بازدید امروز : 518
بازدید دیروز : 62
چه کارایی را خدا دوست دارد بنده اش انجام دهد؟
مکاتبه شما با این مرکز، بازگو کننده گرایش های فکری و عقیدتی پاک و تحسین برانگیز و گویای حُسن اعتماد به این مرکز است.
دریک کلام می توان گفت: خدای متعال از بندگان خویش بندگی خواسته است, یعنی از دنیازدگی و تبعیت شیطان دور شوند و در مسیر بندگی و اطاعت خدا حرکت کنند که همان صراط مستقیم است و پیامبران و رسولان فراوانی نیز فرستاده است تا به بشر بیاموزند که بهترین راه زندگی برای انسان این است که از دنیا و هواهای نفسانی به سوی خدا و لقای او مهاجرت نمایند.
اما کارهای خاصی که خدا دوست دارد:
ـ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم): «خداوند سه کار را دوست دارد: کم گویی، کم خوابى و کم خورى.» (میزان الحکمه، ج2، ص952)
خیلی مهم است که انسان در سخن گفتن دقیق باشد و به جا سخن بگوید: امام علی (علیه السلام) می فرماید: «من کثر کلامه کثر خطاؤه؛ کسی که کلامش زیاد است، خطاهایش بسیار است» (نهج البلاغه، حکمت 349)،
دعای محبت چیست؟ آیا تاثیر دارد؟ دعایی محبت بین پسر و دختر می نویسند چیست؟ یکی از علما نمی دونم آقای کشمیری بوده یا قاضی گفته واقعیت داره اما دعا باید درست بیان بشه می شه راهنماییم کنید؟ من پسری را دوست دارم که از هر نظر ایده آل هست. اعتقادی و تواضع کمک به دیگران اما نمی تونم بهش بگم می شه؟
پرسشگر محترم؛ ارتباط شما گویای اعتمادیست که به این نهاد دارید و این باعث خوشحالی ماست.
دوست عزیز؛ راه حل مشکل شما خواندن دعای محبت نیست. باید مسأله را ریشه ای حل کرد. این محبتی که در دل شما ایجاد شده، خطرناک است به ویژه اگر طرف مقابل هیچ علاقه ای نداشته باشد.
برخی از سوره ها و دعاها خواصی همچون ایجاد محبت دارند اما دوست خوبم؛ بهتر است« بنده و عبد» امور خویش را به خدای مهربان واگذار نموده و در دعاهایش تنها خیر و مصلحت را از خدا طلب نماید.
برای رسیدن به خواسته های معقول در چارچوب تعالیم شرع و دین، باید از نیروی فکر و اندیشه و اراده ی قوی کمک گرفت و با استعانت از عنایات و امدادهای الهی و توسل به اولیای برگزیده ی او، راه رسیدن به خواسته را هموار کرد.
توجه به چند نکته در پاسخ به سؤال شما ضروری است:
1. شما باید واسطه ی امین که شما و آن آقا را می شناسد در جریان قرار داده و ایشان با پسر صحبت کرده و بپرسند:آیا شما قصد ازدواج دارید؟ می خواهید کسی را معرفی کنم؟ و سوالاتی از این قبیل که شخصیت شما هم حفظ شود.
قاعده دفع افسد به فاسد تا چه حد درست است؟ آیا جایگزین کردن یک گناه کبیره با یک گناه صغیره صحیح است؟
دفع افسد به فاسد یک قاعده عقلی است به این معنی که عقل انسان میگوید در جایی که در سر دو راهی گیر افتادی که یک طرف آن امر فاسدی است و طرف دیگر آن امر فاسدتری است میان آنها طرفی را انتخاب کن که ضرر و مفسده کمتری دارد. همانطور که ملاحظه میکنید عقلا هم این مطلب را میپسندند.
در اسلام هم این امر تجویز شده است و بیان شده که در این صورت فردی که امر فاسد را انجام میدهد مرتکب گناه نشده است. برای این مطلب مثالی میآوریم تا مطلب کاملا روشن شود:
حفظ جان واجب است فرض کنید شخصی در بیابانی گرسنه مانده است به قدری که اگر به زودی چیزی نخورد خواهد مرد. این فرد مرداری پیدا میکند که میداند خوردن گوشت مردار حرام است یا ماری میبیند که خوردن آن هم حرام است. این فرد الان در دو راهی گیر کرده که یا گوشت مردار و یا مار بخورد که حرام است یا اینکه از گرسنگی بمیرد که در این صورت نیز چون جانش را حفظ نکرده است مرتکب گناه شده است.
پسری هستم دانشجو.21ساله. نمیدونم در زندگی هدفم چیه؟ چطور هدفم رو پیدا کنم؟ چطور برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنم؟
زندگی در هویت خود هدفمند است, اما اینکه ما هم به عنوان یک فرد توانسته ایم هدف زندگی را روشن بشناسیم و زندگی خود را هدفمند سازیم, فرایندی است که باید خودمان در آن حضور فعال داشته باشیم و راهبرد مشخصی برای خود ترسیم کنیم. هدفمند سازی با این رویکرد از ان جهت ضرورت می یابد که باعث آرامش و نظم زندگی و سامان دهی افکار و رفتار انسان می شود. کسی که هدفی ندارد, سردرگم است و برنامه ریزی برایش ممکن نیست و دچار افسردگی و ناامیدی و آسیب های فراوان دیگری خواهد شد.
بنابراین روشن بودن هدف زندگی یکی از عوامل مهم آرامش و شاد زیستی و سلامتی روانی انسان است. بسیاری از سردرگمی ها و افسردگی ها در افراد در اثر این است که هدف روشنی برای زندگی نمی شناسند و آفرینش و خط سیر زندگی خود را نمی توانند توجیه کنند. پوچ گرایی و نهیلیسم در اثر همین موضوع؛ یعنی پیچیده و مبهم تعریف شدن هدف زندگی به وجود آمده است. هنگامی که انسان به پوچی برسد و یا برای حیات خود تفسیر و توجیه رضایت بخشی نداشته باشد, حتی ممکن است ناامید شود و دست به خودکشی بزند. بنابراین شناخت هدف زندگی برای هدفمند ساختن زندگی خود و کسب آرامش و رسیدن به شادزیستی کاملا لازم و ضروری است.
من خدا را مثل مادری دل سوز می بینم و خوف از او برایم بی معنیست . او را بخشنده میبینم تا منتقم . ترس و دوست داشتن برای من همزمان نمیتواند برای کسی وجود داشته باشد . جهنم با خدای مهربان برایم از بهشت با خدای که از ترس به بهشتش رفته ام شیرین تر است . آیا نگرشم اشتباه است ؟ باید از او بترسم یا همواره با عشق به مهربانیش او را بپرستم ؟
برای پاسخ به سوال شما باید ان را تفکیک کنیم: اما اینکه گفتید خدا را مثل مادری دل سوز میبینید باید بگویم سخن درستی است بلکه خدای متعال هزار بار از مادر به بندگانش مهربان تر است او رب وصاحب ماست و هرگز بد ما را نمیخواهد اما توجه کنید که یک مادر مهربان شربت تلخ و آمپول دردناک را برای رهایی فرزندش از بیماری مهلک انتخاب میکند زیرا صلاح او را میخواهد و هیچوقت به نابودی او راضی نمیشود ؛ حالا شما حساب کنید خداوند که هزاران بار از مادر برای ما مهربانتر و دلسوزتر است هرگز سعادت ابدی ما را قربانی خواستههای زود گذر ما نمیکند و با علم بی نهایت خود همیشه آنچه بهترین گزینه است را برای ما میخواهد.
اما در مورد خوف از خدا و بخشندگی او ، بله همیشه رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد اما همه صفات خدا عین هم هستند و صفت انتقام او عین بخشش اوست و ما اگر صفتی از خدا را انکار کنیم به انکار خود خدا برمیگردد،
اینکه خداوندهرکسی راکه دوست بداردمکافات میکندیعنی چه؟
قبل از پاسخ به شما دوست عزیز این نکته را یادآوری می نمائیم که مکافات همانگونه که اهل لغت گفته اند به معنی « برابری و مساوات و مقابله نمودن در کار است » به عبارت دیگر مکافات در برابر عملی است که انسان انجام داده نه به خاطر اینکه خداوند او را دوست داشته است . اما آنچه خداوند دوستان خود را دچار آن می نماید « ابتلا و امتحان » است همانگونه که امام صادق علیه السلام در این باره فرموده اند : «إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء و ما أحبّ اللّه قوما إلا ابتلاهم.» (بحار الأنوار ، ج64، ص: 207 )« همانا اجر و پاداش بزرگ با امتحان و آزمایش بزرگ همراه است، خداوند قومى را دوست ندارد مگر آنکه او را مورد آزمایش قرار میدهد. »
و یا در روایت دیگری فرموده اند :« إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا یُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ- تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ لَا بَلِیَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَیْهِم »( الکافی، ج2، ص: 253 ) « بدرستى که براى خداوند در زمین، بندگان خالصى است که از آسمان تحفهاى نازل نمىشود مگر آنکه آن را از ایشان منصرف سازد، و به غیر ایشان متوجّه کند. و هیچ بلایى را نازل نمىکند مگر آنکه به آنها متوجّه گرداند. (همان مصدر، همان باب، ح 5).»
پس باید سوال شما را چنین تصحیح نمود که چرا خداوند دوستان خود را دچار ابتلائات و امتحان ها می نماید ؟
پیش از بررسی این موضوع لازم است اشاره ای به معنای «بلاء» که در روایات و متون دینی ذکر شده داشته باشیم :
«بلاء» به معنی اختبار و امتحان است، و در امور خوب و بد به کار برده می شود. به طور کلی می توان گفت بلاء آنیست که حق جلّ جلاله به وسیله آن بندگان خود را امتحان می نماید ، چه از قبیل امراض و اسقام و فقر و ذلت و ادبار دنیا باشد، و یا در مقابل آنها، کثرت جاه و اقتدار و مال و منال و ریاست و عزت و عظمت باشد .(چهلحدیث ص : 236)
مسلمانان به خصوص شیعیان معتقدند که جسم انسان بالاخره روزی به زیر خاک خواهد رفت و این روح است که باقی می ماند، همانگونه که شنیده ایم در هنگام نماز امام علی (ع) خار از پای ایشان در میآوردند و متوجه نمیشد، چرا ما امروز بیشتر به جسم اهمیت می دهیم تا روح که حقیقت وجودی ماست؟ چگونه است که بزرگان ما اینگونه روح خود را پرورش می دهند و از این جسم فانی خود را رها می کنند؟ من به عنوان یک جوان از شما برای پرورش روح خود راهنمایی می خواهم؟
سوال شما نشانه دغدغه خاطر شما برای اصلاح است و هر که این دغدغه را داشته باشد امید است که ان شاء الله از جهت معنوی پیشرفت کند. قبل از پاسخ به سوال شما در مورد پرورش روح ، درباره جسم گفتنی است: جسم مرکب روح است و روح ما با استفاده از جسم کارهای خود را انجام میدهد برای همین باید مراقب بود که جسم سالمی داشته باشیم در غیر این صورت ممکن است دچار مشکل شویم.
همانطور که میدانید آسیب رساندن به جسم حرام است و باید از هر کاری که به جسم آسیب میرساند پرهیز کرد پس همان طور که میبینید علت اهمیت دادن به جسم آن است که جسم ابزار روح ما و وسیله ما در راه پیمودن مسیر به سوی خداست. مومنین باید دارای جسم سالم باشند مخصوصا جوانان که مقام معظم رهبری کرارا جوانان را در کنار تحصیل و تهذیب، توصیه به ورزش میکنند. البته همیشه باید دقت کرد که توجه به سلامتی و شادابی جسم اصل قرار نگیرد و همیشه به چشم یک وسیله به آن نگاه کنیم نه هدف.
اما راز پرورش روح دو کلمه بیشتر نیست و آن آزادی از هوای نفس و بندگی خداوند است. مدال افتخار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بنده بودن است که حتی بر پیامبر بودنشان برتری دارد چنانکه در تشهد نماز،ما اول شهادت میدهیم که ایشان بنده است و بعد میگوییم فرستاده خداست: وأشهد أن محمدا عبده و رسوله.
دنیا جایی است که ما باید روح خود را پرورش دهیم و دستورالعمل آن را کسی میداند که خود این مسیر را پیموده است و در راس آنها قطعا محمد و آل محمد علیهم السلام و الصلاه هستند. هر چقدر ما در زندگی خود به چهارده معصوم که صراط مستقیم پروردگار هستند بیشتر نزدیک شویم و زندگی خود و تمام حرکات و رفتار و افکار خود را بیشتر به آنها نزدیک کنیم مسیر بندگی را بهتر پیمودهایم و در نتیجه روح ما پرورش بیشتری مییابد.
چرا از نماز لذت نمی برم. راه رسیدن به لذت عبادات چیست؟
روزی حضرت موسی بن عمران(ع) در راه به جوانی بی ادبی برخورد کرد. آن جوان در کمال وقاحت و بی شرمی گفت: «ای موسی! من آنچه را خدای تو گفته به جا بیاور، انجام نخواهم داد و آنچه را که امر کرده ترک کنم، به جا خواهم آورد. از طرف من به او بگو که تو هم به هر نحوی می خواهی مرا عقوبت کن.» حضرت موسی(ع) از او صورت برگرداند و به راه خویش ادامه داد تا این که روزی در حال مناجات، خداوند متعال به او فرمود: «ما پیغام آن جوان را که به تو داده بود تا به ما برسانی شنیدیم گرچه تو شرم داشتی که آن پیغام را به ما برسانی. از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان و به او بگو ما تو را به عقوبتی مبتلاساخته ایم که بالاتر از آن تصور نیست. اما اکنون درد آن را درک نمی کنی. روزی درد آن را می فهمی که راه گریزی برایت نیست.
علامت فرد راضی برضای خدا چیست؟
مقام رضایت به آنچه خدا میخواهد از مقامات بسیار رفیع اخلاقی و عرفانی است و خوشا به سعادت آنانی که در این مسیر حرکت میکنند و شوق پروردگار در وجودشان زبانه میکشد .
موضوع رضایت انسان با مبحث اطمینان نفس رابطه عمیقی دارد. در قرآن کریم می خوانیم: یا ایتها النفس المطمئنة, ارجعی الى ربک راضیة مرضیة, فادخلی فی عبادی, و ادخلی جنتی (30-27-سوره فجر)ای نفس مطمئنه به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که تو از او راضی و او از تو راضی است, پس داخل بندگان من شو و به بهشت من درآی. بنابراین وصول به رضایت دوطرفه میان خدا و انسان معلول حصول نفس مطمئنه است و آنگاه انسان به مقام رضا می رسد که از مرتبه نفس اماره و لوامه به مرتبه نفس مطمئنه ارتقا یابد. این اطمینان وقتی حاصل می شود که آدمی در مسیر تکامل خویش چه در شناخت های نظری و چه از نظر عملی به اطمینان برسد, یعنی مطمئن شود که اعتقادات اش یقینی و شناخت هایش حقیقی و اخلاق و رفتار و شخصیت اش کاملا مطابق خواست و رضایت خداوند شکل گرفته است. این اطمینان زمینه وصول به مقام رضا است.
آیا اسلام سفر را تایید می کند, به کجا باید سفر کرد و چگونه؟
الف ) آیا دین اسلام سفر را تایید می کند؟
بله، قرآن کریم به سیر در زمین امر مىکند و آن را موجب باز شدن چشم و گوش و ازدیاد عقل و تجربه مىداند. در سوره مبارکه حج، آیه 46 مىفرماید:«افَلَمْ یَسیروا فِى الْارْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلوبٌ یَعْقِلونَ بِها اوْ اذانٌ یَسْمَعونَ بِها» . یعنى: آیا در زمین گردش نکردهاند تا روحیههایى متفکر و گوشهایى باز و شنوا پیدا کنند؟
پیغمبر اکرم مىفرمود:« سافِروا تَصِحّوا» مسافرت کنید، صحت مىیابید. « فقیه، ج 2/ ص 173.»
در دیوان منسوب به مولى امیرالمؤمنین است:
تَغَرَّبْ عَنِ الْاوْطانِ فى طَلَبِ الْعُلى وَ سافِرْ فَفِى الْاسْفارِ خَمْسُ فَوائِدِ -- تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکْتِسابُ مَعیشَةٍ وَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةُ ماجِدِ
یعنى در طلب علوّ و بزرگى از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصههاى محلى فراموش مىشود،
وسیله کسب معیشت است، وسیله آموختن علم است، راه ادبآموزى است، به وسیله سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق مىیابد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید