بازدید امروز : 185
بازدید دیروز : 549
آیا ماه مبارک رمضان می تواند در ما حرکتهایی ایجاد کند که ما صابر شویم؟ چگونه؟
برای پاسخ به سؤال شما دوست عزیز ابتدا باید دو مقدمه را لحاظ نمود .
مقدمه اول : در تعریف صبر است که علمای اخلاق صبر را اینگونه تعریف نموده اند : صبر در لغت حبس نفس است از جزع به وقت وقوع مکروه، و آن منع باطن باشد از اضطراب و باز داشتن زبان از شکایت و نگاهداشتن اعضا از حرکات غیر معمول به هنگام وقوع مکروهی برای انسان . (أوصافالاشراف ج : 1 ص : 59 )
مقدمه دوم : از ارکان اصلی روزه امساک از خوردن و آشامیدن می باشد که این امساک و تحمل گرسنگی خود منشأ تحولات درونی بزرگی ( و به تعبیری که در سؤال آوردید موجب حرکتهای درونی بزرگی )در انسان می باشد که خود زمینه های صبر را در انسان شکوفا می کند .
برخی از این آثار که علمای اخلاق با بهره گیری از روایات به آن اشاره نموده اند به شرح ذیل می باشد
1. تربیت اندیشه و صفاى قلب: از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است: «کسى که شکم خود را گرسنه نگهدارد اندیشهاش تربیت مىشود.» و هنگامیکه اندیشه انسان در مسیر صحیح تربیت شد شناخت و معرفت الهی همچون نوری قلب او را صفا می دهد .
2. تسلیم و تواضع در برابر خداوند و از بین رفتن سرمستى و ناسپاسى او
چراکه سیری و بی نیاز دیدن خود در برابر خداوند منشأ سرکشى و طغیان می باشد همانگونه که خداوند فرموده « إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (6)أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» العلق : 6و 7 - به یقین انسان طغیان مىکند، (6) از اینکه خود را بىنیاز ببیند!
لذا وقتى نفس انسان با گرسنگی خوار شد، در مقابل پروردگارش تسلیم و خاضع شده و از سرکشى دست برمىدارد.
3. شکستن شدت شهوات و کاهش گناهان :
از آنجا که بیشتر گناهان کبیره اعم از گناهان گفتاری و رفتاری از سیری و پرخوری سر منشأ می شوند و گرسنگی باعث کاهش گناهان و در نتیجه موجب مصون ماندن از خطرها مىشود. (1)
4. آمادگى براى انجام تمام عبادتها از چند جهت است، که کمترین آنها کم احتیاجى به تخلّى و بدست آوردن غذا و کمتر بیمار شدن به بیماریهاى گوناگون است - زیرا معده خانه بیمارى و پرهیز سر هر دارویى است. و نیز مانع بوجود آمدن مشکلاتى که از غذا خوردن بوجود آمده و انسان را محتاج مال و مقام دنیا مىکند مىگردد، مال و مقامى که عده بسیارى را هلاک کرده است. (برگرفته از ترجمهالمراقبات ص : 196)
با توجه به این دو مقدمه در پاسخ سؤال شما باید بگوئیم : هنگامیکه ثمرات روزه داری ( اعم صفای قلب ، از تسلیم در برابر خداوند ، گناه نکردن و آمادگی برای عبادت) برای انسان محقق شد انسان به جایگاه حقیقی صابرین دست پیدا می کند بگونه ایکه به سختی ها و دشواریهایی که برای عبادات وجود دارد صبر می نماید چون با روزه گرفتن زمینه عبادت را در خود فراهم نموده ؛ همینطور در برابر سختی هایی که در مسیر گناه نکردن وجود دارد نیز صبر می نماید چرا که با روزه گرفتن نفس خود را برای این امر آماده نموده ؛ و در نهایت به سختی ها و مشکلات و مصیبتهای دنیائی نیز صبر می نماید چراکه با روزه گرفتن قلب و جان او در برابر آنچه خداوند برای او مقدر نموده تسلیم می باشد .
در روایتی در تفسیر آیه استعینوا بالصبر و الصلاه - از صبر و نماز کمک بگیرید. آمده است که منظور از صبر روزه است. به راحتی می توان نتیجه گرفت که روزه عین صبر است و رابطه مستقیمی با افزایش صبر بر شهوات و گناهان و همچنین صبر بر عبادت دارد.(2)
---------
1- یکی از اقسام صبر ؛ صبر بر گناه است و ما همه ساله شاهد این هستیم که در گزارشهای مسئولین کشوری سخن از کاهش چشمگیر جرائم در این ماه عزیز به میان می آورند و این خود دلیل بسیار روشنی بر تاثیر گذاری روزه جهت صابر نمودن افراد می باشد .
2- همانگونه که اشاره شد صبر دارای اقسامی می باشد از جمله صبر بر معصیت و صبر بر عبادت .
برای توبه از غیبت حلالیت گرفتن از طرف لازم است یا نه؟
در پاسخ به نکاتی توجه کنید :
1- ما از نحوه تاثیر دعا و استغفار و اعمالی که برای غیبت شونده انجام می دهیم با رضایت و حلیت او آگاهی درستی نداریم ولی چون این حقیقت از زبان معصومین بیان شده به درستی آن اذعان داریم .
2- شاید در عالم واقع دعا و استغفار و صدقه دادن ما از طرف آن فرد موجب رضایت و خشنودی او گردد و همین امر موجب می گردد که از گناه و خطای غیبت شونده بگذرد و او را مورد عفو و بخشش قرار دهد .
3-غیبت از جمله گناهانی است که مشتمل بر دو حق، یعنی حق الله و حق الناس می باشد. یعنی غیبت کننده از دو جهت مدیون است: اول، نسبت به خدای تعال که مخالفتش را مرتکب شده، دوم، نسبت به کسی که آبرویش به وسیله غیبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا کسی که می خواهد از این گناه توبه کند باید از هر دو جهت تسویه حساب نماید.
برای ادای حق الله طبق قاعده عمومی توبه، بر غیبت کننده واجب است پشیمان شده از کردار خویش متأسف باشد به این امید که بدین وسیله از حق خداوند پاک شود.
اما برای ادای حق الناس قاعده این است که از صاحب حق که غیبتش را کرده است طلب حلیت کند. غیر از این قاعده بعضی از احادیث نیز بر این حکم دلالت دارند. ولی از بعضی اخبار چنین استفاده می شود که برای خروج از حق الناس استغفار برای کسی که غیبتش را کرده است کافی است.
به تبع این اخبار به ظاهر متعارض در بین علما دو قول متعارض پیدا شده است، گروهی قائل به وجوب استحلال و گروه دیگری قائل به کفایت استغفار شده اند.
امام صادق(ع) می فرماید: از نبی اکرم(ص) سؤال شد: کفاره غیبت چیست؟ فرمود: این است که هرگاه کسی را که غیبتش را کرده ای به یادآوری برای او طلب مغفرت کنی.
سئل النبی(ص): «ما کفاره الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرته».
از روایاتی نیز استفاده می شود که طلب حلیت از طرف مقابل لازم است و خدا توبه اش را نمی پذیرد تا طرف مقابلش او را حلال کند.
هر یک از این دو قسم روایت دلیلی بر یکی از دو قول هستند ولی روایتی از امام صادق(ع) رسیده است که می تواند جامع بین دو قول باشد حضرت فرمود: اگر غیبت کسی را کردی و او با خبر شد باید از او طلب حلیت کنی ولی اگر مطلع نشد برایش طلب مغفرت کن.
دلیل این حکم این است که اگر شخص غیبت شده اطلاع نداشته باشد طلب حلیت از او به منزله خبر دادن و موجب برانگیختن فتنه و برافروختن آتش کینه است.
اگر شخص غیبت شده به سبب مرگ یا مسافرت از دسترس خارج شده باشد مثل کسی است که ازغیبت خبر ندارد و استغفار کفایت می کند (ترجمه اخلاق، ص 242).
شما گناهی انجام داده اید و سخت از آن پشیمان هستید، در این زمینه باید بدانید که همین پشیمانی برای شما توبه محسوب می شود و خداوند طبق آیات قرآنی هم توبه کنندگان را مورد بخشایش قرار می دهد و هم آنها را دوست دارد، بنابراین نباید نگران باشید، زیرا نگرانی مفرط در این زمینه ممکن است باعث تضعیف حضور قلب شما شده باشد. کم شدن حضور قلب تنها به خاطر انجام گناه نیست. ممکن است این اختلال به خاطر عوامل دیگری نیز باشد، که باید مورد توجه قرار داد.
4- این مطلب در موردی است که حلیت طلبیدن از فرد غیبت شونده ای که از غیبت شدنش خبر ندارد موجب فتنه و مفسده گردد و اگر چنین نباشد می توان از او حلیت طلبید .
5- در این زمینه توصیه می شود اگر افرادی که پیش آنها غیبت کرده اید می شناسید، به نحوی از غیبت شده اعاده حیثیت نمایید و به طور مثال به اطلاع آنها برسانید که در مورد آن مطلب اشتباه کرده اید و با یادآوری نکات قوت شخصیت آن فرد به جبران آن بپردازید و در صورتی که امکان این کار نیست و اگر به خود غیبت شده نیز بگویید باعث مفسده می شود و امکان برخورد هست، تنها توبه و استغفار کافی است.
6- با عمل به این دستور نه تنها فرد غیبت شونده ما را در دنیا حلال می کند بلکه در آخرت نیز ما را مورد عفو قرار می دهد و ما را می بخشد و در این صورت از این نظر عقاب و کیفری متوجه ما نیست .
7-اگر ما از فرد غیبت شونده حلیت طلبیدیم ولی او ما را نبخشید و ما از این گناه خود توبه کردیم و برای او نیز استغفار کردیم در واقع به وظیفه ای که خداوند برای ما در این مورد تعیین کرده عمل کرده ایم و ان شاء الله خود خداوند در اخرت آن فرد را با لطف و کرمش از ما راضی می کند تا ما مورد مواخذه و کیفر قرار نگیریم .
چند وقته حال معنوی و روحی ام به شدت نزول کرده و از این بابت ناراحتم ... نسبت به خیلیتر چیزهای دین بی تفاوت شدم، می ترسم که بدعاقبت بشم، میشه راهنماییم کنید؟
خدمت شما دانشجوی گرامی عرض کنم : همینکه متوجه این مطلب هستید که نسبت به گذشته حالات معنوی کمتری دارید امر بسیار ارزشمندی است، یعنی این حالت نشان می دهد که: اولا، چراغ معنویت در قلب و جان شما هنوز روشن است و ثانیا، این که شما مورد توجه حق تعالی هستید چه این که اگر او نمی خواست شما هرگز چنین احساسی را نداشتید همین که الان رنج می برید و نسبت به گذشته خود که حال معنوی بیشتری داشتید حسرت می خورید جای امیدواری است ؛ اما باید توجه داشته باشید که از دست دادن حالات معنوی معلول علت های گوناگونی می تواند باشد که شما با مراجعه به حالات نفسانی خود و همچنین بررسی آنچه که روی داده باید علت اصلی بروز چنین حالتی را در خود پیدا نموده و با توصیه هایی که در همین نوشتار ذکر می گردد در رفع آن کوشش نمائید تا بدینوسیله عاقبت بخیری را برای خود تضمین نمائید (انشاء الله).
ابتدا گفتنی است: مهمترین عامل شناختی برای دین داری و سعادت مندی انسان، شناخت خود است، یعنی همان معرفت نفسی که متضمن معرفت خداوند نیز هست- من عرف نفسه فقد عرف ربه- اینکه انسان اولا بداند دارای دو هویت بشری و الهی است، و حقیقت او روح است- و نفخت فیه من روحی- نه بدن مادی، ثانیا بداند که هویت بشری زایل شدنی و هویت الهی او ماندنی و جاودان است، این موضوع باعث می شود که برای زندگی جاودان اخروی خود برنامه داشته باشد و تلاش کند. ثالثا بداند که سعادت او در گرو این است که هر چه بیشتر هویت بشری خود را تعدیل کند و از خواهش های و خواسته های افراطی آن فاصله بگیرد و متقابلا در تقویت جنبه های روحانی خود بکوشد و به نیازهای معنوی روح خود بها دهد و سعی کند با تقویت ارتباط با خداوند به او نزدیک شود و نیروهای معنوی خود را فعال نماید. این دانش اگر به باور عمیق تبدیل شود، دیگر انسان نیازی به محرک اضافی ندارد و به طور قطع در راه خدا و معنویت و کمال حرکت خواهد کرد و هرگز دچار سستی و کاهلی نخواهد شد.
و اما از نظر عملی اولین عامل ضعف معنوی این است که بداند برخی اوقات از دست دادن حالات معنوی نتیجه برخی اتفاقات و حوادث زندگی می باشد از نگاه روان شناختی انسان از نظر خلقى و عاطفى معمولاً یک حالت یکنواخت ندارد. همه انسانها کم و بیش دورههایى از غمگینى و افسردگى را تجربه مىکنند و این امر طبیعى است. و علت آن هم گاهى معلوم و شناخته شده است؛ مثل از دست دادن عزیزى، شکست در بعضى از امورات زندگى، مورد تمسخر و استهزا قرار گرفتن، زندگى کردن در غربت و دوری از خانواده و... که هر یک از این عوامل می تواند در حالات معنوی انسان تاثیر گذار باشد و گه گاهی موجب کاهش حالات معنوی در انسان گردد .
عامل دوم : فقدان برنامه ریزی در مسائل معنوی
مسلما کسیکه شبها را به شب نشینى و بیهودگى به نیمه مىرسانند، و معده خود را تا به حلقوم از خوردنىها پر مىکنند، و سپس در بستر نرم، و مکان راحتى بخواب میروند، چنین خوابیدهاى براى نماز شب بیدار نخواهد شد. چرا که او از ابتداى شب اسباب خواب را فراهم مىکرده , نه شب زنده داری را (أسرارالصلاة ص : 459) همچنین اگر فردی تا ساعات پایانی شب خود را با رایانه و اینترنت و ... مشغول نماید ؛ نباید توقع داشته باشد که بتواند نماز صبحش را اول وقت بخواند (اگر نگوئیم که چنین کسی حتی نمی تواند برای نماز صبح بیدار شود ).
باید توجه داشت چنین مساله ای می تواند برخاسته از شرایط زندگی، دوستان، محیط دانشگاه و جو حاکم بر آن باشد که توانسته در وضعیت روحی شما تأثیر گذاشته باشد .
در چنین صورتی سعی کنید در محیط دانشگاه با دانشجویانی که بیشتر اهل معنویت، نماز و دعا هستند معاشرت داشته باشید و از گعده های دانشجویی که توأم با گناه و رفتارهای غیراخلاقی است اجتناب کنید.
سومین علت که در کاهش حالات معنوی تاثیر گذار است تحمیل عبادات مستحبی به خود به هنگام عدم امادگی روحی می باشد
حضرت علی علیه السلام در اینخصوص فرموده اند : إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً- فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ- وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ یعنی براى دلها گاهى اقبال و رو کردن است (دارای میل واشتیاق است ) و گاهى ادبار و پشت کردن،( در حالت بی میلی و بی حوصلگی )؛ هرگاه اقبال کرد به نوافل و مستحبات بپردازید و هرگاه پشت کرد به واجبات اکتفا کنید.
لذا اگر فردی در حالت ادبار و بی میلی به انجام مستحبات پرداخته و این امور را به خود تحمیل نماید به مرور زمان موجب دل زدگی از امور معنوی و در نهایت منجر به دست دادن حالات معنوی می گردد.
چهارمین عامل که علمای اخلاق در این خصوص ذکر نموده اند این است که از دست دادن حالات معنوی تدبیری الهی در راستای مصالح بندگان خوب خدا می باشد
بدین معنا که برخی اوقات سلب توفیقات و از دست دادن حالات معنوی تدبیر از سوی خداوند جهت بالا بردن ظرفیت بندگان صالح الهی می باشد چراکه اگر همیشه آن لذت معنوی ادامه پیدا کند. ادامه زندگی روزمره اختلال پیدا می کند و انسان ارتباط خودش را با اطرافیان قطع می کند، لذا باید ظرفیت انسان برای تحمل مقامات معنوی بالا رود به طوری که مانند اولیا و معصومان(ع) در حالی که آن مقامات معنوی را دارند در میان مردم نیز زندگی می کنند. و یا به این دلیل است که بنده خود را از عجب محافظت کند، و یا اینکه توفیقی از بنده خوب خدا سلب می شود تا با تأسف شدید او برای از دست رفتن توفیق الهی(همچون تهجد و نماز شب)، اجر بیشترى باو عنایت فرماید.
البته آنچه که از اخبار استفاده مىشود این امر خیلى اندک و یکى دو - نوبت بیشتر نخواهد بود.
در چنین صورتی اگر واقعا به این نتیجه رسیدیم که کاهش حالات معنوی در ما از این قسم می باشد وظیفه ما این است که از این تغییر حال دلسرد و ناامید نباشیم.
پنجمین عامل از عواملی که تاثیر فراوانی در کاهش حالات معنوی انسان دارد گناه می باشد ؛ لذا نسبت به این مساله باید بسیار حساس بود و اگر کسی دید بی میلی به عبادت و تهذیب نفس در وی طولانی شده، این امر نشانگر بروز مشکلی در زوایای وجودی او می باشد که از مهمترین این مشکلات گناه می باشد .
بعضی از گناهان که در روایات و کتب اخلاقی به آنها تصریح شده و نقش مستقیمی در سلب توفیقات الهی و کاهش روحیات معنوی دارد از قرار ذیل می باشد
1- جای گیری حب دنیا و زرق و برق آن در دل آدمی.
2- استفاده از غذاهایی که حلال نیستند.
3- استفاده از غذاهایی که پاک نیستند.
4- لعن دیگران (چهلحدیث ص : 456)
5- دروغ گفتن(نقطههاىآغازدراخلاقعملى ص : 258)
6- استهزاء و تحقیر مؤمنان است (نقطههاىآغازدراخلاقعملى ص : 289)
7- تکرار گناه به حدی که دل سیاه گردد و شوق عبادت گرفته شود. که با تفحص در نفس خود باید علت را پیدا کرد و مداوا نمود. 6-
در صورت بروز چنین موقعیتی باید موارد ذیل را مورد توجه قرار داد
اول : باید با توبه و جبران، آثار آن را از بین برده و همیشه مراقب بود که دیگر آن گناه را مرتکب نشود تا در آینده نیز موفق باشد.
دوم : باید بخاطر گذشته خود اندوهگین بوده و اگر اعمال گذشته او قابل قضا مىباشد قضاى آن را بجا آورده و اگر قابل قضا نیست با عمل دیگرى غیر از قضا آن را جبران نموده و با امید به لطف و رحمت الهی و با همت و پشتکار دوباره بنای معنوی و تقوایی خود را با انجام وظایف دینی و ترک محرمات بازسازی نمائید و مطمئن باشید که خداوند شما را رها نخواهد کرد و روز به روز وضعیت روحیتان بهتر خواهد شد.
سوم: به نماز اول وقت اهتمام بیشتری بورزید و در جلسات مذهبی بیشتر شرکت کنید.
چهارم : از گفتگو با جنس مخالف، نگاه کردن به آنها، خندیدن در منظر نامحرم جدا خودداری کنید.
پنجم : شب ها قبل از خواب وضو بگیرید و حتی المقدور چند آیه ای از قرآن را با توجه تلاوت کنید یا دو رکعت نماز مستحبی بخوانید و بعد بخوابید.
ششم : محاسبه نفس که هر شب یا هر هفته و یا لااقل هر ماه گذشته خود را بررسى نماید و به تعبیرى به خود نمره بدهد. اگر کار شایستهاى انجام داده سپاسگزار بوده و از خداوند ادامه توفیق را بخواهد و اگر مرتکب خلافى شده استغفار نموده و تصمیم بر ترک آن بگیرد.
هفتم : از ثقل اصغر و ائمه هدا(ع) و توسل به ایشان بهرهگیرى نمائید .
--------
پی نوشت :
1- متاسفانه منشاء بسیاری از گناهان عدم آگاهی نسبت به آنها می باشد مثلا بسیاری از زنان و دختران با وجود اینکه افراد معتقدی هستند اما از احکام پوشش اسلامی و چگونگی آن ، همچنین چگونگی روابط با نامحرمان بی اطلاع می باشند لذا توصیه می کنیم نسبت به فراگیری واجبات و محرمات دینی مطالعه بیشتری نموده و به کتابهای ذیل مراجعه فرمائید :
1- مطالعه رساله عملیه مرجع تقلید خود
2- پرسش و پاسخ دانشجویی شماره 18 (احکام نگاه و پوشش )
3- کتاب واجبات و محرمات در شرع اسلام / آیت الله مشکینی / دفتر نشر الهادی / 1378
4- کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب
راههای نه گفتن به شیطان چیست؟
با تشکر از حسن اعتماد شما دانشجوی گرامی باید عرض کنیم که یکی از بهترین ابزارهای شیطان برای منحرف نمودن انسان از مسیر کمال همان امیال جنسی می باشد ، به همین دلیل برای به انحراف کشاندن هر گروه از انسانها در موقعیت های مختلفی که دارند روشهای خاص خود را به کار می بندد ؛ به این معنا که روش شیطان برای به انحراف کشاندن امیال جنسی زنان با مردان متفاوت است و همینطور روش او برای به انحراف کشاندن افراد مجرد با افراد متاهل فرق می کند و حتی روشهایی که شیطان برای انحراف افراد در سنین مختلف به کار می بندد با یکدیگر متفاوت است .
شما در مشخصاتی که ارائه نموده اید جنسیت خود را مؤنث و خود را متاهل معرفی نموده اید و از طرفی در سؤال خود مطرح ننموده اید که به دنبال پاسخ این مساله برای خود می باشید و یا برای دیگران لذا خوشحال می شویم با اعتمادی که بر این مجموعه دارید ارتباط خود را با ما حفظ کرده و در تماس بعدی مشخص نمائید که آیا پاسخ این سؤال را برای خود می خواهید و یا برای دیگران و اگر پاسخ را برای ارائه به دیگران می خواهید لطفا مشخصات وی را (همچون جنسیت ، سن ، متاهل ویا مجرد بودن) بعلاوه طرح دقیق مشکل ایشان برای ما ارسال نمائید تا بتوانیم نسبت به آنچکه مد نظر دارید راهنائی بهتری ارائه نمائیم .
با توجه به آنچه که گفته شد به ناچار به ذکر چند سرفصل که در نظر داشتن آنها می تواند انسان را در«نه» گفتن به شیطان یاری نماید اکتفا نموده و منتظر ارتباط بعدی شما می مانیم .
نکته اول : شیطان دشمن قسم خورده انسانهاست
شیطان به عزت خداوند متعال قسم یادکرده که تمامی انسانها را به گمراهی بکشاند و گفته است فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (ص - 82) بنابراین چگونه می توان از یک دشمن قسم خورده توقع خیر خواهی داشت و به خواسته های وی جواب آری داد .
خداوند متعال نیز در آیات متعددی از قرآن کریم به صراحت نسبت دشمنی شیطان هشدار داده (1) و از انسانها خواسته است که همانگونه که شیطان با انسان دشمنی می کند آنها نیز با شیطان دشمنی نموده (2) و از وی پیروی نکنند (3)
نکته دوم : شیطان قدم به قدم انسان را فریب می دهد لذا در همان قدم اول باید به او« نه » گفت .
خداوند متعال از برنامه های شیطان تعبیر به « خطوات » نموده و می فرماید : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ (النور - 21)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از گامهاى شیطان پیروى نکنید! هر کس پیرو شیطان شود(گمراهش مىسازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان مىدهد!
جمله «خطوات الشّیطان» (گامهاى شیطان) گویا اشاره به یک مسأله دقیق تربیتى دارد، و آن این که انحرافها غالبا بطور تدریج در انسان نفوذ مىکند، وسوسههاى شیطان معمولا، انسان را قدم به قدم و تدریجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مىکشاند، لذا قرآن مىگوید: از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد!( برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 150)
در واقع دفع دشمن شیطان نفس از همان خاکریز اول است. قرآن مجید در وصف پارسایان مىفرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون ؛ پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند هماندم متذکر (یاد خدا) شده وبصیرت یابند»، (اعراف، آیه 201)،
نکته سوم : توکل به خدا را نباید فراموش کرد
اساتید اخلاق شیطان را به سگ چوپان تشبیه نموده و گفته اند : شما با شیطان مانند مرد غریبى که از دست سگ چوپان به صاحب او پناه مىبرد باشید، هر گاه سگ چوپان به مرد غریبى حمله مىکند و مىخواهد او را گاز بگیرد مرد غریب به صاحب سگ پناه مىبرد. لذا هر گاه شیطان نزد شما آمد و خواست وسوسه کند و از راه منحرف سازد ، شما هم به خداوند پناه ببرید و از او یارى بجوئید خداوند هم حق را بر باطل نیرو مىدهد و از مظلوم یارى مىکند و در قرآن فرموده: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. (النحل : 99)
شیطان تسلط پیدا نمىکند بر کسانى که ایمان بیاورند و به خداوند توکل کنند. (ایمان و کفر-ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار ج2 ص : 372)
نکته چهارم : از نماز و روزه به عنوان دو ابزار مهم جهت « نه » گفتن به شیطان استفاده نمائید .
خداوند متعال می فرماید : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (البقرة - 153)
اى افرادى که ایمان آوردهاید! از صبر(و استقامت) و نماز، کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است. (153)
و همانگونه که در تفاسیر ذکر شده امام صادق علیه السلام مراد از صبر در این آیه را روزه بر شمرده و با استناد به همین آیه ، توصیه نموده اند به هنگام فرود آمدن گرفتاریها و مشکلات اقدام به روزه گرفتن نمائیم ( من لا یحضره الفقیه ج2 ص : 74 - تفسیر نور الثقلین، ج1، ص: 76)
بنابراین علاوه بر اینکه برنامه ای را برای روزه گرفتن در دستور کار خود قرار می دهید ( 4 )هرگاه وسوسه و خیالات شیطانی موجب تشویش خاطر شما گردید به سرعت اقدام به خواندن نماز نمائید چراکه إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (العنکبوت - 45) و نماز را برپا دار، که نماز(انسان را) از زشتیها و گناه بازمىدارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند مىداند شما چه کارهایى انجام مىدهید! (45)
نکته پنجم : اینکه که بدانید عالم محضر خدا است،
از بهترین راههای« نه » گفتن به شیطان این است که به هنگام گرفتار شدن در دام شیطان به یاد آوریم عالم محضر خدا است، تمامی اشیاء ظرف علم خداوند است و خدای متعال از پس همه اشیایی که در پیرامون شما وجود دارد، به شما نگاه می کند و همچنین گناه انسان هر چند به صورت پنهانی از دید و اطلاع معصومین(ع) و ملائکه پنهان نیست و باعث می شود که آبروی انسان نزد ایشان و ملائکه از بین برود و آدمی خفیف و خوار گردد.
نکته ششم : برای نه گفتن به شیطان باید راههای نفوذ ش را بست
خوردن مال حرام ، چشم چرانی (اعم از دیدن فیلم و عکس و ....)، گوش دادن به موسیقی های تحریک کننده و حرام ، مطالعه مطالب تحریک کننده ، عدم رعایت ضوابط شرعی در نوع ارتباط بادیگران ( اعم از محل کار ، دوستان و روابط فامیلی ) و .... همه و همه از مقدمات و راههای نفوذ شیطان در امیال جنسی می باشند که با بستن این راهها به راحتی می توان به شیطان « نه » گفت .
نکته هفتم : مهمترین راهکار نه گفتن به شیطان آری گفتن به خدا است، بنابراین هیچگاه نباید به خداوند متعال و دستوراتش پشت کرد
حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: تسلّط نمىیابد شیطان بر آدمى و زور نمىآورد بر او به وسوسه کردن، مگر در وقت اعراض کردن او از ذکر الهى و سهلگرفتن عظمت و بزرگوارى خداى تعالى و غافل شدن از مناهى، و خاطر نیاوردن اطّلاع جناب الهى بر ظاهر و باطن وى، (شرحمصباحالشریعة ص : 257)
بنابراین اگر می خواهید به راحتی از دست شیطان خلاصی یابید دستورات اولیه الهی یعنی انجام واجبات ( همچون نماز و روزه و ... ) و ترک محرمات را سرلوحه زندگی خود قرار دهید .
نکته هشتم : در روایات معصومین علیهم السلام دستوراتی جهت ایمن ماندن از شر شیطان بیان گردیده که در اینجا فقط به آدرس دو مورد که در کتاب شریف مفاتیح الجنان آمده اشاره می نمائیم .
1- مفاتیح الجنان / بخش باقیات الصالحات / ادعیه صباح و مساء / هفدهم
2- مفاتیح الجنان / بخش باقیات الصالحات / تعقیبات مشترکه /هشتم(5)
-------
پی نوشت :
1- مراجعه کنید به سورهای البقرة : 168 - البقرة : 208 - الأنعام : 142 - الأعراف : 22 - یوسف : 5 - الکهف : 50 - فاطر : 6 - القصص : 15 - طه : 117 - یس : 60 - الزخرف : 62
2- إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ (فاطر - 6)
البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت مىکند که اهل آتش سوزان(جهنّم) باشند!
3-یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (البقرة -208)
اى کسانى که ایمان آوردهاید همگى در صلح و آشتى درآیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست
4- گرفتن روزه مستحبى به ویژه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته
5- برای این دستورات خواص بسیار مفید دیگری نیز ذکر گردیده که برای اطلاع بیشتر می توانید به آدرسهای گفته شده مراجعه نمائید .
چرا گاهی ما با اینکه تلاش می کنیم و نیتمان خیر است، به خواسته هایمان نمی رسیم و دعایمان اجابت نمی شود؟
در پاسخ به سوال جنابعالی به چند مطلب اشاره می شود که امید است مفید باشد.
الف ) پرسشگر عزیز ؛ به طور قطع خدای رحمان ما را در رسیدن به اهدافمان یاری می کند . این سنت الهی است ( کلا نمد هولاء و هولاء من عطاء ربک ) (1) این وعده پروردگار است که هر کس اهل تلاش باشد در مسیری که پیش گرفته , خدا او را یاری خواهد کرد ؛ که البته امدادهای ویژه ی پروردگار از آن متیقن است .
ب ) ممکن است گاهی اوقات ما با محاسبات و اندیشه ی خویش در تشخیص خیر , دچار اشتباه شویم ؛ لذا به هر میزان که انسان با کلام وحی الهی در ارتباط باشد کمتر دچار خطا و اشتباه می شود . انسان در زندگی نیازمند به شخصی بصیر است تا او را راهنمایی کند و چه کسی بصیرتر از خدای سبحان ( انه بکل شی بصیر ) . خدای متعال از طریق وحی , عقل و اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) راه صحیح را به بشر نشان داده است . قرآن کریم درباره ی این که معیار کارها باید خیر باشد و خیر را هم وحی تبیین می کند این چنین می فرماید : عسی ان تکرهوا شیئا ً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا ً و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید , حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید . (2)
[ در اینجا دو نکته استفاده می شود : یکی اینکه مبنای انتخاب کارها , باید خیر باشد و دیگر اینکه آن چیز برای حقیقت آدمی , جان و فطرت خیر باشد نه جسم و نیروهای جسمانی او . ذات اقدس اله در آیه ی مورد بحث می فرماید , قتال و جنگ با دشمن برای شما تلخ است اما خیر شما در آن است ] (3) لذا ممکن است خیر شما در نرسیدن به هدف مورد نظرتان باشد .
خلاصه اینکه اگر انسان خود را در محضر خدای علیم و قادر ببیند ( ان الله بکل شی علیم , انفال / 75) ( الم یعلم بان الله یری , علق / 14 ) هیچ گاه احساس استقلال نکرده , اگر مسیری را بر طبق وحی و عقل , خیر تشخیص داد تلاشش را در آن مسیر می کند حال اگر خدای متعال بر اساس حکمتش مصلحت ندانست که در آن مسیر به هدف مورد نظر برسد , مطمئن باشد که خدای متعال راهی بهتر برایش در نظر گرفته و او را بدان سو رهنمون خواهد کرد . ( و من یتق الله یجعل له مخرجا آل عمران / 26 ) مهم اینست که انسان همواره در مسیر حق تلاش کند و نتیجه و اثر را واگذار کند به خدای مهربانی که همه خیرات به دست اوست و قادر به هر کاری است ( بیدک الخیر انک علی کل شی قدیر ) (4)
[ خدا چون حکیم محض است کار او سراسر حکمت و با هدف است و چون غنی صرف است , کار را برای خود نمی کند , بلکه خود چون کمال محض است کار از او نشئت می گیرد . ] (5)
با توضیحاتی که داده شد دقت در چند نکته لازم و ضروری است :
1 – کمی با خود بیاندیشید و بیینید آیا هدفتان , هدفی خداپسندانه است یا خیر ؟ در صورتی که هدفتان الهی نیست , آن را رها کنید .
2 – آنچه که در انجام کارها مهم است , رضای خداست و نتیجه ی آن مهم نیست ؛ چه بسا خداوند مؤمن را با دیر رسیدن به هدف و یا نرسیدن به آن آزمایش کند ؛ چیزی که باید در همه ی امور برای ما مهم باشد , عبودیت و بندگی خداست ؛ خواه به مقصد برسیم و یا خواه ( ظاهرا ً ) به مقصد نرسیم ! امام حسن ( علیه السلام ) می فرمایند : هر که به حسن انتخاب خداوند تکیه کند , جز آن وصفی را که خدا برایش برگزیده است آرزوی داشتن وضعی دیگر نکند . (6)
بعنوان مثال ممکن است شما تلاش زیادی را برای قبولی در کنکور کرده باشید اما یا در کنکور قبول نشده و یا در رشته ای که دوست دارید موفق نشوید ؛ در اینجا باید بدانید که خداوند تلاشهای شما را نادیده نگرفته و اگر کسب علم شما , برای اطاعت خدا و خدمت به خلق بوده باشد , نزد حضرت حق مأجور می باشید و باید یقین کنید که , قبولی شما در کنکور به صلاح شما نبوده و امور خود را به او واگذار کنید و بدانید که خداوند , بهتر از آن را برایتان مقرر خواهد کرد ؛ چرا که او به حال بندگانش بینا و شنواست .
3 – سعی کنید در رسیدن به هدف , عجله نداشته باشید . چه بسا دیر رسیدن , بهتر از زود رسیدن باشد ! چرا که انسان در این صورت هم قدر نعمت را بهتر می داند و هم پخته تر و با تجربه تر می شود . خداوند در قرآن کریمش می فرماید : خلق الانسان من عجل سأریکم آیاتی فلا تستعجلون (7) آدمی شتابکار آفریده شده است . بزودی آیات خود را به شما نشان می دهم . پس شتاب مکنید .
امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : آدم شتابکار دچار اشتباه می شود , هر چند به مطلوب برسد ؛ کسی که با آرامش کار کند تیرش به هدف می خورد گر چه هلاک شود . (8)
4 – ممکن است تلاش لازم را برای رسیدن به هدف نکرده باشید . هر چه هدف والاتر و بلندتر باشد , همت انسان نیز باید بیشتر و سخت تر باشد . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : هر گاه در طلب چیزی بر می آیی , بلند همت باش . (9) امام صادق ( علیه السلام ) نیز در حدیثی دیگر می فرمایند : سه چیز انسان را از رفتن در پی مقامات عالیه و اهداف بلند باز می دارد : کوتاهی همت , چاره اندیش نبودن و سستی اندیشه
5 – ممکن است رعایت تعادل بین هدف و توانتان را نکرده باشید . گاهی انسان بدون در نظر گرفتن توان و استعداد خویش , اهدافی را پی گیری کرده و تکالیف سنگینی بر دوش خود می گذارد ؛ لذا در نظر گرفتن توان و نوع استعداد , در هدفی که در پیش گرفته ایم , بسیار ضروری و قابل توجه است .
پیامبرخدا ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند : به اندازه ای که تاب و توان دارید , کاری را به عهده گیرید . امام علی ( علیه السلام ) نیز در این خصوص می فرمایند : کار ( خیر ) اندک که بر آن مداومت ورزی , از کار بسیار که از آن خسته شوی امیدوار کننده تر است . (10)
6 – دوست عزیز ! بدان که شکست , مقدمه ی پیروزی و بدست آوردن تجربه است ؛ بسیاری از موفقیتهای چشمگیر , پس از شکست بدست آمده است . بنابراین اگر به هدف خود ایمان دارید , آستین همت را بالا بزنید و دوباره تلاش کنید .
7 – در برخی مواقع گناهان ما موجب زوال نعمتها می شود . امام علی ( علیه السلام ) فرمود : هیچ نعمتی و هیچ خرمی از زندگی زایل نشد مگر به سبب گناهانی که مرتکب شدند ؛ چه , خداوند به بندگان ستم نمی کند . (11)
دوست عزیز ! تلاش خویش را در مسیر حق و اهداف خیر به کار گیر و در این راه از اسباب و وسایل صحیح استفاده نما , انشاالله خدای سبحان شما را یاری خواهد کرد .
پیروز باشید .
(1) سوره ی اسراء / 20
(2) سوره ی بقره / 216
(3) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 10 / ص 255
(4) سوره طلاق / 2
(5) تفسیر موضوعی قرآن / ج 10 / ص 67
(6) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2089
(7) سوره ی انبیاء / 37
(8) میزان الحکمه / ج 8 / ص 3485
(9) میزان الحکمه / ج 14 / ص 6677
(10) میزان الحکمه / ج 9 / ص 4063
(11) میزان الحکمه / ج 4 / ص 1899
در مورد عرفان غیراسلامی کمی توضیح دهید، آیا در غرب هم عرفان وجود دارد؟
ابتدا به قسمت دوم سوال جواب میدهیم که باید دید عرفان را چگونه معنا و تفسیر کنیم و تعریف عرفان چیست که تفسیر صحیح عرفان در ضمن توضیحات زیر خواهد امد.
در مقدمه با تاسف باید گفت در بازار گرم مدعیان عرفان، گاهی سکس به عنوان متاع عرضه می شود، گاهی مواد خیال زا و و تخدیری، گاهی جادو و افسانه، گاهی خشونت ها و حرکات هیجان آور، گاه سرگرمی های ادبی و لفاظی های به ظاهر معنوی.
در مورد عرفانهای نوظهور – که هر روز در حال تکثیرند و عرفانهای غربی هم از همین قسم محسوب می شوند- نباید غافل بود که اصولاً این ادعاها-که همگی پسوند مقدس عرفان را باخود یدک می کشند- ربطی به عرفان ندارد بلکه در خوشبینانه ترین صورت تنها می توان آنها را یک فرایند پزشکی ـ تجربی برای درمان امراض جسمی بیماران و یا در جهت تسلط آرامش روان و تمدد اعصاب دیگران و یا یک نظریه روانشناسی یا حد اکثر آنرا یک روش تسلط بر باطن طبیعت تلقی نمود .
و بعلاوه تجربه ثابت کرده است که آخرین هنر مکاتب عرفانی و معنویت های مجازی، تنها یک نوع معنویت گرایی زمینی (نه آسمانی) است؛ یعنی به سمت نوعی از تجربه های شبه معنوی مثل هیپنوتیزم و یوگا و مدیتیشن سوق پیدا میکند.
برای فهم و شناخت عرفانهای غیر اسلامی خوب است با دقت فراوان ،وجوه تمایز عرفان اسلامی با این مکاتب دیده شود تا در تشخیص مصداق دچار سر درگمی نشویم.
1-درعرفان اسلامی نه فقط توجه به فطرت زنده می شود که فطرت با تمام ابعاد آن مورد عنایت سالک قرار می گیرد.
مرحوم آیت ا... شاه آبادی (استاد عرفان امام) آورده اند:
«از آنجا که فطرت خدایی به واسطه امور مذکور، از بین نمی رود، بلکه محتجب می شود. بنابراین برای رفع این احتجاب، نیاز است به ریاضت طبیعت و اعمال فکر در کتاب فطرت ....» (رشحات البحار کتاب انسان و فطرت ص 6)
ایشان برای فطرت ابعادی را متذکر می شود از قبیل فطرت خوف، فطرت عشق، فطرت حقیقت جویی، فطرت حریت ... .
درعرفان های کاذب یا فطرت اصلاً دیده نمی شود و یا فقط یک رشته از مجموعه گرایش های فطری مورد توجه قرار می گیرد. بماند که همان یک رشته هم به سامانی نمی رسد. مثلاً فطرت پرستش، با هر نوع خضوع و خشوع و احساس نیاز آرام می گیرد و در حقیقت سرگرم می شود. اگر این فطرت الهی در مسیر خودش هدایت شود و با تنبه و تامل همراه شود ،عارف به ذاتی راهنمایی می گردد که شایسته انقیاد است و غیر از پرستش و تعظیم، شایسته مقام او نیست» و یا سرشت خوف (فطرت خوف) انسان را متوجه حقیقتی می کند که قادر به هر گونه تصرفی در عالم هستی است و همین حقیقت است که می تواند بر ضرر و زیان سالک، عملی را سامان دهد.اما چه می شود که مدعیان در این غوغای معنویت، فطرت انسانی را در مسلک عرفانی خود نادیده می گیرند؟
2-در عرفان های غیر اسلامی، بنیاد اخلاق و کار اخلاقی نه فقط سست ،که گاهی ضد اخلاق آنچنان ترویج می شود که دیگر خصلت های نیکویی اخلاقی سرکوب می شود. گاهی به نام اخلاق، خواری و ذلت و ظالم پروری به عنوان نتیجه و محصول خود را به سالک تحمیل می کند ،چنانکه لی هنگجی (در مرام مشهور به فالون دافا) به پیروان خود توصیه می کند:
«اگر کسی به تو ناسزا گفت و یاتو را لگدکوب کرد. جواب او لبخند است به او بگو: ادامه بده! تو داری در این مدت به من تقوا می دهی و من تکه ای از آن را به تو بر نخواهم گرداند»(هنگجی لی،شو ان فالون ص 397)
راستی درا ین مکتب، کرامت انسانی و روح خدایی چه جایگاهی دارد؟
و چه میشود که حیاء و عفت جای خود را به سکس و بی بندباری می دهد؟چنانکه اشو به پیروان خود توصیه می کند: از همان لحظه ای که احساس کردید از چیزی خوشتان نمی اید و ان چیز جاذبه اش را از دست داده است از ان دست بردارید-ولو همان زنی باشد که قبلا او را دوست داشته ای-. فقط بگو : متاسفم. (تفسیر اواهای شاهانه ساراها، ج4-ص 107 -اشو)
نکته این است که در اسلام ،عرفان در یک نظام اعتقادی جامع جا گرفته است،یعنی نظامی با محوریت توحید و یکتا پرستی. دراین نظام جامع همچنانکه رشد معنوی پیش بینی شده است ، مبارزه با ظلم هم دیده شده است و حتی براندازی ظلم از طرق سلوک محسوب میشود.
چطور می شود که در شبه عرفانها، توحید محوری، جای خود را به مرید پروری داده است؟
2-یکی از مشخصات عرفان اسلامی ؛پیوند معنویت با دیگر مسولیت هاست.همنوایی با دیگر ابعاد وجودی و تاکید بر رشد همه جانبه؛ ویژگی منحصر به فرد عرفان در اسلام است. به عبارتی این عرفان، عرفانی است تعهد اور.
امام خمینی این ضابطه را در نامه ای به فرزندش (حاج احمد اقا) این گونه تبیین می کند:
پسرم ! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت ، شاهد گسستن از حق . میزان در اعمال انگیزه های آن هاست. .
چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ، چون خود بینی و خود خواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می کشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل می شود... پس میزان عرفان و حرمان ، انگیزه است .
هر قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حجب ، حتی حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است. .
پسرم ! از زیر بار مسؤ ولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالی مکن ، که تاخت و تاز شیطان در این میدان ، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست ، و دست و پا برای بدست آوردن مقام ، هر چه باشد، چه مقام معنوی و چه مادی مزن ، به عذر آن که می خواهم به معارف الهی نزدیک شوم ، یا خدمت به عبادالله نمایم ، که توجه به آن از شیطان است ، چه رسد که کوشش برای ان.(نامه های عرفانی امام....)
3-عرفان اسلامی شریعت محور است . به عبارتی راه رسیدن به خداوند از طریق همین احکام شرعی و فروعات فقهی میگذرد.
شهید مطهری در این مورد می فرمایند: عرفای اسلامی هرگز مدعی نیستند که سخنی ماوراء اسلام دارند، و از چنین نسبتی سخت تبری میجویند. برعکس، آنها مدعی هستند که حقایق اسلامی را بهتر از دیگران کشف کردهاند و مسلمان واقعی آنها میباشند. عرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری همواره به کتاب و سنت و سیره نبوی و ائمه و اکابر صحابه استناد میکنند.
(أشنایی با علوم اسلامی ،کلام -عرفان -حکمت عملی)
ابن عربی -که در عرفان اسلامی جایگاه رفیعی دارد- دراین باره میگوید: بدان که من در مکر الاهی و چگونگی در امان ماندن از این مکر دقت کردم، چاره ای به نظرم نرسید جز آنکه باید دست به دامن شریعت زد؛ بنابراین اگر خداوند کسی را بخواهد به سوی خیر و سعادت هدایت کند و از گرفتاریهای مکر در امان بدارد، کاری میکند که او هیچگاه میزان شریعت را از دست نگذارد... هیچ بندهای نباید از این میزان غفلت کند... هرکه بخواهد از مکر حق ایمن بماند، باید میزان شریعت را از دست ندهد؛ میزانی که آن را از پیامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دریافت کند آن یافته ها را در این میزان بگذارد؛ اگر با میزان شرع پذیرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند.
ابن عربی سفارش میکند که حتی باید دریافت های غیبی و الهامات معنوی را نیز با میزان شریعت سنجید. او میگوید: اهل اللّه در این مورد اختلاف ندارند. بسیاری از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگی شده، از نظر تشخیص حالات خود دچار پیچیدگیهای مکر میگردند و لذا باید میزان شریعت را از دست نگذارند.
ابن عربی حتی پا را فراتر گذاشته می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی درای نباره فرموده اند:
اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است.
(مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان)
لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در ان صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود.
ایت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد و انرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟
4-در عرفان اسلامی کشف وشهود نه فقط غایت و هدف نیست که کاملا در حاشیه است. در نظام عرفانی اسلام ، هدف عبودیت و بندگی است و کنار رفتن پرده، تفضلی است از ناحیه معبود و به اصطلاح نقل و نبات راه است.به عبارتی بصیرت معنوی ، اتفاقی است که به اقتضای اصل عبودیت از طرف معشوق اعطاء میشود، البته بنا به مصلحت و به اقتضای حکمت.
در تکمیل این بحث ؛گزیده ای از فرمایشات استاد مصباح یزدی در زمینه انواع تصرفات اورده میشود:
دو لفظ کشف وکرامت مترادف نیستند بلکه کشف مقولهای غیراز مقوله کرامت است. مکاشفه عبارت است ازاین که: انسانی در حال هوشیاری و بیداری، یا در حالتبین خواب و بیداری، که از آن، به «خلسه» تعبیر میشود، چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمیکنند.گاهی گفته میشود: فلان شخص، در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است.
حالتی برای انسان پیش میآید،گاهی شبیه خواب است. ولی خواب نیست; ممکن استحتی چشم انسان هم باز باشد و چیزهایی را ببیند، شبیه این که شخص خواب میبیند. مثلا شخصی را در حالی یا در کاری میبیند، حادثه یا اتفاقی را میبیند، صدایی را میشنود. این حال را، حال مکاشفه میگویند.
اما منظور از کرامت این است که از شخص، کارهای خارقالعادهای سربزند، دارای قدرتی روحی باشد که بتواند تصرفاتی در عالم طبیعتیا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضی را شفا بخشد، یاطیالارض کند،یا بدون اسباب ظاهری، چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهای خارقالعادهای انجام دهد که اگر مستند بهاذن الهی و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده میشود.
مرتبه والای آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین برای اثبات نبوت و امامتشان انجام میگیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است بندگان صالح خدا هم کارهای خارق العادهای انجام دهند، بدون این که برای اثبات ادعایی باشد; صحیح است.
ولی آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خدای متعال نظر خاصی نسبتبه او دارد؟ و اگر کسی واقعا کرامت الهی داشت، این دلیل میشود که همه مطالبی که او ادعا میکند، درست است؟
این مطلب که بعضی از افراد، در حالاتی، چیزهایی را ببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، امری واقعی است. چنین حالاتی برای بسیاری از انسانها پیش میآید و درک فوقالعادهای برایشان حاصل میشود. اما این ادراکات، دارای انواعی هستند، دستهای از آنها شناخته شدهاند و در روانشناسی، بهنام «تلهپاتی» نامیده میشوند.
هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیای خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتی ممکن است چنین روابطی میان اشخاصی که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتی خارقالعاده است; یعنی دیگران نمیتوانند و در اختیارشان نیست، ولی واقعیت است. حال چه اسراری در کار است و این کار، چه فرمولی دارد، هنوز علم، آن را کشف نکردهاست و به هیچ وسیله.
پیداست، چنین رابطه و درکی، هرگز نشانه این که شخصی، مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، نیست. چنان که بعضی از افراد، به وسیله چشم ظاهری، چیزهایی را میبینند که دیگران نمیتوانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهری، صداهایی را میشنوند که دیگران نمیتوانند بشنوند. اینها، تاحدودی، از نظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیهاند; یعنی، یک ویژگی در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایی که معمولا باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمتری میشنوند. یامثلا، ما نورهایی را که تواتر خاصی دارند میبینیم اما آنها میتوانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدنشان وجود دارد.
بعضی از دانستنیهای غیر متعارف، باابزارها و مقدماتی حاصل میشوند;یعنیاشخاصی زحمتها و ریاضتهایی میکشند و تمرینهایی را انجام میدهند تا چنین قدرتی را به دست میآورند.این هم امری مشترک بین حق و باطل است.
در صورتی که کارهای عاقلانهتری وجود دارد و آدم میتواند با زحمت کمتری به کمالات بالاتری نایل شود، تحمل این ریاضتها برای این که صرفا اطلاعاتی پیدا کند، چه فایدهای دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتی که از راه چشم و گوش به دست میآوریم چقدراستفاده میکنیم؟ خوب، ما میبینیم که مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا کسی ببیند که دیروز مردم داشتند میرفتند و میآمدند، این چه امتیازی است؟
البته، این نوعی کمال است،یعنیامری وجودیاست که آنها دارند و دیگران ندارند. آری چنین چیزی امکان دارد و وجود هم دارد. راهش نیز باز است،قابل تعلیم و تعلم است، استاد دارد. ازاو دستور میگیرند وعمل میکنند وچنین حالاتی برایشان پیدا میشود.
در این زمینهها، مدعیان کاذب، خیلی بیشتر از آنهایی هستند که واقعا زحمتی کشیدهاند و چیزی به دست آوردهاند. حال، از ادعای دروغش که بگذریم، احضار روح و ارتباط باجن فیالجمله ممکن است.
کسب اطلاعات برای جن بسیار آسانتر از انسان است زیرا جن، سریع از مکانی به مکان دیگر منتقل میشود و اطلاعات را کسب میکند ، اما این بدان معنا نیست که شخصی از اولیاء خداستبلکه گاه، کارهایی که برای احضار ارواح و تسخیر جن و یا سایر ریاضتها، انجام میدهند خلاف شرع است; حتی لازمه ارتباط بابعضی از اجنه (اگر از کفار باشند)، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. یعنی او باید کارهای توهینآمیزی نسبتبه مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار کند. افراد موثق نقل کردهاند، که آنهابرای این که رابطهشان را با یک جن کافر، حفظ کنند «العیاذبالله» نمازشان را ترک میکردند، و کارهای توهینآمیزی نسبت به مقدسات، از جمله قرآن، انجام میدادند تا به این وسیله، توجه آن جن را جلب کرده و اطلاعاتی کسب کنند.
اینها یک قسم از اطلاعات غیر عادی است، و دلیل منزلت شخص نزد خدا نیست. اعمالی خارقالعاده است، اما از مقوله مکاشفه نیستند. تلهپاتی، احضار روح، ارتباط با جن و ریاضتهای مرتاضان، هیچ کدام از مقوله مکاشفه نیست. اما مکاشفه حالتی روحی است، بین خواب و بیداری (خلسه) که برای شخص پیش میآید، و در چنین حالتی چیزهایی را مشاهده میکند. اما این حالت چگونه پیدا میشود؟این حالت، نوعی لطافت روحی لازم دارد، روح باید نوعی وارستگی داشته باشد تا این حالت برای شخص پیدا شود.
مکاشفات بر دو گونهاند: مکاشفات ربانی یا رحمانی، و مکاشفات شیطانی. گاهی چیزهایی را که آدمی در حالتی خلسه گونه میبیند یا میشنود و درک میکند، القائاتی از سوی شیطان است. آدم صدایی میشنود که دیگران نمیشنوند. گاهی هم این صدا، یک خبری است و واقعیت هم پیدا میکند اما اینها مقدمهای برای فریفتن شخص است،تا وادارش کند که به آن راهی که میخواهد برود.
قرآن کریم از زبان ابلیس، میفرماید: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین»(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است که تا میتواند بنیآدم را فریب دهد و فقط طمعی در فریب دستهای از بندگان خدا که از مخلصین و معصومین هستند ندارد; این یک نوع مکاشفه است. گاهی نیز در حالتخلسه و حالتی بین خواب و بیداری یادر حالتی که انسان مشغول ذکر است، چنین چیزهایی رامیبیند.گاهی نوری، انواری رنگارنگ و گاهی شخصی را میبیند یاصدایی رامیشنود. اینها همه واقعیت دارد، اما اهل فن میگویند: این مکاشفات، گرچه در حال ذکر، دعا، سجده و یا در حال نماز باشند به دو دسته تقسیم میشوند:
1- مکاشفات شیطانی
2- مکاشفات رحمانی(ربانی)
عامل مکاشفه گاه شیطان است و گاه ملک. تشخیص این که کدام یک شیطانی وکدامیک رحمانی است، کار هر کسی نیست
. محققین از عرفا گفتهاند که برای تشخیص مکاشفه صحیح از ناصحیح، باید مضمون مکاشفه را بر کتاب و سنت عرضه کرد; اگر موافق قرآن و حدیثباشد، صحیح است و اگر مخالف کتاب و سنتباشد، شیطانی وناصحیح است. پس ملاکبرای شناختن مکاشفه صحیح از ناصحیح، قرآن و سنت است، این را نیز محققین از عرفا گفتهاند که صرف حصول مکاشفه برای کسی، دلیل براین نیست که او از اولیا خداوند است. حال اگر شخصی اهل ریاضتهای باطل نیست، اعتقاداتش صحیح است و دین و مذهب درستی دارد، عباداتش، نماز و روزهاش، صحیح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و یا در حال ذکر، مکاشفهای رحمانی برایش واقع شد که مضمونش صحیح و مطابق کتاب و سنت است، آیا این شخص به مقام قطبی و مرشدی رسیده است؟ آیا حرفهایش در مورد سایر مطالب حجت است؟ آیا صلاحیت تربیت دیگران را دارد؟
به هیچ وجه چنین نیست، گاهی برای بعضی از کودکان، قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکاشفاتی پیش میآید، گاهی افراد عامی، بیریا و صاف و ساده، از بازاریها، کشاورزان، در نمازشان انواری را مشاهده میکنند، (نمونههایش را سراغ داریم). وقوع مکاشفه در این افراد، صرفا دلیل براین است که در آن حالت، لطافتی روحی وجود داشته است. نه این که، این شخص، تبدیل به یک قطب یا مرشد یا مربی کامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت باشد. حتی اگر ثابت شود که مکاشفهاش رحمانی و ربانی بودهاست.
اینها مسائلی واقعی است، و نشانه آن است که خدای متعال به روح انسان آن چنان قدرتی داده که اگر تقویتشود، برقوای طبیعت غالب میشود این عظمت روحی انسان است.
نقل میکنند که در زمان امام صادق علیهالسلام شخصی ادعا میکرد که هرکس چیزی را در دست خود پنهان کند من میگویم که آن چیست! مردم هم جمع شدند، برای تفریح و سرگرمی و هرکس چیزی را در دستش پنهان میکرد و میگفت که این چیست؟ او نیز جواب درست میداد. حضرت، وارد مسجد شدند و دیدند که مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جریان را برای ایشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت کردند و فرمودند که در دستم چیست؟ آن شخص فکری کرد و حالت تحیر و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمیدهید، مگر نمیدانید چیست؟ گفت میدانم چیست. ولی تعجب میکنم که شما آن را از کجا به دست آوردهاید. حضرت فرمودند: آن چیست؟ گفت: در تمام روی زمین هرچیزی سرجای خودش هست، ولی دریک جزیرهای، مرغی دوتا تخم گذاشته بود، یکی از آنها نیست، تنها چیزی که روی زمین تغییر کرد، همین است و این باید همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز کردند و تخم آن پرنده را نشان دادند.
بعد حضرت فرمودند: تو چگونه این علم را پیدا کردهای؟ گفت با مخالفت با هوای نفس، هرچه دلم میخواست، خلافش را انجام میدادم. حضرت فرمودند: دلت میخواهد مسلمان شوی؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتید که هرچه دلم نمیخواهد انجام میدهم، طبق قول خودت باید مسلمان شوی! او محکوم شد و گفت: خوب، قول دادهام و انجام میدهم. البته از اینکه دید حضرت توانستند تخم مرغی را از جزیرهای دور در اقیانوس، بیاورند و در دست بگیرند، فهمیدکهایشان شخصی عادی نیستند. این زمینهای برای پذیرش دین اسلام بود. هنگامی که مسلمان شد، اشخاصی میآمدند و میگفتند در مشت ما چیست؟ ولی او نمیتوانست جواب بدهد. از حضرت پرسید: آقا چه شد که تا حالا که دینم باطل بود و راهم غلط بود، چنین قدرتی را داشتم، اما حالا که مسلمان شدهام و دین حق را پذیرفتهام، پردهای جلوی چشمم افتاده است و دیگر واقعیت را نمیبینم. این چه دینی است؟ حضرت فرمودند: تاکنون زحمتی کشیده بودی وخداوند مزدت را در همین عالم به تو میداد، از حالا به بعد هم اگر زحمتی را متحمل شوی خداوند متعال اینها را برای آخرتت ذخیره میکند که درعالم ابدی سعادتمند باشی. بنابراین، قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام کارهای خارقالعاده، دلیل مقام و منزلتی نزد خدا نیست. همان طوری که دلیل برعدمش هم نیست.
گاهی ممکن است که این، یک موهبت الهی باشد. اگر بخواهیم تشخیص دهیم که موهبت الهی هست، یا نه، ممکن نیست مگرآن که آن شخص را بشناسیم و ببینیم که اعتقاداتش درست بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آیا طبق دستور خدا و پیغمبر صلواتالله علیه رفتار کرده است که خدا این موهبت رابه او عطا کند یا اهل ریاضتهای باطل بوده است؟
همچنین ممکن است تصرفات خارقالعادهای باشد که خداوند به عنوان کرامت الهی، به بندهای از بندگان شایسته خود، طبق مصالحی که میداند عطا فرماید و ممکن است در اثر ریاضتهایی باشد که شخصی کشیده است و خدا مزدش را در همین عالم به او داده است( فصلنامه کتاب نقد، شماره 35)
پایان این نوشته را با دو داستان معنوی ختم می کنیم .
حجة الاسلام مهدوى طاهرى نقل کردند:
حضرت امام خمینى قدس سره پس از آخرین عمل جراحى خویش ، در نهایت ضعف بدنى قرار داشت . برخى چاره را یارى خواستن از عارف ذاکر مرحوم معلم دامغانى - که سخت مورد توجه حضرت امام خمینى قدس سره بوده است - دانسته ، پس از تلفنى از وى تقاضاى حضورش را در کنار بستر امام نموده ، تا اگر مى تواند کارى انجام دهد.
او بدون معطلى پذیرفته و از دیار خویش به تهران آمد. لحضاتى پس از وارد شدن به اتاق مخصوص امام قدس سره ، گوشه اى مى ایستد و بر امام خیره مى شود، و آنگاه با حضرت امام ارتباط فکرى و روحى برقرار مى کند. ناگاه امام قدس سره چشمانشان را باز و مستقیما به آن عارف ذاکر مى نگرد. آنگاه بدون کوچکترین اشاره و یا کلامى ، این ارتباط خیره کننده دقایقى ادامه مى یابد، سپس آن عالم ذاکر از اتاق خارج مى شود.
پس از خروج از اتاق ، از او مى پرسند: چه شد؟
وى مى فرماید: او دیگر نمى خواهد در این دنیا بماند، ما قدرت بازگرداندن او را نداریم . فقط یک نماز مخصوصى است که شاید بتواند کمکى بکند.(معرفت شماره 35)
میشه لطفا بگید که راه های رسیدن به ایمان و یقین چیه؟ چطور این ویژگیها رو در خودمون ایجاد کنیم؟
در پاسخ به این پرسش به هفت نکته اشاره می شود:
1. یقین از ماده «یقن» به معنی «وضوح و ثبوت چیزی است» مثلا عرب می گوید: «یقن الماء فی الحوض» یعنی آب در حوض آرام و قرار گرفت.
راغب اصفهانی می گوید: «یقین، صفت علم است و فوق معرفت، درایت و نظایر آن. پس یقین ملازم است با آرامش و طمأنینه نفس همراه با ثبات حکم»
بنابراین یقین ,علم ثابت و جزمی است که شک پذیر نباشد و مایه آرامش و قرار نفس آدمی گردد.
نکته: یقین به مبدأ و معاد گاهی بر اثر استدلال عقلی حاصل می شود و گاهی بر اثر مشاهده ملکوت جهان - یعنی از طریق علم حضوری که محصول تهذیب نفس و پالایش آن از گناه است - چنان که خداوند می فرماید: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»(انعام، آیه 75) «و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد».
بنابراین انسان پرهیزکار بر اثر ارتباط با ملکوت، به قیامت یقین پیدا می کند.از طرف دیگر حقیقت یقین، تشکیکی است (دارای درجات و مراتب گوناگون) که هم کاستی پذیر و فزونی پذیر است و هم حد خاص ندارد».(2)
2. یقین در اصول دین گستره وسیعی دارد. از مراحل شناخت حضوری و مطالعه در آیات انفسی گرفته تا شناخت حصولی و براهین متعدد عقلی، می تواند به اثبات علت العلل و مبدأ هستی بیانجامد.
مراد از «تقلیدى نبودن اصولدین»نیز این است که هر کس، باید عقاید دینى را با یقین و حجّت بپذیرد. رسیدن به این مرحله در افراد، بسیار متفاوت است. بیشتر انسانها براساسهمان فطرت اولیه، ایمان یقینى به وجود خداوند دارند و یا براساس عقلفطرى خویش، براهینى بسیار ساده و در عین حال محکم، بر وجود خدا اقامه مىکنند (مانند پیرزنى که از طریق چرخ نخریسى بر وجود خداوند دلیل آورد و پیامبر اکرم(ص) آن را مورد تأیید قرار داد). بنابراین تحقیقى بودن معارف دینى، لزوماً به معناى جستوجوى وسیع و بررسى همه ادله و شبهات درباره آنها و پاسخهایشان نیست. البته براى برخى از افراد، چنین تحقیقاتى لازم است؛ زیرا دفاع عقلانى از دین و معارف دینى، متخصصان برجستهاىرا مىطلبد. این مسأله همگانى نیست و هر کس در حد توانایى خود و مسائلى که با آن روبهرو مىشود، نیازمند تحقیق است.
3- یقین در قرآن: یقین عبارت است از جزم به ثبوت محمول براى موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن جزم اول و دوم.
بنابراین، در یقین چهار شرط است و با این شرطها، ظن و شک و جهل از قلمرو یقین خارج مىشوند. قرآن کریم از ضرورتى که حاصل شرایط چهارگانه یقین است با عباراتى از قبیل «لا رَیْبَ فِیهِ»2:2I و مانند آن یاد مىنماید مثلاً مىفرماید: ذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ
در آن کتاب (قرآن) تردیدى در آن راه ندارد و هدایت براى متقین است (بقره/ 2.
مفاد لاریب این است که قرآن ضرورتاً حق است و چون در آن کتاب دعوت به مبدء و معاد دعوى وحى و رسالت است، دعوى آن نیز ضرورتاً حق مىباشد. در جاى دیگر مىفرماید:
رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ اَلنَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ ؛ پروردگارا تحقیقاً تو مردم را براى پاداشى در روزى که وقوع آن تردیدناپذیر است جمع مىنمایى.(آل عمران/ 9)
مفاد آن این است که فرا رسیدن روزى که پروردگار در آن بندگان را جمع مىنماید ضرورتاً حق است.
نگا: معرفتشناسى در قرآن، آیتاللهعبدالله جوادى آملى، اسراء قم، چاپ اول 1378ش، ج 13، تفسیر موضوعى، صص 255 - 256.
واژه یقین به معناى پیشگفته با مشتقات گوناگون در قرآن چندین نوبت تکرار شده است [نگا: رعد/ 2 - بقره/ 4 و 118 - مائده/ 50 - نمل/ 3 و 82 - روم/ 60 - لقمان/ 4 - سجده/ 24 - جاثیه/ 4 و 20 - طور/ 36 - حجر/ 99 - واقعه/ 95 - حاقه/ 51 - مدثر/ 47 - نساء/ 157 - انعام/ 75 - شعراء/ 24 - دخان/ 7 - ذاریات/ 20]{V رعد/ 2
آنان که از تباه شدن در خیالات و پندارهاى بازیگرانه ذهنى و غرق شدن در جهالتها خوددارى نموده و به مقام شامخ تقوا رسیدهاند به آخرت یقین دارند، {(بقره/ 4).
4- برای رسیدن به یقین رعایت دو نکته بسیار کارساز است:
1. عمل، 2. تداوم عمل. لذا بزرگان گفته اند اگر عمل شایسته را هر چند اندک ولی پیوسته انجام دهید به نتایج بسیار مطلوب می رسید و امامان معصوم(ع) به ما وعده داده است که به آنچه می دانی عمل کن، از آنچه نمی دانی تو را کفایت می کنند «اعمل بما تعلم یکفیک مالم تعلم». و درباره مهمترین اعمال در زیارت امام حسین(ع) می خوانیم: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر حتی اتیک الیقین» که با دقت در این فراز به روشنی به دست می آید که با نماز به عنوان ارتباط با خدا و پرداخت زکات به عنوان حل مشکل اقتصادی و انجام امر به معروف به عنوان حل مشکلات فرهنگی است که مسیر صراط مستقیم فردی و اجتماعی شکل می گیرد و یقین حاصل می شود. یا در آیه ای داریم واعبد ربک حتی یاتیک الیقین. عبادت را سبب وصول به یقین معرفی می کند.[البته بنا بر قولی از عبارت «حتی یأتیک الیقین» به معنای ادامه این کارها تا هنگام مرگ نیز تعبیر شده است].
5- یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک، راهى ویژه را باید پیمود:
الف) یقین عقلى و نظرى (علم الیقین): این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال قوت نظرى است. براى رسیدن به این مرتبه باید جهاد و خیزش علمى، کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوشهاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى پاره نمود تا بتوان از پرتو خورشید تابان معرفت، بهره گرفت. در این زمینه مطالعه کتابهاى زیر سودمند است: - بهترین راه شناخت خدا، محمدى رى شهرى - آفریدگار جهان، مکارم شیرازى - اثبات وجود خدا، چهل تن از دانشمندان - خدا در قرآن، شهید بهشتى - اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 5 ، علامه طباطبایى - شهید مطهرى - کلیات فلسفه ، ترجمه دکتر مجتبوى - علل گرایش به مادیگرى ، شهید مطهرى - راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی - براهین اثبات وجود خدا، استاد جوادی آملی - مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، شهید مطهری
ب ) یقین قلبى و شهودى: در این مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال، با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل و خبائث؛ از جمله خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مىتوان خدا را با تمام وجود یافت.
- به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس -----ورنه هر کو ورقى خواند معانى دانست
از این رهگذر به آن جا مىتوان رسید که امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگىاش نمىکنم». این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین» است و هر یک از آن دو را نیز درجاتى است بىشمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمىدهد؛ بلکه به کشف لمى با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت.
چنان که ابا عبدالله(ع) در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت:
«... کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا ؛
چگونه بر تو به چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستى کى پنهان گشتهاى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانهها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!» (مفاتیح الجنان، دعای عرفه)
براى مطالعه و خودسازى در این زمینه نگاشتههاى زیر سودمند است: «چهل حدیث» ، امام خمینى(ره) «آداب الصلوه یا پرواز در ملکوت» ، امام خمینى (ره) «نامه حضرت امام» به مرحوم سید احمد خمینى و به فاطمه (عروسش) «اسرار عبادات» ، آیت الله جوادى آملى «کلیات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دکتر مجتبوى «نامهها و برنامهها» ، حسن زاده آملى؛ «ترجمه المراقبات»، میرزا جواد ملکى تبریزى.
7-یکى از مهمترین عوامل ایمان آفرین و یقینآور، عبودیت واقعى خداوند تعالى است. از این رو خصوصیات یک عبد واقعى را باید بدانید و سپس آن را به کار گیرید تا در سایه دانستن و عمل کردن، ایمانتان محکم گردد.
خصوصیات بنده واقعى خداى تبارک و تعالى:
1- شناخت خدا: امام رضا(ع) مىفرمایند: «اول عباده الله معرفته...»{اولین مرتبه عبادت خدا , معرفت و شناخت خدا مىباشد بنابراین یک بنده واقعى اول باید شناخت خدا پیدا کند. برای آگاهی بیشتر ر.ک: توحید، استاد مطهری.
2- ایمان به خدا: از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزشتر ایمان به خدا مىباشد امام على(ع) مىفرمایند: «الایمان شجره اصلها الیقین... ایمان درختى است که ریشه آن یقین است پس بر حسب این روایت ریشه ایمان همان یقین قلبى است نه صرف اعتقاد و شناختى که در معرض رد واثبات است و در روایتى دیگر امام رضا(ع) مىفرمایند: «لا عباده الا بیقین» عبادتى نیست مگر با یقین پس اصل شجره ایمان یقین است و یقین قوام بخش عبادت واقعى است در نتیجه ایمان به خدا عبادت واقعى را محقق مىسازد بنابراین بنده واقعى خدا باید علاوه بر شناخت خداایمان به خدا هم داشته باشد این نکته قابل ذکر است که مهمترین چیزى که ایمان را در قلب پا برجا و مستحکم مىکند ورع است که در کلام امام صادق(ع) آمده است: «سئل الصادق(ع) ما الذى یثبت الایمان» قال: الذى یثبته فیه الورع والذى یخرجه منه الطمع»
از حضرت سؤال شد چه چیزىایمان را در قلب تثبیت مىکند؟ فرموند: چیزى که ایمان را در قلب تثبیت مىکند ورع (اجتناب از معاصى و شبهات حرام) مىباشد و چیزى که ایمان را از قلب خارج مىکند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصى) مىباشد.
3- شناخت دستورات خدا: شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ایمان به خدا شناخت فرستادگان الهى را نیز مىطلبد زیرا اول باید آنها را بشناسیم تا بعد به رسالت آنها پى ببریم و در زمان غیبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاى عظام واقف گردیم که در این باب ازجهت نظرى و بحثهاى کلامى و اعتقادى باید به بحث نبوت و امامت رجوع کرد ولى از جهت شناخت دستورات عملى کافى است که به رسالههاى عملیه مجتهدین کرام رجوع شود بنابراین بارجوع به رساله مىتوان واجب و حرام الهى را شناخت تا بنده واقعی خدا تحقق یابد.
4- ترجیح دستورات خدا: دستورات خدا را باید بر دستورات نفس، شیطان و هر چیز دیگرى در عمل ترجیح داد امام سجاد(ع) مىفرمایند: «من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس»؛ هر کس به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند از عابدترین مردم مىباشد (اصول کافی، ج 3، ص 132، ح 7، باب العباده).
امام على(ع) مىفرمایند: «لا عباده کاداء الفرائض»؛ هیچ عبادتى مثل انجام واجبات نیست. بنابراین انجام واجبات و ترک محرمات بر هر چیزى ترجیح دارد و نشانه دیگرى از بندگى واقعى خدا مىباشد (همان).
5- استقامت در بندگى: بندگى خدا مادام العمرى و همیشگى است خداوند تبارک و تعالى به پیامبر اکرم(ص) در قرآن چنین خطاب مىکند: «فاعبده واصطبر لعبادته...»؛ او را عبادت کن و در راه پرستش او شکیبا باش،(مریم، آیه 65 ) خستگى و عبادت و بندگى مقطعى از ساحت بنده واقعى خدا بدور است
حضرت على(ع) مىفرمایند «دوام العباده برهان الظفر بالسعاده» عبادت دوام دار و همیشگى دلیل قاطع ظفر و دستیابى به سعادت و خوشبختى است، (الغرر والدرر، باب العباده، ص 24 و 318).
این نکته درخور یادآورى است که مراد از عبادت فقط نماز و روزه نیست بلکه یعنى طاعت و فرمانبردارى از دستورات خدا که در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترک محرمات است زیرا مولا على(ع) مىفرمایند: «غایه العباده الطاعه» نهایت عبادت طاعت است. (همان، 30)
6- بندگى با آزادگى: بنده واقعى خدا باید به حدى برسد که فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگى وادارد از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد. امام صادق(ع) مىفرمایند: }«ان العباد ثلاثه: قوم عبدوا الله عزوجل خوفافتلک عباده العبید و قوم عبدوالله تبارک و تعالى طلب الثواب فتلک عباده الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلک عباده الاحرار و هى افضل العباده»
بندگان سه گونهاند: 1- گروهى از روى ترس (از جهنم و عذاب الهى) خداى عز وجل را عبادت مىکنند که این عبادت از آن بردگان مىباشد. 2- گروهى با دلخواهان ثواب (و دریافت پاداش و بهشت) خداى تبارک و تعالى را عبادت مىکنند که این عبادت ازآن مزدبگیران مىباشد. 3- گروهى به خاطر حب وعشق (حقتعالى) خداى عزوجل را عبادت مىکنند که این عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غیرعشق) مىباشد و همین عبادت هم برترین عبادتها مىباشد، (میزانالحکمه، ج 6، ص 17، روایت 11346).
تذکر: این قسم اخیر عبادت را نباید از خود انتظار داشت زیرا وصول به آن حال بلند معنوى، سالهاى دراز و پیاپى را مىطلبد البته اگر انسان استقامت در بندگى داشته باشد به مرور زمان شمهاى از آن حال را در خود مىیابد. در این قسم اخیر نه تنها عبادت از ریا و عجب خالص است بلکه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است آزاد از هر قید غیرخدایى است).
7- چشم به کرم خدا نه عمل خود: بنده خدا همیشه خود را مقصر مىبیند و عمل خود را به هیچ مىانگارد براى عمل خود قدرى قائل نیست و پیوسته چشم به کرم کریم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مىفرمایند:«علیک بالجدولا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عباده الله تعالى و طاعته، فان الله تعالى لایعبد حق عبادته» بر تو باد کوشیدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصیر در عبادت و طاعت خداى تعالى خارج نشود (و خویش را مقصر بداند) زیرا خداوند تعالى آن گونه که شایسته پرستش است عبادت نمىشود، (همان، ص 25، روایت 11407)
اینها پارهاى از خصوصیات مهم بنده حقیقی خدا مىباشد که فقط با عمل دقیق به آن مىتوان بنده واقعى حضرت دوست شد و به مراتب ایمان و یقین دست یافت.
آیا تهذیب نفس و خودسازی با ورزش کردن، چه برای نشاط یا تفریح، چه برای تندرستی و سلامتی منافاتی دارد؟
دوست عزیز ورزش نه تنها منافاتی با تهذیب نفس ندارد بلکه سبب پیدایش نشاط وشادابی انسان می گردد و فردی که دارای نشاط است بهتر می تواند خودسازی کند و به عبادت بپردازد, بر خلاف کسی که افسرده وگرفته حال است و حال هیچ کاری از جمله عبادت با حضور قلب را پیدا نمی کند. این اشاره کوتاهی بود به فوائد ورزش ونقش آن در عبادات.
از منظر عقل و دین, ورزش براى تقویت و سلامتى جسم ضرورت دارد. ملتى که بدنى سالم, بانشاط و نیرومند ندارد از عقل و تفکر شایسته کمتر بهره مند است. مثلى است معروف که مى گوید: (عقل سالم در بدن سالم است), زیرا تأثیر متقابل جسم و جان, مسئله اى ثابت شده و مسلّم است.
انسان هایى که بر اثر تنبلى و عدم تحرکات جسمى, بدنى نحیف و علیل دارند و یا بیش از حد فربه و چاق هستند, نمى توانند روحیه اى آرام و بانشاط داشته باشند. این گونه افراد معمولاً عصبى مزاج, کم حوصله, بهانه گیر و داراى روحیه اى ناهنجار و فکرى بیمار هستند و همین مسائل در جسم آنان نیز اثر سویى مى گذارد.
پیامبر(ص) مى فرماید: خوشا به حال کسى که سالم و زندگى اش در حد کفایت و قوى و نیرومند باشد. از همین رو در تاریخ ادیان مى خوانیم: وقتى قوم بنى اسرائیل پادشاهى از خدا خواستند, طالوت با دو ویژگى معرفى مى شود: (خداوند طالوت را براى شما برگزید و قدرت علمى و جسمى فزون ترى به او عطا فرمود).1
درباره قدرت موسى بن عمران قرآن مى فرماید که در نزاع دو قبیله (قِبطى و سِبطى) حضرت موسى تنها یک مشت به آن مرد زد و او درگذشت: (فوکزه موسى فقضى علیه) 2 معلوم مى شود حضرت موسى از قدرت جسمانى و مشت پولادین برخوردار بوده است.
دختر حضرت شعیب هم به پدرش گفت: اى پدر, موسى را استخدام کن, زیرا آدمى نیرومند و امین است.3 قرآن درباره حضرت هود هم به قدرت جسمانى او اشاره مى کند: (وزادکم فى الخلق بَسْطَةً) 4. اسلام به مسئله سلامت و قدرت جسم و جان اهمیت خاصى مى دهد تا آن جا که بر این باور است که رهبران جامعه اسلامی باید در سلامت جسم, اعتدال خلقت و قدرت علم و معنویت سرآمد دیگران باشند.
رسول گرامى اسلام(ص) مى فرماید: به سرگرمى و بازى بپردازید, زیرا دوست ندارم که در دین شما خشکى و خشونت دیده شود.
ائمه معصومین(ع) با این که تحت نظر شدید بودند ولى گاه گاهى قدرت علمى و احیاناً قدرت و مهارت جسمى خود را در تیراندازى و اسب دوانى به نمایش مى گذاشتند و اعجاب و تحسین حاضران را برمى انگیختند.
امام على(ع) در مسابقات کشتى, پشت تمام اقران خود را به زمین مى زد. رسول خدا(ص) نیز گاهى در مسابقات اسب سوارى و شتر دوانى شرکت مى کردند.
بعضى اوقات از رسول خدا(ص) تقاضا مى شد که در یک مسابقه, داور باشند و حضرت آن را مى پذیرفتند. پیامبر گرامى اسلام(ص) دستور اکید داده اند که کودکان را رها سازید تا هفت سال بازى کنند.
پیامبر(ص) فرمود: هرکس در کنارش کودکى باشد لازم است با او کودکى کند (با او هم زبان و هم بازى شود).چون که با کودک سر و کارت فتادپس زبان کودکى باید گشاد .
ورزش در ادیان الهى, ریشه تاریخى دارد. برادران یوسف براى بردن او به پدر گفتند: او را با ما بفرست تا بگردد و بازى کند. در سیره پیامبر است که با امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) بازى مى کردند; آن ها را روى دوش خود سوار مى کردند و به کشتى گرفتن تشویقشان مى نمودند.5
در فقه اسلامى بحثى با عنوان (سَبق و رِمایه) مطرح شده است, که یکى از مسائل آن, مسئله شرط بندى در مسابقات است. مى فرمایند: شرط بندى با پول در مسابقات اسب دوانى, تیراندازى و شمشیربازى جایز است.
پیامبر(ص) فرمود: در هیچ مسابقه اى شرط بندى پولى جایز نیست مگر در تیراندازى, شمشیربازى, پرتاب نیزه, شتردوانى و حتى مسابقه با فیل و کلیه حیوانات سم دار.
از این نکته نباید غفلت کرد که ورزش فقط منحصر در ورزش هاى رایج و معمول امروزى نیست, بلکه کشاورزى, آهنگرى, درخت کاری… نیز از ورزش هایى هستند که به عضلات بدن استحکام مى بخشند. به واقع هرکار مشروعى که به قوت جسم و قدرت روح منتهى شود, ورزش است.
هدف از ورزش چیست؟ در اسلام هدف از ورزش, جمع مال و ثروت و کسب وجهه و شهرت نیست; بلکه وسیله اى براى سالم زیستن, قوی بودن, بهتر عبادت کردن و خدمت بهینه به خلق است. در دعاى کمیل مى خوانیم: ((قوّ على خدمتک جوارحى; بار پروردگارا, اعضا و جوارحم را براى خدمت به تو نیرومند گردان)
در دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان مى خوانیم: (اللهم قوّنى فیه على اقامة امرک; خدایا, در این روز مرا براى اقامه فرمانت نیرومند گردان). بدون تردید تقویت جسم, بدون تمرین و ورزش ممکن نیست. در واقع ما از خدا توفیق ورزش کردن مى طلبیم.
با وجود این که ورزش کردن داراى محاسن و امتیازات فراوانى است, اما این نکته را نباید از ذهن دور نگه داشت که اگر ورزش با اخلاق و اعتدال همراه نباشد, نتیجه مطلوبى را باز پس نخواهد داد. هم چنان که دین اسلام, دین اعتدال است, به اعتدال در همه امور نیز سفارش کرده است. ورزش کاران باستانى کار دیروز و امروز همواره در خط اعتدال قرار داشته و دارند.
فرهنگ حاکم بر این ورزش, فرهنگ علوى است. نام خدا و یاد خدا, رعایت آداب ویژه باستانى و نیز رعایت اخلاق اسلامى از ویژگى هاى بارز این رشته ورزشى است. در این ورزش, پیش کسوتان تقدم دارند و نوآموزان و جوانان مورد احترام مى باشند. روحیه قهرمانى در تمام حرکات آنان مشهود است. آنان همواره یار مظلومان و خصم ستم گران بوده اند.
ورزش هدفمند مورد توجه پیشوایان دین اسلام بوده و هست. ورزشی که باعث تقویت قدرت جسمانی انسان شود و یا او را در جهت مبارزه دشمنان دین یاری کند (مانند تیراندازی و سوارکاری) در دین مبین اسلام بیشتر مورد توجه است.
قرآن کریم به مناسبت های مختلف قدرت جسمانی را یکی از مشخصه های انسان های برگزیده اعلام می فرماید. به عنوان مثال علت انتخاب طالوت به فرماندهی و رهبری عده از بنی اسرائیل قدرت علمی و جسمی او عنوان شد (بقره، آیه 247). و یا قدرت جسمانی قوم هود به عنوان یک نعمت «ارزشمند» یادآوری شده (تفسیر نمونه، ج 6، ص 228).
در بعضی از رشته های ورزشی هدفمند روایات خاص وارد شده که در ذیل تقدیم می گردد: تیراندازی و سوارکاری: رسول خدا(ص) آیه شریفه واعدو لهم ماستطعتم من قوه...؛ هر چه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید...» (انفال، آیه 60). در تفسیر «قوه» فرمودند: قوه یعنی تیراندازی. رسول خدا(ص) فرمودند: «محبوب ترین سرگرمی (بندگان) نزد خدای متعال اسب سواری و تیراندازی است» و نیز فرمودند: «کسی که تیراندازی را یاد بگیرد و سپس از روی بی علاقگی آن را رها کند کفران نعمت کرده است». و نیز در فرمایش دیگری فرمود: «... بدانید خدای عز وجل به سبب یک تیر صد نفر را به بهشت می برد: کسی آن را بسازد و کسی که آن را برای مجاهدان خریداری کند و کسی که آن را در راه خدا پرتاب کند» (محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج 5، ص 2138).
کشتی: رسول خدا(ص) شبی وارد خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شد و به امام حسن و امام حسین(ع) فرمودند: برخیزید و کشتی بگیرید و آن دو برخاستند و کشتی گرفتند.
برخی آثار و فواید ورزش:
1- ورزش یکی از مفیدترین و سالم ترین سرگرمی هایی است که می تواند اوقات فراغت جوانان و نوجوانان را پر کند.
2- ورزش، کسالت و تنبلی را از انسان زدوده و به وی نشاط و شادابی بخشیده، او را برای انجام کارهای و وظایف فردی و اجتماعی آماده نموده و اخلاقش را بهبود می بخشد.
3- ورزش، روحیه شجاعت، از خود گذشتگی، مبارزه با ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم را در انسان تقویت نموده، اراده وی را قوی می سازد.
4- ورزش، توان رزمی انسان را افزایش می دهد. بالا بودن توان جسمانی نیروهای نظامی و رزمی، تنها در زمان های گذشته که جنگ ها با سلاح های سرد صورت می گرفت، مورد توجه نبوده، بلکه امروزه نیز حائز اهمیت فراوان است و تمرینات بدنی قسمت عمده ای از آموزش های نظامیان و به ویژه کماندوها و نیروهای ویژه را تشکیل می دهد. همچنین افرادی که از نقطه نظر بدنی و جسمانی، ضعیف و یا ناقص باشند، در ارتش پذیرفته نشده و گاه از خدمت سربازی نیز معاف می گردند.
5- اهمیت سلامتی و توانمندی جسمانی بر کسی پوشیده نیست. پیامبر گرامی اسلام صلی علیه واله در باره حق بدن بر انسان می فرماید: اِنَّ لِرَبِّکَ عَلَیکَ حَقّاً، وَ اِنَّ لِجَسَدِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لاَ هلِکَ عَلَیکَ حَقّاً؛ پروردگارت بر تو حقی دارد، و بدنت بر تو حقی دارد، و خانواده ات[نیز] بر تو حقی دارد. آن چه در این حدیث ارزنده قابل توجه است، این است که پیامبر بزرگوار اسلام، تا بدان پایه برای جسم و بدن ارزش و اهمیت قابل است که حق بدن را در ردیف حق پروردگار [آن هم بلافاصله بعد از آن] و در کنار حق خانواده [و حتی قبل از آن] ذکر می فرماید.
زمانی انسان می تواند حق پروردگار و خانواده خویش را به بهترین نحوی ادا کند، که از بدنی سالم و نیرومند برخوردار باشد.
--------------------
پى نوشت ها: 1ـ بقره(2) آیه 247. 2ـ قصص(28) آیه 115. 3ـ همان, آیه 26. 4ـ اعراف(7) آیه 69. 5 ـ بحارالانوار, ج103, ص189.
چه کار کنیم که از مرگ نترسیم و مردن برایمان آسان شود؟
مرگ یکى از رخ دادهاى زندگى و از سنتهاى قطعى در نظام آفرینش است به رغم عمومیّت این پدیده، مواجهه با مرگ خود یا عزیزان براى بیشتر افراد، بسیار التهابزا است و عوامل متعدد شناختى، عاطفى و رفتارى دارد.
مهمترین عاملى که مرگ را اضطرابآور و التهابزا کرده، تنفر از نابودى و گرایش به بقا است بنابراین اگر افراد نگرش خود را نسبت به مرگ اصلاح کنند و این حقیقت را در یابند که مرگ فنا و نابودى نیست، بلکه بقا و استمرار حیات واقعى است؛ این نگرانىها و وحشتزدگىها، برطرف مىشود.
درمان ترس از مرگ:
1. اصلاح نگرش نسبت به مرگ: از دیدگاه همه ادیان الهى - از جمله دین مبین اسلام - مرگ نابودى نیست. قرآن این تفّکر را که انسان با مرگ نابود مىشود، به شدت رد مىکند و آن را ناشى از جهل مىداند! قرآن کلمه «توفّى» - که به معناى «بازستاندن کامل» است - در مورد مرگ به کار مىبرد، یعنى، که انسان علاوه بر این بعد جسمانى، واقعیت دیگرى دارد که هنگام مرگ، خداوند این واقعیت را پس مىگیرد. اعتقاد به این حقیقت قرآنى، گرایش ذاتى انسان به بقا را در معرض خطر قرار نمىدهد.
2. توجه به زیبایىها و جلوههاى زندگى پس از مرگ: انسانها علاقهمند به زیبایىها، راحتىها و دلبستگىهاى میان فردى هستند و فکر مىکنند مرگ بر همه این امور خوشانید خط بطلان مىکشد؛ اما آموزههاى دینى افراد را به این حقیقت متوجه مىسازد که زیبایىها و دلبستگىهاى این دنیا، قابل مقایسه با جلوههاى زیباى زندگى بعد از مرگ نیست و زندگى دنیا در برابر حیات اخروى، بسیار محدود و زود گذر است.
قرآن در این باره مىفرماید: «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» عنکبوت (29)، آیه 64. «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست و زندگى واقعى در سراى دیگر است. اقتباس از ام رابین دیماتئو، روان شناس سلامت، ترجمه سید مهدى موسوى اصل و همکاران، ج2، انتشارات سمت، چاپ اول، زمستان 1378.
3. رضایت به مقدرات الهى: این امر باعث مىشود که فرد هنگام مرگ، کمتر دچار برخى تجارب ناخوشایند روانى و بیمار گونه گردد. در فرهنگ غرب، به انسان و آزادى او اصالت داده و در همه جنبههاى زندگى به او اختیار تام مىدهند و در واقع او را مالک اصل خود مىدانند؛ ولى در دیدگاه اسلام، انسان کامل، بنده خدا و مملوک او است و کمال انسان در بندگى و اطاعت از خداوند است. این بندگى با احساس محبت نسبت به خداوند همراه است. خداوند نیز هنگامى که خطابى محبتآمیز به انسانها دارد، آنان را با عنوان «بندگان من» مىخواند و مىفرماید:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» فجر (89)، آیات 27 - 30. «اى نفسهاى مطمئن و آرام به سوى پروردگار خویش باز گردید، در حالى که خداوند از شما راضى و شما نیز از خداوند راضى هستید، وارد بندگان من شوید، وارد بهشت من شوید».
اگر این اعتقاد براى انسان درونى شود، در مقابل مرگ حالت تسلیم و رضا در پیش مىگیرد و نگرانى از وجودش رخت مىبندند. البته رضایت نسبت به مرگ، بدین معنا نیست که انسان بدون جهت و با دست خود، خویشتن را به کام مرگ بیندازد! قرآن در این زمینه مىفرماید: «لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» بقره (2)، آیه 195؛ «خود را با دست خویش به وادى هلاکت نیفکنید».
تعالیم اسلامى سعى دارد حالت رضا را در انسان تقویت کند. بشارت خداوند به شکیبایانى است که در هنگام بروز حوادث، ناگوار مىگوید: «ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم» بقره (2)، آیه 156. و روایات اسلامى مرگ را رحمتى از جانب خداوند براى بندگان مؤمن مىدانند و مىکوشند که در افراد نگرش مثبت نسبت به مرگ ایجاد کنند.
4. توجه به عمومیّت مرگ: انسان باید به این واقعیت توجه کند که مرگ یک سنت و قانون قطعى و خلل ناپذیر حاکم بر نظام آفرینش است و همه موجودات - به جز خالق یکتا - با چنین پدیدهاى مواجه مىشوند؛ چنان که قرآن در این باره مىفرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آل عمران (3)، آیه 185 ؛ «هر نفس طعم مرگ را مىچشد». خود این فکر موجب تسکین مىشود.
5. یاد مرگ: در فرهنگ اسلامى توصیه شده که مسلمانان نباید از مرگ غافل باشند.
پیامبر(ص) مىفرماید: «اکیس الناس من کان اشدّ ذکرأ للموت» بحار الانوار، ج 6، ص 130 ؛ «زیرکترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد».
این امر باعث مىشود انسان خودش را آماده مرگ کند و براى به دست آوردن این آمادگى، از محرمات بپرهیزد. وقتى فرد مرگ خود را از قبل تصور و پیشبینى کند، با فراهم آوردن شرایط و فضاى روانى مناسب، خود را آماده مواجهه با آن مىکند و از تنیدگى او کاسته مىشود و با این پدیده سازگارى بهترى خواهد داشت همان.
مرگ عبارت است از نوشیدن عصاره ی حیات که برای مؤمنان بسیار گوارا , لذت بخش و نشاط آور است و برای کافران رنج آور و اسفبار و اندوهناک . اما جریان مردن مؤمنان به این وضع است که هنگام مرگ آنان , فرشتگان الهی نازل و پیامبر و پیشوایان معصوم ( علیهم السلام ) برای اینان متمثل می شوند و به آنان می گویند : ما دوستان شما در دنیا و آخرت خواهیم بود و هیچ خوف و ترسی نداشته باشید ؛ نوید باد شما را به بهشت که هر آنچه خواستید در آن است .... اما جریان مردن کافران به این وضع است که شربت مرگ برای آنان سخت ناگوار تلخ و استقبال فرشتگان عذاب از آنها با گرزهای آتشین است . (1)
عواملی که باعث می شود انسان مرگ آسانی داشته باشد :
1 – اطاعت از اوامر و نواهی حضرت حق تعالی
انسان به هر میزان که در ترک محرمات و انجام واجبات کوشا باشد , هنگام جان دادن آسوده خواهد بود . امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند : هر کس اهل طاعت باشد فرشتگان رحمت , متولی قبض روح او می گردند و هر کس اهل نافرمانی و معصیت باشد فرشتگان عذاب , روح او را می گیرند . فرشته ی مرگ , یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب زیر فرمان خود دارد فمن کان من اهل الطاعة تولت قبض روحه ملائکة الرحمة و من کان من اهل المعصیة تولت قبض روحه ملائکة النقمه والملک الموت اعوان من ملائکة الرحمة و النقمة (2)
بنابراین مومنی که در دنیا اهل عبودیت خدای سبحان است , فرشتگان رحمت ذات اقدس الهی مأموریت گرفتن جان او را دارند و در روایات آمده که مرگ برای مؤمن به منزله ی بوییدن بهترین گلهاست .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : .... وقتی بنده مؤمن به قبر در آمد قبر گوید : خوش آمدی . به خدا سوگند وقتی به تو بر پشتم راه می رفتی دوستت می داشتم , چه رسد به اکنون که در درونم جا گرفته ای . خواهی دید . سپس (قبر)به اندازه ی دید چشم بر او گشوده و گسترده می شود و دری به بهشت باز می گردد که جایگاهش را در بهشت خواهد نگریست . در این هنگام مرد زیبا چهره و نیکو اندامی از قبر خارج می شود که مانند او را هرگز ندیده به او گوید : ای بنده خدا , من زیبا تر از تو ندیده ام , چه کسی هستی ؟ گوید : من عقیده ی نیکوی تو هستم , من کردار شایسته تو هستم . سپس روح او گرفته آن گاه در بهشت در همان جایی که دیده بود نهاده می شود و به او گفته می شود , راحت بخواب و از بهشت نسیمی بر جسد او می وزد که لذت و بوی خوش آن را تا هنگام قیامت می یابد .
اما کافر هنگامی که داخل قبر گردد , قبر گوید : خوش نیامدی , به خدا سوگند تو وقتی بر پشتم راه می رفتی دشمنت می داشتم , چه رسد به اکنون که در درونم جا گرفته ای . خواهی دید . آنگاه او را چنان می فشارد که خردو نابود گرداند . سپس به همان حال بر می گردد و دری به آتش به او گشوده می شود که جایگاهش را در آن مشاهده کند . سپس فرمود : مردی زشت رو که قبیح تر از او هرگز دیده نشده از قبر خارج شود و گوید : ای بنده ی خدا تو کیستی که من زشت تر از تو ندیده ام , در پاسخ گوید : من کردار زشت تو و عقاید بد تو هستم . سپس روح او گرفته و در همان جایگاه آتش نهاده می شود و نسیم آتشین بر جسد او می وزد که درد و گرمی آن تا روز قیامت پیوسته است و بر روح او 99 افعی گزنده مسلط خواهند شد و او را نیش می زنند . هر یک از آن افعی ها هر گاه به زمین بدمد دیگر گیاهی نخواهد رست (3)
با اندکی تأمل در این روایت روشن می شود که آنچه همواره در همه مواقف ( سکرات موت و جان دادن , برزخ , قیامت و ... ) همراه انسان است وهرگز از او جدا نیست عمل و کردار اوست.
2 – صله رحم
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : ( هر که خواهد که حق تعالی بر او آسان کند سکرات مرگ را پس باید صله ی ارحام با خویشان خود کند و به پدر و مادر خود نیکی و احسان نماید ؛ پس هر گاه چنین کند خداوند بر او آسان کند دشواریهای مرگ را و ... ) (4) پس مؤمن باید در رفع گرفتاری اقوام و نزدیکان بکوشد و با آنان مهربانی کند و از قطع ارتباط با آنان جدا ً بپرهیزد .
3 – نیکی و احسان به والدین
این مورد اثرات زیادی در سعادت انسان دارد . روایت شده که حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) حاضر شد نزد جوانی در وقت وفات او پس به او فرمود : بگو : لا اله الا الله . سپس بسته شد زبان آن جوان و نتوانست بگوید , و هر چه حضرت مکرر کرد او نتوانست بگوید ؛ سپس حضرت فرمود : به آن زنی که بالا سر آن جوان بود که آیا این جوان مادر دارد ؟ عرض کرد : بلی , من مادر او می باشم . فرمود , آیا تو خشمناکی بر او ؟ گفت : بلی و الان شش سال است که با او تکلم نکرده ام حضرت فرمود که راضی شو از او . آن زن گفت : خدا به رضایت تو از او خشنود و راضی باشد و چون این کلمه را که مشعر بر رضایت او بود از پسرش گفت , زبان آن جوان باز شد . حضرت به او فرمود : بگو لا اله الا الله , گفت : لا اله الا الله .... (5) با دقت در این روایت و احادیث مشابه می بینیم که رضایت والدین , جدای از برکات فراوان دنیوی و اخروی , عاملی مؤثر در راحت جان دادن مؤمن می باشد .
4 – کم کردن تعلقات دنیایی
به هر میزان که حب دنیا در دل انسان باشد , هنگام جان دادن سختی بیشتری خواهد کشید . امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : هر که بیشتر به دنیا بچسبد هنگام جدایی از آن بیشتر افسوس خورد . عدم حب به دنیا به معنای عدم استفاده ی از دنیا نیست بلکه به این معناست که از نعمتهای دنیا در جهت خشنودی الهی استفاده کرده و از جمع آوری مال و عدم رسیدگی به نیازمندان و اجتناب از پرداخت خمس و زکات و آنچه شرعا ً به مال ما تعلق می گیرد , جدا ً پرهیز کنیم .
5 – کوتاه کردن آمال و آرزوها
من اطال الامال اساء العمل کسی که آرزوهایش طولانی است کردارش ناپسند است (6) قبلا ً اشاره کردیم که اعمال انسان , ارتباط مستقیمی با نحوه مرگ انسان دارد . بنابراین کسی که آمال و آرزوهای طولانی رادر ذهن می پروراند از حسنات باز می ماند و لذا خدای ناکرده ممکن است با سوء عاقبت از دنیا برود .
ای عزیز
مرگ فی نفسه وحشتناک نیست چرا که انتقال از سرایی به سرای دیگر است . دلیل ترس ما اینست که عمری دنبال خواسته های هوای نفس و شیطان بوده ایم و توشه ای برای سرای دیگر نیندوخته ایم . آری با این وضع منتقل شدن , ترس دارد ؛ انسانی که دنیایش را آباد و آخرتش را خراب کرده , از مرگ هول و هراس دارد و مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) از این دسته افراد اظهار تعجب می کنند ( عجبت لعامر دارالفناء و تارک دارالبقاء در شگفتم از آن کس که خانه ی نابود شدنی را آباد می کند اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است ) . (7)
6 – یاد مرگ
اگر انسان در طول زندگی از یاد مرگی که بزودی به سراغ او خواهد آمد غافل باشد , بطور طبیعی نه تنها آمادگی برای مردن نخواهد داشت بلکه از روبرو شدن ناگهانی با مرگ , بسیار هراسناک خواهد شد . امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : یاد مرگ خواهشهای نفس را می میراند و رویشگاه های غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو می بخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را درهم می شکند و آتش آزمندی را خاموش می سازد و دنیا را در نظر کوچک می کند (8) بطور مسلم چنین کسی با چنین اعمالی , مرگی راحت خواهد داشت .
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : بهترین زهد به دنیا , یاد مرگ است و برترین عبادت اندیشیدن است . پس هر که یاد مرگ وجودش را پر کند , گور خود را باغی از باغهای بهشت بیابد . (9) از حضرت سؤال شد : آیا کسی با شهداء محشور می شود ؟ فرمود : آری , کسی که شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند .
7 – اشتیاق به نعمتهای بهشت
یکی از نشانه های مؤمن اینست که وقتی هنگام تلاوت قرآن به آیات عذاب می رسد , به خدا پناه برده و از خدا بخواهد او را از عذاب نجات دهد و وقتی به آیات بهشتی و نعمتهای آن می رسد , از خداوند طلب رسیدن به آن نعمتها را بنماید . تفکر در آیات الهی , بویژه نعمتهای بهشتی و شوق رسیدن به آنها ( و در نتیجه عمل کردن به فرامین الهی و پرهیز از نواهی حضرت حق ) مرگ را برای انسان آسان می کند . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : جانهایتان را مشتاق نعمت بهشت گردانید , تا این که مرگ را دوست داشته باشید و زنده ماندن را دشمن . (10)
مطالعه کتابهای زیر به شما کمک خواهد کرد چرا که مباحث مبسوطی در این زمینه مطرح کرده اند :
1 – منازل الاخرة نوشته ی شیخ عباس قمی ( رحمة الله علیه )
2 – تفسیر موضوعی قرآن کریم جلدهای 4 و 5 نوشته علامه جوادی آملی ( حفظه الله تعالی علیه )
------------
(1) علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 4 / ص 199
(2) علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 4 / ص 212
(3) علامه جوادی آملی / تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 4 / ص 202
(4) شیخ عباس قمی / منازل الاخرة / ص 14
(5) شیخ عباس قمی / منازل الاخرة / ص 14
(6) نهج البلاغة / حکمت 36
(7) نهج البلاغة / حکمت 126
(8) میزان الحکمه / ج 12 / ص 5681
(9) میزان الحکمه / ج 12 / ص 5681
(10) میزان الحکمه / ج 12 / ص 5699
بنده پسر دانشجویی 21 ساله هستم که می خواستم این بار در مورد برنامه اقتصادی اسلام در خانواده از شما سوال کنم. همه می دانیم که برنامه های اسلام جامع، کامل و به دور از افراط و تفریط است. حالا شما فرض کنید که یک مسلمانی، نسبتاً متمول، متمکن و پولدار است منتها با این توضیح که نمی داند سرمایه ای که با زحمت و تلاش به دست آورده، چگونه باید سهمیه بندی کند و می خواهد نظر اسلام را جویا شود. به عبارت دیگر معنای میانه روی در فعالیتهای اقتصادی یک مسلمان را به زبان ساده و قابل فهم توصیف کنید؟
ثروت و مال در زندگی انسان تاثیر و نقش عمیقی دارد. ثروت و دارائی اگر معقول و مشروع و برآمده از فعالیت های صحیح اقتصادی و در چارچوب تعالیم دین و احکام اسلامی باشد در گشودن بسیاری از گره های کور و فراهم آوردن زمینه زندگی سالم و رشد و تعالی انسان نقش تعیین کننده دارد. فقر و نداری از نظر اسلام محکوم و نکوهیده است. فقر بزرگترین مرگ شمرده شده است.
در سوره مبارکه بقره آیه 180 از مال و ثروت به عنوان خیر تعبیر شده است: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین» (بر شما نوشته شده هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسید، اگر چیز خوبی به جای گذارده وصیت برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته کند، این حقی است بر پرهیزکاران) در این آیه به جای کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است. این تعبیر نشان می دهد که اسلام ثروت و سرمایه ای را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود خیر و برکت می داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدی می دانند خط بطلان می کشد.
یکی از اساسی ترین مسایل خانوادگی، رسیدگی به وضع اقتصادی آن است که بر مرد واجب است در حد متعارف و معمول، وسایل رفاه و آسایش زندگی را فراهم آورد.(روایات متعددی در تشویق و تأیید تلاش مرد برای رفاه زن و فرزند موجود است، رجوع شود به بحارالانوار، ج 104، ص 69. ) از منظر آموزه های اسلامی یکی از مهم ترین کارکردهای مرد اداره اقتصادی خانواده است ؛ پرداخت هزینه ی خوراک زن و فرزندان (نفقه)، فراهم کردن پوشاک و رفع نیازهای مانند آن (کسوة)، مسکن، درمان و بهداشت، نیازهای رفاهی و روحی و مانند اینها، بر عهده ی پدر خانواده است. این هزینه ها را اسلام به دو دسته ضروریات و نیازهای درجه دو تقسیم می کند. بخش نخست جزو حقوق مسلم و قانونی زن و فرزند و اعضای خانواده است و علاوه بر اینکه ترک آن موجب غضب خداوند می شود، دارای ضمانت اجرایی قانونی و قضایی است. بخش دوم را حقوق دانان مسلمان مستحبات می نامند و اگرچه ضمانت اجرایی و قضایی ندارند، ولی تامین آن بر ترکش رجحان دارد. به هر صورت مرد برای آنکه بتواند این هزینه ها را بپردازد، باید دارای کار و درآمد باشد و از این رو کار برای مرد در اسلام واجب شرعی است و کار اضافه برای تامین نیازهای درجه دوم رفاهی بسیار ستوده (مستحب) است.
نقش معنویت در زندگی اقتصادی
از منظر اسلام دنیا و زیبایی های آن نباید هدف زندگی تلقی شود. دستورات دینی برای آن است که همه تلاش و آرزوهای ما برای رسیدن به دنیا نباشد و کمال و خوشبختی خویش را در بهره مندی از امور مادی ندانیم از این جاست که نقش زهد در زندگی روشن می شود.
اگر زن و شوهر در عین برخورداری از نعمت های مادی و رفاه نسبی، خوشبختی را در فضایل اخلاقی و بی نیازی روح بدانند، دیگر برای کوچک ترین مسأیل مادی کارشان به بحث و مشاجره و اختلاف نمی کشد.
آری، کسی که مقدار خوشبختی و سعادت را به مقدار بهره مندی خویش در رفاه مادی مرتبط می داند و دنیا هدف زندگی او قرار می گیرد، اسیر زرق و برق مادیات شده و چشم و هم چشمی، رقابت در تجملات، مدگرایی در پوشاک و دکوراسیون منزل از دغدغه های اصلی زندگی او می شود؛ زیرا در صورت محرومیت از این ظواهر فریبنده، سعادت خویش را در خطر می بیند . چه بسیار زندگی ها که با پرداختن به امور مادی به انحراف کشیده شده و مرد برای برآورده کردن خواسه های زن و فرزند، مجبور شده از راه های نامشروع کسب درآمد کرده و پاسخگوی امیال بی پایان آنان باشد. مشکل اساسی بسیاری از افراد در همین است که برخلاف دستور حیات بخش قرآن، در محرومیت های مادی متأسف و نگران می شوند و خود را دور از سعادت یافته و شادی و خوشبختی را در داشتن آن ها می دانند.
هنگامی که دنیاپرستی در جامعه رواج پیدا کند، خودکامگان سودپرست به بهانه آزادی برای ایجاد کالاهای تجمّلی که تنها برای اشباع هوسرانی ها به درد می خورد، با ایجاد تقاضاهای مصنوعی دست به انواع گوناگون از تبلیغات و عرضه آن ها می زنند و به سودجویی خویش ادامه می دهند و امنیت و سلامت جامعه و خانواده را به خطر می اندازد.
اما در سایه زهد و ساده زیستی، ظواهر فریبنده دنیا رنگ می بازد و شخص می تواند با درک بیشتری، خویش را با واقعیت زندگی وفق داده و در شرایط سخت و دشوار هم با دلی شاد و امیدوار، به زندگی بپردازد و به راحتی از تجملات چشم پوشی نماید و در محیط خانواده با همدلی و همکاری در جهت سعادت و خوشبختی حقیقی گام برداشته و با پیشه ساختن قناعت و دوری گزیدن از اسراف زندگی خوبی را دنبال نماید. اگر ساده زیستی در زندگی و محیط خانواده حاکم باشد و فرزند از ابتدای رشد و شکوفایی خویش مفاهیم دیگری از قبیل ایثار، اخلاق و معنویات را درک نماید و سعادت را در دنیا و نعمت های آن نداند، با دیدی باز و روشن پا به عرصه اجتماع می گذارد و با واقعیات زندگی بهتر روبرو می شود.
با مقدمه ای که ذکر شد و با دقت در آیات و روایات و سیره ی اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) می توان اینطور نتیجه گرفت که : یک مسلمان متمکن و متمول , اموال خویش را به سه قسمت تقسیم کرده و در آن جهت صرف می کند : 1 – خود و خانواده 2 – اقوام و نزدیکان 3 – جامعه
بخش اول : خود و خانواده
همانطور که در بالا ذکر شد از دیدگاه اسلام , مرد خانواده می بایست نه تنها در جهت نیازهای ضروری خود و اعضای خانواده اش تلاش کند بلکه در جهت رفاه بهتر آنان نیز تلاش کند . البته این رفاه به معنای اسراف و فرو رفتن در تجملات نیست . متأسفانه بسیاری از زندگیها رنگ و شکل تجملاتی به خود گرفته و ما میبینیم که بخش عظیمی از اقتصاد جامعه در راه زرق و برق و چشم هم چشمی ها صرف می شود .
خانه ی بزرگ , وسیله ی نقلیه , پوشاک مناسب , خوراک متعادل و مورد نیاز بدن , خرج سفر و ... همگی از نیازهای زندگی است ؛ ولی داشتن خانه ی تجملاتی و لوکس و پر زرق و برق و لوازم و دکوراسیون های گران قیمت و بدون استفاده , ماشینهای گران قیمت و ... اینها نه تنها از نیازهای زندگی نیست , بلکه مصداق اسراف و گناه است . خداوند در قرآن کریمش می فرماید : کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین , بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید . همانا خداوند اسراف کاران را دوست ندارد . و در جایی دیگر , قرآن کریم اسرافکاران را برادران شیطان معرفی می کند : ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین .
بنابراین نه تنگ گرفتن بر خانواده مورد تأیید اسلام است و نه همسو شدن با آنان در جهت اسراف و تبذیر . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و اله ) می فرمایند : از ما نیست کسی که از جهت مال و ثروت در وسعت باشد , لیکن بر اهل و عیالش سخت بگیرد . ( مستدرک / ج 2 / ص 643 ) در حقیقت اسلام با رفاه و آسایش موافق , و با تجملات و زرق و برق مخالف است .
لذا پس انداز , برای رفع نیازهایی که ذکر شد نه تنها اشکالی ندارد , بلکه لازم و ضروری است . اما اگر مال اندوزی و ذخیره کردن , عادت انسان شود و تنها همه چیز را برای خود و خانواده ی خود بخواهد و به این ضرب المثل تکیه کند که دارندگی و برازندگی , بی شک چنین رفتار و عملی با هیچیک از آموزه های دین مبین اسلام , سازگاری نخواهد داشت .
بخش دوم : اقوام و خویشان
رسیدگی به نیازمندان فامیل از وظایف مهم یک مسلمان است . لذا تأکید شده ثروتمندان , ابتدا به فقرای فامیل و نزدیکان خویش رسیدگی کنند. یک فرد مسلمان , تنها نباید به فکر همسر و فرزندان خود باشد و لا غیر ؛ بلکه رفع نیازهای والدین ( البته پدر و مادر جزء بخش اول به حساب می آیند ) , خواهر و برادر , فرزندان آنها , و اقوام و خویشان از تکالیف مهم مسلمانان متعهد است . خداوند در قرآن کریمش فرموده : فات ذالقربی حقه و المسکین و ابن السبیل ذلک خیر للذین یریدون وجه الله و اولئک هم المفلحون (روم / 38 )
پس به خویشان و بینوا و وامانده ی در راه , بهره اش را بده ؛ این برای آنان که روی خدا راخواهانند بهتر است و آنانند رستگاران . در آیه ی 215 سوره ی بقره آمده : قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین و الیتمی و المساکین و ابن السبیل بگو آنچه انفاق کنید از مال , پس برای والدین و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و درماندگان در راه است .
بخش سوم : محرومین جامعه و چرخه ی اقتصادی
بی توجهی نسبت به نیازمندان جامعه , عواقب شومی را بدنبال خواهد داشت . ریشه ی این بی توجهی ممکن است در نگاه استقلالی به مال باشد . اگر ما به ثروت , به چشم یک امانت الهی در دستانمان بنگریم , بدون شک آنرا در جایی خرج خواهیم کرد که صاحب امانت ( خدای متعال ) امر فرموده است . هیچگاه یک صندوق دار بانک , از پرداخت وجوهی که به امانت در نزد اوست بخل نمی ورزد ! لذا یک فرد ثروتمند ابتدا حقوق شرعی ( خمس و زکات ) را از مال خود خارج کرده , سپس به نیازهای خانواده , اقوام و مردم خویش می پردازد و این ثروت را آزمونی از جانب حق تعالی می بیند !
حضرت علی ( علیه السلام ) می فرمایند : ان الله سبحانه فرض فی الاموال الاغنیاء اقوات للفقراء , فما جاع فقیر الا بما متع به غنی و الله تعالی سائلهم من ذالک (1) خدای سبحان روزی فقراء را در اموال سرمایه داران قرار داده است , پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران و خداوند از آنان درباره ی گرسنگی گرسنگان خواهد پرسید .
ما اگر باور کنیم کمک به فقرا و محرومان , همچون زدن شاخه های اضافی درخت است که نه تنها چیزی از آن کم نمی کند بلکه درخت را بارور تر می کند , در رسیدگی به نیازمندان کوتاهی نمی کنیم . آیت الله جوادی آملی ( حفظه الله تعالی ) می فرمایند : در میان اعمال خیر , انفاق بیش از سایر کارها فزونی و برکت می آورد (2)
خداونددر قرآن کریمش فرمود : مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة (بقره / 261 ) مثل آنان که ببخشند مال خود را در راه خدا مانند دانه است که برویاند هفت خوشه در هر خوشه صد دانه .
شاید بتوان گفت : در کنار انواع کمکهای مالی ( اطعام , و تهیه ی لباس و سکنی دادن به فقرا) بهترین کار , تقویت چرخه ی تولید و ایجاد کار در جامعه باشد . اسلام با انبار کردن و پس انداز کردن و ذخیره نمودن ( همچو مورچه ) و تنها به فکر خود و خانواده ی خود بودن , مخالف است ؛ اما با تولید و کمک به چرخه ی اقتصادی و نیاز های جامعه هیچ مخالفتی ندارد ؛ بلکه این کار بهترین روش برای استفاده ی از ثروت است .
با نگاهی گذرا به زندگی اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) , این مسأله را به وضوح مشاهده خواهیم کرد . حضرت امیر المؤمنین , مولی الموحدین علی ( علیه السلام ) نه تنها شبها با بار نان به درب خانه ی فقرا می رفت , بلکه همه ی تلاش خویش را در جهت ایجاد نخلستانها و کندن چاه های فراوان ( که هنوز هم موجود است ) و وقف آنها برای منافع مسلمین بکار می برد . جامعه ای که اقتصاد بیمار و ضعیف داشته باشد , شرایط سلطه ی بیگانگان را بر خود فراهم می کند . اینطور نیست که تنها دولت وظیفه داشته باشد در جهت بهبود چرخه ی اقتصادی فعالیت کند ؛ بلکه هر یک از توانگران جامعه , وظیفه ی شرعی دارند این امانت الهی ( مال و ثروت ) را در جهت عزت و سربلندی جامعه ی خویش صرف کنند .
خلاصه اینکه : دین اسلام دین تعادل است ؛ لذا در مسأله ی اقتصادی نیز نه راه افراط را می پسندد و نه راه تفریط را ؛ خدای سبحان در بیان ویژگیهای عباد الرحمان می فرماید : و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذالک قواما (فرقان / 67 ) کسانی که هر گاه انفاق کنند نه اسراف می نمایند و نه سختگیری , بلکه میانه رو و معتدل باشند.
کتابهای زیر برای مطالعه معرفی می گردد :
- الگوی مصرف و تهاجم فرهنگی / ابراهیم رزاقی
- مدیریت خانه / محمود حائریان
- اقتصاد خانواده / زهرا افشاری .
پیروز باشید .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید