بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 262
به نظر شما این که خواهران زینب وای میسن سره چهاره ها و به زور میخوان حجابمان را رعایت کنیم درسته؟ آیا این درسته که عده ای را وارد خودرو کرده به آن ها کتک زده بخاطر حجاب؟ این کارها باعث میشه انسان بیشتر از اسلام و از خدا زده بشه مثلا من 25 سالمه تا الان نه نماز خوندم نه روزه گرفتم چون از اسلام زده شدم همش به زور این را بکن اون را نکن؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- در برخورد ماموران با موضوع بد حجابی بنا بر ارشاد و هدایت و برخورد نرم و مهربانانه است و برخورد خشن موردی و نسبت به برخورد های مناسب و هدایتگرانه اندک و نادر است .
2- همان طوری که برخورد نامناسب با مساله حجاب نادرست است رعیت نکردن حجاب و جریحه دار کردن عفت عمومی و امنیت روانی جامعه و ترویج خواسته یا ناخواسته فساد و بی حیایی و زمینه سازی برای آلودگی و هرزگی در جامعه نیز نادرست و مجرمانه است .
3- شما که به قول خودتان از ابتدا تا به حال اهل نماز و روزه نبوده اید نمی توانید این مساله را معلول اجبار و زور بدانید, زیرا عامل اصلی در این میان عنصر عدم آگاهی از دین و اسلام و فلسفه احکام و دستورات نورانی آن است و نیز رشد و نمو در خانواده ای که یا خود با دین آشنا نبوده و اهل دین و تدین نبوده اند و یا دینداری انها تقلیدی و سطحی و بدون باور عمیق و خردمندانه بوده و مبتنی بر اساس مطالعه و اندیشه و تامل نبوده است در این محرومیت شما سهیم و دخیل بوده است .
فحش های بد دادن به کسی طوری که حقش نباشه و در جواب چیزی نگه ولی دلش بشکنه آیا حقو الناس محسوب می شه؟ مسخره کردن چطور حق الناسه؟
یکی از ناپسندترین کارهای آدمی، دهان به دشنام گشودن است. ناسزاگویی امری است که نه تنها در بین ادیان آسمانی نکوهش شده بلکه جامعه بشری نیز این کار را مذموم شمرده و از فرد بد زبان بی زار است.
انسان های فرهیخته ای که مراتبی از مقام انسانیت را طّی کرده اند. به هیچ وجه زبان را آلوده به این گناه زشت نمی نمایند و الگویی در این زمینه می باشند. یکی از معاصران امام حسن مجتبی علیه السّلام می گوید: تنها امام حسن علیه السّلام بود که تا وقتی با من صحبت می کرد دوست نداشتم ساکت شود و هیچگاه از ایشان کلمه ای فحش نشنیدم.1
این کار زمانی زشت تر و ناپسندتر می گردد که به کسی که حقش نباشد این الفاظ رکیک گفته شود و قطعاً کیفر این گناه نیز مضاعف می شود و مسلماً جزء حق الناس است. و لازم است تا از آن شخصی که این ستم در موردش روا داشته شده، طلب حلالّیت شود و او راضی گردد و الّا این عمل باقی خواهد ماند تا در پای میزان الهی در قیامت کبری تصفیه گردد و حتماً این تسویه حساب در دنیا راحتر از آخرت خواهد بود. مرحوم دیلمی می فرماید: ( و اگر توبه از ریختن آبروی دیگران است یا اینکه کسی را فحش و دشنام داده ای یا تهمت زده باشی و سخن چینی کرده باشی، واجب است آنها را راضی نمایی و تهمت زده را از اتهام بیرون آوری به هر نحوی که می شود.)2
در سؤال جنابعالی به مطلبی اشاره شده است که شخصی را فحش بدهند ولی در جواب چیزی نگوید و دلش بشکند، این سکوت می تواند عقوبت سریع و سنگینی را برای دشنام دهنده به همراه بیاورد. زیرا او از حق خود گذشته است ولی ممکن است خداوند متعال که مسلّط بر همه امور این هستی است، این بدزبان ظالم را به واسطه جرمش، مجازات دنیایی نماید. و همچنین «آه» یک انسان مظلوم گاهی می تواند دودمانی را بر باد دهد.
بیش از هزار سال از آخرین نامه های امام زمان (عج) در زمان غیبت صغری می گذرد. زمانی که در یکی از نامه های ایشان بلاتکلیفی و حیرت شیعیان مومن در کشف صاحبان امر مورد تاکید قرآن به راویان حدیث سپرده شد.
چنین نامه ای شیعیان مومن را از همان ابتدای غیبت متوجه راویان حدیثی چون شیخ صدوق ، شیخ مفید ، شیخ مرتضی و سپس شیخ طوسی نمود.با وجود چنین نامه ای شیعیان مومن در حیرانی ها نه همچون اهل سنت به صاحبان امر با هر خصوصیتی سپرده شدند و نه چون مردمان یونان باستان و رنسانس اروپا به تنها خرد جمعی.عدم امکان حکومت امامان شیعه، شیعیان را با این مسئله درگیر ساخت که آیا در دوران غیبت همین فقها که مورد تایید امام قرار گرفتند می توانند تشکیل حکومت دهند یا وظیفه آنها همچون امامانی است که فرصت و امکان حاکمیت نیافتند و تنها به ارشاد مردم پرداختند؟ پاسخ این مسئله اگرچه اشکال گوناگونی داشت ولی به دلیل عدم امکان ، فقها نیز که به امضاء امام عصر ادامه مفهوم صاحبان امر مورد تاکید قرآن بودند، همچون امامان شیعه نتوانستند تشکیل حکومت دهند.
هنگامی که در قرن 14 هجری و در زمان انقلاب اسلامی ایران فقها برای اولین بار امکان حاکمیت یافتند مسئله اجرایی حکومت توسط فقها که همان راویان حدیث بودند شکل جدی به خود گرفت. یکی از مشکلات اجرایی حکومت فقها در زمان حال به لزوم اجرایی بودن احکام اجتماعی آنها بر می گردد.
تفاوت بین جدل و بحث چیست و چرا از این نهی شده است و به آن تشویق شده است؟
قران کریم کتاب هدایت ماست و در ان دستورات زیادی برای رشد و تعالی همه جانبه ما وجود دارد. از جمله این تعلیمات ، دستوراتی در آخر سوره نحل است که در ان به روش صحیح بحث و برخورد منطقی با مخالفان میپردازد.
در آیه 125 سوره نحل میفرماید: ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین. «(مردم را) به سوى راه پروردگارت با منطقى حکیمانه و ادلّه قانعکننده و با پندى نیک و بیدارىبخش و عبرتآموز دعوت کن و با آنان (مخالفان) به نیکوترین وجه محاجّه و مجادله نما. (این وظیفه تو، و اما آنها) البته پروردگارت خود داناتر است به کسى که از راه او گم گشته و او داناتر است به هدایتیافتگان»
در این ایه سه دستور اخلاقی در چگونگی بحث بیان میکند که در تفسیر نمونه(ج11، ص455-457) آن را چنین توضیح میدهد:
1- به وسیله حکمت به سوى راه پروردگارت دعوت کن (ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ).
«حکمت» به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده، و به هر حال نخستین گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهاى خفته نخستین گام محسوب مىشود.
چگونه انسان ها می توانند ظرف و جودی خود را بیشتر کنند آیا انسان های معمولی می توانند مقام آن به اندازه ائمه اطهار شود؟
با سلام به شما دوست عزیز؛
مکاتبه شما با این مرکزبازگو کننده گرایش های فکری و عقیدتی پاک و تحسین برانگیز و گویای حُسن اعتماد به این مرکز است. امیدواریم راهنمای خوبی برای تصمیم گیری در رابطه با این موضوع برای شما باشیم.
در واقع در اینجا با دو پرسش روبرو هستیم. اول آنکه آیا انسان های معمولی میتوانند ظرف وجودی خود را تا مقام ائمه اطهار بالا ببرند و دوم آن که چگونه میشود به ظرفیت وجودی بالا دست یافت.
پاسخ به پرسش اول را در چند بند متذکر میشویم:
1. ائمه اطهار علیهم السلام، دارای اراده بشری میباشند و مانند دیگر مردم زندگی میکنند؛ آنان نیز مانند دیگران در تحصیل هرچه بیشتر مقامات معنوی کوشیده و اهل صبر و جهاد و زهد و تقوا هستند. و در این زمینه فرقی بین آنها و دیگران وجود ندارد.
چند ماه پیش یکی از روحانیون در تلویزیون جمله ای گفت مبنی بر اینکه آیت الله سید علی قاضی (ره) سیر خود را به اتمام رسانده بود و من برداشتم این بود که ایشان به انتهای سیر و سلوک رسیده است. حال میخواستم با توجه به فرمایش بزرگانی همچون علامه حسن زاده آملی که می فرمایند: «انسان حدّ یقف ندارد» آیا به راستی میتوان برای رشد و تعالی انسان انتها و نقطه پایانی قائل شد؟
از این که با ما در ارتباط هستید خدا را شاکریم و امیدواریم پاسخ گویی مناسبی برای شما باشیم.
«خلیفه الهی و سیر»
انسان اشرف مخلوقات و تاج دار بی مثال است. بدین جهت مقام خلافت الهی تنها شایسته ی او گشت«ِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَه؛ من در روى زمین، جانشینى [نمایندهاى] قرار خواهم داد»(بقره/30).
انسان در زندگی خود هر مقدار که بتواند باید لباس خلیفه الهی را بیشتر و شایسته تر بر تن کند. برای رسیدن به این مطلوب و مقصود در زندگی خود همواره در سیر و حرکت است«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى کرد»(الانشقاق/6).
یک برنامه اخلاقی مرحمت بفرمایید؟
از آنجا که انسان از دو بعد جسمی و روحی تشکیل شده و دارای نیازها و امیال متعدد مادی و معنوی است،برنامه ریزی ما هم باید جوابگوی این نیازها باشد.
نامه ریزی غالباً به صورت شخصی است چون هر فردی در هر زمانی نیازهای خاصی دارد.حتی برنامه جوان ، میانسال و پیر،با هم تفاوت دارند.با این حال کلیاتی وجود دارد که هر فرد مؤمنی باید در برنامه خود آن را بگنجاند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:انسان با ایمان، شبانه روز خود را سه بخش می کند، در بخشی به امور معنوی و عبادت خدا می پردازد، در بخشی به امور معیشتی همت می گمارد و در بخشی هم به استراحت و لذت مجاز و دلپسند خود روی می آورد. (نهج البلاغه حکمت 390)
این سخن حضرت ناظر به ابعاد مختلف وجودی انسان بوده و چارت کلی برنامه را مشخص می سازد.
بخش اول : امور معنوی و عبادی (خودسازی)
انسان دارای چه نفس هایی است؟ و کدام از آنها نیک و کدام یک بد است؟
نقل اقوال وکلمات علمای اخلاق در این مورد کمی تفاوت دارد ،که این تفاوت نقل نیز مربوط به جزئی وکلی بودن مطلب است ؛ما ابتدا ترجمه روایتی را که ازحضرت علی نقل شده می آوریم سپس اقوال را نقل می کنیم .
الف) (العلامة المجلسی فی البحار 61/ 84- 85 )
نفس از نظر على بن أبی طالب علیه السّلام.
کمیل بن زیاد میگوید: بحضرت على بن أبی طالب علیه السّلام گفتم: نفس مرا به من معرفى کن. فرمود: اى کمیل! منظور تو کدام نفس است؟ گفتم: اى آقاى من مگر بیشتر از یکى است؟ فرمود: اى کمیل! نفس به چهار قسم تقسیم میشود:
1- نفس نامیه نباتیه 2- نفس حسیه حیوانیه 3- نفس ناطقه قدسیه 4- نفس کلیه الهیه. و هر یک از این چهار نفس داراى پنج قوه و دو خاصیت میباشد.
اگر زنا حرام است پس از نظر اسلام عشق و حال جوانی و لذت بردن از دوران جوانی یعنی چی؟
کار حرام یعنی کاری که در واقع عامل بدبختی انسان و تباه شدن آینده او است. حکمت ممنوعیت این امور رعایت صلاح دنیا و آخرت ؛ و سلامت روح و روان ماست. نعمت های حلال خدا در مقابل آنچه حرام است بسیار بیشتر از مواردی است که حرام شده و از آن منع شده ایم. زیرا خدایی که ما را خلق کرده است بهتر میداند چه چیزی به صلاح ماست و چه چیز به صلاح نیست؛ چه چیزی برای ما خوب است و چه چیز بد. ما باید دید خود را به خدای مهربان تصحیح کنیم ، آن وقت نعمتهایش را احساس میکنیم و میفهمیم چقدر به او مدیون هستیم.
اگر ما دروجود خود به چیزی احساس نیاز میکنیم حتما خدای مهربان ما تدبیری برای رفع آن نیاز دیده است و الا این نیاز را در ما قرار نمیداد. و حتما دستورالعملی نیز برای آن بیان کرده است زیرا ما دین را برنامه درست زندگی میدانیم و عمل به دین، تضمین کننده درستی آن رفتار برای سعادت دنیا و آخرت ما است و دقت کنید: حتما نفس اماره و شیطان برنامه انحرافیای در ارضای آن نیاز و عمل به دستور دین دارد که به قصد گمراه کردن انسان را به آن تحریک می کند.
چه کار کنم محبت من به دیگران خدایی و آخرتی بشود؟ چه کار کنم به دیگران محبت کنم و قلبشان را به دست بیارم؟
محبّت در راه خدا و برای خدا، پاکترین و پر ارزشترین محبّتها است. و رسیدن به این درجه محبت از توفیقات بندگان خداجو می باشد. زیرا اینان به دنبال آن هستند که تمام جنبه ها و جلوه های زندگیشان رنگ و بوی الهی بگیرد. امام صادق علیه السّلام درکلامی نورانی می فرمایند: به راستی که از محکمترین رشته و ریسمان های ایمان اینست که محبت تو، بغض تو، عطا و بخشش و منع تو در راه خدا باشد پس اضافه کردند: دوست دشمن خدا، دشمن خداست.
این مسأله آنقدر اهمیت دارد که حتی ریشه ایمان را نیز، در حبّ و بغض دانسته اند. امام صادق علیه السّلام فرموده اند: آیا ایمان جز حبّ و بغض است؟ پس این آیه را تلاوت فرمودند که (حبّب الیکم الایمان)(حجرات 7)یعنی(ایمان را برای شما دوست داشتنی قرار داد)
پاره ای از روایات در بیان فضیلت کسانی که یکدیگر را در راه خداوند دوست می دارند وارد شده است که آنها در سایه عرش الهی جای دارند و تمام ملائک مقرّب و اولیاء الهی به مکان و منزلت اینان غبطه می خورند و آنها بدون حساب به سوی بهشت می روند و در قیامت به ایشان جیران الله یعنی همسایگان خدا گفته می شود1.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید