بازدید امروز : 186
بازدید دیروز : 549
توفیق انجام عمل صالح و نیکی کردن به کدام سبب است؟ همت، سعادت یا دعوت؟
در انجام کار نیک هم همت خود شخص تاثیر دارد و هم سعادت یعنی توفیق الهی در انجام آن موثر است و هم دعوت مبلغان دینی می تواند در انسان انگیزه ایجاد کند. البته عوامل فراوان دیگری نیز ممکن است دخیل باشد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
نیت و انگیزه اصلی ترک گناه و انجام عمل صالح، قرب الهی است که از طریق حفظ خود حقیقی و معنوی انسان و سالم سازی و ارتقای کمالات روح حاصل می شود. همان که از آن به یاد خود تعبیر می شود و قرآن کریم آن را مستلزم یاد خدا معرفی می نماید. یاد خودی که هدف آن یاد خدا و معرفت الهی است. در این صورت هم در دنیا به سعادت می رسد و هم در آخرت رستگار خواهد بود و به تمامی انگیزه هایی که در سوال بدان اشاره کرده اید نیز خواهد رسید.
نیت های یاد شده خوب و صحیح است، ولی نیت اصلی این است که انسان با ترک گناه و انجام واجبات خویش را به گونه ای بسازد که شخصیت و زندگی او مورد رضایت خداوند باشد و در آخرت نیز شاهد نیکبختی و سعادت گردد.
بنابراین فرایندی که باعث می شود انسان گناه را ترک کند و به انجام عبادات و اعمال نیک دینی و اخلاقی رو بیاورد و آن را با انگیزه فراوان انجام دهد چند چیز است که عبارت اند از:
1- خود را بشناسد و بداند که حقیقت او روح و قلب معنوی او است و نه بدن و جنبه های طبیعی.
2- بداند که تمامی عوامل و عناصر دیدنی و شنیدنی و گفتارها و رفتارهایی که انجام می دهد مانند نهرهایی که به حوض واحدی می ریزند، به قلب انسان وارد می شوند و در آن تاثیر مثبت یا منفی ایجاد می کنند، شخصیت انسان حاصل تاثیر تمامی عوامل تربیتی و محیطی است.
3- تاثیر منفی گناه و همچنین آثار مثبت عمل صالح را در روح و قلب خود مورد مطالعه قرار بدهد و بداند که گناه و معصیت چه مقدار در روح او تاریکی و کدورت ایجاد می کند و به عکس عبادات و اعمال صالح چقدر به او توانایی معنوی و نورانیت می بخشد.
4- نیاز خود در دنیا و آخرت به عمل صالح برخواسته از ایمان را خوب بداند و درک کند که بعد از مرگ همین اعمال نیک یا بد او هستند که تجسم پیدا می کنند و سعادت و شقاوت و لذت و یا رنج او را رقم خواهند زد. اگر این گونه خودشناسی برای انسان پیدا بشود، آنگاه انگیزه بسیار قوی ای برای ترک گناهان و عمل و عبادت خواهد داشت و البته در این صورت خداوند نیز به انسان توفیق عمل خواهد داد.
در ادامه به عواملی که در کسب توفیق برای انجام کار نیک دخیل است اشاره می کنیم:
1. تلاش و همت خود انسان، 2. فراهم شدن شرایط از سوی دیگران.3 خواست خداوند و جور شدن امور.
در این راستا باید ابتدا توفیق تعریف شود تا مقدار نقش عوامل دخیل در آن نیز بیشتر آشکار گردد. امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه «وَ ما تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ؛ توفیقى برایم نیست مگر به کمک خداوند تعالى» (هود/88) و نیز آیه شریفه «إِنْ یَنْصُرْکُمُ... ؛ اگر خداى تعالى ناصر شما باشد کسى بر شما غالب نیست و اگر او شما را خوار گرداند...» (آل عمران/160) چنین فرمودهاند هر گاه بنده آن طاعتى را که خداى تعالى امر فرموده انجام دهد کارش بر وفق امر الهى مىباشد و بنده هم به خاطر همین عمل موافق امر الهى موفق نامیده مىشود و دیگر چندان مهم نیست کدام یک از عوامل بیشتر و یا کمتر در آن دخیل بوده است.
بنابراین توفیق یعنى موافقت اعمال با اوامر الهى. اما گاهى واژه توفیق در بین عرف بطور عامتر استعمال مىشود و آن یعنى عمل بر وفق هدف به تحقق بیانجامد.
در هر حال براى کسب توفیق اسباب دیگری مىباشد که بعضى از آنها عبارتند از:
1- اطاعت از اوامر الهى: مولاعلى علیه السلام مىفرمایند: «ایها الناس انه من استنصح الله وفق و من اتخذ قوله دلیلاً هدى للتى هى اقوم فان جارالله آمن و عدوه خائف؛ اى مردم هر کس خداوند تعالى را نصیحت گر خود پذیرد موفق شده است (و به توفیق دست یافته است) و هر کس قول خداوند تعالى را راهنماى خود گیرد به چیزى هدایت یافته که پابرجاتر و مستحکمتر مىباشد زیرا پناهنده به خدا ایمن و دشمنش ترسو و دل نگران است» (شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 9، ص 106) در روایت شماره بعد مىفرمایند: «من استنصح الله حاز التوفیق؛ هرکس خداوند تعالى را ناصح خود گیرد توفیق را کسب کرده است»
بنابراین اولین سبب کسب توفیق اطاعت از اوامر الهى و گوش به فرمان خداوند بودن است. اگر بنده مطیع خدای متعال باشد برای انجام کار نیک و عمل صالح توفیق می یابد و حتی هنگام معصیت ممکن است خدای متعال میان او و گناه مانع و فاصله ایجاد نماید.
2- بهره بردن از تجربیات موفق گذشته: تجربههاى توفیق آمیز گذشته خود عاملی برای توفیق یافتن در ا نجام اعمال است. امام على(ع) مىفرمایند: «من التوفیق حفظ التجربة؛ از جمله توفیق تجربه مىباشد.»
3- برنامه ریزى و نظم: لازم است برنامه از روى دقت، مطالعه و مشورت با متخصصین متعهد و علما باشد تا از یک طرف از افراط و تفریط به دور باشد و از طرفى قابل عمل باشد ثانیاً نظم داشته باشید و بطور منظم و مرتب به این برنامه عمل کنید اگر یک روز هم کوتاهى شود به همان اندازه از توفیقات شما کاسته مىگردد. همچنین کوشایى و استقامت شرط توفیق است بر این نظم و عمل دقیق به برنامه پاى فشارید تا شاهد موفقیت باشید. امام على(ع) مىفرمایند: (من طلب شیئاً ناله او بعضه» هر کس حقیقتا طالب چیزى باشد و واقعاً بخواهد به آن چیز یا به بعضى از آن چیز خواهد رسید.
4- در خواست از خدا: دعا و درخواست مخصوصاً با تضرع و حال و اشک چشم و دل شکسته علاوه بر آثار مادى و معنوى استجابت، دل را بر انجام اوامر الهى رقیق و آماده مىسازد و آن را از کدورات تعلق و تشویش و اضطرابهاى ناشى از وسوسههاى یأسآور شیطان و نفس اماره پالایش مىدهد.
توسل به ائمه اطهار(ع) هم در همین راستا مىباشد فقط غفلت نشود که «... و من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزاء بنفسه...» امام رضا(ع) مىفرمایند: هر کس از خدا توفیق را مسئلت کند در حالى که کوشا و تلاش گر نیست خود را به استهزاء و شوخى گرفته است.
5- موافقت و خواست الهی: البته برتر از همه ارادهها اراده الهی است. اراده الهی بر اساس عدالت، حکمت و رحمت او می باشد. این جاست که فاکتورهای متعددی در موفقیت و عدم موفقیت ما دخالت دارد که از آن به عوامل ظاهری مادی و عوامل ناپیدای معنوی یاد می کنند.
آنچه مهم است این است که ما طبق وظیفه خود عمل کنیم و موانع را تا جایی که میتوانیم برطرف کنیم.
انسان باید انگیزه خدایی داشته باشد و در حال حرکت به سوی او باشد، این حالت باعث میشود حالت رضایت به او دست داده و به همین سبب خداوند اسباب لازم برای توفیق او را که خود بدان آگاهتر است فراهم مینماید.
شرط نتیجه بخشیدن این چند توصیه و راهکار فقط عمل به آن مىباشد.
می خواستم بدانم که انسان برای انجام ندادن گناه، چه نیتی داشته باشد بهتر است مثلا برای به بهشت رفتن، یا برای نرفتن به جهنم، شرم کردن از خدا، ترس از خدا یا چیز دیگه؟
نیت و انگیزه اصلی ترک گناه و انجام عمل صالح، قرب الهی است که از طریق حفظ خود حقیقی و معنوی انسان و سالم سازی و ارتقای کمالات روح حاصل می شود. همان که از آن به یاد خود تعبیر می شود و قرآن کریم آن را مستلزم یاد خدا معرفی می نماید. یاد خودی که هدف آن یاد خدا و معرفت الهی است. در این صورت هم در دنیا به سعادت می رسد و هم در آخرت رستگار خواهد بود و به تمامی انگیزه هایی که در سوال بدان اشاره کرده اید نیز خواهد رسید.
نیت های یاد شده خوب و صحیح است، ولی نیت اصلی این است که انسان با ترک گناه و انجام واجبات خویش را به گونه ای بسازد که شخصیت و زندگی او مورد رضایت خداوند باشد و در آخرت نیز شاهد نیکبختی و سعادت گردد.
بنابراین فرایندی که باعث می شود انسان گناه را ترک کند و به انجام عبادات و اعمال نیک دینی و اخلاقی رو بیاورد و آن را با انگیزه فراوان انجام دهد چند چیز است که عبارت اند از:
1- خود را بشناسد و بداند که حقیقت او روح و قلب معنوی او است و نه بدن و جنبه های طبیعی.
2- بداند که تمامی عوامل و عناصر دیدنی و شنیدنی و گفتارها و رفتارهایی که انجام می دهد مانند نهرهایی که به حوض واحدی می ریزند، به قلب انسان وارد می شوند و در آن تاثیر مثبت یا منفی ایجاد می کنند، شخصیت انسان حاصل تاثیر تمامی عوامل تربیتی و محیطی است.
3- تاثیر منفی گناه و همچنین آثار مثبت عمل صالح را در روح و قلب خود مورد مطالعه قرار بدهد و بداند که گناه و معصیت چه مقدار در روح او تاریکی و کدورت ایجاد می کند و به عکس عبادات و اعمال صالح چقدر به او توانایی معنوی و نورانیت می بخشد.
4- نیاز خود در دنیا و آخرت به عمل صالح برخواسته از ایمان را خوب بداند و درک کند که بعد از مرگ همین اعمال نیک یا بد او هستند که تجسم پیدا می کنند و سعادت و شقاوت و لذت و یا رنج او را رقم خواهند زد. اگر این گونه خودشناسی برای انسان پیدا بشود، آنگاه انگیزه بسیار قوی ای برای ترک گناهان و عمل و عبادت خواهد داشت و البته در این صورت خداوند نیز به انسان توفیق عمل خواهد داد.
خیلی از جوان ها سوال می کنند که ما اینترنت بریم یا نه؟ چرا دائم می گویند که مواظب باشید اینترنت خطرناکه؟ خطرش چیه؟
ببینید اول من یک مقدمه خیلی خیلی مهم بگم تا دلیل اخطار هایی که در این زمینه وجود دارد خود بخود روشن بشود.
نکته مهمی که ما باید بهش توجه کنیم و خیلی سرنوشت ساز است این است که هیچ کاری در این دنیا برای ما به اندازه حفظ هویت و سلامت قلب و روحمان با ارزش نیست. می دانید چرا؟ چون این تنها سرمایه مهم ما است و تنها ماموریتی است که خدای متعال به ما داده تا در این دنیا هویت و به قول قرآن کریم قلب خودمون را سالم نگه داریم و برسونیمش به دست خدا و تحویل آخرت بدیم.
ما یک هویت انسانی و الهی داریم که از جنس دنیا نیست. از سنخ عوالم روحانی است و در حقیقت روح خدا است که در ما دمیده شده است. و نفخت فیه من روحی.
من یک وقت کتابی دیدم که عنوانش این بود: انسان روح است نه بدن. این حرف کاملا درست است. انسان یک هویت بشری دارد و یک هویت فرابشری. کار اصلی انسان در این دنیا این است که این هویت فرابشری خودش را سالم سازی کند و آن را ارتقا بدهد تا به کمال و سعادت دنیا و آخرت خویش دست باید.
نمی خواهم بگویم هویت بشری مهم نیست و اصلا دخلی به موضوع ندارد. نه جنبه های بشری انسان هم مهم است و چه بسا ابزاری برای حفظ و ارتقای هویت الهی است و از این جهت خیلی هم نقش دارد و مهم است, ولی کار اصلی انسان در این عالم, نفس پروری و پرورش اندام و رسیدن به رفاه مادی و لذت های طبیعی نیست.
کار اصلی ما خودسازی و پرورش هویت فرابشری و حفظ سلامت آن است. موضوع دین هم همین است. موضوع دین هویت الهی انسان است. انبیا وادیان الهی آمده اند به بشر کمک کنند تا هویت اصلی خویش را بسازد و آن را از آفت هایی که وجود دارد حفظ کند. دین راه کمال هویت را به انسان نشان می دهد. حتی احکام و آموزه های اجتماعی اسلام برای این است که از جامعه گاهواره ای بسازد برای پرورش انسان های آگاه و با هویت.
بعد از این مقدمه حالا سر این اخطارها و هشدارهایی که در مورد اینترنت وجود دارد روشن می شود. سر این همه, تاثیرات منفی ای است که اینترنت می تواند بر سلامت هویت انسان بگذارد. البته این شبکه اطلاع رسانی جهانی اطلاعات مفیدی هم دارد که به آن اشاره می کنیم.
بنابراین اینترنت دو نوع اطلاعات دارد. منفی و مثبت. فعلا می خواهیم ببینیم اطلاعات منفی آن چه تاثیری بر هویت انسان دارد و چه کارهایی می تواند انجام دهد. البته اینترنت تاثیرات فراوانی بر زندگی انسان دارد, ولی آنچه مهم است تاثیراتی است که بر هویت جوانان جویای هویت می گذارد.
این اطلاعات شامل مطالب خواندنی, تصاویر و فیلم های دیدنی و شنیدنی هایی است که می تواند تاثیرات بسیار بدی بر شخصیت انسان بگذارد. می تواند هویت او را دستخوش تغییرات شگرفی قرار دهد و ناخواسته قادر است افراد را بی هویت و یا دچار بحران هویت نماید.
یکی از مهمترین ابزارهای هجوم فرهنگی دشمن در حال حاضر همین شبکه است. اینترنت با پخش انواع اطلاعات تحریک کننده شهوت, می تواند از یک انسان, حیوان شهوتران بسازد و هویت انسانی او را به یک هویت حیوانی تبدیل کند.
یکی از کارهایی که مخالفان و دشمنان انجام می دهند, پخش شایعات و یا شبهات است. شایعه و شبهه می توان اساس و بنیان های فکری جوانان را دستخوش تشکیک و تغییر قرار دهد. این تاثیر می تواند هویت دینی و ملی شما را دچار بحران کند و از یک انسان مومن با هویت ایمانی و دینی, یک آدم بی ایمان بسازد و هویت او را عوض کند.
باید توجه داشته باشید که تمامی دیده ها و شنیده ها و خوانده های انسان مانند نهرهایی که به یک حوض بزرگ می ریزند, مستقیما وارد روح انسان می شوند و بر هویت او اثر می گذارند. اگر این داده های اطلاعاتی مسموم و بیمار باشند, می توانند روح و قلب و هویت ما را بیمار نمایند. اطلاعات و تبلیغات می توانند از یک انسان محکم, منطقی و آرام, یک آدم متزلزل, خشونت طلب و اغتشاش گر بسازد.
اینترنت می توان افکار و اعتقادات انسان را عوض کند. باورها را تغییر می دهد. می توان اخلاق و رفتارهای اخلاقی و هنجاری یک جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. می تواند استحاله ایجاد کند. می تواند آدم ها را دچار خودفراموشی و غفلت از یاد خدا کند. می تواند انسان را از خودش و باورهای خودش تهی نماید. می تواند آدم ها را اسیر اطلاعات سازمان دهی شده و جهت دار نماید. می تواند سلاح نرم دشمن برای جنگ نرم علیه نظام های ارزشی و فرهنگ های دینی و بومی ملت ها باشد.
شما شاهد هستید که این روزها برخی جوان ها دست به اغتشاش زدند. این جوان ها که از اول اغتشاش گر نبودند. خیلی از این افراد چه بسا آدم های آرامی بودند و شاید اصلا اهل دعوا و جنجال نبودند. اما در اثر همین مطالب خواندنی و تحریکات بیگانگان به خیابان ها آمدند, اغتشاش آفریدند, خشونت کردند, کشور خودشان را در معرض تهدید دشمن قرار دادند و بیگانگان را شاد کردند.
تمام بدبختی انسان از بی هویتی او ناشی می شود. شما فکر می کنید زندان ها را چه کسانی پر کرده اند؟ این همه خشونت و جنایتی که در جوامع وجود دارد کار چه کسانی است؟ عامل این رفتار ناهنجار آدم های بی شخصیت و بی هویت اند.
کسی که انسانیت خود را حفظ کرده است, نمی تواند عامل جنایت باشد. زندان و دادگاه جای انسان نیست. جرم و جنایت کار آدم بی هویت است و کار کسانی است که باطن انسانی خویش را از دست داده اند و سیرتشان حیوانی شده است.
اینترنت متاسفانه در ترویج حیوانیت و سبعیت نقش وسیعی دارد. اطلاعات منفی بسیاری که در حال حاضر در این شبکه وجود دارد, می تواند جوهر انسانی ما را دچار تغییر کند و از یک جوان پاک, ولی ناآگاه, یک حیوان گمراه و خطرناک برای خود و جامعه بسازد.
انسان های با هویت و عاقل و عالم هیچگاه خطر آفرین نیستند. خطرها وناامنی هایی که در جامعه ایجاد می شود, ریشه در خوی حیوانی و زیاده خواهی های بشری آدم های بی هویت و بد هویت دارد.
دشمن اول با الغای شبهه و تبلیغات مسموم و تحریکات گوناگون هویت جوان را دستخوش تغییراتی که می خواهد قرار می دهد و بعد از او به عنوان ابزار برای رسیدن به اهداف غیر انسانی اش استفاده می کند.
اینترنت می تواند با جوگیر ساختن اطلاعاتی چنان غفلتی بیافریند که شخص بدون اینکه بداند بعد از مدتی بفهمد که سرباز دشمن بوده و بدون اراده به شیاطین خدمت می کرده است و ضربات جبران ناپذیری را به ملت و آرمان های مقدسی که خود او هم برای استقرار آن چه بسا رنج های فراوانی کشیده است, زده است.
البته قبول دارم که در این دنیای پر آشوب و فتنه, پاسداشت اعتقاد و هویت خود بسیار دشوار است. آتش و دود فتنه حقیقت را از دسترس جوانان دور می کند و برای یک انسان کم تجربه و ناآگاه خیلی دشوار است که حقیقت را از پس اینهمه پیچیدگی درک کند و خود را بر صراط مستقیم حفظ نماید و نگذارد فطرت و هویت الهی و انسانی او توسط بدخواهان و دشمنان آسیب ببیند, ولی چاره چیست. ما کاری مهم تر از حفظ هویت خود نداریم و باید با هر وسیله ای که هست با تمسک به ریسمان "قرآن و ولایت" خود را بر صراط مستقیم نگه داریم, زیرا انحراف از این مسیر جز هلاکت دنیا و آخرت نتیجه دیگری ندارد.
البته اینترنت مانند یک چاقو است. هم می شود با چاقو جراحی کرد و جان یک نفر را نجات دارد و هم می شود شکم کسی را درید و جانش را گرفت و هلاکش نمود.
اینترنت اطلاعات بسیار مفیدی هم دارد و می تواند به تقویت هویت انسان کمک کند. در این شبکه اطلاع رسانی کتاب های مفید و مجلات و مقالات موثری نیز هست که قادر است در جهت تقویت هویت انسانی و الهی به انسان کمک کند, او را چه بسا بیدار نماید و به او نسبت به دسیسه های دشمنان هشدار دهد.
بنابراین کارکرد اینترنت به نوع استفاده ما از آن بستگی دارد. من نمی توانم بگویم که به اینترنت بروید یا نروید. اگر می توانی هویت خود را حفظ کنی, قدرت کنترل نفس خودت را داری, می توانی به جنبه های مثبت آن فکر کنی و از مطالب مفید آن استفاده کنی و خودت را سالم نگه داری, برو و استفاده کن, ولی اگر در این زمینه ضعف داری, مورد هجوم افکار و تحریکات شیطانی قرار می گیری, نمی توانی از انسانیت خودت دفاع کنی و می ترسی که هویت الهی و دینی ات تضعیف شود, فعلا از این ابزار استفاده نکن تا زمانی که این توانایی را پیدا کنی.
مردم می گن که من آدم خشک و قُدی هستم، برای رفع این موضوع چکار کنم؟
پاسخ:
استنباط ما از کلمه خشک و قد، ضعف اخلاق و عدم توانایی برخورد اجتماعی شاد و مهربان با دیگران است. یکی از توانایی های مهم انسان که اتفاقا تاثیر بسزایی در ساخت شخصیت و تحکیم موقعیت اجتماعی او دارد، توانایی برخورد شاد و خوش اخلاق بودن و مهرورزی با آنها است. تمامی انبیا و اولیای الهی و انسان های بزرگ و با ایمان، خوش اخلاق و مردم دوست بوده اند و انسان دوستی و مهرورزی یکی از دستورات و آموزه های مهم اسلام و ادیان است.
البته خوش اخلاقی دارای دو معنای عام و خاص است. معنای عام آن اتصاف به فضایل اخلاقی و تحصیل مجموعه کمالات و خصلت های پسندیده ای است که انسان در مسیر خودسازی و پرورش نفس، خود را به آنها می آراید و معنای خاص آن خوشرویی، خوشرفتاری و برخورد شاد و پرنشاط با دیگران است. مقصود ما از این گفتار معنای خاص خوش اخلاقی است.
به طور کلی رابطه با مردم و اخلاق اجتماعی یکی از مهمترین و گسترده ترین عرصه های خودسازی و پرورش توانایی های انسان است. در این عرصه است که انسان می تواند در اثر ارتباط با انسان های دیگر ارزش های وجودی سایر مهارت های حرفه ای، علمی، عقلی و مدیریتی خود را بنمایاند و فضایل اخلاقی و کمالات انسانی را در خویش نهادینه کند و همچنین به شکوفایی توانایی هایی دیگران نیز کمک نماید. صحنه اجتماع عرصه یک تعامل بسیار گسترده است که در آن عوامل خدمت رسان، آموزش دهنده، آموزش گیرنده، کارآفرین، کارفرما، کارآموز و کارکنان در تمامی حوزه ها در یک شبکه فعال به شکوفایی توانایی های یکدیگر کمک می کنند و هدف تمامی این سیستم برای تمامی اعضای آن، چیزی جز توانمند سازی فرد و جامعه انسانی در ابعاد گوناگون، نیست.
در عرصه تعامل اجتماعی، حسن خلق و خوش اخلاق بودن، به معنای خاص آن، جایگاه ویژه ای دارد. خوش اخلاقی اولین نمود توانایی شخصیت انسانی و پرورش یافتگی او در حوزه ارزش های انسانی و اخلاقی است.
در اصطلاح اخلاقی و آموزه های دینی اسلام به کسی خوش اخلاق گفته می شود که با گشاده رویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد با مردم روبرو می شود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوش روئى برخورد کند، لب هایى پر از تبسم، و کلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. البته همه ما کاملا واقف هستیم که این توانایی در روابط اجتماعى انسان چه تاثیر اعجاز گونه ای دارد و چه مقدار کارگشا است.
به عکس، کج خلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشک و فاقد لطف و محبت، حالت آزار دهنده ای است که ریشه در شخصیت نابهنجار فرد بد اخلاق دارد و علامت ضعف وجودی و نقصان پرورش یافتگی او می باشد. انسان های ضعیف، شکست خورده، نا امید، عصبانی و ناتوان معمولا بداخلاق می شوند. این افراد اغلب در هر شرایطی حالت طلب کاری دارند و عزت نفس و توانایی های خود را نادیده می گیرند. کج خلقی معمولا باعث ناراحتی عصبی خود فرد، آزار خانواده او، نفرت عمومی و گسستن پیوندهاى اجتماعى واجد آن خواهد شد.
صادق آل محمد(ع) در تعریف خوش اخلاقی فرموده: حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوش رویی دیدار نمایی. 1
اهمیت خوش اخلاقی:
دین اسلام همواره پیروان خود را به نرم خویی و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از درشتی و تند خویی بازداشته است.
می دانید چرا؟ چون این آموزه یکی از مهمترین عوامل قدرت، موفقیت و پیروزی انسان در زندگی است.
آیا می دانید مهمترین عامل موفقیت انبیای الهی به خصوص پیامبر گرامی اسلام(ص) در جذب قلوب انسان ها و گسترش دین چه بوده است؟ این عامل همانا خوش اخلاقی، گشاده رویی ، کلام نرم و دلنشین و نرم خویی آن حضرات بوده است.
حسن خلق و خوش رویی در نفوذ سخن انسان در دیگران اثری شگفت دارد.
به قول شاعر: از محبت خارها گل می شود. و از محبت سرکه ها مل می شود.
از آن روی خدای مهربان پیامبران و سفیران خود را از میان انسان های عطوف و خوش اخلاق برگزیده تا بهتر و آسان تر در قلب ها نفوذ کنند و آنان را به سوی حق شناسی و حق پرستی دعوت نمایند.
این مردان بزرگ به اندازه ای خوش اخلاق و خوش برخورد بودند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را جذب می نمودند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده خود می نمودند و منقلب می ساختند.
درباره پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) که مصداق کامل حسن خلق بود خدای مهربان فرمود: انک لعلی خلق عظیم. به درستی که تو با اخلاق پسندیده و بزرگ آراسته شده ای. 2
بعد در آیه ای دیگر فرمود به همین دلیل هم توانستی در دلها نفوذ کنی و آنان را پیرامون خود گرد آوری و در دعوت خویش موفق عمل کنی. فبما رحمه من الله لنت لهم و او کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک. چون در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده ای اطرافت گرد آمدند و اگر خشن و سنگ دل بودی، هر آینه از گردت پراکنده می شدند. 3
در تاریخ اسلام می خوانیم: علی(ع) به فرمان پیامبر گرامی(ص) دو نفر از دشمنان اسلام را که بر علیه مسلمان ها توطئه می کردند، دستگیر کرد و به نزد آن حضرت آورد. پیامبر(ص) اسلام را به آنان عرضه کرد، ولی نپذیرفتند، بنابراین به جرم توطئه بر علیه اسلام آن دو تن را محکوم به اعدام نمود.
در این هنگام جبرائیل نازل شد و عرض کرد: یکی از آنان خوش اخلاق و سخاوتمند است، پس او را عفو نما. پیامبر از کشتن او در گذشت، آن فرد چون دانست که به خاطر آن دو صفت اخلاقی مورد عفو قرار گرفته است، شهادتین گفت و مسلمان شد.
پیامبر خدا(ص) در حق ا و فرمود: او از کسانی است که خوش رویی و سخاوتمندی اش او را به سوی بهشت کشانید. 4
مىفرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران ورادمردان خوشروئى است، هنگامى که به هم مىرسند و مصافحه و دست دادن به یکدیگر است، هنگامى که با هم ملاقات مىکنند. 5 از آن رو هر وقت پیامبر مسلمانى را مىدید فورا با او مصافحه مىکرد و بر این امر بسیار تاکید مىنمود. در روایت است کههرگاه دو مؤمن به هم مىرسند و دست می دهند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل خزان مىریزد.
از اخلاق حضرت آن بود که به هر کس مى رسید سلام مى کرد، و ، و با هر که دست مى داد دست خود را نمى کشید تا او دست بکشد، و با هر یک از اصحاب دیدار مى کرد با او مصافحه مى نمود و دست او را مى گرفت و انگشت در انگشت او مى کرد و سخت مى فشرد.
در سیره اخلاقی آن حضرت آمده که از همه مردم دیرتر خشم مى گرفت و از همه زودتر خشنود مى شد، مهربانترین مردم به آنان و خیرخواه ترین و سودمندترین مردم براى آنان بود.
چگونه خوش اخلاق شوم؟
راهکار تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن عبارت است از:
1. توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن: براى این منظور بهترین راه موجود، مطالعهى روایات و آیاتى است که در زمینه حسن خلق و سوء خلق وارد شده است. در این زمینه فعلا سخن نمی گوییم چون در فصلی مستقل بدان خواهیم پرداخت.
راه دیگری که وجود دارد مطالعه در احوال مردمان است. در جامعه افراد خوش اخلاق و بد اخلاق فراوانند. با کمی دقت در احوال دیگران خواهیم دید که افراد خوش اخلاق در زندگی و روابط خود موفق تر و شادتر اند، سالم تر زندگی می کنند، روزی آن ها بیشتر است، دوست داشتنی تراند و بیشتر مورد احترام مردم هستند. مردم به آن ها اعتماد و وثوق بیشتری دارند و از لذت و سعادت بیشتری برخوردارند و در مقابل آدم های بداخلاق کم روزی، منزوی، غمگین، بیمار و دارای شخصیتی شکننده تر هستند و از زندگی خود جز رنج و زحمت نصیبی ندارند.
2. پرورش عواطف انسانی: یکى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبیعى، انسانى و ایمانى او است. دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسان ها قابل رشد و تربیت است. انسان های مهربان شاخص ترین و دوست داشتنی ترین افراد جامعه و یک فامیل هستند. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى از طریق ایجاد ارتباط عاطفى با دیگران تأمین مىشود باید توجه نمود که این شادى و لذت از طریق خوش اخلاقى، یعنى ایجاد رابطهى عاطفى مثبت، محبت کردن و دوست داشتن دیگران بدست مىآید و بد اخلاقى که در واقع همان رابطهى عاطفى منفى است، موجب کدورت و عذاب زندگى خواهد بود و دیگران را از گرداگرد انسان مىپراکند. على(ع) فرمود: بداخلاقى زندگى را سخت مىکند و موجب عذاب نفس است.
3. تمرین و نهادینه سازی: از راه هاى دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوى و عزم جزم با رعایت اصل تدریج، به تمرین عملى در این زمینه بپردازد. اگر کسى تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدید نظر نماید و در این مدت باروئى گشاده، لبى خندان و رابطهاى صمیمى برخورد نماید، نرم و زیبا سخن بگوید، قطعا نتایج خوبى خواهد گرفت.
یکی از مهمترین کار هایی که در این زمینه باید تمرین کرد برخورد شاد است. سلام و احوالپرسى توأم با تبسم، دست دادن و گاهی که فاصله ها زیاد می شود، معانقه همراه با صمیمیت و احترام، اولین فن موثر ارتباطى، به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و همچنین جلب محبت دیگران است. اولین لحظه ملاقات از اهمیت فوقالعادهاى برخوردار است، به نحوى که موفقیت یا شکست در امر دوستیابى به آن بستگى دارد.
معمولاً افرادى که ما با آنها ملاقات مىکنیم دو دستهاند:
دسته اول برخوردى شاد و صمیمى دارند. این دسته داراى محبوبیت اجتماعى و دوستان فراوانترى هستند
دسته دوم در برخورد اولیه خشک و بىروح مىنمایند. کسانى که لبخندزدن به چهره دیگران بر ایشان دشوار است. افراد این گروه یا تنها هستند و یا دوستان کمى دارند.
در فرهنگ دینى ما، نسبت به سلامکردن، مصافحه و تبسم، احترام، محبت و ابراز علاقه قلبى سفارش و اهتمام فراوان شده است.
عدى بن حاتم مىگوید: وارد مدینه شدم. پیامبر خدا(ص) مرا شناخت از جاى خود برخاست و دست مرا گرفت و به خانه خود برد... من از فروتنى وى غرق حیرت شدم و از اخلاق پسندیده و ملکات فاضله، و از احترام فوق العادهاى که نسبت به تمام افراد قائل بود دریافتم که وى فرد عادى، و فرمانرواى معمولى نیست.
حتّى وقتى که عمیقاً غمگین و ناراحت هستید، سعی کنید خود را شاد نشان دهید و تبسم نمایید. چنان که امام على (ع) در توصیف مؤمن مىفرماید: شادى مؤمن در چهره او، واندوه وى در دلش پنهان است. (المؤمن بِشره فى وجهه، و حزنه فى قلبه). 6
به قول حافظ: با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نى گرت زخمى رسد آیى چو چنگ اندر خروش.
4- شوخ طبعی: یکی دیگر از عوامل خوش اخلاقی، داشتن روحیه شوخی و مزاح است. به عبارت دیگر جدی بودن زیاد سبب سرد شدن روابط می شود، بنابراین گاهی هم شوخی و مزاح لازم است. ولی باید توجه داشت که شوخی کردن رفتار بسیار ظریفی است که اگر مناسب نباشد تأثیر معکوس می دهد. یعنی به جای شاد کردن، سبب ناراحتی فرد می شود. پس باید در شوخی ها به شخصیت فرد لطمه وارد نشود و احترام او کاملا حفظ شود و شخصیت و وقار فرد شوخی کننده نیز تضعیف نگردد.
5. نگرش توحیدی: راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقى، نگاه توحیدی و عرفانی به هستی و انسان ها است؛ یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ها در حقیقت مظاهر و آفریده های حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آن ها، در واقع برخورد با آفریننده آنان محسوب مىشود. احترام و مهربانى با هر انسانی، در واقع احترام به پدیدآورندهى او به حساب می آید و ترش روئى و نا مهربانى با ایشان نیز بی ارتباط با خالق آن ها نیست. در یک مثال ساده چگونه است که احترام و برخورد نیک و بد ما با فرزند کسی که او را می شناسیم، به نحوی به پدر او باز می گردد، ما اگر با فرزند شخصیتی که او را دوست می داریم روبرو شویم، او را به خاطر پدرش گرامی می داریم و یا ممکن است نسبت به فرزند یک شخصت ستمگر و دشمن خدا، روی خوش نشان ندهیم، هرگونه معامله ای با خلق نیز در حقیقت معامله با خالق آنها به حساب مىآید. باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که ما از طریق روابطی که با خلق خدای تعالی داریم و نوع برخورد شایسته و نا شایست، در حقیقت با خدا معامله می کنیم و به خدا نزدیک یا دور می شویم.
تمامی این انسان ها بندگان خدای هستند و او است که همه آن ها را آفریده و آفریدگان خود را دوست دارد و هرگز راضى نمی شود کسی با ایشان به ناحق برخوردى نامناسب و ناشایست داشته باشد، از آن روی یکی از راه های مهم جلب رضایت خویش را در گشادهروئى با خلق و تحصیل رضایت مخلوق و خدمت به آن ها، قرار داده.
به خاطر همین پیوند عمیق میان خالق و مخلوق است که در روایات وارد شده است: من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزوجل. 7 کسى که از مخلوق تشکر نمی کند در حقیقت از خالق آنها تشکر نکرده است. این یک قاعده کلی است و کسى که نسبت به مخلوقات الهى ترش روئى نماید، این نوع برخورد، به نوعی ترش رویی با خداوند محسوب می شود.
نگرش توحیدی باعث می شود که ما بسیاری از کینه هایی که نسبت به دیگران داریم فراموش کنیم، دشمنی ها را کنار بگذاریم، اهل گذشت باشیم و بدی های آنان را به دل نگیریم، هرگز با کسی خشونت نورزیم، به خاطر خداوند، درشتی آن ها را تحمل کنیم، با بردباری و مدارا با همگان رفتار نماییم و خوش اخلاق باشیم.
6- اصلاح شخصیت اخلاقی: دومین راه بنیادین تحصیل خوش اخلاقی، اصلاح شخصیت اخلاقی و ملکات درونی است. اخلاق خوش ظاهری و گشاده رویی از جهتی برآیند و بازتاب شخصیت درونی و فضایل خلقی نهادینه شده در باطن انسان است. کسی که از دیگران متنفر است و نسبت به آنها کینه دارد، چگونه می تواند در برخورد اجتماعی خود با آنها، روی خوش، چهره ای خندان و همراه با صمیمیت داشته باشد. آدم حسود همین طور. چطور می توانیم توقع داشته باشید که یک آدم حسود با محسود خود شاد برخورد نماید، خود خواهی، خودبینی، تکبر، غرور و خودپسندی، خشم و عصبانیت و پرتوقع بودن، همه عوامل بد اخلاقی هستند. اگر بخواهیم در ظاهر انسان خوش اخلاق و خوش برخوردی باشیم، یکی از راه های اساسی آن این است که رزایل اخلاقی را از درون خود بپالاییم، تا درون انسان پاک و زلال نباشد، آبی که از چشمه وجود او می جوشد، زلال و شفاف نخواهد بود. به قول شاعر از کوزه همان برون تراود که در او است.
پانوشت:
1- جامع السعادات، ج1، ص324.
2- قلم، 4.
3- آل عمران، 159.
4- بحارالانوار ج 71، ص 389.
5- مجموعه ورام، ص 29.
6- نهج البلاغه، حکمت 333.
7- عیون اخبار الرضا، ج2 ، ص 24.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
1-معراج السعاده، ملا احمد نراقی، مقام سوم، مبحث غضب و حلم
2- اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج 3، ص 135 و 377.
اگر انسان گناهی انجام دهد و بعد توبه کند آیا باز هم در این دنیا و آخرت نتیجه و عذاب میبیند؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه نمایید :
1- هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : «ان الله یغفر الذنوب جمیعا ; خداوند همه گناهان را می آمرزد
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
این درگه ما درگه نامیدی نیست.
حتی اگر گناه، مربوط به حقوق مردم باشد،باز هم، با جلب رضایت از ایشان ،امکان بخشش خداوند؛وجود داردو نباید هیچگاه از رحمت خداوندی ناامید شد. گناه ناامیدی از خداوند، از نظر بزرگی ،از خود گناهی که ما انجام می دهیم بزرگتر است. در میان گناهان، قتل یکی از بزرگترین گناهان است . حتی در قتل عمد هم اگر انسان واقعا توبه کند و آنچه را که لازم است تدارک کند،قابل بخشش است.
پس در هیچ حالتی نباید از توبه و بخشش گناهان و رحمت الهی ناامید شد، چرا که گناه ناامیدی از خداوند حتی از قتل انسان نیز بزرگتر است. اگر انسان هر روز گناه کند و توبه خود را بشکند و باز واقعا پشیمان شود و توبه نماید، توبه او پذیرفتنی است و نباید از رحمت خداوند ناامید گردد.
2- آیا ممکن است بعد از بخشش ومغفرت الهی ، خداوند آبروی کسی را در بین خلایق ببرد و او را رسوا کند و یا عذاب نماید؟!
برای پاسخ به این سؤال به آیات زیر همراه با تفسیر مختصر آن توجه کنید:
سوره الفرقان: آیات 68 تا 71:
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً - یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً - إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً - وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً
آنها کسانى هستند که معبود دیگرى را با خداوند نمىخوانند، و انسانى را که خداوند خونش را حرام شمرده جز به حق به قتل نمىرسانند، و زنا نمىکنند، و هر کس چنین کند مجازاتش را خواهد دید.
چنین کسى عذاب او در قیامت مضاعف مىگردد، و با خوارى همیشه در آن خواهد ماند.
مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند گناهان این گروه را به حسنات تبدیل مىکند. و خداوند آمرزنده و مهربان است. و کسى که توبه کند و عمل صالح بجا آورد به سوى خدا بازگشت مىکند (و پاداش خود را از او مىگیرد).
از آنجا که این سه گناه( شرک،قتل ظالمانه و زنا)؛ نهایت اهمیت را دارد، در آیه بعد روى آن تکیه کرده مىگوید: کسانى که مرتکب این امور شوند عذاب آنها در قیامت مضاعف مىگردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهد ماند (یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً).
ولی به این دلیل که قرآن مجید هیچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمىبندد و گنهکاران را تشویق و دعوت به توبه مىکند، در آیه بعد چنین مىگوید: مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند گناهانشان را مىبخشد و سیئات اعمال آنها را تبدیل به حسنات مىکند، و خداوند آمرزنده و مهربان است (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
همانگونه که دیدیم در آیه قبل، سه گناه، از بزرگترین گناهان ذکر شده است، ودر همین حال، خداوند در توبه را به روى این گونه افراد،گشوده و این دلیل بر آن است که، هر گنهکار پشیمانى مىتواند به سوى خدا بازگردد، مشروط به اینکه توبهاش حقیقى باشد، که نشانه آن، عمل صالح جبران کننده است که در آیه آمده، و گرنه مجرد استغفار به زبان، با پشیمانى زودگذر به قلب، هرگز دلیل توبه نیست.
خلاصه این که نه فقط انسان توبه کننده عذاب نمی شود که خداوند با تفضل خود این دسته از گناهان را تبدیل به حسنات می کند.
بنابراین آن گناهانی که شخص ،موفق به توبه مقبول شده، هرگز فاش نخواهد شد، اما راجع به گناهانی که موفق به توبه نشده؛ نمی توان حکم کرد که آنها فاش می شود وآبروی فرد در نزد خلایق ریخته می شود، خصوصا در مورد شخص مؤمن گناهکار . به آیه وحدیث ذیل ان توجه کنید:
در آیه (7 عنکبوت) مىخوانیم وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ: کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنان را مىپوشانیم.
و به این ترتیب اثر خنثى کننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت مىکند.
در تفسیر آیه مورد بحث حدیث جالبى از على علیه السلام به این مضمون نقل شده است که:
روزى آن حضرت رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امیدبخشترین ، آیهقرآن کدام آیه است؟ بعضى گفتند آیه:
إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ (خداوند هرگز شرک را نمىبخشد و پائینتر از آن را براى هر کس که بخواهد مىبخشد).
امام فرمود: خوب است، ولى آنچه من مىخواهم نیست،
بعضى گفتند آیه: و من یعمل سوء أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً
(هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) امام فرمود: خوبست ولى آنچه را مىخواهم نیست.
بعضى دیگر گفتند آیه: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (اى بندگان من که اسراف بر خویشتن کردهاید از رحمت خدا مایوس نشوید) فرمود خوبست اما آنچه مىخواهم نیست!
بعضى دیگر گفتند: آیه و الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ (پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مىدهند یا به خود ستم مىکنند به یاد خدا مىافتند، از گناهان خویش آمرزش مىطلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد) باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مىخواهم نیست.
در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم.
اامام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود: امید بخشترین آیه قرآن این آیه است: و اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرِینَ
(البته در حدیث دیگرى آمده است که امید بخشترین آیه قرآن: آیه إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ مىباشد.
اما با توجه به اینکه هر یک از این آیات به زاویهاى از این بحث نظر دارد و یک بعد از ابعاد آن را بیان مىکند، تضادى با هم ندارد:
در واقع آیه مورد بحث از کسانى سخن مىگوید که نمازهاى خود را به خوبى انجام مىدهند، نمازى با روح و با حضور قلب که آثار گناهان دیگر را از دل و جانشان مىشوید.
ااما آیه دیگر از کسانى سخن مىگوید که داراى چنین نمازى نیستند و تنها از در توبه وارد مىشوند پس این آیه براى این گروه و آن آیه براى آن گروه امیدبخشترین آیه است.
چه امیدى از این بیشتر که انسان بداند هر گاه پاى او بلغزد و یا هوى و هوس بر او چیره شود (بدون اینکه اصرار بر گناه داشته باشد پایش به گناه کشیده شود) هنگامى که وقت نماز فرا رسید، وضو گرفت و در پیشگاه معبود به راز و نیاز برخاست احساس شرمسارى که از لوازم توجه به خدا است نسبت به اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده مىشود و ظلمت و تاریکیش از قلب او بر مىخیزد.)
بنا براین با توبه حقیقی و عمل به لوازم آن تصمصم داشتن به ادای حقوق الهی و حقوق مردم خداوند بنده را مورد بخشش و آمرزش خود قرار داده و گناه او را می بخشد و با آمرش گناهان موضوعی برای عذاب کردن بنده باقی نمی ماند .
چرا در پیشانی بسیاری از مراجع مثل امام خمینی(ره) و ... آثاری از سجده دیده نمی شود ولی در پیشانی بعضی افراد که شاید به ظاهر از لحاظ علمی و عبادی بسیار پایینتر از افراد ذکر شده باشند، این آثار هست با اینکه همه می دانند، آنها سرآمد سجده و عبادت هستند؟
منظور از اثر سجود در چهره انسان های مومن و متعبد، نورانیت حاصل از عبادت در سیمای آنان است نه اثر مهر بر پیشانی برخی از افرادی که احیانا تظاهر به عبادت می کنند و خیال می کنند عبادت یک عمل کمی است، در حالی که عبادت بیشتر یک امر کیفی و فراگیر در زندگی انسان عالم و مومن است.
آیه «سیماهم فی وجوههم من اثر السجود» اشاره به همین مطلب دارد و چنین برداشت می شود که آثار سجده در سیما ظاهر می شود، ولی نباید تلقی شود که این اثر صرفا به معنای اثر مهر بر پیشانی است.
در آیه مورد نظر سخن از ظاهر آراسته و نورانی اطرافیان و یاران خاص پیامبر(ص) است ومی فرماید : نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است ؛ «قیافه» آنها به خوبی نشان می دهد که آنها انسان هایی خاضع در برابر خداوند و حق و قانون و عدالتند نه تنها در صورت آنها که در تمام وجود و زندگی آنان این علامت منعکس است. گر چه بعضی از مفسران آن را به اثر ظاهری سجده در پیشانی، و یا اثر خاک در محل سجده گاه تفسیر کرده اند، ولی ظاهرا آیه مفهوم گسترده تری دارد که چهره این مردان را به طور کامل ترسیم می کند. بعضی گفته اند، این آیه اشاره به سجده گاه آنها در قیامت است که همچون ماه به هنگام بدر می درخشد.
در حدیثی از امام صادق(ع) نیز آمده است که در تفسیر این جمله فرمود: « هو السهر فی الصلاه؛ منظور بیدار ماندن در شب برای نماز خواندن است که آثارش در روز در چهره آنها نمایان است. (تفسیر نمونه، ج 22، ص 115).
آیه شریفه در مورد ظاهر آراسته و نورانی و نمایان بودن آثار سجده در صورت آنها است و خشوع بیشتر مسئله قلبی است لذا به اثر سجده در قیافه آنها اشاره شده است. در نگاه اولیه هم آثار سجده مشهود است و در عرف هم این طور گفته می شود که فلانی در اثر سجده پیشانی و چهره او نورانی است.
سجده زیباترین نمود بندگی و شاخص ترین جلوه خاکساری و تواضع در برابر خالق هستی و پروردگار جهانیان است . به همین دلیل نه تنها انسان بلکه همه موجودات به فرموده قرآن در برابر ذات بی مانندحق تعالی سجده می کنندهر چند ما آن را به درستی درک نکنیم و حتی بت پرستان و مشرکان نیز اهل سجده و کرنش در برابر بت های خود سجده می کردند : وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله ؛ او و قومش را یافتم که به جای سجده برای خدا برای افتاب سجده می کنند ( نمل ، 27) .
البته سجده در هر موجودی متناسب با وضعیت و شرایط او است و چنین نیست که سجده همه موجودات به شکل افتادن بر خاک و نهادن پیشانی بر خاک باشد زیرا حقیقت سجده پی بردن به فقر و فنا و نیستی خود در برابر خداوند است .
برخی آیات قرآن تصریح دارد که اهل کتاب و امت های قبل از امت اسلامی نیز در عبادات خود سجده داشته اند و خداوند آنها را به خاطر سجده کردن و اظهار بندگی مورد تشویق و تمجید قرار داده است مثل:
1- لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات الله آناء الیل و هم یسجدون ؛ از اهل کتاب کسانی که شبانگاهان به پا می ایستند و آیات الهی را می خوانند و در حال سجده هستند با دیگران یکسان نیستند ( آل عمران ، 113)
2- و رفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم و قلنا لهم ادخلوا الباب سجدا ؛ و کوه طور را بر اساس پیمانی که با آنها داشتیم بالای سر آنها بردیم و و به آنها گفتیم که سجده کنان از در وارد شوید ( نساء، 157)
3- یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین ؛ ای مریم ! برای پروردگارت خضوع کن و سجده نما و با رکوع کنندگان رکوع کن . ( آل عمران 43)
غزلی از حافظ
اى دل آن به که خراب از مى گلگون باشى
بىزر و گنج به صد حشمت قارون باشى
در مقامى که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشى
در ره منزل لیلى که خطرهاست در آن
شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشى
نقطهى عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگرى از دایره بیرون باشى
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کى روى؟ ره ز که پرسى؟ چکنى؟ چون باشى؟
تاج شاهىطلبى گوهر ذاتى بنما
ار خود از گوهر جمشید و فریدون باشى
ساغرى نوش کن و جرعه بر افلاک نشان
تا به چند از غم ایام جگر خون باشى
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشى
(دیوان حافط، غزل 447)
بار دیگر مسجد ضرار
1-«ابوعامر» در میان مردم یثرب- مدینه قبل از هجرت پیامبر(ص)- نفوذ و اعتبار فراوانی داشت. او که نصرانی و مشهور به زهد و عبادت بود با استناد به آموزه های انجیل مردم را به ظهور پیامبر آخرالزمان بشارت می داد و می گفت بی صبرانه چشم به راه آمدن اوست. رسول خدا(ص) که به مدینه هجرت فرمود، مردم به اسلام گرویدند و ابوعامر که انتظار می رفت در پیوستن به رسول خدا(ص) پیشقدم باشد، وقتی جایگاه و منزلت قبلی خود را از دست رفته و بی رونق دید، کینه پیامبر خدا(ص) را به دل گرفت و به مخالفت با اسلام برخاست. کار اسلام که در مدینه بالا گرفت، ابوعامر به مکه رفت و با مشرکان علیه رسول خدا(ص) همساز شد. او در طراحی جنگ احد نقش داشت. ابوعامر پس از آن که نشانه های شکست را در جبهه مشرکان حجاز مشاهده کرد و از پیروزی آنها ناامید شد، مکه را ترک کرد و نزد هراکلیوس -هرقل- امپراتور روم رفت و پیشنهاد خود برای مقابله با اسلام را با وی در میان گذاشت. برای هراکلیوس مهم نبود که انگیزه ابوعامر از مخالفت با اسلام چیست؟ مهم آن بود که ابوعامر نیز مانند امپراتور روم در مخالفت با اسلام اشتراک نظر داشت، بنابراین در این نقطه می توانستند با هم ائتلاف کنند، اگرچه هریک برای «حجاز بعد از فروپاشی اسلام»! سودای جداگانه ای در سر داشتند. ابوعامر اهل یثرب بود و سابقه حضور او در میان مردم آن سامان که حالا به اسلام گرویده بودند می توانست یک «فرصت» باشد، چرا که مردم مدینه او را «بومی» و «هموطن» خویش تلقی می کردند و غیر از تعدادی اندک و کم شمار، بقیه چه می دانستند که ماموریت بیگانه برعهده دارد!
طرح مقابله با اسلام و پیامبر خدا(ص) بعد از چند نشست پی درپی با حضور مشاوران امپراتور آماده شد و هراکلیوس براساس آنچه در طرح پیش بینی شده بود، اجرای مرحله مقدماتی آن را به ابوعامر ابلاغ کرد. ابوعامر نامه ای خطاب به چند تن از منافقان مدینه نوشت. این عده همگی از اشراف بودند که بعد از گرویدن مردم به اسلام، زندگی اشرافی خود را از دست داده و کینه اسلام و مسلمین را به دل داشتند اما به علت اقتدار اسلام و باورهای عمیق مردم، جرات مخالفت آشکار نداشتند و از این روی، ضمن مخالفت های پنهان با رسول خدا(ص) و کارشکنی در امور مسلمین، در انتظار فرصتی مناسب نشسته و تظاهر به اسلام می کردند. ابوعامر این عده را می شناخت و با آنان مراوده پنهانی داشت. در نامه ابوعامر خطاب به منافقان که با پیک پنهان از روم به مدینه ارسال شد، آمده بود؛ اگر شما شرایط و زمینه لازم را فراهم آورید، سپاه روم برای برچیدن بساط اسلام به مدینه حمله خواهد کرد و قدرت و جایگاه قبلی به شما بازمی گردد اما پیش از این باید در مدینه پایگاهی داشته باشیم- بخوانید چیزی شبیه برخی از ستادهای انتخاباتی این روزها- تا پوشش مناسبی برای تجمع مخالفان اسلام و رسول خدا(ص) و مدیریت برنامه ها باشد.
در طرح ابوعامر- همان طرح هراکلیوس امپراتور روم- آمده بود اگر پایگاه مورد نظر، نشانه ای از ما داشته باشد به آسانی شناخته شده و از میان برداشته می شود و توصیه اکید شده بود که این پایگاه باید ظاهری کاملا اسلامی داشته و در تبلیغ و ترویج آن از مناسک و شعارهای مورد قبول و احترام مسلمانان استفاده شود- به زبان امروز بخوانید، استفاده از شال سبز! شعار الله اکبر! ادعای پیروی از خط امام(ره)! و ...- و اینگونه بود که «مسجد ضرار» ساخته شد.
2-رسول خدا(ص) سپاهی از مسلمانان پاکباز، آراسته و عازم جنگ «تبوک» بود. منافقانی که با واسطه ابوعامر از امپراتور روم ماموریت گرفته بودند- شما می توانید روم آن روز را به زبان امروز، آمریکا ترجمه کنید- نزد حضرت آمدند و خبر دادند که قصد دارند در مدینه مسجدی بنا کنند تا پایگاهی برای گسترش اسلام باشد و از این طریق برای دفاع از رسالت الهی رسول خدا(ص) - همان خط امام(ره) امروز- فعالیت کنند. آنها از پیامبر اعظم(ص) خواستند که شخصا در این مسجد نماز گزارده و آن را افتتاح کند. پیامبر اکرم(ص) تصمیم در این باره را به هنگام بازگشت از «جنگ تبوک» موکول فرمودند و در بازگشت پیش از آن که وارد مدینه شوند همان منافقان نزد ایشان آمده و درخواست خویش را تکرار کردند؛... یا رسول الله(ص) به مسجد ما بیا و در آنجا نماز بگزار و از خدا بخواه به کار ما برکت دهد و... اما پیک وحی از توطئه منافقان پرده برداشت؛
«مسجدی که آن منافقان ساخته اند برای ضربه زدن به مسلمانان، حمایت از کافران، تفرقه افکنی در میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی است که از دیرباز به مقابله با خدا و رسولش پرداخته است. آنان سوگند یاد می کنند که غیر از نیت خیر و خدمت به اسلام مقصودی نداشته اند، اما خدا گواهی می دهد که دروغ می گویند... ای پیامبر! هرگز در آن مسجد قدم مگذار، همان مسجد- مسجد قبا- که از ابتدا برپایه تقوا بنا شده برای عبادت شایسته تر است، در آن مردانی هستند که به تهذیب نفس اشتیاق دارند و خدا مردم پاک و مهذب را دوست می دارد...(آیات 107 و 108 سوره مبارکه توبه).
در پی نزول این آیات، رسول خدا(ص) کسانی را مأمور کردند تا آن مسجد را که در کلام خدا مسجد ضرار- آسیب زننده- نامیده شده بود، ویران کنند و آن ویرانه را نیز به آتش بکشند... و مسجد ضرار که از سوی امپراتور روم و اشراف مشرک و موقعیت از دست داده حجاز به عنوان پایگاهی برای مقابله با اسلام و پیامبرخدا(ص) بنا شده بود، اینگونه به فرمان خدا و به دست پیامبر حامی محرومان و پابرهنگان ویران شد.
4- سعدی می گوید... یکی گیسوان بافت که علویم و با قافله حجاز به شهر آمد که از حج همی آیم و قصیده ای نزد ملک برد که خود سروده ام!... یکی از ندیمان پادشاه که از سفر دریا آمده بود گفت؛ من او را عید اضحی-عید قربان- در بصره دیدم حاجی چگونه باشد؟ دیگری گفت؛ پدرش نصرانی بود پس علوی-سید- نباشد و شعرش را به دیوان انوری یافتند!
این روزها، هزار و چهارصد و چند ده سال بعد از آن روزها که ماجرای « مسجد ضرار» اتفاق افتاده بود بار دیگر «ابوعامر»ها و «هراکلیوس»ها به فکر بازسازی آن ماجرا افتاده بودند. بازی همان بازی بود و شخصیت ها، همان شخصیت ها، فقط جای اشخاص عوض شده بود. بازیگران جدید در همان نمایشنامه به بازی گرفته شده بودند، از بازیگران، انتظار چندانی نبود، چرا که برخی در هوس بازگشت به قدرت و برخورداری دوباره از ثروت و امکاناتی که متعلق به آنها نبود، وارد بازی شده بودند- مانند طلحه و زبیر در فتنه جمل که حق را می شناختند ولی برنمی تافتند- شماری به مأموریت آمده بودند- مانند ابوعامر از بیرون و عبدالله بن ابّی از درون- و جمعی نیز در غباری که میدان را فرا گرفته بود، به توهم افتاده بودند. اما، انگیزه ها هرچه بود و بازیگران هر که بودند بازی همان بازی بود، بازسازی ماجرای «مسجد ضرار» .
ظاهرا سازندگان «مسجد ضرار جدید»! بخش پایانی آن داستان را که مربوط به سرنوشت مسجد ضرار اول است فراموش کرده و نمی دانستند آن کانون فتنه چگونه ویران گردیده و به آتش کشیده شد. اگر، از سرنوشت مسجد ضرار اول با خبر بودند و هوشیاری مردم ایران مخصوصا تجربه 30 ساله اخیر آنان را دست کم نمی گرفتند، شاید می توانستند پیشاپیش از پایان ماجرای خویش باخبر شوند و رسوایی ابوعامرها و عبدالله بن ابّی ها را تکرار نکنند. البته، خیلی هم قابل ملامت نیستند، چون فقط مومنان از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شوند!
اگر قرار بود مردم مسلمان ایران که پرورش یافته اسلام، امام راحل و خلف حاضر او هستند، هر سرابی را «آب» تلقی کنند، از هر سبزی تلقی سیادت داشته باشند، هر صدای الله اکبری را نشانه انقلابی بودن بدانند و هر که نام امام راحل را بر زبان آورد، پیرو خط امام(ره) تصور کنند و... اگر چنین بود که ایران اسلامی تاکنون و طی 30 سال گذشته هزاران بار در چنگال خونین و دست های غارتگر آمریکا و اسرائیل گرفتار شده بود!
روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب در مراسم تنفیذ حکم رئیس جمهور خطاب به جماعتی که درپی بازسازی «مسجد ضرار دوم» بودند، فرمود؛
«با مسجد ضرار و تقلید از امام بزرگواری که از عمق دل و جان غرق قرآن بود، نمی توان این مردم آگاه را فریب داد، چرا که دل این ملت به نور ایمان روشن است.»
حسین شریعتمداری
چرا رغبت نمی کنیم به سوی نماز خواندن و نماز خواندن خوب و یا با اینکه می دانیم قرآن خوبه به طرف خواندنش نمی رویم و همش به دنبال سریع نماز را خواندن و ... هستیم و ...؟
می دانید چرا؟ چون نمی دانیم عبادت چیست و چه نیرویی به ما می دهد! خوب ما گاهی ممکن است نماز نخوانیم و یا در عبادت سهل انگاری کنیم. کسانی هم بودند که تمام عمر عبادت می کردند و نقل شده که علی (ع) شبی هزار رکعت نماز می خواندند. شما فکر می کنید فرق این دو گروه در چیست. فرقش همین اطلاع و آگاهی است. آنها می دانستند عبادت چیست و چه نقشی در سعادت و زندگی انسان دارد و ما نمی دانیم. البته کشف سر عبادت و تاثیر آن برای ما آسان نیست ولی با کمک گرفتن از قرآن کریم و سخنان اهل بیت(ع) می توان به گوشه هایی از اسرار و آثار عبادت پی برد. در ادامه سعی می کنیم به صورت فهرست وار شما را با گوشه ای از این آثار آشنا کنیم.
یک. چیستى عبادت
حقیقت عبادت یا پرستش و عبودیت عبارت است از تعظیم و تقدیس و خضوع و خشوع احترامآمیز و تحسینآمیز همراه با ثنا و تذلل و خاکسارى عابد در برابر معبود.
پرستش در حقیقت توجه باطنى انسان به حقیقتى است که او را آفریده و آدمى خود را نیازمند او در قبضه قدرت او مىبیند؛ سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق مىکند؛(1) عبارت است از میل به خدمت و تقدیس موجودى برتر و والاتر که مستحق این خدمت است و تقدیس کننده بى آن که پاداشى از او بخواهد او را تقدیس، احترام و ستایش مىکند.(2) عبادت پرواز روح است و سفر روحانى، رمز آزادى و نشانه محبت آفریدگار و آمادگى براى خدمت او.(3)
دو. چرایى عبادت
2-1. عبادت نیاز ذاتى
تقدیس و پرستش امرى غریزى و از نیازهاى فطرى بشر است. به قول ویلیام جیمز: «در ما غرایزى هست که مار ابه دنیاى دیگر پیوند مىدهد، همان طور که غرایزى به این جهان پیوند مىدهد». به عبارت دیگر عبادت حالتى روحانى و معنوى است که مبدأ و مقصد مادى ندارد. بنابراین انسان با عبادت به یک احساس معنوى و فرامادى خود پاسخ مىدهد و لازمه هر احساس طبیعى این است که پاسخ دادن به آن موجب لذت و ابتهاج است و پایهاى از پایههاى سعادت بشر را تشکیل مىدهد.
امیرمؤمنان در لذت ما قبل از عبادت و انس با پروردگار مىفرماید: «پروردگارا تو از هر انیسى براى دوستانت انیسترى. و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آمادهترى، آنان را در باطن دلشان مشاهده مىکنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفت شان را مىدانى، رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنان در فراق تو بى تاب. اگر تنهایى سبب وحشت آنان گردد یاد تو مونس شان است و اگر سختىها بر آنان فرو زیرد به تو پناه مىبرند».(4)
2-2. عبادت فخریابى
عبادت و نیایش خلوتى براى کسب نورانیت نفس و باز یافتن خود واقعى و فرونهادن خود خیالى است. اقبال لاهورى مىگوید: «... عمل عبادت یا نیایش است که به نورانیت نفانسى مىانجامد...».(5) او هم چنین نیایش را از تفکر محض برتر داشته و مىگوید: «در عمل تفکر، ذهن حقیقت و واقعیت را مشاهده و دنبال مىکند. در نیایش... از اندیشه برتر و بالاتر مىرود و خود حقیقت و واقعیت را تسخیر مىکند...».(6) همه بر آن است که: «نیایش به عنوان وسیله اشراق نفسانى عمل حیاتى و متعارفى است که به وسیله آن جزیره کوچک شخصیت، وضع خود را در کل بزرگترى از حیات اکتشاف مىکند».(7) ویلیام جیمز دراین باره مىگوید: «... حقیرترین فرد بر روى زمین با این توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مىکند».(8)
2-3. پرواز روح به ساحت فرامادى
عبادت پرواز روح به افقهاى وسیعتر از حضیض مادى و تنگناى حیات محدود حیوانى است. در این سیر روحانى انسانى مى یابد که نیازى فراتر از حاجات و لذتى فراتر از لذات بدنى و وجودى برین و جاوید و راى کالبد محدود فانى است.(9)
آلکسیس کارل مىگوید: «نیایش اصولا کشش روح است به سوى کانون غیرمادى جهان، به عبارت دیگر پرواز روح است به سوى خداوند و یا حالت پرستش عاشقانهاى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سر زده است، کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود غیرمرئى، آفریدگار همه هستى، حکمت مطلق، خیرمطلق... انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مىدهد که او را دوست دارد، نعمات او را سپاس مىگذارد و آماده است تا خواست او را هر چه هست انجام دهد».(10)
2-4. پیروزى روح بر بدن
در کشاکش اشواق و اهداف روح و شهوات و امیال تن؛ هر یک مىکوشند بر دیگرى فایق آیند و دیگرى را مغلوب و مطیع خود سازند؛ پرستش بهترین وسیله پیروزى روح بر بدن است. لکنت دونوئى مىنویسد: «ستیزه انسان علیه طبیعت و علیه دشمنان خارجى نزاع براى زیست بود... سپس ستیزه مبدل به مجاهده با نفس شد... فردى که دراین مبارزه پیروزى مىشود مدلل مىسازد که وى پیشرو نژاد آیند وجه انسان کامل خواهد بود...».(11)
2-5. یقین یابى
انسان به وسیله عبادت در عقایدش به مرحله یقین مىرسد و با یقین به این که خداوند همه جا حاضر بر اعمال او ناظر است و جهنم و بهشتى وجود دارد، آماده همه گونه فداکارى و چشم پوشى از لذت و تحمل هر گونه شدت و سختى مىگردد و کسب فضایل و اجتناب از رذایل برایش آسان مىشود.(12)
2-6. رهایش از پوچى
عبادت نشانه آن است که نیایشگر زندگى و هستى را پوچ نمىانگارد و در مىیابد که از تیمار مهر و مشیتى حکیم و عادل برخوردار است. اما آن که هستى را پوچ مىداند نخستین اثرش آن است که خود پوچ مىشود.(13)
2-7. نیروبخشى
عبادت صرفا مانع از کژىها نیست، بلکه نیروبخش است. خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «از شکیبایى نماز مدد جویید». آرى کلمه «الله بزرگتر است» به انسان نیرو و شخصیت اخلاقى مىبخشد.(14) ما در سوره حمد تکرار می کنیم که ایاک نعبد و ایاک نستعین. و از این طریق از خدای متعال نیرو می گیریم.
2-8. سلامت و آرامش روان
عبادت و نیایش آرامش روحى و سلامت روانى مىبخشد. قرآن دراین باره مىفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(15) در این آیه کلمه «الا» آگاهى و هوشیارى مىدهد و خبر مهمى را اعلام مىکند. از نظر ادبى هم مقدم داشتن آن آماده حصر مىکند. یعنى تنها به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش کردم آرامش دلهاست.(16) آرى عبادت در سه جبهه طبیعت، اجتماع و نفس به انسان نیرو مىدهد.(17)
2-9. تجدید میثاق با خدا
یکى از فلسفههاى عبادت این است که انسان همواره در یادش باشد که بنده است و مکلف و چشم بینایى بر او ناظر است. از این نظر عبادت تجدید پیمان با خدا و مقام ربوبیت او و یادآور بندگى و تکلیف انسان در برابر خالق است. مونتسکیو مىگوید: «انسان چون موجود حساسى است و دچار هزار هوس مىگردد و چنین مخلوقى که گرفتار هوس خود مىباشد هر لحظه ممکن است خالق خود را فراموش کند، چنین مخلوقى هر لحظه خودش را هم فراموش مىکند، بلکه هر آن ممکن است دیگران را هم فراموش کند، به همین است که خداوند عالم به وسیله قوانین مذهبى او را به طرف خود مىخواند تا از یاد خدا و خالق خود غافل نگردد...».(18)
2-10. ربوبیت و لایت
در حدیث است: «بندگى گوهرى است که کنه آن خداوندگارى است».(19) مراد از این سخن، ولایت، کمال و قدرتى است که در پرتو عبودیت و اخلاص و پرستش واقعى نصیب بشر مىشود. این مسأله به تناسب درجات عبودیت مراحل و منازلى دارد به شرح زیر:
2-10-1. روشن بینى؛ کمترین نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار این است که بنیشى فافذ یافته و روش و بیناى خرد مىگردد. قرآن کریم مىفرماید: «اگر تقواى الهى داشته باشید خداوند نیز قدرت تشخیصى براى شما قرار مىدهد».(20)
2-10-2. تسلط بر قواى نفسانى؛ در پرتو عبودیت اراده انسان در برابر خواهشهاى نفسانى و حیوانى نیرومند و غالب مىشود و انسان مدیر لایق دایره وجود مىشود.
2-10-3. سلطه بر اندیشه؛ قوه خیال آدمى سخت گریز و پراکنده و لجام گسیخته عمل مىکند؛ تمرکز و حضور قلب را از میان مىبرد. رشد عبادى انسان موجب ولایت و تسلط بر اندیشههاى پراکنده و نیروى متخلیه است. نتیجه این تسلط آن است که چون روح و ضمیر براساس سائقه فطرى خداخواه میل به یاد کند؛ قوه خیال با بازیگرىهاى خود نمىتواند مزاحم آن شود.
2-10-4. غناى روح از بدن؛ روح در مراحل قوت و قدرت خود به مرحلهاى مىرسد که بسیارى از فعالیتهاى خود از به کارگیرى بدن بى نیاز مىشود. این بى نیازى گاه لحظهاى و گذرا و گاه دائم و پایدارست.
2-10-5. سلطه کامل بر بدن؛ در این مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص قرار مىگیرد وقتى اعمال خارق العاده از آن سر مىزند.(21)
2-10-6. سلطه بر طبیعت؛ در این گام طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگیرد. و کرارت خواریق عادات رخ مىنماید.(22)
2-11. تقرب به خدا
یکى از مهمترین ثمرات عبادت، بلکه اساسىترین آن تقرب به ذات احدیت است.
چیستى تقرب: تقرب به خداوند به معناى پیمودن مدارج کمال و مراتب هستى و از نظر رتبه وجودى و کمالى به کانون لایتنهاى هستى نزدیک شدن. انسان در اثر اطاعت و بندگى و عبادت پروردگار نمىتواند در مراتب کمال صعود کند و از مقام فرشته بالاتر رود و یا لااقل در حد فرشته از کمالات هستى بهرهمند گردد.(23)
2-12. پشتوانه اخلاق و ایمان
عبادت داراى نقش نیرومند تربیتى و از پشتوانهاى مهم اخلاق و تربیت است. اخلاق بدون پشتوانه سست و لرزان است، چرا که محور اصلى اخلاق از خردى خارج شدن است و تنها ایمان به خدا مىتواند انسان را از خودى و خودگرایى خارج کند و عبادت پشتوانه ایمان است. رابطه عبادت و اخلاق را به صورت نمودار زیر مىتوان دریافت
عبادت ---- ایمان ---- اخلاق(24)
امام على (ع) در خطبه 196 نهج البلاغه پس از اشاره به پارهاى از مفاسد اخلاقى چون سرکشى، ظلم، تکبر و... مىفرماید: «چون بشر در معرض این آفات اخلاقى و بیمارىهاى روحى است خداوند به وسیله نمازها و زکاتها و روزهها بندگان مؤمن خود را ازا ین آفات حراست و نگهبانى مىکرد...».(25)
2-13. پشتوانه قانون و اجتماع
قانون و عدالت نیازمند پشتوانه است؛ چرا که مهمتر از وجود قانون عادلانه اجراى آن است. اجراى عدالت نیز مستلزم تحمل محرومیت است. پس اگر اخلاق و قانون عادلانه به خدا باشد مىتواند بر وجدان حکومت کند، والا نه. از طرف دیگر عبادت یادآور خدا و غفلت نکردن از بندگى است و لاجرم پشتوانه نیرومندى براى اجراى عدالت و قانون است.(26)
2-14. گناه زدایى و پرورش نیکخواهى
هر گناهى اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل باقى مىگذارد و میل به کارهاى نیک را کاهش و رغبت به دیگر مفاسد و گناهان را افزایش مىدهد. در مقابل عبادت و بندگى وجدان مذهبى انسان را پرورش مىدهد؛ گرایش به شر و فساد را ذایل مىگرداند و میل به خیر و نیکى و جایگزین آن مىسازد. در خطبه 196 نهج البلاغه آمده است: «... این عبادت دستها و پاها را از گناه باز مىدارند، چشمها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مىبخشد، نفوس را رام مىگردانند، دلها را متواضع مىنمایند، و باد دماغ را زایل مىسازند».(27)
آموزههاى عبادی اسلام ویژگىها و امتیازاتى دارد که برخى از آنها به اختصار عبارتند از:
3-1. تعادل
اسلامى دین جامع و همه جانبه نگر است. نه چنان زندگى را درگیر عبادت به معنى خاص آن مىکند که دیگر امور زندگى مختل گردد و نه آن چنان به دیگر فعالیتها بها مىدهد که رابطه با خدا و عبادت و نیایش فراموش گردد. اسلام زندگى و معنویت را با یکدیگر توأم مىسازد و همه مراتب ظاهریى و باطنى حیات را در نظر مىگیرد. تنها افراد خاص به آن گرایش پیدا مىکنند نیست، بلکه عبادت را در متن زندگى، همگانى، و دلپذیر مىسازد.(28)
3-2. گستره عبادت
در اسلام عبادت گسترهاى فراغ دارد و منحصر به امورى ویژه (عبادى به معنى خاص) نیست در اسلام تعلیم و تصمیم و تفکر عبادت است. در روایت است که: «... هیچ عبادتى مانند فکر نیست».(29)
3-3. عبادت و تربیت
اسلام به روح عبادت که تذکر و ارتباط با خدا است قناعت نکرده؛ بلکه از نظر تربیتى به عبادت شکل داد، آنها هم نهایت اهمیت را داده است. در عبادات نیست، طهارت و نظافت، احترام به حقوق، دقتشناسى، جهتشناسى، تصورات عالى، ضبط نفس در مقابل احساسات و غرایز، اعلام صلح و سلام با صالحان و پاکان، همکارى و همدلى و استانت و عبادت دسته جمعى، اجتماع عملى در جماعات، در حج و غیره قرار داده است.(30) به عنوان مثال از نظر روح عبادت فرقى نمىکند که ما روى فرش غصبى نشسته باشیم یا فرش خود؛ چرا که اینها مربوط به حوزه قراردادهاى اجتماعى است؛ اما اسلام وجود حتى یک نخ غصبى در لباس را هم باطل مىکننده عبادت دانسته است. و این بالاترین تأثیر تربیتى در عرصه رعایت حقوق اجتماعى را دارد. به عبارت دیگر در دین اسلام برنامههاى تربیت مربوط به حقوق اجتماعى در پیکره عبادت است.(31)
3-4. عبادت و نیت
اسلام هیچ عبادتى را بدون نیت نمىپذیرد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لاعملالا بنیته»،(32) و نیز فرمود: «براى هر کسى همان است که نیت کرده».(33) نیت داراى دو رکن است:
3-4-1. عمل همراه با آگاهى و توجه باشد؛ نه عادتى غافلانه و تهى از توجه و حضور قلب.
3-4-2. اخلاص و انگیزه خدایى.
نیت جان عمل است و بقیه پیکر آن. پیامبر فرمود: «نیته المؤمن خیر من عمله»(34). راز این مسأله این است که:
الف. جهت گیرى کامل عمل به سوى خدا حفظ شود.
ب. بر اثر عادت به صورت کارى غیر ارادى، بى هدف و تهى از درک و توجه نشود، چه در این صورت دیگر عمل خاصیت خود را از دست داده است.(35)
راز احکام نماز
یکى از عبادات اسلامى نماز است؛ نماز عبادتى جامع و آمیزه شگفتانگیزى است که هر یک از آداب و اجزا و شرایط آن اسرارى نهفته دارد. برخى از آنچه در این باب گفتنى است عبارت است از:
1. اباحه مکان و... حقوق اجتماعى
اسلام غصبى نبودن و مباح بودن مکان نماز، لباس نماز گذار، آبى که با آن وضو مىگیرد و حتى ظرف آن را لازم مىداند و مىگوید حتى اگر یک نخ غصبى در لباس تو باشد نمازت پذیرفته نیست. این گنجایدن نوعى برنامه تربیتى در پیکره عبادت و فرهنگ سازى و نهادینه کردن رعایت حقوق دیگران است.(36)
2. طهارت و نظافت
شرط طهارت بدن و لباس در نماز یک برنامه نظافت و تمرین دائمى و مستمر آن در ضمن عبادت است. از نظر پیش خدا رفتن تأثیرى ندارد که روى انسان شسته باشد یا نه، اما خداوند مىفرماید: «هر گاه به نماز ایستادید صورت خود و دستان تا مرفق را بشویید...».(37) یا «و اگر جنب هستید پاکیزه شوید».(38) بدین سان اسلام عبادت را با اصول صحیح زندگى توأم نموده و معنویت و زندگى را به هم مىپیوندد.(39)
3. قبله
در نگاه قرآن ما به هر سو بایستیم با خدا مواجه هستیم: «و از آن خداست مشرق و مغرب، پس به هر طرف روى کنید، به سوى خدا رو آوردهاید».(40) در عین حال اسلام به جاى این که مردم به هر جهتى نماز بخوانند دستور داد که همه به سوى نقطهاى واحد بایستند تا:
3-1. افراد بفمهند که یک جهت باشند، و این درس اتحاد و یکسویى است.
3-2. اولین عبادتگاه را برگزید تا ما را با تاریخ توحیدى گذشته پیوند دهد و سنت توحیدى ابراهیم و پیشینیان براى همیشه در خاطر همگان زنده و جاوید بماند. انتخاب کعبه یعنى احترام به عبادت و پایگاه توحید. اولین مسجد و معبد، قبله همیشه و همگان!(41)
4. تسلط بر خود
در نماز خوردن و آشامیدن، خندیدن، گرفتن براى غیر خدا و رویگردانى به این سوى و آن سوى و بسیارى از دیگر امور جایز نیست. چرا که در حال نماز انسان باید بر تمایلات خود غالب شود. این نوعى انضباط جسمى و روحى و تمرین ضبط نفس و تسلط بر خویشتن است. در نماز اگر سخن از نوع گفتگوى معمولى انسانها بر زبان جارى شود نماز باطل است، تا چه رسد آنچه موجب زوال طهارت است چون خوابیدن.(42)
5. تمرین وقت شناسى
در نماز دقت زیادى نسبت به وقت صورت گرفته به طورى که روى دقیقه و ثانیه آن حساب مىشود بدین روى اسلام نوعى تمرین دقتشناسى و احترام به نظم در زمان داده و از هرج و مرج و لجام گسیختگى در وقت اجتناب داده است.(43)
6. همسویى و مسالمت طلبى
در نماز پس از حمد و ثناى خدا در سوره حمد مىخوانیم: «پروردگارا «ما» تنها تو را مىپرستیم و تنها از تو مدد مىجوییم». و پس از آن گوییم «ما را به راه راست هدایت فرما». در این جا صحبت از «ما» است، نه «من». بدین سان اسلام روح مسلمان را روحى اجتماعى و همدل، همکار، همسو و همگام با دیگران مىکند.
بالاتر از آن مسأله صلح و سلم طلبى در اسلام نماز است. «السلام علینا و على عباد الله الصالحین». این یک اعلام سلم طلبى است، البته براى عموم بشریت حتى کسانى که باید ریشه آنها را کند، بلکه براى بندگان صالح و شایسته خداوند یعنى خدایا! من با هیچ بنده خوب تو سر جنگ و ستیز ندارم.(44)
7. وحدت زبان
پیش از این گفته آمد که عربى بودن نماز دینى مشترکى بر کل امت اسلامى پدید مىآورد و این اولاً در جهت بقاء و ماندگارى دین است و ثانیاً گامى است به سوى وحدت بشریت.(45)
-----------------
1) شهید مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 292.
2) همو، یادداشتها، ج 6، الفبایى، ص 160.
3) همان، ص 197.
4) نهج البلاغه، خ 225، شهید مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 98-97.
5) اقبال لاهورى، احیاى تفکر دینى در اسلام، به نقل از شهید مطهرى، یادداشتها، ج 6، ص 191.
6) همان، ص 105، به نقل از همان، ص 192.
7) همان، ص 105، به نقل از همان جا.
8) اقبال لاهورى، احیاى تفکر دینى در اسلام، ص 105، شهید مطهرى، یادداشتها، ج 6، ص 199.
9) شهید مطهرى، یادداشتها، ص 193 و 194.
10) همان، ص 193.
11) همان، ص 194.
12) همان جا.
13) همان، ص 196.
14) همان ج.
15) رعد13)، آیه 28.
16) شهید مطهرى، هدف زندگى(در مجموعه تکامل اجتماعى)، ص 85.
17) ر.ک: على احمد پناهى، آرامش در پرتو نیایش، قم، موسسه آموزش و پژوهشى امام خمینى.
18) منتسکیو، روح القوانین، ص 85.
19) العبودیه جوهره کنسها الربوبیته.
20) انفال (8)، آیه 29.
21) این مسأله غیر از مطالبى است که قبلا تحت عنوان پیروزى روح بر بدن بیان شد.
22) شهید مطهرى، ولاء و ولایتها، ص 83-73.
23) شهید مطهرى، ولدء و ولایتها، ص 64-68.
24) همو، یادداشتها، ص 176.
25) همو. سیرى در نهج البلاغه، ص 97.
26) همو. یادداشتها، ص 176.
27) همو. سیرى در نهج البلاغه، ص 96 و 97.
28) بنگرید:
الف.شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 344.
ب. همو، ولدء و ولایتى، ص 69.
29) لاعباده کالتفکر، شیخ طوسى، ج 1، ص 145.
30) شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 26.
31) همو. یادداشتها، ج 6، ص 178؛ نیز همو، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 186.
32) اصول کافى، ج 1، ص 70.
33) صحیح بخارى، ج 1، ص 2.
34) کافى، ج 2، ص 84.
35) نگا: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 193-198.
36) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص 637 و 638؛ نیز گفتارهاى معنوى، ص 89.
37) مائده (5)، آیه . «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ...».
38) مائده (5)، آیه 6. «وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا».
39) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 22، ص 636 و 637 و نیز گفتارهاى معنوى، ص 88.
40) بقره (2)، آیه 115. «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».
41) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص 638 و 639؛ همو. گفتارهاى معنوى، ص 89 و 90.
42) همو. مجموعه آثار، ج 22، ص 640.
43) همان، ص 641.
44) همان، ص 642.
45) همو. مجموعه آثار، ج 21، ص 73 و 74.
در بسیاری از مواقع وقتی برای انجام کارهایی مانند خواندن به موقع نماز و رعایت مسایل اخلاقی و یا حتی در مسائل دیگر زندگی برنامه ریزی می کنم و در اوایل اجرای آن برنامه دارای یک نوع نشاط و هیجان زیادی هستم اما بعد از مدتی از آن نشاط و ذوق و شوق که در ابتدا داشتم کاسته می شود و دیگر به برنامه ایی که تهیه کردم، عمل نمی کنم؛ چگونه می توانم این مشکل را برطرف کنم؟
سلام به شما دوست و برادر عزیزم که از صمیم قلب خواهان کمال و قرب الهی و مشتاق رابطه با خداوند متعال هستی. برای شما از اعماق وجود خواهان موفقیت هستم.
نکته مهمی که یک سالک باید مد نظر قرار دهد این است که این مسیر بالا و پایین و فراز و نشیب دارد. در این راه انسان زمین خورده و دوباره برمی خیزد. نباید مأیوس شد. باید آن قدر این درب را کوفت تا صاحب خانه آن را به روی ما باز نماید.
آن قدر در می زنم این خانه را تا ببینم روی صاحب خانه را
اگر قرار بود انسان به راحتی این ره پر خطر را بپیماید که همه مرد راه بودند. این ره مخصوص شیفتگان است.
بر در منزل لیلی چه خطرهاست مرا شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
همین که مشتاق راه محبوب هستی بدان خداوند تو را خواسته و او هم مشتاق آمدن توست. در یک حدیث قدسی آمده که خداوند فرمود: اگر انسان های گنهکار می دانستند اشتیاق من به آن ها چگونه است هرآینه از شدت شوق می مردند. وقتی خداوند نسبت به برگشت گنهکاران این قدر مشتاق است نسبت به افراد مؤمنی مانند شما نیز اشتیاق دارد. و اگر این اشتیاق بیشتر نباشد کمتر نیست.
یک کودک وقتی می خواهد راه رفتن یاد بگیرد بارها زمین خورده و دوباره برمی خیزد آن قدر این کار را تکرار می کند تا راه رفتن برای او ملکه می شود. حکایت ما دقیقاً مانند حکایت این کودک است. ما، در این صراط مستقیم ممکن است بارها زمین بخوریم. نباید نا امید گشت. باید برخاسته، خود را تکانی داد و دوباره حرکت کرد. اقتضای ابتدای راه همین است که انسان زمین می خورد. بنابراین داستان شما یک امر طبیعی بوده و جای نگرانی نیست. فقط نباید خسته شد بلکه باید با استفاده از لذت های دنیوی اسباب نشاط خود را فراهم کرد تا دل زدگی پیش نیاید. وقتی سالک آرام آرام به راه افتاد و قدم به قدم پیش رفت خود بخود از برخی علائق که قبلاً برایش بسیار مهم بود چشم پوشیده و دیگر رغبتی به آن نشان نمی دهد زیرا او رو به سوی جمال حق دوخته و معشوق حقیقی را یافته. اما تا آن جا، ره دراز است. باید بیدار بود تا بدان جا رسید.
گاهی اوقات ما برای طی مسیر کمال می خواهیم به یک باره همه چیز درست شده و زندگی ما در مسیر حقیقی خود قرار گیرد. در واقع ما به پله دهم نگاه می کنیم و می خواهیم از پله اول به آن پله برسیم بدون آن که پله های میانی را طی نماییم. این روش صحیح نیست باید پله پله و آرام آرام حرکت کرد. وقتی انسانی مراحل را قدم به قدم طی نمود آن گاه پیمودن راه برای او سخت نیست و به راحتی می تواند بسیاری از علائقی را که با تکامل او منافات داشته رها کند. بال های رهایی را باید به آرامی باز کرد و پرواز را آموخت نمی توان به سرعت مانند یک عقاب تیز پرواز در آسمان کمال پر کشید و زمین نخورد. این زمین خوردن ها طبیعی است. نباید خسته شد .
خودسازى موفق:
نخست باید دانست که کسب هر موفقیتی آمیخته با تلاش و تحمل سختی است. اما سختی ها وقتی به چشم نمی آید که انگیزه انسان قوی باشد و پاداش های فراوان در برابر سختی ها وعده داده شود. خداوند نوید داده است کسانی که توبه کنند نه تنها گناهان گذشته آنان آمرزیده می شود، بلکه حسنات و پاداش جایگزین آن می شود. إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا» [فرخنده و] بزرگوار است آن کسى که در آسمان برجهایى نهاد و در آن چراغ و ماهى نوربخش قرار داد[سوره فرقان 125, آیه 70
از این پس لازم است به خودتان فشار نیاورید بلکه همین اندازه که واجبات را مانند نماز و روزه و ... را به جا آوردید و حرامها را مانند حریم نامحرم را رعایت کنید کافی است. در حال حاضر بهترین روش، پر کردن اوقات خود به درس و تفریح و فراهم سازی زمینه ازدواج و اشتغال است. در صورتی که از انجام واجبات مطمئن شدید، آنگاه به تدریج به انجام مستحبات بپردازید.
برای توضیح بیشتر و تنظیم دقیق تر یک برنامه جامع توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
کوشش سخت و پی گیر شما را در جهت خود سازی و ترک گناه می ستاییم. امید واریم در این راه موفق و استوار باشید. در جهت راهنمایی مطالبی تحت عنوان موفقیت در دین داری و سلوک برایتان ارسال می نماییم که امید است مورد استفاده باشد.
رسیدن به چنین آرمان بلند و گران سنگى درگرو تلاش و جهادى پر دامنه و دراز آهنگ است. بدون شک مبارزه جدى و بى امان با هواها و خواهشهاى نفسانى، بیرون راندن حب دنیا و تعلقات دنیوى از دل، عبودیت مطلقه پروردگار، پالودن نفس از رذایل و آراستن آن به فضایل، تهجد و شب زندهدارى و توسل و استشفاع به اولیاى گرام الهى و. همه ره توشههاى این سیر خدایى است. این که: گویند به هرکس ندهند دلیلش بسیار واضح و روشن است. زیرا کسى که جهاد با نفس نکرد و دل به مادیات سپرد و در ظلمات نفس و نفسانیات خود را محبوس ساخت کى تواند که به سوى نورحق پر کشد و به لایتناهى عروج کند؟
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد
موفقیت به مناسبت تنوع اهداف کلی و مهم زندگی، گونه گون و متنوع است. مانند موفقیت در تحصیل ، در ازدواج و تشکیل خانواده، در پیشبرد زندگی ، در دین داری و عبودیت خداوند و مانند آن ، ولی در عین حال چون از نگاه دینی تمامی اهداف زندگی در جهت واحدی سازمان می یابند و آن قرب به خدای متعال و وصول به مقام ولایت و خلافت الهی است ، موفقیت نهایی نیز در این راستا ارزیابی می شود.
اسباب توفیق و سلب آن:
هیچ کاری بدون علت نیست . هم موفقیت ناشی از علل و عوامل است و هم عدم آن. برای موفق شدن ابتدا باید اسباب و علل آن را شناخت و از راه اسباب آن وارد شد. اگر کسی با شناخت کافی وارد این میدان شود و شایسته عمل نماید ، به طور قطع شاهد موفقیت خواهد بود.
نکته اساسی در موفقیت داشتن انگیزه آگاهانه و قوی است. داشتن انگیزه منوط به شناخت عمیق هدف خودسازی و دین و زندگی است. اگر کسی هدف دار شد آنگاه در راه رسیدن به آن مقاومت و پایداری خواهد داشت. ابتدا باید انگیزه خود را بررسی نمایید و ببینید با انگیزه ای که دین برای انسان تعریف می کند، می سازد یا نه.
اگر کسی بداند که خدای متعال او را خلیفه خود در زمین قرار داده و دین و انبیا را برای رسیدن او به مقام ولایت و ولی شدن انسان نازل کرده است و در انسان استعداد ولی خدا شدن وجود دارد، آنگاه انگیزه اش برای قرب به خداوند و رسیدن به مقام ولایت و خلافت حق تقویت خواهد شد.
البته زمینه های تربیت خانوادگی و محیطی افراد، در موفقیت و عدم آن، نقش فراوانی دارد و هر کسی، در حقیقت، به لحاظ شخصیتی، تاحد زیادی از خانواده و محیط اطراف خود رنگ می گیرد وآموزشهای تربیتی که از اوایل کودکی تا سن بلوغ و اختیار، به او داده می شود، نقش اساسی در موفقیت آتی او دارد ، ولی در عین حال اینطور نیست که آثار تربیتی قبل از بلوغ، قابل تغییر نباشد. کسانی که در سنین جوانی و بزرگ سالی هستند، می توانند با استفاده از روشهای اختیاری که آگاهانه و از روی انتخاب اتخاذ می شوند ، زمینه های موفقیت خویش را فراهم آورند.
در برنامهریزى نیز توجه به امور زیر بایسته است:
1. واقعگرایى: سالک و رهرو، توان واقعى خود را مىسنجد، حال و روز خود را مىنگرد و بر اساس آن به تنظیم برنامه خودسازى مىپردازد. انسانها داراى تفاوتهاى فردىِ روحى و جسمى و شرایط مختلفاند و هر یک باید براى خود برنامهاى برگزینند که سنگین و طاقتفرسا نباشد؛ بلکه پیوسته حال و نشاط ایشان در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان یک دستورالعمل کلى، باید نشاط را پیوسته در خود نگه داشته و از اجبار و اکراه - به ویژه در مراحل ابتدایى - پرهیز کنند.
2. جذابیت: در برنامهریزى باید به کیفیت، بیش از کمیت اهتمام ورزید؛ به عنوان مثال به جاى اینکه شخص تصمیم بگیرد هر صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، مىتواند آن را حتّى به یک صفحه تقلیل دهد. اما کوشش کند تلاوتش در جاى خلوت، با حال و توجّه کامل و تدبّر و ژرف اندیشى در معانى باشد. همچنین بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجّه بخواند.
3. تدریج: از حداقل شروع کند؛ ولى در اندیشه افزون سازى تدریجى باشد براى مثال اگر از اول خواندن نماز شب سخت است، بنا داشته باشد که فقط یک رکعت «وتر» بخواند. پس از یک هفته دو رکعت «شفع» را هم اضافه کند و پس از مدتى کم کم هشت رکعت نافله شب را هم بخواند.
4. رعایت مراتب حال: در روند خودسازى، باید مرحله به مرحله پیش رفت. از اول نمىتوان تمام مدارج کمال را یک مرتبه طى کرد. بهتر است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعایت شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها به ترک محرمات بپردازد و همواره بر نیفتادن در دامهاى شیطان و هواى نفس، جدیت کند. پس از مدتى که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان در روح و جسم او نفوذ کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات ربوبى، او را راهنمایى خواهد کرد: A}«و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و ان اللَّه لمع المحسنین» عنکبوت (29)، آیه آخر. «و آنان که در راه ما به جان و مال جهد و کوشش کردند، به تحقیق آنان را به راه خویش هدایت مىکنیم و همیشه خدا، یار نکوکاران است».
5. عزم و استوارى: پس از تنظیم برنامه، با اراده قاطع، باید بر انجام دادن آنها ایستادگى کرد و نفس خود را از طفره رفتن و کسالت ورزیدن، با جدیت تمام باز داشت.
6. استعانت و توسّل: براى موفقیت در جهاد اکبر، باید از خداوند بزرگ، استمداد جست و دائما به ائمه اطهارعلیهم السلام متوسل شد.
7. اسوه گزینى: افزایش معرفت و پیروى از الگوهاى راستین (ائمه اطهارعلیهم السلام و بزرگان اخلاق) همواره باید مدّ نظر باشد.V}براى آگاهى بیشتر ر.ک: ملکى تبریزى، میرزا جواد آقا؛ لقاء الله؛ اسرار الصّلوة؛ المراقبات.{V
8. مشارطه و...: سالک باید پیوسته از طریق ارکان سلوک؛ یعنى، مشارطه، مراقبه، محاسبه، با خداوند در ارتباط باشد. امام خمینىرحمه الله در این باره مىنویسد: «و از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه، مراقبه و محاسبه است.
«مشارطه» آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند - تبارک و تعالى - رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. معلوم است یک روز خلاف نکردن، امرى است خیلى سهل [که] انسان مىتواند به آسانى از عهده [آن] بر آید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما، ببین چقدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند؛ ولى این از تلبیسات آن ملعون است او را از روى واقع و قلب لعن کن و اوهام باطله را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن، آن وقت تصدیق خواهى کرد.
پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوى و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل کردن آن. اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است؛ بدان که این از شیطان و جنود او است که مىخواهند تو را از شرطى که کردى، باز دارند. به آنها لعنت کن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم. ولىِّ نعمت من سالهاى دراز است که به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمتهایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهده یکى از آنها بر نمىآیم. سزاوار نیست که یک شرط جزئى را وفا نکنم! امید است ان شاء اللَّه شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها، منافات ندارد.
به همین حال باشى تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بکشى، در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا به جا آورد[ى ]و با ولى نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى!؟ اگر درست وفا کردى، شکر خدا کن در این توفیق و بدان اینکه یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى و خداوند ان شاءاللَّه تو را راهنمایى مىکند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا آسانتر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن، امید است ملکه گردد از براى تو؛ به طورى که از براى تو کار خیلى سهل و آسان شود؛ بلکه آن وقت لذت مىبرى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم. با اینکه اینجا عالم جزا نیست، لذت مىبرى و جزاى الهى اثر مىکند و تو را مُلْتَذ (کامروا) مىنماید.
بدان که خداى - تبارک و تعالى - تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست، بر تو تحمیل نفرموده [است]؛ لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مىدهند. و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه، دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى؛ از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عملِ شرط قیام کنى. به این حال باشى تا خداى تعالى، ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساندV}خمینى، روحاللَّه، چهل حدیث، (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ چهاردهم، 1376)، صص 9 - 10. جهت آگهى بیشتر در باب خودسازى نگا: تهرانى، مجتبى، اخلاق الهى، (تهران: موسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر).
10- سخت کوشی و تحمل سختی ها: اگر طالب موفقیت هستیم باید بپذیریم که همه چیز با کار و کوشش سخت ، برد باری و مقاومت در مقابل دشواری ها بدست می آید. کسی با خوش گذرانی و راحت طلبی به جایی نرسیده که ما دومین آن باشیم .
امام رضا (ع) مىفرمایند: هر کس از خدا توفیق را مسئلت کند در حالى که کوشا و تلاش گر نیست خود را به استهزاء و شوخى گرفته است. و من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزاء بنفسه. بحار الانوار، ج 78،ص 356
در بحث دین داری و عبودیت حق تعالی نیز کوشش و صبر در مقابل نا همواری ها و ناملایمات زندگی، چه زندگی مادی و چه معنوی، از شرایط اصلی موفقیت محسوب می شود. قرآن کریم در مورد سختی نماز می فرماید : نماز خواندن ، جز برای خاشعین ، کار ساده و آسانی نیست و انها لکبیره الا علی الخاشعین. بقره ، 45
و در قیامت نیز به کسانی که صبورند، وعده بهشت بی حساب می دهد ان الله یوفی الصابرین اجرهم بغیر حساب. زمر، 10
در مورد روزه، حج، جهاد ، خمس، ذکوه، امر به معروف و سایر وظایف شرعی و عبادی نیز وضعیت به همین منوال است . انجام تمامی اینگونه تکالیف نیاز به صبر و مقاومت فراوان دارد. نابرده رنج گنج میسر نمی شود. موفقیت در بدست آوردن گنج مقصود که در لقای الهی ، قرب به خداوند و اولیای او خلاصه می شود، کاری است که با عمل و تحمل دشواری های آن حاصل خواهد شد.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
11- برنامه ، نظم ، تداوم: هدف خویش را در زندگی و رسیدن به قرب الهی مشخص نمایید و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنید و بر آن برنامه پای بفشارید. نظم و برنامه ریزی از لوازم ضروری موفقیت در دین داری و یا هر کار دیگر است . امکان ندارد یک آدم بی انضباط و ولنگار در رسیدن به اهداف زندگی خود موفق باشد.
این برنامه که در حقیقت یک دستور العمل خود سازی و قرب الهی است باید از روى دقت، مطالعه و مشورت با متخصصین متعهد و علما ی دین باشد تا هم قابل عمل باشد و هم از افراط و تفریط به دور باشد. موفقیت در عمل و عبادت خدای در گرو تداوم در آن است . عبادت خداوند ، نوری است که به تدریج تمام وجود انسان را می گیرد و آدمی را سراسرنورانی می کند.
اگر روزی در برنامه های عبودی خود کوتاهى کردید بدانید، که به همان اندازه از توفیقات شما کاسته مىگردد، کوشایى و استقامت شرط توفیق است. على (ع) در روایتی فرموده است: من طلب شیئاً ناله او بعضه» هر کس طالب چیزى باشد و واقعاً بخواهد به آن برسد ، به تمام یا قسمتی از آن، حتما خواهد رسید. مطالب السئوول، ص37
12- تامین اقتصادی : از نظر اسلام هم فقر مفرط مانع انجام وظایف بندگی است و هم ثروت فراوان. بهترین حالت برای ایجاد فراقت و تمرکز در بندگی خداوند، حالت توسط و تامین اقتصادی است. کسی که فقیر است دایم باید به فکر آب و نان خانواده خود باشد و همچنین کسی که مال و منال فراوان دارد ، همواره باید وقت و نیروی خود را در جهت سامان دادن و حفظ و حراست اموال خود به هدر بدهد ، این دو گروه معمولا در دین داری و عبودیت خداوند موفق نیستند.
قرآن کریم نسبت به ثروتمندی فراوان می فرماید: ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی . انسان همین که خود را ثروتمند و بی نیاز احساس کند ، سر به شورش و طغیان گری می گزارد سوره علق،آیه 6
و در روایت از رسول اکرم (ص) است که کاد الفقر ان یکون کفرا . نزدیک است که فقر آدم فقیر را به کفر بکشاند. کافی،ج2 ،ص307
در مقابل افرادی که از یک زندگی آبرو مند و ساده برخوردارند، فکری راحت و فرصتی مناسب برای بندگی خداوند و قرب به او در اختیار خواهند داشت و در این زمینه موفقیتشان بیشتر است.
13- رفق و مدارا : یکی از شرایط موفقیت در عبادت ، اقتصاد در آن و رفق و مدارا با خود است. حتی عبادت را نباید به خود تحمیل نمود، عبادت تحمیلی باعث زدگی انسان می شود و حال بندگی را زایل و خود عمل را بی ثمر می نماید.
در روایات اسلامی، تاکید فراوان شده است که در عبادت، میانه رو باشید و اقبال و ادبار قلب خویش را در نظر بگیرید. در حالتی که میل و اقبال دارید ، بیشتر عبادت کنید و در حالت بی حالی و ادبار، تنها به انجام واجبات اکتفا نمایید .
امیر مومنان حضرت علی(ع) فرمود: ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا اقبلت فاحملوها علی النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرایض. بدرستی که قلب انسان را اقبال و ادباری است. پس چون در حال پذیرش بود، آنرا به انجام مستحبات و نوافل بدارید و هنگامی که در حالت روی گردانی بود، به انجام واجبات اکتفا نمایید. نهج البلاغه، حکمت 312
14- طلب توفیق از خداوند: دعا و درخواست مخصوصاً با تضرع ، حال ، اشک چشم و دل شکسته، علاوه بر آثار مادى و معنوى استجابت و موفقیت در رسیدن به اهداف، دل را بر انجام اوامر الهى رقیق و آماده مىسازد و آن را از کدورت ها و تعلق و تشویش و اضطرابهاى ناشى از وسوسههاى یأسآور شیطان و نفس اماره پالایش مىدهد.
در روایتى از امام جواد (ع) آمده که مؤمن نیاز به سه چیز دارد : توفیق الهی و کسی که از درون او را نصیحت کند و پذیرش نصیحت از کسی که او را نصیحت کرده. المؤمن یحتاج إلى توفیق من الله ، وواعظ من نفسه ، وقبول ممن ینصحه. میزان الحکمة، ج4 ص 3598.
علی ( علیه السلام ) فرموده است: همانگونه که جسم از سایه خود جدا نمی شود، همچنین دین و توفیق الهی از هم جدا شدنی نیستند. کما أن الجسم والظل لا یفترقان ، کذلک الدین والتوفیق لا یفترقان
و در روایت دیگری فرمود : حتی کوشش بدون توفیق از جانب خداوند، نافع نخواهد بود. لا ینفع اجتهاد بغیر توفیق
از امام باقر (ع) در باره معنای جمله لا حول ولا قوة إلا بالله سوال شد ، حضرت فرمود : معنایش این است که بدون کمک الهی، هرگز کسی را یارای اجتناب از هیچ گناهی نیست و بدون توفیق الهی نیز کسی را نیروی اطاعت نمی باشد. «معناه لاحول لنا عن معصیة الله إلا بعون الله ، ولا قوة لنا على طاعة الله إلا بتوفیق الله عزوجل» V}( توحید صدوق، ص242){V
بنابراین باید از راه توسل به ذات اقدس اله و واسطه قرار دادن ارواح پاک معصومین (ع) به درگاه او از خداوند طلب توفیق نمود. البته جدیت و کوشش خود انسان هم لازم است و باید از خوردن غذاهاى شبههناک پرهیز نموده و از مجالست با رفقایى که مقید به آداب و مقررات اسلامى نیستند دورى کرد تا به تدریج کارهاى خوب در انسان عادت و به صورت ملکه درآید و توفیق الهى شامل حال شود.
P} اى خداى پاک بىانباز و بار {E} دست گیر و جرم ما را درگذار{P
P} در ده ما را سخنهاى رقیق {E} تا تو را رحم آورد بر ما شفیق{P
P} هم دعا از تو اجابت هم زتو {E} ایمنى از تو مهابت هم زتو{P
امید است در این امر حساس و حیاتی با دقت کافی عمل نموده و ضمنا از هرگونه حساسیت بیش از اندازه و وسواس گونه نیز اجتناب کنید و با خوب اندیشیدن، خوب مشورت کردن واستفاده از نظرات مشورتی علما و والدین محترمتان زندگی معنوی خود را پایه ریزی کنید.
برای مطالعه در این زمینه منابعی از کتابهای اخلاقی و عرفان عملی معرفی می شود:
1. اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی
2. منازل السائرین، خواجه عبدالله انصاری
3. جامع السعادات، نراقی
4. الاخلاق، شبر
5. سیر و سلوک، بحرالعلوم
6. لب اللباب، علامه طباطبایی
7. رساله لب اللباب : سید محمد حسین حسینی تهرانی
8. تهذیب نفس یا خودسازی: استاد ابراهیم امینی
9. خودشناسی برای خودسازی : استاد مصباح یزدی.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید