بازدید امروز : 53
بازدید دیروز : 65
چرا در پیشانی بسیاری از مراجع مثل امام خمینی(ره) و ... آثاری از سجده دیده نمی شود ولی در پیشانی بعضی افراد که شاید به ظاهر از لحاظ علمی و عبادی بسیار پایینتر از افراد ذکر شده باشند، این آثار هست با اینکه همه می دانند، آنها سرآمد سجده و عبادت هستند؟
منظور از اثر سجود در چهره انسان های مومن و متعبد، نورانیت حاصل از عبادت در سیمای آنان است نه اثر مهر بر پیشانی برخی از افرادی که احیانا تظاهر به عبادت می کنند و خیال می کنند عبادت یک عمل کمی است، در حالی که عبادت بیشتر یک امر کیفی و فراگیر در زندگی انسان عالم و مومن است.
آیه «سیماهم فی وجوههم من اثر السجود» اشاره به همین مطلب دارد و چنین برداشت می شود که آثار سجده در سیما ظاهر می شود، ولی نباید تلقی شود که این اثر صرفا به معنای اثر مهر بر پیشانی است.
در آیه مورد نظر سخن از ظاهر آراسته و نورانی اطرافیان و یاران خاص پیامبر(ص) است ومی فرماید : نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است ؛ «قیافه» آنها به خوبی نشان می دهد که آنها انسان هایی خاضع در برابر خداوند و حق و قانون و عدالتند نه تنها در صورت آنها که در تمام وجود و زندگی آنان این علامت منعکس است. گر چه بعضی از مفسران آن را به اثر ظاهری سجده در پیشانی، و یا اثر خاک در محل سجده گاه تفسیر کرده اند، ولی ظاهرا آیه مفهوم گسترده تری دارد که چهره این مردان را به طور کامل ترسیم می کند. بعضی گفته اند، این آیه اشاره به سجده گاه آنها در قیامت است که همچون ماه به هنگام بدر می درخشد.
در حدیثی از امام صادق(ع) نیز آمده است که در تفسیر این جمله فرمود: « هو السهر فی الصلاه؛ منظور بیدار ماندن در شب برای نماز خواندن است که آثارش در روز در چهره آنها نمایان است. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 115).
آیه شریفه در مورد ظاهر آراسته و نورانی و نمایان بودن آثار سجده در صورت آنها است و خشوع بیشتر مسئله قلبی است لذا به اثر سجده در قیافه آنها اشاره شده است. در نگاه اولیه هم آثار سجده مشهود است و در عرف هم این طور گفته می شود که فلانی در اثر سجده پیشانی و چهره او نورانی است.
سجده زیباترین نمود بندگی و شاخص ترین جلوه خاکساری و تواضع در برابر خالق هستی و پروردگار جهانیان است . به همین دلیل نه تنها انسان بلکه همه موجودات به فرموده قرآن در برابر ذات بی مانندحق تعالی سجده می کنندهر چند ما آن را به درستی درک نکنیم و حتی بت پرستان و مشرکان نیز اهل سجده و کرنش در برابر بت های خود سجده می کردند : وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله ؛ او و قومش را یافتم که به جای سجده برای خدا برای افتاب سجده می کنند ( نمل ، 27) .
البته سجده در هر موجودی متناسب با وضعیت و شرایط او است و چنین نیست که سجده همه موجودات به شکل افتادن بر خاک و نهادن پیشانی بر خاک باشد زیرا حقیقت سجده پی بردن به فقر و فنا و نیستی خود در برابر خداوند است .
برخی آیات قرآن تصریح دارد که اهل کتاب و امت های قبل از امت اسلامی نیز در عبادات خود سجده داشته اند و خداوند آنها را به خاطر سجده کردن و اظهار بندگی مورد تشویق و تمجید قرار داده است مثل:
1- لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات الله آناء الیل و هم یسجدون ؛ از اهل کتاب کسانی که شبانگاهان به پا می ایستند و آیات الهی را می خوانند و در حال سجده هستند با دیگران یکسان نیستند ( آل عمران ، 113)
2- و رفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم و قلنا لهم ادخلوا الباب سجدا ؛ و کوه طور را بر اساس پیمانی که با آنها داشتیم بالای سر آنها بردیم و و به آنها گفتیم که سجده کنان از در وارد شوید ( نساء، 157)
3- یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین ؛ ای مریم ! برای پروردگارت خضوع کن و سجده نما و با رکوع کنندگان رکوع کن . ( آل عمران 43)
غزلی از حافظ
اى دل آن به که خراب از مى گلگون باشى
بىزر و گنج به صد حشمت قارون باشى
در مقامى که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشى
در ره منزل لیلى که خطرهاست در آن
شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشى
نقطهى عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگرى از دایره بیرون باشى
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کى روى؟ ره ز که پرسى؟ چکنى؟ چون باشى؟
تاج شاهىطلبى گوهر ذاتى بنما
ار خود از گوهر جمشید و فریدون باشى
ساغرى نوش کن و جرعه بر افلاک نشان
تا به چند از غم ایام جگر خون باشى
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشى
(دیوان حافط، غزل 447)
بار دیگر مسجد ضرار
1-«ابوعامر» در میان مردم یثرب- مدینه قبل از هجرت پیامبر(ص)- نفوذ و اعتبار فراوانی داشت. او که نصرانی و مشهور به زهد و عبادت بود با استناد به آموزه های انجیل مردم را به ظهور پیامبر آخرالزمان بشارت می داد و می گفت بی صبرانه چشم به راه آمدن اوست. رسول خدا(ص) که به مدینه هجرت فرمود، مردم به اسلام گرویدند و ابوعامر که انتظار می رفت در پیوستن به رسول خدا(ص) پیشقدم باشد، وقتی جایگاه و منزلت قبلی خود را از دست رفته و بی رونق دید، کینه پیامبر خدا(ص) را به دل گرفت و به مخالفت با اسلام برخاست. کار اسلام که در مدینه بالا گرفت، ابوعامر به مکه رفت و با مشرکان علیه رسول خدا(ص) همساز شد. او در طراحی جنگ احد نقش داشت. ابوعامر پس از آن که نشانه های شکست را در جبهه مشرکان حجاز مشاهده کرد و از پیروزی آنها ناامید شد، مکه را ترک کرد و نزد هراکلیوس -هرقل- امپراتور روم رفت و پیشنهاد خود برای مقابله با اسلام را با وی در میان گذاشت. برای هراکلیوس مهم نبود که انگیزه ابوعامر از مخالفت با اسلام چیست؟ مهم آن بود که ابوعامر نیز مانند امپراتور روم در مخالفت با اسلام اشتراک نظر داشت، بنابراین در این نقطه می توانستند با هم ائتلاف کنند، اگرچه هریک برای «حجاز بعد از فروپاشی اسلام»! سودای جداگانه ای در سر داشتند. ابوعامر اهل یثرب بود و سابقه حضور او در میان مردم آن سامان که حالا به اسلام گرویده بودند می توانست یک «فرصت» باشد، چرا که مردم مدینه او را «بومی» و «هموطن» خویش تلقی می کردند و غیر از تعدادی اندک و کم شمار، بقیه چه می دانستند که ماموریت بیگانه برعهده دارد!
طرح مقابله با اسلام و پیامبر خدا(ص) بعد از چند نشست پی درپی با حضور مشاوران امپراتور آماده شد و هراکلیوس براساس آنچه در طرح پیش بینی شده بود، اجرای مرحله مقدماتی آن را به ابوعامر ابلاغ کرد. ابوعامر نامه ای خطاب به چند تن از منافقان مدینه نوشت. این عده همگی از اشراف بودند که بعد از گرویدن مردم به اسلام، زندگی اشرافی خود را از دست داده و کینه اسلام و مسلمین را به دل داشتند اما به علت اقتدار اسلام و باورهای عمیق مردم، جرات مخالفت آشکار نداشتند و از این روی، ضمن مخالفت های پنهان با رسول خدا(ص) و کارشکنی در امور مسلمین، در انتظار فرصتی مناسب نشسته و تظاهر به اسلام می کردند. ابوعامر این عده را می شناخت و با آنان مراوده پنهانی داشت. در نامه ابوعامر خطاب به منافقان که با پیک پنهان از روم به مدینه ارسال شد، آمده بود؛ اگر شما شرایط و زمینه لازم را فراهم آورید، سپاه روم برای برچیدن بساط اسلام به مدینه حمله خواهد کرد و قدرت و جایگاه قبلی به شما بازمی گردد اما پیش از این باید در مدینه پایگاهی داشته باشیم- بخوانید چیزی شبیه برخی از ستادهای انتخاباتی این روزها- تا پوشش مناسبی برای تجمع مخالفان اسلام و رسول خدا(ص) و مدیریت برنامه ها باشد.
در طرح ابوعامر- همان طرح هراکلیوس امپراتور روم- آمده بود اگر پایگاه مورد نظر، نشانه ای از ما داشته باشد به آسانی شناخته شده و از میان برداشته می شود و توصیه اکید شده بود که این پایگاه باید ظاهری کاملا اسلامی داشته و در تبلیغ و ترویج آن از مناسک و شعارهای مورد قبول و احترام مسلمانان استفاده شود- به زبان امروز بخوانید، استفاده از شال سبز! شعار الله اکبر! ادعای پیروی از خط امام(ره)! و ...- و اینگونه بود که «مسجد ضرار» ساخته شد.
2-رسول خدا(ص) سپاهی از مسلمانان پاکباز، آراسته و عازم جنگ «تبوک» بود. منافقانی که با واسطه ابوعامر از امپراتور روم ماموریت گرفته بودند- شما می توانید روم آن روز را به زبان امروز، آمریکا ترجمه کنید- نزد حضرت آمدند و خبر دادند که قصد دارند در مدینه مسجدی بنا کنند تا پایگاهی برای گسترش اسلام باشد و از این طریق برای دفاع از رسالت الهی رسول خدا(ص) - همان خط امام(ره) امروز- فعالیت کنند. آنها از پیامبر اعظم(ص) خواستند که شخصا در این مسجد نماز گزارده و آن را افتتاح کند. پیامبر اکرم(ص) تصمیم در این باره را به هنگام بازگشت از «جنگ تبوک» موکول فرمودند و در بازگشت پیش از آن که وارد مدینه شوند همان منافقان نزد ایشان آمده و درخواست خویش را تکرار کردند؛... یا رسول الله(ص) به مسجد ما بیا و در آنجا نماز بگزار و از خدا بخواه به کار ما برکت دهد و... اما پیک وحی از توطئه منافقان پرده برداشت؛
«مسجدی که آن منافقان ساخته اند برای ضربه زدن به مسلمانان، حمایت از کافران، تفرقه افکنی در میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی است که از دیرباز به مقابله با خدا و رسولش پرداخته است. آنان سوگند یاد می کنند که غیر از نیت خیر و خدمت به اسلام مقصودی نداشته اند، اما خدا گواهی می دهد که دروغ می گویند... ای پیامبر! هرگز در آن مسجد قدم مگذار، همان مسجد- مسجد قبا- که از ابتدا برپایه تقوا بنا شده برای عبادت شایسته تر است، در آن مردانی هستند که به تهذیب نفس اشتیاق دارند و خدا مردم پاک و مهذب را دوست می دارد...(آیات 107 و 108 سوره مبارکه توبه).
در پی نزول این آیات، رسول خدا(ص) کسانی را مأمور کردند تا آن مسجد را که در کلام خدا مسجد ضرار- آسیب زننده- نامیده شده بود، ویران کنند و آن ویرانه را نیز به آتش بکشند... و مسجد ضرار که از سوی امپراتور روم و اشراف مشرک و موقعیت از دست داده حجاز به عنوان پایگاهی برای مقابله با اسلام و پیامبرخدا(ص) بنا شده بود، اینگونه به فرمان خدا و به دست پیامبر حامی محرومان و پابرهنگان ویران شد.
4- سعدی می گوید... یکی گیسوان بافت که علویم و با قافله حجاز به شهر آمد که از حج همی آیم و قصیده ای نزد ملک برد که خود سروده ام!... یکی از ندیمان پادشاه که از سفر دریا آمده بود گفت؛ من او را عید اضحی-عید قربان- در بصره دیدم حاجی چگونه باشد؟ دیگری گفت؛ پدرش نصرانی بود پس علوی-سید- نباشد و شعرش را به دیوان انوری یافتند!
این روزها، هزار و چهارصد و چند ده سال بعد از آن روزها که ماجرای « مسجد ضرار» اتفاق افتاده بود بار دیگر «ابوعامر»ها و «هراکلیوس»ها به فکر بازسازی آن ماجرا افتاده بودند. بازی همان بازی بود و شخصیت ها، همان شخصیت ها، فقط جای اشخاص عوض شده بود. بازیگران جدید در همان نمایشنامه به بازی گرفته شده بودند، از بازیگران، انتظار چندانی نبود، چرا که برخی در هوس بازگشت به قدرت و برخورداری دوباره از ثروت و امکاناتی که متعلق به آنها نبود، وارد بازی شده بودند- مانند طلحه و زبیر در فتنه جمل که حق را می شناختند ولی برنمی تافتند- شماری به مأموریت آمده بودند- مانند ابوعامر از بیرون و عبدالله بن ابّی از درون- و جمعی نیز در غباری که میدان را فرا گرفته بود، به توهم افتاده بودند. اما، انگیزه ها هرچه بود و بازیگران هر که بودند بازی همان بازی بود، بازسازی ماجرای «مسجد ضرار» .
ظاهرا سازندگان «مسجد ضرار جدید»! بخش پایانی آن داستان را که مربوط به سرنوشت مسجد ضرار اول است فراموش کرده و نمی دانستند آن کانون فتنه چگونه ویران گردیده و به آتش کشیده شد. اگر، از سرنوشت مسجد ضرار اول با خبر بودند و هوشیاری مردم ایران مخصوصا تجربه 30 ساله اخیر آنان را دست کم نمی گرفتند، شاید می توانستند پیشاپیش از پایان ماجرای خویش باخبر شوند و رسوایی ابوعامرها و عبدالله بن ابّی ها را تکرار نکنند. البته، خیلی هم قابل ملامت نیستند، چون فقط مومنان از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شوند!
اگر قرار بود مردم مسلمان ایران که پرورش یافته اسلام، امام راحل و خلف حاضر او هستند، هر سرابی را «آب» تلقی کنند، از هر سبزی تلقی سیادت داشته باشند، هر صدای الله اکبری را نشانه انقلابی بودن بدانند و هر که نام امام راحل را بر زبان آورد، پیرو خط امام(ره) تصور کنند و... اگر چنین بود که ایران اسلامی تاکنون و طی 30 سال گذشته هزاران بار در چنگال خونین و دست های غارتگر آمریکا و اسرائیل گرفتار شده بود!
روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب در مراسم تنفیذ حکم رئیس جمهور خطاب به جماعتی که درپی بازسازی «مسجد ضرار دوم» بودند، فرمود؛
«با مسجد ضرار و تقلید از امام بزرگواری که از عمق دل و جان غرق قرآن بود، نمی توان این مردم آگاه را فریب داد، چرا که دل این ملت به نور ایمان روشن است.»
حسین شریعتمداری
چرا رغبت نمی کنیم به سوی نماز خواندن و نماز خواندن خوب و یا با اینکه می دانیم قرآن خوبه به طرف خواندنش نمی رویم و همش به دنبال سریع نماز را خواندن و ... هستیم و ...؟
می دانید چرا؟ چون نمی دانیم عبادت چیست و چه نیرویی به ما می دهد! خوب ما گاهی ممکن است نماز نخوانیم و یا در عبادت سهل انگاری کنیم. کسانی هم بودند که تمام عمر عبادت می کردند و نقل شده که علی (ع) شبی هزار رکعت نماز می خواندند. شما فکر می کنید فرق این دو گروه در چیست. فرقش همین اطلاع و آگاهی است. آنها می دانستند عبادت چیست و چه نقشی در سعادت و زندگی انسان دارد و ما نمی دانیم. البته کشف سر عبادت و تاثیر آن برای ما آسان نیست ولی با کمک گرفتن از قرآن کریم و سخنان اهل بیت(ع) می توان به گوشه هایی از اسرار و آثار عبادت پی برد. در ادامه سعی می کنیم به صورت فهرست وار شما را با گوشه ای از این آثار آشنا کنیم.
یک. چیستى عبادت
حقیقت عبادت یا پرستش و عبودیت عبارت است از تعظیم و تقدیس و خضوع و خشوع احترامآمیز و تحسینآمیز همراه با ثنا و تذلل و خاکسارى عابد در برابر معبود.
پرستش در حقیقت توجه باطنى انسان به حقیقتى است که او را آفریده و آدمى خود را نیازمند او در قبضه قدرت او مىبیند؛ سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق مىکند؛(1) عبارت است از میل به خدمت و تقدیس موجودى برتر و والاتر که مستحق این خدمت است و تقدیس کننده بى آن که پاداشى از او بخواهد او را تقدیس، احترام و ستایش مىکند.(2) عبادت پرواز روح است و سفر روحانى، رمز آزادى و نشانه محبت آفریدگار و آمادگى براى خدمت او.(3)
دو. چرایى عبادت
2-1. عبادت نیاز ذاتى
تقدیس و پرستش امرى غریزى و از نیازهاى فطرى بشر است. به قول ویلیام جیمز: «در ما غرایزى هست که مار ابه دنیاى دیگر پیوند مىدهد، همان طور که غرایزى به این جهان پیوند مىدهد». به عبارت دیگر عبادت حالتى روحانى و معنوى است که مبدأ و مقصد مادى ندارد. بنابراین انسان با عبادت به یک احساس معنوى و فرامادى خود پاسخ مىدهد و لازمه هر احساس طبیعى این است که پاسخ دادن به آن موجب لذت و ابتهاج است و پایهاى از پایههاى سعادت بشر را تشکیل مىدهد.
امیرمؤمنان در لذت ما قبل از عبادت و انس با پروردگار مىفرماید: «پروردگارا تو از هر انیسى براى دوستانت انیسترى. و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آمادهترى، آنان را در باطن دلشان مشاهده مىکنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفت شان را مىدانى، رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنان در فراق تو بى تاب. اگر تنهایى سبب وحشت آنان گردد یاد تو مونس شان است و اگر سختىها بر آنان فرو زیرد به تو پناه مىبرند».(4)
2-2. عبادت فخریابى
عبادت و نیایش خلوتى براى کسب نورانیت نفس و باز یافتن خود واقعى و فرونهادن خود خیالى است. اقبال لاهورى مىگوید: «... عمل عبادت یا نیایش است که به نورانیت نفانسى مىانجامد...».(5) او هم چنین نیایش را از تفکر محض برتر داشته و مىگوید: «در عمل تفکر، ذهن حقیقت و واقعیت را مشاهده و دنبال مىکند. در نیایش... از اندیشه برتر و بالاتر مىرود و خود حقیقت و واقعیت را تسخیر مىکند...».(6) همه بر آن است که: «نیایش به عنوان وسیله اشراق نفسانى عمل حیاتى و متعارفى است که به وسیله آن جزیره کوچک شخصیت، وضع خود را در کل بزرگترى از حیات اکتشاف مىکند».(7) ویلیام جیمز دراین باره مىگوید: «... حقیرترین فرد بر روى زمین با این توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مىکند».(8)
2-3. پرواز روح به ساحت فرامادى
عبادت پرواز روح به افقهاى وسیعتر از حضیض مادى و تنگناى حیات محدود حیوانى است. در این سیر روحانى انسانى مى یابد که نیازى فراتر از حاجات و لذتى فراتر از لذات بدنى و وجودى برین و جاوید و راى کالبد محدود فانى است.(9)
آلکسیس کارل مىگوید: «نیایش اصولا کشش روح است به سوى کانون غیرمادى جهان، به عبارت دیگر پرواز روح است به سوى خداوند و یا حالت پرستش عاشقانهاى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سر زده است، کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود غیرمرئى، آفریدگار همه هستى، حکمت مطلق، خیرمطلق... انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مىدهد که او را دوست دارد، نعمات او را سپاس مىگذارد و آماده است تا خواست او را هر چه هست انجام دهد».(10)
2-4. پیروزى روح بر بدن
در کشاکش اشواق و اهداف روح و شهوات و امیال تن؛ هر یک مىکوشند بر دیگرى فایق آیند و دیگرى را مغلوب و مطیع خود سازند؛ پرستش بهترین وسیله پیروزى روح بر بدن است. لکنت دونوئى مىنویسد: «ستیزه انسان علیه طبیعت و علیه دشمنان خارجى نزاع براى زیست بود... سپس ستیزه مبدل به مجاهده با نفس شد... فردى که دراین مبارزه پیروزى مىشود مدلل مىسازد که وى پیشرو نژاد آیند وجه انسان کامل خواهد بود...».(11)
2-5. یقین یابى
انسان به وسیله عبادت در عقایدش به مرحله یقین مىرسد و با یقین به این که خداوند همه جا حاضر بر اعمال او ناظر است و جهنم و بهشتى وجود دارد، آماده همه گونه فداکارى و چشم پوشى از لذت و تحمل هر گونه شدت و سختى مىگردد و کسب فضایل و اجتناب از رذایل برایش آسان مىشود.(12)
2-6. رهایش از پوچى
عبادت نشانه آن است که نیایشگر زندگى و هستى را پوچ نمىانگارد و در مىیابد که از تیمار مهر و مشیتى حکیم و عادل برخوردار است. اما آن که هستى را پوچ مىداند نخستین اثرش آن است که خود پوچ مىشود.(13)
2-7. نیروبخشى
عبادت صرفا مانع از کژىها نیست، بلکه نیروبخش است. خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «از شکیبایى نماز مدد جویید». آرى کلمه «الله بزرگتر است» به انسان نیرو و شخصیت اخلاقى مىبخشد.(14) ما در سوره حمد تکرار می کنیم که ایاک نعبد و ایاک نستعین. و از این طریق از خدای متعال نیرو می گیریم.
2-8. سلامت و آرامش روان
عبادت و نیایش آرامش روحى و سلامت روانى مىبخشد. قرآن دراین باره مىفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(15) در این آیه کلمه «الا» آگاهى و هوشیارى مىدهد و خبر مهمى را اعلام مىکند. از نظر ادبى هم مقدم داشتن آن آماده حصر مىکند. یعنى تنها به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش کردم آرامش دلهاست.(16) آرى عبادت در سه جبهه طبیعت، اجتماع و نفس به انسان نیرو مىدهد.(17)
2-9. تجدید میثاق با خدا
یکى از فلسفههاى عبادت این است که انسان همواره در یادش باشد که بنده است و مکلف و چشم بینایى بر او ناظر است. از این نظر عبادت تجدید پیمان با خدا و مقام ربوبیت او و یادآور بندگى و تکلیف انسان در برابر خالق است. مونتسکیو مىگوید: «انسان چون موجود حساسى است و دچار هزار هوس مىگردد و چنین مخلوقى که گرفتار هوس خود مىباشد هر لحظه ممکن است خالق خود را فراموش کند، چنین مخلوقى هر لحظه خودش را هم فراموش مىکند، بلکه هر آن ممکن است دیگران را هم فراموش کند، به همین است که خداوند عالم به وسیله قوانین مذهبى او را به طرف خود مىخواند تا از یاد خدا و خالق خود غافل نگردد...».(18)
2-10. ربوبیت و لایت
در حدیث است: «بندگى گوهرى است که کنه آن خداوندگارى است».(19) مراد از این سخن، ولایت، کمال و قدرتى است که در پرتو عبودیت و اخلاص و پرستش واقعى نصیب بشر مىشود. این مسأله به تناسب درجات عبودیت مراحل و منازلى دارد به شرح زیر:
2-10-1. روشن بینى؛ کمترین نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار این است که بنیشى فافذ یافته و روش و بیناى خرد مىگردد. قرآن کریم مىفرماید: «اگر تقواى الهى داشته باشید خداوند نیز قدرت تشخیصى براى شما قرار مىدهد».(20)
2-10-2. تسلط بر قواى نفسانى؛ در پرتو عبودیت اراده انسان در برابر خواهشهاى نفسانى و حیوانى نیرومند و غالب مىشود و انسان مدیر لایق دایره وجود مىشود.
2-10-3. سلطه بر اندیشه؛ قوه خیال آدمى سخت گریز و پراکنده و لجام گسیخته عمل مىکند؛ تمرکز و حضور قلب را از میان مىبرد. رشد عبادى انسان موجب ولایت و تسلط بر اندیشههاى پراکنده و نیروى متخلیه است. نتیجه این تسلط آن است که چون روح و ضمیر براساس سائقه فطرى خداخواه میل به یاد کند؛ قوه خیال با بازیگرىهاى خود نمىتواند مزاحم آن شود.
2-10-4. غناى روح از بدن؛ روح در مراحل قوت و قدرت خود به مرحلهاى مىرسد که بسیارى از فعالیتهاى خود از به کارگیرى بدن بى نیاز مىشود. این بى نیازى گاه لحظهاى و گذرا و گاه دائم و پایدارست.
2-10-5. سلطه کامل بر بدن؛ در این مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص قرار مىگیرد وقتى اعمال خارق العاده از آن سر مىزند.(21)
2-10-6. سلطه بر طبیعت؛ در این گام طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگیرد. و کرارت خواریق عادات رخ مىنماید.(22)
2-11. تقرب به خدا
یکى از مهمترین ثمرات عبادت، بلکه اساسىترین آن تقرب به ذات احدیت است.
چیستى تقرب: تقرب به خداوند به معناى پیمودن مدارج کمال و مراتب هستى و از نظر رتبه وجودى و کمالى به کانون لایتنهاى هستى نزدیک شدن. انسان در اثر اطاعت و بندگى و عبادت پروردگار نمىتواند در مراتب کمال صعود کند و از مقام فرشته بالاتر رود و یا لااقل در حد فرشته از کمالات هستى بهرهمند گردد.(23)
2-12. پشتوانه اخلاق و ایمان
عبادت داراى نقش نیرومند تربیتى و از پشتوانهاى مهم اخلاق و تربیت است. اخلاق بدون پشتوانه سست و لرزان است، چرا که محور اصلى اخلاق از خردى خارج شدن است و تنها ایمان به خدا مىتواند انسان را از خودى و خودگرایى خارج کند و عبادت پشتوانه ایمان است. رابطه عبادت و اخلاق را به صورت نمودار زیر مىتوان دریافت
عبادت ---- ایمان ---- اخلاق(24)
امام على (ع) در خطبه 196 نهج البلاغه پس از اشاره به پارهاى از مفاسد اخلاقى چون سرکشى، ظلم، تکبر و... مىفرماید: «چون بشر در معرض این آفات اخلاقى و بیمارىهاى روحى است خداوند به وسیله نمازها و زکاتها و روزهها بندگان مؤمن خود را ازا ین آفات حراست و نگهبانى مىکرد...».(25)
2-13. پشتوانه قانون و اجتماع
قانون و عدالت نیازمند پشتوانه است؛ چرا که مهمتر از وجود قانون عادلانه اجراى آن است. اجراى عدالت نیز مستلزم تحمل محرومیت است. پس اگر اخلاق و قانون عادلانه به خدا باشد مىتواند بر وجدان حکومت کند، والا نه. از طرف دیگر عبادت یادآور خدا و غفلت نکردن از بندگى است و لاجرم پشتوانه نیرومندى براى اجراى عدالت و قانون است.(26)
2-14. گناه زدایى و پرورش نیکخواهى
هر گناهى اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل باقى مىگذارد و میل به کارهاى نیک را کاهش و رغبت به دیگر مفاسد و گناهان را افزایش مىدهد. در مقابل عبادت و بندگى وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد؛ گرایش به شر و فساد را ذایل مىگرداند و میل به خیر و نیکى و جایگزین آن مىسازد. در خطبه 196 نهج البلاغه آمده است: «... این عبادت دستها و پاها را از گناه باز مىدارند، چشمها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مىبخشد، نفوس را رام مىگردانند، دلها را متواضع مىنمایند، و باد دماغ را زایل مىسازند».(27)
آموزههاى عبادی اسلام ویژگىها و امتیازاتى دارد که برخى از آنها به اختصار عبارتند از:
3-1. تعادل
اسلامى دین جامع و همه جانبه نگر است. نه چنان زندگى را درگیر عبادت به معنى خاص آن مىکند که دیگر امور زندگى مختل گردد و نه آن چنان به دیگر فعالیتها بها مىدهد که رابطه با خدا و عبادت و نیایش فراموش گردد. اسلام زندگى و معنویت را با یکدیگر توأم مىسازد و همه مراتب ظاهریى و باطنى حیات را در نظر مىگیرد. تنها افراد خاص به آن گرایش پیدا مىکنند نیست، بلکه عبادت را در متن زندگى، همگانى، و دلپذیر مىسازد.(28)
3-2. گستره عبادت
در اسلام عبادت گسترهاى فراغ دارد و منحصر به امورى ویژه (عبادى به معنى خاص) نیست در اسلام تعلیم و تصمیم و تفکر عبادت است. در روایت است که: «... هیچ عبادتى مانند فکر نیست».(29)
3-3. عبادت و تربیت
اسلام به روح عبادت که تذکر و ارتباط با خدا است قناعت نکرده؛ بلکه از نظر تربیتى به عبادت شکل داد، آنها هم نهایت اهمیت را داده است. در عبادات نیست، طهارت و نظافت، احترام به حقوق، دقتشناسى، جهتشناسى، تصورات عالى، ضبط نفس در مقابل احساسات و غرایز، اعلام صلح و سلام با صالحان و پاکان، همکارى و همدلى و استانت و عبادت دسته جمعى، اجتماع عملى در جماعات، در حج و غیره قرار داده است.(30) به عنوان مثال از نظر روح عبادت فرقى نمىکند که ما روى فرش غصبى نشسته باشیم یا فرش خود؛ چرا که اینها مربوط به حوزه قراردادهاى اجتماعى است؛ اما اسلام وجود حتى یک نخ غصبى در لباس را هم باطل مىکننده عبادت دانسته است. و این بالاترین تأثیر تربیتى در عرصه رعایت حقوق اجتماعى را دارد. به عبارت دیگر در دین اسلام برنامههاى تربیت مربوط به حقوق اجتماعى در پیکره عبادت است.(31)
3-4. عبادت و نیت
اسلام هیچ عبادتى را بدون نیت نمىپذیرد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لاعملالا بنیته»،(32) و نیز فرمود: «براى هر کسى همان است که نیت کرده».(33) نیت داراى دو رکن است:
3-4-1. عمل همراه با آگاهى و توجه باشد؛ نه عادتى غافلانه و تهى از توجه و حضور قلب.
3-4-2. اخلاص و انگیزه خدایى.
نیت جان عمل است و بقیه پیکر آن. پیامبر فرمود: «نیته المؤمن خیر من عمله»(34). راز این مسأله این است که:
الف. جهت گیرى کامل عمل به سوى خدا حفظ شود.
ب. بر اثر عادت به صورت کارى غیر ارادى، بى هدف و تهى از درک و توجه نشود، چه در این صورت دیگر عمل خاصیت خود را از دست داده است.(35)
راز احکام نماز
یکى از عبادات اسلامى نماز است؛ نماز عبادتى جامع و آمیزه شگفتانگیزى است که هر یک از آداب و اجزا و شرایط آن اسرارى نهفته دارد. برخى از آنچه در این باب گفتنى است عبارت است از:
1. اباحه مکان و... حقوق اجتماعى
اسلام غصبى نبودن و مباح بودن مکان نماز، لباس نماز گذار، آبى که با آن وضو مىگیرد و حتى ظرف آن را لازم مىداند و مىگوید حتى اگر یک نخ غصبى در لباس تو باشد نمازت پذیرفته نیست. این گنجایدن نوعى برنامه تربیتى در پیکره عبادت و فرهنگ سازى و نهادینه کردن رعایت حقوق دیگران است.(36)
2. طهارت و نظافت
شرط طهارت بدن و لباس در نماز یک برنامه نظافت و تمرین دائمى و مستمر آن در ضمن عبادت است. از نظر پیش خدا رفتن تأثیرى ندارد که روى انسان شسته باشد یا نه، اما خداوند مىفرماید: «هر گاه به نماز ایستادید صورت خود و دستان تا مرفق را بشویید...».(37) یا «و اگر جنب هستید پاکیزه شوید».(38) بدین سان اسلام عبادت را با اصول صحیح زندگى توأم نموده و معنویت و زندگى را به هم مىپیوندد.(39)
3. قبله
در نگاه قرآن ما به هر سو بایستیم با خدا مواجه هستیم: «و از آن خداست مشرق و مغرب، پس به هر طرف روى کنید، به سوى خدا رو آوردهاید».(40) در عین حال اسلام به جاى این که مردم به هر جهتى نماز بخوانند دستور داد که همه به سوى نقطهاى واحد بایستند تا:
3-1. افراد بفمهند که یک جهت باشند، و این درس اتحاد و یکسویى است.
3-2. اولین عبادتگاه را برگزید تا ما را با تاریخ توحیدى گذشته پیوند دهد و سنت توحیدى ابراهیم و پیشینیان براى همیشه در خاطر همگان زنده و جاوید بماند. انتخاب کعبه یعنى احترام به عبادت و پایگاه توحید. اولین مسجد و معبد، قبله همیشه و همگان!(41)
4. تسلط بر خود
در نماز خوردن و آشامیدن، خندیدن، گرفتن براى غیر خدا و رویگردانى به این سوى و آن سوى و بسیارى از دیگر امور جایز نیست. چرا که در حال نماز انسان باید بر تمایلات خود غالب شود. این نوعى انضباط جسمى و روحى و تمرین ضبط نفس و تسلط بر خویشتن است. در نماز اگر سخن از نوع گفتگوى معمولى انسانها بر زبان جارى شود نماز باطل است، تا چه رسد آنچه موجب زوال طهارت است چون خوابیدن.(42)
5. تمرین وقت شناسى
در نماز دقت زیادى نسبت به وقت صورت گرفته به طورى که روى دقیقه و ثانیه آن حساب مىشود بدین روى اسلام نوعى تمرین دقتشناسى و احترام به نظم در زمان داده و از هرج و مرج و لجام گسیختگى در وقت اجتناب داده است.(43)
6. همسویى و مسالمت طلبى
در نماز پس از حمد و ثناى خدا در سوره حمد مىخوانیم: «پروردگارا «ما» تنها تو را مىپرستیم و تنها از تو مدد مىجوییم». و پس از آن گوییم «ما را به راه راست هدایت فرما». در این جا صحبت از «ما» است، نه «من». بدین سان اسلام روح مسلمان را روحى اجتماعى و همدل، همکار، همسو و همگام با دیگران مىکند.
بالاتر از آن مسأله صلح و سلم طلبى در اسلام نماز است. «السلام علینا و على عباد الله الصالحین». این یک اعلام سلم طلبى است، البته براى عموم بشریت حتى کسانى که باید ریشه آنها را کند، بلکه براى بندگان صالح و شایسته خداوند یعنى خدایا! من با هیچ بنده خوب تو سر جنگ و ستیز ندارم.(44)
7. وحدت زبان
پیش از این گفته آمد که عربى بودن نماز دینى مشترکى بر کل امت اسلامى پدید مىآورد و این اولاً در جهت بقاء و ماندگارى دین است و ثانیاً گامى است به سوى وحدت بشریت.(45)
-----------------
1) شهید مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 292.
2) همو، یادداشتها، ج 6، الفبایى، ص 160.
3) همان، ص 197.
4) نهج البلاغه، خ 225، شهید مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 98-97.
5) اقبال لاهورى، احیاى تفکر دینى در اسلام، به نقل از شهید مطهرى، یادداشتها، ج 6، ص 191.
6) همان، ص 105، به نقل از همان، ص 192.
7) همان، ص 105، به نقل از همان جا.
8) اقبال لاهورى، احیاى تفکر دینى در اسلام، ص 105، شهید مطهرى، یادداشتها، ج 6، ص 199.
9) شهید مطهرى، یادداشتها، ص 193 و 194.
10) همان، ص 193.
11) همان، ص 194.
12) همان جا.
13) همان، ص 196.
14) همان ج.
15) رعد13)، آیه 28.
16) شهید مطهرى، هدف زندگى(در مجموعه تکامل اجتماعى)، ص 85.
17) ر.ک: على احمد پناهى، آرامش در پرتو نیایش، قم، موسسه آموزش و پژوهشى امام خمینى.
18) منتسکیو، روح القوانین، ص 85.
19) العبودیه جوهره کنسها الربوبیته.
20) انفال (8)، آیه 29.
21) این مسأله غیر از مطالبى است که قبلا تحت عنوان پیروزى روح بر بدن بیان شد.
22) شهید مطهرى، ولاء و ولایتها، ص 83-73.
23) شهید مطهرى، ولدء و ولایتها، ص 64-68.
24) همو، یادداشتها، ص 176.
25) همو. سیرى در نهج البلاغه، ص 97.
26) همو. یادداشتها، ص 176.
27) همو. سیرى در نهج البلاغه، ص 96 و 97.
28) بنگرید:
الف.شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 344.
ب. همو، ولدء و ولایتى، ص 69.
29) لاعباده کالتفکر، شیخ طوسى، ج 1، ص 145.
30) شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 26.
31) همو. یادداشتها، ج 6، ص 178؛ نیز همو، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 186.
32) اصول کافى، ج 1، ص 70.
33) صحیح بخارى، ج 1، ص 2.
34) کافى، ج 2، ص 84.
35) نگا: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 193-198.
36) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص 637 و 638؛ نیز گفتارهاى معنوى، ص 89.
37) مائده (5)، آیه . «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ...».
38) مائده (5)، آیه 6. «وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا».
39) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 22، ص 636 و 637 و نیز گفتارهاى معنوى، ص 88.
40) بقره (2)، آیه 115. «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».
41) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص 638 و 639؛ همو. گفتارهاى معنوى، ص 89 و 90.
42) همو. مجموعه آثار، ج 22، ص 640.
43) همان، ص 641.
44) همان، ص 642.
45) همو. مجموعه آثار، ج 21، ص 73 و 74.
در بسیاری از مواقع وقتی برای انجام کارهایی مانند خواندن به موقع نماز و رعایت مسایل اخلاقی و یا حتی در مسائل دیگر زندگی برنامه ریزی می کنم و در اوایل اجرای آن برنامه دارای یک نوع نشاط و هیجان زیادی هستم اما بعد از مدتی از آن نشاط و ذوق و شوق که در ابتدا داشتم کاسته می شود و دیگر به برنامه ایی که تهیه کردم، عمل نمی کنم؛ چگونه می توانم این مشکل را برطرف کنم؟
سلام به شما دوست و برادر عزیزم که از صمیم قلب خواهان کمال و قرب الهی و مشتاق رابطه با خداوند متعال هستی. برای شما از اعماق وجود خواهان موفقیت هستم.
نکته مهمی که یک سالک باید مد نظر قرار دهد این است که این مسیر بالا و پایین و فراز و نشیب دارد. در این راه انسان زمین خورده و دوباره برمی خیزد. نباید مأیوس شد. باید آن قدر این درب را کوفت تا صاحب خانه آن را به روی ما باز نماید.
آن قدر در می زنم این خانه را تا ببینم روی صاحب خانه را
اگر قرار بود انسان به راحتی این ره پر خطر را بپیماید که همه مرد راه بودند. این ره مخصوص شیفتگان است.
بر در منزل لیلی چه خطرهاست مرا شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
همین که مشتاق راه محبوب هستی بدان خداوند تو را خواسته و او هم مشتاق آمدن توست. در یک حدیث قدسی آمده که خداوند فرمود: اگر انسان های گنهکار می دانستند اشتیاق من به آن ها چگونه است هرآینه از شدت شوق می مردند. وقتی خداوند نسبت به برگشت گنهکاران این قدر مشتاق است نسبت به افراد مؤمنی مانند شما نیز اشتیاق دارد. و اگر این اشتیاق بیشتر نباشد کمتر نیست.
یک کودک وقتی می خواهد راه رفتن یاد بگیرد بارها زمین خورده و دوباره برمی خیزد آن قدر این کار را تکرار می کند تا راه رفتن برای او ملکه می شود. حکایت ما دقیقاً مانند حکایت این کودک است. ما، در این صراط مستقیم ممکن است بارها زمین بخوریم. نباید نا امید گشت. باید برخاسته، خود را تکانی داد و دوباره حرکت کرد. اقتضای ابتدای راه همین است که انسان زمین می خورد. بنابراین داستان شما یک امر طبیعی بوده و جای نگرانی نیست. فقط نباید خسته شد بلکه باید با استفاده از لذت های دنیوی اسباب نشاط خود را فراهم کرد تا دل زدگی پیش نیاید. وقتی سالک آرام آرام به راه افتاد و قدم به قدم پیش رفت خود بخود از برخی علائق که قبلاً برایش بسیار مهم بود چشم پوشیده و دیگر رغبتی به آن نشان نمی دهد زیرا او رو به سوی جمال حق دوخته و معشوق حقیقی را یافته. اما تا آن جا، ره دراز است. باید بیدار بود تا بدان جا رسید.
گاهی اوقات ما برای طی مسیر کمال می خواهیم به یک باره همه چیز درست شده و زندگی ما در مسیر حقیقی خود قرار گیرد. در واقع ما به پله دهم نگاه می کنیم و می خواهیم از پله اول به آن پله برسیم بدون آن که پله های میانی را طی نماییم. این روش صحیح نیست باید پله پله و آرام آرام حرکت کرد. وقتی انسانی مراحل را قدم به قدم طی نمود آن گاه پیمودن راه برای او سخت نیست و به راحتی می تواند بسیاری از علائقی را که با تکامل او منافات داشته رها کند. بال های رهایی را باید به آرامی باز کرد و پرواز را آموخت نمی توان به سرعت مانند یک عقاب تیز پرواز در آسمان کمال پر کشید و زمین نخورد. این زمین خوردن ها طبیعی است. نباید خسته شد .
خودسازى موفق:
نخست باید دانست که کسب هر موفقیتی آمیخته با تلاش و تحمل سختی است. اما سختی ها وقتی به چشم نمی آید که انگیزه انسان قوی باشد و پاداش های فراوان در برابر سختی ها وعده داده شود. خداوند نوید داده است کسانی که توبه کنند نه تنها گناهان گذشته آنان آمرزیده می شود، بلکه حسنات و پاداش جایگزین آن می شود. إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا» [فرخنده و] بزرگوار است آن کسى که در آسمان برجهایى نهاد و در آن چراغ و ماهى نوربخش قرار داد[سوره فرقان 125, آیه 70
از این پس لازم است به خودتان فشار نیاورید بلکه همین اندازه که واجبات را مانند نماز و روزه و ... را به جا آوردید و حرامها را مانند حریم نامحرم را رعایت کنید کافی است. در حال حاضر بهترین روش، پر کردن اوقات خود به درس و تفریح و فراهم سازی زمینه ازدواج و اشتغال است. در صورتی که از انجام واجبات مطمئن شدید، آنگاه به تدریج به انجام مستحبات بپردازید.
برای توضیح بیشتر و تنظیم دقیق تر یک برنامه جامع توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
کوشش سخت و پی گیر شما را در جهت خود سازی و ترک گناه می ستاییم. امید واریم در این راه موفق و استوار باشید. در جهت راهنمایی مطالبی تحت عنوان موفقیت در دین داری و سلوک برایتان ارسال می نماییم که امید است مورد استفاده باشد.
رسیدن به چنین آرمان بلند و گران سنگى درگرو تلاش و جهادى پر دامنه و دراز آهنگ است. بدون شک مبارزه جدى و بى امان با هواها و خواهشهاى نفسانى، بیرون راندن حب دنیا و تعلقات دنیوى از دل، عبودیت مطلقه پروردگار، پالودن نفس از رذایل و آراستن آن به فضایل، تهجد و شب زندهدارى و توسل و استشفاع به اولیاى گرام الهى و. همه ره توشههاى این سیر خدایى است. این که: گویند به هرکس ندهند دلیلش بسیار واضح و روشن است. زیرا کسى که جهاد با نفس نکرد و دل به مادیات سپرد و در ظلمات نفس و نفسانیات خود را محبوس ساخت کى تواند که به سوى نورحق پر کشد و به لایتناهى عروج کند؟
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد
موفقیت به مناسبت تنوع اهداف کلی و مهم زندگی، گونه گون و متنوع است. مانند موفقیت در تحصیل ، در ازدواج و تشکیل خانواده، در پیشبرد زندگی ، در دین داری و عبودیت خداوند و مانند آن ، ولی در عین حال چون از نگاه دینی تمامی اهداف زندگی در جهت واحدی سازمان می یابند و آن قرب به خدای متعال و وصول به مقام ولایت و خلافت الهی است ، موفقیت نهایی نیز در این راستا ارزیابی می شود.
اسباب توفیق و سلب آن:
هیچ کاری بدون علت نیست . هم موفقیت ناشی از علل و عوامل است و هم عدم آن. برای موفق شدن ابتدا باید اسباب و علل آن را شناخت و از راه اسباب آن وارد شد. اگر کسی با شناخت کافی وارد این میدان شود و شایسته عمل نماید ، به طور قطع شاهد موفقیت خواهد بود.
نکته اساسی در موفقیت داشتن انگیزه آگاهانه و قوی است. داشتن انگیزه منوط به شناخت عمیق هدف خودسازی و دین و زندگی است. اگر کسی هدف دار شد آنگاه در راه رسیدن به آن مقاومت و پایداری خواهد داشت. ابتدا باید انگیزه خود را بررسی نمایید و ببینید با انگیزه ای که دین برای انسان تعریف می کند، می سازد یا نه.
اگر کسی بداند که خدای متعال او را خلیفه خود در زمین قرار داده و دین و انبیا را برای رسیدن او به مقام ولایت و ولی شدن انسان نازل کرده است و در انسان استعداد ولی خدا شدن وجود دارد، آنگاه انگیزه اش برای قرب به خداوند و رسیدن به مقام ولایت و خلافت حق تقویت خواهد شد.
البته زمینه های تربیت خانوادگی و محیطی افراد، در موفقیت و عدم آن، نقش فراوانی دارد و هر کسی، در حقیقت، به لحاظ شخصیتی، تاحد زیادی از خانواده و محیط اطراف خود رنگ می گیرد وآموزشهای تربیتی که از اوایل کودکی تا سن بلوغ و اختیار، به او داده می شود، نقش اساسی در موفقیت آتی او دارد ، ولی در عین حال اینطور نیست که آثار تربیتی قبل از بلوغ، قابل تغییر نباشد. کسانی که در سنین جوانی و بزرگ سالی هستند، می توانند با استفاده از روشهای اختیاری که آگاهانه و از روی انتخاب اتخاذ می شوند ، زمینه های موفقیت خویش را فراهم آورند.
در برنامهریزى نیز توجه به امور زیر بایسته است:
1. واقعگرایى: سالک و رهرو، توان واقعى خود را مىسنجد، حال و روز خود را مىنگرد و بر اساس آن به تنظیم برنامه خودسازى مىپردازد. انسانها داراى تفاوتهاى فردىِ روحى و جسمى و شرایط مختلفاند و هر یک باید براى خود برنامهاى برگزینند که سنگین و طاقتفرسا نباشد؛ بلکه پیوسته حال و نشاط ایشان در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان یک دستورالعمل کلى، باید نشاط را پیوسته در خود نگه داشته و از اجبار و اکراه - به ویژه در مراحل ابتدایى - پرهیز کنند.
2. جذابیت: در برنامهریزى باید به کیفیت، بیش از کمیت اهتمام ورزید؛ به عنوان مثال به جاى اینکه شخص تصمیم بگیرد هر صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، مىتواند آن را حتّى به یک صفحه تقلیل دهد. اما کوشش کند تلاوتش در جاى خلوت، با حال و توجّه کامل و تدبّر و ژرف اندیشى در معانى باشد. همچنین بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجّه بخواند.
3. تدریج: از حداقل شروع کند؛ ولى در اندیشه افزون سازى تدریجى باشد براى مثال اگر از اول خواندن نماز شب سخت است، بنا داشته باشد که فقط یک رکعت «وتر» بخواند. پس از یک هفته دو رکعت «شفع» را هم اضافه کند و پس از مدتى کم کم هشت رکعت نافله شب را هم بخواند.
4. رعایت مراتب حال: در روند خودسازى، باید مرحله به مرحله پیش رفت. از اول نمىتوان تمام مدارج کمال را یک مرتبه طى کرد. بهتر است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعایت شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها به ترک محرمات بپردازد و همواره بر نیفتادن در دامهاى شیطان و هواى نفس، جدیت کند. پس از مدتى که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان در روح و جسم او نفوذ کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات ربوبى، او را راهنمایى خواهد کرد: A}«و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و ان اللَّه لمع المحسنین» عنکبوت (29)، آیه آخر. «و آنان که در راه ما به جان و مال جهد و کوشش کردند، به تحقیق آنان را به راه خویش هدایت مىکنیم و همیشه خدا، یار نکوکاران است».
5. عزم و استوارى: پس از تنظیم برنامه، با اراده قاطع، باید بر انجام دادن آنها ایستادگى کرد و نفس خود را از طفره رفتن و کسالت ورزیدن، با جدیت تمام باز داشت.
6. استعانت و توسّل: براى موفقیت در جهاد اکبر، باید از خداوند بزرگ، استمداد جست و دائما به ائمه اطهارعلیهم السلام متوسل شد.
7. اسوه گزینى: افزایش معرفت و پیروى از الگوهاى راستین (ائمه اطهارعلیهم السلام و بزرگان اخلاق) همواره باید مدّ نظر باشد.V}براى آگاهى بیشتر ر.ک: ملکى تبریزى، میرزا جواد آقا؛ لقاء الله؛ اسرار الصّلوة؛ المراقبات.{V
8. مشارطه و...: سالک باید پیوسته از طریق ارکان سلوک؛ یعنى، مشارطه، مراقبه، محاسبه، با خداوند در ارتباط باشد. امام خمینىرحمه الله در این باره مىنویسد: «و از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه، مراقبه و محاسبه است.
«مشارطه» آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند - تبارک و تعالى - رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. معلوم است یک روز خلاف نکردن، امرى است خیلى سهل [که] انسان مىتواند به آسانى از عهده [آن] بر آید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما، ببین چقدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند؛ ولى این از تلبیسات آن ملعون است او را از روى واقع و قلب لعن کن و اوهام باطله را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن، آن وقت تصدیق خواهى کرد.
پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوى و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل کردن آن. اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است؛ بدان که این از شیطان و جنود او است که مىخواهند تو را از شرطى که کردى، باز دارند. به آنها لعنت کن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم. ولىِّ نعمت من سالهاى دراز است که به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمتهایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهده یکى از آنها بر نمىآیم. سزاوار نیست که یک شرط جزئى را وفا نکنم! امید است ان شاء اللَّه شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها، منافات ندارد.
به همین حال باشى تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بکشى، در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا به جا آورد[ى ]و با ولى نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى!؟ اگر درست وفا کردى، شکر خدا کن در این توفیق و بدان اینکه یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى و خداوند ان شاءاللَّه تو را راهنمایى مىکند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا آسانتر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن، امید است ملکه گردد از براى تو؛ به طورى که از براى تو کار خیلى سهل و آسان شود؛ بلکه آن وقت لذت مىبرى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم. با اینکه اینجا عالم جزا نیست، لذت مىبرى و جزاى الهى اثر مىکند و تو را مُلْتَذ (کامروا) مىنماید.
بدان که خداى - تبارک و تعالى - تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست، بر تو تحمیل نفرموده [است]؛ لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مىدهند. و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه، دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى؛ از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عملِ شرط قیام کنى. به این حال باشى تا خداى تعالى، ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساندV}خمینى، روحاللَّه، چهل حدیث، (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ چهاردهم، 1376)، صص 9 - 10. جهت آگهى بیشتر در باب خودسازى نگا: تهرانى، مجتبى، اخلاق الهى، (تهران: موسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر).
10- سخت کوشی و تحمل سختی ها: اگر طالب موفقیت هستیم باید بپذیریم که همه چیز با کار و کوشش سخت ، برد باری و مقاومت در مقابل دشواری ها بدست می آید. کسی با خوش گذرانی و راحت طلبی به جایی نرسیده که ما دومین آن باشیم .
امام رضا (ع) مىفرمایند: هر کس از خدا توفیق را مسئلت کند در حالى که کوشا و تلاش گر نیست خود را به استهزاء و شوخى گرفته است. و من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزاء بنفسه. بحار الانوار، ج 78،ص 356
در بحث دین داری و عبودیت حق تعالی نیز کوشش و صبر در مقابل نا همواری ها و ناملایمات زندگی، چه زندگی مادی و چه معنوی، از شرایط اصلی موفقیت محسوب می شود. قرآن کریم در مورد سختی نماز می فرماید : نماز خواندن ، جز برای خاشعین ، کار ساده و آسانی نیست و انها لکبیره الا علی الخاشعین. بقره ، 45
و در قیامت نیز به کسانی که صبورند، وعده بهشت بی حساب می دهد ان الله یوفی الصابرین اجرهم بغیر حساب. زمر، 10
در مورد روزه، حج، جهاد ، خمس، ذکوه، امر به معروف و سایر وظایف شرعی و عبادی نیز وضعیت به همین منوال است . انجام تمامی اینگونه تکالیف نیاز به صبر و مقاومت فراوان دارد. نابرده رنج گنج میسر نمی شود. موفقیت در بدست آوردن گنج مقصود که در لقای الهی ، قرب به خداوند و اولیای او خلاصه می شود، کاری است که با عمل و تحمل دشواری های آن حاصل خواهد شد.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
11- برنامه ، نظم ، تداوم: هدف خویش را در زندگی و رسیدن به قرب الهی مشخص نمایید و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنید و بر آن برنامه پای بفشارید. نظم و برنامه ریزی از لوازم ضروری موفقیت در دین داری و یا هر کار دیگر است . امکان ندارد یک آدم بی انضباط و ولنگار در رسیدن به اهداف زندگی خود موفق باشد.
این برنامه که در حقیقت یک دستور العمل خود سازی و قرب الهی است باید از روى دقت، مطالعه و مشورت با متخصصین متعهد و علما ی دین باشد تا هم قابل عمل باشد و هم از افراط و تفریط به دور باشد. موفقیت در عمل و عبادت خدای در گرو تداوم در آن است . عبادت خداوند ، نوری است که به تدریج تمام وجود انسان را می گیرد و آدمی را سراسرنورانی می کند.
اگر روزی در برنامه های عبودی خود کوتاهى کردید بدانید، که به همان اندازه از توفیقات شما کاسته مىگردد، کوشایى و استقامت شرط توفیق است. على (ع) در روایتی فرموده است: من طلب شیئاً ناله او بعضه» هر کس طالب چیزى باشد و واقعاً بخواهد به آن برسد ، به تمام یا قسمتی از آن، حتما خواهد رسید. مطالب السئوول، ص37
12- تامین اقتصادی : از نظر اسلام هم فقر مفرط مانع انجام وظایف بندگی است و هم ثروت فراوان. بهترین حالت برای ایجاد فراقت و تمرکز در بندگی خداوند، حالت توسط و تامین اقتصادی است. کسی که فقیر است دایم باید به فکر آب و نان خانواده خود باشد و همچنین کسی که مال و منال فراوان دارد ، همواره باید وقت و نیروی خود را در جهت سامان دادن و حفظ و حراست اموال خود به هدر بدهد ، این دو گروه معمولا در دین داری و عبودیت خداوند موفق نیستند.
قرآن کریم نسبت به ثروتمندی فراوان می فرماید: ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی . انسان همین که خود را ثروتمند و بی نیاز احساس کند ، سر به شورش و طغیان گری می گزارد سوره علق،آیه 6
و در روایت از رسول اکرم (ص) است که کاد الفقر ان یکون کفرا . نزدیک است که فقر آدم فقیر را به کفر بکشاند. کافی،ج2 ،ص307
در مقابل افرادی که از یک زندگی آبرو مند و ساده برخوردارند، فکری راحت و فرصتی مناسب برای بندگی خداوند و قرب به او در اختیار خواهند داشت و در این زمینه موفقیتشان بیشتر است.
13- رفق و مدارا : یکی از شرایط موفقیت در عبادت ، اقتصاد در آن و رفق و مدارا با خود است. حتی عبادت را نباید به خود تحمیل نمود، عبادت تحمیلی باعث زدگی انسان می شود و حال بندگی را زایل و خود عمل را بی ثمر می نماید.
در روایات اسلامی، تاکید فراوان شده است که در عبادت، میانه رو باشید و اقبال و ادبار قلب خویش را در نظر بگیرید. در حالتی که میل و اقبال دارید ، بیشتر عبادت کنید و در حالت بی حالی و ادبار، تنها به انجام واجبات اکتفا نمایید .
امیر مومنان حضرت علی(ع) فرمود: ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها علی النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرایض. بدرستی که قلب انسان را اقبال و ادباری است. پس چون در حال پذیرش بود، آنرا به انجام مستحبات و نوافل بدارید و هنگامی که در حالت روی گردانی بود، به انجام واجبات اکتفا نمایید. نهج البلاغه، حکمت 312
14- طلب توفیق از خداوند: دعا و درخواست مخصوصاً با تضرع ، حال ، اشک چشم و دل شکسته، علاوه بر آثار مادى و معنوى استجابت و موفقیت در رسیدن به اهداف، دل را بر انجام اوامر الهى رقیق و آماده مىسازد و آن را از کدورت ها و تعلق و تشویش و اضطرابهاى ناشى از وسوسههاى یأسآور شیطان و نفس اماره پالایش مىدهد.
در روایتى از امام جواد (ع) آمده که مؤمن نیاز به سه چیز دارد : توفیق الهی و کسی که از درون او را نصیحت کند و پذیرش نصیحت از کسی که او را نصیحت کرده. المؤمن یحتاج إلى توفیق من الله ، وواعظ من نفسه ، وقبول ممن ینصحه. میزان الحکمة، ج4 ص 3598.
علی ( علیه السلام ) فرموده است: همانگونه که جسم از سایه خود جدا نمی شود، همچنین دین و توفیق الهی از هم جدا شدنی نیستند. کما أن الجسم والظل لا یفترقان ، کذلک الدین والتوفیق لا یفترقان
و در روایت دیگری فرمود : حتی کوشش بدون توفیق از جانب خداوند، نافع نخواهد بود. لا ینفع اجتهاد بغیر توفیق
از امام باقر (ع) در باره معنای جمله لا حول ولا قوة إلا بالله سوال شد ، حضرت فرمود : معنایش این است که بدون کمک الهی، هرگز کسی را یارای اجتناب از هیچ گناهی نیست و بدون توفیق الهی نیز کسی را نیروی اطاعت نمی باشد. «معناه لاحول لنا عن معصیة الله إلا بعون الله ، ولا قوة لنا على طاعة الله إلا بتوفیق الله عزوجل» V}( توحید صدوق، ص242){V
بنابراین باید از راه توسل به ذات اقدس اله و واسطه قرار دادن ارواح پاک معصومین (ع) به درگاه او از خداوند طلب توفیق نمود. البته جدیت و کوشش خود انسان هم لازم است و باید از خوردن غذاهاى شبههناک پرهیز نموده و از مجالست با رفقایى که مقید به آداب و مقررات اسلامى نیستند دورى کرد تا به تدریج کارهاى خوب در انسان عادت و به صورت ملکه درآید و توفیق الهى شامل حال شود.
P} اى خداى پاک بىانباز و بار {E} دست گیر و جرم ما را درگذار{P
P} در ده ما را سخنهاى رقیق {E} تا تو را رحم آورد بر ما شفیق{P
P} هم دعا از تو اجابت هم زتو {E} ایمنى از تو مهابت هم زتو{P
امید است در این امر حساس و حیاتی با دقت کافی عمل نموده و ضمنا از هرگونه حساسیت بیش از اندازه و وسواس گونه نیز اجتناب کنید و با خوب اندیشیدن، خوب مشورت کردن واستفاده از نظرات مشورتی علما و والدین محترمتان زندگی معنوی خود را پایه ریزی کنید.
برای مطالعه در این زمینه منابعی از کتابهای اخلاقی و عرفان عملی معرفی می شود:
1. اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی
2. منازل السائرین، خواجه عبدالله انصاری
3. جامع السعادات، نراقی
4. الاخلاق، شبر
5. سیر و سلوک، بحرالعلوم
6. لب اللباب، علامه طباطبایی
7. رساله لب اللباب : سید محمد حسین حسینی تهرانی
8. تهذیب نفس یا خودسازی: استاد ابراهیم امینی
9. خودشناسی برای خودسازی : استاد مصباح یزدی.
چه جوری میشه وجود خدا رو بیشتر احساس کرد؟
خداشناسی امری فطری و حضوری است ؛ یعنی دل انسان ارتباطی عمیق با آفریننده ی خود دارد و هنگامی که به عمق دل خود توجه نماید , چنین رابطه ای را خواهد یافت ؛ ولی اکثر مردم , مخصوصا در اوقات عادی زندگی که سرگرم امور دنیا هستند , توجهی به این رابطه ی قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجه شان از همه چیز بریده می شود و امیدشان از همه ی اسباب قطع می گردد , می توانند به این رابطه ی قلبی توجه نمایند .(1)
تنها جایی که می توان خدا را در آن یافت دل مومن است ؛ و الا هم مومن و هم کافر با جهان بیرون در ارتباط هستند ؛ در حالی که یکی همه ی هستی را جلوه های حق می بیند و دیگری تنها کوه و دشت و درختی که هیچ اثری از خالق در آنها یافت نمیشود را می بیند . چنین کسی نه تنها به خدا نزدیک نمی شود بلکه لحظه لحظه از او دور میگردد .
دل آئینه ای است که خدا در آن جلوه می کند . این آینه هر چه شفافتر باشد , نور الهی را بهتر منعکس می کند . آئینه ی زنگار گرفته , کی می تواند اشیاء دور و بر خود را نشان دهد ؟ لذا اگر دل را از آلودگیها پاک کنیم و گرد و غبار از روی آن بزداییم , نور خدا در آن منعکس خواهد شد .
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم
تا وقتی دل , علاقه مند به گناه و دنیاست , چگونه می تواند خانه ی یار و محل انس با حق شود ؟
ای عزیز
خداوند , غیور است ؛ محال است در دلی که حب به دنیا و گناه باشد , جای گیرد . بنابر این برای احساس وجود خدای سبحان در زندگی , باید دیده ی دل را از زشتیها پاک کرد ؛ در این صورت نور خدا را در همه چیز خواهی دید .
وجود مقدس حضرت زینب ( سلام الله علیها ) بدیل عبودیت و طهارت از رجس و پلیدی , همه ی حوادث کربلا را زیبا دید . ظلم آن را از یزید و دار و دسته اش (لعنةالله علیهم اجمعین ) می دانست و از خدا جز زیبایی ندید ؛ به همین خاطر فرمود : ما رایت الا جمیلا من جز زیبایی ندیدم .
در خصوص زندگی بانو امین , مجتهده ی اصفهانی آمده که روزی ایشان از پله ها به زمین افتادند و استخوان پایشان شکست ؛ وقتی بالای سر وی آمدند مشاهده کردند بانو می خندد ؛از او علت را سوال کردند فرمود : وقتی به یاد آوردم که خداوند بابت این درد چه اجری به من خواهد داد خنده ام گرفت .
انسانهای پاک در هر حالی وجود خدا را حس میکنند و از حضورش لذت میبرند . بنابراین برای درک بهتر خدای تعالی , باید دلی زلال و بینشی توحیدی داشت . موحد , هر پیشامدی را خیر می بیند و می داند دنیا , دار امتحان و آزمایش است . او می داند همه ی فرامین الهی به نفع خود اوست . خدای غنی مطلق , هیچ سودی از طاعت او نمی برد و هیچ ضرری از جانب معصیتش به خدا نمی رسد .بنابر این تلاش می کند قدم به قدم و آهسته آهسته به دستورات حق عمل کرده و از نواهی دوری کند .
لذا برای رسیدن به این مقصود در ضمن رعایت مطالبی که ذکر شد چند نکته ضروری است :
1- بسیار تفکر کن
خداوند متعال می فرماید : الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار (2) خردمندان کسانی اند که در همه ی حالات چه ایستاده و نشسته و چه در حال خفتن خدای را یاد می کنند و همیشه در خلقت زمین و آسمان تفکر می کنند و می گویند : پروردگارا این جهان , با این عظمت را بیهوده نیافریدی , تو پاک و منزهی , پس خدایا ما را به لطفت از عذاب دوزخ حفظ بفرما .
تفکر در اینکه من کیستم ؟ از کجا آمده ام ؟ در کجا هستم ؟ به کجا می روم ؟ چه کسی مرا بصورت نطفه در رحم مادر قرار داد ؟ چه کسی نطفه را رشد داد و صورتگری کرد ؟ نقاش کیست ؟ چگونه از آبی گندیده انسانی به این زیبایی آفرید ؟ چه کسی قبل از تولد فرزند در سینه ی مادر شیر زلال قرار داد ؟ قدرت بر مکیدن را که داد ؟ چه کسی مهر فرزند را در دل پدر و مادر قرار داد ؟ و...
من چرا بی خبر از خویشتنم ؟ من کیم تا که بگویم که منم ؟
من بدین جا ز چه رو آمده ام ؟ کیست تا گو بنماید وطنم ؟
آخر الامر کجا خواهم شد ؟ چیست مرگ من و قبر و کفنم ؟
باز از خویشتن اندر عجبم چیست این الفت جانم به تنم ؟
گاه انسانم و گه حیوانم گاه افرشته و گه اهرمنم (3)
تمرین در تفکر , انسان را لحظه به لحظه به خدا نزدیک می کند و به اعمال انسان , جهتی الهی می دهد .
2- قرآنی شو
امیرالمومنین (علیه السلام ) در خطبه ی 147 نهج البلاغه می فرمایند : لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون خداوند برای خلقش در کلامش تجلی کرده است و لکن آنها نمی بینند .
قرآن گفتگوی خالق با مخلوق است . قرآن کلام الهی با بشر خاکی است . چگونه ممکن است کسی با انسان هوشیار حرف بزند و او را مورد خطاب قرار دهد ولی انسان وجودش را حس نکند ؟
همچنین قرآن کریم معجزه جاودان پیامبر خدا(ص) است. با خواندن قرآن انسان حس می کند که کسی نمی تواند چنین سخنانی را برزبان بیاورد جز خالق هستی. انسان می تواند در لابلای کلمات قرآن کریم و حقایق ناب و حکمت های بی نظیر آن وجود خدا و علم و حکمت او را درک نماید.
پس اگر دل را از شواغل , خالی کنی و در هنگام تلاوت قرآن به معانی آن توجه و در آیات الهی تدبر کنی , به اندازه ی ظرف وجود خویش , خدا را حس خواهی کرد و با راهنمایی قرآن , پس از مدتی خواهی دید که همه ی حوادث , از خوب و بد را امتحان الهی می یابی و سعی می کنی در حضور معلم حقیقی , در امتحانات سربلند و پیروز شوی .
3- اهل سحر و دعا باش
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
می خواهی خدا را با بند بند وجودت حس کنی ؟ می خواهی او را با چشم دل ببینی ؟ پس اهل سحر باش ؛ اهل مناجات و دعا باش ؛ چرا که سحر , بهترین زمان برای دلدادگی با محبوب است ؛ در آن هنگام که نه شکم گرسنه است و نه سیر , نه سر و صدایی و نه هیاهویی ؛ تویی و خالق یکتا . حال اگر در دل شب , با سوز و دعا , قطره ی اشکی از چشمت جاری شد و دلت شکست , مورد خطاب الهی قرار خواهی گرفت که : انا عند قلوب المنکسرة (4) من نزد دلهای شکسته هستم . سپس سر به سجده گذار , که در این هنگام هیچ حایلی بین تو و خدای تو نیست .
رحمتم موقوف این خوش گریه هاست چون گریست از بحر رحمت موج خواست
تا نگرید ابر کی خندد چمن ؟ تا نگرید طفل کی نوشد لبن ؟
کام تو موقوف زاری دل است بی تضرع کامیابی مشکل است (5)
دوست عزیز
همه ی این اعمال , زمین دلت را می روبد و از آلودگیها جارو می کند , تا وجود خدا را بهتر حس کنی چرا که : ان الله یحول بین المرء و قلبه (6) همانا خدا میان شخص و دل او حایل می گردد .
و کلام را در پایان به این حدیث زیبا از امیر بیان علی (علیه السلام) مزین کنیم : قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر الله سبحانه فمن طهر قلبه نظر الله الیه دلهای پاک بندگان , مواضع نظر خداست ؛ پس هر آنکس دلش را پاک کرد خداوند عز و جل به او نظر اندازد .
کتابهای پیک مشتاقان , از خاک تا افلاک , حدیث آرزومندی و مرغ سلیمان , از استاد کریم محمود حقیقی , جهت مطالعه پیشنهاد می گردد .
پیروز باشید .
(1) - مجموعه آثار آیةالله مصباح / مشکات / بحث خداشناسی
(2) - سوره ی آل عمران / 192
(3) - معرفت نفس / ج 1 / علامه حسن زاده آملی
(4) - مجموعه احادیث قدسی
(5) - مولوی
(6) - سوره ی انفال / 25
دانشجوی 21 ساله ای هستم که سوالی راجع به اثرات وضعی گناه داشتم. در جایی خواندم که اثرات وضعی گناههایی که در گذشته مرتکب گشته ایم با توبه هم از بین نمی رود. آیا این بدین معنی است که اگر شخصی که در گذشته عاصی و گنهکار بوده و اینک توبه کرده باز هم در غل و زنجیر تبعات گناهان گذشته خویش است؟ این درحالی است که در احادیث معتبر وارد شده کسی که خالصلانه توبه کند، خداوند گناهان گذشته او را تبدیل به ثواب می کند. اگر مطلب اول صحت دارد، لطفا توضیح دهید که پس از توبه و انابه چگونه می توان از دست اثرات وضعی و تکوینی گناهان گذشته رهایی یافت و خلاص شد؟
پاسخ:
به طور کلی و بر اساس تقسیم بندیهای نظری مجازات بر سه گونه است:
1 ـ مجازات قراردادی. (تنبیه و عبرت)
2 ـ مجازاتی که با گناه رابطه تکوینی و طبیعی دارد. (مکافات دنیوی)
3 ـ مجازاتی که تجسمی از خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست. (عذاب اخروی)
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری به وسیله تقنین الهی یا غیرالهی وضع گردیده است. فایده این گونه مجازات ها دو چیز است:
یکی جلوگیری از تکرار جرم و به وسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفردادن ایجاد میکند. و به همین جهت میتوان این نوع مجازات را تنبیه نامید. فایده دیگر تشفّی و تسلّی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.
نوع دوم، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند، یعنی کیفر معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» مینامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای گناهکار در پی دارد. مثلا شراب خواری علاوه بر زیانهای اجتماعی، صدمات زیادی بر روان و جسم شراب خوار وارد میسازد. شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرائین و ناراحتیهای کبدی میگردد. منظور از اثر وضعی همان اثر ذاتی است که با جرم و گناه پیوند ناگسستنی دارد و از آن جدا نمیگردد.
مثلاً اثر وضعی و ذاتی نوشیدن سمّ خطرناک، مردن است و مردن معلول این علت است و در نظام علت و معلول جهان هر چیزی موقعیت خاصی دارد و ممکن نیست با توبه کردن مثلا علت واقعی، معلول واقعی را به دنبال خود نیاورد.
هر چند دنیا محل کِشت و آخرت فصل درو است ولی گاهی برخی از اعمال در همین دنیا، نتایج خود را نشان میدهد. این دریافت ثمره عمل و درو کردن کِشته، نوعی جزای الهی است ولی جزای کامل نیست چون محاسبه دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام میگیرد. دنیا خانه عمل است و احیاناً جزا هم در آن داده میشود ولی آخرت خانه جزا و حساب است، در آنجا مجالی برای عمل نیست.
کارهایی که مربوط به مخلوق خدا است، خواه نیکی و احسان باشد یا بدی و آزار به مردم، غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آن که چیزی از جزای اخروی آنها کم گردد. مثلا بدی کردن با پدر و مادر، در همین جهان کیفر دارد به ویژه اگر این بدی، کشتن آنها باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان کافر یا فاسق هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بدون عکس العمل نمیماند.
منتصر عباسی پدرش متوکل را که از پلیدترین خلفای عباسی بود کشت ولی پس از مدت کوتاهی خود نیز کشته شد. با این که متوکل در مجالس انس و عیش خود، امیر المؤمنین علی علیه السلام را مسخره میکرد و دلقک های او تقلید آن حضرت را کرده و مسخرگی میکردند و در اشعار خویش به حضرت اهانت میکردند. زمانی که منتصر شنید پدرش حضرت فاطمه سلام الله علیها را دشنام میدهد از بزرگی پرسید مجازاتش چیست؟ او گفت: قتلش واجب است ولی بدان هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر گفت: من باکی ندارم در راه اطاعت خداوند عمرم کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی، هفت ماه بیشتر زنده نماند. (سفینه البحار، مرحوم شیخ عباس قمی، ماده «وکل»)
مولانا در مورد عمل و عکس العمل میگوید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا .... سوی ما آرد صداها را ندا.
و شاعر دیگری در این مورد میگوید:
به چشم خویش دیدم در گذرگاه .... که زد بر جان موری مرغکی راه .... هنوز از صید، منقارش نپرداخت .... که مرغ دیگر آمد کار او ساخت....چو بد کردی مشو ایمن ز آفات .... که واجب شد طبیعت را مکافات
نوع سوم از مجازات، مجازاتهای جهان دیگر است که رابطه تکوینی قویتری با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول قراردادی است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علت و معلول است بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است.
در اینجا رابطه عینیت و اتحاد حکمفرماست. یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده میشود تجسم عمل خود آنها است. یعنی آنچه به آدمی در آن جهان میرسد، چه نعمتهای بهشتی و چه عذاب دوزخی، همان چیزهایی است که آدمی خودش آماده و مهیا ساخته است. مجازات آخرت، تجسم یافتن خود عمل است.
نعمت و عذاب آنجا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و تمثل پیدا میکند. تلاوت قرآن صورتی زیبا میشود و در کنار انسان قرار میگیرد. غیبت و رنجاندن مردم به صورت خورش سگان جهنم در میآید.
حال در مورد پرسش شما باید بدانید که اگر گناهی از روی علم و عمد و توجه نباشد گرچه عملی خلاف و ناپسند است اما گناه محسوب نمیشود چون معنای گناه جرم و عصیان و پرده دری و سرپیچی از فرمان مولا است و این در صورتی است که با علم و عمد و توجه باشد.
در نتیجه کیفر و مجازات نوع اول را که کیفر قراردادی بود و هدف آن تنبیه فرد مجرم و عبرت گیری خود مجرم و دیگران بود در این مورد معنا ندارد چون اصلا گناهی نکرده تا مشمول این نوع کیفر باشد ولی کیفر نوع دوم که اثر وضعی آن است در اینجا ممکن است شامل شود. در مثالی روشنتر اگر فردی ظرف شرابی بنوشد و علم به شراب بودن و حرام بودن آن نداشته، بدون شک استحقاق کیفر نوع اول را ندارد چون اصلا گناهی مرتکب نشده است ولی کیفر نوع دوم که اثر طبیعی شرب خمر و اثر وضعی و ذاتی آن است حتما وجود دارد و مست شدن و بی خبری و بی عقلی و صدمات جسمانی و روانی ناشی از نوشیدن شراب متوجه این فرد خواهد شد هر چند علم و عمدی در کار نبوده است. در همین مثال اگر این فرد شراب را آگاهانه و عمداً بنوشد، علاوه بر کیفر نوع دوم، مشمول کیفر نوع اول و سوم نیز خواهد بود.
بله، تنها نکتهای که میماند این است که در عین حال که برای هر گناهی آثار وضعی وجود دارد اما بعد از توبه میتوان با مراقبت از خود، و انجام کارهای نیک و خیرات و مبرات اندک اندک برخی از آثار وضعی گناه مانند تاریکی های حاصل از آن در روح و قلب را کاست و کم کم اثرات سوء به جا مانده از آن را نابود و زائل ساخت. در قرآن کریم آمده است: «إن الحسنات یذهبن السیئات» یعنی قطعا خوبیها از میان برنده پلیدی هاست. (هود/14)
اینکه گفته شده با توبه انسان پاک می شود و توبه جبران کننده گناهان است، در مورد اینگونه آثار معنوی و باطنی است. توبه ظلمت و تاریکی حاصل از شراب خواری را مثلا از بین می برد و عمل صالح و عبادت نورانیت را جایگزین آن می نماید، ولی توبه نمی تواند جلوی مست شدن را بگیرد.
حال دوست عزیز گرچه با مطالبی که در بالا آمد تصور میشود پاسخ کامل خود را دریافت کرده باشید اما جهت مطالعه و عبرت بیشتر مطالب زیر را نیز تقدیم میکنیم:
تیرگی روح و معنویت در اثر گناه عمدی و از روی علم حاصل میگردد که فرد با عصیان و جرم بین خود و خداوند حجاب و پرده ایجاد میکند و فطرت خداجوی خود را آلوده میسازد ولی در عین حال بعضی امور هر چند گناه و عصیان هم نباشد از آثار آن، تیره ساختن روح و روان آدمی است.
مثلا در مورد بعضی بزرگان نقل کردهاند غذایی را که بدون گفتن بسم الله تهیه میشده نمیخوردهاند تیرگی حاصل از چنین غذایی اگر هم کیفر بنامیم کیفر نوع اول نمیباشد بلکه اثر وضعی و کیفر نوع دوم است.
گناه علاوه بر عقوبت اخروی، نکبت هایی هم در دنیا به دنبال دارد. این امر از مسلمات است که کردار انسان، چه خوب و چه بد، انعکاسهایی در همین دنیا هم دارد. خداوند کریم در آیه 29 سوره شوری می فرماید: «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر» و هر گرفتاری که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید و بسیاری را نیز عفو میکند. حضرت امیر علیه السلام میفرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «خیر آیه فی کتاب الله هذه الآیه»؛ بهترین آیه در قرآن همین آیه است. سپس فرمودند: «یا علی! ما من خدش عود ولا نکبه قدم الا بذنب» اصول کافی، ج 2، ص 269 (ای علی! هر خراشی که از چوبی به انسان میرسد و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است که از او سرزده است.)
در این جا مقصود از آثار وضعی گناه، اثرات عینی و آشکاری است که معصیت حق تعالی در همین دنیا برای فرد و جامعه در پی دارد.
از جمله آثار وضعی گناه مواردی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
بیم و ترس: این بیم به صورت وحشت از مرگ و ترس از مخلوقات دیگر بروز میکند.
عدم استجابت دعا: سلب توفیق دعا ؛ از بین رفتن حال خوش معنوی هنگام دعا؛ محدود شدن افق فکری و معطوف شدن ذهن به خواسته های حقیر؛ موجب حبس دعا می شود؛ امید و باور به اجابت را سلب می کند و این خود مانع استجابت دعا میشود ؛ برخی از گناهان حق الناس به گردن میآورد و با نفرین افراد صاحب حق، دعا مستجاب نمیشود؛ برخی از گناهان موجب عاق والدین میشود و این گونه دعا بی فایده میگردد؛ برخی از گناهان به خودی خود زمینه استجابت دعا را تا مدت ها از بین میبرند، مثل غیبت کردن و نوشیدن شراب که تا چهل روز دعای شخص را بی اثر می گذارد.
افتادن از چشم خوبان: انسان گناهکار، محبتش در دل خوبان جای نمیگیرد و همین باعث میشود که از دعای آنان محروم گردد. بغض اولیاء دین: و رسوایی در تعالیم دینی، سفارش بسیاری به لزوم محبت به اولیاء شده است و شاید سرش این باشد که هدایت یافتن جز با پذیرش ولایت ممکن نیست و اقل مراتب ولایت، محبت است.
یکی از آثار وضعی گناهان، بغض اولیای دین است و شاید از یک نظر مخرب ترین اثر گناه باشد، زیرا از ولایت خدا به ولایت شیطان می رود. حرام خواری یکی از مهم ترین معاصی است که دشمنی با اولیای دین را موجب می شود. لذا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از آن که شقاوت دشمن را دیدند، فرمودند: آنچه که شما را به جنگ با فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آورده این است که شکمهایتان را از مال حرام انباشتهاید، لذا گوش دلتان کر شده و صدای مظلومیت و حق را نمیشنوید. عزت و آبرو برای آدمی از هر چیزی ارزشمندتر است و حیا محصول گران قیمت این نگرش است.
خشکسالی و نباریدن باران: از جمله آثار وضعی گناه، خشکسالی است. یکی از گناهانی که موجب عدم نزول باران می شود، نپرداختن زکات است.
نزول بلا و آفت: گناه خود آفت و بلا برای مسیر حیات طیبه است، ولی موجب نزول بلا و آفات بر فرد و جامعه هم می شود. چنان که بالاتر نیز اشاره کردیم قرآن کریم به وضوح به این ارتباط اشاره می کند: «ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم ویعفوا عن کثیر.» امام صادق علیه السلام می فرماید: «اما انه لیس من عرق یضرب و لانکبه ولاصداع ولامرض الا بذنب» (بدان که هیچ رگی زده نمی شود و هیچ پایی به سنگ نمی خورد و درد سر و مرضی پیش نیاید مگر به جهت گناهی که انسان مرتکب شده است.) مطابق روایات اگر گناهان جدید در جامعه واقع شود، بلا و آفت و گرفتاری هایی که سابقه نداشته، نازل می شود.( اصول کافی، ج 3، ص 37712 باب الذنوب)
بدین خاطر علت بیماری های جدید مثل ایدز، جنون گاوی و ... به نوعی اثرات وضعی گناهان نو و جدیدی است که در غرب شیوع یافته است.
از جمله دیگر گناهان آفت زا و دارای اثر وضعی عبارتند از: خوردن مال یتیم، زنا، فرار از جنگ، کمک نکردن به مظلوم، ترک امر به معروف و نهی از منکر و...
گناه و نسیان: گناه موجب نسیان و فراموشی می شود. فراموشی عوامل مختلف فیزیولوژیکی و روانی میتواند داشته باشد. گناهان نیز یکی از عوامل فراموشی به شمار میروند.
البته فراموشی مراتبی از ضعف قوه حافظه و ذاکره تا فراموشی آموخته ها و فراموشی نعم الهی دارد.
یکی از عقوبتهای الهی که از اثرات وضعی گناه میباشد ضعف قوه یادآوری است. امام رضا علیه السلام میفرماید: «اتقوا الذنوب فانها ممحقه للخیرات ان العبد لیذنب الذنب فینسی به العلم الذی کان قد علمه» (میزان الحکمه، ج 3، ص 465)؛ (از گناهان بپرهیزید؛ چون گناهان باعث از بین رفتن خیرات میشود. همانا بنده ای مرتکب گناهی میشود و آن باعث میشود علمی را که قبلا آموخته بود، فراموش کند.) همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «ان مما اعان الله به علی الکذابین النسیان» (اصول کافی، ج 2، ص 341، ج 15، باب الکذب)
از جمله چیزهایی که خداوند با آن دروغ گویان را عقوبت می کند، فراموشی است.
گناه موجب فراموشی مرگ و قیامت می شود: «فانساهم لقاء یومهم هذا» گناه موجب فراموشی گناهان گذشته میشود: «فینبئهم بما عملوا احصاه الله و نسوه»( مجادله، 6) گناه موجب فراموشی نعمتهای الهی میگردد: «کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی»( طه، 126)گناه موجب فراموشی خداوند متعال است: «نسو الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون» (توبه، 67)
کوتاهی عمر: عمر بزرگترین سرمایه اهل ایمان برای کسب درجات عالیه است. لذا اولیای الهی همیشه طول عمر طلب میکردند «و ان تطیل عمری فی طاعتک» (بحارالانوار، ج 94، ص 358) چنان که پارهای از اعمال صالح مثل صله رحم موجب زیادی عمر است برخی از گناهان نیز موجب کوتاهی عمر میشوند. آه و نفرین صاحبان حق و مظلومان از مؤثرترین عوامل کاهش عمر است.
البته اجل بر دو نوع است: مقدر و معلق. اجل مقدر پایان طبیعی عمر آدمی است و به هیچ وجه نمیتوان آن را تغییر داد. ولی اجل معلق مرگ زودرس است که با ارتکاب گناهان و یا اعمال صالح، تغییر میکند. امام صادق علیه السلام میفرماید: «نعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الآجال و تخلی الدیار وهی قطعیه الرحم و العقوق و ترک البر»( اصول کافی، ج 2، ص 448، ح 2، باب تفسیر الذنوب.) (پناه میبرم به خدا از گناهانی که مایه تسریع در نابودی است. گناهانی که مرگها را نزدیک کرده و خانهها را ویران میکند. آن گناهان قطع رحم، آزردن پدر و مادر و ترک نیکی و احسان است.)
پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید:
«ان الیمین الکاذبه تذر الدیار بلاقع من اهلها و تورث الفقر فی العقب» (بحارالانوار، ج 101، ص 283، ح 24) (قسم دروغ خانه ها را بی صاحب و بی خانمان می سازد و موجب فقر فرزندان می شود.)
فقر وگناه: گناه یکی از عوامل مهم فقر است. چه فقر مادی و تنگدستی معیشتی و چه فقر معنوی و تهی دستی روح آدمی. ماهیت بعضی از گناهان هزینه بر است و بار مالی دارد مثل ربادادن، رشوه دادن، قمار و ... همچنین اساساً گناه نعمت را از کف می برد و رزق و روزی را کم می کند. امام باقر علیه السلام می فرماید: «ان العبد لیذنب الذنب فیزوی عنه الرزق» (اصول کافی، ج 2، ص 270، ح 8، باب الذنوب) (بنده خدا گناه میکند و در نتیجه رزق و روزی از او دور میشود. حضرت امیر علیه السلام میفرماید: «ما کان قوم قط فی غض نعمه من عیش فزال عنهم الا بذنوب» (نهج البلاغه، خطبه 187)؛ (هیچ عیش و خوشی از قومی زایل نمی شود، مگر به خاطر گناهان.)
البته باید دقت کرد فقر عوامل دیگری غیر از گناه نیز دارد. لذا نمیتوان گفت هرکس فقیر است، گناهکار است. امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از شیعیان که خود را فقیر معرفی کرده بود، فرمودند: تو فقیر نیستی، زیرا محبت ما را داری و آن گران بهاترین چیز است.
حیرت و سرگردانی: حیرت دومعنا دارد: حیرت مثبت و سازنده که انسان با تفکر در عظمت الهی حیران میگردد. در دعای شریف ندبه میخوانیم: «الی متی احار فیک یا مولای» و دیگری حیرت منفی که از آثار و عقوبت غضب الهی است که انسان به سرگردانی میافتد و قدرت تشخیص خوب از بد را ندارد و نظام فکری اش مختل میشود. حکایت چهل سال سرگردانی بنی اسرائیل به خاطر نافرمانی نمونهای از این حیرت است. حضرت امیر علیه السلام میفرماید: «لقد استهام بکم الخبیث» (نهج البلاغه، خطبه 133) (شیطان خبیث شما را به حیرت می اندازد.)
تسلط اشرار و ستمگران: برخی از گناهانی که باعث تسلط اشرار میشوند:
ترک امر به معروف و نهی از منکر، امام صادق علیه السلام میفرمایند: «لاتترکوا الامر بالمعروف والنهی عن المنکر فیولی الله امورکم شرارکم» (بحارالانوار، ج 74، ص 407، ح 3624) عدم اطاعت از رهبری و خیانت به امام. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله میفرمایند: «و لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی سلط الله علیهم شرارهم» (اصول کافی، ج 2، ص 374، ح 2، فی عقوبات المعاصی) (اگر از برگزیدههای اهل بیتم پیروی نکنند، خداوند ناپاکان و اشرار آنها را بر آنها مسلط میگرداند.)
دوری از علما: رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید: «سیأتی زمان علی الناس یفرون من العلماء کما یفر الغنم من الذنب فاذا کان ذلک ابتلاهم الله بثلثه أشیاء: الاول یرفع الله البرکه من أموالهم و الثانی سلط الله علیهم سلطانا جائرا و الثالث یخرجون من الدنیا بلا ایمان»( بحارالانوار ، ج 22، ص 453)؛ (زمانی بر مردم فرا خواهد رسید که از علما فرار کنند، چنان که گوسفند از گرگ بگریزد. پس خداوند به خاطر این کارشان آنها را به سه گرفتاری مبتلا میکند: اول این که برکت را از مالشان برمیدارد. دوم این که سلطان ستمگری بر آنها مسلط میکند. سوم این که بی ایمان از دنیا میروند.)
پیمان شکنی: امام صادق علیه السلام میفرماید: «اذا نقضوا العهد سلط الله علیهم عدوهم»( اصول کافی، ج 2، ص 374، ح 2، باب عقوبات المعاصی)؛ (اگر پیمان شکنی کنند، خدا دشمنانشان را بر آنها مسلط میکند.)
و مجازات یا عمل و مکافات آن، رابطه «علی و معلول» برقرار است، مثلاً اگر کسی دارو یا سم مهلک بخورد و به سخن عقل و وجدان یا افراد دلسوز اعتنا نکند، خواهد مرد مرگ وی نتیجه طبیعی و اثر وضعی آن عمل است.
کسی که در حین رانندگی چند لحظه غفلت میکند، چرت میزند و به درهای سقوط میکند، یا دست و پایش میشکند یا میمیرد، نمیتوان در این موارد بحث تناسب جرم با کیفر را مطرح ساخت و گفت آیا این عادلانه است که با چند دقیقه «خودسری» و خوردن داروی مهلک یا چند لحظه غفلت و چرت زدن، مجازات مرگ داشته باشد.
رجوع کنید به: 1. عدل الهی، شهید مطهری، 2. داستان های شگفت، شهید دستغیب شیرازی.
متن طولانی سوال یکی از دوستان و در ادامه پاسخ آن:
همه گفته هایی که از اونها به عنوان برهانهای اثبات وجود خدا نام برده می شه، مغالطات نظام فلسفه قدیمند که توسط امانوئل کانت و پس از کانت،توسط فردریش نیچه به گورستان تاریخ فلسفه رفتند! !!
من علاوه بر آثار کانت توصیه می کنم دو اثر برتراند راسل،چرا مسیحی نیستم و تاریخ فلسفه غرب رو برای اینکه هم فلسفه رو درک کنید هم بدونید چرا این مهملات دلیل اثبات منطقی باورهای متافیزیکی نیستند!
همینطور نوشته های جان استوارت میل در باب مهمل بودن آویزان شدن به علیت برای اثبات خدا که !
برهان نظم و intelligent design هم خیلی وقته که شکست خورده!با این همه شواهد علمی بر خلافش....
احتمال پاسکال(مشهور به قمار یا قمارباز پاسکال) هم که جوکه تا برهان فلسفی!
برهان انسلم هم که رسما بنیانش یکی از مغالطات مشهور و شناخته شده فلسفه قدیم هست به نام مصادره به مطلوب و به تسلسل میرسه!
و دلایل دیگه...
اگه اینها دلیل اثبات خداست پس حتما پارادوکس اپیکوری(ابیقوری) هم دلیل رد خداست!
کانت اومد همه این دکان ها رو تخته کرد،بعد از کانت جهان فلسفه هرگز به عصر پیش از کانت بر نگشت!یکی از دلایلی که انقلاب کانت در فلسفه رو انقلاب کوپرنیکی نامیدند همین بود،چون جهان علم هم هرگز به عصر پیش از کوپرنیک برنگشت!!
فلسفه کانت و نقد عقل گرایی انسان در سه حوزه عقل محض،عقل نظری و عقل عملی مرگ خداباوری عقلانی در تاریخ فلسفه بود!
کانت تنها یک روزنه کوچک برای متافیزیک در فلسفه باقی گذاشت در حوزه عقل عملی و ضرورت پیوند اخلاق با متافیزیک....که نیچه اومد ازش انتقاد کرد و اون دریچه رو هم بست!!
بعد از نیچه متافیزیک در تاریخ فلسفه به خاک سپرده شد!!
سوای نقد نیچه بر عقل گرایی کانت در حوزه اخلاق،هرگز پس از کانت کسی نیومد که بتونه سخن کانت رو نقض کنه و فلسفه رو به عصر پیش از کانت برگردونه!!!
مقصود این نیست که خدایی وجود نداره!!چون این هم اثبات نشده!اما خدا باور قلبی و ناشی از احساس انسانهاست که این احساس هم دلایل متعددی داره....
اگر می شد خدا رو عقلا اثبات کرد،خدا یک تعریف بیشتر نداشت!!اما می بینید که در این جهان این همه اندیشه و باور مذهبی متفاوت وجود داره،چون هر کس بر پایه علایق،عواطف و احساسات شخصی و اجتماعیش یک درک متفاوت از خدا داره!!
اساس باور دینی چیه؟!!!ایمان!ایمان عقلیه یا قلبی؟!!!مسلما قلبی!!اگه الاهیات عقلا قابل اثبات بودند پس دین چه نیازی به تکیه بر ایمان داشت؟!!!!
اگر اینطور بود این همه دین نبود،یک دین بود اون هم می گفت 2x2=4 ....ازش خدا و حقانیت دین و ماوراطبیعه نتیجه گیری می شد!!!همه انسانها هم عقلا می پذیرفتند!دیگه جایی واسه ایمان نبود!
دلیل تاکید به ایمان و یقین در دین همین اثبات پذیر نبودن عقلیه این مسائله!!
ایمان هم قلبیه نه عقلی!!!
علت العلل،واجب الوجود...!!!اینا افسانه های تاریخ مصرف گذشته است!
این بحثایی که که شما از اون صحبت می کنید خیلی وقته کهنه شده و در منطق و فلسفه بی معنی و کذب محسوب میشه
روش درست فلسفه و منطق این هستش که ابتدا از جزء شروع کنی و برای هر جزئی تعریف دقیق،مشخص و کاملا منطقی داشته باشی،بعد از مجموعه جزئیات به کل برسی و چیزی رو اثبات کنی!
اما روش مغالطه در نظام فلسفه قدیم(که در فلسفه مدرن بر چیده شد) این بود که اول یک فرض رو به عنوان کل مطرح می کردند،این کل بدیهی محسوب می شد بدون اینکه براش استدلال منطقی آورده باشند،بعد سعی می کردند که اون کل رو از نظر منطقی توجیه کنن و در واقع از کل که بدیهی فرض شده بود جزئیات رو تعریف کنند!
برهان علیت دقیقا از همین دست مغالطات هست
وقتی از علیت صحبت می کنیم باید ریشه تاریخیش رو بشناسیم!
نخستین کسی که سخن از علیت و علت العلل گفت اندیشمند بزرگ تاریخ ارسطو بود!
اینکه ارسطو رو بزرگ می خونم به این معنی نیست که همه سخنانش تائید شده است!نه!در آموزه های ارسطو هم مغالطات ضد علمی به وضوح دیده میشه،اما ارسطو اندیشمند یگانه ای در تاریخ تفکر و بنیان گذار علم منطق بود که در تاریخ فلسفه تاثیر ژرفی داره!
ارسطو از علت العلل سخن گفت اما هرگز نام این علت نخستین رو خدا نگذاشت!
در منطق ارسطویی زمین مرکز کائنات بود و دیگر کرات،از جمله خورشید به دور این مرکز کائنات می گشتند و علت العلل همان سامانی بود که عالم و گردش کرات به این شکل به دور زمین(مرکز کائنات) رو رهبری می کرد!
علت العلل از این اندیشه ارسطو آمد!
اما بعدها نیکلاس کوپرنیک با محاسبه دقیق ریاضی نشان داد که زمین مرکز کائنات نیست بلکه این زمین هست که مانند دیگر کرات به دور خورشید می گرده و خورشید مرکز منظومه شمسیست!
کلیسا به جنگ با کشف بزرگ کوپرنیک پرداخت،چون کلیسا همواره حامی نظام منطق ارسطویی و بطلمیوسی بر مبنای مرکزیت زمین بود!
اما بعدها،گالیله،لاپلاس، کپلر و نیوتن آمدند و بطلان منطق ارسطویی در این مورد و صحت کشف کوپرنیک رو به اثبات رسوندند!و کلیسا شکست خورد و تا حد زیادی قدرتش در هم شکست!
از منظری دیگر پیش از این رویدادها:
ابن سینا که شاگرد فارابی(معلم دوم،به معنای بازگو کننده سخن ارسطو) بزرگترین شارح فلسفه ارسطو در جهان اسلام و شیفته فلسفه ارسطو بود،علت العلل ارسطو رو به خداوند تابیر کرد،فلسفه ابن سینا بر متکلم بزرگ جهان مسیحیت در قرن 12 میلادی یعنی تامس آکویناس تاثیر گذاشت و آکونیاس علیت رو به عنوان برهان قاطع وارد گفتمان دینی کرد و به این شکل شرح آکویناس بر علیت مجددا به جهان اسلام هم برگشت!
اما در عصر پس از رنسانس در دوره های متعدد تاریخی به ویژه در عصر روشنگری(قرن 18 میلادی) ایرادات زیادی از جانب فلاسفه بزرگ به این برهان وارد شد!
این از نظر تاریخی،اما اصل ماجرا!
در برهان علیت فرض بر این هست که تمامی پدیده ها در هستی هر یک معلول علتی هستند!که اگر رشته این علل رو امتداد بدیم به علت نخستین می رسیم که اون هیچ علتی نداشته!!!!!!
اما برای منطق هیچ مرزی برای پرسشگری وجود نداره!
پس منطق بلافاصله این پرسش رو مطرح می کنه!خود اون علت به قول شما نخستین از کجا اومده و علتش چیه؟!!!!
از اونجایی که مدعیان هیچ پاسخ منطق پذیری برای این پرسش ندارند پاسخ می دهند:
خب اون علت نخستین قائم به ذات هست و علتی نداره!!!
چرا؟!!!چون اگه قرار باشه اونم علت داشته باشه و رشته علت ها ادامه پیدا کنه استدلالشون شکست می خوره!!!!
تنها دلیل قائم به ذات دونستن اون علت همینه!جلوگیری از فروپاشی اون کل بدیهی فرض شده!!!و جلوگیری از تسلسل علل!!!
اما دلیل منطقی برای اثبات این ادعا ندارند!
در واقع اینجا صورت مسئله پاک شده نه اینکه پاسخ داده شده باشه!
چون اگر علت العلل رو قائم به ذات فرض نکنند نمی تونن به این پرسش که ما و این جهان از کجا آمده ایم پاسخ بدن،پس این فرض رو بدیهی تلقی می کنند بدون اینکه اثباتش کرده باشند!
به این میگن مغلطه و فرار کردن از پرسش،نه پاسخ دادن به پرسش!!
اگر میشه علت نخستین رو قائم به ذات دونست چرا نباید فرض کرد که ماده خودش علت نخستینه و قائم به ذات؟(فرض ماتریالیسم)!!!
تا امروز هرگز برای این پرسش پاسخ منطقی ارائه نشده!
از اینها گذشته برهان علیت دارای یک پارادوکس درونی آشکاره!!
اون هم اینه که شرط رسیدن ما به خدا از طریق علیت جهانشمولی برهان علیته!!
یعنی علیت باید در مورد تمامی پدیده هایی که می شناسیم صدق کنه!اگر حتی یک پدیده بی علت وجود داشته باشه،جهانشمولی برهان علیت زیر سوال میره و از اعتبار ساقط میشه!
خب میگیم خدا پدیده ایست که علت نداره!بسیار خب،پس دستکم یک پدیده یافتیم که بی علته و ثابت می کنه فرض اولیه در این برهان(جهان شمولی علیت) باطله!
این تناقض درونی آشکار علیته!!
تعریف ساده آکویناس از علیت به این شکله:
در میان پدیده ها سلسله ای از علل وجود دارد، و چون تسلسل علل ممکن نیست، باید علت نخستینی وجود داشته باشد. این علت نخستین خداست
این خودش آشکارترین اعترافه!که چون نتونستند مشکل تسلسل علل رو حل کنند،خدا رو علت نخستین فرض کردند،بدون اینکه چنین چیزی رو اثبات کرده باشند!
از تمام اینها گذشته،برهان علیت علاوه بر ایرادات فلسفی،با برخی گزاره های علم نوین هم در تضاد هست،به ویژه در حوزه فیزیک نوین،که تا اینجا چیزی در موردش نگفتم!!
در فیزیک نوین به ویژه در مکانیک کوانتومی در سطح ذرات زیر اتمی پدیده های بی علت مشاهده می شن!بارزترین نمونش تشعشع رادیو اکتیو هست،که نمی تونی براش علت مسلم قائل بشی!
در ترمو دینامیک نیوتنی در فیزیک کلاسیک تمام پدیده های فیزیکی جبری اند و میشه علت دقیق و قابل محاسبه براشون بیان کرد!اما در مکانیک کوانتومی بر پایه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ پدیده هایی هستند که صرفا میشه احتمال وقوع و زمان وقعشون رو حدس زد،اما نمیشه علت قطعی براش آورد
همه فیزیکدان نیستند!من هم ادعای فیزیک دان بودن ندارم چون تخصصم نیست،اما با علم فیزیک و دستاوردهاش آشنایی نسبی دارم!
من سعی کردم دلایل ساده فلسفی رو عنوان کنم،اگر بخواید این بحث رو در علم هم پی می گیریم!
واقعیت اینه که بشر هنوز از نظر عقلی به پاسخ قاطع و 100% اینکه منشاء این جهان چیست نرسیده!!شاید هرگز هم نرسه!!
پاسخ منطقی بشر تا امروز به این پرسش که این جهان از کجا آمده است نمیدانیم! هست!!
به یاری دستاوردهای کیهان شناسی و فیزیک میتونیم از 13 میلیارد و 700 میلیون سال پیش به این سو رو شرح بدیم...اما خود پدیده بیگ بنگ به چه علتی به وجود اومد؟!!هنوز پاسخی براش نداریم؟!
دانشمندان با بزرگترین آزمایش تاریخ علم به نام آزمایش اطلس در مرز سوئیس و فرانسه با شبیه سازی بیگ بنگ به دنبال یافتن پاسخ رازهای هستی اند!مرحله بعدی آزمایش تا جایی که من میدونم از سپتامبر آینده آغاز می شه!
حاصل این آزمایش چه تائید بیگ بنگ به واسطه دست یافتن به بوزون هیگز باشه،چه عدم تائید بیگ بنگ به هر حال رازهای بسیاری رو که تا امروز پاسخی براش پیدا نشده آشکار خواهد کرد!
اما تا امروز نمیدانیم!!!!
همونطور که عده ای کوشیدند وجود خدا رو اثبات کنند،عده ای هم کوشیدند عدم وجود خدا رو اثبات کنند!
اونها هم برهان ارائه کردند....
اما در کل این قضیه از نظر عقلی نه اثبات پذیره نه قابل رد!
دستکم تا امروز نبوده!
همونطور که علیت دلیلی بر اثبات خدا نیست ردش هم دلیل بر نفی خدا نیست!!
لطفا در مورد منظور من اشتباه نکنید!!قصد من این نیست که بگم خدا وجود نداره!!!
اما عقل انسان محدود به تجربه و استنتاج منطقیه!جزء این هیچ چیز دیگری براش دارای تعریف نیست!
اما همونطور که گفتم باور به خدا،باور قلبیه!انسان هم مجموعه ای از عقلانیت،غرایز و احساسات هست!
تصویر انسان ها از خدا هم تصویر یکسانی نیست!هر کس درک متفاوتی از این مفهوم داره!
این رو هم گفتم که اگر همه چیز در حوزه الاهیات با عقل انسانی درک می شد،هیچ دینی به ایمان تکیه نمی کرد،چرا که عقل برای پذیرش این باورها کفایت می کرد!
اما مسلما در قالب دین این باور باید برابر با یقین باشه تا پذیرفته بشه نه احتمال!
پاسخ:
به نظر می رسد که موضوع خداوند به طور کلی یک موضوع عقلی و فلسفی نیست تا بتوان برای آن با عقل و استدلال فلسفی دلیل و برهان اقامه کرد. برخی که به رد دلایل خداشناسی پرداخته اند، فرض کرده اند که خدا یک موضوع عقلانی و فلسفی است و بعد به برهان های فلسفی تاخته اند و درست هم تاخته اند، ولی به نظر ما موضوع خدا اصولا یک موضوع عرفانی است و باید با شهود عرفانی شناخته شود نه با روش عقلی و فلسفی.
اینکه گفته اند خدا اثبات پذیر نیست و برهان ها همه مشکل دار و مغالطه است صحیح است. ما هم خدا را اثبات ناپذیر می دانیم، ولی این بدین معنا نیست که خدایی وجود ندارد.
برای شناخت خدا باید از حوزه عقل و شناخت عقلی خارج شویم و دلیل و برهان را کنار بگذاریم و به سراغ ابزار شناخت دیگری که خاص قلب آدمی است، یعنی ابزار شهود برویم و با آن ابزار به معرفت خدا برسیم. یعنی همان کاری که عرفا انجام می دهند.
ابزار عقلی تنها برای شناخت معقولات ثانیه است و خداوند یک معقول ثانی فلسفی یا منطقی نیست که با این ابزار قابل بررسی و اثبات باشد.
معقولات ثانیه مانند علم ، موجودات وصفی خاصی هستند که نه با حس قابل دیدن هستند و نه نیاز به شهود دارند. معقولات ثانیه را تنها با عقل می توان شناخت و اصولا عقل ابزار شناخت اینگونه وجودات است.
موضوع خدا نه حس کردنی است و نه تعقل کردنی، بلکه ابزار شناخت خاصی برای انسان در این زمینه وجود دارد که تنها باید با آن شناخته شود.
این ابزار همان است که عرفا آن را شهود می نامند. واضح تر بگویم: خداوند از نظر عرفا متن وجود است و وجود چیزی نیست که کسی آن را نشناسد و بتواند آن را انکار کند. خداوند مانند خورشید است که از شدت نورانیت و تجلی و ظهور نمی توان بدان نگریست.
وجود از بس آشکار است، پنهان است و شدت ظهور و آشکاری بی نهایت ذات الهی خود حجاب ذات شده است. شما به هیچ وجه نمی توانید وجود خودتان یا هستی و جهان را انکار کنید. وجود نه تنها نیاز به اثبات ندارد بلکه انکار آن محال است.
وجود خداوند قابل تشکیک نیست تا نیاز به اثبات داشته باشد، زیرا شک در وجود خداوند، شک در اصل وجود است، در حالی که معقول نیست کسی در اصل وجود داشتن خود و اشیا و هستی شک کند. شک هایی که در این زمینه برای انسان به وجود می آید ناشی از ضعف شناخت انسان نسبت به هویت خداوند است نه در اصل وجود او.
برای رفع شک نسبت به وجود خداوند، بهترین راه این است که سعی کنیم او را بهتر و عمیق تر بشناسیم و با تفکر در صفات و شهود ذات او در هستی، به یقین دست یابیم.
خدای متعال متن وجود و حیات و قدرت ساری و جاری در تمام هستی است. هیچ ذره ای در جهان هستی نیست که در باطن و ظاهر آن خدای متعال با وجود، حیات و قدرت و علم و سایر صفات خویش حضور و ظهور نداشته باشد.
در یک مثال حسی می توان گفت: خداوند مانند برقی است که در سیم ها جریان دارد. اگر برق قطع شود، تمامی لامپ ها خاموش می شوند و همه جا را تاریکی فرا می گیرد. اگر خدا نباشد نیز وجود از میان خواهد رفت و بودن اشیا قائم به خداوند است. همچنین صفات الهی است که در مظاهر هستی جریان دارد و باعث بقاء و رشد و دوام حیات آنها می شود، بنابراین هم در اصل وجود و هم در ادامه و بقاء اشیاء به خداوند وابسته اند و بدون او هیچ اند.
تمامی پدیده های جهان، ظهور صفات خداوندی هستند و شما می توانید از پس هر پدیده و صفت کمالی که در هستی مشاهده می کنید، ذات وجود و خدای متعال را مشاهده نمایید، خداوند، منبع وجود، حیات، علم، قدرت و سایر کمالاتی است که در طبیعت و تمام هستی ظهور و نمود دارد.
این که خداوند مکان و زمان ندارد، به معنای این نیست که خداون در هیچ زمان و مکانی حضور و ظهور ندارد، بلکه به عکس به معنای این است که مکان و زمان خاص ندارد و همه جا و در تمامی زمان ها هست. همچنین اگر گفته می شود خدا رنگ و بو ندارد به این معنا است که رنگ و بوی خاص ندارد و همه رنگ ها و زیبایی ها و بوها و مزه ها از خدا است. خدایی که عرفان اسلامی، اصیل و قرآنی معرفی می کند خدایی است که هم ظاهر است و هم باطن. هو الظاهر و الباطن. او در ظاهر و باطن عالم حضور دارد.
بنابراین وجود خداوند شناختنی است و از مقولات تصوری است نه تصدیقی و اثبات کردنی، زیرا منظور از خداوند، متن هستی و حقیقت وجود است. به یقین می دانیم که جهان هستی هست، ما هستیم و اشیاء و صفات هستند.
با درک ذات هستی، به وجود خداوند اعتراف کرده ایم و نیاز به اثبات دیگری نداریم، بنابراین در مباحث مربوط به الهیات بیشتر باید ببینیم این هستی دارای چه خصوصیات و ویژگی هایی است (اسما و صفات) و رابطه آن با مخلوقات چگونه است. شناختنی بودن به این معنا است که ما برای شناخت خداوند باید تصور صحیحی از او داشته باشیم و کمتر گرفتار دلایل اثباتی فلسفی و کلامی باشیم، زیرا شناخت خداوند تنها مبتنی بر تصور صحیح از او است و از مقوله تصدیق و اثبات نیست.
البته رسیدن به شناخت عمیق و عرفانی خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسی است. تاکید می کنیم که از دیدگاه عرفان اسلامی، مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بىمعنا است.
انسان برای رسیدن به خداوند و وصول به لقای پروردگار به دو نوع سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک عملی نیاز دارد. سلوک نظری برای شناخت هر چه بهتر خداوند و قرب علمی به او است و سلوک عملی برای نزدیک شدن و قرب عملی به خدای متعال می باشد. هر یک از سلوک نظری و عملی دارای مراحل و منازل و روش ها و شرایط فراوانی است که اشاره به آنها در یک پاسخ نامه نمی گنجد. پس در حال حاضر و به ناچار تنها به روش کلی آن اشاره می کنیم و منابعی نیز معرفی می گردد.
روش شناخت خداوند:
ما برای شناخت خدای متعال سه راه در پیش روی خود داریم که به صورت مرحله ای طی می شوند.
مرحله اول شناخت او با آیات آفاقی و انفسی است "شناخت افعالی خداوند" این همان راه شناخت خداوند از طریق نشانه های او در طبیعت و روش تجربی است و لازم است که انسان در ابتدای راه شناخت از طریق شناخت طبیعت و نشانه های تکوینی و و همچنین مطالعه آیات تدوینی قرآن کریم به معرفت خدای متعال دست یابد. البته شناخت خداوند منان با آیات انفسی مفیدتر است ( من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است. بنابراین اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی میشود و این نیز به نوبة خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی خواهد بود. این راه که در کتاب شریف توحید مفضل پی گیری شده است بهترین راه خدا شناسی برای مبتدیان است.
دوم شناخت صفات خداوند از طریق عقل است، نیرویی که بیشتر عمل کردش محاسبه و درک وجودات وصفی و صفات الهی است. این روش "شناخت صفاتی خداوند" طریق خواص از مردم میباشد، کسانی که پس از مطالعه در طبیعت و آیات تکوینی او در خلقت، از طریق استدلال و برهان عقل و فلسفه و حکمت به شناخت مظاهر وصفی منسوب به خدای متعال که همان اسما و صفات است، می پردازند.
سوم شناخت ذات خداوند لطیف از طریق رؤیت و ابزار دل است که طریق اولیاء است و همگان را به آن راه نیست مگر اینکه انسان مسیری که به عنوان سیر و سلوک ترسیم شده طی نمایند, یعنی از طریق طبیعت و شناخت آفاقی و انفسی به عقل و استدلال عقلی راه یابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسد و اهل مشاهده و معاینه و وصول به حق تعالی شود.
این سخن مولای عارفان علی(ع) و همچنین اهل معرفت است که گفته اند: من در همه چیز خدا را می بینم. خدای واقعی همان است که در همه چیز ظهور دارد و نهایت عرفان اهل معرفت هم همین است که خدا را در همه چیز ببینند.
از دیدگاه عرفان خدای تعالی همان متن وجود و هستی است و هر چه که غیر ذات هستی وجود دارد مظاهر او است.
مظاهر هم در حقیقت او را نشان می دهند چون ظهور او هستند و اگر انسان دقت کند خداوند را در تمام مظاهر هستی خواهد دید و می توان گفت اشیا در حقیقت آینه هایی هستند که خداوند را نشان می دهند و به قول قرآن کریم آیه ها و نشانه های او هستند. منتهی باید توجه کنید که اینگونه رویت مخصوص اهل معرفت است و اهل عقل و فلسفه و همچنین اهل تجربه و علم از آن محرومند، مگر اینکه ایشان نیز چنین اعتقاد و کنکاشی را بپذیرند و رو به سوی عرفان و شهود خدای متعال بیاورند.
سیر و سلوک دارای دو مرحله است. سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک عملی، سیر و سلوک نظری انسان که به سوی معرفت نظری خدای متعال است اگر با سیرو سلوک عملی همراه نشود، بی نتیجه و ابتر خواهد بود. انسان از طریق علم و عمل به کمال و معرفت خداوند می رسد و لازم است این دو سیر همزمان با هم و هماهنگ با هم طی شوند.
روش خداشناسی تجربی و خدایابی از طریق رجوع و توجه به طبیعت و خلقت، اولین و همگانی ترین روش خداجوئی است. آنگاه که انسان به آسمان و زمین و آنچه در آنهاست نظر می کند و از فرط هیجان و شگفتی ساعت ها به آن ها خیره می ماند، ناخواسته اقرار می کند به حکمت و دانش و تدبیری که در پس این مناظر شگفت انگیز وجود دارد و چون دانش و حکمت از آن موجودی عاقل و داناست، به وجود او نیز اعتراف و اذعان می کند.
اگر انسان دارای جهان بینی الهی باشد به هر چه نگاه کند خدا را در پس آن حاضر خواهد دید. چه آنگاه که به طبیعت چشم دوخته است و چه آنگاه که با قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر طبیعت سر و کار دارد. چرا که انسان فقط کاشف آن قوانین و بینده آن مناظر است نه خالق آنها. پس جا دارد که از خود بپرسید اینها از کجا آمده اند و چه کسی آنها را آفریده است.
یکی از بهترین آثار در این زمینه کتاب «توحید مفضل» است که حضرت امام جعفر صادق (ع) به مفضل املاء کردند و وی نیز گفته های ایشان را به رشته تحریر درآورد. این کتاب پر است از توجه به خلقت و اندیشیدن در آفرینش الهی. چرا که یکی از راههای شناخت خداوند تفکر در آثار، مخلوقات و معلولات او و اندیشیدن درباره ظرافت آفرینش آنهاست. روشی که هر فردی را و یا هر مقدار دانش و معلوماتی، به درک و تامل وا می دارد. و در واقع آنکه از دانش بهره بیشتری دارد با دیدن شگفتی های آفرینش بیشتر شگفت زده شده و به فکر می رود.
خداوند در قرآن نیز بسیار از طبیعت و آفرینش موجودات یاد کرده و ما را به توجه بدان ترغیب نموده است، آیاتی که یا اشاره به خود طبیعت و آثار آن دارد و یا به واقع و حوادث واقع شده در جهان اشاره می کند، آیاتی مانند؛ آیه 17 و 18، سوره غاشیه: A}«أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ{A؛ آیا به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه برافراشته شده». و آیه 5 سوره طارق: A}«فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِق{Aَ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است». آیه 185، سوره اعراف: A}«أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون{Aَ؛ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریستهاند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد پس به کدام سخن بعد از قرآن ایمان مىآورند». آیه 5، سوره ق: A}«أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ{A؛ مگر به آسمان بالاى سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساخته و زینتش دادهایم و براى آن هیچ گونه شکافتگى نیست». و آیات بسیار دیگر که گویای توجه خاص آیات قرآن به طبیعت و آثار خلقت است.
چگونه می توان خود را برای خدا خالص کرد، گاهی اوقات که به اعمال خود مثل نماز، حجاب و ... فکر می کنم می بینم تنها از روی عادت یا برای رفع نیازهای شخصی و دنیایی است و عملی که خالص و فقط برای خدا باشد ندارم؟
در پاسخ به سوال جنابعالی به مراحل اخلاص اشاره می کنیم. امید است با توجه و تنظیم عملکرد در راستای عبودیت و خالص نمودن خود برای خداوند شاهد رضایت الهی و تقرب به حضرت دوست باشیم:
1- اخلاص در نیت:
اخلاص در این مرحله، به معنی خالص نمودن نیت و انگیزه از هرگونه شائبه شرک و ریا و اهداف غیر الهی است. انسان در زندگی خود سر دو راهی انتخاب بسر می برد، راهی به سوی معنویت، باطن هستی، خدای متعال و جهت تجردی عالم و راهی به سوی مادیت، دنیا، ظاهر هستی و جهت مادی حیات..
پیراستن نفس از همه تعلقات و انگیزههاى غیر الهى است و نه تنها همه اعمال را براى خدا انجام دادن، که حتى وجود خویش را نیز براى خدا خواستن. در روایتى از پیامبر (ص) خطاب به ابوذر آمده است:. و ما بلغ عبد حقیقةالاخلاص حتى لایحب ان یحمد على شىء من عملللَّه. بنده هرگز به حقیقت اخلاص نمىرسد، جز آن که دوست نداشته باشد او را بر عمل خدایى بستایند بحارالانوار، ج 82، ص 204 و ج 51، باب 116
اولیاء الهی نه تنها نیت خویش را از انگیزه های دنیوی و مادی تخلیه می نمودند، بلکه حتی انگیزه عبادت خود را از ترس از جهنم و طمع بهشت نیز خالص می ساختند. آنها تنها و تنها خدای را از روی محبت و به این دلیل که شایسته عبادت است، عبادت می نمودند و این در حقیقت اوج اخلاص است.
البته نکته بسیار مهمی در این زمینه وجود دارد که نباید از آن غفلت کرد و آن آشنایی کامل با انگیزه الهی و هدف نهایی زندگی انسان است. اگر بپذیریم که هدف نهایی زندگی انسان قرب به خداوند و احراز مقام ولایت وخلافت الهی در زمین است، یعنی همان که خدای متعال انسان را برای آن آفرید، و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة. بقره آیه 30. در این صورت تمامی انگیزه ها و نیت های خویش را در این راستا سازمان خواهیم داد و به حقیقت اخلاص در نیت خواهیم رسید.
2- اخلاص در عمل:
اخلاص در عمل به معنی خالص شدن اعمال از گناهان و هر عملی که ما را از رسیدن به انگیزه الهی باز می دارد و انجام وظایف واجب دینی در راستای رسیدن به ملکه تقوی و ورع است و مراتبى دارد:
مرتبه اول ترک محرمات و انجام واجبات است.
مرتبه دوم ترک مکروهات و انجام مستحبات به ویژه اهتمام به نماز شب است.
مرتبه سوم ترک آنچه موجب اشتغال قلب به غیر خداى مىشود مانند بسیارى از مباحات، و همواره در جست و جوى خدا بودن و التزام به آنچه که باعث تقرّب درگاه الهى است.
بهترین راه شروع براى ورزیدگى در اخلاص، نماز است که کون جامع و عبادت تام است و اگر بتوان در آن اخلاص داشت و همواره آن را قربة الى اللَّه به جاى آورد، این خود آمادگى و تمرین مىشود که انسان در تمام شؤونات زندگى، اخلاص را رعایت کند.
اگر کسى این مراحل را به طور جدى پشت سر گذاشت، یک قدم به پیش برداشته و آن تسلیم نمودن اقالیم سبعه تن، تحت فرمان الهى است.
3-تصفیه دل:
یکی از مراحل مهم اخلاص هم بیرون راندن تمام صفات و رذایل نفسانى ، حب دنیا ، لذت ها و آرزوهای دنیوی، از نهان خانه دل است . آن کس که بتواند شیطان و نفس اماره را از خانه دل بیرون افکند، آن گاه خواهد دید که خداى سبحان- که صاحبخانه است- فضاى دل او را چگونه پر خواهد نموده . در حدیث قدسى آمده است که: قلب المؤمن عرش الرحمان عرش خدای رحمان نشیمن گاه خدای سبحان است.
براى رسیدن به اخلاص و درک توحید افعالى، راههاى زیر توصیه مىشود:
الف) مطالعه و تفکر راجع به یگانگى مطلق خداوند.
ب) توجه به عجز و ناتوانى مخلوقات.
ج) تلقین این مطلب که مؤثرى در جهان غیر از خداوند نیست.
د) تفویض و توکل به خداوند در کارها و تمرین در جهت تقویت آن.
ه) توجه به بی اعتباری و آفات امور دنیوی از قبیل مال و جاه و بیرون نمودن محبت دنیا و متعلقات آن از دل.
و) مبارزه با حبّ نفس (زیرا ما خود را دوست داریم و همیشه مىخواهیم خواستههایمان برآورده شود و مورد تکریم و ستایش دیگران واقع شویم).
ز) توجه به اینکه ریا عمل و عبادت انسان را بی اثر می نماید و بلکه اثر سوء پدید می آورد و صفت زشت نفاق را در دل مىپرورد.
علماى علم اخلاق در این زمینهها توصیههایى نمودهاند:
1 - تقویت مبانى توحیدى در ابعاد مختلف و درک این حقیقت که مؤثر اصلى تنها خداست و مبدء و مرجع اوست و همه فقیر درگاه اویند و او غنى بالذات است. یا أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ إِلَى اَللَّهِ وَ اَللَّهُ هُوَ اَلْغَنِیُ
2- قطع طمع از مردم و توجه به فقر و نیازمندى همه آنان به درگاه خداوند.
3- پناه بردن به خداوند از شر شیطان و نفس اماره.
4- اخفاى عمل در حد ممکن به خصوص در مستحبات. لازم به ذکر است واجبات بهتر است به صورت علنى انجام گردد، زیرا این کار خود موجب تزویج عمل خیر است.
5- تلاوت قرآن و توجه به معانى آن به خصوص آیات توحیدى.
6- توجه دائمى به الگوهاى اخلاص و سعى در تشابه آنها. این کار با مطالعه زندگى اولیاى الهى میسر است.
تذکر:گاهى عملى خالصانه انجام مىگیرد، ولى بعد از اتمام عمل، صاحب عمل کارى مىکند و یا سخنى مىگوید که به دیگران بفهماند فلان عمل را انجام دادهام، این نوع ریا اگرچه شرعا مبطل عمل عبادى نیست، ولی به لحاظ اخلاقی ریا محسوب می شود و عمل انسان را از شرایط تاثیر گذاری مثبت می اندازد.
7- یکی از راهکارها چله گرفتن است، به عدد چهل در روایات توجه و عنایت خاصی شده است. در قرآن کریم مدت خلوت حضرت موسی(ع) را در کوه طور با خداوند چهل روز ذکر می کند: «و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشرفتم میقات ربه اربعین لیله» V}(اعراف، آیه 142). {V
در روایات آمده است: «من خلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ هر کس خود را چهل روز برای خداوند خالص و پاک گرداند، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد V}(عیون اخبار الرضا(ع) ، ج 2، ص 85).
براى آگاهى بیشتر ر. ک:
1- آسمان معرفتحسن زاده آملى
2- نشان از بىنشانهامقدادى
3- فضیلتهاى فراموش شدهتربتى
4- مجموعه دیدار با ابرار
5- اربعین حدیث (حدیث 2) امام خمینى (ره
6- نقطههاى آغاز در اخلاق عملى آقاى مهدوی کنى، ص 427 و 426
7- «عجب و ریا» سید احمد فهرى.
گفتگو با استاد حیدر رحیمپور ازغدی در تحلیل نتیجه انتخابات 22 خرداد
متنی را که پیش رو دارید مصاحبه و پاسخ نویسندهی صاحبنظر، حاج حیدر رحیمپور ازغدی در مشهد به پرسشهای طرح شده از جانب مجمع مطالبه مردمی مشهد، مجمع متخصصین شاهد و ایثارگر مشهد مقدس، خبرنگار رسا، سایت عدالتخانه، جنبش عدالتخواه دانشجویی و انجمن طلاب و دانشجویان مشهد و... میباشد که در اختیار رجانیوز قرار گرفته است:
استاد، شما در هر دوره، پس از هر انتخاباتی از منظر ارزشی، به تحلیل انتخابات و نامزدها میپردازید. در صورت امکان، درباره انتخابات پرشور ریاست جمهوری دوره دهم نیز اظهارنظر کرده و به علل پیروزی و شکست کاندیداها بپردازید:
بسمه تعالی. ابتدا باید از پدیدهی مناظرات تلویزیونی، از صدا و سیما تقدیر کنم زیرا مناظره تلویزیونی در این دوره، بزرگترین موهبت الهی برای این انقلاب بود. آتش زیر خاکستر، همواره خطرناک است و اگر خاکسترها را از روی آتش پس نزنیم و آتش، دیده نشود هزار خطر در پیش است. پزشکان می گویند بدنی را که استعداد هرگونه بیماری دارد، نمیتوان به حال خود رها ساخت بلکه باید هر از چندگاه، آن را به آزمایشگاه فرستاد زیرا آنگاه که مرض خود را آشکار سازد، دیگر کار از کار گذشته است. مناظره رقبا، خاکستر را از روی آتشها بزدود و رقبا در نشان دادن امراضی که برخی از سران جامعه و جناحها را فراگرفته است، بزرگترین آزمایشگاه و بس مفید بود، زیرا سبب پیشگیری از امراض بیشتری میگردد که دامنگیر ماست، امراضی که درکمون جامعه در حال رشد بود و اگر با خبر نمی شدیم، ترکیدن عقدهها، جامعه را به فسادی میکشید که انگلستان و غرب امروز را به آن ورطه کشیده است.
بنابراین من براین باورم که باید در هر رشته و موضوع و در همهی مشکلات جامعه، بهجای این همه مخارج و وقتکشیهای بیهوده، همواره در طول سال، چنین مناظراتی داشته باشیم و اگر چنین کنیم، ره صدساله را چند روزه میپیماییم. به نظر شما اگر شیوهای را که شهید بهشتی بهوسیله مناظره در مبارزه با بدخلقیها و بیایمانیها و زشتیها پیش گرفته بود و خود تا آنجا بدان پرداخت که دشمن وجودش را خطرناک تشخیص داد و از سر راه برداشت، ادامه یافته بود، بازهم جامعه امروز ما مبتلا به رانتخواری و مفاسد اجتماعی می شد؟! نه به خدا و همین است که اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری را واجب دانسته و قصاص را "حیات" مینامد. هزار ساعت سخنرانی، بازدهی چندساعت مناظرهی منظم و شفاف را ندارد.
پیرامون علت شکست و پیروزی کاندیداهای این دوره چه تحلیلی دارید؟
ابتدا از دکتر احمدینژاد، آغاز کنم که تجربهی دولت 4 سالهاش، پیشبینیهای بنده را تصدیق کرد. دلیل پیروزی شگفتآور این کوچک مرد بزرگ، آن است که اصولاً ایشان سیاسی نمی باشند و به قول شهید مدرس، سیاستش عین دیانتش میباشد. جامعه ما جامعهای مذهبی است که بر پایه مذهب عدل و اختیار و به سرپرستی ولی امر، استقرار دارد. دلیل پیروزی دکتر احمدینژاد همان است که قرآن، پیروزی هر مؤمن را که احکام اسلام را صادقانه به کارگیرد و تنها از خداوند بترسد، بر 10 نفر تضمین فرموده است. اگر بیش از آنکه سیاسی باشیم، مؤمن به اسلام و انقلاب و عدالتخواه باشیم، بر اساس وعدهی خداوند، پیروز خواهیم بود.
و اما در مورد فتنه مونگولها و کوتولههای سیاسی که با سرعتی مافوق صوت به سراشیبی سقوط به پیش میروند، باید عرض کنم من همیشه فکر میکردم، چگونه میشود تمدنی به بزرگی تمدن آشوریان، کلدانیان، هخامنشیان، ساسانیان و رم قدیم، ناگهان آنچنان سقوط کردهاند که بیش از نامی از آنان در تاریخ نمیماند ولی با مشاهده رفتار و کردار غرب امروز درمییابم که خداوند در آغاز سقوط هر متکبری، عقل و هوش و حتی کاربرد حواس و نتیجه مشاهدات عینی را از آنان میگیرد. آخر چگونه میشود مردم ایرانی را که پس از هزار سال به بهاء سنگینی به چنین حکومتی رسیدهاند، با مردم کشورهایی قیاس کرد که در دامن کمونیزم بیخدا، چشم به جهان گشوده و پس از شکست طلسم کمونیزم، جلوه جهان غرب، هوششان را ربوده است؟!
خاک برسرتان که میپندارید ما نمیفهمیم که اوبامای دو رگه، غلام سیاه همان هفت تیرکشان است که پس از تنفر مردم امریکا از هر دو حزب، او را ابزار اهداف شومشان برگزیدند و نیز پس از 30 سال، هنوز هم ایرانیان و ارزش مکتب شیعه و کاربرد ولی فقیه و ثمره غدیر را نشناخته و ایرانیانی را که دارای مذهب عدل و اختیارند به مردم معتزله و اشاعرهای قیاس میکنید که یکی شان تا دیروز جان و مالش را در اختیار بعثیان کافر گذاشته بود و دیگری پس از پیروزی دهها پرچم مدعی خلافت برداشتند و خود را کشتند و کشتند و دشمن را برکشورشان مسلط ساختند و می خواهید در ایران خمینی(ره)، کودتای مخملی کنید!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید