بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 97
معیار موفقیت:
سوال: چرا قسمت من نمی شه برم حج؟ دوستم نماز و روزه اش رو به زور انجام می دهد اما امسال خانوادگی رفت. برای سال دیگه هم ثبت نام کردند چون پولدارند، طلبیده میشن اما من نمازم رو اول وقت می خونم، سوره نبا رو هر روزمی خونم چون طبقه متوسطیم، طلبیده نمی شیم. حسود نیستم انشاالله هرسال بره اما منم دوست دارم، چکار کنم؟
پاسخ: هدف زندگی یک انسان مومن قرب به خداوند است. مهم نیست که چه کسی کجا است و چه کاری انجام می دهد، مهم این است که کارش در جهت رضایت خداوند هست و با صدق و اخلاص آن را انجام می دهد یا نه. ممکن است کسی الان در خانه خدا و یا مدینه منوره باشد، اما چون کارش با انگیزه خدایی نیست، مقبول نباشد و او را به خداوند نزدیک نکند و بلکه به عکس با زیارت خانه خدا از خدا دور شود، چون برای ریا بوده مثلا. در همین حالت کسی که دلش می خواسته واقعا به خاطر خدا به حج برود، ولی به دلیل نداشتن امکانات موفق نشده، نزد خداوند عزیز و مقرب تر باشد از کسی که رفته ولی انگیزه اش قرب الهی نبوده است.
ما در این مقایسه ها باید معیار اصلی که همانا قرب به خداوند است را فراموش نکنیم. اگر در جهت خدا حرکت کنیم و برای رضای او کار کنیم، هر کجا که باشیم برایمان فرقی نمی کند و حسرت دیگران را نخواهیم خورد. شما خیال نکنید کسی که پول دار است و مکه می رود سالی چند بار هم می رود از کسی که ندارد و نمی تواند به حج برود، موفق تر و مقرب تر است. ملاک پول دار بودن و امکانات داشتن نیست. رفتن آنها به مکه هم توفیق تلقی نمی شود. توفیق رفیق کسی است که برای خدا کار می کند و در جهت خداوند و قرب الهی حرکت می کند. انسان با انگیزه خدایی هر کجا که باشد، در حال حرکت به سوی خدا است و این حالت به او رضایت می دهد و کارهای خود را توفیق الهی می داند و خود را موفق می انگارد.
البته انکار نمی کنیم که سفر حج نیز سفری بسیار معنوی است و در صورتی که انسان موفق شود، آن را با انگیزه الهی انجام دهد، موفقیت بزرگی است، اما نباید به آن به صورت هدف نگاه کرد. هدف قرب ا لهی است و هر کجا که این هدف تامین باشد، همانجا خدا هست و انسان به آرزوی خود رسیده است.
ممکن است کسی در شهر خود با یک کار ساده مثلا بر سر یتیمی دست بکشد و این کار را برای خدا انجام دهد، از کسی که با خرج کردن مبالغ زیادی پول و تحمل رنج سفر به مکه رفته، نزد خداوند مقرب تر باشد و خدا از او راضی تر باشد. از کجا می دانید نماز واجبی که شما با اخلاص در اول وقت و در شهر خود می خوانید، از مکه رفتن ریایی هر سال پولدارها و کسانی که چه بسا واجبات خود را فراموش کرده به مستحبات می پردازند، بهتر و موثر تر نباشد و باعث قرب بیشتر شما به خداوند نشود.
با کمی دقت و نگاه کردن به اسرار و باطن امور می توانیم از سطحی نگری خلاص شویم و فریب ظاهر امور و کارهای دیگران را نخوریم و همواره به یاد خدا و رضایت او باشیم.
اگر همه زیارت به این بود که: بار سفر ببندیم و برویم و چند روز بمانیم و برگردیم، کار خیلی ساده ای باشد اما موضوع به همین سادگی نیست،و نمیتواند باشد. زیارت، یعنی تلاش برای ارتباط برقرار کردن که هم ملزوماتی میخواهد و هم الزاماتی دارد.
زمینه این عمل از طرف خداوند فراهم می شود و اعمالی سبب پیدایش این موفقیت می گردد. تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد.
گفتنی است طلبیدن ،همان توفیق و موفقیت در اعمال است. عواملی که در موفقیت زیارت دخالت می کنند متعدد است؛ 1. تلاش و همت خود انسان، 2. فراهم شدن شرایط از سوی دیگران.3 خواست خداوند و جور شدن امور.
اما برتر از همه اراده ها و موفقیت ها و عدم موفقیت ها اراده الهی است. البته اراده الهی براساس عدالت، حکمت و رحمت او می باشد. این جاست که فاکتورهای متعددی در موفقیت و عدم موفقیت ما دخالت دارد که از ان به عوامل ظاهری مادی و عوامل ناپیدای معنوی یاد می کنند. آنچه مهم است.
این است که ما طبق وظیفه خود عمل کنیم و موانع را تا جایی که می توانیم برطرف کنیم و نسبت به دیگران حسادت و یا نگاه کم ارزشی، نداشته باشیم. آنچه مهم است، آن است که انسان با معرفت به زیارت رود، لذا در روایت دارد «چه بسیارند ضجه زنندگان و چه کم هستند حاجیان» در هر صورت وظیفه ما عمل به وظیفه و رضایت به آنچه خداوند روزی کرده است.
کسانی که مشمول لطف و رحمت شده اند و رو به سوی خداوند آورده اند و یا موفق به زیارت شده اند. دو گروه می شوند برخی معنویات آنان بیشتر می شود و یا از خطای گذشته پشیمان می شوند در این صورت لطف و رحمت به سوی آنان بیشتر سرازیر می شود و برخی نه تنها اصلاح نمی شوند بلکه چه بسا از عنوان حاجی و کربلایی سوء استفاده می کنند. اینان علاوه بر اینکه از بهره های معنوی محروم می شوند و لذت مناجات و زیارت را نمی چشند نزد مردم نیز احترام خود را از دست می دهند و در آخرت نیز سودی نخواهند داشت.
ساختار هویت انسان:
درباره ساختار وجودی انسان و اینکه دو ساحتی است یا تک قطبی، دو نظریه مهم و کلی وجود دارد.
اول. نظریه اکثر اندیشمندان غربی مبنی بر اینکه انسان هویتی تک قطبی و طبیعی دارد. انسان موجودی مادی و زیستی است که تحت تاثیر تاریخ، جامعه ، تربیت ، ویا انتخاب خود ساخته می شود. این نظریه عمدتا مربوط به کسانی است که روح انسان را از سنخ بدن و طبیعت و ماده می دانند.
دوم . نظریه اندیشمندانی که علاوه بر بعد طبیعی، برای انسان بعدی متافیزیکی نیز قایل اند . کسانی که انسان را دارای روحی مجرد و از سنخ ملکوت می دانند.
اسلام طرفدار نظریه دوم است. از این دیدگاه آدمی به طور کلی از دو گونه هویت معنوی و مادی برخوردار است. از این نظر که از بدن مادی و طبیعی سود می برد ، هویتی بشری و طبیعی دارد و از آن جهت که دارای روحی مجرد و فرا طبیعی است، دارای هویتی مجرد نیز هست.
قرآن کریم به ساختار دو بعدی روح انسان اشاره کرده و می فرماید: خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کرد، سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید، پس انسان آمیزه اى از عنصرى مادی و زمینى و عنصری مجرد و الهى است، و بدأ خلق الانسان من طین ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه، شروع خلقت انسان از خاک بود، سپس او را بیاراست و از روح خویش در او دمید. سجده / 9 و 7.
در آموزه های دینی ما تعبیرهای فراوانی نسبت به دو واقعیت وجودی انسان وجود دارد، همچون: خود حقیقی و خود مجازی، خود ملکوتی و خود ملکی، خود مثبت و خود منفی، خود عالی و خود سافل، خود مجرد و خود مادی، خود معنوی و خود طبیعی و مانند آن.
اینکه انسان دارای دوساحت مادی و مجرد است، قابل انکار نیست، ولی از دیدگاه انسان شناسی و خودشناسی باید به این نکته توجه کنیم که ما به عنوان انسان، موجودی فرامادی و روحانی هستیم و بدن مادی، تنها قالب این جهانی ما است. ما به بدن طبیعی خود در این دنیا نیاز داریم، ولی بدن نیستیم. انسان، طبیعت مادی نیست، انسان یک حقیقت روحانی است و بدن تنها ابزاری است که خدای متعال در این زندگی در اختیار ما قرار داده تا بتوانیم در عالم عنصری و طبیعت مادی این عالم زندگی کنیم.
این رویکرد باعث نمی شود که ما بدن و هویت بشری خود را فراموش کنیم و یا آن را از حیطه فعالیت های خودسازانه خارج بدانیم، زیرا در هر صورت انسان تا هنگامی که زنده است و در این سرای زندگی می کند، در طبیعت رشد می کند و به بدن و هویت بشری خود نیاز دارد و تا هنگامی که آن را به خوبی مدیریت نکند، امکان رشد معنوی و انسانی نیز نخواهد داشت.
سه گانگی هویت انسان:
قرآن کریم در مورد انسان از سه واقعیت وجودی نفس، عقل و قلب سخن می گوید. نفس مجموعه ای از قوای غریزی آدمی است و هویت بشری انسان را می سازد، عقل که مرکز ادراک و استدلال است، به انسان هویت انسانی می دهد و قلب که عرش رحمان است، به آدمی هویتی الهی می بخشد.
مطابق این رویکرد، بعد مجرد انسان نیز خود به دو هویت انسانی و الهی تقسیم می شود. بنابراین در یک نظریه کلی و نهایی درباره ساختار هویت انسان می توان گفت: انسان به طور کلی دارای سه گونه هویت است.
هویت بشری و حیات طبیعی:
آنکه می خورد و می خوابد، ازدواج و آمیزش می کند، شهوت و غضب دارد، کار و تلاش طبیعی انجام می دهد، هویت بشری انسان است. در قرآن کریم آمده: سران کفر به به قوم خود می گفتند: آنکه که ادعای پیامبری دارد، جز بشری مانند شما نیست. از آنچه شما می خورید و می نوشید، می خورد و می نوشد، ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه و یشرب مما تشربون. مومنون، 33.
هویت بشری انسان از سنخ حیوان است؛ یعنی نوعی از انواع حیوانات محسوب می شود و تحت عنوان "حیوان سخنگو" تعریف می گردد، ولی هویت انسانی او از سنخ ملکوت و عوالم فرا طبیعی است و تعریف خاص خود را می طلبد. خدای متعال آنگاه که بدن و هویت بشری انسان را تکمیل کرد و از روح خویش در او دمید و آدمی صاحب بعد مجرد انسانی شد به ملائکه فرمود بر او سجده کنند، فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. حجر، 29.
واژه بشر از بشره است و به چهره ظاهری انسان اطلاق می شود، همان که از خاک و آب آفریده شده است. اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من طین. زمانی را به یاد آر که پروردگارت به ملائکه فرمود: من می خواهم بشری بیافرینم از خاک. ص،71 . و هو الذی خلق من الماء بشرا، و او کسی است که بشر را از آب آفرید. فرقان، 54 .
و یا در آیه ای دیگر دارد که و اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون. و یاد کن آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک بیافرینم. حجر 28. و در برخی آیات دارد که از خون بسته تکون یافته است.
ازدواج و آمیزش یک عمل بشری است به همین دلیل هنگامی که حضرت مریم به داشتن فرزند بشارت یافت، فرمود: من چگونه می توانیم صاحب پسری باشم، در حالی که هرگز بشری با من آمیزش نداشته است. قالت انى یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر. مریم،20.
دلیل عدم پذیرش کفار نسبت به انبیای الهی نیز نگاه سطحی آنان به چهره ظاهری ایشان بوده است. سران آنها به سایر مردم می گفتند: چگونه کسی را به پیامبری می پذیرید که مانند شما بشر است. گویا آنان می دانستند که چهره بشری انسان نازل است و صلاحیت دریافت وحی و ارتباط با عوالم دیگر را ندارد، پیامبر باید کسی باشد که از بشر معمولی فراتر باشد، بدین خاطر انبیای الهی استدلال می کردند اگر چه ما ظاهرا مانند شما بشر هستیم، ولی با شما از این نظر که بر ما وحی می شود و هویت انسانی و الهی داریم متفاوتیم. قل انما انا بشر مثلکم یوحى الی. کهف،110.
البته نقش مثبت و منفی طبیعت مادی انسان در مسیر خودسازی را نیز نباید فراموش کنیم. بدن ابزار و مرکب راهواری است که باید سالک الی الله بر آن بنشیند و با کمک آن به ریاضت نفس بپردازد و روح خود را به تعالی برساند، کسی که بدن سالم و قوی ندارد، توان حرکت به سوی خدا را نیز نخواهد داشت، اگر چه اصل حرکت روحانی و معنوی است.
نقش منفی بدن و طبیعت مادی، ایجاد گرایش های دنیوی، تحریک امیال غریزی، ایجاد تمایل نسبت به لذت های مادی و به چالش کشیدن انسان در عرصه انتخاب و گزینش است که البته وجود این چالش و درگیری در انسان، از آن جهت که زمینه اختیار و انتخاب آزادانه را فراهم می کند، نیز می تواند مفید و مثبت ارزیابی شود.
هویت انسانی و حیات معقول:
انسان در طبیعت پدید می آید، ولی نباید در طبیعت برای همیشه ماندگار شود، زیرا در این صورت هلاک خواهد شد، چون طبیعت هلاک شدنی است. کل شیء هالک الا وجه. قصص، 88.
آدمی در مسیر حر کت تکاملی خود حتی باید از عالم عقل نیز گذر کند و سپس به عالم عشق درآید و محبت را تجربه نماید تا به محبوب حقیقی عالم وصول یابد.
در سن تکلیف، آدمی ماموریت می یابد تا دامن از طبیعت بیرون کشد و به عالم عقل و حیات معقول که اصل انسانیت و اختیار او در آن شکل می گیرد، مهاجرت نماید. چرا؟ چون اگر انسان در طبیعت بماند و اهل دنیا شود و نتواند به زندگی عقلانی خود که همان حیات طیبه انسانی و ایمانی است، سامان دهد، از هیچگونه خطری در امان نیست و در نهایت نیز اهل دوزخ خواهد بود.
حیات معقول، یعنی زندگی مستند به حجت. در این نوع زندگی انسان دو گونه حجت دارد، حجت درونی که همان عقل و به تعبیری پیامبر درونی است و حجت بیرونی که دین و پیامبران الهی هستند. در حیات معقول انسان برای تمامی افکار، عقاید، اخلاق و رفتار خود دلیل و برهان معقول و مشروع دارد و برای هر انتخابی که انجام می دهد، استدلال می کند و اینطور نیست که صرفا در پاسخ به امیال نفسانی، زندگی و انتخاب کند.
زندگی معقول بر اساس اندیشه شکل می گیرد و نه احساس و ادراک غریزی. در این نوع زندگی عقل فرمان می دهد نه امیال و خواسته های نفسانی. انسان در ابتدا بر اساس ادراک غریزی و احساس نیازهای طبیعی که در درونش هست، زندگی و رشد می کند، ولی بعد از سن بلوغ و تکلیف وظیفه دارد که زندگی خود را بر اساس اندیشه و عقیده سامان دهد و حیات و رشد عقلانی داشته باشد.
البته ماندگار شدن در عالم عقل نیز نوعی عقب ماندگی محسوب می شود. ایمان و عمل صالح داشتن تازه ابتدای راه است. فیلسوف شدن و حیات معقول داشتن نیز آخر راه نیست. اهل معرفت پس از حیات معقول به وادی عشق و عرفان می رسند و از رابطه عاشقانه با خداوند و حالات خوش عارفانه لذتی سرشار می برند.
هویت الهی و حیات عرفانی:
حیات عرفانی و عالم عشق چیزی فراتر از عالم عقل و استدلال است. استدلال اهل دل و محبت، دوست داشتن است، اگر چه عشق عرفانی ریشه در عقلانیت و حیات معقول دارد و ثمره و نتیجه عقل است، ولی در وادی عشق عاشق به فرمان دل و محبت زندگی می کند، محبتی که هیچ شباهتی به هوس اهل دنیا و طبیعت ندارد.
به عبارت دیگر، درست است که در زندگی عاشق دل فرمان می دهد و عشق و احساس تصمیم می گیرد، ولی دل و عشقی که ریشه در عقلانیت دارد و احساسی که ثمره تفکر و برآیند شناخت عمیق خدای متعال است.
عارف قبل از عاشق شدن، از عالم عقل گذشته و سپس به عالم عشق رسیده است. رابطه عارف با محبوب عالم اگر چه براساس عشق و محبت استوار است، ولی این عشق خالی از عقلانیت نیست. عشق عرفانی نه تنها با عقل در تضاد نیست، بلکه کاملا همراه و هماهنگ با آن است.
عشق اهل دنیا به مظاهر هستی است و ریشه در شهوت، غریزه و امیال نفسانی دارد، ولی عشق عرفانی نسبت به ذات الهی است و ریشه در عرفان و شناخت عمیق و توحیدی حق تعالی دارد.
نکته اینکه، شروع این سیر و نفوذ به عالم عقل و عشق از طریق مطالعه، تحصیل دانش و تفکر آغاز و انجام می پذیرد و هرکز کسی بدون آگاهی قادر نیست حیات معقول و زندگی عارفانه داشته باشد.
آیا تا به حال فکر کرده اید که اگر عاشورا نبود، و اگر حسین (ع) به کربلا نمی رفت و قیام نمی کرد و شهید نمی شد و هزینه حیات دین را نمی پرداخت الان ما چه حال و روزی داشتیم؟
عاشورا مبدا تاریخ شیعه است. ما از عاشورا شروع می شویم. اگر عاشورا نبود و حسین (ع) این حماسه بزرگ را نمی آفرید ، راه خدا بسته می شد، چشمه عشق می خشکید، چراغ هدایت خاموش می شد و همه چیز از بین می رفت.
اگر عاشورا نبود انسانیت و ایمان در معرض نابودی بود، زیرا یزید سنبل توحش و مروج حیوانیت و دنیا طلبی بود و با اسلام سر جنگ داشت.
بنی امیه پلید ترین آدمیان بودند و کارشان ترویج فساد و زشتی بود. حسین (ع) با قیام عاشورا زیبایی آفرید، تمام خوبی ها را دوباره زنده کرد و به ارزش ها حیات بخشید. بعد از عاشورا هر کس در طول تاریخ شیعه به هر کمالی که رسیده است به برکت خون امام حسین(ع) بوده است.
تمام انسان ها تا روز قیامت مدیون قیام عاشورا و خون خدا هستند. همه انسان ها، مومنان، عارفان و عاشقان خداوند از چشمه حسین(ع) سیراب می شوند و تمام جنبش ها و قیام های آزادی بخش از قیام عاشورا الهام می گیرند.
اگر امروز بعد از گذشت هزار و اندی سال هنوز ما مسلمانیم، نماز می خوانیم، دعا می کنیم، با خدا ارتباط داریم، محبت و عاطفه در وجود ما زنده است، اهل ولایت ایم، به برکت خون امام حسین(ع) است.
اگر هنوز رسم مردانگی و مروت و وفا در جهان باقی است، به خاطر مردانگی آن حضرت است. اگر صداقت وجود دارد و فداکاری در زندگی هست، به برکت مردانگی و صداقت حسین (ع) است.
اگر هنوز ما به عنوان یک شیعه زنده ایم، به خاطر این است که امام حسین(ع) شهید شده است. اگر امروزه ما در آرامش و امنیت به سر می بریم، به خاطر این است که حسین(ع) در عاشورا آرامش و قرار نداشت و خانواده امام حسین(ع) امنیت نداشتند. آنها از همه چیز خود گذشتند تا ما به همه چیز برسیم.
طاغوت، یعنی دشمن خدا و کسی که انسان را از راه خدا باز می دارد و آدمیان را به تبعیت از شیطان می خواند. یزید طاغوت بود و حسین(ع) با تمام هستی خود قیام کرد تا طاغوت زمان خود را بشکند، بشریت را از شر او نجات دهد و به تمامی انسان های مومن و آزاده آموزش بدهد که چگونه باید با ظلم و ستم طاغوت های زمان خود ستیز کنند.
گاندی رهبر انقلاب هندوستان گفت: که من درس آزادگی و ظلم ستیزی را از حسین(ع) آموختم، انقلاب اسلامی ایران از قیام امام حسین(ع) الهام گرفت و ما درس ظلم ستیزی، طاغوت گریزی، شهادت طلبی و ایثار جان و مال را از قیام عاشورا و توسط فرزند برومند او امام خمینی (رض) آموختیم. اگر راه شهادت هنوز باز است به برکت شهادت حسین(ع) است.
بنی امیه داشتند دوباره بساط بت پرستی و دنیا طلبی را می گستردند و مسلمانان را از هویت توحیدی خود خارج می کردند، عاشورا دوباره راه توحید و یکتا پرستی را به روی انسان ها گشود.
معاویه دستور داده بود تا علی(ع) را بر منبرهای شیطانی سب کنند تا شاید محبت او از دلها برود و بساط عشق برچیده شود، حسین (ع) دوباره آتش محبت را شعله ور ساخت، مکتب عشق را بازگشایی کرد و عاشقان فراوانی را در طول تاریخ پروش داد، تا راه محبت همچنان باز باشد، نور ولایت بر چهره تاریخ بدرخشد و راه انسان به سوی خداوند روشن باشد.
یزید شعری سرود و در آن همه چیز را انکار کرد و گفت: نه پیامبری آمده و نه وحیی در کار است و تصمیم داشت ریشه دین را بخشکاند. دین، یعنی راه محبت و عشق ورزی با خداوند، عاشورا باعث شد تفکر یزید نابود شود، دین دوباره زنده گردد و راه محبت خدا باز بماند.
امروز شیعیان لبنان و ایران و عراق و هرکجای زمین از حسین (ع) قدرت می گیرند. اگر دشمن توان مقابله با شیعیان را ندارد، به خاطر نیرویی است که از عاشورا می گیرند، اگر انقلاب اسلامی هنوز باقی است به خاطر قدرت ایمانی است که حسین (ع) به جامعه ما تزریق کرده است، فرهنگ عاشورا باعث شده که تمامی ابرقدرت ها از نیروی کشور اسلامی ایران هراس داشته باشند.
اکنون استکبار جهانی با تمام قوا با تفکر و اقتدار شیعه می ستیزد، زیرا آنها می دانند اگر شیعه به قدرت دست باید با داشتن فرهنگ شهادت و نیرویی که از عاشورا می گیرد و رهبری امام حسین(ع)، شکست ناپذیر می شود و کیان ظالمان و کافران را به باد فنا خواهد داد.
ما تا امام حسین (ع) را داریم و تا عاشورا زنده است، زنده ایم و از هیچ کسی هراس نداریم!
یا حسین.
سید مصطفی علم خواه
در مورد هدف یا اهداف امام حسین (ع) از آمدن به کربلا و برپایی قیام عاشورا حرف ها و نظرهای فراوانی وجود دارد.
بعضی ها با نگاه سیاسی به قضیه نگاه می کنند و معتقد هستند که امام حسین (ع) به قصد ساقط کردن حکومت یزید قیام کرد و هدفش قبضه کردن حکومت بود و بعضی ها می گویند: نه هدف امام حسین (ع) حکومت نبود. امام حسین عاشق خداوند بود و چون خدا خواسته بود که او شهید شود، به کربلا آمد تا به لقاء الله و مقام شهادت برسد.
خود آن حضرت فرمود: من برای اصلاح امت جدم قیام کردم یا در جای دیگری فرمود: من برای امر به معروف و نهی از منکر به پا خواستم، در کلام دیگری نیز دارد: من قیام کردم تا امت جدم را ز تاریکی جهالت و گمراهی برهانم و هدایت کنم.
ولی جدای از این دیدگاه ها و گفتار ها این سوال مطرح می شود که چه چیزی وجود داشته است که امام حسین می خواسته با تمام وجود خود و یارانش آن را حفظ کند؟ چه موضوعی بوده که ارزش این را داشته است که شخصیتی مانند آن حضرت (ع) خود و هفتاد و دو یار و فرزندش را فدای آن کند؟
حتما موضوع خیلی مهمی در کار بوده است و آن حضرت خطر بزرگی را احساس می کرده است.
بله خطر بزرگی وجود داشته که باید آن حضرت حتی با فدا کردن فرزندان و کودکان خود جلوی آن را بگیرد. احساس خطر بزرگی وجود داشته.
ما تا درک نکنیم که آن حضرت چه خطری را حس می کرده و آن خطر چقدر بزرگ بوده نمی توانیم اهمیت قیام امام حسین (ع) و دست آورد های عاشورا را درک کنیم. درک هدف اصلی امام حسین (ع) هم به همین بستگی دارد.
باید بفهمیم چه چیزی برای آن حضرت مهم بوده و چه خطری آن چیز مهم را تهدید می کرده که ارزش این فداکاری بزرگ را داشته است.
در طول تاریخ روزی مانند روز امام حسین (ع) و عاشورا نبوده، حادثه ای اتفاق افتاده که نسل بشر به یاد ندارد. در عاشورا وقایعی به وجود آمده که بشریت از درک آن عاجز است.
آن حادثه و مصیبت آنقدر سنگین است که اگر کسی که محب اهل بیت (ع) است به هر صورتی حقیقت عاشورا را درک کند، بعید به نظر می رسد بتواند زنده بماند و زندگی کند.
ما از درک آن حادثه عاجزیم. اگر کسی بتواند آن را تصور کند قالب تهی خواهد کرد. این مصیبت برای بشر قابل تحمل نیست. کسی فرزند شش ماهه خود را به میدان نبرد با آن انسان های وحشی بیاورد و آنها جلوی چشم او گلوی آن کودک را پاره کنند، بعد آن کودک را به خیمه بیاورد و به مادرش تحویل دهد و یا نتواند تحویل دهد و بیاید در پشت خیمه برای او قبری بکند و دفنش کند. این حادثه برای ما قابل درک نیست وگرنه نمی توانستیم تحمل کنیم.
خوب این فقط یکی از صحنه هایی است که می شود تصور کرد. از این صحنه ها دردناک تر هم وجود داشته. صحنه شهادت عبد الله پسر امام حسن (ع) که بسیار کوچک بوده هم یکی از صحنه های دردناک بی نظیر تاریخ است.
حالا سوال این است که این همه به خاطر چه چیزی بوده و آن حضرت برای نگه داری چه امر و موضوع مهمی این همه خطر کرده و چه خطری حس می کرده است؟
پاسخ این سوال خیلی ساده است. چیزی برای آن حضرت مهم تر از دین نبوده است. هیچ چیز برای یک مسلمان مهمتر از دین اش وجود ندارد. دینی که آخرین و کامل ترین دین الهی است و توسط جدش محمد (ص) به عنوان خاتم پیامبران الهی آورده شده تا بشریت در طول تاریخ و تا قیامت به وسیله آن به تکامل برسد و به خدا نزدیک شود.
دینی که حاصل تلاش و امید و آرزوی تمامی انبیای الهی بوده است. حاصل تلاش جد و پدر و برادرش بوده و همگی آنها در راه ایجاد و حفظ آن زحمات فراوان کشیدند و در نهایت شهید شدند. دینی که می خواهد تمام انسان ها را تا قیامت به آروزی خود برساند.
امام حسین(ع) قیام کرد تا دین جدش را حفظ کند و معروف هم همین بوده است. امر به معروف و نهی از منکر هم برای همین بوده که دین حفظ شود و برای آیندگان بماند.
دین مهمترین سرمایه ای است که بشر در زندگی خود دارد و بزرگترین منبع قدرت برای انسان محسوب می شود.
خطری هم که آن حضرت احساس می کرد از همین ناحیه بود. هدف بنی امیه نابودی اسلام و یگانه پرستی بود. اصولا بنی امیه بت پرست بودند و با زور مسلمان شده بودند. یزید با شعری که در این زمینه سرود آشکارا پرده از این راز برداشت. او در شعر خود گفت: که ولا خبر جاء و لا وحی نزل، نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است و به صورت علنی دین را انکار کرد.
هدف آنها نابودی اسلام بود و این خطری بود که آن حضرت احساس می کرد و با قیام خود این خطر را از ساحت اسلام زدود و در حقیقت این دین را که آخرین دین الهی است با خون خود بیمه کرد.
یکی از راه های تحقق این هدف این بود که یزید را از حکومت ساقط کند، همان تلاشی که علی (ع) نیز نسبت به معاویه کرده بود، ولی در اثر حوادثی موفق نشد. بنابراین آن حضرت قصد سیاسی هم داشت و اگر می توانست این کار را می کرد، ولی هدف آن حضرت حکومت کردن نبود، هدف حفظ دین بود.
ولی هنگامی که دید از این راه نمی شود، راه دیگری را انتخاب کرد و آن این بود که با آفریدن حماسه بزرگی از این خطر جلوگیری کند و البته موفق هم شد و برای همیشه تاریخ، اسلام و به خصوص تشیع را حفظ و بیمه نمود و الان ما هر چه داریم از او است و تاریخ تشیع و حیات شیعه از عاشورا شروع می شود.
امید است که ما نیز بتوانیم عاشورا را به حقیقت درک کنیم و پیرو راستین ائمه اطهار (ع) باشیم.
سید مصطفی علم خواه 11-محرم-1386
اکثر جوان ها و دانشجوها در زمینه ازدواج دچار مشکل زیادی هستند، تا جایی که قسمت مهمی از فکر و دل آنها به این موضوع مشغول می شه و بهشون ضربه ها و ضررهای زیادی وارد می کنه که کمترین آنها افت تحصیلی است.
خوب یک دانشجو از یک طرف درس می خونه و باید درسش را تمام کند و مدرک بگیرد تا در جامعه بتواند نقش و شغل مناسب داشته باشد و زندگی کند، و از طرفی هم در اوج بلوغ جنسی و سن ازدواج است و با شرایط فرهنگی موجود تحت فشار درونی و غریزی فراوانی قرار دارد، شرایط ازدواج هم برایش مهیا نیست، ازدواج موقت هم اگر چه شرعا جایزه، ولی انگار عرفا حرامه یا اگر هم به عرف معتقد نباشیم، حالا از کجا یک زن صیغه ای سالم و نجیب گیر میاد، تازه کی جرئت داره این موضوع رو مطرح کنه؟
خودارضایی هم که می گویند نکنید، راست هم می گویند، چون آسیب و عوارض بی شماری داره و قدرت و توانایی های جوون ها را از بین می بره و آنها را دچار انواع بیماری ها و ضعف های بدنی و روانی زیادی می کنه، خوب در این شرایط واقعا یک جوان باید چکار کنه؟
مسئولین ممکتی هم که تنها به دادن وام اکتفا می کنند و کسی به فکر فرهنگ سازی برای آسان شدن امر ازدواج جوان ها نیست، هیچ کسی هم حاضر نیست یک کانون ازدواج درست و حسابی درست کنه و حداقل در سطح دانشگاه ها واسطه میان دختر و پسرها بشه، واقعا معلوم نیست چرا ما اینقدر در این زمینه دچار خودسانسوری و محافظه کاری مفرط و حیای غیر معقول شدیم و هیچ کس حاضر نیست به خاطر خدا آبروی خودشو توی این راه بگذاره و دست به کاری بزنه که تا حدودی بتونه آلام و سختی های جوان ها را کم کنه و براشون در این زمینه تسکینی باشه و آنها را به زندگی و انقلاب و اسلام خوش بین کنه.
شهوت قوی ترین نیرویی است که خدا در انسان قرار داده، اخه یک جوان مگه چقدر می تونه طاقت بیاره؟ کوه که نیست اگه کوه هم بود با این فشار از هم می پاشید. البته هستند توی جوان ها که حتی با این شرایط خودشون رو حفظ می کنند، در برابر هوای نفس و خواهش ها و فشار غریزه مقاومت می کنند، حتی در این فضای به شدت آلوده فرهنگی و شهوت زا سالم موندند، خوب این دسته ایمان شان خیلی قوی است و با روح تقوا و معنویت قوی تونستند، مقاومت کنند، اما خوب همه که اینطور نیستند، همه جوون ها اینقدر نیرو و توان ندارند که بتونند خودشون رو نگه دارند، واقعا باید برای این گروه کاری کرد، این ها استعداد و توان زیادی دارن که داره به خاطر همین موضوع از بین می ره.
کسانی که باید دانشمندان‘ رهبران علمی و مدیران سیاسی آینده کشور شوند، دارند تلف می شوند، همه نیروهای شان دارد از بین می رود، یعنی یا صرف ارضای شهوت می شود و یا صرف کنترل آن. ما داریم به خاطر این موضوع تلفات نیروی انسانی زیادی رو تحمل می کنیم، داریم جوان ها مون رو از دست می دیم، نسل آینده ضعیف تربیت می شه، با این نسل ضعیف دیگه نمی تونیم جلوی دشمن بایستیم، نمی تونیم آینده کشورمون رو بسازیم. انسان برای اینکه زندگی کنه، پیشرفت کنه باید آرامش داشته باشه، فایده اصلی ازدواج رسیدن به آرامشه. ولی متاسفانه نتونستیم این آرامش رو به نسل جوان کشور هدیه کنیم، خیلی از ناهنجاری های اجتماعی هم ریشه اش در همین عدم آرامش جنسی و سخت گیری هایی است که در امر ازدواج وجود داره.
در حال حاضر اگه از یک جوان سوال کنید که مشکل اصلی ات چیه، حتما می گه مشکلم اینه که نمی تونم ازدواج کنم، چون کار ندارم، چون دارم درس می خونم، چون هنوز سربازی نرفتم، چون کسی حاضر نیست به یک دانشجو دختر بده، چون پدر و مادرم درکم نمی کنند و حاضر نیستند کمکم کنند.
احساس گناه می کنم، دارم داغون می شم، چون مجبورم خودارضایی کنم، دیگه خسته شدم، گوشه گیر و منزوی شدم، موهام داره می ریزه، چشمام ضعیف شدند، افسرده شدم، به یک همسر نیاز دارم، به کسی که مونس تنهایی هام باشه، کسی که درکم کنه و بهم آرامش بده، ولی افسوس!!!
من توی این قسمت فقط سعی کردم شرایط یک جوان رو درک کنم و نمی دونم تونستم کمی از احساس اون ها رو داشته باشم یا نه، فکر می کنم عذابی که اونها می کشند، خیلی بیشتر از چیزی است که بنده تونستم برای خودم تصور کنم و احساس کنم. خیلی عذاب می کشند، خیلی و فقط خدا باید رحم کنه و وسایل ازدواج جوان ها رو فراهم کنه.
غربی ها تمام راه ها رو باز گذاشتند و به آدم ها آزادی افراطی دادند و ما به عکس اونها همه راه ها رو بستیم و حالا ازدواج شده هفت خان رستم. می گیم خودارضایی نکن، زنا و رابطه نامشروع حرومه و از گناهان کبیره است، دختر بازی هم کار آدم با شخصیت نیست، ازدواج موقت هم خوب نیست، اگه واقعا هم زن می خواهی و می خواهی تشکیل زندگی بدی، باید شغل مناسب، درآمد خوب و آبرومند، خانه و ماشین و مبایل داشته باشی، هزارتا سکه هم مهریه کنی، شیربها و خرج عقد و عروسی و خرید و ...... خوب با این شرایط کی جرئت داره از این طرف ها رد بشه؟
خوب این مشکل جوان ها است و این حرف ها تا اینجا مقدمه بود برای اینکه یک راهکار نشون بدم، البته به دانشجوها و فرقی نداره هر جوانی که شرایطش شبیه آنها است و آن راهکار ازدواج دانشجویی است.
راهکار ازدواج دانشجویی:
بهترین راهکار برای رفع مشکلات پیش آمده برای جوانان دانشجو ازدواج دائم است. البته نمی خواهیم ازدواج موقت را نفی کنیم، ولی با توجه به مشکلات موجود و عدم مساعد بودن شرایط فرهنگی، فکر می کنیم، هنوز هم بهترین راهکار برای یک جوان ازدواج دائم است. بدون شک نیاز اقتصادی و داشتن شغل و درآمد از نیازهای اساسی انسان در زندگی است، بنابراین برای مدیریت زندگی مشترک و پس از ازدواج این نیاز وجود خواهد داشت و باید به شکلی ( هر چند از طریق مساعدت والدین و...)تامین شود، ولی برای اقدام به ازدواج نیاز نیست که حتما شغل و درآمدی داشته باشید و نباید آنقدر عقلانی و محاسبه گرانه با این موضوع برخورد نمایید.
به نظر ما بهترین گزینه در شرایط فعلی اقدام به خواستگاری و فراهم نمودن مقدمات ازدواج است و این امر باعث می شود که شما انگیزه بیشتری برای دستیابی به شغل مناسب پیدا کنید زیرا باعقد بستن احساس مسؤولیت شما چند برابر می شود و همین باعث می شود که با جدیت بیشتری دنبال کسب و کار بروید.
البته این را هم بگوییم که اول باید یک خانواده منصف و فهمیده و مومن پیدا کنید که منطقی باشند و درد جوان ها رو بفهمند که البته کم هم نیستند این خانواده ها و اگه سعی کنید حتما موفق می شوید.
برخی افراد فقر و نداشتن شغل مناسب را بهانه می کنند و زیر بار ازدواج نمی روند. قرآن کریم این فرهنگ را غلط دانسته و با صراحت اعلام می دارد هرکس پا به عرصه ازدواج و خانواده گذارد خداوند وضع اقتصادی او را نیز دگرگون می کند: «و أنکحوا الأیمی منکم والصلحین من عبادکم و اما یکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم: (32 سوره نور )
و مردان و زنان بی همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزانی را که صلاحیت ازدواج دارند. و اگر نیازمند و فقیر باشند خداوند از فضلش آنان را بی نیاز خواهد ساخت و خداوند گشایش دهنده و داناست.»
در این آیه شریفه یک واژه وجود دارد که خیلی دقیق است و آن واژه "فضل" است. فضل یعنی اضافی. برای درک این حقیقت خوب است نسبت به موضوع روزی و رزق دقت کنید. روزی انسان دست خداوند است و قابل محاسبه معمولی و عقلانی نیست. روزی با حقوق و مقرری که انسان از دولت یا جای دیگری می گیرد فرق دارد. روی حساب حقوقی که می گیریم اگر بخواهیم حساب کنیم به این نتیجه می رسیم که حتی برای خریدن یک خانه، نیاز به مثلا پنجاه سال پس انداز داریم، در حالی که خیلی از مردم بدون اتکا به حقوق مشخص در زمان بسیار کوتاه تری خانه دار می شوند و حتی خودشان هم تعجب می کنند که چطور خانه دار شده اند.
کسی که حتی درست نمی تواند مخارج عادی زندگی اش را تامین کند، بعد از مدتی ممکن است خانه بخرد یا ماشین بخرد و این اصلا با حساب های عادی و محاسبات عقلانی بشری درست در نمی آید. ما طلبه ها در زندگی خودمان موضوع رزق را بسیار تجربه می کنیم و اگر دقت کنید شما هم حتما در زندگی خودتان این تجربه را دارید. بین مردم هم معروف است که می گویند خداوند خرج ازدواج و خانه را تامین می کند. خوب این تجربه آنها است و درست هم هست و در روایات و آیه شریفه فوق هم آمده است.
درست است که ما کار می کنیم یا حتی ممکن است کاری فعلا نداشته باشیم، ولی غنی و بی نیاز نمودن و رزق دادن کار خدا است و خودش وسایلی فراهم می کند که انسان به همه چیز می رسد و بی نیاز می شود. ترسیدن در این امور و محاسبات افراطی کردن از ضعف ایمان است. کسی که ایمان دارد از چیزی نمی ترسد و کسی که به قدرت خدا توکل می کند، بسیار شجاعانه و با آرامش عمل می کند و موفق هم می شود. همه ما همین طور عمل کرده ایم و موفق هم شده ایم. این تجربه مسلمی است که اکثر مردم دارند، مگه تمام کسانی که ازدواج کرده اند و در حال حاضر خانواده و خانه و ماشین دارند، از اول این چیزها را داشته اند؟ اکثر قریب به اتفاق افراد دارایی های خودشان را بعد از ازدواج بدست آورده اند.
خوب البته نمی خواهیم به کلی عقل را کنار بگذاریم، نه شما می توانید از برخی از راهکارهای عقلانی هم استفاده کنید و با به تاخیر انداختن برخی مراحل بعدی آمادگی اقتصادی و روحی و اجتماعی لازم را نیز پیدا نموده و خود را برای پذیرش مسئولیت آماده کنید.
راهکار این است که فرد مناسب را پیدا کنید، و پس ان ا نجام خواستگاری، با توافق دو خانواده مدت زمان عقد را طولانی نمایید. از این طریق می توانید هم به نیازهای عاطفی خود پاسخ مناسب بدهید، و هم بار اقتصادی خانواده روی دوش شما نیست و می توانید با آرامش تا زمان فراهم شدن شرایط و یافتن شغل مناسب و پایان تحصیلات، صبر کنید و عروسی را به تاخیر بیاندازید. این مشکل را خانواده دختر هم دارد و آنها هم مایل نیستند، دختران شان در خانه بماند و برای یافتن همسر مناسب در انتظاری سخت بسر ببرد و چشم به راه خواستگاری باشد که به او آرامش و عشق هدیه دهد.
دوست عزیز آنچه اهمیت دارد شناسایی فرد مناسب و اعمال تدابیر صحیح برای برخورداری از حسن سلوک با همسر و خانواده تان می باشد لذا توصیه می شود جهت اطلاعات بیشتر و دقیق تر و تصمیم گیری واقع بینانه تر برای مهمترین تصمیم دوران زندگی از تدابیر زیر غفلت ننمایید
1- تفکر بیشتری داشته باشید.
2- با خانواده محترمتان به گفتگو و مشورت بپردازید.
3- از نظرات مشورتی افراد با تجربه استفاده نمایند.
4-کتاب های معرفی شده را نیز مطالعه فرمایید.
- جوانان و انتخاب همسر، علی اکبر مظاهری، انتشارات پارسایان
- انتخاب همسر، آیت الله ابراهیم امینی، سازمان تبلیغات اسلامی
- تشکیل خانواده از سری آموز خانواده، جمعی از مؤلفان، انجمن اولیاء مربیان
سید مصطفی علم خواه
خیلی از جوون ها با ما تماس می گیرند و میگن دارم به خاطر خودارضایی داغون می شم چیکار کنم راه نجات چیه؟
در این زمینه گفتنی است: یکی از مشکلات و انحرافات بزرگی که متاسفانه دامن گیر بسیاری از جوانان شده است، عادت بسیار ناپسند خودارضایی است. خوب الان نمی خواهیم این انحراف اخلاقی و عملی را ریشه یابی کنیم. محیط امروزی جامعه برای پاک بودن چندان مناسب نیست. از طرفی ازدواج جوانان با مشکلات زیادی مواجه است و از طرف دیگر جو فرهنگی جامعه چندان خوب نیست و عوامل تحریک کننده مانند بد حجابی، ماهواره، اینترنیت و مانند آن فراوان است و از جانب سوم سطح آگاهی جوانان در حدی نیست که بتوانند با ابزار علم و آگاهی و درایت و عقلانیت قوی سالهای قبل از ازدواج خود را به گونه ای مدیریت کنند، که دچار این بیماری و عادت خطرناک نشوند. برای کنترل شهوت و مدیریت غریزه جنسی و مبارزه با این عادت ناپسند، باید عرض کنیم که تنها راه درمان واقعی آن ازدواج است. کمکی که اکنون از دست ما بر می آید دادن یک سری اطلاعات در زمینه گناه بودن, آثار و عواقب این عمل نا شایست و روش های کنترل و درمان است. این خود شما هستید که باعزمی راسخ به مبارزه با این انحراف جنسی خواهید پرداخت. امید واریم به زودی وسایل ازدواج شما فراهم گردد و شما از این نظر خاطرتان آسوده شود.
خود ارضایی عنوان عامی است که بر مردان و زنان هر دو صادق است و به لحاظ ماهیت عمل, انحراف, حرمت و گناه بودن و آثار و عواقب, تفاوتی میان مردان و زنان نیست, مگر اینکه به دلایل تفاوت فیزیولوژیکی میان مردان و زنان و اینکه منی خاص مردان است و از زنان در حین ارگاسم رطوبتی خارج می شود که در حکم منی است, ولی دقیقا منی نیست, نام آن در مردان استمنا, یعنی طلب منی و در زنان استشها, به معنی طلب شهوت است. در پست های دیگر اطلاعات مفیدی در زمینه خود ارضایی تقدیم می شود که امید است انشاءالله مورد استفاده قرار گیرد.
سید مصطفی علم خواه
روش کلی ترک خودارضایی:
همانگونه که عالمان اخلاقی مطرح نموده اند، هر روش درمانی در اخلاق و خود سازی، مبتنی بر طی کردن سه مرحله "علم، حال و عمل" است، ولی چون مرحله حالت ( پشیمانی و ندامت ) به صورت انفعال در انسان پدید می آید و در حقیقت بازتاب آگاهی است ، این مرحله به صورت یک روش مستقل مطرح نمی شود؛ بنابراین برای خارج شدن از این مشکل ، دو روش درمانی "شناختی و رفتاری" پیشنهاد می شود. وظیفه ما دادن آگاهی و شناخت است و کاری که خود شما باید انجام دهید التزام عملی به دستورالعمل ها و به کار گیری دقیق روش های رفتاری ای است که در ذیل پاسخ ارائه می شود.
نیاز به آگاهی:
خود ارضایی یک انحراف عملی است و باید با عمل و رفتار با آن مقابله کرد و راه درمان آن جز با رعایت دقیق دستورالعمل محقق نمی شود, ولی چون هر عملی نیاز به دانش و اطلاعات خاص خود دارد, بنابراین راه کنترل و درمان این بیماری و عادت زشت نیز بدون کسب آگاهی میسر نیست . آگاهی, ازطریق مطالعه در آثار و اطلاعاتی که در این زمینه وجود دارد، بدست می آید. زمینه های مطالعه عبارتند از:
1- اینکه این عمل به لحاظ شرعی حرام و از نظر اخلاقی گناه محسوب می شود و هر گناهی نور ایمان را تضعیف می کند و باعث تاریکی و آلودگی روح انسان می شود. نوری که انسان بدان نیاز فراوان دارد و در اثر فقدان آن، در قیامت دچار عذاب و حسرت خواهد شد.
2- مطالعه در پی آمد ها و عواقب سوء آن .
3- آشنایی با روش پیشگیری و درمان.
4- ازدواج نهایی ترین راهکار ترک است.
کسب آگاهی در موارد یاد شده باعث بیداری انسان می شود و زمینه "توبه, پشیمانی و کنترل آن" را در او فراهم می آورد .
سید مصطفی علم خواه
در این زمینه گفتنی است «استمنا» یا «خودارضایى» یکى از راههاى انحرافى در ارضاى میل جنسى است که نسل جوان را در معرض آسیبهاى جدى قرار مىدهد. این کار عادت بسیار زشت و زیان آوری است که می تواند استعداد و توانایی های فراوان یک جوان را به نابودی بکشاند و حال و آینده او را تباه کند. از اینکه متوجه زشتی این عمل شده اید خدای را شاکریم و در پاسخ گویی به سوال شما مطالبی را پیرامون معرفی ، حرمت و روش درمان آن بیان می نماییم، امید است با کمک الهی و استمداد از معصومین(ع) و اطلاعاتی که در این زمینه برایتان ارسال می شود، در حفظ نفس و کنترل شهوت موفق باشید.
استمنا و یا به عبارتی خود ارضایی، از نظر شرعی واخلاقی، حرام و گناه محسوب می شود. این عادت ناپسندی به لحاظ اخلاقی، بعد معنوی انسان را به سختی می آزارد ، روح او را تاریک می نماید، آزادی معنوی انسان را سلب می کند و در مسیر خود سازی و کمال، آدمی را با چالش جدی مواجه می کند. مطابق تحقیقات انجام شده توسط روانشناسان ،خود ارضایی نوعی اعتیاد و بیماری زشتی است که آثار و ضررهای فراوانی بر جسم و روان آدمی باقی می گذارد.
کسانی که گرفتار این عمل شنیع شده اند، آن را گریزگاهی فرعی و عاجل برای خارج شدن از فشار جنسی و پاسخی برای لذت طلبی خود تصور می کنند، در صورتی که اگرتوجه نمایند، بدین وسیله گرفتار آثار و تبعات زیان آوری می شوند که گاها قابل جبران نیست.
شهوت یکی از اموری است که با طبیعت انسان در آمیخته و در جای خود از نعمت های خداوند است، ولی اگر از حالت تعادل خارج و بر افروخته شود، ممکن است سرمایه های عظیم انسانی را به خاکستر تبدیل کند. این نیرو به طور قطع نیاز به ارضاع دارد، ولی با روشی که با نظام طبیعت و شریعت سازگار باشد.
خدای متعال که به حکمت بالغه اش این غریزه را در نهاد انسان گزارده ، تا نسل انسان باقی بماند، از روی رحمت و هدایت خود راه های آسان و معقول کنترل و ارضاع آن را پیش پای او قرار داده است و نسبت به بیراهه ها و انحراف از مسیر درست نیز ، هشدارهای لازم را به انسان داده است ،راههایی که باید با شناخت و عمل به آنها، سلامت جسم و جان خویش را پاس بداریم و از خطر و پی آمد کارهایی همچون خود ارضایی و مانند آن برهانیم.
کبیره بودن:
به طور قطع "خود ارضایی" یکی از "گناهان " است . در این زمینه برخی از عالمان دینی و اخلاقی نسبت به کبیره بودن آن نیزتاکید نموده اند. از میان ایشان خصوصا مرحوم شهید آیه الله دستغیب در کتاب خویش" گناهان کبیره" فصلی را گشوده و بر بزرگی آن تاکید نموده است .
از نظر شرعی، ملاک کبیره بودن یک عمل، وعده عذاب از جانب پروردگار می باشد. در این زمینه امام صادق (ع) و در ضمن روایتی از عذابی دردناک برای فاعل آن خبر داده است. آن حضرت(ع) فرموده است: سه دسته از مردمان اند که خدای متعال در روز قیامت به ایشان نگاه رحمت نمی افکند، آنها را تذکیه نمی نماید و عذابی دردناک برای ایشان فراهم نموده است ، کسی که موی سپید خود را می کند ، کسی که با خود نکاح (استمناء) می نماید و کسی که مفعول واقع می شود.
به فرض صغیره بودن گناه خود ارضایی در صورت عدم تکرار، ملاک دیگر کبیره بودن گناه، تکرار و به تعبیر روایات اصرار بر آن است ، به همین دلیل چون به طور معمول، خود ارضایی، در افرادی که به آن گرفتارند ، به صورت عادت و اعتیاد در می آید ، تبدبل به گناه کبیره می شود.
البته حرمت و بزرگی گناه خود ارضایی در حد گناهانی همچون زنا و لواط نیست، ولی در عین حال شرایط آن به گونه ای است که می توان گفت: ضررهای بدنی و روانی آن از این دو معصیت بیشر است ؛ زیرا موقعیت برای آنها همیشه مهیا نیست، ولی موقعیت برای خود ارضایی و عادت به آن همیشه مهیا می باشد.
سید مصطفی علم خواه
آسیبهاى ناشى از خودارضایى به گونههاى مختلفى تقسیمپذیر است که به اختصار به برخى از آنها اشاره مىشود:
یک. آسیبهاى جسمانى:
یکى از روشهاى شناخت پیشرفت بیمارىها در پزشکى، مرحلهبندى علایم بیمارى است. براین اساس، برحسب عوارض ایجاد شده در بیمار مبتلا به خودارضایى، سه مرحله بیان شده است:
1. مرحله مشکل ساز .
در افرادى که مدتى است گرفتار خودارضایى شده اند، زودرس ترین عوارض ناشىاز خودارضایى عبارت است از:
الف. خستگى و کوفتگى .
ب. عدم تمرکز حواس .
ج. ضعف حافظه .
د. استرس و اضطراب .
2. مرحله گرفتارى شدید .
بروز علایم زیر در فرد گرفتار، نشان دهنده آن است که شدت ابتلاى وى یا مدت آن بیش از مرحله اول است و در نتیجه عوارض شدیدترى ظاهر شده است:
الف. خستگى و کوفتگى .
ب. نوسان خلق یا تغییرات سریع خلقى .
ج. حساسیت بیش از حد و زودرنجى .
د. کمردرد .
ه. نازک شدن موها .
و. ناتوانى جنسى زودرس در جوانى .
ز. بىخوابى یا بدخوابى و مشکلات مشابه .
3. مرحله گرفتارى بسیار شدید یا حالت اعتیاد .
الف. خستگى و کوفتگى .
ب. ریزش شدید موها .
ج. تارشدن دید چشمها .
د. وز وز گوش .
ه. انزال زودرس و غیرارادى یا خروج منى به صورت قطره قطره .
و. درد کشاله ران و ناحیه تناسلى .
ز. دردهاى قولنجى در ناحیه لگن و استخوان دنبالچه .
نحوه پیدایش عوارض
در دانش پزشکى، روند پیدایش علایم یک بیمارى و چگونگى بروز عوارض و نشانههاى کلینیکى، در شناخت هر چه بیشتر یک بیمارى بسیار مهم است و مىتواند پزشک را در تشخیص و درمان بهتر بیمارى و مریض را در پیشگیرى کمک کند. به این دلیل مناسب است درباره نحوه پیدایش برخى از عوارض خود ارضایى که در به آن اشاره شد بیشتر به آن توضیح داده شود تا خواننده عزیز با روند پیدایش این عوارض، یا به اصطلاح پاتوفیزیولوژى آن آشنا شود.
1. خستگى و کوفتگى: انقباض شدید و یک مرتبه تمام عضلات بدن در جریان انزال (ارگاسم یا اوج لذت جنسى)، باعث مصرف سریع مواد غذایى ذخیره شده در عضلات و به طور عمده کاهش گلیکوژن (ماده اصلى لازم براى تولید انرژى عضلانى) مىشود. خستگى عضلانى تقریبا با سرعت تهى شدن عضلات از گلیکوژن رابطه مستقیم دارد و هرچه این سرعت بیشتر باشد، خستگى بیشتر استفیزیولوژى گایتون، ترجمه دکتر فرخ شادان، تجدید نظر هفتم، 1986 (تهران: چهر، 1365)، ج 1، ص 313.. در خودارضایى، به علت انقباضهاى مکرر عضلات بدن، ذخایر گلیکوژن عضلات به سرعت تمام مىشود و خستگى و کوفتگى همیشه از عوارض بدیهى آن است.
2. ریزش مو: خودارضایى به تدریج با تغییرات هورمونى و شیمیایى که در بدن ایجاد مىکند، باعث افزایش هورمون جنسى مردانه؛ یعنى، تستوسترون به دى هیدرو تستوسترون مىشود که از عواقب بالا بودن ماده DHTدر خون، ریزش موها و تاسى و بزرگ شدن پروستات و عوارض ناشى از آن در پیرى است.
3. خود ارضایى مکرر باعث تحریک بیش از حد سیستم عصبى پاراسمپاتیک و افزایش تخلیه اَسِتیل کولین از انتهاى این رشته ها در مغز مىگردد که این خود باعث پارهاى از عوارض جسمانى و روانى، چون حواسپرتى ، کمى حافظه ، عدم تمرکز حواس، سیاهى رفتن چشم و در نهایت تارى دید مىشود. تمام این علامتها ناشى از تغییر تعادل میزان مواد شیمیایى موجود در مغز است که بین سلولهاى عصبى رد و بدل مىشود و انتقال پیامهاى مختلف را بر عهده دارد.
4. برخى نیز بر این عقیدهاند که علت بروز اختلالات مغزى (مانند حواس پرتى، عدم تمرکز حواس و کاهش حافظه) ناشى از ظرفیت عظیمى از انرژى بدن است که در هر بار انزال، تخلیه شده و هدر مىرود؛ زیرا مایع منى حاوى مقدار بسیار زیادى DNA(هسته 400-300، اسپرمى که در هر انزال خارج مىشود)، RNA آنزیمها، پروتئینها، مواد قندى، لسیتین ، کلسیم، فسفر، نمکهاى بیولوژیک، تستوسترون و... است. این ذخایر عظیم انرژى - که باید در بدن براى رشد و تقویت بخشهاى مختلف مورد استفاده قرار گیرد - بیهوده و به طور مکرر از بدن خارج مىشود و هر کدام عوارضى را به دنبال مىآورند.
براى مثال از آنجا که سلولهاى خونى و پلاکتها در مغز استخوانها تولید مىشود و به تکامل نهایى مىرسد و براى تولید آنها نیز انرژى بسیار زیادى مورد نیاز است؛ در افراد گرفتار خودارضایى، تکامل مغز استخوان و در نتیجه تولید سلولهاى خونى با مشکل مواجه شده و منشأ کم خونى، ضعف و خستگى در این افراد است. نیز دفع فسفر و لیستین بیش از حد از طریق انزالهاى مکرر، باعث کاهش ذخایر این مواد مىشود که مواد حیاتى براى سلامتى سلولهاى عصبى هستند و در نتیجه اختلال عملکرد سیستم عصبى، مانند حواس پرتى، عدم تمرکز حواس و... بروز خواهد کرد.
دو. آسیبهاى روحى و روانى
ضعف حافظه و حواسپرتى، اضطراب، منزوى شدن و گوشهگیرى، افسردگى، بىنشاطى و لذت نبردن از زندگى، پرخاشگرى، بداخلاقى و تندخویى، کسالت دائمى و ضعف اراده، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، احساس گناه و عذاب وجدان بروندادهاى روانى و روحى خودارضایى است. شرح پارهاى از این موارد در مباحث گذشته روشن شد.
سه. آسیبهاى اجتماعى
ناسازگارى خانوادگى، بىمیل شدن به همسر و ازدواج، ناتوانى در ارتباط با جنس مخالف و همسر، احساس طرد شدن، از بین رفتن عزّت، پاکى، شرافت و جایگاه اجتماعى، دیر ازدواج کردن و لذت نبردن از زندگى مشترکجهت آگاهى بیشتر نگا: قائمى، على، خانواده و مسائل جنسى کودکان، (تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان جمهورى اسلامى ایران، چاپ دهم، 1376)..
چهار. آسیبهاى معنوى و اخروى
هیچ یک از آسیبهاى پیش گفته، به اهمیت آسیبهاى معنوى نیست؛ زیرا آسیبهاى معنوى، جان و دل و به عبارت دیگر کنه حقیقت وجود آدمى را تباه مىسازد. خودارضایى از نظر دین یک گناه است و به تعبیر قرآن زنگار بر دل مىنهد: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛ مطففین (83)، آیه 24.؛ «چنین مباد! بلکه اعمال (ناشایست) دلهاى آنان را زنگار زده است».
زنگ یا زنگار در اشیاى مادى، همان چیزى است که روى فلزات و اشیاى قیمتى مىنشیند و معمولاً نشانه پوسیدن و از بین رفتنِ شفافیت و درخشندگى آن و در نهایت ضایع شدن و از بین رفتن آن است.
علامه طباطبایى در تفسیر المیزانطباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، (تلخیص)، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، بىچا، بىتا)، ج 20، ص 385. مىفرماید: از آیه شریفه سه نکته استفاده مىشود:
1. اعمال زشت، نقش و صورتى به نفس و روح انسان مىدهند؛
2. این نقش و صورت خاص، مانع آن است که نفس آدمى حق و حقیقت را درک کند؛
3. نفس آدمى به حسب طبع اولیهاش صفا و جلایى دارد که با داشتن آن، حق را آن طور که هست درک مىکند.
همچنین آسیبهاى معنوى جهان گذران را در مىنوردد و اگر اصلاح نگردد، حیات جاودان آدمى را در معرض تباهى و شوربختى قرار مىدهد. از این رو نصوص دینى نسبت به آن هشدارهاى لازم را دادهاند. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم در این باره مىفرماید: «ناکح الکف ملعون»؛رى شهرى، محمد، میزان الحکمة، ج 12، ص 5654.؛ «ملعون است کسى که خودارضایى کند».
امام صادقعلیه السلام نیز مىفرماید: «با سه گروه خداوند در روز قیامت سخن نمىگوید و پاکشان نمىخواند و عذابى دردناک دارند، از آن سهاند، خودارضایى کننده و کسى که لواط دهد»همان، ح 19049..
در روایات دیگرى امام صادقعلیه السلام خودارضایى را گناه عظیم و مورد نهى الهى معرفى فرموده استهمان، ح 19050..
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید