بازدید امروز : 235
بازدید دیروز : 549
عرفان چیست؟ عرفان نظری چیست؟ عرفان عملی چیست؟
«عرفان» در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه نظری و عملی ویژهاى برای تقرب به خداوند است. نتیجه عرفان وصول به توحید و کسب مقام ولایت و خلافت خداوند در زمین است.
عرفان اسلامی براى دستیابى و شناسایى حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه مىکند و نیل به این مرتبت را نه از طریق استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجّه تام به امور روحانى و معنوى - و در رأس همه مبدأ و حقیقت هستى - مىداند. به بیان دیگر، تکیهگاه عرفان، «علم حضورى» است؛ از این رو از دانش شهودى، مدد مىجوید و بر آن اعتماد و به آن استناد مىکند. اگر گاهى پس از اثبات شهودى و احراز حضورى، مطلب از برهان عقلى یا دلیل نقلىِ معتبر سخن به میان مىآورد فقط براى تأیید و تقویت و ایجاد انس است و براى اثبات اصل مطلب نیست.
دانشنامه امام على«علیه السلام»، ج4، صص 18 - 21.
عرفان در اصطلاح به ادراک خاصی اطلاق میشود که از راه متمرکز کردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربه حسی و تحلیلی عقلی) به دست میآید و در جریان این سیر و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل میشود که شبیه به «رؤیا» است و گاهی عیناً از وقایع گذشته یا حال یا آینده حکایت میکند و گاهی نیازمند به تعبیر است، مطالبی که عرفا به عنوان تفسیر و مکاشفات و یافتههای وجدانی خویش بیان میکند «عرفان علمی» نامیده میشود.
عارف در صدد است همچون قطب عارفان و امیر مؤمنان که فرمود: ما رأیت شیئا الاّ رأیت الله قبله و بعده و معه. همیشه شاهد حق تعالى باشد و گاه فریاد بر مىآورد که:
به دریا بنگرم دریا ته وینم - به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت - نشان از قامت رعنا ته ونیم
عرفان دو نوع است؛ نظرى و عملى.
عرفان نظرى؛ مجموعه معارفى درباره شناخت خدا و نقش او در هستى و ارتباط انسان با خدا و شناخت ابعاد الهى انسان و منازل و مقامات سلوک و سفر انسان الى الله و امثال آن است. عارفان بزرگ در طول تاریخ صدها کتاب عرفانى تألیفکرده و به یادگار گذاشتهاند؛ از مثنوى ملاى رومى گرفته تا منطق الطیر عطار.
اما در بین همه آثار عرفان نظرى برخى کتب مقام عالى را در حوزههاى علمیه کسب کردند که اکنون متن درسى حوزه علمیه قم و دیگر حوزههاى بزرگ است؛ مانند: 1 ـ فصوص الحکم، محى الدین عربى، با شرح قیصرى؛ 2 ـ تمهید القواعد، صائن الدین ابن ترکه؛ 3 ـ مصباح الانس، ابن فنارى. امام خمینى(ره) هم علاوه بر تحصیل این کتابها و تدریس آن تعلیقهاى بر فصوص الحکم نگاشته است و تجلیل معظم له از محى الدین در نامهاى که به گورباچف نوشت، نشانه احترام و اهتمامى است که امام امت به ایشان داشته است.
براى اطلاع بیشتر مىتوانید به کتابهاى ذیل مراجعه نمایید: 1 مقدمهاى بر عرفان و تصوف دکتر سجادى 2 برنامه سلوک در نامههاى سالکان نشر دارلفکر 3 عرفان نظرى دکتر یحیى یثربى 4 نفحات الانس احمد حاجى 5 الحمات و العرفان آیةالله جوادى آملى 6 عارف و صوفى چه مىگوید جواد تهرانى 7 تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان.
عرفان عملى، سلوک رفتارى و تلاشهاى مستمر یک سالک است که با مناجاتهاى فراوان در خلوت و جَلْوت و تخلق به اخلاق فاضله، همچون زهد و دورى از دنیا و رفق و محبت به خلق و مانند آن حاصل مىشود تقوا و پرهیزگارى و دورىاز گناهان و عمل به دستور و تکالیف دینى نقش عمدهاى در صفاى قلب ایفا مىکند. بنابراین عرفان واقعی تنها از راه بندگی خدا و اطاعت از دستورات او حاصل میشود.
امام خمینی(ره) در تعریف عارف گفته است: چون عرفان به علمی گفته میشود که به مراتب احدیت و واحدیت و تجلیات به گونهای که ذوق مقتضی آن است، پرداخته و از این که عالم و سلسله هستی جمال جمیل مطلق است، بحث میکند، هر کسی که این علم را بداند عارف گفته میشود. و بهترین کلامی که از هر کلامی دیگر جامعتر و زیباتر است، سخن وحی است که در وصف عارفان الهی گفته است: «رجالٌ لا تلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر الله»یعنی پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا غافل نگرداند. این گونه افراد عارفان راستیناند.
امّا مقدمات و شرایط فراگیری عرفان و عارف شدن: عرفان به دو بخش نظری و عملی تقسیم میشود، در عرفان نظری همانند فلسفه از هستی شناسی بحث میشود، که می توان به صورت مقدماتی به کتابهای فلسفی مانند بدایه الحکمه، نهایه الحکمه، اسفار رجوع کرد و سپس کتابهای درسی عرفان نظری مانند: (تمهید القواعد، فصوص الحکم، مصباح الانس، و فتوحات مکیه) را در حوزههای علمیه و یا در دانشگاه نزد اساتید رشته عرفانی فراگرفت.
امّا در عرفان عملی که آن را علم سیر و سلوک مینامند، از این بحث میشود که سالک راه خدا برای رسیدن به قله منیع انسانیت یعنی توحید از کجا باید آغاز کند و چه منازل را باید به ترتیب طی کند تا به مقصد نهائی برسد. عرفان عملی که مسیر بسیار شیرین ولی صعب العبور است، مراتب و مراحل متعددی دارد.
از میان چهرههاى برجسته عرفان در چند دهه اخیر مىتوان از مرحوم قاضى بزرگ استاد عرفا، امام امت و علامه طباطبایى و نیز مرحوم سید احمد آشتیانى در تهران و مرحوم الهى قمشهاى و مرحوم فاضل تونى و مرحوم آیةالله بهاءالدینى و مرحوم آیةالله رفیعى قزوینى ومرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى و مرحوم آیةالله شاه آبادى و از بین معاصران استاد علامه حسن زاده آملى و آیةالله جوادى آملى و آیةالله بهجت نام برد.
در این جا مناسب و مفید است به طور خلاصه به بعضی مقدمات و مراتب عرفان عملی اشاره شود:
1. مرتبه تجلیه: سالک کوی دوست «حق سبحانه» در مرحله اول با مراقبت کامل و عمل به ظواهر شرع مقدس و انجام بایدها (واجبات و مستحبات) و پرهیز از نبایدها (محرمات و مکروهات) شرعی، طهارت ظاهری و روحی و تسلیم در برابر خواستهای حق را در خود ایجاد میکند.
2. مرتبه تخلیه: در مرحله دوم، تلاش میکند که تمام صفات ناپسند فردی و اجتماعی مانند حسادت، تکبر، حرص، غیبت، عجب، دروغ، بد زبانی، و سایر صفات ناپسند که در کتابها اخلاقی مانند معراج سعادت، به طور مبسوط آمده و هر کدام مانع بزرگ بر سر راه تکامل انسانی است باید خود را از آنها پاکیزه کند.
3. مرتبه تحلیه: پس از رفع موانع و تخلیّه کامل نفوس از رذایل اخلاقی سعی باید کرد که خود را به زیور صفات پسندیده و اخلاق فردی و اجتماعی اسلام آراسته نموده، و این کار در درمان روح، نقش غذا و داروی تقویت را در درمان بیماری جسمانی دارد که باعث سرعت و بازگشت سلامت میشود. بعد از عبور از این مراحل صفای باطن و نورانیت قلب برای انسان سالک پدید میآید و او در وجود خویش جذبه محبت حق را احساس میکند و باعث گرایشهای شدید به عالم حقیقت و کم شدن تمایلات نشئه دنیا میشود، و به تدریج این محبت بیشتر میگردد، آتش عشق الهی در روح انسان روشن میشود و سالک به مقام فنای الهی بار مییابد که آن نیز سه درجه دارد:
الف. فنای در افعال: سالک در این مقام همه قدرتها و علل و عوامل موثر را در برابر اراده حق سبحانه بیتأثیر دیده و حقیقت معنای لا حول و لا قوه الا بالله، برای او تجلی میکند به گونهای که از هیچ کس جز حق پروا نداشته و به هیچ چیزی جز حق امیدوار نیست.
ب. فنای در صفات: سالک در این مقام عالم را با تمام اوصاف و کمالات و آثار و جلوههای وجودی که دارد، مظهر حق دانسته و تجلی جمال زیبای دوست میبیند، لذا گفتهاند:
بدریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
جمال چهره زیبا تو بینم
ج. فنای در ذات: سالک در این مقام همه اسماء و صفات حق را مستهلک در ذات احدیت یافته و به جز ذات احدی، هیچ گونه هستیای در روح او باقی نمیماند و حقیقت آیه: «لمن الملک الیوم، لله الواحد القهّار» برای او تجلی میکند. بحث تجلی و ظهور مربوط به عرفان نظری است. اهل معرفت بر این اعتقاداند که ذات الهی شخص وجود و وجود شخصی بی نهایت هستی است و آنچه از خلق می شناسیم، همه تجلیات و مظاهر و تعینات ذات احدی وجود است.
در زمینه عرفان عملی مطالعه کتابهای زیر مفید خواهد بود:
1- آداب الصلوة , امام خمینى
2- چهل حدیث ,امام خمینى
3- المراقبات , میرزا جواد ملکى تبریزى
4- اسرار الصلوة , میرزا جواد ملکى تبریزى
5- رساله لقاءالله , میرزا جواد ملکى تبریزى
6- رساله لب اللباب , علامه طهرانى
7- رساله سیر و سلوک بحرالعلوم
8- سیر و سلوک , یک بانوى ایرانى (مجتهده امین)
9- اسرار عبادات , آیتاللّهجوادى آملى
10- عرفان اسلامى , شهید مطهرى
11- نامهها و برنامهها , حسن زاده آملى
12- در آسمان معرفت , حسن زاده آملى
ویژگی های عرفان های جدید:
لازم به تذکر است که پاره ای از عرفان های مطرح طبیعت گرا (مانند تائوئیسم و شمنیسم)، پاره ای دیگر انسان محور (مثل هندوسیم و بودیسم ـ که دومی اصولاً الحادی محسوب می شود) و پاره ای هم خداگرا محسوب می شوند، مثل عرفان های اسلامی و مسیحی و یهودی.
با عنایت به وسعت بحث و محدودیت موقعیت، به اختصار به برخی از ویژگیهای عرفان های کاذب اشاره میشود :
1 ـ در معنویت های نوگرا، به جای آنکه انسان به خضوع در برابر خداوند بی همتا فراخوانده شود به کرنش در برابر موجودات ضعیف و محدود دعوت می شود. فطرت پرستش در انسان که در جستجوی کمالی نامحدود است با پدیده های مادی سرگرم می شود و حتی گاهی این فطرت با پرستش انسانی ضعیف ـ که خود را در جایگاه خدا می بیند ـ مانوس می شود.
به عنوان مثال سایبابا ـ مدعی پرطرفداری که هم اکنون در هند به سر می برد ـ می گوید: خدای خالق در او حلول کرده است. وی که خود را برهما، خالق هستی بخش می داند ، مردم را به کرنش و پرستش در برابر خویش فرا می خواندو با این اشعار و اذکار مریدان خود را به خویش توجه می دهد:
خودتان را محصور من بدانید و به من مشغول باشید...
مثل کودکی پرورش تان دادم
وقتی خانم جوانی شدید شریک زندگی شما شدم تا دوست تان بدارم و حافظتان باشم.
دو پسر زیبا به شما دادم تا انها را دوست بدارید و ستایش کنید.
بیا عشق مرا بپذیر و خودت را رها کن
عشق من مثل دریا نامحدود است
مرا واقعاً قبول کن مثل مادرت
من آمده ام تا سعادت بدهم
اشعار بالا نمونه ای از پیام صدها مسلکی است که بشر تشنه امروز را به خود مشغول داشته است. در این مرام ها توحید محوری جای خود را به انسان محوری و در نتیجه به مرید پروری داده است.
2 ـ عرفان های کاذب فقط در صدد پاسخگویی به بعضی از ابعاد وجود انسانی اند. به عبارتی ساحت گسترده روح انسانی را در یک و یا حداکثر چند جنبه محدود می بینند . بماند که از اقناء حقیقی همان یک جنبه هم وا مانده اند و پاسخ درستی به شاخه مورد تاکید خویش نداده اند.
به جرات می توان گفت تمامی مکاتب نوظهور ـ سرجمع ـ نتواسته اند به اندازه این شعار حسین بن علی (ع) «هیهات منا الذله» در تاریخ، شور و حرارت ایجاد کنند. شعاری که سرنوشت بعضی ملتها را عوض نموده است و آنها را جهت گرفتن حق خویش و مبارزه با ظلم بسیج نموده است. همان حسینی که در شب عاشورا به همراه یاران و نزدیکان خویش تا صبح شب زنده داری و به عبادت و راز و نیاز و خلوت با خدای خویش مشغول بوده است.
براستی برنامه اصلاح جامعه و برپاکردن اجتماعی سالم و صالح ـ نه فقط افراد خوب ـ در مکتبی مثل فالون دافا چه جایگاهی دارد ، مرامی که با این جملات و توصیه ها ظلم پروری و ظالم پروری را در جامعه تئوریزه و نهادینه می کند: «وقتی کسی به شما ناسزا گفته یا لگد می زند فقط لبخندی بزن و به او بگو ادامه بده تو در این مدت داری به من تقوا می دهی و من تکه ای از آنرا به تو بر نخواهم گرداند. (هنگجی لی. شوآن فالون ص 397)
معلوم می شود حقیقتی به نام کرامت انسانی و بزرگواری روح در این مرام اصولاً پذیرفته نیست تا چه رسد به اینکه برنامه ای برای پرورش این بعد الهی داشته باشد!
گروه دیگری متوجه جنبه دیگری از روح انسانی شده اند و بساط دیگری گسترده اند و به ترویج شیطان پرستی روی آورده اند . روشن است انسانی که مشتاق جنبه جمال حقیقت است، متمایل به فهم ابعاد جبروتی و جلال حق هم هست .
گروههایی از متال، با ایجاد ذهنیتی وحشت گرا در مخاطبین خود، قلوب تشنه هیبت حق را هدف قرار داده اند و با ایجاد رعب و وحشت و ترس به این جنبه از روح انسانی پرداخته اند . مرلین منسون از رهبران بلک متال در معنویت مورد علاقه خویش، در صدد القای لذتی است که دلهای مشتاق هیبت حق در پی آنند. همین ترس و وحشت و رعب کم نظیر است که آثار و محصولات منسون و همفکرانش را برای بعضی از افراد، دلپذیر و جذاب ساخته است. انسانی که در پی ادراک هیبت و عظمت و کبریایی خداوند متعال است بدین سان با توجه به غلبه شیطان رام می گردد. بسیاری از کلیپ های منسون ـ که در زمره البوم هالیوود است ـ درباره افرادی است که در صدد توسل به شیطان اند و می خواهند با تمسک به قوه های پلید در طبیعت به مقاماتی برسند .
منسون در آثارش می خواهد به مخاطب بفهماند که نیروهای شیطانی و شرارت های طبیعی ، نیروهای غالب درجهان اند و خیر و خوبی وابعاد الهی مغلوب و شکست خورده اند .
باید پرسید آیا صفات زیبای انسانی و فضیلت های اخلاقی درانسان مرده است که منسون اصلا آنها را نمی بیند و یا دائما مغلوب و شکست خورده می پندارد؟
در بعضی ازمرام ها، تعالیمی ترویج می شود که محیط مقدسی همچون کانون خانواده از اساس تخریب می شود. تاسف بارتر آنکه این تعالیم به نام عشق به خورد مخاطب داده می شود یعنی با نام صداقت و محبت، مرامی به نام «وفا» لگدکوب می شود که در نتیجه نه خانه ای می ماند و نه خانواده ای، لاجرم می ماند مرد و زن سرگردان به دنبال عشق موهوم. حقیقت این است که آنچه اشو ( از رهبران عرفان جنسی ) به نام عشق به پیروان خود تعلیم می دهد غریزه تنوع طلبی جنسی و شهوانی است که هیچ گاه راضی و قانع نشده و همچنان دریا صفت و هیجان ناپذیر خواهد ماند. وی می گوید:
«نمی گویم اگرزنی را دوست داری با او زندگی مکن . با او باش اما نسبت به عشق وفادار بمان. یعنی از همان لحظه ای که احساس می کنید از چیزی خوش تان نمی آید و آن چیز جاذبه اش را از دست داده است و شما را خوشحال نمی کند از آن دست بردارید (ولو آن چیز همان زنی باشد که قبلاً او را دوست داشته اید) فقط بگویید متاسفم.» (تفسیر آواهای شاهانه ساراها ص 107)
از اشو باید پرسید چرا محبت زن و شوهری نمی تواند پایدار بماند و چرا آن دو نمی توانند تا آخر به هم عشق بورزند؟ چرا به این محبت، نتوان رنگ ملکوتی داد؟ چرا باید محور این محبت هواهای طرفین باشد که ناپایدار و تنوع طلب است؟ چرا نتوان تفسیری آسمانی و ثابت و دائمی از عشق زن و شوهر به هم ارائه داد؟ از آنجایی که خانواده در مکتب اشو ویران شده است وی زندگی جمعی و کمون را به عنوان جایگزین خانواده پیشنهاد می دهد. (آینده طلایی ـ اشو ص 98)
خنده دار آنکه اشو نیروی درونی را به عنوان راهبر به انسان معرفی می کند که باید به آن احترام گذاشت و از طرف دیگر «گمراهی» را بر آن نیرو به رسیمت می شناسد. وی می گوید:
ندای درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. به خاطر داشته باشید من تضمین نمی کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهی می برد . این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید. (شهامت ـ اشو ص 26)
وی پا را از همه اینها فراتر گذاشته و عرفان ادعایی خود را چنین درمقابل خدا قرار میدهد : حتی در مقابل خداوند بایستید ... درستی و نادرستی امور را به کنار بگذارید... (همان ص 27)
3 ـ عرفانهای کاذب فاقد نظام عقیدتی منسجم و عمیق اند. به عبارتی از منظر تئوریک و نظری بسیاری از آنها، اصول جهان شناختی و فلسفی مشخص و قابل ارائه ای ندارند. آنها هم که چیزی مطرح نموده اند مبنای قابل دفاعی در مواجهه با دیگر مکاتب ندارند و جهان بینی محکمی برای آنها تصور ندارد .
در این مکاتب ـ لااقل در بسیاری از آنها ـ حقیقت و کشف آن و وصول به آن حتی در حد ادعا هم مطرح نیست. در تعالیم کریشنا مورتی آمده است: حقیقت سرزمینی است بدون معبر. راهی به سوی آن نیست.... ( تعالیم کریشنا مورتی ص 14).
معلوم می شود مکتبی که حقیقت را دست نایافتنی می داند بالطبع راهی برای رسیدن به آن هم نمی شناسد و اگر هم راهی پیشنهاد دهد بر معضلات مبنایی خود نه فقط کمکی نکرده است که تعارضی هم به بار آورده است. به همین علت در این مسلک کلمات و جملات مبهم و نامفهوم فراوان یافت می شود به گونه ای که پیروان آن، اصلا در صدد دریافت تعالیم بی پرده و روشن بر نمی ایند.
در مکتب اسلام به برکت تعلیمات عمیق هستی شناسی در قرآن و روایات اسلامی، علوم مختلفی از قبیل تفسیر، فلسفه، حدیث، اصول، فقه، کلام و ... شکل گرفته اند و عرفان اسلامی از چنین نظام عمیق معرفتی برآمده است و از چنین پایه مستحکمی برخوردار است . دراین مکتب راه رسیدن به حقیقت باز و اصلا هدف هستی رسیدن به حقیقت است .وَ الَّذینَ جَاهَدُوا فینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.( )
4ـ عرفان های کاذب نه فقط فاقد جهان بینی دقیق و علمی، که گاهی در ناحیه باید و نباید ها (ایدئولوژی)، دستوراتی بس ابتدائی دارند و یا لااقل بسیاری از اعمال و افعال آدمی را بلاتکلیف و بدون حکم، مهمل گذاشته اند. توصیه های اخلاقی کلی که قابل تاویل به سبک ها و اشکال مختلف است از ممیزات این عرفان ها است.
خوب است دستورات متنوع و متعدد اسلامی در زمینه های مختلف (اعم از مکروه، مستحب، حرام، واجب ...) با افعال و اعمال مورد توصیه در این مکاتب مقایسه شود تا جامعیت عرفان برآمده از شریعت اسلامی بیشتر روشن شود. حتی اگر تکثر حرکات جسمی در یوگا ـ که در حقیقت ورزشی بیش نیست و بالغ بر ده هزار است ـ باز خود را چشم گیر نشان دهد با کمی توجه معلوم می شود که تمامی این حرکات فقط ناظر به تقویت جسم و حصول آرامش ظاهر است و دستوری تعیین کننده در زمینه های مختلف مورد ابتلاء از جمله حوزه خانواده و اجتماع و ... ندارد .
مع الاسف گاهی بعضی از مدعیان عرفان که مسلک خود را اسلامی و حتی شیعی معرفی می کنند در صدد نفی شریعت و احکام فقهی بر می آیند وبه نام حقیقت شریعت را قربانی می کنند. ممکن است در مرحله نظر این مطلب را انکار کنند اما در سلوک ادعایی خود، عملاً شریعت و احکام ظاهری دین را به دست فراموشی سپرده اند و به پیروان خود چنین تعلیم می دهند. در حالیکه بزرگان عرفان اسلامی این نسبت را به شدت رد می کنند .
ابن عربی -که در عرفان اسلامی جایگاه رفیعی دارد- دراین باره میگوید: بدان که من در مکر الاهی و چگونگی در امان ماندن از این مکر دقت کردم، چاره ای به نظرم نرسید جز آنکه باید دست به دامن شریعت زد؛ بنابراین اگر خداوند کسی را بخواهد به سوی خیر و سعادت هدایت کند و از گرفتاریهای مکر در امان بدارد، کاری میکند که او هیچگاه میزان شریعت را از دست نگذارد... هیچ بندهای نباید از این میزان غفلت کند... هرکه بخواهد از مکر حق ایمن بماند، باید میزان شریعت را از دست ندهد؛ میزانی که آن را از پیامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دریافت کند آن یافته ها را در این میزان بگذارد؛ اگر با میزان شرع پذیرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند.
ابن عربی سفارش میکند که حتی باید دریافت های غیبی و الهامات معنوی را نیز با میزان شریعت سنجید. او میگوید: اهل اللّه در این مورد اختلاف ندارند. بسیاری از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگی شده، از نظر تشخیص حالات خود دچار پیچیدگیهای مکر میگردند و لذا باید میزان شریعت را از دست نگذارند.
ابن عربی حتی پا را فراتر گذاشته می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان)
ایت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد و انرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟
5ـ طیف غالب عرفان های کاذب، با هدف مراقبه، آرامش، تمرکز و ... برای خدمت به استعمارنو و توجیه فرهنگ و تمدن مادی و مدرن غرب به میدان آمده اند. در حقیقت آنها آمده اند تا بشر آشفته و خسته از زندگی مدرن را آرام کنند . مأموریت واقعی آنها ، جلوگیری از تجدید حیات دین حقیقی است چرا که بشر سرگردان اگر الام روحی و معنوی خود را تسکین ندهد ، زود است که بنیان تمدن جدید را به چالش بکشد و در برابر آن عَلَم طغیان بلند کرده و تسلیم حق ازلی و ابدی شود .
« در اواخر قرن بیستم جوانان غربی- که از قفس آهنین تمدن مادی به تنگ آمده بودند- با روی آوردن به شیوه های غیرعادی برای تخلیه روانی و معنوی خود جریانهایی مثل «هوی متال» را پدید آوردند . آنان در برنامه های خود با استفاده از مواد مخدر، رقص، موسیقی تند، طول موج تشعشات مغزی خود را چنان مغشوش کرده اند که رفتارشان از کنترل خارج می شود. برخی از این فرقه ها- مثل گانزان رزز- حتی به خوردن مدفوع در مجالس رقص میپردازند.»(جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، مظاهری سیف، ص109)
روشن است در چنین فضایی دنیای غرب که از نظر سرمایه الهی و دارائی معنوی و برنامه های روحی ، دستش خالی بود به مرامهای شرقی روی آورد و بر اساس تمدن جدید غرب، شبه عرفانهایی را طراحی و روانه میدان پرتقاضای معنویت نمود.
به عنوان مثال « ماهاریشی ماهاش»- که مهمترین مروج عرفان جدید در غرب است- با کمک گرفتن از تعالیم هندو و بودا، عرفان TM(مدیتیشن متعالی) را بر اساس اومانیسم غربی و آموزه های سکولاریسم پدید آورد.
بنابراین باید زاد و ولد عرفان های جدید را- که هر روز و هر ساعت همچون قارچ ظاهر می شوند- مولود همین تنوع ذوقها و نیازها و سلیقه ها دانست که در فرهنگ انسان گرایانه غرب بر حقانیت همگی صحه گذاشته می شود.
نتیجه اینکه خاستگاه عرفان های کاذب، تمدن غربی و مأموریت آنها تسکین آلام بشر مدرن است نه پرداختن به فطرت خداخواهی انسان ها.
6 ـ در بسیاری از عرفان های جدید هدف و غایت و مطلوب، قدرت تصرف در طبیعت و دستیابی به نیروهای مرموز غیبی است. به همین علت بسیاری از مکاتب طبیعت گرایی را ستایش و ترویج می کنند . چنین بینشی در عرفان بومیان آمریکا و آفریقا حاکم است. شمن ها چنین تعریفی در عرفان های جدید دارند ، یعنی افرادی که قدرت جادویی خاص دارند و می توانند بر طبیعت مسلط باشند و بعضی قوای طبیعی را تسخیر کنند و از این طریق به کسب روزی و مداوای بیماران می پردازند و اصولاً اعتقاد به جن، ارواح، دیوها ـ که فقط شمن ها قادر به دیدن آنهایند ـ در زمره اعتقادات مسلم در شمنیسم است .
غایت عرفان در شمنیسم خواب دیدن است به گونه ای که در حالتی شیه خلسه و جذبه برای سالک اتفاق می افتد. تا جایی که کارلوس کاستاندا مقدمات و مراحل رویا دیدن را از منظر تئوری تبیین نموده است و حتی استفاده از موارد توهم زا را ـ که در میان بومیان آمریکای جنوبی رواج دارد ـ یکی از این مراحل بر می شمارد. ( سفر به دیگر سو ـ ترجمه دل آرا قهرمان ـ ص 154)
سوال اساسی در این جا این است که براستی تسخیر نیروهای طبیعت از قبیل جن و ... چه ربطی به عرفان دارد ؟ اگر بنا باشد که چنین قدرتی عرفان محسوب شود چرا متفکرین و مخترعین علوم تجربی عارف نباشند؟ و آیا اصولاً دستیابی به چنین قدرت هایی کمال حقیقی انسان محسوب می شود؟
مخلص کلام آنکه نباید غافل بود که اصولاً شبه عرفان ها-که همگی پسوند مقدس عرفان را باخود یدک می کشند- ربطی به عرفان ندارد بلکه در خوشبینانه ترین صورت تنها می توان آنها را یک فرایند پزشکی ـ تجربی برای درمان امراض جسمی بیماران و یا در جهت تسلط آرامش روان و تمدد اعصاب دیگران و یا یک روشی روانشناسانه یا حد اکثر آنرا یک روش تسلط بر باطن طبیعت تلقی نمود .
و بعلاوه تجربه ثابت کرده است که آخرین هنر مکاتب عرفانی و معنویت های مجازی، تنها یک نوع معنویت گرایی زمینی (نه آسمانی) است؛ یعنی به سمت نوعی از تجربه های شبه معنوی مثل هیپنوتیزم و یوگا و مدیتیشن سوق پیدا می کند.
منابع جهت مطالعه بیشتر :
1-آفتاب و سایه ها- محمد تقی فعالی
2-جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور - حمید رضا مظاهری سیف
3- سیری در آفاق ، زندگی ایت الله بهاء الدینی - حیدری کاشانی
معرفت نفس:
دانش نفست نه علم سرسرى است
گر به حق دانا شوى دانى که چیست
در آموزه های اسلامی، بحث خود شناسی بسیار مورد تاکید قرار گرفته و معرفت نفس به عنوان نافع ترین شناخت های انسان وسر آغازی برای سیر و حرکت او به سوی خدا شناسی و قرب به ذات هستی، مطرح شده است. در این باره روایات فراوانی وجود دارد که به پاره ای از آنها اشاره می شود.
1- در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: (نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس) کسى که خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نایل شده است!» (غرر الحکم، حدیث، 9965)
2- و در نقطه مقابل آن چنین مىفرماید: (من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة وخبط فى الضلال و الجهالات) کسى که خود را نشناسد، از طریق نجات دور مىشود و در گمراهى و جهل گرفتار مىآید!» (غرر الحکم، حدیث، 9034)
3- در تعبیر دیگرى از همان امام همام آمده است: (العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها) عارف حقیقى کسى است که خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور مىسازد پاک و پاکیزه کند! (غرر الحکم، طبق المیزان، جلد6، صفحه173).
از این تعبیر بخوبى استفاده مىشود که معرفت نفس (خودشناسى) سبب آزادى از قید و بند اسارتها و پاکسازى از رذائل اخلاقى است.
4- باز حدیث دیگرى از همان پیشواى بزرگ علیه السلام مىخوانیم: (اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه) کسى که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!» (غرر الحکم، حدیث، 3126)
5- در یک تعبیر داریم، معرفت النفس انفع المعارف. خودشناسی نافع ترین شناخت ها است. یا من عرف نفسه فقد عرف ربه. کسی که خود را بشناسد، به تحقیق رب خویش را شناخته است. و روایات فراوان دیگری که در این باب هست.
من خیلی فکر کردم که این روایات یعنی چه و چرا این همه درباره اهمیت معرفت نفس گفته شده و چگونه است که خدا از طریق معرفت شناخته می شود؟.
به تازگی فهمیدم که سر آن در رابطه ای است که میان انسان و خدا هست. این رابطه را عرفان اسلامی به خوبی بیان کرده است. در عرفان تمامی مخلوقات مظهر حق تعالی معرفی شده اند و به خصوص انسان مظهر کامل اسما وصفات حق تلقی شده است.
سر اهمیت معرفت نفس این است که انسان مظهر خدا است. ما اگر توجه کنیم که مظهر خدا هستیم، آنوقت به خودمان طور دیگری نگاه می کنیم و احساس دیگری خواهیم داشت.
مظهر خدا یعنی هر چه خدا دارد، انسان هم دارد. انسان خلیفه خدا و آینه ای است که خدا را نشان می دهد. اگر شما بدانید مظهر خدایید، خواهید دانست که رب شما همان است که در درون و بیرون شما ظهور دارد. و لذا معرفت نفس به معنای معرفت درون در حقیقت معرفت خدا است.
اگر انسان بداند مظهر خدا است احساس عظمت خواهد کرد و آنوقت حاضر نمی شود کارهای کوچک و پست انجام دهد. خودش برای خودش احترام قایل است و به دیگر انسان ها نیز به دیده احترام خواهد نگریست.
در این صورت دیگر حاضر نیست به سایر مظاهر خداوند که محبوب عالم است، خیانت و جسارت کند. حاضر نمی شود به کسی بی احترامی کند، کسی را بیازارد و کینه کسی را به دل بگیرد و مانند آن. می بینید که توجه به این موضوع زیر بنای اخلاق اسلامی و عرفان عملی خواهد بود.
ما باید به این معنا توجه داشته باشیم و خدا را در خودمان جستجو نماییم. خدا در ما ظاهر شده است. لازم نیست دنبال خدا بگردیم. او باطن خود ما است و ما هر چه داریم از حضور و ظهور او داریم.
بین ما و خدا هیچ فاصله ای نیست. انه اقرب الیکم من حبل الورید. خدا از رگ گردن هم به ما نزدیک تر است. لازم نیست داد بزنیم و صدایش کنیم. او صدای نجوای دل ما را می شنود و ضربان قلب ما را هم گوش می دهد. نفس های ما را می شمارد. او است که هر دم به ما روح می دمد و جان و دل ما را تازه می کند.
ما ظاهر خداییم، اگر ما ظاهر خدا باشیم، خداوند می شود باطن ما. نه اینکه خدا در باطن ما است و ما باطنی داریم که خدا در آن است. نه خدا ذات ما است و ما ظاهر شده آن ذاتیم. میان باطن و ظاهر یک چیز، هیچ فاصله ای وجود ندارد.
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. او اول و آخر و ظاهر و باطن ما و همه چیز است.
اگر اینطوری خودمان را شناختیم آنوقت سر تمام روایات معرفت نفس را خواهیم دانست. خواهیم دانست که چگونه شناخت خود، ملازم شناخت خدا است و هیچ فاصله ای میان این دو شناخت وجود ندارد، زیرا خود و خدا دو چیز از هم متمایز نیستند. خود آینه خدا است و خدا است که در این آینه خویش را نموده است.
موضوع عرفان اسلامی دو چیز است:
1- توحید
2- ولایت
درک این دو موضوع بسیار مهم و اساسی است. به گونه ای که اگر کسی به حقیقت توحید و اسرار ولایت پی ببرد، عارف نظری شده است.
عارف کسی است که وحدت هستی و سریان ولایت حق را درک کند و در صورتی که سهمی از ولایت داشته باشد و در جرگه اولیای الهی وارد شود، می توان او را عارف کامل واصل نامید.
البته توحید نه آن است که متکلم و فیلسوف می گویند. توحیدی که این دو می گویند، بسیار سطحی و عوامانه است. مراد از توحید، وحدت شخصی وجود است که در حیطه درک عرفانی است و ادراک آن برای دیگران بسیار دشوار است.
در ولایت نیز سر عظیمی نهفته است که به جز اندکی از علمای ربانی به سر آن واقف نیستند. سر تمامی مقامات و مناصب الهی مانند عصمت، نبوت، رسالت، امامت و خلافت همه در ولایت نهفته است. انسان با هر سهمی که از ولایت دارد، موقعیت می یابد و ماموریت دارد که راهبر خرد و حرکت انسان باشد چه در جامعه و چه نسبت به افراد. حدیث ثقلین به همین دو موضوع اشاره دارد. پیامبر خدا (ص) فرمود: من از میان شما می روم و دو چیز باقی می گذارم که تا زمانی که به آنها تمسک کنید، هرگز گمراه نمی شوید. کتاب الله و عترتی.
ثقل اکبر که قرآن کریم باشد، بازگو کننده و تبیین کننده موضوع توحید است و در ستیز دائم با شرک و کفر و ثقل اصغر که اهل بیت (ع) باشد، اشاره به ولایت دارد. زیرا سر تمامی فضیلت های ائمه اطهار (ع) در مقام ولایت ایشان است. بنابراین کاملا روشن می شود که دو موضوع عرفان دقیقا همان توصیه و ارث پیامبر اکرم برای امت است که تمسک به آنها نجات بخش و فراموشی آن اساس گمراهی بشر است.
چگونه می توان دین خود را از حالت تقلیدی به حالت تحقیقی در آوریم؟
پاسخ: تحقیقی نمودن دین دارای مراحلی است. یک. سیر مطالعاتی در آموزه های گوناگونی که ایمان و آگاهی دینی را تقویت می کند. دو. تحقیق در موضوعاتی که اختلافی و سوال برانگیز است برای رفع شبهات. سه. تفکر شخصی در معارف عمیق و اعتقادی دین.
برای شروع برنامه سیر مطالعاتی شهید مطهری را توصیه می کنیم. یکى از بهترین شیوههاى این برنامه که امروزه مورد توجّه قرار گرفته، سیر مطالعاتى «آسان به مشکل» است.
ما سعى نمودهایم ضمن دستهبندى آثار شهید مطهرى قدس سره به چند بخش، شیوه فوق را نیز رعایت نموده باشیم:
الف) بخش سیره معصومین و بزرگان ( شامل کتابهاى: 1- داستان راستان، 2- سیرى در سیره نبوى(ص)، 3- سیرى در سیره ائمّه اطهار علیهم السلام، 4- جاذبه و دافعه علىعلیه السلام، 5- حماسه حسینى، 6- سیرى در نهج البلاغه،7- پیامبر امّى)
ب) بخش گفتارها ( شامل کتابهاى 8- ده گفتار، 9- پانزده گفتار، 10- بیست گفتار، 11- حکمتها و اندرزها)
پ) بخش انسانشناسى ( شامل کتابهاى 12- ولاءها و ولایتها، 13- امدادهاى غیبى در زندگى بشر، 14- تکامل اجتماعى انسان، 15- نبرد حقّ و باطل، 16- فطرت)
ت) بخش اخلاقى تربیتى ( شامل کتابهاى 17- آزادى معنوى، 18- تعلیم و تربیت در اسلام، 19- انسان کامل، 20- عرفان حافظ، 21- فلسفه اخلاق)
ث) بخش زنان (شامل کتابهاى 22- نظام حقوق زن در اسلام، 23- مسأله حجاب، 24- پاسخهاى استاد، 25- اخلاق جنسی)
ج) بخش سیاسى اجتماعى (شامل کتابهاى 26- اسلام و نیازهاى زمان، 27- احیاى تفکر اسلامى، 28- جهاد، 29- قیام و انقلاب مهدىعلیه السلام، 30- پیرامون جمهورى اسلامى، 31- پیرامون انقلاب اسلامی)
چ) بخش تاریخ (شامل 32 کتابهاى - نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، 33- خدمات متقابل اسلام و ایران، 34- فلسفه تاریخ)
ح) بخش جهان بینى (35- شامل 6 جلد مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى که مقام معظم رهبرى (دام ظله) در مورد آنها فرمودهاند: اعتقاد من این است که طلاّب باید کتابهاى جهان بینى شهید مطهرى را مباحثه کنند)
خ) بخش اصول عقاید (شامل کتابهاى 36- توحید، 37- عدل الهى، 38- نبوت، 39- ختم نبوت، 40- خاتمیت، 41- امامت و رهبرى، 42- انسان و سرنوشت، 43- معاد، 44- علل گرایش به مادیگری)
د) بخش تفسیر (45- شامل دوره 14 جلدى آشنایى با قرآن)
ذ) بخش اقتصاد (شامل کتابهاى 46- مسأله ربا و بانک، 47- مسأله بیمه، 48- نظرى به نظام اقتصادى اسلام)
ر) بخش آشنایى با علوم اسلامى (شامل کلیات 49- منطق و فلسفه، 50- فقه و اصول فقه، 51- کلام، عرفان و حکمت عملی)
ز) بخش فلسفه (شامل کتابهاى 52- اصول فلسفه و روش رئالیسم، 53- شرح منظومه، 54- مقالات فلسفى، 55- درسهاى اسفار، 56- مسأله شناخت، 57- نقدى بر مارکسیسم)
سعادت زندگی دنیوی و اخروی در یک جمله؟
پاسخ: قرآن کریم و اولیای معصوم الهی، راه رسیدن به کمال و سعادت انسان را که همان صراط مستقیم و شاه راه مطمئن بندگی است برای ما بیان کرده اند. ایمان و عمل صالح مشخص ترین و روشن ترین راهبرد و رهنمود قرآن کریم برای رسیدن به سعادت و پیمودن صراط مستقیم بندگی حق است. دوری از وسوسه های شیاطین و عبادت خداوند که با عمل به احکام الهی و خواسته های ربوبی و قدم برداشتن در راه بندگی واقعی حاصل می شود همان صراط مستقیم الهی است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم (یس، آیات 60 و 61)
بنابراین برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی که همان نزدیک شدن به خداوند و قرب حق می باشد، راهی مطمئن تر و کوتاه تر و استوارتر از عمل به تکالیف شرعی و پیروی از دستورات الهی و پیامبر(ص) و اهل بیت پاک او(ع) نداریم و اگر راهی بهتر و کوتاه تر و مطمئن تر وجود داشت بدون شک خداوند متعال و اولیائش آن را برای ما بیان می کردند و ما را از آن محروم نمی کردند.
صلح کل:
بعضی ها می خواهند صلح کل باشند. گفتگوی تمدن ها با این نگرش آغاز شد. هانتینگتن نظریه پرداز آمریکایی که به تازگی مرده است، نظریه جنگ تمدن ها را مطرح کرد. به نظر من حرف این آمریکایی درست تر بود از حرف آقای خاتمی که می خواست صلح کل باشد. شیطان که نمرده و اولیای شیطان و طاغوت ها که نمرده اند تا صلح کل برقرار شود.
تا ولایت شیطان هست و تا شیاطین کوچک و بزرگ هستند، صلح کامل برقرار نمی شود. تمامی صلح ها و آتش بس ها مقطعی و نسبی است.
در کل تاریخ همواره جنگ میان طرفداران خدا و هواداران شیطان وجود داشته و هیچ کدام حاضر نشدند تسلیم دیگری شوند. ما باید جبهه خودمان را روشن کنیم که از اولیای خدا و تابع آنها هستیم یا تحت ولایت شیطانیم.
یکی از کارهایی که اصلاح طلب ها می خواهند انجام بدهند و در آن هشت سال کذایی دنبال کردند، این است که می خواستند مرزها را کمرنگ کنند و دو جبهه را به هم نزدیک کنند، الان هم همین استراتژی را دنبال می کنند. می خواهند نزاع را از میان بردارند و برای مردم صلح به ارمغان بیاوردند و خوش و خرم زندگی کنند، ولی دیدید که نزدیک بود عزت انقلابی و دانش هسته ای را که با زحمت و خون شهدا بدست آمده بود از دست بدهیم.
البته صلح کل بودن تصور جالبی است، ولی مبنای فکری ساده اندیشانه ای دارد و امکان پذیر نیست. هیچوقت آمریکا و دشمنان اسلام دست از دشمنی و اعتقادات شان بر نمی دارند و حاضر نیستند با ما مدارا کنند و ما رو تحمل کنند.
اگر ما بخواهیم با آنها همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم این ما هستیم که باید دست از اعتقادات مان برداریم، کوتاه بیاییم و به طرف آنها برویم و منافع آنها را تامین کنیم.
این ساده اندیشی است که فکر کنیم آنها از دشمنی شان نسبت به مسلمانان دست برمی دارند و با ما کنار خواهند آمد و روزی می رسد که کاری به کار ما نداشته باشند و با ما از درب دوستی برآیند.
نه البته ممکن است با قدرت گرفتن ایران آنها ببینند مصلحت در این است که به ظاهر دشمنی نکنند ، با زبان زور صحبت نکنند و دم از گفتگو و روابط دیپلماتیک بزنند، ولی این حالتی است که با قدرت بدست می آید و تسلیم ناچاری آنها است. نه اینکه فکر کنیم با ما دوست شده اند و کوتاه آمده اند.
ما در دو جبهه زندگی می کنیم و این یک جنگ استراتژیک تاریخی است که همواره درگیر بوده است و به لحاظ کلی مصلحت هم همین است که این درگیری باشد.
ما از جهتی باید از وجود این دشمنی و درگیری خرسند باشیم، زیرا انسان با این درگیری بزرگ شده و رشد کرده است. اگر این معارضه و تضاد و تعارض نبود، رشد انسان در طول تاریخ متوقف می شد.
اسلام با درگیری با اندیشه های کفر و شرک حقانیت توحید را اثبات می کند و شیعه با وجود اهل سنت می تواند کارکرد حقیقی خود را بروز دهد و حق بودن خود را آشکار نماید.
برخورد و تضارب آرا و عقاید در کل به نفع بشر است، ولی این باعث نمی شود که ما با دشمن خود مهربان باشیم و اشداء علی الکفار و رحماء بینهم را فراموش کنیم و غافل و آسوده بنشینیم و صلح کل شویم.
جبهه حق یا باطل:
به نظر من تاریخ یعنی صحنه درگیری حق و باطل. همیشه این درگیری وجود داشته است. از زمانی که حضرت آدم آفریده شد و شیطان سجده نکرد، سنگ بنای جنگ میان حق و باطل بنا نهاده شد و فرزندان آدم همواره باید جبهه خود را مشخص می کردند.
آنچه هم اکنون نیز برای ما بسیار مهم و حیاتی است، آن است که به یقین بدانیم اهل کدام جبهه هستیم، حق یا باطل، تحت ولایت خدا یا ولایت شیطان زندگی می کنیم، الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الشیطان یخرجونهم من النور الی الظلمات. اهل ایمانیم، یا شرک و کفر، دل در هوای دنیای مادی بی خدای مغرب زمین داریم یا سرسپرده انقلاب خدایی اسلام هستیم، فرزند خمینی کبیر - رض- هستیم یا بنده شیطان بزرگ آمریکا و بالاخره در لشکر حسینیم(ع) یا یزید.
شما یقین دارید که اگر در آن زمان حضور داشتید، حتما جزء لشکر امام حسین(ع) بودید و با اطمینان در راهش شهید می شدید؟ اگر شما مطمئن هستید، خوشا بر احوالتان، ولی اگر این اطمینان برای ما وجود ندارد، باید نگران باشیم.
وسعت جبهه:
اهل جبهه بودن، یک اندیشه و رویکرد خاص و انقلابی به زندگی، دین، جامعه و تاریخ داشتن است. جبهه محدود در غرب و جنوب ایران یا جنوب لبنان و شمال فلسطین نیست. اصولا جبهه محدود به زمین و جغرافیا هم نیست. جبهه خیلی وسیع تر از این حرف ها است. ما به وسعت همه تاریخ و تمامی ابعاد فکری، فرهنگی، اقتصادی، علمی،اعتقادی، عملی و اخلاقی بشر جنگ و جبهه و سنگر داریم.
اگر نگاهی به تاریخ زندگی انسان بیاندازیم ، می بینیم که انسان همواره در اردوگاه زندگی کرده است. جنگ و درگیری و مبارزه و مقاومت گسترده ترین و تعیین کننده ترین عامل حرکت تکاملی انسان در طول تاریخ بوده است.
ما گاهی از این حالت غفلت می کنیم و دشمن بر ما مسلط می شود.
بعد از جنگ متاسفانه اشتباهی که کردیم این بود که بسیاری از مردم و حتی کسانی که در جنگ حضور فعال داشتند، خیال کردند که جنگ تمام شده و صلح برقرار شده است، از آن رو رفتند دنبال دنیا و کسب وکار و تجارت و زدوبند و از هجوم های دشمن در جبهه های فراوان فرهنگی، عقیدتی، فکری، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی غفلت کردند. به همین خاطر روز به روز بیشتر آثار این غفلت ظاهر شد و وضعیت فرهنگی جامعه تحت تاثیر هجوم فرهنگی دشمن رو به ناهنگاری گذاشت و آنان با شبه افکنی در دل و فکر جوانان شروع به تضعیف باورها نمودند.
سنگر، یعنی احساس کنی که هر روز عاشورا است و هر مکان کربلا است "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و همیشه در حالت آماده باش کامل به سر ببری.
انبیای خداوند و اولیای معصوم شیعه (ع) کی در صلح و آرامش زندگی کرده اند، که شیعه بخواهد عافیت طلبی پیشه کند و در صلح و آرامش زندگی کند.
مسلمان یعنی رزمنده و رزمنده، یعنی بدانی که ما ساکن عافیت طلب زمین نیستیم، موجیم که آسودگی ما عدم ما است. ما به دنیا آمده ایم تا در یک نبرد بزرگ تاریخی شرکت کنیم.
با این مشارکت ابتدا باید خود مان را اثبات کنیم و ببینیم اهل کدام اردوگاه هستیم, اردوگاه حق یا باطل و بعد در یک مبارزه بزرگ و مقامت همه جانبه فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و گاهی هم در یک جنگ و دفاع فیزیکی با دشمن درگیر شویم و در این گیرودار، امتحان خود را پس بدهیم، رشد کنیم و استعدادهای خود را شکوفا نماییم.
جبهه محل اجتماع مبارزان حق و طرفداران خدا است، برای بیداری، خودسازی و آماده شدن برای درگیری و ایفای نقش موثر تحت فرماندهی خدا و معصومان (ع) برای مبارزه با دشمنان دین خدا و سرکوب کافران و ملحدان.
جبهه محلی است برای شناختن ترفندها و تاکتیک های دشمن و مبارزه بی امان با آنها.
جبهه ای بودن، یعنی جهانی شدن و جهانی فکر کردن و اینکه از لاک فردیت و خودخواهی خارج شوی و در یک مبارزه اجتماعی و بلکه جهانی شرکت کنی و زمینه ظهور مهدی(عج) و حکومت عدل جهانی و غلبه حق بر باطل را فراهم سازی.
ای رزمنده تو باید بدانی که مبارزه تنها در جنگ فیزیکی با دشمن خلاصه نمی شود، برای جنگ فیزیکی لازم نیست انسان دائما در اردوگاه باشد، چون هرازگاهی درمی گیرد و زود پایان می پذیرد.
نبردهای فکری، فرهنگی، علمی، اخلاقی، عمیق تر، سخت تر و گسترده تر از جنگ فیزیکی و سرزمینی است.
بسیجی بودن، یعنی آگاه باشی که دشمن بیدار است، او دائما در حال تلاش و تکاپو است تا با هر وسیله ممکن در ذهن و دل جوانان و مردم ما انحراف ایجاد کند و جلوی توسعه، پیشرفت و تکامل ما را بگیرد و نگذارد که قوی و مستقل و آزاد زندگی کنیم.
روش مطالعه در خود:
درباره شناخت انسان فعالیت های فراوانی انجام شده، ولی هنوز جای کارهای تحقیقاتی و پژوهشی فراوانی وجود دارد. مهم آن است که این راه بسته نیست و هر کسی می تواند با مطالعه و دقت و تفکر به ساختار و ارزش های وجودی خود تا حدود زیادی واقف شود.
در این زمینه به دو نوع مطالعه نیاز است :
الف ) مطالعه علمی : درباره خودشناسی نوعی و به تعبیر دیگر ((انسان شناسی )) (اومانولوژی ) است. در این زمینه علومی مانند فلسفه و عرفان با طرح مباحث مربوط به ساختار وجودی انسان، قوای درونی و طرح بحث ولایت و انسان کامل کوشیده اند تا حدودی این موجود پیچیده، یعنی انسان را تعریف و توضیح بدهند. بهترین سخن در این رابطه را در قرآن مجید و سپس در کلمات و احادیث پیشوایان مکتب و همچنین کتاب هایی که در زمینه معرفت نفس، انسان شناسی و فلسفه و عرفان نگارش شده است می توان یافت.
برای مطالعه کتاب های زیر مفیدند:
1- مقالات، استاد شجاعى (به خصوص جلد سوم)
2- صد کلمه در معرفت نفس، استاد حسنزاده آملى
3- انسان در عرف عرفان، استاد حسنزاده آملى
4- دروس معرفت نفس، استاد حسنزاده آملى
ب) مطالعه عینی : یعنی تفکر و تامل در وجود خویشتن , شناخت محاسن و معایب و محاسبه نفس خویش . یقینا هر چه آدمی بیشتر در خود فرو رود و به اخلاق و کردار خود بیندیشد و رفتار و صفات خویش را رصد کند, بیشتر خود را خواهد شناخت . در این رابطه انسان چون طبیبی حاذق باید بیماری های نفس خویش را دریابد و با مهارت و جدیت به درمان آن بپردازد. این گونه خودشناسی اساسی ترین رکن خودسازی و عروج به مقامات بلند معنوی است ; زیرا کسی که فاقد آن باشد عمری را در غفلت و بی خبری سپری خواهد کرد و چه بسا عمری با ملکات رذیله زندگی کند وبه سرای آخرت بشتابد بدون آن که ره توشه ای به همراه داشته باشد. در این رابطه مطالعه قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) و کتاب های اخلاقی و تربیتی و روانشناسی تا حدود زیادی می تواند راهنمای انسان باشد.
شما باید ابتدا با فضایل و رزایل نفسانی و رفتاری انسان از نظر اخلاق و تربیت آشنا شوید و بعد چگونگی وجود آنها را در خویش و در روابط اجتماعی با دیگران بررسی نمایید تا بتوانید پی ببرید که چگونه شخصیتی دارید. نرم خو هستید یا خشن. با گذشت هستید یا کم ظرفیت. ترسو هستید یا شجاع، خوش اخلاق هستید با بد اخلاق، راستگو هستید یا دروغگو و مانند آن.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : 1- انسان و ایمان شهید مطهری 2- انسان در قرآن شهید مطهری 3- خودشناسی برای خودسازی محمد تقی مصباح یزدی 4- جامع السعادات مولی مهدی نراقی 5- محاسبه النفس سید بن طاووس 6- چهل حدیث امام خمینی رض .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید