بازدید امروز : 232
بازدید دیروز : 549
سوال: کسی که زنا کرده چیکار باید بکند تا خدا او را ببخشد؟
ابتدا گفتنی است: زنا یعنی ارتباط نامشروع زن و مرد که دو حالت دارد: 1. زنای محصنه 2. زنای غیر محصنه
هر گاه یکی از طرفین خواه زن یا مرد یا هر دو انها، دارای همسر (متاهل باشند)، این عمل نامشروع نسبت به او محصنه محسوب می شود و هر گاه یکی از انها یا هر دو انها مجرد (فاقد همسر) باشند، نسبت به او غیر محصنه خواهد بود.به عبارت دیگرمردی که زن دارد اگر با زن دیگری زنا کند و نیز زنی که شوهر دارد با مرد دیگری زنا نماید آن را زنای محصنه گویند که در صورت فراهم بودن شرایط آن بر آنها حد جاری می شود و حد آن رجم یعنی سنگسار کردن زانی و زانیه است.
جوان مجرد که همسر ندارد خواه مرد باشد یا زن، اگر با دیگری زنا کند آن را زنای غیر محصنه گویند و حدش تازیانه است.
البته باید توجه داشت اگر مرد مجرد با زن شوهر دار زنا کند، حد زن رجم است ولی حد مرد تازیانه است چون زنای در حق مرد زنای غیرمحصنه است و نیز اگر دختر مجردی با مردی که همسر دارد زنا کند. تنها مرد را سنگسار می کنند و بر زن تازیانه می زنند.
لازم به ذکر است که اگر کسی خدای ناکرده چنین عملی انجام دهد ولی بین خود و خدا توبه واقعی نماید- خداوند بخشنده و مهربان است- و لازم هم نیست کسی را در جریان بگذارد و چنانچه بدون توبه واقعى از دنیا برود در آخرت عذاب دردناکى در انتظار او مىباشد.
اگر چه شما به گناه کبیره ای آلوده شده اید، ولی به این دلیل که کاملا پشیمان هستید و تصمیم قاطع به ترک چنین گناهانی دارید، از توبه کنندگان واقعی محسوب می شوید و نه تنها خداوند از شما متنفر نیست بلکه به فرموده خود توبه کنندگان را دوست دارد. ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین. توبه از اعمال و گناهانی چون زنا، به پشیمانی و ترک واقعی آنها است.
پارهاى از روایات ارکان توبه نصوح را چهار چیز شمردهاند: 1. ندامت قلبى 2. استغفار با زبان 3. کردار نیک و کنار گذاشتن گناه 4. عزم بر عدم بازگشت به گناه.8 توبهاى که در این آیه ذکر شده و به ضمیمه عمل صالح، گناهان را به حسنات تبدیل مىکند، توبهاى است که هرگز شکسته نشود. به کار بستن این راه کارها، براى تبدیل سیئات به حسنات، دشوار مىنماید؛ ولى ناممکن نیست و انسان نباید از رسیدن به این مرتبه نومید گردد. بنابراین براى آنکه خداوند گناهان گذشته ما را ببخشد و آنها را به حسنه تبدیل کند باید اولاً از انجام گناهان گذشته پیشمان بود؛ ثانیاً با اعمال صالح اثرات توبه را در وجود خود مستقر سازیم.
ابو حامد غزالى در کتاب احیاء چنین مىگوید : اگر معنى قبول را فهمیده باشى شک نخواهى داشت که هر توبه صحیحى پذیرفته و مقبول است. کسانى که به نور بصیرت مىبینند، و از انوار قرآن مدد مىگیرند، مىدانند که هر قلب سلیمى مقبول خدا و در آخرت در جوار او بهرهمند از نعمت اوست، و آمادگى دارد که با چشم خود به وجه اللّه بنگرد. و مىدانند که قلب در اصل، سلیم آفریده شده است زیرا هر نوزادى با فطرت خدا پرستى آفریده مىشود امّا آن سلامت توسط کدورتى که گرد و غبار گناهان بر آن ایجاد مىکنند از دست مىرود . و مىدانند که آتش ندامت این کدورت و غبار را از بین مىبرد و نور حسنه ظلمت سیئة را از بین می برد .
ظلمت معاصى طاقت مقابله با نور حسنات را ندارد، همچنان که ظلمت شب در مقابل نور روز، و همچنانکه کدورت چرک در مقابل سفیدى صابون .
همانطور که اگر انسان با لباسى که در تن دارد دست به کارهاى پست بزند لباسش کثیف مىشود، و چون آن را با آب گرم و صابون بشوید پاکیزه مىشود، بکار بردن قلب در شهوات، آن را کثیف مىکند و چون آن را با آب اشک و آتش ندامت بشوید پاکیزه و طاهر خواهد شد، و هر قلبى پاکیزه و طاهر شد مقبول است، مگر آن که چرک، چنان در طول زمان متراکم شود که در متن لباس نفوذ کند. که در این صورت صابون قادر به دفع و ازاله آن نیست. گناهان نیز این چنینند که چون بر قلب متراکم شوند، و لایهاى از پلیدى تشکیل دهند، دیگر راه بازگشت و توبه وجود ندارد .
گاهى انسان با زبان مىگوید توبه کردم ولى به لباسشویى مىماند که با زبان بگوید لباس را شستم و وارد عمل نشود، همانطور که این کلام لباس را تمیز نمىکند و نمىتواند صفت موجود در آن را عوض کند، مگر ضد آن صفت را در آن ایجاد نماید، آن کلام هم باعث سفیدى قلب نمىشود.
برای جبران، سعی کنید تاریکی حاصل در قلب را با معنویت و انجام کارهای خوب پاک نمایید و هر وقت یاد گناهان خود افتادید استغفار کنید و از خداوند بخشش بخواهید. خداوند مهربان و آمرزنده است در صورت توبه و جبران، دیگر نگران عذاب و رحمت خداوند نباشید.
در ادامه خوب است توجه داشته باشید که هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : «ان الله یغفر الذنوب جمیعا; خداوند همه گناهان را می آمرزد. در برخى موارد مانند غیبت و تهمت طلب رضایت از غیبت شونده نیز در صورت امکان لازم است، ولى در مورد گناهانى همچون زنا، پشیمانى واقعی، تصمیم بر عدم تکرار و طلب مغفرت از خداوند براى توبه کافى است.
در آیه 70 سوره فرقان بیان شده است: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل مىکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است». بنابراین نباید اینچنین نگران و ناامید باشید، حتما خدای متعال شما را دوست دارد. اگر دوست نداشت توفیق ترک گناه و همچنین چاره جویی برای جبران آن را به شما نمی داد.
قرآن مجید مىفرماید: «و هُو الّذِى یقْبل التّوبه عن عِبادِه» او کسی است که توبه را از بندگان خود می پذیرد.(42: 25).
و مىفرماید: «غافِرِ الذّنْبِ وَ قابِلِ التَّوبِ» خدای متعال بخشنده گناهان و توبه پذیر است(40: 3).
امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم چنین مىفرماید: وقتى که مؤمن توبه مىکند، گناهان قبل از توبهاش بخشیده مىشود، پس او باید براى بعد از توبه عمل کند. ولى آگاه باشید بخدا قسم این مزیت فقط براى اهل ایمان است .
چرا خداوند دوست دارد جوان در جوانی توبه کند؟
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هیچ چیز نزد خدای تعالی محبوبتر از جوان توبه گر نیست و هیچ چیز نزد خدای تعالی منفور تر از پیر پایدار بر گناهانش نمی باشد . (1)
به راستی وقتی به احادیث اهل بیت عصمت و طهارت در باره ی توبه در سنین جوانی می نگریم , در می یابیم که خداوند برای جوان توبه کننده, آغوشی ویژه و خاص بازنموده است.
البته این مطلب به آن معنا نیست که خداوند تعالی توبه ی میانسالان و پیران را نمی پذیرد , بلکه این امر دلایلی دیگر دارد که در حد وسع خویش به آن می پردازیم :
- انسان هر چه کمتر گناه کرده باشد , توبه کردن برایش راحت تر است . همچون درختی که تازه در زمین کاشته شده و ریشه های آن قوی نگشته است ؛ چه بسا این نهال تازه کاشته شده , با فشار دو انگشت و با کمترین زحمت از زمین کنده شود . اما درختی که سالها در دل خاک کاشته شده , پس از چند سال به این راحتی ها کنده نمی شود ؛ چرا که بدنه ی آن تنومند گشته و باغبان نیز از قوت و نیروی جوانی برخوردار نیست !
- دل جوان , نسبت به کسی که میانسال و پیر است و آلوده ی به گناه گشته و با آن خو گرفته است , از رقت قلب و لطافت بیشتری برخوردار بوده , تیرگی گناه , سراسر وجود او را نپوشانده است . به تعبیری دیگر جوان , به ملکوت عالم نزدیکتر است و توبه برای او سهل تر و آسان تر می باشد .
- خدای تعالی بوجود جوان عبادت پیشه , بر فرشتگان می نازد و می فرماید : بنگرید این بنده ی مرا ! به خاطر من از شهوت خویش دست کشیده است . (2)
این طرز تکلم حضرت حق با جوان و اینکه دوستدار جوان توبه کننده و ترک کننده ی شهوات گناه آلود است , بیانگر نوعی تعاطف و مهرورزی با جوان است . در حقیقت خداوند به دلیل استعدادها و قابلیتهای فراوانی که در جوان می باشد به او موضوعیت و شخصیت می دهد .
- این نحوه ی گفتار حق تعالی می تواند نوعی هشدار و انذار باشد ؛ چرا که اگر توبه , در جوانی صورت نگیرد , به خاطر کهولت سن و سستی و ملکه شدن گناه در وجود انسان و ... معلوم نیست انسان بتواند درپیری موفق به توبه شود .
- اگر دقت کنیم , خواهیم دید که در بسیاری از گناهان , جوانان بیشتر از پیران در خطر هستند ؛ لذا توبه ی جوان , باعث مصونیت وی از خطرات می گردد .
- طبع انسان اینگونه است که اگر گناهی را برای بار اول یا دوم انجام داد و بلافاصله توبه نکرد , کم کم قبح آن گناه ریخته و در اثر ادامه ی معصیت , با آن خو گرفته , به آن عادت می کند . در چنین صورتی کنار گذاشتن گناه , کاری بسیار سخت خواهد بود . لذاجوان تا هنگامی که با گناهان خو نگرفته , بهتر میتواند توبه کند .
- اگر خداوند دوست دارد که انسان در جوانی کسب تقوا کند و با ارتکاب گناه , در همان سنین توبه کند , به این دلیل می باشد که گرفتار مصیبت های گناه نشده , از هدف اصلی خلقت باز نماند . انسان شایستگی خلیفه ی خدا شدن و ملبس به صفات الهی شدن و رسیدن به کمال نهایی را دارد و این حاصل نمی شود مگر اینکه از گناه دوری کرده و در میادین امتحان , دست رد بر سینه ی شیطان و نفس بزند .
ای عزیز بدان که بهترین زمان برای کسب صفات حمیده و ترک اوصاف رذیله , سنین جوانی است . لذا شیطان بیشترین تلاش خود را برای به انحراف کشیدن انسانها در این سنین می کند . میانسالی و پیری سنین بهره بردن از زحمات انسان در جوانی است . مانند کشاورزی که در زمان قدرت و در وقت مناسب به کاشت محصول پرداخته و ازآن مراقبت می کند . الهی به ما و جوانان ما لذت ترک گناه و انس با خودت را بچشان . موفق باشید .
-----------
(1) میزان الحکمه / ج 6 / ص 2651
(2) میزان الحکمه / ج 6 / ص 2651
یکى از بهترین شیوههاى این برنامه که امروزه مورد توجّه قرار گرفته، سیر مطالعاتى «آسان به مشکل» است. ما سعى نمودهایم ضمن دستهبندى آثار شهید مطهرى قدس سره به چند بخش، شیوه فوق را نیز رعایت نموده باشیم:
الف) بخش سیره معصومین و بزرگان ( شامل کتابهاى: 1- داستان راستان، 2- سیرى در سیره نبوى(ص)، 3- سیرى در سیره ائمّه اطهار علیهم السلام، 4- جاذبه و دافعه علىعلیه السلام، 5- حماسه حسینى، 6- سیرى در نهج البلاغه،7- پیامبر امّى)
ب) بخش گفتارها ( شامل کتابهاى 8- ده گفتار، 9- پانزده گفتار، 10- بیست گفتار، 11- حکمتها و اندرزها)
پ) بخش انسانشناسى ( شامل کتابهاى 12- ولاءها و ولایتها، 13- امدادهاى غیبى در زندگى بشر، 14- تکامل اجتماعى انسان، 15- نبرد حقّ و باطل، 16- فطرت)
ت) بخش اخلاقى تربیتى ( شامل کتابهاى 17- آزادى معنوى، 18- تعلیم و تربیت در اسلام، 19- انسان کامل، 20- عرفان حافظ، 21- فلسفه اخلاق)
ث) بخش زنان (شامل کتابهاى 22- نظام حقوق زن در اسلام، 23- مسأله حجاب، 24- پاسخهاى استاد، 25- اخلاق جنسی)
ج) بخش سیاسى اجتماعى (شامل کتابهاى 26- اسلام و نیازهاى زمان، 27- احیاى تفکر اسلامى، 28- جهاد، 29- قیام و انقلاب مهدىعلیه السلام، 30- پیرامون جمهورى اسلامى، 31- پیرامون انقلاب اسلامی)
چ) بخش تاریخ (شامل 32 کتابهاى - نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، 33- خدمات متقابل اسلام و ایران، 34- فلسفه تاریخ)
ح) بخش جهان بینى (35- شامل 6 جلد مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى که مقام معظم رهبرى (دام ظله) در مورد آنها فرمودهاند: اعتقاد من این است که طلاّب باید کتابهاى جهان بینى شهید مطهرى را مباحثه کنند)
خ) بخش اصول عقاید (شامل کتابهاى 36- توحید، 37- عدل الهى، 38- نبوت، 39- ختم نبوت، 40- خاتمیت، 41- امامت و رهبرى، 42- انسان و سرنوشت، 43- معاد، 44- علل گرایش به مادیگری)
د) بخش تفسیر (45- شامل دوره 14 جلدى آشنایى با قرآن)
ذ) بخش اقتصاد (شامل کتابهاى 46- مسأله ربا و بانک، 47- مسأله بیمه، 48- نظرى به نظام اقتصادى اسلام)
ر) بخش آشنایى با علوم اسلامى (شامل کلیات 49- منطق و فلسفه، 50- فقه و اصول فقه، 51- کلام، عرفان و حکمت عملی)
ز) بخش فلسفه (شامل کتابهاى 52- اصول فلسفه و روش رئالیسم، 53- شرح منظومه، 54- مقالات فلسفى، 55- درسهاى اسفار، 56- مسأله شناخت، 57- نقدى بر مارکسیسم)
جدول ترتیبى مطالعه کتب استاد شهید مرتضى مطهرى
داستانِ راستان - حماسه حسینى(3 جلد) - گفتارهاى معنوى - ده گفتار - پانزده گفتار، بیست گفتار - سیره نبوى - سیره ائمه اطهار - جاذبه و دافعه على(ع) - ولاءها و ولایتها - خاتمیت - ختم نبوت - پیامبر امى - اسلام و مقتضیات زمان (جلد 2 و 1) - امدادهاى غیبى در زندگى بشر - توکل و رضا - گریز از ایمان و گریز از عمل - تکامل اجتماعى انسان - انسان کامل ( جلد 2 و 1) - انسانشناسى - تعلیم و تربیت در اسلام - عرفان حافظ - حق و باطل - مسأله حجاب - پاسخهاى استاد - نظام حقوق زن در اسلام - اخلاق جنسى در ایران و غرب - نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر - پیرامون جمهورى اسلامى - پیرامون انقلاب اسلامى - خدمات متقابل اسلام و ایران - سیرى در نهج البلاغه - جهاد - آشنایى با قرآن (جلد 1) - مسأله شناخت - شناخت در قرآن - فطرت - فلسفه اخلاق - انسان و سرنوشت - عدل الهى - علل گرایش به مادیگرى - آشنایى با علوم اسلامى (جلد 7 - 1) - توحید - نبوت - معاد - آشنایى با جهان بینى اسلامى (جلد 7 - 1) - قیام و انقلاب مهدى - تاریخ عقاید اقتصادى - نظام اقتصادى اسلام - ربا، بانک، بیمه - نقدى بر مارکسیسم - فلسفه تاریخ، (جلد 4 - 1) - مقالات فلسفى( جلد 3 - 1) - تعارضات منطقى - اصول فلسفه و روش رئالیسم (جلد 5 - 1) - مختصر شرح منظومه (جلد 2 - 1) - مبسوط شرح منظومه (جلد 4 - 1) - حرکت و زمان (جلد 4 - 1) - الهیات شفاء (جلد 2 - 1 )
آفات و ثمرات روش عرفان چیست؟
در مورد ثمرات عرفان باید گفت عرفانی که در قالب بندگی خداوند متعال جلوه گر شود ثمرات زیادی دارد که مهمترین آن ها همانا وصول به وحدت و شهود حقیقت و تحقق در ولایت و خلافت حق و یقین قلبی و ارامش مثال زدنی عارف و در نهایت رضایت خداوند متعال است .
اما در مورد آفات این راه :
1 ـ یکی از افات امور مفید و جذاب ، سوء استفاده سوداگران و در نتیجه مشتبه شدن حقیقت بر مشتاقان راه حقیقت است .
با کمال تأسف باید گفت که عرفان نیز همانند دیگر ارزشها که معمولا به مسائل انحرافی آلوده میگردد، از این مصیبت عظمی به دور نمانده، در طول تاریخ سوء استفادههای گوناگون از این خورشید تابناک و مصباح نورانی گردیده تا آنجا که فریاد ها را علیه خود بلند کرده است.
فقها به گونهای، محدثین به گونه دیگر، حتی عرفای راستین را به شکلی به صدا درآورده و همگان خطر انحرافش را گوشزد نمودهاند.
اما به راستی کدامین فقیه و عالم و محدث و مفسر و عارفی بر عرفان ناب وخالص در معرفت نورانی و شهود حقیقت، فتوا بر بطلان میدهد؟!
راه عرفان،راهی است که از مو باریکتر و از شمشیر برندهتر . بدون علم چگونه میشود مدعی معرفت شد.
عرفان، راهی است که اگر درست پیموده شود، هر نوع انانیت و خودخواهی را از بین میبرد. چگونه میشود با هزاران ادعا و خودبینی و کامرانی، دیگری را به عرفان رسانید. راهی است که ذوب میکند، سلوکی است که میسوزاند وروشن میکند. سری است که از هرچه که غیر اوست، انسان را میشوید و پاک میکند. چه بگویم؟!
مگر میشود بدنبال هر مدعی حرکت کرد. کسانی که دیگران را به خود دعوت میکنند و داعیه ارشاد دارند و هر کس غیر از خود را تحقیر کرده و بیمحتوا میدانند، به فقیه و فیلسوف و محدث و متکلم و عالم و عامی، بد میگویند و تنها خودشان را صاحب معرفت میدانند، ایا اینها جز مصداق غرور و تکبر است که شاخه وابسته به خودخواهی و شجره خبیثه خودبینی و تفرعن است
صدرالمتألهین شیرازی(قدس) فیلسوف و عارف پاکباخته که داغترین نظریات عرفانی را مطرح و از آنان دفاع کرده و مبرهن نموده است، کتاب «کسر اصنام الجاهلیة» را در رد صوفی نمایان مینویسد که به دروغ به عرصه معرفت، خیانت کرده و دلهای علاقمندان به سیر و سلوک را میدان شیطنتبازیهای خود قرار داده و آنان را فریب میدهند.
او سبب تألیف کتابش را چنین بیان میکند:
«در این زمان که تاریکیهای نادانی و نابینایی در شهرها پراکنده گشته است و کوتهفکری و نادرستی همه آبادیها را فراگرفته است، گروههایی را میبینم که با تمامی توان خویش در عقائد وگفتار به نادانی و هذیان گرائیدهاندو بر فسادگری در کردار اصرار میورزند... و با همه تهیدستیشان درعلم و عمل خود را به ارباب توحید و اصحاب تفرید مانسته میانگارند... و پیرو یکی از همنوعان خود گشتهاند که ولایت خداوند و قرب و منزلت داشتن نزد او را مدعی است... (عرفان و عارف نمایان، ترجمه محسن بیدارفر، ص 12).
ملاحظه میفرمایید که این عارف متأله چگونه از دست شیادان بیمحتوا گلایه دارد.
امام خمینی(ره) که خود عارفی دلسوخته و دلداده و صاحب نظری قوی در مباحث عرفان نظری و راه رفتهای در سلوک عملی و واصلی به حقایق لم یزلی است در مورد منحرفین از عرفان و مدعیان دروغین میفرماید:
«... در علما عرفان گاهی پدید آید کسی که خود را از اهل معارف و شهود داند و از اصحاب قلوب و سابقه حسنی انگارد و بر دیگران لاف ترفّع و تعظم زند و حکما و فلاسفه را قشری و فقها و محدثین را ظاهربین و سائر مردم را چون بهائم داند و به همه بندگان خدا به نظر تحقیر و تعییر نگاه میکند و بیچاره خود لاف از فناء فی الله زندو کوس تحقق کوبد، با آنکه معارف الهیه اقتضاء میکند خوشبینی به موجودات را و اگر شم معرفت الله کرده بود به مظاهر جمال و جلال حقه تکبر نمیکرد...»
نیز در همین جهت میفرماید:
«... مثلا عارفی که به واسطه عرفان خود به سایرین به چشم حقارت نظر کرده تکبر میکندو قشری و ظاهری میگوید، آیا از معارف الهی چه دارد جز یک دسته مفهومات که همه حجاب حقائقیاند و سد طریق و یک تعداد اصطلاحات دلفریب با زرق و برق که به معارف الهیه ارتباطی ندارد و با خداشناسی و علم به اسمائ و صفات مراحلی فاصله دارد. معارف صفت قلب است.»
. بنابراین با چند کلمه و اصطلاح و عناوین ظاهری که به حقیقت نمیرسیم. و به تعبیر دیگری از امام خمینی(ره) بنگرید که فرمود:
«... برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پارهای از از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده گمان کرده به لفظ «مجذوب علی شاه» یا «محبوبعلی شاه» حال جذبه و حب دست دهد...»
اینگونه مطالب و این نالههایی که از سویدای دل عارفان بالله برخاسته، کسانی که خود عارف بوده و در سلک عرفان نه تنها مطلع بلکه از صاحبنظران در ابعاد علمی و عملی این ساحت مقدساند، حاکی از این است که در هر عصری، سودجودیان و دغلبازانی، دام شیطنت را تحت عنوان عرفان را رشاد و امثال آن بر سر راه مردم گسترانیدهاند.
2 ـ از دیگر افات عرفان نادیده انگاشتن شاخص و ضابطه در این طریق است . در هر علم و عملی برای تشخیص حق از باطل، میزان و قسطاس وجود دارد که با رعایت کردن و در نظر گرفتن آن سره از ناسره تفکیک خواهد شد.
برای فلسفه و علوم بحثی و نظری، میزانی است. برای ادبیات و ریاضیات و علوم تجربی و... میزانی وجود دارد.
برای عرفان نیز ملاک و معیار سنجش وجود دارد. مکاشفات و اختلاسهای درونی و نورانی را نمیشود ملاک حقانیت و وصول دانست.
از جمله شاخصهایی که باید مورد نظر قرار گیرد در سلوک صحیح عرفانی، از خودگسستن و به حق پیوستن است. سلوک عرفانی دوری از هوی و هوس است و نفس اماره را مهار کردن. سفر معنوی و روحانی، تلطیف سر میخواهد. چند روزی به یک ذکر و مدتی دیگر به ذکری دیگر مشغول شدن که سلوک الی الله نیست. فنا نمیآورد. بلکه در واقع چونان گنجشکی است که از شاخهای به شاخه دیگر جستن میکند نه بمثابه عقابی که دل آسمان رامیشکافد و اوج میگیرد.
بوعلی سینا در نمط فهم الاشارات و التنبیهات در این رابطه میگوید:
«ثم انه لیحتاج الی الریاضة والریاضة موجهة الی ثلاثة اغراض: الاول: تنحیة ما دون الحق عن مستن الایثار والثانی: تطویع النفس الامارة للنفس المطمئنة لتنجذب قوی التخیل والوهم الی التوهمات المناسبة للامر القدسی منصرفة عن التوهمات المناسبة للامر السفلی. والثالث: تلطیف السر للتنبه... (فصل 8، نمط 9)».
ریاضت یعنی ورزش، سلوک الی الله ورزش میخواهد و این ریاضت به سه غرض عمده توجه دارد. یکی دور شدن از هرچه که غیرحق است در سبک و سیره و روش انتخاب و گزینش و دیگری جهت بخشیدن به نفس اماره و مطیع و راغب کردن آن به نفس مطمئنه و قوای درونی را از توجهات سفلی به گرایشات علوی، سوق دادن است و سوم، لای روبی باطن و تطهیر و تلطیف جدول وجودی است.
این امور به زهد حقیقی نیازمند است. دل برکندن از ماسوی الله میخواهد، پشت کردن به خودیتها و انانیتها لازم دارد. بیرون ریختن محبت دنیا را میطلبد. عبادت همراه با حضور قلب میطلبد. فکر لطیف و عشق عفیف میجوید. مگر میشود به یک خلوت و یک ذکر تنها، کفایت کرد؟! مگر میشود با خور و خواب و امثال آن به جایی رسید؟! قلّت منام و قلّت کلام و قلّت طعام و ذکر مداوم میخواهد، آن هم چه ذکری؟ ذکری که باطنش ذُکر باشد. بیداری شب و اشک و آه و سوز وگداز میخواهد. قلع و قمع هر باطلی را از عرصه قلب میطلبد.
ابن عربی -که در عرفان اسلامی جایگاه رفیعی دارد- دراین باره میگوید: بدان که من در مکر الاهی و چگونگی در امان ماندن از این مکر دقت کردم، چاره ای به نظرم نرسید جز آنکه باید دست به دامن شریعت زد؛ بنابراین اگر خداوند کسی را بخواهد به سوی خیر و سعادت هدایت کند و از گرفتاریهای مکر در امان بدارد، کاری میکند که او هیچگاه میزان شریعت را از دست نگذارد... هیچ بنده ای نباید از این میزان غفلت کند... هرکه بخواهد از مکر حق ایمن بماند، باید میزان شریعت را از دست ندهد؛ میزانی که آن را از پیامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دریافت کند آن یافته ها را در این میزان بگذارد؛ اگر با میزان شرع پذیرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند. ابن عربی سفارش میکند که حتی باید دریافت های غیبی و الهامات معنوی را نیز با میزان شریعت سنجید. او میگوید: اهل اللّه در این مورد اختلاف ندارند. بسیاری از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگی شده، از نظر تشخیص حالات خود دچار پیچیدگیهای مکر میگردند و لذا باید میزان شریعت را از دست نگذارند. ابن عربی حتی پا را فراتر گذاشته می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان)
3 ـ از جمله افات عرفان هدف قرار گرفتن خود عرفان است . مبادا دل خوش کنیم به اذکار و اوراد و یا احیاناً به دیدنیهایی در خواب یا بیداری که اینها عرفان نیست. و حتی مباد که دل خوش کنیم به خود عرفان که این نیز از مصادیق شرک و حجاب بزرگ در مسلک اهل معرفت است. در عرفان باید جویای معروف بود و در علم خواهان معلوم. اگر کسی عرفان و عشق به عرفان را مقصد و مقصود قرار داد بداند که گرفتار دام شیطان است.
در عرفان اسلامی کشف وشهود نه فقط غایت و هدف نیست که کاملا در حاشیه است. در نظام عرفانی اسلام ، هدف عبودیت و بندگی است و کنار رفتن پرده، تفضلی است از ناحیه معبود و به اصطلاح نقل و نبات راه است.به عبارتی بصیرت معنوی ، اتفاقی است که به اقتضای اصل عبودیت از طرف معشوق اعطاء میشود، البته بنا به مصلحت و به اقتضای حکمت.
شیخ الرئیس در کتاب قیم الاشارات و التنبیهات میگوید:
«من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی و من وجد العرفان کانه لایجده بل یجد المعروف به فقد خاض لجة الوصول...»[1]
کسی که عرفان را برای عرفان برگزیند، قائل به دومی شده و کسی که به گونهای در عرفان قرار گیرد که تمام توجهش به دریافت معروف باشد و خود عرفان را مطلوب ذاتی نمیداند به اعماق دریای وصول دست یافته است.
چه راه باریکی است، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر، در سلوک عملی از شمشیر تیزتر و در جنبه علمی که راه افراط و تفریط در آن نباشد، از مو باریکتر.
جایگاه عرفان و معروف به عرفان آنقدر بلند است که بدین سادگی در چنگ کسی وارد نمیشود. مباد که به ذکری و وردی دل خوش کنیم و خود را به این و آن بسپاریم که ما را مشغول نمایند. گرچه راه برای همگان باز است، اما رونده میخواهد و پیر طریق.
ابن سینا در نمط نهم الاشارات والتنبیهات میگوید:
«جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحداً بعد واحد...»[2]
هر کس را یارای ورود به بارگاه ربوبی نیست. راه سخت است و استقامت و همت و عزم جدی میطلبد. عرفان صحیح، تخلیه میخواهد، تفریق و نفض و ترک و رفض میخواهد. آن هم با رعایت دقیق و مراقبت شدید که اینگونه حالات، حجاب سالک نشود که: «الالتفات الی ما تنزه عنه شغل»[3] توجه به خودسازی نیز حجاب است. و نیز دلخوش کردن به سرمایههای معنوی و دریافتهای شهودی، غرور و سرگردانی است.
«والتبحج بزینة الذات من حیث هی للذات و ان کان بالحق تیه»[4]
اینها و صدها نمونه دیگر گوشهای از اهمیت مسئله و مبین شاخصی برای اینکه بدانیم در راهیم یا نه.
آنچه برای سالک در درجه اهم از توجه است این که طی طریق راه سالم و درست انجام دهد و الا احساس رؤیت تمثلات و یا خوابهای خوش و مکاشفات نیز، نمیتواندملاک صحیح طریق باشد
ابن ترکه اصفهانی شارح قواعد التوحید ابوحامد اصفهانی در تمهید القواعد بدین مطلب اشارتی دارد میگوید:
«... ممنوع انه لیس عندهم آلة کذلک فانه قد ثبت عند المحققین من اهل الکشف ان له بحسب کل شخص و وقت و مرتبه میزانا یناسبه...»[5]
و نیز در همین کتاب تمهید القواعد، فصل 65 که آخرین فصل این کتاب است را به بحث پیرامون همین موضوع اختصاص داده است که برای عرفان، میزان و معیاری وجود دارد. خلاصة آن این است که برای سلوک عرفانی بدون علم و تحصیل کمالات علمیه نمیشود. به تعبیر استاد جلال الدین آشتیانی در پاورقی ص 272 همین کتاب میفرماید:
«... تحلیه نفس به فضائل اخلاقی و تبعیت از انبیاء و تخلف باخلاق اولیاء در سلوک نظری نیز شرط اساسی است و شخص سالک طریق نظر با تأدب به آداب شرع بعد از طی طریق نظر و استکمال عقل نظری مستعد از برای ورود در وادی کشف و شهود میشود...».
علامه محمد بن حمزه بن محمد العثماتی معروف به ابن فناوی در کتاب سنگین مصباح الانس در صفحات 14 و 15 نیز به این بحث پرداخته که علم عرفان بدون میزان نیست. همانند دیگر علوم و سالک باید بدین معیار مجهز شود تا صحیح از مکاشفات را از سقیم آنها بازشناسه. و در آنجا میفرماید: «... فمعیار الفرق میزان الشرع...».
خلاصه سخن اینکه عرفان در عین شایستگی برای وصول به حقیقت و کمال، باید علاقمندان به آن کاملا مراقب حرکات و ارشادات ناشیانه از ناحیه نااهلان باشند که رهزن راه بسیار است.
عرفانی که در تعارض با شریعت باشد، جهالت است نه معرفت. اینگونه القائات که شما به حق رسیدهاید و تکلیف از شما برداشته شده و یا شما به مغز رسیدهاید و نیازی به پوست نیست و یا شما سیر در قلب میکند و احتیاجی به قالب ندارید و امثال اینگونه اراجیف از وساوس شیطان است که «یوسوس فی صدور الناس». ( 1 ) با استفاده از نوشته های حجت الاسلام والمسلمین محمد مهدی مهندسی
4 ـ از مشکلات راه عرفان فهم اشتباه از مصادیق سلوک است ، به این معنا که عارف همه چیز را در ورد و ذکر و خلوت خلاصه ببیند و دیگر مسولیتهای الهی که ناظر به اجتماع و دیگران است را نادیده ببیند .
امام خمینی این ضابطه را در نامه ای به فرزندش (حاج احمد اقا) این گونه تبیین می کند: پسرم ! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت ، شاهد گسستن از حق . میزان در اعمال انگیزه های آن هاست. . چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ، چون خود بینی و خود خواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می کشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل می شود... پس میزان عرفان و حرمان ، انگیزه است . هر قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حجب ، حتی حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است. . پسرم ! از زیر بار مسؤ ولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالی مکن ، که تاخت و تاز شیطان در این میدان ، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست ، و دست و پا برای بدست آوردن مقام ، هر چه باشد، چه مقام معنوی و چه مادی مزن ، به عذر آن که می خواهم به معارف الهی نزدیک شوم ، یا خدمت به عبادالله نمایم ، که توجه به آن از شیطان است ، چه رسد که کوشش برای ان.(نامه های عرفانی امام....)
[1]. فصل 20، نمط 9.
[2]. فصل 27، نمط 9.
[3]. فصل 18، نمط 9.
[4]. همان.
[5]. تمهید القواعد، صص 24 و 25.
سوال: می خواستم درباره صوفیه و مشروعیت طریق آنان و اینکه علمای حال حاضر تا چه اندازه با این طریقت موافق هستند، بدانم لطفا مرا راهنمایی کنید.
دوست عزیز سلام. با توجه به اینکه پرسش شما دارای چند نکته است، پاسخ به آن نیز، در چند بخش زیر تقدیم می شود:
الف) تاریخچه تصوف: در زمان پیامبر اکرم (ص ) پیروان آن حضرت را «مسلم» و «مؤمن» می نامیدند و آنانکه محضر پیامبر را درک کرده بودند، «صحابه» نامیده می شدند و نسل بعد را که با صحابه پیامبر محشور بودند «تابعین» خوانده اند. بعد اسم زاهد و عابد به میان آمد و به عده ای اطلاق گشت که از دنیا کناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند. در حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم کلمه «صوفی» و طریقه تصوف شنیده شد که خود را سالکان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی طریقه ائمه هدی سازگاری و مطابقت نداشت. عرفان ناب اسلامی و شیعی ریشه در آموزه های ثقلین داشته و دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) معصومین (ع) است، اما تصوف ریشه ای التقاطی داشته که هم از آموزه های نوافلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته بود. اولین و معروفترین چهره متصوفه، ابوهاشم کوفی بود که او، مرام و عقیده اش مورد نکوهش شدید امام صادق(ع) قرار گرفت؛ چنانکه از امام حسن عسکری (ع ) نقل است که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است؟ فرمود: «انّه فاسد العقیده جدّاً؛ واقعاً او شخص فاسدالعقیده ای است» و در ادامه فرمود: «و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد» (سفینه البحار، ج 2، ص 57). رویارویی ائمه بعد از امام صادق(ع) با آنها به ویژه امام رضا(ع) که می فرمود: «کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوشبینانه ترین صورت] از روی حماقت».(الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی) و نیز امام هادی (ع) که همه فرقه های صوفیه را بی استثناء از مخالفین اهل بیت(ع) می دانست و می فرمود «الصوفیه کلهم من مخالفینا؛ همه طریقه ها و گروه های صوفیه از مخالفین ما اهل بیت هستند» قابل توجه و تأمل است. ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت یافت و مایه های ذوقی و شعری در آن پیدا شد. اوج تعلیمات نظری صوفیه به قرن ششم و به دست محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اکبر متوفای سال 560 صورت پذیرفت. بر اثر انشعابات متعدد مشرب تصوف، فرقه های مختلفی بوجود آمد که هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و علمای مکتب اهل بیت (ع) برمی آمد. بر این اساس هر کدام سعی کردند برای جبران مافات و جلوگیری از زوال، به ظاهر سلسله مشایخ خود را به نحوی به ائمه اهلبیت (ع ) و یا به یکی از اصحاب پیامبر(ص ) و یا معصومین برسانند! چنانکه اشاره شد، حقیقت آن است که تصوف از ابتدا جریانی بدلی به موازات حرکت مکتب اهل بیت(ع) بوده است (ر ک: شناخت قرآن، سید علی کمالی دزفولی، بخش مکتب تفسیری متصوفه) که معصومین(ع) بارها به صراحت خطر آنها را گوشزد کرده و طریقه آنها را مخالف راه و روش حقه خود دانسته اند؛ پس بدیهی است که متصوفه در برهه هایی از تاریخ (درست مانند این زمان)، شرط ادامه حیات خود را در این تشخیص دهند که هم حدود و مرزهای عرفان و تصوف را با یکدیگر خلط کنند و هم خود را به ائمه و شاگردان آنها منسوب نمایند! اما واقع امر، عدم همبستگی و سنخیت میان تشیع و تصوف را گزارش می کند. تصوف از تشیع کاملا جدا و بیگانه است زیرا اصول و قواعد تصوف با تشیع در تضاد آشکار می باشد. مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه روشن می نماید که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله های بزرگ آنها همگی از اهل سنت بوده اند و تاریخ گزارش می دهد که تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه هیچ قطب صوفی را نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت بوده باشد (عرفان و تصوف، داود الهامی، ص 316).
ب) مکتب تصوف دارای انحرافات بسیاری است که ما تنها مواردی از آن را برمی شماریم:
1. ولایت گریزی و پیروی از مکتب خلفاء؛ همه بزرگان و سلسله داران متقدم صوفیه به گواهی تاریخ، از پیروان مکتب فقهی، اعتقادی و سیاسی اهل تسنن بوده اند. تأسی از مکتب خلفاء (در مقابل مکتب اهل بیت) نه تنها آنان را از عرفان حقیقی و اسلامی ـ شیعی که اولین مولّفه آن «ولایت پذیری» است، دور کرد بلکه زمینه ساز انحرافات بزرگ دیگری نیز گردید که به آنها اشاره خواهد شد. اشخاصی چون مولوی و منصور حلاج به گواهی اسناد غیر قابل خدشه تاریخی، از پیروان مکتب خلفاء (مذهب اهل سنت) می باشند؛ پس اگر خود و یا کسانی آنان را عارف بنامند، بدیهی است که منظور آنها نمی تواند عرفان شیعی و مولفه های عرفان ناب چهارده معصوم باشد. باید دانست که یکی از اساسی ترین ارکان عرفان شیعه، «ولایت گرایی» و پذیرش کامل ولایت ائمه هدی(ع) است؛ پس چگونه ممکن است کسی هم عارف باشد و هم از پذیرش ولایت معصومین(ع) سر باز زند؟!
2. جعل عنوان «قطب» در مقابل «امام معصوم»؛ در این زمینه بازخوانی نوشتههای صوفیه در شأن رهبران خود، موجب اعجاب و شایان تأمل است؛ مانند نوشته یکی از دراویش ذهبی در وصف سرکرده فراماسونر فرقه ذهبیه اغتشاشیه احمدیه، آنجا که مینگارد: «رکن رکین و بلد امین، وارث اقطاب الولایه و الهدایه مروج الشریعه الغراء المصطفوی و قائد الطریقه البیضاء المرتضوی، کهف الابدال و الاوتاد الزمان، قطب الاولیا الکاملین، ابوالوقت مولانا الاعظم، استاد دکتر حاج عبدالحمید گنجویان متعناالله بطول بقائه و ارواحنا فداه و افاض الله علینا و علی جمیع المسلمین انوار هدایته و ولایته...»!!! (مقدمه کتاب «مکاتیب عبدالله قطب»، انتشارات خانقاه احمدی) القابی که در جهان هستی، برازنده کسی جز امام معصوم (ع) نیست.
3. عدم تقیّد به شریعت و آداب دینی و بى توجهى و یا کم مهرى نسبت به احکام و تکالیف الهی. می توان گفت که دو ملاک سنجه عمده صحت ادعاهای اهل عرفان عبارتند از: الف)تقید به شریعت اسلام و انجام مو به موى قوانین مطهر شرع ب) داشتن اذن و اجازه راهنمایى و ارشاد از بزرگان اسلامی ـ به عنوان تأییدیه ـ تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم (ع) برسد، یعنى، تقید به همان اصل ولایت منصوص اهل بیت (ع)؛ اما مدعیان متصوفه از هر دو عاری هستند
4. تقید به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غیر دینی و ذکرها و وردهایى که نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلکه یا بدعت بزرگان هر فرقه اند و یا برداشت های التقاطی از سنّت های غیر اسلامی می باشند
5. جعل «خانقاه» در مقابل «مسجد»؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس»، اولین خانقاه توسط امیری ترسایی (مسیحی) در منطقه شامات (مرکز فرماندهی دشمنان اهل بیت) ساخته و تقدیم دراویش شد! به ویژه از قرن هفتم به بعد «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد رواج یافت (مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج 7، صص 272) 6. اعتقاد به سه رکن: شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم؛ به گونه ای که برخی از فرقه های آنها معتقدند که اگر سالکی به حقیقت و یقین رسید دیگر نیازی به شریعت ندارد و می تواند اعمال عبادی و وظایف شرعی خود را انجام ندهد! در صورتی که بنای اهلبیت (ع) تأکید بر حفظ شعائر و ظواهر شریعت محمدی (ص) در همه احوال بوده است
7. اعتقاد به مهدویت نوعیه قطب فرقه در تقابل با مهدویت شخصیه امام زمان(ع)؛ آنها به نوع کلی موعود معتقدند نه شخصی مشخص به نام «حجت ابن الحسن العسکری(ع)»؛ پس در هر زمان اقطاب صوفیه می توانند موعود و نجات دهنده آنها باشند! در تاریخ تصوف کم نبوده اند کسانی که ادعای «مهدویت نوعیه» کرده و با توّهم امام زمان بودن خروج کرده اند! به عنوان مثال، در قرن هشتم درویش محمد نوربخش ـ سر سلسله نوربخشیه و ذهبیه از سلاسل معرفیه ـ به نام مهدی موعود خروج کرد اما به دست امیر تیمور گورکانی گرفتار و تأدیب گردید!
8. اعتقاد به عشق مجازی(عشق زمینی) به عنوان پل عبور به عشق حقیقی(محبت خدا)!
9. ابراز شطح یا همان کلمات متناقض نمایی که گاه به کفرگویی و یا خلاف منطق شریعت و عقل کشانده می شود
10. انجام سماع یا همان رقص و حرکات موزونی که نه تنها مستندی در دین ندارد بلکه در تقابل با احکام شرعی می باشد
11. عزلت گزینی و جامعه گریزی و دوری از وظایف اجتماعی، انقلابى و سیاسى به بهانه مذمت دنیا. صوفیه در طول تاریخ با برداشت افراطى از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتى که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمدهاى از فقه را که دانش اجتماعى زیستن اسلام می باشد، بىاعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهاى اجتماعى، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزههایى بود که این طیف بر آن پاى مىفشرند. 12. نزدیکی به حکومت های استکباری و همپیالگی با قدرت های استعماری؛ مانند سرسپردگی فرقه های صوفیه به رژیم پهلوی و یا تحت الحمایه بودن بیشتر اقطاب و بزرگان آنها از جانب دولت های انگلیس و آمریکا؛ کسانی چون قطب نعمت اللهیه (جواد نوربخش که مدتی پیش در انگلستان مرد)، قطب ذهبیه احمدیه(عبدالحمید گنجویان در انگلستان)، قطب اویسیه (نادر عنقا در آمریکا)، قطب ذهبیه گمنامیه(منشی زادگان در آمریکاا).
ج) با توجه به دو بخش پاسخ الف و ب، نگاه علماء و فقهای شیعی به صوفیه که برگرفته از نگرش قرآن و مکتب اهل بیت به این گروه هاست، معلوم شده است؛ گروه ها و جریاناتی که برخی از آنها را با تسامح و اغماض نیز نمی توان در دایره وسیع اسلام جای داد. بر اساس این نگاه به تصوف، فقهای شیعه به صراحت نظر خود را درباره انحراف و بلکه بطلان طریقه صوفیه اعلام کرده اند که برای نمونه در ذیل چند مورد از استفتائات فقهای معاصر را با هم می خوانیم: سئوال : شرکت کردن در مجالس صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنان و کمک به آنها چه صورت دارد؟ حضرت آیت الله خامنه ای: بسمه تعالی ـ جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (ع) معتقدند، چه بهتر است که اسم جداگانه را که لازم نیست بلکه مضرّ است، کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمانان خود منسلک باشند. سید علی خامنه ای حضرت آیت الله صافی گلپایگانی: بسمه تعالی ـ صوفیه با فرقه ها و انشعابات بسیاری که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند و چه بسا که برخی از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند، در مجموع منحرف اند و عقاید خاصه ای که دارند غیر اسلامی است، بنابر این مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنان و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است. چون روش گروه مذکور برخلاف روش رسول اکرم (ص ) و ائمه هدی (ع ) است و در اسلام محلی بنام خانقاه وجود ندارد و بالاخره این روش انحراف از طریقه متشرعه که متلقاه از ائمه هدی (ع ) است و موجب اضلال می باشد. مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالی برای ساختن آن و همکاری با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلی حرام است. خداوند مومنین را از فتن مضله محفوظ بدارد. والله العالم، لطف الله صافی، 19 محرم الحرام 1420 حضرت آیت الله مکارم شیرازی: بسمه تعالی ـ تمام فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند و شرکت در فعالیت های آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست ... 29/2/78. حضرت آیت الله فاضل لنکرانی: بسمه تعالی ـ معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، صحیح نیست بلکه اگر به این عنوان بروند که آنجا شرعا پایگاه ذکر، مدح و منقبت است حرام می باشد. لذا بر عموم مسلمانان است که برای امور عبادی، مذهبی و اعیاد موالید ائمه (ع )در مساجد اجتماع کنند که « انما یعمر مساجد الله من آمن بالله » و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهی از منکر عمل کنید13/2/78. حضرت آیت الله سیستانی: بسمه تعالی ـ اجتناب از حضور در مجامع آنان و دورکردن مردم از آنها، لازم است . آیت الله علوی گرگانی: 1ـ شرکت در مجالس فرق صوفیه جایز نیست و بر جوانان عزیز امت اسلامی لازم است که هوشیاری خود را کاملا حفظ نمایند و با اینگونه فرقه ها که راهی جدا از قاطبه امت اسلامی طی می کنند همکاری ننمایند و در مجالس آنها که معمولا برای فریب جوانان است به هیچ وجه حضور پیدا نکنند 2ـ تحت هیچ عنوان از عناوین خیریه، کمک به آنها جایز نیست 31/2/84.. حضرت آیت الله بهجت(دو استفتاء): بسمه تعالی ـ هر چه سبب تفرقه در بین مسلمانها باشد جایز نیست و آنچه در اسلام معروف است همان مساجد و حسینیه ها و امثال آنهاست و هر عنوانی که سبب تشکیل حزب و گروهی شود که مولد فرقه ای از 72 فرقه شود، باطل است و تاسیس و ترویج آن جایز نیست. والله العالم 26/10/83. بسمه تعالی ـ تاسیس و ترویج این قبیل اماکن و مجالس کلا جایزنیست و نهی از منکر و جلوگیری از آنها با احراز شرایط امر به معروف، بر همگان واجب است 5/12/83.
د) در پایان برای آشنایی بیشتر شما با بنیاد، ماهیت و آموزه های تصوف و شناخت شفاف مرزهای آن با عرفان حقیقی، مطالعه هر کدام از کتاب های ذیل پیشنهاد می شود: ـ آن سوی صوفیگری، احمد باقریان ساروی ـ در کوی صوفیان، سید محمد تقی واحدی (صالح علیشاه) ـ خرقه مستوجب آتش، سید محمد حسین فقیه ایمانی ـ رویشگاه تصوف، سید محمد حسین فقیه ایمانی ـ نگرشی دیگر بر تصوف، شهاب الدین کاکوئی ـ فرقه صوفیان، سید محمد محدث ـ دیدی که راز پنهان خواهد شد آشکارا، مهدی عمادی شیرازی ـ پرده پندار، علی دشتی ـ در دیار صوفیان، علی دشتی ـ در خانقاه بیدخت چه می گذرد؟، محمد مدنی (با مقدمه مفصل و مهم دکتر احمد عابدی) ـ جلوه حق، آیت الله ناصر مکارم شیرازی ـ سلسله های صوفیه ایران، نورالدین مدرسی چهاردهی ـ رهبران ضلالت، علی امیر مستوفیان ـ مناظرات و مکاتبات، محمد مردانی ـ موضع تشیع در برابر تصوف، داود الهامی. موفق و موید باشید.
سوال: طرق نزدیک شدن به اهل بیت(ع) کدامند؟
از این که سعى دارید خود را به ائمه اطهار(ع) نزدیک کنید، خرسندیم. آرى، کسى که دل داده آن عزیزان است، هرگز دچار یأس و ناامیدى نمىگردد؛ اما نزدیک شدن به آنها راه هایى دارد؛ براى مثال شما اگر بخواهید به یک شخص عادى نزدیک گردید و اساس یک دوستى و رفاقت را پى ریزى کنید، چه کار هایى انجام مىدهید؟ همان کارها را درباره اهل بیت اجرا کنید؛ یعنى امور زیر را رعاتى کنید:
الف) خود را به آنها معرفى کنید و در این معرفى دروغ نگویید. هر چه و هر کس که هستید، در درگاه آنان بدان معترف باشید.
ب) از آنها بخواهید خود را به شما معرفى کنند. در این زمان، براى این منظور، راهى جز مطالعه خصوصیات و صفات و سیره آن عزیزان نیست.
ج) حال که معارفه صورت گرفت، سعى کنید کارهایى که خوش آیند آنها است و نظر شان را جلب مىکند، انجام دهید و از کارهایى که مورد علاقه و سلیقه آن عزیزان نیست، دورى کنید.
د) با آنها بسیار گفت و گو و مراوده و صحبت و درد دل داشته باشید؛ زیرا رفت و آمد و مراوده زیاد با دوست موجب ازدیاد دوستى و برافروختن آتش محبت مىگردد.
ه) براى آنها هدیه و سوغات تهیه و ارسال کنید. صلوات بفرستید - ثواب برخى از اعمال مستحبى خود، از قبیل قرآن خواندن را به روح آنها هدیه کنید.
و) به زیارت آنها بروید.
ز) دوستان آنان را دوست بدارید و دشمنانشان را دشمن بشمارید؛
ح) به خاطر مسائل کوچک که احیاناً قدرت تحلیل آنها را ندارید، خداى نخواسته قهر نکنید.
ج) محبت و عشق کلید قرب و نزدیکی است که از راه آگاهى و انس و بر طرف ساختن موانع به دست مىآید؛ براى مثال کسى که به طعم و خواص عسل آگاهى یابد، بدان علاقهمند مىشود و اگر آن را بچشد، علاقهاش به آن افزون مىگردد. حب خدا و اولیاى او نیز از طریق شناخت و معرفت پدید مىآید. هر اندازه آدمى معرفت خود را افزون سازد و در عمل نیز انس و الفت خود را با خداوند و مقربان درگاهش بیشتر سازد و موانع راه (علایق و و وابستگىهاى مادى و دنیایى) را از دل بیرون کند، عشق الاهى در دلش افزونتر خواهد شد و کیمیای عشق است که انسان را به خداوند و انسان های کامل نزدیک می کند.
اگر به این توصیهها عمل کنید، ان شاء الله رابطه شما با آن عزیزان رابطه عاشق و معشوق الاهى خواهد گشت.
لذت دیدن یک فیلم مستهجن و سکسی بنده را آزار می دهد. نمی توانم لذت آن را از دلم خارج کنم. خیلی دوست دارم بی میل به این مزخرفات باشم ولی با هر بار توبه باز بعد از چند ماه مثل معتادها باز می گردم به مشاهده این قبیل فیلمها. بد بختانه نمی توانم لذت آن را خارج کنم. شما بنده را کمک کنید و راهنمایی کنید.
پاسخ: نگاه به عکس و فیلم های سکسی غالبا موجب تحریک شهوت و مقدمه ارتکاب گناه است و لذا دیدن آن حرام است.
همانگونه که از فتاوی مراجع استفاده می شود, علت حرمت نگاه به این گونه فیلم ها تحریک شدن افراطی شهوت است. داشتن شهوت از ویژگی های انسان است, ولی در صورتی وجود این غریزه مفید است که به صورت متعادل اداره شود. افراط در شهوت عقل را ضعیف می کند و انسان را به وادی هوای نفس و گناه وارد می نماید. دستورات اسلام به گونه ای است که هم باعث حفظ این نیرو می شود و هم آن را کنترل می نماید و به حفظ تعادل آن توصیه می کند. زیرا انسان در مسیر سعادت و بهروزی و رسیدن به قرب الهی نیازمند ابزارها و زمینه های است که او را پاداش داده و آماده سازد. چشم و گوش و سایر ابزارمعرفتی خود را کنترل نماید تا عقل و فکر او را به تسخیر نگیرد، چون طبیعی است که دیده چشم شاهد تاثیرات عمیق و فوری است که از آهنگ و فیلم های مبتذل بر می خیزد، بر دل می نشیند و در قلب شور و هیجان بر پا می کند، تا آن جا که این ارتعاشات سوار بر احساس آدمی او را به وادی خیال، شهوت، فساد و بی بند و باری سوق می دهد. این پیشامد موجب می شود که عقل از محاسبات جدی، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد، و در نهایت به پژمردگی، افسردگی یا ستمی در انجام وظایف دینی و الهی (فردی و اجتماعی) منتهی شود. به اتفاق همه دانشمندان علم اخلاق رمز خوشبختی و سعادت حقیقی بشر در کنترل اعضاء و جوارح و تعدیل احساساتش نهفته است که از آن به عدالت تعبیر می شود و آن به معنای واقعی کلمه در منطبق کردن مسیر زندگی با راه خدا که صراط مستقیم است خلاصه می شود، زیرا روح آرامش و اطمینان آن جاست.
عوارض زیان بار فیلم های مبتذل
1. باعث انحراف فکرى و ایجاد تخیلات جنسى و مشغلههاى ذهنى مىشود ودر طول شبانهروز ذهن تأثیرپذیر انسان صحنههاى مشاهده شده مرور مىکند و کمتر کسى است که بتواند بین تأثیر آموزش و تحریکجنسى آنها تفکیک و جدایى ایجاد کند و خواه ناخواه تأثیر خود را خواهد گذاشت و این براى آرامش روانى انسان مضر است.
2.معمولاً و به خاطر سرکش بودن غریزه جنسى و قدرت آن و تأثیرپذیرى زیاد انسان و بدون این که نیاز فیزیولوژیک (که به طور عادى و طبیعى و از راه صحیح آن ایجاد و سپس ارضاء شود) واقعى در فرد شکل گیرد تحریک شده وباعث فشار روحى شده و چه بسا گاهى اوقات به افراط و زیادهروى در ارضاء آن شود این نوع تحریکجنسىها خیالى و غیرواقعى است و عدم تعادل در این زمینه براى جسم و روح انسان مضر است، از عقلانیت انسان می کاهد و او را وادار به گناه می کند.
3. مشاهده مکرر و زیاد آن و در دسترس همه بودن این نوع فیلمها (حتى به عنوان آموزش باعث شکستن قبح و زشتى امورى است که اسلام و عقلاء و عرف جامعه آن را زشت و قبیح مىشمارند. حتى انسانهاى مؤدب و با نزاکت از بیان و ذکر برخى الفاظ که مستقیما اشاره به یکى از اعضاء بدن انسان مىکند، اکراه دارند و آن را زشت و ناپسند و قبیح مىدانند چه رسد به این که به مشاهده و تجزیه و تحلیل آن بپردازند. کما این که اسلام نیز به فتواى برخى فقهاء گفتن و ذکر و به زبان آوردن اعضاء تناسلى انسان به طور صریح حرام مىداند.
4.مشاهده، بیان، نقل اینگونه مطالب به طور زیاد و صریح و بدون پرده و به طور فراوان در اختیار همگان قرار دادن چنین فیلمها و... باعث از بین رفتن عفت عمومى و اجتماعى مىشود.
5. به دنبال مشاهده اینگونه فیلمها، افراد به مقایسه آنچه در فیلم دیدهاند و آنچه از همسر خود سراغ دارند مىپردازند و در نتیجه نقایص و کمبودها و ضعفهاى احتمالى خود و همسر خویش در ذهن فرد برجسته شده و چه بسا باعث کاهش تمایل و علاقه به همسر انتخاب شده خود مىشود و به تدریج کانون خانواده را دچار اختلال و فروپاشى مىکند.
راهکارهای مفید
1.بدانید انسان موجودی است دارای اراده و تا زمانی که تصمیم بر حل مشکلتان نداشته و به کار خود اعتقاد نداشته باشید، بهترین راهکارها هم نمی تواند کوچک ترین تغییر وتحولی در شما ایجاد کند.
2.هر کاری که عادت انسان شده باشد یک شبه قابل تغییر نیست پس خود را بشناسید و طبق ظرفیت های وجودی خود اقدام به ترک این عادت بنمایید.
3.با نا امیدی، یاس و روحیه ی بی نشاط ترک گناه سخت تر و شاید غیر ممکن باشدپس اعمال گذشته را فراموش کنید وبا شادی و نشاط طبق دستورات بالابه پیش بروید.
4.شکست در این اقدام امری طبیعی است ولی مهم این است که شکست باعث پیمودن راه باشد نه توقف در مسیر.
5.اهمیت حل مشکل از جانب شما نشان از پشتکار و قلب سرشار از ایمان شما بوده و اگر خداوند شما را دوست نمی داشت توفیق حل مشکل را به شما نمی داد پس ندای الهی را لبیک گفته و با استعانت از درگاه او به پیش بروید.
6.تلقین در جهت منفی و مثبت اثر خود را به همراه دارد و شما سیگنال های منفی را کنار گذاشته و پیامهای مثبت به خود ارسال کنید.
7.بهترین و موثر ترین راه حل ازدواج است زیرا ازدواج موافق با فطرت انسان بوده و این با تجربه به اثبات رسیده است پس از ازدواج نترسید و هر چه بیشتر از این مساله دوری کنید موفقیت کمتری در اقدام به ازدواج خواهید داشت و برههمین اساس است که پیامبر اسلام(ص) می فرمایند: هر که ازدواج کند نیمی از دینش را حفظ کرده.
8.خود را دست کم نگیرید و بدانید انسان دارای قدرت فوق العاده ای است و به هر جا که اراده کند می تواند برسد چه بسا افرادی که مشکلات آنها از شما بیشتر بوده ولی با تلاش و مجاهدت به مقامات عالیه رسیده اند.
9.فراموش نکنید هنوز دیر نشده و از شما که در ابتدای دوران جوانی و شکوفایی استعدادهای خویش هستید سخنی بعید و غیر قابل قبول است.
10.بدانید شما تکیه گاهی مانند خداوند را دارید و از همین الان که این سطور را می خوانید از خدا کمک گرفته و خود را آماده اطاعت از دستورات او نمایید.
11.اوقات خالی خود را با برنامه های مفید پر کرده واز تنهایی وبیکاری پرهیز کنید.
12.رسیدگی به خواهش ها نفس را قوی تر کرده وتداوم این کار باعث ضعیف شدن انسان در مقابل نفس خواهد شد.
13.اگر چه لذائذ حرام ونامشروع در ابتدا، قدری خوشایند بوده اما اگر دقت کنیم خواهیم دید بعد از مدتی پشیمانی، ندامت وکدورت رابرای انسان به ارمغان می اورد.
14.موارد تحریک کننده اعم از شنیدنی ها، خواندنی ها،افکارو...همانند جرقه ای است که کنار مواد محترقه قرار گرفته در این صورت نتیحه ای جز اشتعال وآتش سوزی مورد انتظار نخواهد بود.
15.نگاه به چنین فیلم هایی جز تشویش خاطر وکدورت قلب هیچ ثمره ای ندارد.
16.در مواقع بیکاری به صحنه های مهیج فیلم هایی که دیده اید فکر نکنید وآن ها را به کلی فرا موش کنید تا به مرور زمان از ذهنتان پاک شود.
17.این سوال را از خود به صورت جدی بپرسیدنتیجه وثمرات فیلم هایی که دیده ام چه بوده است؟ اگر جواب قانع کننده ای داشته اید به این کار ادامه دهید.
18.در صورتی که انسان متاهل به مشاهده ی این فیلم ها بپردازد در روابط او با همسرش تاثیر منفی خواهد داشت.
دکتر سروش می گوید در جهان جدید اثبات خدا ناممکن است ریشه این حرفشان کجاست و جواب متفکران ما چیست؟
پاسخ: کسی سوال کرده که دکتر سروش اثبات خدا را ناممکن می داند. من نمی دانم که ایشان چنین نظری دارد یا نه؟ یعنی با دیدگاه ایشان برخورد نکرده ام. ولی به طور کلی باید گفت: اگر ایشان یا هر کسی دیگری چنین نظری داشته باشد، این نشان از این دارد که فرد خدا را نمی شناسد، چون اگر می شناخت که خدا کیست و چیست، هرگز چنین نظری نمی داد. بله اگر منظور خدایی باشد که فلاسفه می گویند، یعنی واجب الوجود و علت العلل، این قابل اثبات نیست، چون اصلا چنین چیزی نداریم. خوب الان من نمی خواهم وارد بحث خدا در فلسفه شوم. اما اگر کسی خداوند را آنچنان که عرفا معرفی می کنند و قرآن کریم می گوید و ائمه معصومین(ع) به خصوص مولا علی در خطبه های آغازین نهج البلاغه معرفی می کند، بشناسد، آنقدر به او احساس نزدیکی می کند که هرگز به دنبال اثبات خداوند هم نمی گردد.
بله درست است که خدا اثبات کردنی نیست. و قابل اثبات نیست. اگر کسی بگوید خدا هست، ولی خدا اثبات کردنی نیست، بلکه شهودی و دیدنی است، همانگونه که عرفا می گویند، حرفش درست است، ولی اگر منظورش این باشد که خدا نیست و بخواهد منکر خدا شود، سخنی بی اساس گفته است.
از دیدگاه عرفانی شناخت خداوند مبتنی بر تصور صحیح از او است. خدای متعال متن وجود و حیات و قدرت ساری و جاری در تمام هستی است. هیچ ذره ای در جهان هستی نیست که در باطن و ظاهر آن خدای متعال با وجود، حیات و قدرت و علم و سایر صفات خویش حضور و ظهور نداشته باشد.
تمامی پدیده های جهان، ظهور صفات خداوندی هستند و شما می توانید از پس هر پدیده و صفت کمالی که در هستی مشاهده می کنید، ذات وجود و خدای متعال را مشاهده نمایید، خداوند، یعنی منبع وجود، حیات، علم، قدرت و سایر کمالاتی که در طبیعت و تمام هستی ظهور و نمود دارد. رسیدن به شناخت عمیق و عرفانی خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسی است که درادامه بدان اشاره خواهیم نمود.
مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بىمعنا است.
به نظر ما مشکل شما نیز در این رابطه، مشکل شک و یقین و مربوط به حوزه تصدیقات نمىباشد. مشکل شما یک مشکل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزهى تصورات است. از عملکرد شما بر مىآید که شما به خداوند ایمان دارید و او را مىپرستید؛ ولى تصور و شناخت درستى از حقیقت خداوند ندارید. شما اگر بتوانید با تحقیق و تفکر و استعانت از خود خداوند، براى خودتان تصور حقیقى ودرستى نیست به موضوع خداوند بدست آورید، قطعا نسبت به آن یقین و تصدیق خواهید داشت و مشکل به کلى رفع خواهد گشت.
یک دلیل مهم براى اینکه مشکل انسان نسبت به حق تعالى، یک مشکل تصورى است و نه یک مشکل تصدیقى و ایمانى، قرآن کریم است. در قرآن کریم بحث اثبات اصل وجود خدا به هیچ وجه دنبال نشده است و حتى یک دلیل براى اثبات وجود خداوند در آن یافت نمىشود. آنچه در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد مربوط به بحث توحید خداوند و صفات وکمالات و افعال اوست و کار استدلال و اثباتى که در تألیفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متکلمین است.
قرآن کریم در مورد کسى که نسبت به وجود خداوند شک دارد و یا خیال مىکند که شک دارد مىفرماید: «أفى الله شک فاطر السموات و الارض؛ آیا در وجود خدا شک مىکنید، کسى که خالق آسمانها و زمین است»، (ابراهیم / 10). این آیه بدین معنى است که با دیدن آسمانها و زمین، شک نمودن در خالق آنها شکى معقول نمىباشد.
امیرالمؤمنین على(ع) در این زمینه کلام بسیار زیبائى دارد. ایشان فرموده است: تعجب مىکنم از کسى که خلق خدا را مىبیند ولى در وجود خالق آنها شک مىکند، (نهجالبلاغه، حکمت 121، ص 422).
شک در وجود خدا مانند آن است که انسان ساختمانى را ببیند و در وجود خود آن و یا سازنده آن شک نماید، کتابى را مطالعه کند؛ ولى نسبت به وجود کتاب یا نویسنده آن شک کند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شعر یا شاعر آن شکّ داشته باشد و یا به قول متکلمین، صنع را مشاهده نماید؛ ولى در وجود صانع آن شک داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شک نماید و یا به بیان عرفا، مظهر را ببیند؛ ولى در وجود مُظهر آن تشکیک نماید. آیا به نظر شما چنین شکهائى معقول است؟
تصور خدا
اکثر آدمها خیال مىکنند وجود خدا یک حقیقت عجیب و غریب و دور از دسترس فکر و اندیشهى انسان است. خدائى که غیر از انسان و جهان و حتی خارج از هستی است.
تصورى که اکثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نیست؛ تصور خدائى است که ساختهى ذهن خود آنها است و یا تصورى کاملاً گنگ و مبهم است. دانشمندان و مؤمنان از مردم نهایتا اعتراف مىکنند که خدائى هست و این عالم بالاخره خالقى دارد و به او ایمان نیز دارند؛ ولى مشکل آنها این است که نمىدانند او کیست و چیست و برخى حتى معتقدند که این موضوع اصلاً دانستنى نیست؛ در حالى که اولیاء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممکن مىشمارند و مدعى معرفت یقینى او هستند، بلکه او را دیدنى نیز مىدانند و دم از رؤیت و شهود او مىزنند.
على(ع) در این زمینه فرموده است: من قبل از اینکه چیزى را مشاهده نمایم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مىبینم.
از نظر عارف، کل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و یا به تعبیرى مظاهر الهى، ذاتى که از طریق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پدیدههاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر صفات همان ذات یگانهایم که در ما ظاهر شده است.
روى این حساب که تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مىبینیم، مىشنویم، حس مىکنیم و یا تعقل و مشاهده مىنمائیم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غیر از خدا» به هیچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سیدالشهداء(ع) در زیارت عرفه مىفرماید: «الغیرک من الظهور ما لیس لک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که آن ظهور، ظهور تو نباشد». در چنین فضائى، خود شما قضاوت نمائید که اصولاً شک و اثبات وجود خدا، چه معنائى مىتواند داشته باشد.
به طور اصولى موضوع وجود خدا یک موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشکیک نیز نمىباشد. خداى را باید با خود خداى شناخت و غیر از این هم چارهاى نیست؛ زیرا چیزى غیر از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهیم خدا را بشناسیم و هیچ دلیلی بر او احاطه ندارد تا با آن وجود خدای را اثبات نمائیم.
در دعاى ابو حمزه ثمالى مىخوانیم: «الهى بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى الیک و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مىشناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نمودهاى و اگر تو نبودى من تو را نمىشناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمینه تصور و شناخت خداوند بسیار روشن، واقعى، زیبا و بىاشکال سخن گفتهاند.
از نظر عارف، همانطور که قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ایشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى که داراى صفات کمال است و از طریق صفات خود به صورت اشیاء، انسان و سایر مظاهر خلقى، ظهور نموده است.
دریا، کوه، زمین، آسمان و من و تو وجود داریم؛ ولى وجود نیستیم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غیر او هر چه هست، مظاهر آن وجود یگانه است. انسان غیر از وجود و وجود غیر از انسان است. وجود، منحصر به حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بىهمتا است.
ما وقتى مىگوئیم: من هستم، معنایش این است که هستى در تمام هیکل و اعضاء و جوارح و روح من سریان و حضور دارد، این سخن بدین معنا است که خداى در تمام آنچه که ما آن را من مىنامیم، حضور و ظهور دارد و باز این بدین معنا است که من چیزى جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نیستم.
روى این حساب، ما پر از وجودیم و پر از خدائیم و بلکه هستى پر از خدا است و هیچ چیزى از خدا به ما نزدیکتر نیست «و هو اقرب الیک من حبل الورید».
شک در وجود خدا، شک در وجود خودمان است، شک در وجود هستى است، شک در وجود وجود است. آیا ممکن است کسى بتواند در وجود وجود، شک نماید؟ آیا چنین شکى معقول است.
خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است. ما اگر تمام وجودها را با هم جمع بزنیم و آن را بدون هرگونه تعیین، تقید و ظهورى به صورت وحدت احدی تصور نمائیم، توانستهایم وجود مطلق ذات خداوندى را ادراک نمائیم و سریان و حضور او را در تمام هستى ببینیم.
انسان برای رسیدن به خداوند و وصول به لقای پروردگار به دو نوع سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک عملی نیاز دارد. سلوک نظری برای شناخت هر چه بهتر خداوند و قرب علمی به او است و سلوک عملی برای نزدیک شدن و قرب عملی به خدای متعال می باشد.
لطفا راهی جهت پیدایش اشتیاق بیشر به نماز معرفی کنید؟
با سلام به شما رهرو کوی دوست. سر و فلسفه نهایی دین و ضرورت عبادت و نماز و معنویت به مقام خلافت و ولایت انسان در روی زمین باز می گردد. در آیات مربوط به آفرینش انسان آمده است که خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده است. خلیفه بودن انسان بدون داشتن مقام ولایت و قدرت ولایی ممکن نیست. ولایت اصل و اساس تمامی کمالات انسان و مناصب الهی و اجتماعی او است. مقام ولایت همان مقام قرب الهی است که خدای متعال استعداد آن را به صورت کامل تنها در نهاد انسان قرار داده و تحقق آن را هدف نهایی زندگی او معرفی نموده است.
به طور کلی می توان گفت: فلسفه دین، زندگی و عبادت تحقق نیروی ولایت در انسان است، زیرا تنها با فعلیت یافتن این نیرو است که انسان جایگاه اصلی خویش را در زمین و آفرینش احراز می کند. مقام و جایگاهی که خدای متعال او را برای آن آفریده، یعنی خلافت خداوند در زمین.
کسانی که نماز نمی خوانند و یا کاهلی می کنند، به این حقیقت که گفته شد، واقف نیستند. در نتیجه ایشان انسان های ضعیفی هستند که این اقتدار در آنها بروز نمی کند و نمی توانند به عنوان یک انسان در زمین تاثیرات ولایی مثبت داشته باشند و می بینیم که افراد بی خاصیت و کم تاثیری پیرامون خود هستند، ولی اهل عبادت و دین داری، به دلیل بهره مندی از این نیرو، کسانی هستند که در جامعه و خانواده خود تاثیر مثبت می گذارند. البته به هر مقدار که درجه اخلاص و صدق انسان مومن در این مسیر بیشتر باشد، فرد موثرتر و مفید تری برای خویش و جامعه خواهد بود.
بدون نماز، آدمى در مسیر زندگى، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت، به فراموشى خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند. انسان، بدون نماز، که بهترین راه ارتباطی با خداوند است ضعیف خواهد شد. انسان طالب قدرت و توانایی است و این طلب خود را بیشتر از طریق ارتباط با قدرت بی نهایت خداوند و عبادت عملی می کند. نماز مانند گوشی همراه که پس از مدتی نیرو و باطری اش ضعیف می شود و نیاز به شارژ دارد، شارژ کننده نیروهای معنوی انسان است
برای آشنا شدن با نمونه این گونه انسان ها به کتاب هایی پیرامون زندگی اولیای الهی مراجعه کنید و یا به تاریخ زندگی و خاطره هایی که از افرادی مانند امام خمینی(رض) و عالمان و فرزانگانی مانند ایشان نقل شده است، توجه کنید.
این اصل فلسفه نماز. اما نماز تاثیرات فراوان دیگری نیز دارد که بدان اشاره می شود. یکی از این تاثیرات غفلت زدایی است. در این دنیای فریبنده که تازیانه های غفلت از هر سو بر روح آدمی نواخته می شود، چه پناهگاهی آرامش پذیرتر از «نماز». همو که زخم های روح افگار تو را التیام می بخشد.آیا کسی از هم صحبتی با دلدار خسته می شود؟ نماز، سخن گفتن با محبوب است و سوره حمد تنها سوره ای است که از زبان بندگان است. در این سوره، بندگان دارند به خدا اظهار محبت و نیاز می کنند. نماز دارو و درمان است. حقیقتاً در این دنیایی که همه چیز دست به دست هم داده تا ما هم مادی فکر نماییم، نماز، نجات بخش و اکسیری عظیم است.
از آن جا که نسبت به نماز - این عبادت مظلوم – معرفت نداریم، اشتیاق هم نداریم. بارها شنیده ایم «نماز معراج مؤمن است» «نماز ستون دین است» و ... اما یک بار به این احادیث ارزنده فکر ننموده و آن را تحلیل نکرده ایم. تحلیل مفصل را به شما دانشجوی گرامی واگذار نموده و فقط یک تحلیل اجمالی عرض می کنیم.
اگر فقط این دو حدیث در مورد نماز بود ما را کافی بود.
معراج، اسم آلت، بر وزن مفعال و به معنای «وسیله عروج»است یعنی وسیله بالا رفتن، وسیله تقرب به خداوند. خیلی ساده اما پر معنا. شما هم تأیید می کنی؟ بالا را نشان داده اند، وسیله بالا رفتن را هم در اختیار قرار داده اند. حالا اگر کسی بالا نرفت، مقصر کیست؟
شاید شما تجربه نداشته باشید. آنها که در این مسیر تجربه ای دارند می دانند که بسیاری از مشکلات معنوی و معرفتی سالکین الی الله در نماز حل می شود. ناب ترین و زیباترین نکته های معرفتی و حقیقی در نماز به خصوص در نماز جماعت به انسان می رسد. از بوعلی سینا نقل است که هر موقع درک مطلبی برایش سنگین می شد، دو رکعت نماز می خواند و به پاسخ می رسید.
نماز ستون دین است. دین اسلام به این عظمت و شکوهمندی، برای همه زوایای زندگی انسان برنامه دارد و در همه ابعاد فردی ، اجتماعی، و ... حرف برای گفتن. حال ستون این دین جاوید، نماز است. قوام این دین و حیات آن به نماز است. اگر تعجب می کنیم که چطور، نماز ستون دین است؟ به این خاطر است که نمی دانیم نماز چیست؟
اشتیاق به نماز
آیا برایتان پیش آمده که بسیار گرسنه باشید؟ اشتیاق انسان گرسنه به غذا چگونه است؟ گرسنگی جسمی را انسان احساس می کند و بدون هیچ تأملی سراغ غذا می رود.
دلیل غذا نخوردن شخص سالم وعدم اشتیاق او به غذا، چه می تواند باشد؟ این شخص یا گرسنه نیست و یا بیمار است و از غذا لذت نمی برد. در مورد غذای روحی هم همین طور. ما اعتقاد داریم که معنویات، مخصوصاً نماز، غذای روح است. عدم اشتیاق به نماز- مانند عدم اشتیاق به غذا- می تواند به چند علت باشد.
1- گرسنگی روحی را احساس نکرده ایم.
از آن جا که غذای سالم روح، معنویات حقیقی و در رأس آن ها نماز است، عدم احساس گرسنگی روحی، ناشی از غفلت و سر کار گذاشتن نفس با معنویات کاذب است. پیامبر می فرمود: من از نماز سیر نمی شوم.(1) اگر ما احساس سیری می کنیم راه را به غلط رفته ایم.
2- گاهی بیماری های روحی باعث شده که از غذای روحیمان لذت نمی بریم لذا اشتیاق نداریم. گناه گاهی آنقدر روح انسان را تاریک و آلوده می کند که نور نماز در آن منعکس نمی شود و آنقدر به لذت های مادی و گناه آلود عادت کرده که دیگر مذاق روحی اش پذیرای لذت های معنوی نیست.
عدم لذت از نماز، بیماری روحی بسیار حاد و رایجی است. عدم لذت، نشأت گرفته از نبود صفای دل و حضور قلب و افکار پریشان است.
برای کسب حضور قلب در نماز و در نتیجه، اشتیاق و لذت به آن به چند نکته اشاره می شود.
1- از هنگام وضو گرفتن توجه داشته باشیم که داریم برای چه کاری و حضور نزد چه بزرگی مهیا می شویم. چند لحظه قبل از نماز نیز فکر کنیم که می خواهیم چه کاری انجام دهیم و در مقابل چه معبودی ایستاده ایم.
2- نماز، محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال است(2). وقتی انسانی بداند محبوبش چه می پسندد، انجام آن کار برایش بسیار شیرین است. حال این نماز است که محبوبِ محبوب عالم است. توجه به این مهم، لذت آور است.
3- توجه به حرکات و اذکار نماز: به عنوان مثال، تکبیرة الاحرام (همان الله اکبر ابتدای نماز ) یعنی خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. امام صادق علیه السلام فرمود: چون تکبیر گویی در برابر کبریاء حق، هر آن چه را که در میان آسمان بلند و زمین خاکی است کوچک بدان. زیرا اگر خدای تعالی از دل بنده ای آگاه شد که به هنگام تکبیر گفتن در دل او عارضه ای از حقیقت تکبیر است به او می فرماید: ای دروغ گو! به من نیرنگ می زنی. به عزت و جلالم سوگند که حتما و حتما تو را از شیرینی یاد خود محروم می کنم و حتما حتما تو را از قرب خودم و از لذت و سرور مناجاتم محجوب خواهم نمود. پس تو را لازم است که به هنگام نمازت، دل خود را بیازمایی که اگر حلاوتش را می یابی و در جان خود سرور و خوشحالی اش را درک می کنی و دلت با مناجات حق مسرور است و از گفتگو با او لذت می برد، پس بدان که خدای تعالی تو را در تکبیری که او را گفته ای تصدیق فرموده وگرنه باید دانسته باشی که لذت مناجات را از کام تو برگرفتن و تو را از شیرینی عبادت محروم ساختن، خود دلیل است بر آن که خدای تعالی تو را در تکبیرت دروغگو شناخته و از درگاهش تو را رانده است.(3)
در سخنی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده که : سجده اول یعنی من از خاک هستم. سر برداشتن از سجده اول یعنی من از خاک برآمده ام. سجده دوم یعنی من به خاک باز می گردم و سر برداشتن از آن یعنی دوباره برای قیامت سر از خاک بر می دارم.
مطالعه در اذکار و حرکات نماز، اشتیاق به آن را افزون می نماید.توصیه می شود در باب حرکات و اذکار نماز، حتما کتاب سر الصلاة امام خمینی را مطالعه نموده و حداقل، مدتی با آن مأنوس باشید. به عنوان مثال یک هفته تکبیرة الاحرام و معانی آن را مطالعه و در نمازتان رعایت کنید هفته بعد سجده و به همین ترتیب الی آخر. اثر آن را خواهید دید و لذت آن را ان شاء الله خواهید چشید.
شاید متن اوایل کتاب سنگین باشد، به طور موقتی از آن گذر کنید و به اسرار نیت، رکوع، سجده و ... رجوع نمایید.
4- توجه به ارزش والای نماز: احادیث زیر نمایانگر ارزش بلند نماز است.
الف- هر که خداوند از او یک نماز بپذیرد عذابش نمی کند و از هر که یک کار نیک بپذیرد عذابش نمی کند.(امام صادق علیه السلام)(4)
ب- هر که دو رکعت نماز بخواند و بداند در آن ها چه می گوید، نمازش که تمام شد گناهی میان او و خداوند باقی نمی ماند. .(امام صادق علیه السلام)(5)
ت- نماز نخستین عمل فرزند آدم است که به آن رسیدگی می شود. اگر درست شد به دیگر اعمالش رسیدگی می شود و اگر درست نبود سایر اعمالش رسیدگی نمی شود.(6) و ... .
5- توجه به آثار نماز
نماز را نباید از یک بعد نگاه کرد. ابعاد بسیاری ازجمله اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی و ... در نماز لحاظ شده است.
الف- بندگی و عبودیت در نماز موج می زند.« ایاک نعبد و ایاک نستعین»، به خاک افتادن، تعظیم کردن در مقابل معبود حقیقی و ... قطره ای از جلوه های بندگی در نماز است.
ب- نماز، کبر و غرور را از انسان دور می کند زیرا در مقابل قدرت مطلق جهان، بارها پیشانی خود را بر خاک می گذارد، سر خم کرده و اظهار ناتوانی و عجز می نماید. اگر حتی توجه مختصری هم در میان باشد، غرور انسان، شکسته شده و اثری از سرکشی باقی نمی ماند.(این اثر، ذره ای است از آثار اخلاقی فردی نماز)
ت- باز شدن درب خانه خدا
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تا زمانی که در حال نماز هستی، درب خانه پادشاهی مقتدر را می کوبی و هر که درب خانه پادشاه را بسیار بکوبد، سرانجام آن درب به رویش باز می شود.(7)
ج- آیا کسی یافت می شود که دوست نداشته باشد مشمول رحمت الهی شود.
امام علی علیه السلام فرمود: هر گاه کسی به نماز می ایستد ابلیس از این که می بیند رحمت خدا او را فرا گرفته حسودانه به وی می نگرد.(8)
چ- برخورداری از جلالت خداوند
اگر نماز گزار می دانست که چه هاله ای از جلالت خدا او را فرا می گیرد، دوست نداشت سر از سجده اش بردارد.(9)
چند نکته:
1- امام علی علیه السلام در نهج البلاغة می فرماید: آیا به پاسخ دوزخیان گوش فرا نمی دهید. آن هنگام که از آنها پرسیدند: چه چیز شما را به دوزخ کشانده است؟ گفتند: ما از نماز گزاران نبودیم(10). همانا نماز، گناهان را چونان برگ های پاییزی فرو می ریزد و غل و زنجیر گناهان را از گردن ها می گشاید. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نماز را به چشمه آب گرمی که بر در سرای مردی جریان داشته باشد، تشبیه کرده. اگر روزی پنج بار، خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرک و آلودگی در بدن او نماند. (11)
2- نماز خواندن با نماز بر پاکردن تفاوت دارد. در قرآن کریم عبارت «الذین یقیمون الصلاة» و مشابه آن آمده یعنی کسانی که نماز را بر پا می دارند. نماز خواندن نوعی رفع تکلیف است در حالی که نماز بر پا کردن، یعنی نماز خواندن با تمام وجود. این نماز است که روح انسان را قوی کرده و به او آرامش حقیقی می دهد.
3- پیامبر خدا درباره مردی که با آن حضرت نماز می خواند و در عین حال مرتکب کارهای زشت می شد فرمود: نمازش روزگاری او را از کارهای زشت باز خواهد داشت. و دیری نگذشت که آن مرد توبه کرد.(12)
نماز به خودی خود قدرتی دارد که می تواند انسان را از کارهای ناپسند باز دارد.
4- یکی از حیله های شیطان این است که کار مفید و خوب را سخت جلوه می دهد. متأسفانه انسان ها هم در اثر کمی معرفت به نماز در دام شیطان می افتند. ما انسان ها مدت های زیادی را به کارهای لغو وبیهوده می گذرانیم اما وقتی نوبت به نماز و کارهای عبادی می رسد حال نداریم. این از دام های شیطانی است.
در پایان، بحث را با قطعه زیبایی از کتاب اخلاقی نفیس معراج السعادة ملا احمد نراقی (ره) به پایان می بریم
ای جان برادر! بدان که نماز تو تحفه و هدیه است که به بارگاه مالک الملک می بری و با آن تقرب به حضرت می جویی... و در روز عرض اکبر [قیامت] آن را به تو رد می نمایند پس دیگر اختنار به دست توست... ای غافل! آگاه شو و با خود تأمل کن که اگر خواهی تحفه به نزد پادشاه ببری.... سعی می کنی در خوبی و پاکیزگی و حسن آن تا به معرض قبول افتد. پس ای مغرور غافل بیچاره، تو را چه افتاده که این قدر غفلت .... می ورزی.... وارد شده است که هر نمازی را که آدمی، رکوع و سجود آن را درست بجا نیاورد، .... [آن نماز] در روز عرض اکبر[قیامت] خواهد گفت: خدا تو را ضایع کند چنان که مرا ضایع کردی.(13)
منابع:
1) منتخب میزان الحکمة، حدیث 3592
2) منتخب میزان الحکمة، حدیث 3597
3) سرالصلاة، امام خمینی، نشر پیام آزادی، 1360، تهران، ص 127
4) اصول کافی، 3/266/11
5) اصول کافی، 3/266/12
6) منتخب میزان الحکمة، حدیث3601
7) منتخب میزان الحکمة، حدیث3607
8) منتخب میزان الحکمة، حدیث3609
9) منتخب میزان الحکمة، حدیث3608
10) سوره مدثر، 42، 43
11) نهج البلاغه، خطبه 199
12) بحارالانوار،ج82، ص98 به نقل از منتخب میزان الحکمة
13) معراج السعادة، ملا احمد نراقی، باب نماز
مطالعه بیشتر:
1- سرالصلاة، امام خمینی،
2- معراج السعادة، ملا احمد نراقی، باب نماز
3- تفسیر نماز،حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
4- آداب نماز،امام خمینى
5- چهل حدیث، امام خمینى
6- نماز،استاد حائرى شیرازى
7- نماز براى جوانان، استاد قرائتى
8- پرتوى از اسرار نماز،استاد قرائتى
9- انسان کامل،استاد شهید مرتضى مطهرى
زمان خودسازی:
خودسازی به عنوان یک فریضه عقلی و دینی در همه ادوار زندگی انسان جریان دارد و در هیچ لحظه ای از عمر نباید ترک شود؛ زیرا کمال و سعادت انسان در دنیا و آخرت در گرو آن است. سهولت خودسازی، در همه دوران های زندگی به یک اندازه نیست. کسی که دوران جوانی را سپری کرده و در میان سالی به غفلت خو کرده، به دشواری می تواند کام خود را از عادت های بد و لذت های حرام محروم سازد. دشوارتر اینکه، خروج او از غفلت کار آسانی نیست و چون غافل است درد خود را نمی داند تا به درمان آن روی آورد. حتی اگر به علتی از خواب غفلت بیدار شود، توان او برای ساختن حال و آینده خود اندک شده و نمی تواند به راحتی با گذشته خود وداع نماید.
فرصت جوانی:
جوانی بهترین فرصت برای سازندگی و پیمودن مسیر کمال است، زیرا در این سن انسان در اوج قدرت بدنی و روانی و اراده است و برای خودسازی به این قدرت نیاز دارد. فلسفه اصلی وجود قدرت در دوران جوانی صرف آن در جهت خودسازی و توانمند سازی روح انسان در مسیر قرب به خداوند است. انسان به هر مقدار که از این دوران فاصله می گیرد، اگر در مسیر خودسازی باشد، انرژی جسمانی اش صرف قوت روح می شود و در نتیجه آن اگر چه از قدرت جسمانی اش کاسته می شود، ولی روح اش قوی و توانا می گردد. ولی اگر در این مسیر نباشد، نیروهایش را از دست می دهد، بدون اینکه چیزی در خور عمر بیابد و در نتیجه احساس خسارت و ضرر خواهد کرد.
قرآن کریم در این باره می فرماید: ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. بدرستی که انسان در خسارت و زیان کاری است مگر کسانی که در مسیر ایمان و عمل(خودسازی) قرار دارند.
سر اینکه برای خودسازی ایام جوانی توصیه می شود سیستم انس گیری انسان است. به طور کلی می توان گفت: انسان از انس است. انس گرفتن و شدت و ضعف آن در ساخته شدن شخصیت انسان بسیار موثر است. انسان به هر مقدار که بیشتر با چیزی انس می گیرد و عادت می کند، سخت تر از آن دل می کند. کسی که با دنیا و لذت های آن انس گرفته، اگر بخواهد در ایام بزرگسالی و کهولت سن خودسازی کند، این کار برای او بسیار سخت خواهد بود، زیرا دل کندن از آنچه یک عمر بدان خو گرفته آسان نیست، ولی این کار در ایام جوانی به دلیل اینکه هنوز انس با دنیا و لذت های زودگذر آن در او ملکه و ثابت نشده آسان تر است.
یکی از عرصه های خودسازی که اتفاقا بسیار مهم هم هست، عرصه دانش اندوزی و کسب علم است که باید از کودکی و در سنین جوانی انجام گیرد. در سنین بالاتر به تدریج قوای ادراکی انسان ضعیف می شود و نمی تواند به راحتی به کسب دانش بپردازد.
همچنین برای اصلاح صفات، ملکه ساختن صفات خوب و خالی کردن دل از رزایل خلقی در سنین بالا بسیار دشوار است. کسی که عمری از او گذشته، صفات اخلاقی بد در او ملکه و ثابت شده است، زمان و فرصت تحول را تا حدود زیادی از دست داده است و موفقیت او در این مسیر کم خواهد بود، ولی جوان هم به دلیل انعطاف پذیری و اینکه هنوز صفات بد در او ثابت و ملکه نشده است و به راحتی می تواند متحول شود و هم به دلیل داشتن فرصت کافی برای تحول، امید موفقیت در او بسیار قوی است.
البته از جهتی نیز سنین بزرگسالی بر جوانی برتری دارد، زیرا اگر کسی در مسیر خودسازی و صراط مستقیم الهی قرار داشت، طول زمان و گذر عمر باعث می شود که هر چه بیشتر صفات نیک در او نهادینه شود و با عبادت خداوند و رفتار اخلاقی نیکو انس بگیرد و از این جهت کمال بیشتری از یک جوان داشته باشد، اما نسبت به اصلاح صفات رزیله و حب دنیا و رفتار بد اخلاقی سن جوانی بر بزرگسالی برتری دارد، زیرا نهادینه نبودن این صفات و رفتار در او باعث می شود که آسان تر بتواند در مسیر خودسازی گام بردارد.
در عرصه معنویت و عبادت نیز نیروی جوانی بسیار کمک کننده است. وقتی سن انسان بالا می رود، چه بسا به بیماری های گوناگون دچار شود و یا ناتوانی، سستی و کندی بر او عارض گشته و توان انجام اعمال عبادی را عملا از او سلب نماید، ولی جوان از بدنی سالم و قوی برخوردار است، عواطف سرشار و روحیه لطیف جوان باعث آن می شود که بهتر بتواند با خداوند و اولیای او ارتباط برقرار می کند و از این جهت نیز موفق تر است. نیروی یک جوان برای شرکت در مجالس و مراسم معنوی و عبادی با کسی که سنش بالا رفته بسیار متفاوت است.
ملکه تقوا در جوانی بدست می آید. ترک گناه و اطاعت خداوند به نیروی جوانی نیاز دارد. در جوانی باید انسان به انجام واجبات الهی مانند نماز و روزه و پرداختن واجبات مالی عادت کند. اگر کسی در جوانی برای انجام فرایض دینی خود اقدام نکند، در سنین بالاتر این کار بسیار دشوار می شود و شخص به سختی خواهد توانست نفس خود را از گناه بازدارد.
البته گاهی انسان به دلیل ناتوانی ممکن است در سنین پیری کمتر گناه کند، ولی این نشانه تقوا نیست. تقوا برای جوان معنا پیدا می کند که توان گناه دارد، و به خاطر خدا تقوا پیشه می کند.
پاک بودن در جوانی شیوه پیغمبری است ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار
اگر کسی در اثر غفلت و همنشینی با دوست بد به طور مثال معتاد شود، در سنین جوانی این امکان برای او هست که اعتیاد خود را ترک کند، ولی در سنین پیری این امکان بسیار کم می شود.
بنابراین بهترین زمان خودسازی فرصت جوانی است و بهترین راه صرف نیروی جوانی در مسیر خودسازی است، دوران جوانی سکوی پرش به قله کمال و کلید رسیدن به سعادت جاودانه است.
در این مرحله هنوز شخصیت انسان به طور کامل شکل نگرفته و صفات و خصلت های ناپسند و عادات زشت هنوز در عمق روح ریشه نکرده است، لذا می توان با هزینه و زحمت کمتری در جهت رفع آنها و جایگزین کردن فضیلت ها و اخلاق پسندیده اقدام کرد. کاری که در سنین بالاتر به دلیل ملکه شدن صفات و ثبوت عادت ها بسیار سخت و دشوار خواهد بود. مولوی این موضوع را به زیبایی و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که می گویی که فردا، این بدان که به هر روزی که می آید زمان
آن درخت بد، جوان تر می شود وین کَننده، پیر و مضطر می شود
خار بن در قوت و برخاستن خارکَن در سستی و در کاستن
او جوان تر می شود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر
با وجود این واقعیت آشکار، متأسفانه غالبا فرصت ارزشمند جوانی به رایگان از دست می رود و زمانی انسان متوجه این خسران می گردد که کار از کار گذشته و فرصتی برای جبران باقی نمانده است. یک جوان اگر در مسیر کسب آگاهی و تجربه عملی نباشد، به علت فقدان این تجارب و شناخت ها، در عالم بی خبری و تخیل های غیر واقعی به سر می برد و شاید برای خود عالمی تصور کند که جز احساسات غیر واقعی و افکار غیر منطقی و دور از حقیقت، چیزی در آن وجود ندارد.
احساسات دوران جوانی:
ناآگاهی ها و سوار شدن بر موج احساسات و عواطف ناپایدار در سنین جوانی، موجب می گردد که سرمایه های بی بدیل این دوران از دست برود و انسان در نیمه راه کمال از قافله سعادت و معنویت باز بماند. از طرف دیگر فوران میل های غریزی در پرتو قدرت و قوت جسمی، او را تحت تأثیر قرار می دهد و به دنبال همین امیال به حرکت در می آورد و بدین ترتیب دوران جوانی را که بهترین فرصت برای تکامل فکری و روحی است، بدون هیچ حاصل و نتیجه ای، پشت سر می گذارد.
اگر در این فرصت مغتنم و گرانقدر، قدرت جسمی و روحی و سرمایه های فراوان و طراوت و شادابی جوانی، با رشد عقلی و همراه گردد و انسان پیش از دست رفتن این دوران بی همتا، از اهمیت و ارزش آن آگاه شود، می تواند بهره کامل خود را از آن بگیرد و از این امکانات خداداد و سرشار در جهت تکامل و رشد معنوی خود استفاده شایانی ببرد.
باید کاری کرد که وقتی غروب خورشید عمر را به نظاره می نشینیم و دفتر دوران گذشته را ورق می زنیم، وجودمان سرشار از لذت و احساس سعادت و پیروزی شود و هیچ گونه تأسف و احساس زیان و خساراتی نسبت به گذشته و به ویژه دوران جوانی خود نداشته باشیم، نکند که در واپسین عمر در یابیم که جام زندگی از اول خالی بوده و ما از این جام جز باده خیال ننوشیده ایم.
توصیه به جوانان:
امام خمینی قدس سره در توصیه ای به جوانان فرموده: شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید، تا نیرو و اراده جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید؛ ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید کاری کنید. نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزه های فساد در آن ضعیف می باشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوی تر و محکم تر می گردد تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.1
فرصت جوانی در روایات:
هدایتگران بشریت و راهنمایان انسان به سوی کمال نیز در روایاتی که از آنها نقل شده، تاکید فراوانی بر انجام خودسازی در دوره جوانی دارند. از پیامبر اکرم(ص)نقل شده که فرمود: من تعلم العلم فی شبابه کان بمنزله الرسم فی الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب علی وجه الماء 2 کسی که در جوانی بیاموزد (علم او) همچون نقش زده بر سنگ (ماندگار) است و کسی که در حالی که پیر است بیاموزد (علم او) همچون نوشته بر آب است.
همچنین آن حضرت فرمود: اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثنی بشیراً و نذیراً فحالفنی الشبان و خالفنی الشیوخ. ثم قرأ: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم». شما را به نیکی درباره جوانان سفارش می کنم، زیرا آنان قلب نرمتری دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را نوید و انذار دهم پس جوانان با من پیمان بستند، ولی پیران با من مخالفت کردند. سپس این آیه را قرائت فرمود: زمان طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید.
این روایت به نرمی دل جوانان تأکید می کند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذیرش ایمان سهل تر است. از امام صادق(ع) روایت شده است: من قرا القرآن و هو شاب مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه. 3 کسی که قرآن را در جوانی قرائت کند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می شود.
این تأثیر ناشی از آمادگی روحی و صفای دل جوان است. امیرالمؤمنین (ع) خطاب به فرزند خود می فرمایند:
و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک. و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهای دیگر شود.4
------------------
پاورقی:
1- مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 85.
2- سفینة البحار، ماده شبب.
3- الحیاة، ج 2، ص 164.
4- نهجالبلاغه، الرسائل، 31.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید