بازدید امروز : 526
بازدید دیروز : 62
ما پس از اینکه فهمیدیم در زندگی عمل به احکام شریعت جزیی از دین است و حتما باید اخلاقیات را هم وارد زندگی خود کنیم یعنی اینکه مراتب خودسازی را طی کنیم تا به هدفی که برامون مقرر شده برسیم حالا عاملی که باعث شه ما اون باور و انگیزه رو پیدا کنیم تا قدم در راه (خودسازی) بزاریم چیه؟
همانگونه که می دانید ، خود شناسی سر آغاز خود سازی است و تا انسان خودش را بدرستی نشناسد، تهذیب نفس برایش عملا ممکن نیست. خودسازی کار چندان آسانی نیست و سختی های فراوانی دارد که تنها با انگیزه ای بسیار قوی می توان این راه را پیمود و این انگیزه را خودشناسی تامین می کند.
البته این موضوع در جای خود دلایلی دارد که به برخی از آنها اشاره می نماییم.
اول. انسان از طریق خود شناسى به کرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهى و اهمیت روح آدمى که پرتوى از انوارالهى و نفحهاى از نفحات ربانى است پى مىبرد; آرى! درک مىکند که این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهاى ناچیز فروخت و به آسانى از دست داد!
امیر المومنین علی (ع) در کلام بسیار حکیمانه ای فرموده است: کسی که کرامت و بزرگواری نفس خویش را بدرستی بشناسد ، آنقدر بدان مشغول می شود که تمام تمنیات دنیوی ، زرق و برق و لذتهای آن در نظر او بی رنگ و کم اهمیت جلوه می کند. چنین شخصی دیگر حاضر نمی شود که خود و ارزش های وجودی خود را در مقابل بهای ناچیز مال و مقام دنیوی معامله نماید. تنها کسانى خود را آلوده رذائل اخلاق مىکنند و گوهر پاک روح انسانى را به فساد و نابودى مىکشانند که از عظمت آن بىخبرند.
من دیگه از گناه کردن خسته شده ام، از طرفی هم حال و حوصله نماز خواندن و دینداری را ندارم، باید چکار کنم؟
از این که با ما در ارتباط هستید از شما متشکریم و امیداوریم پاسخ گوی مناسبی برای شما باشیم.
این خسته شدن، این بریدن و این دوری کردن از گناه نشان از آن دارد که هنوز قلب شما می تپد و حیات دارد و نفس لوامه(منع کننده از بدی)در درونتان هنوز کارائی خود را دارد. از این روی جای شکر و نیز حرکت جدی لازم است.
چرا که افرادی بر اثر گناه و مداومت بر آن قلب آنها دیگر کارآیی لازم را ندارد، لذا جای گاه آنان« وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها؛ به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم آنها دلها [عقلها] یى دارند که با آن (اندیشه نمىکنند، و) نمىفهمند»(اعراف/179)
بعد از آن این نار نار شهوت است--- کاندر او اصل گناه و زلت است
نار بیرونى به آبى بفسرد--- نار شهوت تا به دوزخ مىبرد
راه درمان نفرت و تنفر چیست؟
اگر انسان نتواند خشم خود را در موردی و به هر دلیلی جز در راه رضای الهی ظاهر ساخته و به ناچار آن را فرو خورد، آن خشم به باطن انسان رفته و به صورت عقده و کینه در میآید و به این ترتیب قلب آدمی عداوت و تنفر از دیگری را در خود نگاه داشته و بر این حالت باقی میماند. رسول خدا(ص) میفرماید: «مؤمن کینه توز نیست.»(محجة البیضاء5/317).
در مورد درمان کینه و نفرت راههای زیادی وجود دارد که به تناسب اشخاص و با توجه به روحیات آنها و شدت و ضعف کینه و نفرتی که در دل دارند متفاوت است. اما آنچه میتوان به عنوان یک نسخه عمومی برای همه موارد استفاده کرد شامل مراحلی است که به برخی از آنها به طور خلاصه اشاره میشود.
1. تأمل در عملی که موجب کینه شده است. اگر عمل شخصی که از او کینه به دل گرفتهاید را مورد بازبینی قرار ده از دو حالت خارج نیست. یا عمل او مورد رضای خداوند بوده و شما تحمل کار الهی را نداشتهاید به طور مثال عمل خلافی را در محل کار انجام دادهاید مانند رشوه گرفتن و همکارتان شرح ماوقع را برای رئیس اداره بیان کرده و شما مورد مؤاخذه قرار گرفتهاید و همین عامل سبب کینه شما از همکارتان را فراهم آورده است و یا پسر یا دختری که روابط مخالف شرعی را با جنس مخالف خود برقرار کرده و دوست او ماجرا را برای والدین او تعریف کرده است که وی را نصیحت کنند.
آیا واقعا برای هر انسانی راهی برای خداست؟ آیا آیه 148 سوره بقره در همین مورد است؟
در پاسخ به چند نکته توجه کنید :
1- عبارت الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق در بین دانشمندان و فرهیختگان و حتی غیر آنان شهرت چشمگیری یافته است. برخی آن را روایت دانستهاند و به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نسبت داده و به پیشوند قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله مزین نمودهاند، و برخی هم صرفا یک اعتقاد صحیح شمرده و پیرامون آن، سخن گفتهاند. بعضی دیگر هم در بارة روایت بودنش سخنی نگفتهاند ولی مورد استناد قرار دادهاند.شهرت این گفتار به حدّی است که کمتر کسی در بارة صحّت و سقم آن، و یا انتسابش به پیشوایان معصوم علیهم السّلام، سخن به میان آورده است. اکثر دانشمندانی که میخواهند از رابطة بین انسان و خدا سخن بگویند، به این جمله استناد میکنند. و اکثر آنان که میخواهند از معرفت الهی حرفی بزنند، به این سخن تمسّک میجویند. عارفان و صوفیان و فیلسوفان، این سخن را همواره بر زبان داشته و نقل محافل خود میدانند. این باور، با ترفندهایی مدبرانه، حصار اختصاصی خود، که زمانی دانشمندان و عرفا و اهل نظر بودند را شکسته، و به غیر ایشان نیز سرایت کرده است. به گونهای که عامّة مردم بیآنکه به کنح آن توجّه داشته و یا به مغز و لوازم این کلام آگاهی یابند، آن را زمزمه میکنند.
آیا می شود خدا را دوست و رفیق خطاب کرد؟
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید از شما متشکریم و امیداواریم پاسخ گوی مناسبی برای حس اعتماد شما باشیم.
هر که را هست از هوسها جان پاک--- زود بیند حضرت و ایوان پاک
چون محمد پاک شد زین نار و دود--- هر کجا رو کرد وجه اللَّه بود
چون رفیقى وسوسهى بد خواه را--- کى بدانى ثم وجه الله را
هر که را باشد ز سینه فتح باب--- او ز هر شهرى ببیند آفتاب
برخی پدرها با فرزندان خود چنان رابطه ی خوبی و صمیمی برقرار می کنند، که هر کس آنها را می بیند علاوه بر رابطه ی پدر و فرزندی رابطه ی دوستی را نیز می توانند به خوبی مشاهده کنند. در این صورت فرزند پدرش را مانند یک رفیق شفیق می داند و ایشان را در شمار بهترین دوستانش برمی شمرد. در این حال نیز فرزند به جایگاه پدری و وظایف خود نیز واقف است.
حال آیا می شود با خدا، پروردگار هستی چنین رابطه ی را برقرار کرد و او را رفیق خواند؟
«پروردگار»
باید توجه داشت که خداوند خالق هستی است و هستی ما از هست اوست.
عده ای در این میان چنان ایمان و باور عمیقی به خدا دارند که از تمام وجود به پروردگار عشق می ورزند«وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه؛آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است»(بقره/165).
اولین رابطه ی ما با خدا این است که او مالک ما است و ما مملوک او، او رازق است و ما مرزوق و این که او خالق است و ما مخلوق. از سوی دیگر این رابطه ها و اعمال ما است که ما را به نزدیکی او می کشاند تا جای که رابطه ی ما یک رابطه ی محبتی می شود«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند این، رستگارى بزرگ است!»(مائده/119).
در زندگی انسان اوقاتی را تجربه می کند که احساس می کند هیچ کسی را ندارد، جز خدا. در این هنگام است که به یاد فراض های از دعای جوشن کبیره که در شب های قدر می خواند می افتد«رفیق ما لا رفیق له؛ خدا رفیق افرادی است که رفیقی ندارند» در این جا است که می یابد که می تواند رفیقی داشته باشد بزرگ، والا، حکیم و دانا.
اگر خدا رفیق کسی شد، می توان خدا را رفیق خواند یا نه؟! بله و صد البته که می توان چنین خواند. اما فراموش نشود که همان گونه که خدا رفیق ما می تواند باشد، قبل از آن پروردگار ما بوده است و ما باید وظایف بندگی خود را نسبت به او فراموش نکنیم.
خداوند رفیقی است که جزء بهره و سود از او چیزی به ما نمی رسد
معیار ارزیابی آموزه های عرفانی چیست؟
آموزه های بزرگان و عرفایی که تحصیلات علمی ندارد با چهار معیار اصلی قابل ارزیابی می باشد که در صورت همخوانی آموزه ها با این معیارها می توان به آنها اطمینان کرد و در صورت عدم همخوانی با آموزه ها باید آنها را کنار گذاشت.
معیار اول: قرآن کریم به عنوان کاملترین کتاب آسمانی و کتاب قانون مسلمانان یکی از بهترین معیارهایی است که می توان آموزه های عرفانی را با آن سنجید لذا اگر دستورات و آموزه های عرفانی با دستورات و آموزه های قرآنی همخوانی داشته باشد به طور مسلم می توان به آن اطمینان نمود .
معیار دوم: روایات معصومین علیهم السلام پیامبر گرامی اسلام - که خود برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث شده بود - به همراه ائمه معصومین علیهم السلام روایات متعددی را درباره نحوه به کمال رسیدن انسان مطرح نموده اند که همین روایات از مهمترین معیارهای ارزیابی آموزه های عرفانی می باشد . از همین رو در صورت عدم تطبیق آموزه های عرفانی با آنچه که معصومین علیهم السلام دستور فرموده اند بطور واضح دستورات معصومین علیهم السلام مقدم می باشد.
معیار سوم: سیره عملی معصومین علیهم السلام علاوه بر روایات متعدد ؛ سیره عملی معصومین علیهم السلام نیز به عنوان انسان کامل و عارفان واقعی پیش روی ما قرار دارد لذا اگر دستورالعمل عارفی با سیره عملی معصومین علیهم السلام نیز مطابقت نداشته باشد بیانگر آن است که نمی توان به آن اطمینان نمود.
معیار چهارم: احکام شرعی حد و مرز آنچه خداوند متعال و معصومین علیهم السلام برای رشد و تعالی انسان قرار داده اند بصورت احکام واجب ، حرام ، مستحب و مکروه توسط مراجع تقلید استخراج گردیده و در اختیار ما قرار داده شده است از این رو اگر دستورالعملی و آموزه ای مخالف با احکام شرعی باشد مسلما قابل اطمینان نخواهد بود .
در پایان این نکته را نیز باید یادآوری نمائیم که با این معیارها نه تنها می توان آموزه های عارفان حقیقی همچون رجبعلی خیاط را ارزیابی نمود بلکه باید برای تمامی کسانی که ادعای عرفان می نمایند این معیارها را به کار برد ؛ به ویژه در دوران کنونی که عرفان های کاذب در جامعه گسترش بیشتری یافته است .
گفتگوی بی شیله پیله با خدا
گفتم: خستهام.
گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله. (از رحمت خدا ناامید نشوید ـ سوره زمر/آیه 53)
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه. (خدا حائل است بین انسان و قلبش ـ سوره انفال/آیه 24)
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب من حبل الورید. (ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم ـ سوره ق/آیه16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم. (من را یاد کنید تا یاد شما باشم ـ سوره بقره/آیه 152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا. (تو چه میدونی شاید موعدش نزدیک باشه ـ سوره احزاب/آیه 63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک خیلی دوره.تا اونموقع چی کار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله. (کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه ـ سوره یونس/آیه 109)
گفتم: خیلی خونسردی!تو خدائی و صبور.من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک.یه اشاره کنی تمومه.
گفتی: عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم. (شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه ـ سوره بقره/آیه 216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل؛اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف الرحیم. (خدا نسبت به همه مردم مهربونه ـ سوره بقره/آیه 143)
گفتم: دلم گرفته.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا. (مردم به چی دل خوش کردند؟!باید به فضل و رحمت خدا شاد بود)
گفتم: اصلا بی خیال! توکلتُ علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین. (خدا اونهایی رو که توکل می کنند دوست دارد ـ سوره آل عمران/آیه 159)
گفتم:خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی:حواست رو خوب جمع کن!یادت باشه که:و من الناس من یعبد الله علی حرف و فان اصابة خیر؛اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الاخرة... (بعضی از مردم خدا رو فقط به زبان عبادت می کنند.اگر خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنند و اگر بلائی سرشان بیاد تا امتحان بشن، رویگردان میشوند).
انشاالله قراره 14 فروردین با خانواده به مدینه منوره مشرف بشیم الحمدلله این بار دومه که مکه مشرف میشم معمولا بار اول اینجور سفرها با یک نوع گنگی برای فرد همراهه می خوام تمام سعیمو بکنم که این سفرم با معرفت بیشتری نسبت به سفر قبلی انجام بشه لطفا من رو راهنمایی کنین تا بتونم خودمو آماده این سفر کنم انشالله که این دفعه هم مثل دفعات قبلی جواب خوبی بگیرم؟
از این که خداوند توفیق زیارت بیتاللّه و مدینةالنبى (ص) را شامل حال شما کرده و مقدمات آن را فراهم نموده است، مسرور شدیم خصوصاً که سوز و عشق وصف ناشدنى شما را در این راه ملاحظه کردیم.
روشن است که هر قدر آدمى بر معرفت خویش بیفزاید، وانگهى دل را نیز بیشتر صیقل دهد و تهذیب کند بهره فزونترى خواهد برد. امید است شما در این مسیر گامهاى بلندى بردارید و با دعاى خویش ما را نیز همراه خود سازید. براى بهره بردن بهتر از سفر حج و عمره چند مرحله و مقدمه لازم است:
الف) شناخت فلسفه حج و عمره.
ب) تهذیب نفس و منزه ساختن نفس از همه رذایل.
ج) تهیه زاد و توشه مباح و طیب براى سفر.
د) خالى کردن دل از هر چه غیر اوست و با تمام وجود متوجه خدا بودن. حج و عمره، رفتن به میهمانى خداوند است چنان که امام باقر (ع) فرمودهاند: «حاجى و معتمر، میهمان خداوند هستند و اگر از او چیزى بخواهند عطا مىکند و اگر ساکت بمانند او آغاز به عطا مىنماید»(بحارالانوار، ج 99، ص 16)
در این میهمانى آن کس مقربتر است که بیشتر حق صاحب خانه را بشناسد.
نحوه ارتباط عارفانه و عاشقانه انسان با خداوند و اهل بیت(ع) بدون واسطه مادی و زمینی مثل یک مداح و ...چگونه هست ، اینکه چگونه مثلا در موقع نماز و یا زیارت حرم ائمه(ع) بدون اینکه یک شخص بعنوان مداح و... ذکری و یا مطلبی بیان کند ، خودمان بتوانیم با خداوند و اهل بیت (ع) صحبت کنیم ، درد دل کنیم و حرفمان رو با آنها بزنیم و عشق و ارادت خودمان را نشان بدهیم؟
با تشکر از شما برادر عزیز که سعی در پیدا کردن بهترین راه بندگی خداوند متعال را دارید و در این هدف مقدستان به ما اعتماد کرده و ما را یاور خود دانستید. ما نیز امیدواریم که بتوانیم در رسیدن به این هدف شما را یاری کنیم.
نقش واسطه در برقراری ارتباط صمیمی:
اعتقاد شیعه بر آن است که ارتباط با خداوند فقط از طریق وساطت معصومین(ع) امکان پذیر می باشد و بدون شناخت و معرفت آنها برقراری ارتباط امکان پذیر نمی باشد. امام صادق (ع) در روایتی چنین می فرمایند: بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّه - با ما خداوند عبادت می شود و به واسطه ما شناخته می شود. الکافی ج1 ص 145 باب النوادر) پس شرط ارتباط داشتن با خداوند، وساطت معصومین(ع) می باشد و تا ارتباط و شناخت نسبت به آنها حاصل نشود ارتباط با خداوند نیز محقق نخواهد شد.
حقیقت عبودیت و بندگی خدا از نظر قرآن کریم چگونه بدست می آید؟
خداوند متعال می فرماید: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[1] جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.
«وَ قَضی رَبٌّکَ اَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاّ إیّاهُ».[2] حکم پروردگارت بر این قرار یافت که فقط او را عبادت کنید.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».[3] در هر امّتی رسولی برانگیختم که خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری جویید.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در تفسیر آیه اوّل فرمود: آنان را خلق کرد تا امرشان کند که عبادتش کنند.[4]
و همین طور در تفسیر آیه مزبور فرمود: «خَلَقَهُمْ لِلْعِبَادَةِ». [5] برای عبادت خلقشان کرد.
و امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در خطبه ذی قار می فرماید: « ... فَإِنَّ اللهَ تَعالی بَعَثَ محمَّداً ـ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلی عِبادَتِهِ، وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلی عُهُودِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ عِبَادِهِ إلی طاعَتِهِ، وَ مِنْ وِلایَةِ عِبادِهِ إلی ولایَتِهِ.»[6] همانا خدای تعالی محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود، و از بیعت بندگانش به بیعت خود، و از فرمانبری بندگانش به فرمانبری خود، و از ولایت و دوستی بندگانش به ولایت خود در آورد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید