دیگرى دارد که هنگام مرگ، خداوند این واقعیت را پس مى‏گیرد. اعتقاد به این حقیقت قرآنى، گرایش ذاتى انسان به بقا را در معرض خطر قرار نمى‏دهد.
2. توجه به زیبایى‏ها و جلوه‏هاى زندگى پس از مرگ: انسان‏ها علاقه‏مند به زیبایى‏ها، راحتى‏ها و دلبستگى‏هاى میان فردى هستند و فکر مى‏کنند مرگ بر همه این امور خوشانید خط بطلان مى‏کشد؛ اما آموزه‏هاى دینى افراد را به این حقیقت متوجه مى‏سازد که زیبایى‏ها و دلبستگى‏هاى این دنیا، قابل مقایسه با جلوه‏هاى زیباى زندگى بعد از مرگ نیست و زندگى دنیا در برابر حیات اخروى، بسیار محدود و زود گذر است.
قرآن در این باره مى‏فرماید: «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» عنکبوت (29)، آیه 64. «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست و زندگى واقعى در سراى دیگر است. اقتباس از ام رابین دیماتئو، روان شناس سلامت، ترجمه سید مهدى موسوى اصل و همکاران، ج‏2، انتشارات سمت، چاپ اول، زمستان 1378.
3. رضایت به مقدرات الهى: این امر باعث مى‏شود که فرد هنگام مرگ، کمتر دچار برخى تجارب ناخوشایند روانى و بیمار گونه گردد. در فرهنگ غرب، به انسان و آزادى او اصالت داده و در همه جنبه‏هاى زندگى به او اختیار تام مى‏دهند و در واقع او را مالک اصل خود مى‏دانند؛ ولى در دیدگاه اسلام، انسان کامل، بنده خدا و مملوک او است و کمال انسان در بندگى و اطاعت از خداوند است. این بندگى با احساس محبت نسبت به خداوند همراه است. خداوند نیز هنگامى که خطابى محبت‏آمیز به انسان‏ها دارد، آنان را با عنوان «بندگان من» مى‏خواند و مى‏فرماید:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» فجر (89)، آیات 27 - 30. «اى نفس‏هاى مطمئن و آرام به سوى پروردگار خویش باز گردید، در حالى که خداوند از شما راضى و شما نیز از خداوند راضى هستید، وارد بندگان من شوید، وارد بهشت من شوید».
اگر این اعتقاد براى انسان درونى شود، در مقابل مرگ حالت تسلیم و رضا در پیش مى‏گیرد و نگرانى از وجودش رخت مى‏بندند. البته رضایت نسبت به مرگ، بدین معنا نیست که انسان بدون جهت و با دست خود، خویشتن را به کام مرگ بیندازد! قرآن در این زمینه مى‏فرماید: «لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» بقره (2)، آیه 195؛ «خود را با دست خویش به وادى هلاکت نیفکنید».
تعالیم اسلامى سعى دارد حالت رضا را در انسان تقویت کند. بشارت خداوند به شکیبایانى است که در هنگام بروز حوادث، ناگوار مى‏گوید: «ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم» بقره (2)، آیه 156. و روایات اسلامى مرگ را رحمتى از جانب خداوند براى بندگان مؤمن مى‏دانند و مى‏کوشند که در افراد نگرش مثبت نسبت به مرگ ایجاد کنند.
4. توجه به عمومیّت مرگ: انسان باید به این واقعیت توجه کند که مرگ یک سنت و قانون قطعى و خلل ناپذیر حاکم بر نظام آفرینش است و همه موجودات - به جز خالق یکتا - با چنین پدیده‏اى مواجه مى‏شوند؛ چنان که قرآن در این باره مى‏فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آل عمران (3)، آیه 185 ؛ «هر نفس طعم مرگ را مى‏چشد». خود این فکر موجب تسکین مى‏شود.
5. یاد مرگ: در فرهنگ اسلامى توصیه شده که مسلمانان نباید از مرگ غافل باشند.
پیامبر(ص) مى‏فرماید: «اکیس الناس من کان اشدّ ذکرأ للموت» بحار الانوار، ج 6، ص 130 ؛ «زیرک‏ترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد».
این امر باعث مى‏شود انسان خودش را آماده مرگ کند و براى به دست آوردن این آمادگى، از محرمات بپرهیزد. وقتى فرد مرگ خود را از قبل تصور و پیش‏بینى کند، با فراهم آوردن شرایط و فضاى روانى مناسب، خود را آماده مواجهه با آن مى‏کند و از تنیدگى او کاسته مى‏شود و با این پدیده سازگارى بهترى خواهد داشت همان.

مرگ عبارت است از نوشیدن عصاره ی حیات که برای مؤمنان بسیار گوارا , لذت بخش و نشاط آور است و برای کافران رنج آور و اسفبار و اندوهناک . اما جریان مردن مؤمنان به این وضع است که هنگام مرگ آنان , فرشتگان الهی نازل و پیامبر و پیشوایان معصوم ( علیهم السلام ) برای اینان متمثل می شوند و به آنان می گویند : ما دوستان شما در دنیا و آخرت خواهیم بود و هیچ خوف و ترسی نداشته باشید ؛ نوید باد شما را به بهشت که هر آنچه خواستید در آن است .... اما جریان مردن کافران به این وضع است که شربت مرگ برای آنان سخت ناگوار تلخ و استقبال فرشتگان عذاب از آنها با گرزهای آتشین است . (1)
عواملی که باعث می شود انسان مرگ آسانی داشته باشد :
1 – اطاعت از اوامر و نواهی حضرت حق تعالی
انسان به هر میزان که در ترک محرمات و انجام واجبات کوشا باشد , هنگام جان دادن آسوده خواهد بود . امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند :   هر کس اهل طاعت باشد فرشتگان رحمت , متولی قبض روح او می گردند و هر کس اهل نافرمانی و معصیت باشد فرشتگان عذاب , روح او را می گیرند . فرشته ی مرگ , یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب زیر فرمان خود دارد فمن کان من اهل الطاعة تولت قبض روحه ملائکة الرحمة و من کان من اهل المعصیة تولت قبض روحه ملائکة النقمه والملک الموت اعوان من ملائکة الرحمة و النقمة   (2)
بنابراین مومنی که در دنیا اهل عبودیت خدای سبحان است , فرشتگان رحمت ذات اقدس الهی مأموریت گرفتن جان او را دارند و در روایات آمده که مرگ برای مؤمن به منزله ی بوییدن بهترین گلهاست .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند :   .... وقتی بنده مؤمن به قبر در آمد قبر گوید : خوش آمدی . به خدا سوگند وقتی به تو بر پشتم راه می رفتی دوستت می داشتم , چه رسد به اکنون که در درونم جا گرفته ای . خواهی دید . سپس (قبر)به اندازه ی دید چشم بر او گشوده و گسترده می شود و دری به بهشت باز می گردد که جایگاهش را در بهشت خواهد نگریست . در این هنگام مرد زیبا چهره و نیکو اندامی از قبر خارج می شود که مانند او را هرگز ندیده به او گوید : ای بنده خدا , من زیبا تر از تو ندیده ام , چه کسی هستی ؟ گوید : من عقیده ی نیکوی تو هستم , من کردار شایسته تو هستم . سپس روح او گرفته آن گاه در بهشت در همان جایی که دیده بود نهاده می شود و به او گفته می شود , راحت بخواب و از بهشت نسیمی بر جسد او می وزد که لذت و بوی خوش آن را تا هنگام قیامت می یابد .

اما کافر هنگامی که داخل قبر گردد , قبر گوید : خوش نیامدی , به خدا سوگند تو وقتی بر پشتم راه می رفتی دشمنت می داشتم , چه رسد به اکنون که در درونم جا گرفته ای . خواهی دید . آنگاه او را چنان می فشارد که خردو نابود گرداند . سپس به همان حال بر می گردد و دری به آتش به او گشوده می شود که جایگاهش را در آن مشاهده کند . سپس فرمود : مردی زشت رو که قبیح تر از او هرگز دیده نشده از قبر خارج شود و گوید : ای بنده ی خدا تو کیستی که من زشت تر از تو ندیده ام , در پاسخ گوید : من کردار زشت تو و عقاید بد تو هستم . سپس روح او گرفته و در همان جایگاه آتش نهاده می شود و نسیم آتشین بر جسد او می وزد که درد و گرمی آن تا روز قیامت پیوسته است و بر روح او 99 افعی گزنده مسلط خواهند شد و او را نیش می زنند . هر یک از آن افعی ها هر گاه به زمین بدمد دیگر گیاهی نخواهد رست (3)
با اندکی تأمل در این روایت روشن می شود که آنچه همواره در همه مواقف ( سکرات موت و جان دادن , برزخ , قیامت و ... ) همراه انسان است وهرگز از او جدا نیست عمل و کردار اوست.
2 – صله رحم
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : ( هر که خواهد که حق تعالی بر او آسان کند سکرات مرگ را پس باید صله ی ارحام با خویشان خود کند و به پدر و مادر خود نیکی و احسان نماید ؛ پس هر گاه چنین کند خداوند بر او آسان کند دشواریهای مرگ را و ... ) (4) پس مؤمن باید در رفع گرفتاری اقوام و نزدیکان بکوشد و با آنان مهربانی کند و از قطع ارتباط با آنان جدا ً بپرهیزد .
3 – نیکی و احسان به والدین
این مورد اثرات زیادی در سعادت انسان دارد .   روایت شده که حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) حاضر شد نزد جوانی در وقت وفات او پس به او فرمود : بگو : لا اله الا الله . سپس بسته شد زبان آن جوان و نتوانست بگوید , و هر چه حضرت مکرر کرد او نتوانست بگوید ؛ سپس حضرت فرمود : به آن زنی که بالا سر آن جوان بود که آیا این جوان مادر دارد ؟ عرض کرد : بلی , من مادر او می باشم . فرمود , آیا تو خشمناکی بر او ؟ گفت : بلی و الان شش سال است که با او تکلم نکرده ام حضرت فرمود که راضی شو از او . آن زن گفت : خدا به رضایت تو از او خشنود و راضی باشد و چون این کلمه را که مشعر بر رضایت او بود از پسرش گفت , زبان آن جوان باز شد . حضرت به او فرمود : بگو لا اله الا الله , گفت : لا اله الا الله ....   (5) با دقت در این روایت و احادیث مشابه می بینیم که رضایت والدین , جدای از برکات فراوان دنیوی و اخروی , عاملی مؤثر در راحت جان دادن مؤمن می باشد .
4 – کم کردن تعلقات دنیایی
به هر میزان که حب دنیا در دل انسان باشد , هنگام جان دادن سختی بیشتری خواهد کشید . امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : هر که بیشتر به دنیا بچسبد هنگام جدایی از آن بیشتر افسوس خورد . عدم حب به دنیا به معنای عدم استفاده ی از دنیا نیست بلکه به این معناست که از نعمتهای دنیا در جهت خشنودی الهی استفاده کرده و از جمع آوری مال و عدم رسیدگی به نیازمندان و اجتناب از پرداخت خمس و زکات و آنچه شرعا ً به مال ما تعلق می گیرد , جدا ً پرهیز کنیم .
5 – کوتاه کردن آمال و آرزوها
 من اطال الامال اساء العمل کسی که آرزوهایش طولانی است کردارش ناپسند است   (6) قبلا ً اشاره کردیم که اعمال انسان , ارتباط مستقیمی با نحوه مرگ انسان دارد . بنابراین کسی که آمال و آرزوهای طولانی رادر ذهن می پروراند از حسنات باز می ماند و لذا خدای ناکرده ممکن است با سوء عاقبت از دنیا برود .
ای عزیز
مرگ فی نفسه وحشتناک نیست چرا که انتقال از سرایی به سرای دیگر است . دلیل ترس ما اینست که عمری دنبال خواسته های هوای نفس و شیطان بوده ایم و توشه ای برای سرای دیگر نیندوخته ایم . آری با این وضع منتقل شدن , ترس دارد ؛ انسانی که دنیایش را آباد و آخرتش را خراب کرده , از مرگ هول و هراس دارد و مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) از این دسته افراد اظهار تعجب می کنند ( عجبت لعامر دارالفناء و تارک دارالبقاء در شگفتم از آن کس که خانه ی نابود شدنی را آباد می کند اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است ) . (7)
6 – یاد مرگ
اگر انسان در طول زندگی از یاد مرگی که بزودی به سراغ او خواهد آمد غافل باشد , بطور طبیعی نه تنها آمادگی برای مردن نخواهد داشت بلکه از روبرو شدن ناگهانی با مرگ , بسیار هراسناک خواهد شد . امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : یاد مرگ خواهشهای نفس را می میراند و رویشگاه های غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو می بخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را درهم می شکند و آتش آزمندی را خاموش می سازد و دنیا را در نظر کوچک می کند (8) بطور مسلم چنین کسی با چنین اعمالی , مرگی راحت خواهد داشت .
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : بهترین زهد به دنیا , یاد مرگ است و برترین عبادت اندیشیدن است . پس هر که یاد مرگ وجودش را پر کند , گور خود را باغی از باغهای بهشت بیابد . (9) از حضرت سؤال شد : آیا کسی با شهداء محشور می شود ؟ فرمود : آری , کسی که شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند .
7 – اشتیاق به نعمتهای بهشت
یکی از نشانه های مؤمن اینست که وقتی هنگام تلاوت قرآن به آیات عذاب می رسد , به خدا پناه برده و از خدا بخواهد او را از عذاب نجات دهد و وقتی به آیات بهشتی و نعمتهای آن می رسد , از خداوند طلب رسیدن به آن نعمتها را بنماید . تفکر در آیات الهی , بویژه نعمتهای بهشتی و شوق رسیدن به آنها ( و در نتیجه عمل کردن به فرامین الهی و پرهیز از نواهی حضرت حق ) مرگ را برای انسان آسان می کند . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : جانهایتان را مشتاق نعمت بهشت گردانید , تا این که مرگ را دوست داشته باشید و زنده ماندن را دشمن . (10)
مطالعه کتابهای زیر به شما کمک خواهد کرد چرا که مباحث مبسوطی در این زمینه مطرح کرده اند :
1 – منازل الاخرة نوشته ی شیخ عباس قمی ( رحمة الله علیه )
2 – تفسیر موضوعی قرآن کریم جلدهای 4 و 5 نوشته علامه جوادی آملی ( حفظه الله تعالی علیه )
------------
(1) علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 4 / ص 199
(2) علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 4 / ص 212
(3) علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 4 / ص 202
(4) شیخ عباس قمی / منازل الاخرة / ص 14
(5) شیخ عباس قمی / منازل الاخرة / ص 14
(6) نهج البلاغة / حکمت 36
(7) نهج البلاغة / حکمت 126
(8) میزان الحکمه / ج 12 / ص 5681
(9) میزان الحکمه / ج 12 / ص 5681
(10) میزان الحکمه / ج 12 / ص 5699

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/6/21::: ساعت 10:40 صبح

بنده پسر دانشجویی 21 ساله هستم که می خواستم این بار در مورد برنامه اقتصادی اسلام در خانواده از شما سوال کنم. همه می دانیم که برنامه های اسلام جامع، کامل و به دور از افراط و تفریط است. حالا شما فرض کنید که یک مسلمانی، نسبتاً متمول، متمکن و پولدار است منتها با این توضیح که نمی داند سرمایه ای که با زحمت و تلاش به دست آورده، چگونه باید سهمیه بندی کند و می خواهد نظر اسلام را جویا شود. به عبارت دیگر معنای میانه روی در فعالیتهای اقتصادی یک مسلمان را به زبان ساده و قابل فهم توصیف کنید؟

ثروت و مال در زندگی انسان تاثیر و نقش عمیقی دارد. ثروت و دارائی اگر معقول و مشروع و برآمده از فعالیت های صحیح اقتصادی و در چارچوب تعالیم دین و احکام اسلامی باشد در گشودن بسیاری از گره های کور و فراهم آوردن زمینه زندگی سالم و رشد و تعالی انسان نقش تعیین کننده دارد. فقر و نداری از نظر اسلام محکوم و نکوهیده است. فقر بزرگترین مرگ شمرده شده است.
در سوره مبارکه بقره آیه 180 از مال و ثروت به عنوان خیر تعبیر شده است: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین» (بر شما نوشته شده هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسید، اگر چیز خوبی به جای گذارده وصیت برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته کند، این حقی است بر پرهیزکاران) در این آیه به جای کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است. این تعبیر نشان می دهد که اسلام ثروت و سرمایه ای را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود خیر و برکت می داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدی می دانند خط بطلان می کشد.
یکی از اساسی ترین مسایل خانوادگی، رسیدگی به وضع اقتصادی آن است که بر مرد واجب است در حد متعارف و معمول، وسایل رفاه و آسایش زندگی را فراهم آورد.(روایات متعددی در تشویق و تأیید تلاش مرد برای رفاه زن و فرزند موجود است، رجوع شود به بحارالانوار، ج 104، ص 69. ) از منظر آموزه های اسلامی یکی از مهم ترین کارکردهای مرد اداره اقتصادی خانواده است ؛ پرداخت هزینه ی خوراک زن و فرزندان (نفقه)، فراهم کردن پوشاک و رفع نیازهای مانند آن (کسوة)، مسکن، درمان و بهداشت، نیازهای رفاهی و روحی و مانند اینها، بر عهده ی پدر خانواده است. این هزینه ها را اسلام به دو دسته ضروریات و نیازهای درجه دو تقسیم می کند. بخش نخست جزو حقوق مسلم و قانونی زن و فرزند و اعضای خانواده است و علاوه بر اینکه ترک آن موجب غضب خداوند می شود، دارای ضمانت اجرایی قانونی و قضایی است. بخش دوم را حقوق دانان مسلمان مستحبات می نامند و اگرچه ضمانت اجرایی و قضایی ندارند، ولی تامین آن بر ترکش رجحان دارد. به هر صورت مرد برای آنکه بتواند این هزینه ها را بپردازد، باید دارای کار و درآمد باشد و از این رو کار برای مرد در اسلام واجب شرعی است و کار اضافه برای تامین نیازهای درجه دوم رفاهی بسیار ستوده (مستحب) است.

نقش معنویت در زندگی اقتصادی
از منظر اسلام دنیا و زیبایی های آن نباید هدف زندگی تلقی شود. دستورات دینی برای آن است که همه تلاش و آرزوهای ما برای رسیدن به دنیا نباشد و کمال و خوشبختی خویش را در بهره مندی از امور مادی ندانیم از این جاست که نقش زهد در زندگی روشن می شود.
اگر زن و شوهر در عین برخورداری از نعمت های مادی و رفاه نسبی، خوشبختی را در فضایل اخلاقی و بی نیازی روح بدانند، دیگر برای کوچک ترین مسأیل مادی کارشان به بحث و مشاجره و اختلاف نمی کشد.
آری، کسی که مقدار خوشبختی و سعادت را به مقدار بهره مندی خویش در رفاه مادی مرتبط می داند و دنیا هدف زندگی او قرار می گیرد، اسیر زرق و برق مادیات شده و چشم و هم چشمی، رقابت در تجملات، مدگرایی در پوشاک و دکوراسیون منزل از دغدغه های اصلی زندگی او می شود؛ زیرا در صورت محرومیت از این ظواهر فریبنده، سعادت خویش را در خطر می بیند . چه بسیار زندگی ها که با پرداختن به امور مادی به انحراف کشیده شده و مرد برای برآورده کردن خواسه های زن و فرزند، مجبور شده از راه های نامشروع کسب درآمد کرده و پاسخگوی امیال بی پایان آنان باشد. مشکل اساسی بسیاری از افراد در همین است که برخلاف دستور حیات بخش قرآن، در محرومیت های مادی متأسف و نگران می شوند و خود را دور از سعادت یافته و شادی و خوشبختی را در داشتن آن ها می دانند.
هنگامی که دنیاپرستی در جامعه رواج پیدا کند، خودکامگان سودپرست به بهانه آزادی برای ایجاد کالاهای تجمّلی که تنها برای اشباع هوسرانی ها به درد می خورد، با ایجاد تقاضاهای مصنوعی دست به انواع گوناگون از تبلیغات و عرضه آن ها می زنند و به سودجویی خویش ادامه می دهند و امنیت و سلامت جامعه و خانواده را به خطر می اندازد.
اما در سایه زهد و ساده زیستی، ظواهر فریبنده دنیا رنگ می بازد و شخص می تواند با درک بیشتری، خویش را با واقعیت زندگی وفق داده و در شرایط سخت و دشوار هم با دلی شاد و امیدوار، به زندگی بپردازد و به راحتی از تجملات چشم پوشی نماید و در محیط خانواده با همدلی و همکاری در جهت سعادت و خوشبختی حقیقی گام برداشته و با پیشه ساختن قناعت و دوری گزیدن از اسراف زندگی خوبی را دنبال نماید. اگر ساده زیستی در زندگی و محیط خانواده حاکم باشد و فرزند از ابتدای رشد و شکوفایی خویش مفاهیم دیگری از قبیل ایثار، اخلاق و معنویات را درک نماید و سعادت را در دنیا و نعمت های آن نداند، با دیدی باز و روشن پا به عرصه اجتماع می گذارد و با واقعیات زندگی بهتر روبرو می شود.
با مقدمه ای که ذکر شد و با دقت در آیات و روایات و سیره ی اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) می توان اینطور نتیجه گرفت که : یک مسلمان متمکن و متمول , اموال خویش را به سه قسمت تقسیم کرده و در آن جهت صرف می کند : 1 – خود و خانواده 2 – اقوام و نزدیکان 3 – جامعه
بخش اول : خود و خانواده
همانطور که در بالا ذکر شد از دیدگاه اسلام , مرد خانواده می بایست نه تنها در جهت نیازهای ضروری خود و اعضای خانواده اش تلاش کند بلکه در جهت رفاه بهتر آنان نیز تلاش کند . البته این رفاه به معنای اسراف و فرو رفتن در تجملات نیست . متأسفانه بسیاری از زندگیها رنگ و شکل تجملاتی به خود گرفته و ما میبینیم که بخش عظیمی از اقتصاد جامعه در راه زرق و برق و چشم هم چشمی ها صرف می شود .
خانه ی بزرگ , وسیله ی نقلیه , پوشاک مناسب , خوراک متعادل و مورد نیاز بدن , خرج سفر و ... همگی از نیازهای زندگی است ؛ ولی داشتن خانه ی تجملاتی و لوکس و پر زرق و برق و لوازم و دکوراسیون های گران قیمت و بدون استفاده , ماشینهای گران قیمت و ... اینها نه تنها از نیازهای زندگی نیست , بلکه مصداق اسراف و گناه است . خداوند در قرآن کریمش می فرماید : کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین , بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید . همانا خداوند اسراف کاران را دوست ندارد . و در جایی دیگر , قرآن کریم اسرافکاران را برادران شیطان معرفی می کند : ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین .
بنابراین نه تنگ گرفتن بر خانواده مورد تأیید اسلام است و نه همسو شدن با آنان در جهت اسراف و تبذیر . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و اله ) می فرمایند : از ما نیست کسی که از جهت مال و ثروت در وسعت باشد , لیکن بر اهل و عیالش سخت بگیرد . ( مستدرک / ج 2 / ص 643 ) در حقیقت اسلام با رفاه و آسایش موافق , و با تجملات و زرق و برق مخالف است .
لذا پس انداز , برای رفع نیازهایی که ذکر شد نه تنها اشکالی ندارد , بلکه لازم و ضروری است . اما اگر مال اندوزی و ذخیره کردن , عادت انسان شود و تنها همه چیز را برای خود و خانواده ی خود بخواهد و به این ضرب المثل تکیه کند که دارندگی و برازندگی , بی شک چنین رفتار و عملی با هیچیک از آموزه های دین مبین اسلام , سازگاری نخواهد داشت .

بخش دوم : اقوام و خویشان
رسیدگی به نیازمندان فامیل از وظایف مهم یک مسلمان است . لذا تأکید شده ثروتمندان , ابتدا به فقرای فامیل و نزدیکان خویش رسیدگی کنند. یک فرد مسلمان , تنها نباید به فکر همسر و فرزندان خود باشد و لا غیر ؛ بلکه رفع نیازهای والدین ( البته پدر و مادر جزء بخش اول به حساب می آیند ) , خواهر و برادر , فرزندان آنها , و اقوام و خویشان از تکالیف مهم مسلمانان متعهد است . خداوند در قرآن کریمش فرموده : فات ذالقربی حقه و المسکین و ابن السبیل ذلک خیر للذین یریدون وجه الله و اولئک هم المفلحون (روم / 38 )
پس به خویشان و بینوا و وامانده ی در راه , بهره اش را بده ؛ این برای آنان که روی خدا راخواهانند بهتر است و آنانند رستگاران . در آیه ی 215 سوره ی بقره آمده : قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین و الیتمی و المساکین و ابن السبیل بگو آنچه انفاق کنید از مال , پس برای والدین و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و درماندگان در راه است .

بخش سوم : محرومین جامعه و چرخه ی اقتصادی
بی توجهی نسبت به نیازمندان جامعه , عواقب شومی را بدنبال خواهد داشت . ریشه ی این بی توجهی ممکن است در نگاه استقلالی به مال باشد . اگر ما به ثروت , به چشم یک امانت الهی در دستانمان بنگریم , بدون شک آنرا در جایی خرج خواهیم کرد که صاحب امانت ( خدای متعال ) امر فرموده است . هیچگاه یک صندوق دار بانک , از پرداخت وجوهی که به امانت در نزد اوست بخل نمی ورزد ! لذا یک فرد ثروتمند ابتدا حقوق شرعی ( خمس و زکات ) را از مال خود خارج کرده , سپس به نیازهای خانواده , اقوام و مردم خویش می پردازد و این ثروت را آزمونی از جانب حق تعالی می بیند !
حضرت علی ( علیه السلام ) می فرمایند : ان الله سبحانه فرض فی الاموال الاغنیاء اقوات للفقراء , فما جاع فقیر الا بما متع به غنی و الله تعالی سائلهم من ذالک (1) خدای سبحان روزی فقراء را در اموال سرمایه داران قرار داده است , پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران و خداوند از آنان درباره ی گرسنگی گرسنگان خواهد پرسید .
ما اگر باور کنیم کمک به فقرا و محرومان , همچون زدن شاخه های اضافی درخت است که نه تنها چیزی از آن کم نمی کند بلکه درخت را بارور تر می کند , در رسیدگی به نیازمندان کوتاهی نمی کنیم . آیت الله جوادی آملی ( حفظه الله تعالی ) می فرمایند : در میان اعمال خیر , انفاق بیش از سایر کارها فزونی و برکت می آورد (2)
خداونددر قرآن کریمش فرمود : مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة (بقره / 261 ) مثل آنان که ببخشند مال خود را در راه خدا مانند دانه است که برویاند هفت خوشه در هر خوشه صد دانه .
شاید بتوان گفت : در کنار انواع کمکهای مالی ( اطعام , و تهیه ی لباس و سکنی دادن به فقرا) بهترین کار , تقویت چرخه ی تولید و ایجاد کار در جامعه باشد . اسلام با انبار کردن و پس انداز کردن و ذخیره نمودن ( همچو مورچه ) و تنها به فکر خود و خانواده ی خود بودن , مخالف است ؛ اما با تولید و کمک به چرخه ی اقتصادی و نیاز های جامعه هیچ مخالفتی ندارد ؛ بلکه این کار بهترین روش برای استفاده ی از ثروت است .
با نگاهی گذرا به زندگی اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) , این مسأله را به وضوح مشاهده خواهیم کرد . حضرت امیر المؤمنین , مولی الموحدین علی ( علیه السلام ) نه تنها شبها با بار نان به درب خانه ی فقرا می رفت , بلکه همه ی تلاش خویش را در جهت ایجاد نخلستانها و کندن چاه های فراوان ( که هنوز هم موجود است ) و وقف آنها برای منافع مسلمین بکار می برد . جامعه ای که اقتصاد بیمار و ضعیف داشته باشد , شرایط سلطه ی بیگانگان را بر خود فراهم می کند . اینطور نیست که تنها دولت وظیفه داشته باشد در جهت بهبود چرخه ی اقتصادی فعالیت کند ؛ بلکه هر یک از توانگران جامعه , وظیفه ی شرعی دارند این امانت الهی ( مال و ثروت ) را در جهت عزت و سربلندی جامعه ی خویش صرف کنند .
خلاصه اینکه : دین اسلام دین تعادل است ؛ لذا در مسأله ی اقتصادی نیز نه راه افراط را می پسندد و نه راه تفریط را ؛ خدای سبحان در بیان ویژگیهای عباد الرحمان می فرماید : و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذالک قواما (فرقان / 67 ) کسانی که هر گاه انفاق کنند نه اسراف می نمایند و نه سختگیری , بلکه میانه رو و معتدل باشند.
کتابهای زیر برای مطالعه معرفی می گردد :
- الگوی مصرف و تهاجم فرهنگی / ابراهیم رزاقی
- مدیریت خانه / محمود حائریان
- اقتصاد خانواده / زهرا افشاری .
پیروز باشید .

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: دوشنبه 88/6/16::: ساعت 11:50 صبح

توفیق انجام عمل صالح و نیکی کردن به کدام سبب است؟ همت، سعادت یا دعوت؟

در انجام کار نیک هم همت خود شخص تاثیر دارد و هم سعادت یعنی توفیق الهی در انجام آن موثر است و هم دعوت مبلغان دینی می تواند در انسان انگیزه ایجاد کند. البته عوامل فراوان دیگری نیز ممکن است دخیل باشد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

نیت و انگیزه اصلی ترک گناه و انجام عمل صالح، قرب الهی است که از طریق حفظ خود حقیقی و معنوی انسان و سالم سازی و ارتقای کمالات روح حاصل می شود. همان که از آن به یاد خود تعبیر می شود و قرآن کریم آن را مستلزم یاد خدا معرفی می نماید. یاد خودی که هدف آن یاد خدا و معرفت الهی است. در این صورت هم در دنیا به سعادت می رسد و هم در آخرت رستگار خواهد بود و به تمامی انگیزه هایی که در سوال بدان اشاره کرده اید نیز خواهد رسید.

نیت های یاد شده خوب و صحیح است، ولی نیت اصلی این است که انسان با ترک گناه و انجام واجبات خویش را به گونه ای بسازد که شخصیت و زندگی او مورد رضایت خداوند باشد و در آخرت نیز شاهد نیکبختی و سعادت گردد. 
بنابراین فرایندی که باعث می شود انسان گناه را ترک کند و به انجام عبادات و اعمال نیک دینی و اخلاقی رو بیاورد و آن را با انگیزه فراوان انجام دهد چند چیز است که عبارت اند از:
1- خود را بشناسد و بداند که حقیقت او روح و قلب معنوی او است و نه بدن و جنبه های طبیعی.
2- بداند که تمامی عوامل و عناصر دیدنی و شنیدنی و گفتارها و رفتارهایی که انجام می دهد مانند نهرهایی که به حوض واحدی می ریزند، به قلب انسان وارد می شوند و در آن تاثیر مثبت یا منفی ایجاد می کنند، شخصیت انسان حاصل تاثیر تمامی عوامل تربیتی و محیطی است.
3- تاثیر منفی گناه و همچنین آثار مثبت عمل صالح را در روح و قلب خود مورد مطالعه قرار بدهد و بداند که گناه و معصیت چه مقدار در روح او تاریکی و کدورت ایجاد می کند و به عکس عبادات و اعمال صالح چقدر به او توانایی معنوی و نورانیت می بخشد.
4- نیاز خود در دنیا و آخرت به عمل صالح برخواسته از ایمان را خوب بداند و درک کند که بعد از مرگ همین اعمال نیک یا بد او هستند که تجسم پیدا می کنند و سعادت و شقاوت و لذت و یا رنج او را رقم خواهند زد. اگر این گونه خودشناسی برای انسان پیدا بشود، آنگاه انگیزه بسیار قوی ای برای ترک گناهان و عمل و عبادت خواهد داشت و البته در این صورت خداوند نیز به انسان توفیق عمل خواهد داد.

 در ادامه به عواملی که در کسب توفیق برای انجام کار نیک دخیل است اشاره می کنیم:
1. تلاش و همت خود انسان، 2. فراهم شدن شرایط از سوی دیگران.3 خواست خداوند و جور شدن امور.
در این راستا باید ابتدا توفیق تعریف شود تا مقدار نقش‌ عوامل دخیل در آن نیز بیشتر آشکار گردد. امام صادق علیه السلام‌ درباره آیه شریفه «وَ ما تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ‏؛ توفیقى برایم نیست مگر به کمک خداوند تعالى» (هود/88) و نیز آیه شریفه «إِنْ یَنْصُرْکُمُ‏... ؛ اگر خداى تعالى ناصر شما باشد کسى بر شما غالب نیست و اگر او شما را خوار گرداند...» (آل عمران/160) چنین فرموده‏اند هر گاه بنده آن طاعتى را که خداى تعالى امر فرموده انجام دهد کارش بر وفق امر الهى مى‏باشد و بنده هم به خاطر همین عمل موافق امر الهى موفق نامیده مى‏شود و دیگر چندان مهم نیست کدام یک از عوامل بیشتر و یا کمتر در آن دخیل بوده است.
بنابراین توفیق یعنى موافقت اعمال با اوامر الهى. اما گاهى واژه توفیق در بین عرف بطور عام‏تر استعمال مى‏شود و آن یعنى عمل بر وفق هدف به تحقق بیانجامد.
در هر حال براى کسب توفیق اسباب دیگری مى‏باشد که بعضى از آنها عبارتند از:

1- اطاعت از اوامر الهى: مولاعلى علیه السلام‌ مى‏فرمایند: «ایها الناس انه من استنصح الله وفق و من اتخذ قوله دلیلاً هدى للتى هى اقوم فان جارالله آمن و عدوه خائف؛ اى مردم هر کس خداوند تعالى را نصیحت گر خود پذیرد موفق شده است (و به توفیق دست یافته است) و هر کس قول خداوند تعالى را راهنماى خود گیرد به چیزى هدایت یافته که پابرجاتر و مستحکم‏تر مى‏باشد زیرا پناهنده به خدا ایمن و دشمنش ترسو و دل نگران است‏» (شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحدید، ج 9، ص 106) در روایت شماره بعد مى‏فرمایند: «من استنصح الله حاز التوفیق؛ هرکس خداوند تعالى را ناصح خود گیرد توفیق را کسب کرده است»
بنابراین اولین سبب کسب توفیق اطاعت از اوامر الهى و گوش به فرمان خداوند بودن است. اگر بنده مطیع خدای متعال باشد برای انجام کار نیک و عمل صالح توفیق می یابد و حتی هنگام معصیت ممکن است خدای متعال میان او و گناه مانع و فاصله ایجاد نماید.
2- بهره بردن از تجربیات موفق گذشته: تجربه‏هاى توفیق آمیز گذشته خود عاملی برای توفیق یافتن در ا نجام اعمال است. امام على(ع) مى‏فرمایند: «من التوفیق حفظ التجربة؛ از جمله توفیق تجربه مى‏باشد.»
3- برنامه ریزى و نظم: لازم است برنامه از روى دقت، مطالعه و مشورت با متخصصین متعهد و علما باشد تا از یک طرف از افراط و تفریط به دور باشد و از طرفى قابل عمل باشد ثانیاً نظم داشته باشید و بطور منظم و مرتب به این برنامه عمل کنید اگر یک روز هم کوتاهى شود به همان اندازه از توفیقات شما کاسته مى‏گردد. همچنین کوشایى و استقامت شرط توفیق است بر این نظم و عمل دقیق به برنامه پاى فشارید تا شاهد موفقیت باشید. امام على(ع) مى‏فرمایند: (من طلب شیئاً ناله او بعضه» هر کس حقیقتا طالب چیزى باشد و واقعاً بخواهد به آن چیز یا به بعضى از آن چیز خواهد رسید.
4- در خواست از خدا: دعا و درخواست مخصوصاً با تضرع و حال و اشک چشم و دل شکسته علاوه بر آثار مادى و معنوى استجابت، دل را بر انجام اوامر الهى رقیق و آماده مى‏سازد و آن را از کدورات تعلق و تشویش و اضطراب‏هاى ناشى از وسوسه‏هاى یأس‏آور شیطان و نفس اماره پالایش مى‏دهد.

توسل به ائمه اطهار(ع) هم در همین راستا مى‏باشد فقط غفلت نشود که «... و من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزاء بنفسه...» امام رضا(ع) مى‏فرمایند: هر کس از خدا توفیق را مسئلت کند در حالى که کوشا و تلاش گر نیست خود را به استهزاء و شوخى گرفته است.

5- موافقت و خواست الهی: البته برتر از همه اراده‌ها اراده الهی است. اراده الهی بر اساس عدالت، حکمت و رحمت او می باشد. این جاست که فاکتورهای متعددی در موفقیت و عدم موفقیت ما دخالت دارد که از آن به عوامل ظاهری مادی و عوامل ناپیدای معنوی یاد می کنند.
آنچه مهم است این است که ما طبق وظیفه خود عمل کنیم و موانع را تا جایی که می‌توانیم برطرف کنیم.
انسان باید انگیزه خدایی داشته باشد و در حال حرکت به سوی او باشد، این حالت باعث می‌شود حالت رضایت به او دست داده و به همین سبب خداوند اسباب لازم برای توفیق او را که خود بدان آگاه‌تر است فراهم می‌نماید.

شرط نتیجه بخشیدن این چند توصیه و راهکار فقط عمل به آن مى‏باشد.

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: دوشنبه 88/6/16::: ساعت 11:49 صبح

می خواستم بدانم که انسان برای انجام ندادن گناه، چه نیتی داشته باشد بهتر است مثلا برای به بهشت رفتن، یا برای نرفتن به جهنم، شرم کردن از خدا، ترس از خدا یا چیز دیگه؟

نیت و انگیزه اصلی ترک گناه و انجام عمل صالح، قرب الهی است که از طریق حفظ خود حقیقی و معنوی انسان و سالم سازی و ارتقای کمالات روح حاصل می شود. همان که از آن به یاد خود تعبیر می شود و قرآن کریم آن را مستلزم یاد خدا معرفی می نماید. یاد خودی که هدف آن یاد خدا و معرفت الهی است. در این صورت هم در دنیا به سعادت می رسد و هم در آخرت رستگار خواهد بود و به تمامی انگیزه هایی که در سوال بدان اشاره کرده اید نیز خواهد رسید.

نیت های یاد شده خوب و صحیح است، ولی نیت اصلی این است که انسان با ترک گناه و انجام واجبات خویش را به گونه ای بسازد که شخصیت و زندگی او مورد رضایت خداوند باشد و در آخرت نیز شاهد نیکبختی و سعادت گردد. 
بنابراین فرایندی که باعث می شود انسان گناه را ترک کند و به انجام عبادات و اعمال نیک دینی و اخلاقی رو بیاورد و آن را با انگیزه فراوان انجام دهد چند چیز است که عبارت اند از:
1- خود را بشناسد و بداند که حقیقت او روح و قلب معنوی او است و نه بدن و جنبه های طبیعی.
2- بداند که تمامی عوامل و عناصر دیدنی و شنیدنی و گفتارها و رفتارهایی که انجام می دهد مانند نهرهایی که به حوض واحدی می ریزند، به قلب انسان وارد می شوند و در آن تاثیر مثبت یا منفی ایجاد می کنند، شخصیت انسان حاصل تاثیر تمامی عوامل تربیتی و محیطی است.
3- تاثیر منفی گناه و همچنین آثار مثبت عمل صالح را در روح و قلب خود مورد مطالعه قرار بدهد و بداند که گناه و معصیت چه مقدار در روح او تاریکی و کدورت ایجاد می کند و به عکس عبادات و اعمال صالح چقدر به او توانایی معنوی و نورانیت می بخشد.
4- نیاز خود در دنیا و آخرت به عمل صالح برخواسته از ایمان را خوب بداند و درک کند که بعد از مرگ همین اعمال نیک یا بد او هستند که تجسم پیدا می کنند و سعادت و شقاوت و لذت و یا رنج او را رقم خواهند زد. اگر این گونه خودشناسی برای انسان پیدا بشود، آنگاه انگیزه بسیار قوی ای برای ترک گناهان و عمل و عبادت خواهد داشت و البته در این صورت خداوند نیز به انسان توفیق عمل خواهد داد.

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 88/6/14::: ساعت 5:55 عصر

خیلی از جوان ها سوال می کنند که ما اینترنت بریم یا نه؟ چرا دائم می گویند که مواظب باشید اینترنت خطرناکه؟ خطرش چیه؟

ببینید اول من یک مقدمه خیلی خیلی مهم بگم تا دلیل اخطار هایی که در این زمینه وجود دارد خود بخود روشن بشود.

نکته مهمی که ما باید بهش توجه کنیم و خیلی سرنوشت ساز است این است که هیچ کاری در این دنیا برای ما به اندازه حفظ هویت و سلامت قلب و روحمان با ارزش نیست. می دانید چرا؟ چون این تنها سرمایه مهم ما است و تنها ماموریتی است که خدای متعال به ما داده تا در این دنیا هویت و به قول قرآن کریم قلب خودمون را سالم نگه داریم و برسونیمش به دست خدا و تحویل آخرت بدیم.

ما یک هویت انسانی و الهی داریم که از جنس دنیا نیست. از سنخ عوالم روحانی است و در حقیقت روح خدا است که در ما دمیده شده است. و نفخت فیه من روحی.

من یک وقت کتابی دیدم که عنوانش این بود: انسان روح است نه بدن. این حرف کاملا درست است. انسان یک هویت بشری دارد و یک هویت فرابشری. کار اصلی انسان در این دنیا این است که این هویت فرابشری خودش را سالم سازی کند و آن را ارتقا بدهد تا به کمال و سعادت دنیا و آخرت خویش دست باید.

نمی خواهم بگویم هویت بشری مهم نیست و اصلا دخلی به موضوع ندارد. نه جنبه های بشری انسان هم مهم است و چه بسا ابزاری برای حفظ و ارتقای هویت الهی است و از این جهت خیلی هم نقش دارد و مهم است, ولی کار اصلی انسان در این عالم, نفس پروری و پرورش اندام و رسیدن به رفاه مادی و لذت های طبیعی نیست.

کار اصلی ما خودسازی و پرورش هویت فرابشری و حفظ سلامت آن است. موضوع دین هم همین است. موضوع دین هویت الهی انسان است. انبیا وادیان الهی آمده اند به بشر کمک کنند تا هویت اصلی خویش را بسازد و آن را از آفت هایی که وجود دارد حفظ کند. دین راه کمال هویت را به انسان نشان می دهد. حتی احکام و آموزه های اجتماعی اسلام برای این است که از جامعه گاهواره ای بسازد برای پرورش انسان های آگاه و با هویت.

بعد از این مقدمه حالا سر این اخطارها و هشدارهایی که در مورد اینترنت وجود دارد روشن می شود. سر این همه, تاثیرات منفی ای است که اینترنت می تواند بر سلامت هویت انسان بگذارد. البته این شبکه اطلاع رسانی جهانی اطلاعات مفیدی هم دارد که به آن اشاره می کنیم.

بنابراین اینترنت دو نوع اطلاعات دارد. منفی و مثبت. فعلا می خواهیم ببینیم اطلاعات منفی آن چه تاثیری بر هویت انسان دارد و چه کارهایی می تواند انجام دهد. البته اینترنت تاثیرات فراوانی بر زندگی انسان دارد, ولی آنچه مهم است تاثیراتی است که بر هویت جوانان جویای هویت می گذارد.

این اطلاعات شامل مطالب خواندنی, تصاویر و فیلم های دیدنی و شنیدنی هایی است که می تواند تاثیرات بسیار بدی بر شخصیت انسان بگذارد. می تواند هویت او را دستخوش تغییرات شگرفی قرار دهد و ناخواسته قادر است افراد را بی هویت و یا دچار بحران هویت نماید.

یکی از مهمترین ابزارهای هجوم فرهنگی دشمن در حال حاضر همین شبکه است. اینترنت با پخش انواع اطلاعات تحریک کننده شهوت, می تواند از یک انسان, حیوان شهوتران بسازد و هویت انسانی او را به یک هویت حیوانی تبدیل کند.

یکی از کارهایی که مخالفان و دشمنان انجام می دهند, پخش شایعات و یا شبهات است. شایعه و شبهه می توان اساس و بنیان های فکری جوانان را دستخوش تشکیک و تغییر قرار دهد. این تاثیر می تواند هویت دینی و ملی شما را دچار بحران کند و از یک انسان مومن با هویت ایمانی و دینی, یک آدم بی ایمان بسازد و هویت او را عوض کند.

باید توجه داشته باشید که تمامی دیده ها و شنیده ها و خوانده های انسان مانند نهرهایی که به یک حوض بزرگ می ریزند, مستقیما وارد روح انسان می شوند و بر هویت او اثر می گذارند. اگر این داده های اطلاعاتی مسموم و بیمار باشند, می توانند روح و قلب و هویت ما را بیمار نمایند. اطلاعات و تبلیغات می توانند از یک انسان محکم, منطقی و آرام, یک آدم متزلزل, خشونت طلب و اغتشاش گر بسازد.

اینترنت می توان افکار و اعتقادات انسان را عوض کند. باورها را تغییر می دهد. می توان اخلاق و رفتارهای اخلاقی و هنجاری یک جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. می تواند استحاله ایجاد کند. می تواند آدم ها را دچار خودفراموشی و غفلت از یاد خدا کند. می تواند انسان را از خودش و باورهای خودش تهی نماید. می تواند آدم ها را اسیر اطلاعات سازمان دهی شده و جهت دار نماید. می تواند سلاح نرم دشمن برای جنگ نرم علیه نظام های ارزشی و فرهنگ های دینی و بومی ملت ها باشد.

شما شاهد هستید که این روزها برخی جوان ها دست به اغتشاش زدند. این جوان ها که از اول اغتشاش گر نبودند. خیلی از این افراد چه بسا آدم های آرامی بودند و شاید اصلا اهل دعوا و جنجال نبودند. اما در اثر همین مطالب خواندنی و تحریکات بیگانگان به خیابان ها آمدند, اغتشاش آفریدند, خشونت کردند, کشور خودشان را در معرض تهدید دشمن قرار دادند و بیگانگان را شاد کردند.

تمام بدبختی انسان از بی هویتی او ناشی می شود. شما فکر می کنید زندان ها را چه کسانی پر کرده اند؟ این همه خشونت و جنایتی که در جوامع وجود دارد کار چه کسانی است؟ عامل این رفتار ناهنجار آدم های بی شخصیت و بی هویت اند.

کسی که انسانیت خود را حفظ کرده است, نمی تواند عامل جنایت باشد. زندان و دادگاه جای انسان نیست. جرم و جنایت کار آدم بی هویت است و کار کسانی است که باطن انسانی خویش را از دست داده اند و سیرتشان حیوانی شده است.

اینترنت متاسفانه در ترویج حیوانیت و سبعیت نقش وسیعی دارد. اطلاعات منفی بسیاری که در حال حاضر در این شبکه وجود دارد, می تواند جوهر انسانی ما را دچار تغییر کند و از یک جوان پاک, ولی ناآگاه, یک حیوان گمراه و خطرناک برای خود و جامعه بسازد.

انسان های با هویت و عاقل و عالم هیچگاه خطر آفرین نیستند. خطرها وناامنی هایی که در جامعه ایجاد می شود, ریشه در خوی حیوانی و زیاده خواهی های بشری آدم های بی هویت و بد هویت دارد.

دشمن اول با الغای شبهه و تبلیغات مسموم و تحریکات گوناگون هویت جوان را دستخوش تغییراتی که می خواهد قرار می دهد و بعد از او به عنوان ابزار برای رسیدن به اهداف غیر انسانی اش استفاده می کند.

اینترنت می تواند با جوگیر ساختن اطلاعاتی چنان غفلتی بیافریند که شخص بدون اینکه بداند بعد از مدتی بفهمد که سرباز دشمن بوده و بدون اراده به شیاطین خدمت می کرده است و ضربات جبران ناپذیری را به ملت و آرمان های مقدسی که خود او هم برای استقرار آن چه بسا رنج های فراوانی کشیده است, زده است.

البته قبول دارم که در این دنیای پر آشوب و فتنه, پاسداشت اعتقاد و هویت خود بسیار دشوار است. آتش و دود فتنه حقیقت را از دسترس جوانان دور می کند و برای یک انسان کم تجربه و ناآگاه خیلی دشوار است که حقیقت را از پس اینهمه پیچیدگی درک کند و خود را بر صراط مستقیم حفظ نماید و نگذارد فطرت و هویت الهی و انسانی او توسط بدخواهان و دشمنان آسیب ببیند, ولی چاره چیست. ما کاری مهم تر از حفظ هویت خود نداریم و باید با هر وسیله ای که هست با تمسک به ریسمان "قرآن و ولایت" خود را بر صراط مستقیم نگه داریم, زیرا انحراف از این مسیر جز هلاکت دنیا و آخرت نتیجه دیگری ندارد.

البته اینترنت مانند یک چاقو است. هم می شود با چاقو جراحی کرد و جان یک نفر را نجات دارد و هم می شود شکم کسی را درید و جانش را گرفت و هلاکش نمود.

اینترنت اطلاعات بسیار مفیدی هم دارد و می تواند به تقویت هویت انسان کمک کند. در این شبکه اطلاع رسانی کتاب های مفید و مجلات و مقالات موثری نیز هست که قادر است در جهت تقویت هویت انسانی و الهی به انسان کمک کند, او را چه بسا بیدار نماید و به او نسبت به دسیسه های دشمنان هشدار دهد.

بنابراین کارکرد اینترنت به نوع استفاده ما از آن بستگی دارد. من نمی توانم بگویم که به اینترنت بروید یا نروید. اگر می توانی هویت خود را حفظ کنی, قدرت کنترل نفس خودت را داری, می توانی به جنبه های مثبت آن فکر کنی و از مطالب مفید آن استفاده کنی و خودت را سالم نگه داری, برو و استفاده کن, ولی اگر در این زمینه ضعف داری, مورد هجوم افکار و تحریکات شیطانی قرار می گیری, نمی توانی از انسانیت خودت دفاع کنی و می ترسی که هویت الهی و دینی ات تضعیف شود, فعلا از این ابزار استفاده نکن تا زمانی که این توانایی را پیدا کنی. 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 88/6/8::: ساعت 12:44 عصر

مردم می گن که من آدم خشک و قُدی هستم، برای رفع این موضوع چکار کنم؟

پاسخ:

استنباط ما از کلمه خشک و قد، ضعف اخلاق و عدم توانایی برخورد اجتماعی شاد و مهربان با دیگران است. یکی از توانایی های مهم انسان که اتفاقا تاثیر بسزایی در ساخت شخصیت و تحکیم موقعیت اجتماعی او دارد، توانایی برخورد شاد و خوش اخلاق بودن و مهرورزی با آنها است. تمامی انبیا و اولیای الهی و انسان های بزرگ و با ایمان، خوش اخلاق و مردم دوست بوده اند و انسان دوستی و مهرورزی یکی از دستورات و آموزه های مهم اسلام و ادیان است.
البته خوش اخلاقی دارای دو معنای عام و خاص است. معنای عام آن اتصاف به فضایل اخلاقی و تحصیل مجموعه کمالات و خصلت های پسندیده ای است که انسان در مسیر خودسازی و پرورش نفس، خود را به آنها می آراید و معنای خاص آن خوشرویی، خوشرفتاری و برخورد شاد و پرنشاط با دیگران است. مقصود ما از این گفتار معنای خاص خوش اخلاقی است.
به طور کلی رابطه با مردم و اخلاق اجتماعی یکی از مهمترین و گسترده ترین عرصه های خودسازی و پرورش توانایی های انسان است. در این عرصه است که انسان می تواند در اثر ارتباط با انسان های دیگر ارزش های وجودی سایر مهارت های حرفه ای، علمی، عقلی و مدیریتی خود را بنمایاند و فضایل اخلاقی و کمالات انسانی را در خویش نهادینه کند و همچنین به شکوفایی توانایی هایی دیگران نیز کمک نماید. صحنه اجتماع عرصه یک تعامل بسیار گسترده است که در آن عوامل خدمت رسان، آموزش دهنده، آموزش گیرنده، کارآفرین، کارفرما، کارآموز و کارکنان در تمامی حوزه ها در یک شبکه فعال به شکوفایی توانایی های یکدیگر کمک می کنند و هدف تمامی این سیستم برای تمامی اعضای آن، چیزی جز توانمند سازی فرد و جامعه انسانی در ابعاد گوناگون، نیست.
در عرصه تعامل اجتماعی، حسن خلق و خوش اخلاق بودن، به معنای خاص آن، جایگاه ویژه ای دارد. خوش اخلاقی اولین نمود توانایی شخصیت انسانی و پرورش یافتگی او در حوزه ارزش های انسانی و اخلاقی است.
در اصطلاح اخلاقی و آموزه های دینی اسلام به کسی خوش اخلاق گفته می شود که با گشاده رویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد با مردم روبرو می شود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوش روئى برخورد کند، لب هایى پر از تبسم، و کلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. البته همه ما کاملا واقف هستیم که این توانایی در روابط اجتماعى انسان چه تاثیر اعجاز گونه ای دارد و چه مقدار کارگشا است.
به عکس، کج خلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشک و فاقد لطف و محبت، حالت آزار دهنده ای است که ریشه در شخصیت نابهنجار فرد بد اخلاق دارد و علامت ضعف وجودی و نقصان پرورش یافتگی او می باشد. انسان های ضعیف، شکست خورده، نا امید، عصبانی و ناتوان معمولا بداخلاق می شوند. این افراد اغلب در هر شرایطی حالت طلب کاری دارند و عزت نفس و توانایی های خود را نادیده می گیرند. کج خلقی معمولا باعث ناراحتی عصبی خود فرد، آزار خانواده او، نفرت عمومی و گسستن پیوندهاى اجتماعى واجد آن خواهد شد.
صادق آل محمد(ع) در تعریف خوش اخلاقی فرموده: حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوش رویی دیدار نمایی. 1
اهمیت خوش اخلاقی:
دین اسلام همواره پیروان خود را به نرم خویی و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از درشتی و تند خویی بازداشته است.
می دانید چرا؟ چون این آموزه یکی از مهمترین عوامل قدرت، موفقیت و پیروزی انسان در زندگی است.
آیا می دانید مهمترین عامل موفقیت انبیای الهی به خصوص پیامبر گرامی اسلام(ص) در جذب قلوب انسان ها و گسترش دین چه بوده است؟ این عامل همانا خوش اخلاقی، گشاده رویی ، کلام نرم و دلنشین و نرم خویی آن حضرات بوده است.
حسن خلق و خوش رویی در نفوذ سخن انسان در دیگران اثری شگفت دارد.
به قول شاعر: از محبت خارها گل می شود. و از محبت سرکه ها مل می شود.
از آن روی خدای مهربان پیامبران و سفیران خود را از میان انسان های عطوف و خوش اخلاق برگزیده تا بهتر و آسان تر در قلب ها نفوذ کنند و آنان را به سوی حق شناسی و حق پرستی دعوت نمایند.
این مردان بزرگ به اندازه ای خوش اخلاق و خوش برخورد بودند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را جذب می نمودند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده خود می نمودند و منقلب می ساختند.
درباره پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) که مصداق کامل حسن خلق بود خدای مهربان فرمود: انک لعلی خلق عظیم. به درستی که تو با اخلاق پسندیده و بزرگ آراسته شده ای. 2
بعد در آیه ای دیگر فرمود به همین دلیل هم توانستی در دلها نفوذ کنی و آنان را پیرامون خود گرد آوری و در دعوت خویش موفق عمل کنی. فبما رحمه من الله لنت لهم و او کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک. چون در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده ای اطرافت گرد آمدند و اگر خشن و سنگ دل بودی، هر آینه از گردت پراکنده می شدند. 3
در تاریخ اسلام می خوانیم: علی(ع) به فرمان پیامبر گرامی(ص) دو نفر از دشمنان اسلام را که بر علیه مسلمان ها توطئه می کردند، دستگیر کرد و به نزد آن حضرت آورد. پیامبر(ص) اسلام را به آنان عرضه کرد، ولی نپذیرفتند، بنابراین به جرم توطئه بر علیه اسلام آن دو تن را محکوم به اعدام نمود.
در این هنگام جبرائیل نازل شد و عرض کرد: یکی از آنان خوش اخلاق و سخاوتمند است، پس او را عفو نما. پیامبر از کشتن او در گذشت، آن فرد چون دانست که به خاطر آن دو صفت اخلاقی مورد عفو قرار گرفته است، شهادتین گفت و مسلمان شد.
پیامبر خدا(ص) در حق ا و فرمود: او از کسانی است که خوش رویی و سخاوتمندی اش او را به سوی بهشت کشانید. 4
مى‏فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران ورادمردان خوشروئى است، هنگامى که به هم مى‏رسند و مصافحه و دست ‏دادن به یکدیگر است، هنگامى که با هم ملاقات مى‏کنند. 5 از آن رو هر وقت ‏پیامبر مسلمانى را مى‏دید فورا با او مصافحه مى‏کرد و بر این امر بسیار تاکید مى‏نمود. در روایت است که‏هرگاه دو مؤمن به هم مى‏رسند و دست می دهند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل خزان مى‏ریزد.
از اخلاق حضرت آن بود که به هر کس ‍ مى رسید سلام مى کرد، و ، و با هر که دست مى داد دست خود را نمى کشید تا او دست بکشد، و با هر یک از اصحاب دیدار مى کرد با او مصافحه مى نمود و دست او را مى گرفت و انگشت در انگشت او مى کرد و سخت مى فشرد.
در سیره اخلاقی آن حضرت آمده که از همه مردم دیرتر خشم مى گرفت و از همه زودتر خشنود مى شد، مهربانترین مردم به آنان و خیرخواه ترین و سودمندترین مردم براى آنان بود.
چگونه خوش اخلاق شوم؟
راهکار تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن عبارت است از:
1. توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن: براى این منظور بهترین راه موجود، مطالعه‏ى روایات و آیاتى است که در زمینه حسن خلق و سوء خلق وارد شده است. در این زمینه فعلا سخن نمی گوییم چون در فصلی مستقل بدان خواهیم پرداخت.
راه دیگری که وجود دارد مطالعه در احوال مردمان است. در جامعه افراد خوش اخلاق و بد اخلاق فراوانند. با کمی دقت در احوال دیگران خواهیم دید که افراد خوش اخلاق در زندگی و روابط خود موفق تر و شادتر اند، سالم تر زندگی می کنند، روزی آن ها بیشتر است، دوست داشتنی تراند و بیشتر مورد احترام مردم هستند. مردم به آن ها اعتماد و وثوق بیشتری دارند و از لذت و سعادت بیشتری برخوردارند و در مقابل آدم های بداخلاق کم روزی، منزوی، غمگین، بیمار و دارای شخصیتی شکننده تر هستند و از زندگی خود جز رنج و زحمت نصیبی ندارند.
2. پرورش عواطف انسانی: یکى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبیعى، انسانى و ایمانى او است. دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسان ها قابل رشد و تربیت است. انسان های مهربان شاخص ترین و دوست داشتنی ترین افراد جامعه و یک فامیل هستند. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى از طریق ایجاد ارتباط عاطفى با دیگران تأمین مى‏شود باید توجه نمود که این شادى و لذت از طریق خوش اخلاقى، یعنى ایجاد رابطه‏ى عاطفى مثبت، محبت کردن و دوست داشتن دیگران بدست مى‏آید و بد اخلاقى که در واقع همان رابطه‏ى عاطفى منفى است، موجب کدورت و عذاب زندگى خواهد بود و دیگران را از گرداگرد انسان مى‏پراکند. على(ع) فرمود: بداخلاقى زندگى را سخت مى‏کند و موجب عذاب نفس است.
3. تمرین و نهادینه سازی: از راه هاى دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوى و عزم جزم با رعایت اصل تدریج، به تمرین عملى در این زمینه بپردازد. اگر کسى تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدید نظر نماید و در این مدت باروئى گشاده، لبى خندان و رابطه‏اى صمیمى برخورد نماید، نرم و زیبا سخن بگوید، قطعا نتایج خوبى خواهد گرفت.
یکی از مهمترین کار هایی که در این زمینه باید تمرین کرد برخورد شاد است. سلام و احوالپرسى توأم با تبسم، دست دادن و گاهی که فاصله ها زیاد می شود، معانقه همراه با صمیمیت و احترام، اولین فن موثر ارتباطى، به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و همچنین جلب محبت دیگران است. اولین لحظه ملاقات از اهمیت فوق‏العاده‏اى برخوردار است، به نحوى که موفقیت یا شکست در امر دوست‏یابى به آن بستگى دارد.
معمولاً افرادى که ما با آنها ملاقات مى‏کنیم دو دسته‏اند:
دسته اول برخوردى شاد و صمیمى دارند. این دسته داراى محبوبیت اجتماعى و دوستان فراوان‏ترى هستند
دسته دوم در برخورد اولیه خشک و بى‏روح مى‏نمایند. کسانى که لبخندزدن به چهره دیگران بر ایشان دشوار است. افراد این گروه یا تنها هستند و یا دوستان کمى دارند.
در فرهنگ دینى ما، نسبت به سلام‏کردن، مصافحه و تبسم، احترام، محبت و ابراز علاقه قلبى سفارش و اهتمام فراوان شده است.
عدى بن حاتم مى‏گوید: وارد مدینه شدم. پیامبر خدا(ص) مرا شناخت از جاى خود برخاست و دست مرا گرفت و به خانه خود برد... من از فروتنى وى غرق حیرت شدم و از اخلاق پسندیده و ملکات فاضله، و از احترام فوق ‏العاده‏اى که نسبت به تمام افراد قائل بود دریافتم که وى فرد عادى، و فرمانرواى معمولى نیست.
حتّى وقتى که عمیقاً غمگین و ناراحت هستید، سعی کنید خود را شاد نشان دهید و تبسم نمایید. چنان که امام على (ع) در توصیف مؤمن مى‏فرماید: شادى مؤمن در چهره او، واندوه وى در دلش پنهان است. (المؤمن بِشره فى وجهه، و حزنه فى قلبه). 6
به قول حافظ: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نى گرت زخمى رسد آیى چو چنگ اندر خروش.
4- شوخ طبعی: یکی دیگر از عوامل خوش اخلاقی، داشتن روحیه شوخی و مزاح است. به عبارت دیگر جدی بودن زیاد سبب سرد شدن روابط می شود، بنابراین گاهی هم شوخی و مزاح لازم است. ولی باید توجه داشت که شوخی کردن رفتار بسیار ظریفی است که اگر مناسب نباشد تأثیر معکوس می دهد. یعنی به جای شاد کردن، سبب ناراحتی فرد می شود. پس باید در شوخی ها به شخصیت فرد لطمه وارد نشود و احترام او کاملا حفظ شود و شخصیت و وقار فرد شوخی کننده نیز تضعیف نگردد.
5. نگرش توحیدی: راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقى، نگاه توحیدی و عرفانی به هستی و انسان ها است؛ یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ها در حقیقت مظاهر و آفریده های حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آن ها، در واقع برخورد با آفریننده آنان محسوب مى‏شود. احترام و مهربانى با هر انسانی، در واقع احترام به پدیدآورنده‏ى او به حساب می آید و ترش روئى و نا مهربانى با ایشان نیز بی ارتباط با خالق آن ها نیست. در یک مثال ساده چگونه است که احترام و برخورد نیک و بد ما با فرزند کسی که او را می شناسیم، به نحوی به پدر او باز می گردد، ما اگر با فرزند شخصیتی که او را دوست می داریم روبرو شویم، او را به خاطر پدرش گرامی می داریم و یا ممکن است نسبت به فرزند یک شخصت ستمگر و دشمن خدا، روی خوش نشان ندهیم، هرگونه معامله ای با خلق نیز در حقیقت معامله با خالق آنها به حساب مى‏آید. باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که ما از طریق روابطی که با خلق خدای تعالی داریم و نوع برخورد شایسته و نا شایست، در حقیقت با خدا معامله می کنیم و به خدا نزدیک یا دور می شویم.
تمامی این انسان ها بندگان خدای هستند و او است که همه آن ها را آفریده و آفریدگان خود را دوست دارد و هرگز راضى نمی شود کسی با ایشان به ناحق برخوردى نامناسب و ناشایست داشته باشد، از آن روی یکی از راه های مهم جلب رضایت خویش را در گشاده‏روئى با خلق و تحصیل رضایت مخلوق و خدمت به آن ها، قرار داده.
به خاطر همین پیوند عمیق میان خالق و مخلوق است که در روایات وارد شده است: من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزوجل. 7 کسى که از مخلوق تشکر نمی کند در حقیقت از خالق آنها تشکر نکرده است. این یک قاعده کلی است و کسى که نسبت به مخلوقات الهى ترش روئى نماید، این نوع برخورد، به نوعی ترش رویی با خداوند محسوب می شود.
نگرش توحیدی باعث می شود که ما بسیاری از کینه هایی که نسبت به دیگران داریم فراموش کنیم، دشمنی ها را کنار بگذاریم، اهل گذشت باشیم و بدی های آنان را به دل نگیریم، هرگز با کسی خشونت نورزیم، به خاطر خداوند، درشتی آن ها را تحمل کنیم، با بردباری و مدارا با همگان رفتار نماییم و خوش اخلاق باشیم.
6- اصلاح شخصیت اخلاقی: دومین راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقی، اصلاح شخصیت اخلاقی و ملکات درونی است. اخلاق خوش ظاهری و گشاده رویی از جهتی برآیند و بازتاب شخصیت درونی و فضایل خلقی نهادینه شده در باطن انسان است. کسی که از دیگران متنفر است و نسبت به آنها کینه دارد، چگونه می تواند در برخورد اجتماعی خود با آنها، روی خوش، چهره ای خندان و همراه با صمیمیت داشته باشد. آدم حسود همین طور. چطور می توانیم توقع داشته باشید که یک آدم حسود با محسود خود شاد برخورد نماید، خود خواهی، خودبینی، تکبر، غرور و خودپسندی، خشم و عصبانیت و پرتوقع بودن، همه عوامل بد اخلاقی هستند. اگر بخواهیم در ظاهر انسان خوش اخلاق و خوش برخوردی باشیم، یکی از راه های اساسی آن این است که رزایل اخلاقی را از درون خود بپالاییم، تا درون انسان پاک و زلال نباشد، آبی که از چشمه وجود او می جوشد، زلال و شفاف نخواهد بود. به قول شاعر از کوزه همان برون تراود که در او است.
پانوشت:
1- جامع السعادات، ج1، ص324.
2- قلم، 4.
3- آل عمران، 159.
4- بحارالانوار ج 71، ص 389.
5- مجموعه ورام، ص 29.
6- نهج البلاغه، حکمت 333.
7- عیون اخبار الرضا، ج2 ، ص 24.

برای مطالعه بیشتر ر.ک:
1-معراج السعاده، ملا احمد نراقی، مقام سوم، مبحث غضب و حلم
2- اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 3، ص 135 و 377.

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 88/5/27::: ساعت 10:43 صبح

اگر انسان گناهی انجام دهد و بعد توبه کند آیا باز هم در این دنیا و آخرت نتیجه و عذاب میبیند؟

در پاسخ به مطالب ذیل توجه نمایید :
1- هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : «ان الله یغفر الذنوب جمیعا ; خداوند همه گناهان را می آمرزد
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
این درگه ما درگه نامیدی نیست.
حتی اگر گناه، مربوط به حقوق مردم باشد،باز هم، با جلب رضایت از ایشان ،امکان بخشش خداوند؛وجود داردو نباید هیچگاه از رحمت خداوندی ناامید شد. گناه ناامیدی از خداوند، از نظر بزرگی ،از خود گناهی که ما انجام می دهیم بزرگتر است. در میان گناهان، قتل یکی از بزرگترین گناهان است . حتی در قتل عمد هم اگر انسان واقعا توبه کند و آنچه را که لازم است تدارک کند،قابل بخشش است.
پس در هیچ حالتی نباید از توبه و بخشش گناهان و رحمت الهی ناامید شد، چرا که گناه ناامیدی از خداوند حتی از قتل انسان نیز بزرگتر است. اگر انسان هر روز گناه کند و توبه خود را بشکند و باز واقعا پشیمان شود و توبه نماید، توبه او پذیرفتنی است و نباید از رحمت خداوند ناامید گردد.
2- آیا ممکن است بعد از بخشش ومغفرت الهی ، خداوند آبروی کسی را در بین خلایق ببرد و او را رسوا کند و یا عذاب نماید؟!
برای پاسخ به این سؤال به آیات زیر همراه با تفسیر مختصر آن توجه کنید:
سوره الفرقان: آیات 68 تا 71:
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً - یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً - إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً - وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً
آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمى‏خوانند، و انسانى را که خداوند خونش را حرام شمرده جز به حق به قتل نمى‏رسانند، و زنا نمى‏کنند، و هر کس چنین کند مجازاتش را خواهد دید.
چنین کسى عذاب او در قیامت مضاعف مى‏گردد، و با خوارى همیشه در آن خواهد ماند.
مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند گناهان این گروه را به حسنات تبدیل مى‏کند. و خداوند آمرزنده و مهربان است. و کسى که توبه کند و عمل صالح بجا آورد به سوى خدا بازگشت مى‏کند (و پاداش خود را از او مى‏گیرد).
از آنجا که این سه گناه( شرک،قتل ظالمانه و زنا)؛ نهایت اهمیت را دارد، در آیه بعد روى آن تکیه کرده مى‏گوید: کسانى که مرتکب این امور شوند عذاب آنها در قیامت مضاعف مى‏گردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهد ماند (یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً).
ولی به این دلیل که قرآن مجید هیچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى‏بندد و گنهکاران را تشویق و دعوت به توبه مى‏کند، در آیه بعد چنین‏ مى‏گوید: مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و سیئات اعمال آنها را تبدیل به حسنات مى‏کند، و خداوند آمرزنده و مهربان است (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
همانگونه که دیدیم در آیه قبل، سه گناه، از بزرگترین گناهان ذکر شده است، ودر همین حال، خداوند در توبه را به روى این گونه افراد،گشوده و این دلیل بر آن است که، هر گنهکار پشیمانى مى‏تواند به سوى خدا بازگردد، مشروط به اینکه توبه‏اش حقیقى باشد، که نشانه آن، عمل صالح جبران کننده است که در آیه آمده، و گرنه مجرد استغفار به زبان، با پشیمانى زودگذر به قلب، هرگز دلیل توبه نیست.
خلاصه این که نه فقط انسان توبه کننده عذاب نمی شود که خداوند با تفضل خود این دسته از گناهان را تبدیل به حسنات می کند.
بنابراین آن گناهانی که شخص ،موفق به توبه مقبول شده، هرگز فاش نخواهد شد، اما راجع به گناهانی که موفق به توبه نشده؛ نمی توان حکم کرد که آنها فاش می شود وآبروی فرد در نزد خلایق ریخته می شود، خصوصا در مورد شخص مؤمن گناهکار . به آیه وحدیث ذیل ان توجه کنید:
در آیه (7 عنکبوت) مى‏خوانیم وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ: کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنان را مى‏پوشانیم.
و به این ترتیب اثر خنثى کننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت مى‏کند.
در تفسیر آیه مورد بحث حدیث جالبى از على علیه السلام به این مضمون نقل شده است که:
روزى آن حضرت رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امیدبخش‏ترین ، آیه‏قرآن کدام آیه است؟ بعضى گفتند آیه:
إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ (خداوند هرگز شرک را نمى‏بخشد و پائین‏تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى‏بخشد).
امام فرمود: خوب است، ولى آنچه من مى‏خواهم نیست،
بعضى گفتند آیه: و من یعمل سوء أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً
(هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) امام فرمود: خوبست ولى آنچه را مى‏خواهم نیست.
بعضى دیگر گفتند آیه: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (اى بندگان من که اسراف بر خویشتن کرده‏اید از رحمت خدا مایوس نشوید) فرمود خوبست اما آنچه مى‏خواهم نیست!
بعضى دیگر گفتند: آیه و الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ (پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى‏دهند یا به خود ستم مى‏کنند به یاد خدا مى‏افتند، از گناهان خویش آمرزش مى‏طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد) باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى‏خواهم نیست.
در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم.
اامام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود: امید بخشترین آیه قرآن این آیه است: و اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى‏ لِلذَّاکِرِینَ
(البته در حدیث دیگرى آمده است که امید بخشترین آیه قرآن: آیه إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ مى‏باشد.
اما با توجه به اینکه هر یک از این آیات به زاویه‏اى از این بحث نظر دارد و یک بعد از ابعاد آن را بیان مى‏کند، تضادى با هم ندارد:
در واقع آیه مورد بحث از کسانى سخن مى‏گوید که نمازهاى خود را به خوبى انجام مى‏دهند، نمازى با روح و با حضور قلب که آثار گناهان دیگر را از دل و جانشان مى‏شوید.
ااما آیه دیگر از کسانى سخن مى‏گوید که داراى چنین نمازى نیستند و تنها از در توبه وارد مى‏شوند پس این آیه براى این گروه و آن آیه براى آن گروه امیدبخش‏ترین آیه است.
چه امیدى از این بیشتر که انسان بداند هر گاه پاى او بلغزد و یا هوى و هوس بر او چیره شود (بدون اینکه اصرار بر گناه داشته باشد پایش به گناه کشیده شود) هنگامى که وقت نماز فرا رسید، وضو گرفت و در پیشگاه معبود به راز و نیاز برخاست احساس شرمسارى که از لوازم توجه به خدا است نسبت به اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده مى‏شود و ظلمت و تاریکیش از قلب او بر مى‏خیزد.)
بنا براین با توبه حقیقی و عمل به لوازم آن تصمصم داشتن به ادای حقوق الهی و حقوق مردم خداوند بنده را مورد بخشش و آمرزش خود قرار داده و گناه او را می بخشد و با آمرش گناهان موضوعی برای عذاب کردن بنده باقی نمی ماند .


 
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید