بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 97
:فلسفه عشق چیست و عشق مجاز و عشق حقیقی چه رهیافتی به کمال دارند؟
عشق شدت علاقه مندی و دلبستگی است. عارفان عشق را خاص حق تعالی می دانند، بنابراین آستان عشق بسی فراتر از هوس و غرایز نفسانی است، اغلب دلبستگی زیاد به پدیده های مادی گاهی ریشه در غرایز نفسانی دارد که در این صورت می شود هوس. عشق مکمل دین است و نه مخالف آن، زیرا مقام عشق از نهایی ترین مقامات عرفانی و دینی است که قرآن کریم با عبارت: الذین آمنوا اشد حبا لله. بدان اشاره کرده است. در ادامه مطالب درج شده پاسخ گوی سوالات شما درباره عشق خواهد بود.
عشق بر دو گونه است حقیقی و مجازی:
الف) عشقهاى مجازى:
در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود. عشق مجازی خود دو گونه است. 1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد. 2-عشق پاک که اگر چه نظر او به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند . (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279)
عشق مجازى خود عشق اصلى و اصیلی نیست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مىشود. پیروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مىدانند. به قول سعدى:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
برای عارف و اهل دل عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقیقى است. از آن جا که تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مىدهند، امورى مجازى به شمار مىروند. به همین جهت عشق به آیات الهى، عشقى مجازى قلمداد مىشود. اما غیر عارف به خصوص افراد معمولی در عشق زمینی می مانند و نمی توانند آن را وسیله رسیدن به عشق حقیقی قرار دهند.
اهل حیات طبیعی و دنیا اهل احساس اند و عشقشان نیز احساسی و جسمانی است و چون حیات عقلانی را در خویش احیا نکرده اند، توان عبور از این عشق و راهیابی به عشق حقیقی را ندارند، اما اهل دل و عرفان چون از حیات عقلانی عبور کرده اند و عقلانیت خویش را احیا نموده اند، توان تبدیل هر عشقی را به عشق محبوب عالم دارند، برای آنها که به توحید راه یافته اند، عشق نیز وحدت می یابد و هر عشقی به عشق خداوند باز می گردد.
عشق مجازى باید به عشق حقیقى بر گردد تا ارزش پیدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هیچ نخواهد بودو سد راه کمال آدمی می گردد. زیرا عشق ما بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن چه که از اوست و بوى او را مىدهد و نشانه اوست عشق مىورزیم. ازاینرو توقف در این عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
هر عشق و محبتى که از این دو مقوله خارج باشد عشق نیست بلکه شهوت و غریزه زیستی است در واقع آفتى است که به رنگ عشق درآمده و زایل شدنى است. به طورى که در برههاى از عمر انسان. (عشق کاذب شهوانى بیشتر در سنین جوانى رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه می کند که بایستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ویرانگرش پرهیز نمود) این عشق بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمىبندد و بر زیر خاکسترهاى آن خرابى و فساد شدیدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق کاذب و دروغین این امکان هست که در یک انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقیقى، اما چینش و نحوه قرارگیرى این دو، به صورت طولى مىباشد، یعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهایى متوجه عشق حقیقى (خداوند متعال) است و همان طور که ذکر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مىباشد.
تنها آن عشق مجازى که در دل جاى دارد، مىتواند پلى براى رسیدن به عشق الهى باشد. عاشق باید به منشأ کمال و حسن معشوق توجّه کند و دیدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقیقى خویش تلقى کند و او را جلوهاى از جمال و کمال او بداند.
اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به این حقیقت واقف شود که معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برین» است، مىتواند از این عشق گذر کرده و به عشق حقیقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خویش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقید وى گردد، هیچگاه نمىتواند از او گذر کند و به معشوق حقیقى دست یابد. علاوه بر این؛ همواره بکوشد و دقّت نماید که هنگام برخورد با معشوق مجازى، به یاد معشوق حقیقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را یاد آورد؛ مانند عشق یعقوب به پسرش یوسف: هرگاه که یعقوب، یوسف را به «چشم سر» مىدید، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده یوسف از وى دریغ شد، مشاهده حضرت حق نیز از دل وى در حجاب گردید. از این رو آن همه جزع و فزع یعقوب در فراغ یوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت یوسف و آن زمان که دوباره به دیدار یوسف موفق شد، به سجده افتاد که دلش معشوق اصلى را دید.
(کشف الاسرار، ج5، ص140؛ در این خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص177 و 178).
به هر روى، زمانى مىتوانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم.
ریشه این نوع گذر هم به لحاظ عرفانی سیستم مظهریت در عرفان اسلامی است. اگر انسان مظهر خدا است پس در حقیقت موجودی است که خداوند را نشان می دهد، بنابراین با کمی دقت می توان از مظهر (به فتح میم) گذشت و به مظهر (به ضم میم) که ظاهر کننده مظاهر جهان هستی است رسید. اگر اغلب کسانی که به عشق مجازی دچار می شوند، نمی توانند چنین گذری داشته باشند، به خاطر این است که از این مظهریت خبر دقیقی ندارند و قادر به این نیستند که از پس مظاهر کسی را که ظاهر شده است ببینند، وگرنه برای عارف و سالک چنین گذری دشوار نیست
چشم دریا دیگر است و کف دگر//کف بهل وز دیده دریانگر.
جنبش کفها ز دریا روز و شب//کف همى بینى و دریا نى عجب.
ما چو کشتیها به هم بر مىزنیم//تیره چشمیم و در آب روشنیم.
اى تو در کشتى تو رفته به خواب//آب را دیدى، نگر در آبِ آب.
آب را آبى است کو مىراندش//روح را روحى است کو مىخواندش.
(مثنوىمعنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274)
سوال: ازدواج چه فواید و آثاری برای آخرت و دنیای انسان دارد؟
قرآن کریم می فرماید: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (1) و از نشانه های او این است که برای شما از خودتان جفتهایی آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد . همانا در اینها نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند .
ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده , نیازی است فطری که می تواند از زیباترین لحظات زندگی زنان و مردان باشد .
رهبر معظم انقلاب اسلامی می فرمایند : فرصت ازدواج و آرام گرفتن در یک مجموعه ی خانواده , یکی از فرصتهای مهم زندگی است . برای زن و مرد – هر دو – این یک وسیله ی آرامش و آسایش روحی و وسیله ی دلگرم شدن به تداوم فعالیت زندگی است . وسیله تسلی , وسیله ی پیدا کردن یک غمخوار نزدیک , که برای انسان در طول زندگی لازم است . (2)
ایشان در جایی دیگر می فرمایند : مسأله ی ازدواج و تشکیل خانواده در شرع مقدس , امر بسیار مهمی است و فواید بسیاری هم دارد . اما مهمترین فایده و هدف ازدواج , عبارت است از تشکیل خانواده . نفس این علقه ی زوجیت و تشکیل یک واحد جدید , مایه ی آرامش زن و مرد و مایه ی کمال و اتمام شخصیت آنهاست . (3)
پس از ذکر مهمترین فایده و هدف ازدواج , به بیان برخی فواید مادی و معنوی آن می پردازیم .
فوائد مادی :
1 – نیل به آرامش و سکون
آیه ای که در ابتدای بحث ذکر شد , به خوبی به این نکته اشاره می کند که در اثر ازدواج است که انسان به سکون و آرامش می رسد . ازدواج و تشکیل خانواده , موجب انس و الفت دو انسان با یکدیگر و راحتی روانی و نجات از تلاطم های روحی و اضطرابهای زندگی است .
2 – تأمین نیازهای جنسی
انسان دارای مجموعه ای از نیازها و غرایزی است که عدم ارضاء و یا نقص در ارضای هر کدام از این غرایز , ایجاد تزلزل در شخصیت او را موجب می شود .
3 – تولید مثل و بقای نسل
وجود فرزند مایه ی حیات زندگی و بقاء نسل و گرمی و پویایی و صفای کانون خانواده می شود .
4 – رشد و تکامل استعدادها
قبول مسئولیت ازدواج و تشکیل خانواده و کار و تلاش در جهت رفع نیازهای اعضاء خانواده و ... همگی موجبات تکامل بیشتر انسان را فراهم می آورد.
شهید مطهری ( رضوان الله تعالی علیه ) در این باره می فرماید : تشکیل خانواده , یعنی یک نوع علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران ؛ ازدواج اولین مرحله ی خروج از خود طبیعی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است ... پختگی ای که در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده ایجاد می شود در هیچ جای دیگر نمی توان به آن رسید و آن را فقط در ازدواج و تشکیل خانواده باید بدست آورد .
انسان مجموعه ای از استعدادها و توانائیهای بالقوه است و ازدواج زمینه ای مناسب , برای شکوفایی این توانمندی هاست . استعدادهایی از قبیل عشق ورزیدن , بدست آوردن معاش , مدیریت خانواده , استقلال و خودکفایی , جمع گرایی و ما شدن , خروج از خود پرستی و خود دوستی و ... در سایه ی ازدواج , در حد عالی به کمال خواهید رسید . بعنوان مثال , تا وقتی انسان صاحب فرزند نشده است , بمعنی حقیقی عشق ورزی و کمک به همنوع , از خود گذشتگی و ... را نمی چشد . انسان تا وقتی ازدواج نکرده , بیشترین توجه اش به خود و خواسته های شخصی اش می باشد , ولی با ازدواج , از لاک فرد گرایی خارج شده , توجه بیشتری به جمع می کند .
شهید مطهری در بخشی دیگر می فرمایند : چرا در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده با اینکه از مقوله ی لذت شهوت است ؟ یکی از علل آن , این است که ازدواج اولین قدم است که انسان از خود پرستی و خود دوستی به سوی غیر دوستی بر می دارد . تا قبل از ازدواج , فقط یک من وجود داشت و همه چیز برای من بود . اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود یعنی یک موجود دیگر هم در کنار این من قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند , کار می کند , زحمت می کشد , خدمت می کند , نه برای من بلکه برای او , ازدواج است . (4)
5 – حفظ شدن از مشکلات اخلاقی
فشار غریزه ی جنسی و عدم تأمین نیازهای آن , در کنار سستی ایمان , موجبات فساد اخلاقی انسان را فراهم می کند و تبعات این فساد اخلاقی چیزی جز آزار و اذیت روحی و بعضاً بی آبرویی انسان در اجتماع و ... نیست . حال آنکه در اثر ازدواج , انسان در برابر بسیاری از این مسائل واکسینه می شود .
6 – داشتن شریکی دلسوز و امین در طول زندگی
انسان در پستی بلندی های زندگی , نیاز به رفیقی دلسوز و دوستی امین دارد . یک ازدواج موفق و سالم می تواند این نیاز مهم انسان را برطرف کند .
7 – زیاد شدن روزی
خداوند تعالی در قرآن کریمش می فرماید : و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم . (5) عزبهای خود و غلامان و کنیزان شایسته تان را همسر دهید . اگر تنگدست باشند خدا از فضل و کرم خود توانگرشان کند که خدا وسعت بخش و داناست .
تجربه نیز ثابت کرده است که در اثر ازدواج , روزی انسان زیاد می شود .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : هر کس از ترس تهی دستی ازدواج نکند , به خدای عزوجل گمان بد برده است . خداوند عزوجل می فرمایند : اگر تهی دست باشند خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد . (6)
فوائد معنوی :
1 – پیروی از سنت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله )
یکی از اوامر الهی در آیات قرآن کریم , اطاعت از حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) می باشد . اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم از خدا و از رسول و صاحبان امر اطاعت کنید . در حقیقت پیروی از حضرت , پیروی از خداست و عبد , با این پیروی به حضرت حق نزدیک می شود .
2 – همراهی یکدیگر در امور دنیا و آخرت
هر یک از زوجین علاوه بر تلاش در جهت امور مادی , می توانند نردبانی برای صعود دیگری به قله ی رفیع معنویت باشند . حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند : کسی که خدا به او قلبی شاکر و زبانی مشغول به ذکر حق و همسری با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یاری کند , بخشد نیکی دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته می شود . (7)
3 – بهره برداری از پاداش اخروی
تشکیل خانواده , برای زن و مرد و قیام به ادای حقوق متقابل و تحمل مشکلات زندگی و تربیت فرزندان و .... به شرط داشتن ایمان و خلوص نیت , در حکم جهاد فی سبیل الله است .
به عنوان نمونه , امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : جهاد المرأة حسن التبعل جهاد زن , خوب شوهر داری کردن است .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : ام سلمه از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) در باره ی فضیلت خدمت کردن زنان به شوهرانشان پرسید , آن حضرت فرمود : هر زنی که در خانه ی شوهر خود به قصد مرتب کردن آن , چیزی را جا به جا کند خداوند به او نظر افکند و هر که خداوند به او نظر کند عذابش ندهد . (8)
در حدیثی دیگر حضرت فرمودند : به زن خود خدمت نکند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد .
4 – حفظ نصف دین
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هر گاه بنده ازدواج کند , نصف دین را کامل کرده است و برای ( حفظ ) نصف دیگری باید تقوا پیشه کند . (9)
بی شک فواید بیشتری در امر مقدس ازدواج وجود دارد که به جهت اختصار از بیان آنها صرف نظر می کنیم .
چند کتاب برای مطالعه ی شما دوست عزیز معرفی می گردد .
- ازدواج آسان و شیوه ی همسر داری , محمد محمدی اشتهاردی
- ازدواج آسمانی , علی اکبر مظاهری
- انتخاب همسر , ابراهیم امینی
- ازدواج , مکتب انسان سازی , دکتر پاک نژاد
(1) سوره ی روم / 21
(2) مطلع عشق / گزیده ای از رهنمودهای آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی) به زوج های جوان / محمد جواد حاج علی اکبری
(3) مطلع عشق / گزیده ای از رهنمودهای آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی) به زوج های جوان / محمد جواد حاج علی اکبری
(4) تعلیم و تربیت در اسلام / صفحه 397
(5) سوره نور / 32
(6) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2253
(7) تفسیر نمونه / ج 2 / ص 55
(8) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2265
(9) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2251
سوال: می خوستم بپرسم آیا شهرت و میل به مشهورشدن در انسان یک میل غریزی در انسان است (مانند شهوت) یا نه، اگر این میل در انسان است راه صحیح ارضای آن چیست؟
حب شهرت و میل به جلب توجه مردم، به مقدار ایجاد انگیزه برای حرکت و مسؤولیت پذیری در جامعه مفید است اما حساسیت بیش از آن مقدار موجب خودبینی، عجب و غرور و تکبر می شود و ناپسند است. انسان به صورت فطری و غریزی، شهرت خواه و خویشتن دوست است و خدای متعال این گرایش را در نهاد بشر قرار داده است.
پر واضح است آنچه به صورت طبیعی در سرشت ما قرار دارد، به اقتضای حکمت و مصلحت است و خدای متعال کاری که برخلاف حکمت و مصلحت باشد انجام نمی دهد. اگر حب شهرت که زمینه حب جاه که مالک شدن بر دل های مردمان است و همچنین حب ریاست و قدرت که نتیجه این دو است، در انسان نبود، یکی از بزرگترین نیازهای انسان به لحاظ اجتماعی که همانا نیاز به مدیریت و ریاست است، تأمین نمی شد و از این رهگذر جامعه انسانی دچار هرج و مرج و بی نظمی می گشت.
دوست داشتن انتشار نام و آوازه و به تبع آن مالک شدن بر دل ها و تسخیر قلوب دیگران، زمینه ریاست و تسلط گروهی را بر جامعه فراهم می آورد و باعث آن می شود که اجتماع انسان به نحوی مدیریت شود و نظم و انتظام یابد. به لحاظ ارزیابی اخلاقی و ارزشیابی وجود این غریزه در انسان، باید به این نکته اساسی توجه نمود که گرچه اصل وجود این گرایش حکیمانه و مورد نیاز است؛ ولی چنانچه از حد اعتدال و حیثیت ابزاری آن در جهت مدیریت صحیح و عادلانه جامعه، خارج شود، به صورت ضد ارزشی و رذیلت ظهور خواهد نمود.
حالت افراطی این غریزه آن است که آدمی شهرت و ریاست را برای خود شهرت و ریاست بخواهد واز خود قدرت لذت ببرد و به آن به صورت هدف بنگرد و نه ابزار خدمت رسانی به مردم و تعقیب اهداف بلند انسانی و یا اینکه خودخواهی به گونه ای بر او غالب شود که از محبوبیت اجتماعی برای استخدام دیگران و جمع مال و اختصاص امکانات دنیوی به خود استفاده کند.
حالت تفریطی آن نیز، عدم پذیرش هرگونه مسؤولیت و ریاست اجتماعی است که هر دو حالت، رذیلت اخلاقی و باعث اختلال نظام مدیریتی جامعه است.
از این گفته واضح گشت آنچه به عنوان رذیلت اخلاقی شمرده شده و در آیات و روایات اسلامی مورد مذمت قرار گرفته، حالت افراطی حب شهرت و جاه است که چنانچه به انگیزه غلبه، استبداد و ریاست بر مردم و خودخواهی و جمع ثروت دنبال شود رذیلتی است که ریشه در قوه غضبیه دارد و در صورتی که به انگیزه کامیابی در شهوات و لذات نفسانی باشد، از رذایل قوه شهوت به شمار می آید.
گرچه حالت تفریطی آن که باعث عدم احساس مسؤولیت و نبود تعهد اجتماعی و بی توجهی به سرنوشت جامعه می شود، نیز رذیلت اخلاقی بزرگی است که به نقصان قوه غضبیه در انسان باز می گردد.
در همین زمینه در قسمتی از کتاب «علم اخلاق اسلامی» آمده است: بدان که حب جاه و شهرت از مهلکات بزرگ است و طالب آ ن در واقع خواستار آفات دنیوی و اخروی است. کسی که نام او مشهور و آوازه اش بلند گردید، سلامت دنیا و آخرتش در خطر است، مگر این که خداوند وی را برای نشر دین خود مشهور سازد، بی آن که خود در طلب شهرت بکوشد.
از این رو در مذمت جاه طلبی و شهرت خواهی آیات و اخبار بی شمار رسیده است. خدای سبحان می فرماید: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا؛ آن خانه آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که در زمین برتری و سرکشی و فسادی نخواهند» V} (قصص، آیه 83 - علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 461، فصل 20).
حب مقام و ریاست مذموم، ریشه در حب دنیا دارد. براى مقابله با چنین خصلتهایى بایستى:
1- حقیقت دنیا و فناپذیرى آن را شناخت و این که هر قدر تعلق به آن بیشتر باشد، دل کندن از آن نیز سختتر خواهد بود. پس چرا دل به چیزى که فناپذیر است ببندیم؟!
2- شناخت آخرت؛ اگر کسى هدف حیات را شناخت و فلسفه حضور خویش در این وادى را دانست و دریافت که حیات اصلى و کامل در آخرت است و دنیا پلى براى گذر و کسب کمالات مىباشد و آنچه که انسان را از توشه گرفتن از این مزرعه دست یافتن به کمالات بازمىدارد، همان خصلتهاى نکوهیده است. شناخت خصلتهاى ناپسند و پسندیده، شرط اول است.
پیامبران الهى نیز - که طبیبان روح و جان بودند - همین منظور را دنبال مىکردند.
ما طبیبانیم شاگردان حق- بحر قلزم دید ما را فأنفلق.
براى رهایى از خصلتهاى نکوهیده بایستى دل و جان را در اختیار مکتب تربیتى پیامبران قرار داد و از خویشتن مراقبت شدید کرد؛ تا مبادا آلوده به رذایل گردد.
براى این منظور به توصیههاى زیر عمل کنید:
1- ارتباط خود را با خداوند محکم کنید و به نماز و اوقات و آداب آن اهمیت بدهید؛ چرا که محور و عمود مکتب تربیتى اسلام نماز است که مىتواند بر محور خود آدمى را از زشتىها باز دارد.
2- درباره خصلتهاى نکوهیده و پىآمدهاى آن مطالعه کنید. در این زمینه کتابهاى زیر توصیه مىشود: - نقطههاى آغاز در اخلاق عملى،مهدوى کنى - علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامعالسعادات - قلب سلیم، شهید دستغیب
3- آیات قرآن را با تدبر بخوانید؛ به ویژه آیاتى که سرگذشت اقوام و قدرتمندان را بیان کرده است و نیز آیات مربوط به قیامت و معاد و... .
4- هر شب نفس خود را مورد محاسبه قرار دهید؛ به گونهاى که این کار عادت و برنامه شما نشود. نیمساعت وقت براى خود بگذارید و در آن زمان به محاسبه نفس بپردازید؛ به این صورت که چه کار ارزنده و چه کار نامناسبى کردهاید و چه خصلتى خود را نشان داده است و... بر خوبىها خدا را شکر گزارید و بر بدىها نفس را مورد عتاب و سرزنش قرار دهید.
5- جدولى براى صفات خوب و صفات بد، فراهم آورده، هر هفته به خود نمره بدهید. معدل را به دست آورید و سعى در کاستن از موارد منفى و افزودن به موارد مثبت کنید.
6- دائماً از خداوند بخواهید که شما را در کنترل نفس خویش یارى دهد و همواره از سر شیطان و نفس اماره به او پناه ببرید.
7- بدانید که ریشه حب جاه و مقام در حب دنیا است و ریشه تمامی بدی ها در دنیا دوستی افراطی می باشد.
من دختری 20ساله هستم و 3سال است که در شرکت مختلف کار کردم. در اوایل ماه شهریور سال87 من در یک شرکتی الکترونیکی معتبر و با محیط پاک و آرام مشغول به کار شدم. حدود دو ماه از کار در اون شرکت گذشت، که متوجه نگاه یکی از آقایون مجرد همکارم شدم. بعد از تحقیقات متوجه شدم که هم من وهم ایشان در خانواده مذهبی و مقید به مسائل دینی بزرگ شدیم. در ضمن من خودم چادری و معتقد به مسائل مذهبی هستم و تا این سن حتی با یک پسر هم ارتباط نداشتم. بعد از اتفاقات و صحبتهایی که در مورد ایشان افتاد و شنیدم، خودم به نجابت و پاکی ایشان پی بردم حال از اعتقادات و عقاید و اخلاق ایشان خوشم آمده است. از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چگونه با حفظ نجابت و پاکی دخترانه خود نظر ایشان را برای زندگی جلب کنم.
پاسخ : در این خصوص شما می توانید از فرد مورد نظر خواستگاری کنید. خواستگارى زن از مرد تا حد زیادى عرفی نیست ، ولی اشکالی هم ندارد که در برخی موارد که شرایط دختر به گونه ای است که به هر دلیل خواستگار ندارد و یا از فرد به خصوصی خوشش آمده و فکر می کند که با او کفویت دارد، این امر از طرف دختر صورت بگیرد. منتهی برای آسیب زدایی لازم است با درایت و کیاست عمل شود و از راهکاری که ارایه می شود استفاده گردد.
در صورتی که به فردی علاقه دارید و یا او را برای همسری خویش مناسب می دانید، با مشورت دیگران، فردى را واسطه کنید تا مطلب را به طور محرمانه پیگیرى نماید. لازم است شخص واسطه انسانى متعهد و رازدار باشد تا به خوبى بتواند به وظیفهاش عمل کند و به طور غیرمستقیم مرد مورد نظر را به خواستگارى از شما تشویق و معرفى کند. تنها در صورتی که زمینه مناسبی مشاهده کند و یا ضرورت اقتضا کند می تواند علاقه شما را به اطلاع ایشان برساند و به نحوی عمل کند که مشکلى ایجاد نشود.
لازم به ذکر است قبل از هر اقدام خانوادهها به خصوص خانوادهى دختر خانم از این موضوع اطلاع کافى داشته باشند و موافقت ضمنى آنها جهت معرفى دخترها و پسرها به همدیگر جلب شده باشد که در آن صورت سرزنش خانوادهها را به دنبال نخواهد داشت.
در پایان یک نکته را نیز باید توجه داشت و آن این که اگر کسى چنین اقدامى کرد، باید خود را براى شنیدن پاسخ منفى طرف مقابل نیز آماده کند؛ خصوصاً که دختران در این زمینه حساسترند و در صورتى که اقدام به خواستگارى کنند و با پاسخ مناسبى روبهرو نشوند، ممکن است از نظر روحى بسیار متألم گردند. «خوشبختى و موفقیت شما را از خداوند بزرگ خواستاریم»
کلید واژه انس:
انسان از انس است، یعنی انس در انسانیت انسان افتاده است. پس واژه انس باید خیلی برای انسان مهم باشد. می توان گفت: کلید واژه شناخت و ساخت انسان کلمه "انس" است. اگر بخواهی خودت را بشناسی (خودشناسی) خوب است بدانی به چه چیزهایی انس داری، یا نداری.
همچنین اگر بخواهی خودت را بسازی (خودسازی) لازم است سیستم انس گیری خودت را تنظیم کنی، به آنچه باید انس بگیری و به آنچه نباید، انس نگیری.
انس گیری باعث می شود که صفات کس یا چیزی که به آن انس می گیری به تو سرایت کند و در نتیجه تو به آن نزدیک و شبیه بشوی!
برای تربیت کودک کافی است او را به کارها و صفات خوب عادت بدهید و کاری کنید که عادت و انس او نسبت به کارهای بد کم و قطع شود.
اگر با کسی دوست شدی و انس گرفتی باید بدانی که خوب یا بد به او شبیه خواهی شد. می گویند اگر خواستید در مورد کسی تحقیق کنید تا بدانید که آدم خوبی است یا بدی، کافی است که دوستان او را ببینید و در مورد آنان تحقیق کنید! هر کسی شبیه دوستان خود است.
انسان اهل انس است، هم با دنیا انس می گیرد، هم با خدا. تو باید ببینی به دنیا انس داری و اهل دنیایی یا به خدا و اهل خدایی!
هدف زندگی این است که با خدا انس بگیری. قرآن کریم می فرماید: و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون. جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت. چون عبادت راه انس با پروردگار عالم است، معنای آیه این می شود که نیافریدم جن و انس را مگر برای انس با خداوند!
معیار کمال و سعادت انسان این است که ببیند با خدا انس دارد یا با دنیا. انس با خدا معیار سعادت انسان است و انس با دنیا زمینه شقاوت.
تمامی انبیای الهی انسان ها را به عبادت خداوند دعوت می کردند، بنابراین پیامبران الهی آمده اند تا به انسان کمک کنند تا خود را از انس گرفتن به دنیا برهاند و با خداوند انس بگیرد.
تمام مشکلات زندگی انسان برای این است که در این مسیر آنچنان که باید حرکت نکرده است. متاسفانه باید قبول کنیم که اکثر انسان ها انس شان به دنیا است و از خداوند دور هستند. اگر قبول ندارید، بررسی کنید و ببنید در دل و ذهن آنها چه می گذرد، در مورد چه موضوعاتی صحبت می کنند، اکثر حرف های مردم راجع به دنیا و امکانات دنیایی است و متاسفانه کم یاد خدا می افتند.
اکثر مردم اهل دنیا هستند چون از یاد خدا غافل اند و با دنیا انس دارند. قرآن کریم می فرماید اکثر مردم از یاد خدا غافل هستند، دچار غفلت می شوند، چون خدا را فراموش می کنند، خودشان را نیز فراموش می کنند، چون با خدا انس ندارند.
انس با خدا و با دنیا دو حقیقت متقابل است، انبیا آمده اند تا روش انس و پرستش خداوند را به او آموزش بدهند و او را از محبت و انس با دنیا برحذر دارند.
واژه انس یکی از واژه های کلیدی زندگی انسان است. این واژه بسیار پرمعنا و گسترده است.
روش تغییر ملکات اخلاقی:
در انسان هنگام تولد یک سری صفات بد هم بوجود می یاد مثلا ممکنه یه نفر ذاتا آدمی به دنیا بیاد که زود عصبانی میشه یا ممکنه یه نفر ذاتا آدم حسودی باشه. سوالی که دارم اینه که چطور میشه این صفات بد رو در درونمون از بین برد؟ اصلا صفات ذاتی قابل تغییره؟
پاسخ: ویژگی های ذاتی انسان در حد اقتضا است و اقتضائات ذاتی برای این که به فعلیت تبدیل و از صفات شخصیتی ثابت انسان شوند، نیاز به پرورش دارند و تحت شرایط محیطی و تربیتی قابل تربیت، رشد و تغییر هستند. بنابراین ما صفات ذاتی ثابتی که غیر قابل تغییر باشند، نداریم. عصبانیت و حسادت و مانند آن زمینه های اقتضایی ای است که در تمامی افراد وجود دارد، این زمینه ها ذاتا بد نیستند و هر یک در صورتی که به صورت صحیح تربیت شوند، می توانند زمینه به وجود آمدن صفات نیک مانند رقابت و غیرت دینی و قدرت دفاعی انسان در برابر دشمنان شوند، منتهی این امکان نیز وجود دارد که بعدا در اثر عدم تربیت صحیح خانوادگی یا در اثر عوامل دیگر محیطی و تحرکات خارجی تبدیل به صفات ناهنجار می شوند.
چیزی که اهمیت دارد این است که این صفات حتی اگر به صورت فعلی هم درآیند، باز قابل تغییر هستند، زیرا جمود در انسان راه ندارد و درون و بیرون انسان در هر حالی در حال تغییر می باشد. البته در سنین پایین تر این حرکت و تغییر با سرعت بیشتری امکان پذیر می شود ولی در سنین بالاتر به دلیل کندی های حرکت وجودی و ثبات بیشتر، سرعت تغییر کم خواهد شد.
توضیح بیشتر:
روش تخلق به صفات نیک از اساسی ترین و گسترده ترین مباحث علم اخلاق است. موضوع و هدف اصلی تمامی کتاب هایی که در زمینه اخلاقیات و علم اخلاق نگاشته شده است، آموزش تخلق به ارزش های اخلاقی است. ما در این فرصت تنها قادریم به صورت فهرست وار و به طور کلی روش خودسازی و تخلق به ارزشها را بیان نماییم.
عالمان اخلاقی در منابع این علم برای وصول به این هدف، سه مرحله را بر می شمارند.
1. علم: یعنی تحصیل در علم اخلاق و آشنایی با رذائل و روش معالجت آنها و همچنین آشنایی با فضایل و روش تخلق به آنها، از طریق مراجعه به منابع اخلاقی و یا اساتید این دانش.
2. حال: منظور از حال همان برانگیختگی و انگیزش در انسان است. در اثر آشنایی با اخلاق، رذایل و فضایل اخلاقی و همچنین پی بردن به ارزش تهذیب نفس و منافع و معنویتی که از این طریق نصیب انسان می شود، این اشتیاق در انسان پدید می آید که نفس خود را از رذایل و پلیدی های خلقی پاک و به صفات حمیده و فضایل پسندیده انسانی بیاراید و این همان مرحله «حال» است.
3. عمل: مرحله اصلی اخلاق و خودسازی عمل است؛ زیرا آنچه تاکنون در امر پیمودن دو مرحله قبلی عاید سالک گشته است، تنها ذهنیتی است که باعث شوق نسبت به تهذیب نفس و تعالی اخلاقی می شود. جایگاه صفات حمیده قلب آدمی است و تا هنگامی که انسان به صورت عملی صفات و ارزش های اخلاقی را از خویش بروز و ظهور ندهد، قلب او متصف به این گونه صفات نمی گردد.
البته تنها اتصاف و ظهور صفت در قلب نیز کافی نمی باشد. اگر کسی بخواهد واقعا شخصیت و منش اخلاقی بیابد، لازم است صفات پسندیده را در قلب خویش نهادینه و راسخ نماید. به تعبیر دیگر ملکات اخلاقی است که شخصیت و باطن انسان را شکل می دهد و هر کس در حقیقت ترکیبی از صفات راسخ است و نه حالات زودگذر.
روش نهادینه نمودن ارزش های اخلاقی نیز تکرار است. همانگونه آدمی برای انجام دادن یک ورزش یا صنعت و یا هر کار دیگری در ابتدا با دشواری روبرو است؛ ولی به تدریج و در اثر مداومت و تکرار انجام آن کار برایش آسان می گردد، صفات اخلاقی نیز در اثر عمل و تکرار و مداومت به صورت ملکه راسخ در می آیند و انجام آنها نیز آسان می شود:
به طور مثال کسی که خدای ناکرده به صفت بخل مبتلا است. پس از پی بردن به زشتی این رذیلت و آثار بسیار منفی آن که بر شخصیت او می گذارد و پس از این که اشتیاق می یابد که ریشه این صفت را از قلب خویش بر کند و به جای آن صفت زیبای جود و سخاوت را بنشاند، چاره جز این ندارد که به صورت عملی به اعطای مال و بذل و بخشش بپردازد. این کار در ابتدا بسیار دشوار است، زیرا که شخصی تعلق فراوان به اموال خود دارد؛ ولی به تدریج که به تکرار آن می پردازد، آسان می گردد. آسان شدن انجام عمل، علامت رسوخ و ثابت شدن این صفت در نفس او است و نشانه ای است برای معالجت، بهبودی و نجات از یکی از امراض مهلک نفسانی.
نتیجه این که: ظهور دادن عملی صفات خصوصا در معاشرت و برخورد با دیگران در جامعه و تکرار آن، یگانه روش پاکسازی نفس از رذایل اخلاقی و تخلق آن به صفات حمیده انسانی و ارزش های اخلاقی است، اگر چه این مرحله منوط به داشتن خودشناسی، آگاهی، انگیزه و اشتیاق کافی برای خودسازی و تعالی روح است.
موضوع عمل و مداومت بر آن نیز از مباحثی است که در حوزه علوم اسلامی خصوصا علم اخلاق، تربیت و خودسازی مورد بررسی و تأکید فراوان است. نکته اساسی ای که در پاسخ به این سؤال باید نسبت به آن عنایت نمود، چگونگی ساخت و شکل گیری شخصیت انسان است.
شخصیت انسان تحت تأثیر و تعامل میان عوامل گوناگون شکل می گیرد. عوامل و مؤلفه های تأثیرگذار در تحقق و تشخص شخصیت انسان عبارتند از: دانش، بینش، انگیزش، گرایش، کنش و منش. از این میان، مباحث مربوط به منش که شامل صفات اخلاقی می شود، نقش اساسی را به عهده دارد. به عبارتی شخصیت هر کس حاصل خلقیات و صفاتی است که در روح و نفس او تشخص می یابد.
در مورد صفات خلقی و نحوه تأثیرگذاری آن بر نفس انسان، به دو نکته مهم و قانونی اشاره می شود.
یک: اینگونه صفات در حقیقت بازتاب عمل و کنش آدمی است، عملکرد نیک باعث تحقق صفات نیک و عملکرد بد موجب تحقق صفات مذموم در نفس انسان خواهد شد و بدون عملکرد نیز صفتی در کار نخواهد بود.
با این بیان نقش عمل و فاعلیت به خوبی آشکار می شود. هر کس که کاری می کند و عملی را انجام می دهد، در حقیقت فاعل ساخت خود است. یک روی سکه کاری است که در خارج انجام می شود و روی دیگر سکه آن است که به روح خود شکل می دهد و شخصیت خویش را بنا می نهد. به عبارتی، هر عمل انسان دو گونه بازتاب دارد، بازتابی در خارج که برای همگان قابل مشاهده است و بازتابی در درون انسان که سنگ بنای شخصیت او خواهد شد. ناگفته پیدا است، آنچه در درون آدمی تحقق می یابد به صورت اوصاف است، همچون عدالت، صداقت، کرامت و مانند آن که حیثیت مادی ندارد.
دو. صرف انجام عمل و بازتاب وصفی آن در نفس (مانند انجام کاری عادلانه و تحقق صفت عدالت در نفس انسان) برای ساخت شخصیت انسان کفایت نمی کند. هنگامی یک صفت کمال آور و شخصیت ساز می شود که به صورت ملکه راسخه و وصف ثابت، در روح انسان نهادینه شود. تمامی فرایند پیدایش ملکات و رسوخ صفات در نفس آدمی منوط به تکرار و مداومت بر عمل است، عملی که چنین بازتابی از آن توقع می رود. به کسی که یک روز ورزش می کند یا وزنه می زند، ورزشکار یا وزنه بردار اطلاق نمی شود. ورزشکار کسی است که هر روز ورزش می کند و این عمل جزئی از برنامه های دائمی او است و کسی وزنه بردار است که در اثر تمرین و ممارست و در طول زمان، توانایی برداشتن وزنه های سنگین در او ظهور یافته و در اثر مداومت شایسته عنوان وزنه بردار گردیده است.
ابتدا انسان می داند و به موضوع با ارزشی دانا می شود و سپس بدان علاقه مند می گردد که بدان متصف شود و یا عمل کند و در نهایت با تکرار و تمرین, آن عمل یا صفت ملکه جان او می شود و جزء شخصیت او می گردد. سر توصیه به اربعین و اینکه خوب است فلان عمل را چهل روز مداومت نمایید, این است که این نوع مداومت به ملکه شدن آن کمک می کند.
اصطلاح ملکه شدن بیشتر درباره صفات شخصیت و درونی و خلقیات استعمال می شود, ولی می توان آن را درمورد علم و عمل نیز به کار برد. البته در مورد عمل بیشتر از واژه عادت استفاده می شود, ولی علم چون صفت است, در مورد آن راحت تر این واژه معنا پیدا می کند. علم آنگاه ملکه نفسانی می شود که همیشه در نفس حاضر باشد و در آن راسخ شده باشد. در سوره آل عمران آیه هفت می خوانیم: ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم . و کسی تاویل قرآن را نمی داند مگر کسانی که در علم راسخ شدند.
هدف علم اخلاق ساخت شخصیت انسانی انسان است، بنابراین اگر به عمل نیک و پیگیری مداوم آن فرمان می دهد، به این دلیل است که بدون عمل هیچگونه ساخت و سازی صورت نمی پذیرد و بدون مداومت نیز صفات خلقی رسوخ نمی یابند و در صورت ترک عمل زایل خواهند شد.
باید توجه داشت که سایر مؤلفه های مذکور که عبارت بودند از دانش، بینش، گرایش و انگیزش، همگی مقدمه و زمینه های پیدایش کنش و در نتیجه تحقق منش و تشخص شخصیت انسان هستند. هدف دین و اخلاق نیز هدایت انسان تا مرحله کنش است، زیرا آدمی با عمل و رفتار است که شاکله روح خویش را به صورت انسانی متعالی و معنوی و یا خدای ناکرده به عکس آن به صورت آدمی پست، دنیوی و مادی شکل می دهد.
توضیحى دربارهى سند زیارت شریف عاشورا:
مقدمه: پذیرفتن یک حدیث:
1ـ اعتبار سند؛ یعنى راویانى که حدیثى را از پیامبر(ص) یا امام(ع) نقل کردهاند، همگى باید افراد مورد اعتماد باشند؛ گر چه مذهب آنان شیعه دوازده امامى نباشد. پس، باید دروغگو نبودن آنان براى ما روشن شود، و گرنه سخنشان باورکردنى نیست.
2ـ شفافیت دلالت مفهومى؛ یعنى ساختار واژگان و جملههاى حدیث به گونهاى باشد که ظهور کافى در بیان مراد متکلم داشته باشد و از نظر عرف هیچ گونه ابهام و اجمال و تردیدى که سبب اختلال ظهور کلام گردد، در آن راه نداشته باشد. زیرا اهل عرف در فهم مراد گویندگان،با استناد به اصول عقلایى مانند اصل نبودن قرینه، اصل عدم غفلت، اصل عدم نسیان، اصل عدم خطا، مبناى ظاهرى الفاظ را ملاک قرار مىدهد.
3ـ شرایط زمانى و مکانى صدور؛ یعنى آیا امام(ع) در شرایط عادى و بدون هیچ گونه مشکل خارجى حکم واقعى الهى را بیان فرمودهاند یا در موقعیت بحرانى و در نظر گرفتن برخى از شرایط براى پیشگیرى از رخدادهاى نامطلوب براى برخى از مسلمانان سخنى را فرموده است؟ به دیگر سخن این که: آیا رعایت حال تقیه و شرایط ضرورى جانبى را کرده یا در حال متعارف به بیان حقایق نظر داشته است؟ زیرا حدیث صادر شده در حال تقیه براى دیگر زمانها حجیت ندارد.
4ـ نبود معارض مفهومى؛ یعنى پس از احراز صحت سند و تمامیت دلالت و جهت صدور واقعى یک حدیث، باید در میان احادیث دیگر به جست و جو پرداخت و چنانچه روایتى بر خلاف آن پیدا شد، نخست باید به روش جمع دلالى، سپس ترجیح سندى یا دلالى عملکرد. سند زیارت عاشورا شیخ طوسى(قدسسره) با سه سند این زیارت شریف را به شرح زیر نقل کرده است:
1ـ محمد فرزند اسماعیل بن بزیع، از صالح فرزند عقبه، وى نیز از پدرش عقبة بن خالد از امام باقر(ع).
2ـ محمد فرزند خالد طیالسى، از سیف بن عُمیره، از صفوان فرزند مهران از امام صادق(ع)، از پدرانش از پیامبر و جبرئیل و سرانجام خداوند بزرگ.
3ـ صالح بن عقبه و سیف بن عُمیره از علقمه فرزند محمد حضرمى از امام باقر(ع)، (مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد / 772 787)
گفتنى است: همه افراد پیش گفته از مشاهیر راویان حدیث هستند که عموما از سوى دانشمندان علم رجال توثیق شدهاند مگر عقبه بن خالد و علقمه بن محمد که توثیق خاص ندارند، ولى توثیق عام دارند؛ یعنى افراد بنامى بودند که روایات امامان را نقل مىکردند و اگرنقطهى ضعفى در آنان بود، به یقین در جامعه اشتهار پیدا مىکرد و بر سر زبانها مىافتاد و به یکدیگر بازگو مىکردند؛ با این همه، هیچ گونه قدحى دربارهى آن دو نقل نشده است. از این طریق مىتوان «توثیق عام» را احراز کرد. (براى توضیح بیشترر.ک: منشور نینوا: مجید حیدرىفر / ص 35).
در پایان یاد سپارى این نکتهى مهم را براى همگان توصیه مىکنیم: براى اطمینان به صدور حدیثى از معصومان(ع) باید به روش پیش گفته عمل کرد، البته راه دیگرى وجود دارد و آن اینکه گاه از متن حدیث و بلنداى مضمون آن مىتوان به صدور آن روایت از امام معصوم(ع) مطمئن شد. که ملاکهاى تشخیص دقیق آن از حوصله این نوشتارخارج است و مىتوان زیارت عاشورا را از این طریق نیز مورد بررسى قرار داد.
حکم شرعی قرائت زیارت عاشورا: پس از اثبات اعتبار زیارت عاشورا، به این نتیجه می رسیم که این زیارت، از معتبرترین زیارت هاست و ائمه اطهار(ع) بر آن تأکید ها نموده اند. چندان که در پاره ای از منابع حدیثی به «حدیث قدسی» بودن آن تصریح گردیده مفهوم این تعبیر آن است که مفاهیم این الفاظ و کلمات به اذن الهی و از جانب او صادر گردیده و در واقع گوینده حدیث نه پیغمبر است نه امام، بلکه خود خداست.
از این رو همه فقها و مراجع به این زیارت عنایت تام داشته و عملا و با ابزار تألیف و گفتار، همگان را به قرائت آگاهانه آن فرا می خوانند. با این توصیفات اساسا نیازی به حکم شرعی آن نیست زیرا سیره مؤمنین و فقها بهترین توضیح حکم شرعی می باشد.
مثلا مرحوم امام خمینی پس از خواندن زیارت، صد لعن و سلام آن را هم می فرمودند و آیت الله بهجت نیز هر روز در حرم مطهر چنین برنامه ای دارند.
براى آشنایى بیشتر با مباحث رجالى سند زیارت عاشورا، به دو کتاب ارزشمند «شفاء الصدور فى شرح زیاة العاشور» تألیف آیةالله میرزا ابوالفضل تهرانى«قدسسره» که از شاگردان میرزاى شیرازى بود و نیز «اللؤلؤ النضید فى شرح زیارة مولینا ابى عبدالله الشهید» نگارش آیةالله شیخ نصرالله شبسترى مراجعه فرمایید.
براى آگاهى بیشتر ر.ک: پرسشها و پاسخهاى مذهبى، آیتاللّهمکارم و سبحانى (ج 2، ص 116-122).
عقل یا عشق کدام را ترجیح دهیم؟
در یک کلام عشق حقیقی ثمره و محصول عقل است. در روایت داریم: العقل امام القلب. عقل جلودار و راهنمای دل است، یعنی ابتدا باید عقل حرکت کند و مسیر را تشخیص بدهد و ببیند موضوع قابل دوست داشتن و پیوند هست یا نه و بعد در صورت تایید عقل دل انسان مباحث عاطفی را دنبال کند و دوست بدارد و مانند آن .
بنابراین نمی توان گفت یا عقل یا عشق و یکی را ترجیح داد. انسان با عقل تصمیم می گیرد و با عشق و دوست داشتن سختی های راه را تحمل می کند و پیوند های خود را استوار می نماید و زندگی را برای خویش لذت بخش می نماید. عقلانیت و عشق هر دو برای انسان و زندگی لازم است و باید میان آنها تعادل برقرار شود.
این بحث در مباحث معرفتی و سلوک الی الله مطرح است. اهل معرفت معتقدند.
1- سالک کوی حقیقت بدون گذر از وادی عقل و حکمت، نخواهد توانست به وادی عشق و محبت وارد شود و این دو وادی در پی هم اند.
2- انسان آمیزه ای از عقل و عشق است، ولی در سلوک الی الله وادی عقل متوسط وادی عشق نهایی است. به عبارتی می توان گفت نیرویی که قادر است انسان را به خواسته ها و اهداف خود، به خصوص در بحث وصول به حقیقت برساند، عشق است و عقل نقش پشتیبان را دارد. وادی عقل آدمی را از وادی طبیعت جدا می سازد و از آتش نجات می دهد و زندگی او را مدیریت می کند، ولی این نیروی عشق است که زمینه پرستش محبوب حقیقی هستی را فراهم می کند و اسباب وصول و عرفان را فراهم می کند. اگر نظر کوتاهی به ادبیات عرفانی کنیم، به وضوح شاهد این معنا خواهیم بود که سخن و پیشنهاد عرفا برای سلوک و وصول به محبوب هستی راه عشق است
3. عقل فقط راهنما است؛ مولا على(ع) مىفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، V}(میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022، مکتب الاعلام الاسلامى، چ اوّل، سال 1362). و نیزمىفرمایند: العقل یصلح الرویة ؛ عقل رویه و منش را اصلاح مىکند (همان، ص 396، ر 13019) .
4. عقل عشق آفرین است؛ امام على(ع) مىفرمایند: العقل رقى الى اعلى علیین ؛ عقل باعث ترقى انسان به اعلى علیین مىباشد(همان، ر13016).
وقتى انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه مىشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مىیابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا مىسازد و حتى عشق حقیقى را از عشق مجازى متمایز مىکند. انسان در پرتو عقل، راه اعلى علیین را مىجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهى، کام تشنه را براى وصول به گوارایى آب تحریک مىکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه مىسازد. از این رو مىگوییم: عقل عشق آفرین است.
5. مرکب وصول و معرفت قلبى عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنماى خوبى است و گرنه هرگز پاى پیمودن راه وصال را ندارد. وقتى با جرقههاى راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید؛ دل گامهاى نخستین راه معرفت را بر مىدارد و کم کم از وادی عقل گذر می کند و به وادی عشق می رسد.
البته برخی گفته اند: در آن حالات بلند، عقل محو مىشود، ولی این صحت ندارد و مانند آن است که بگوییم چون به صد رسیدیم نود گم می شود در حالی که نود هم پیش ما است. چون که صد آمد نود هم پیش ما است. پس عقل در دو مرحله اوّل، نه تنها زایل کننده عشق نیست؛ بلکه مىتواند راه عشق حقیقى را بنمایاند و در مرحله دوم هم در بعضى از حالات بلند عرفانى و عشق حقیقی اگر چه غلبه با عشق است و سالک پیرو دل و راه محبت است، ولی عقل همچنان در قلمرو خود حکم می راند.
6. . در زندگی عادی نیز عقل مدیر زندگی انسان است و در تصمیم های انسان مانند ازدواج و انتخاب همسر، عقل و عشق هر دو دخالت دارند.
مشکل بسیاری از جوانان آن است که قبل از اینکه عقلشان موضوع را پی گیری کند و صلاحیت آن را تایید کند، با یک نگاه ممکن است دل آنها برود و در حقیقت دل و عشق از عقل جلو بزند و بعد از اینکه وابسته شدند، می خواهند موضوع را عقلانی کنند که گاهی امکان پذیر نیست.
در صورتی که عقل با موضوع موافقت خود را اعلام نکند و مشکل پیش آید، آنگاه جوان دچار چالش بزرگ می شود. یا باید حکم عقل را نادیده بگیرد و عواقب غیر قابل کنترل و احتمالی آن را قبول کند و یا باید از خواست دل خود بگذرد و درمی مانند که چگونه دل خود را راضی کند تا از موضوع چشم پوشی نماید. در این صورت است که کار برایش بسیار دشوار می نماید. در صورتی که اگر ابتدا با قدم عقل حرکت می کرد و تایید عقل را می گرفت و شرایط را بررسی می کرد، شاید مشکلی برایش پیش نمی آمد و یا درصد بروز آن به حد اقل می رسید.
جهت آگاهی بیشتر نسبت به این موضوع مطالعه کتاب های ذیل مفید خواهد بود:
1- جوانان و انتخاب همسر على اکبر مظاهرى 2- ازدواج آسان و شیوه همسردارى محمد محمدى اشتهاردى 3- ازدواج آسمانى على اکبر مظاهرى 4- ازدواج پایدار کاظمى حقیقى 5- ازدواج در اسلام مصطفى کاشفى خوانسارى 6- ازدواج و روابط زن و مرد نجفى یزدى 7- پیوند دو قلب یا راهنماى ازدواج مهدى پاکزاد 8- جوانان و ازدواج - زندگى بهتر سید احمد واحدى 9- جوانان، ازدواج و مسایل جنسى روح اللّه خالقى 10- راهنمایى ازدواج بهزاد رحمتى 11- همسران برتر، غلامعلى افروز 12- انتخاب همسر، ابراهیم امینى 13- ازدواج مکتب انسانسازى، دکتر پاکنژاد
چگونه ازدواج باعث کامل شدن دین می شود. گاهی مشاهده می شود که اینطور نیست؟
در مقدمه گفتنی است که هدف کلی زندگی انسان قرب به خداوند است. کمال انسان هم در همین قرب و نزدیکی است. ازدواج از نظر اسلام امری مقدس و مستحب است و هدف کلی از آن و تشکیل زندگی نیز در همین راستا است.
قرآن کریم نوید می دهد که با ازدواج زوجین به آرامش دست می یابند. این آرامش هم یکی از نیازهای انسان برای حرکت در مسیر تقرب به خداوند است. معیار ازدواج و انتخاب همسر هم برای یک فرد مومن و کسی که هدف اش همان هدف اصلی دین و زندگی است، ایمان است، یعنی کسی باشد که در مسیر قرب الی الله باشد و با ازدواج به همسر خود در این مسیر آرامش بدهد و کمک نماید.
اگر کسی با این معیار همسر خود را انتخاب کند، ازدواج نه تنها مانع تکامل نیست، بلکه خود عاملی برای پیشرفت معنوی و حرکت سریع تر در مسیر حقیقی کمال و زندگی است، ولی اگر انسان خدای ناخواسته درست و با معیار انتخاب نکند و کسی را برگزیند که با او در مسیر کلی و اصلی زندگی تفاوت و اختلاف اساسی دارد، این کار می تواند مانعی برای راه خدا و کمال محسوب می شود.
در هر صورت باید توجه داشته باشیم که قوی ترین نیازهای پایه انسان، نیازهای فیزیولوژیک است و یکی از قوی ترین این نیازها، نیاز جنسی است. این نیاز، بیشترین عامل سوق دادن انسان به طرف گناه است و به عنوان یک فاکتور بسیار مهم در درون انسان عمل می کند که نمی توان از آن به سادگی گذشت.
اگر برنامه ریزی مخرب معاندان اسلام را مطالعه نماییم می بینیم که از دیر باز برای جلب توجه و انحراف مسلمانان از این عامل استفاده می کردند. زمانی که مسلمانان، اندلس را فتح کردند، در مدت زمان کوتاهی با استفاده از زنان و دختران خود توانستند به راحتی بر مسلمانان غلبه کنند. اکنون هم بیشترین هجمه با برافروختن این نیاز در غیر مسیر اصلی خود، صورت می گیرد. امروزه هزینه های هنگفتی در این شبیخون فرهنگی توسط دشمنان انجام می شود و عاملی که نوک پیکان آنان به سوی آن نشانه رفته همین نیاز فیزیولوژیک جنسی است.
در زمینه ازدواج دو دیدگاه وجود دارد:
طبق دیدگاه اول، خود ازدواج کمال نیست، ولی زمینه کمال انسان را فراهم می آورد. سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که فرموده: هر گاه کسی ازدواج کند، نصف دین را کامل کرده است و برای (حفظ) نصف دیگر باید تقوای خدا پیشه کند. (منتخب میزان الحکمة 2776 و کنز العمال 44403) بدین معنا نیست که ازدواج تکویناً مساوی نصف دین است. بلکه با ازدواج، اسباب بدست آوردن نیمی از دین که توسط این نیاز زیستی تهدید می شد، فراهم شده است.
اگراین نیاز به مسیر اصلی خود هدایت شود، حقیقتاً شرایط برای بسیاری گناهان فراهم نمی شود و شخص با برآورده شدن این نیاز به آرامش روانی می رسد
با ارضای این غریزه، برخی موانع عاطفی و روانی در مسیر انسان برداشته شده و طی مسیر هموار می گردد و صد البته که همه از این شرایطِ مهیا، استفاده نبرند و در یک نقطه، درجا زده و یا پسرفت داشته باشند.
دیدگاه دوم. این است که ازدواج به خودی خود، یک عمل مستحبی و عبادی است و نوعی کمال محسوب می شود مانند نماز که به خودی خود مقرّب انسان به خداست. طبق این دیدگاه با ازدواج نیمی از دین بدست آورده می شود. انسان در مسیر کمال به لوازمی نیاز دارد که یکی از اثر گذارترین آنها «ازدواج» است.
البته گاهی مشاهده می کنیم که برخی افراد با ازدواج در مسیر تقوا و قرب الهی قرار نمی گیرند که هیچ دچار غفلت بیشتری نیز می گردند و انحرافات تازه تری برایشان ایجاد می شود. در این زمینه باید توجه کنیم که بر اساس هر کدام از دیدگاه ها نمی توان تغییراتِ فردی را که پس از ازدواج سیر نزولی داشته و از درجه دینداری اش کم شده، را به ازدواج نسبت داد. عوامل بسیاری ممکن است باعث این عقب گرد باشد مانند تأثیر دوستان جدید یا انتخاب همسر نامناسب و فاسد، نداشتن برنامه دینی خاصی در شرایط جدید، تأثیر محیط، خصوصاً محیط های جدید مانند بستگان همسر، بیش از حد دنبال مادیات رفتن در اثر چشم و هم چشمی یا به علل دیگر، غرق شدن در سختی ها و فرصت فکر برای خود باقی نگذاشتن و... .
ازدواج مومن با مومن چیزی جز در کنار هم قرار گرفتن یک زوج در جهت کمال نیست و امکان ندارد انسان را تنزل دهد. اگر تحقیق مختصری انجام دهید یقیناً به این نتیجه می رسید که اشکال کم شدن دین در این افراد به مسائل دیگر برمی گردد نه ازدواج.
کسانی که با ازدواج در پیشرفت معنوی آنان تغییری حاصل نمی شود، عیب متوجه خود آنان است نه ازدواج. این افراد مانند شخصی هستند که تمامی امکانات ورزشی برای او فراهم است اما ورزش نمی کند. ایراد به خود او برمی گردد. در مورد ازدواج هم اسباب و مقتضیات برای کامل کردن نیمی از دین آماده شده است.
بنا بر دیدگاه دوم نیز«ازدواج» وظیفه خود را انجام داده و درجه ای از کمال را در فرد ایجاد می کند. اما آن فرد ممکن است با انجام بسیاری کارهای دیگر، نه تنها در نصف دیگر دین خود نکوشیده بلکه در صدد تخریب نیمه ای از دین که دارد نیز بر آمده باشد.
اگر افرادی با ازدواج، به جای پیشرفت، پسرفت داشته اند به خاطر این است که هدف درستی نداشته اند. ازدواج، دستور خداوند و گامی در جهت اوست. برخی گمان می کنند وقتی ازدواج کردند دیگر در مسائل جنسی آزاد هستند و به راحتی می توانند از فیلم های مبتذل و... استفاده کنند با این تصور که ما دیگر ازدواج کرده ایم.
بار دیگر تأکید می شود که اگر اشکالی هست متوجه ازدواج نیست بلکه متوجه افرادی است که از ازدواج، بهره درستی نگرفته و از آن در جهت صعود معنوی استفاده نمی کنند.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی - هر عیب که هست از مسلمانی ماست
متأسفانه ازدواج از یک امر مقدس، ساده و سالم، تبدیل به وسیله ای دیریاب، دارای حواشی غیر مشروع و متعدد در آمده. برگزاری جشن هایی که همراه با اسراف، گناه و ... است با هزینه هایی که معمولاً با قرض و وام های سنگین و ... برگزار می شود، نه تنها موجبات آرامش را فراهم نمی آورد بلکه فشار روانی نیز ایجاد می کنند.
اگر انتخاب همسر و سایر برنامه ها با موازین اسلامی و با اعتدال صورت گیرد نه تنها موجب کمال و نصف دین است بلکه زمینه را برای بدست آوردن نیم دیگر دین نیز آماده تر می کند. با ازدواج می توان محیط معنوی مناسبی برای سیر به سوی معبود حقیقی فراهم آورد.
اسرار زندگی:
من همواره فکر میکنم که در تمام زندگی و جهان هستی اسراری است که باید کشفشان کرد و کلید هایی وجود دارد که باید پیدایشان کرد و به وسیله آن ها درب های حقیقت را گشود.
به عبارت دیگر راز خوشبختی و سعادت بشر در دانستن این اسرار و کلید های آنها است.
مبنایی ترین اسراری که در زندگی انسان وجود دارد، عبارتند از:
1- سر و حقیقت هستی که وجود خداوند است و جهان هستی بر مدار و محور ذات الهی می چرخد.
توحید و عرفان و کمال، یعنی باور کنی که هستی، خدا محور است، فقط خدا هست و جز او و صفات و ظهورات او هیچ چیز دیگری وجود ندارد. همه هستی به ذکر حق مشغول است و جز او و یاد او و عشق او و قدرت او در عالم سریان و جریان ندارد.
2- سر و حقیقت انسان شباهت او به خداوند است. از میان تمامی مخلوقات، امتیاز انسان به این است که او شبیه ترین موجود به خداوند است. شباهتی که در طول زندگی و تلاش در مدرسه انبیا و اولیای خداوند و با مقاومت در بستر حوادث زندگی و مبارزه با دشمنان و درارتباط دائمی با خداوند، شکوفا و ظاهر می شود و به کمال خود می رسد.
شباهت و وحدتی که زمینه ساز ولایت و خلافت الهی انسان در زمین بوده و سعادت دنیا و آخرت او را تامین می کند.
3- سر و حقیقت دین توحید است، به معنای "نزدیک بودن" (توحید نظری) و "نزدیک شدن (توحید عملی) انسان به خداوند". نتیجه توحید، شکوفا ساختن همان شباهت و خلافت در انسان است.
دین وسیله شکوفا نمودن نیروهای درونی انسان برای شبیه ساختن فعلی او به خداوند و وصول به توحید است.
ماموریت انبیای الهی چیزی جز دعوت به توحید و عبادت خداوند جهت آشکار ساختن سر و حقیقت انسان نبوده است.
4- سر و حقیقت زندگی و تاریخ، حرکت و مقاومت است. منتهی در تاریخ و زندگی انسان همیشه دو جریان و دو جبهه و دو نوع حرکت وجود داشته است.
حرکت تکاملی به سوی خدا و وصول به توحید که همواره با حرکت مخالفین و دشمنی اهل دنیا و مشرکان و کافران روبرو بوده است. تاریخ زندگی انسان پر است از مقاومت و مبارزه این دو جریان و جبهه حق و باطل در مقابل هم.
مومنان و جبهه حق حرکت شان در مسیر توحید و تحت ولایت خداوند و فرماندهی اولیای او می باشد.
مومنان همواره در حال مقاومت در برابر حرکت کافران و هجوم مشرکان تحت ولایت شیطان و در مسیر خود پرستی و دنیا زدگی هستند و آنها همواره در حال هجوم به موحدان و خداپرستان اند.
در کلامی منسوب به حضرت حسین(ع) آمده است که ان الحیات عقیده و جهاد. زندگی جز عقیده و مبارزه در راه آن نیست.
در این مبارزه و مقاومت در اغلب زمان ها و مکان ها، اهل توحید و ایمان در موضع ضعف هستند و همواره حزب شیطان و طاغوت ها به دلیل کثرت طرف داران و امکانات خود در موضع غلبه می باشند، تا هنگامه ظهور منجی برسد.
ظهور مهدی(عج) به معنای غلبه حکومت الله بر حکومت های شیطانی و طاغوت ها و غلبه عدالت بر ظلم و مومنان بر مشرکان و کافران است. عصر ظهور، یعنی عصر جهانی شدن توحید و فرهنگ و تمدن توحید خداپرستان است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید